یک جمله برای او که دوستش داشتید/دارید:

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

اگر کسی را دوست داری، به او بگو . زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته میمانند، میشکنند​

 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده .....


ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده
گر او نمی آیدبگو آن دل که بردی بازده
افتاده ام درکوی تو پیموده ام برموی تو
نازیده ام برروی تو آن دل که بردی بازده
بنگر که مشتاق توام مجنون غمناک توام
گرچه که من خاک توام آن دل که بردی بازده
ای دلبر زیبای من ای سرو خوش بالای من
لبت است حلوای من آن دل که بردی بازده
ما را بـه غم کردی رها شرمی نکردی ازخدا
اکنون بیا درکوی ما آن دل که بردی بازده
تا چند خونریزی کنی باعاشقان تیزی کنی
خود قصدتبریزی کنی آن دل که بردی بازده

" مولانا "
 
آخرین ویرایش:

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
میروم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیده کوته نظران
دل چون آینه اهل صفا می شکنند
که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران
گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی و دربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

شهریار
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غیرِ رویَت هرچه بینَم
نور چَشمَم کَم شود
هر کسی را رَهْ مَدِه
ای پَردهٔ مُژگان من

سَختْ نازک گشت جانم
از لطافت‌‌‌‌های عشق
دلْ نخواهم, جانْ نخواهم
آن من کو, آن من؟

#غزل_مولانا
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که یک دم مژه برهم نزنی
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو، به قدر مژه برهم زدنی
امان ای دل من ای خدا
ای جان ای دل من ای خدا فغان ای دل من
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود که این شعله ی بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی


امان ای دل من ای خدا
ای جان ای دل من ای خدا فغان ای دل من
لله که به جز یاد تو گر هیچکسم هست
حاشا حاشا که به جز عشق تو، گر هیچکسم بود
سیمای مسیحایی اندوه تو ای عشق ای عشق
در غربت این مهلکه فریادرسم بود ای عشق ای عشق
عشق تو بسم بود که این شعله ی بیدار
روشنگر شب های بلندِ قفسم بود
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی
امان ای دل من ای خدا
ای جان ای دل من ای خدا فغان ای دل من

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

همایون شجریان محو تماشا
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی نبودم، تو بودی
وقتی نیستمم، تو خواهی بود!
در تمام این بودن، من هرکار که دوست داشتم و تو دوست نداشتی، کردم و تو به رویم نیاوردی
من گرچه به رابطه ی میانمان خیانت کردم
زیان دیده من بودم نه تو
و من هر وقت چه نادم و پشیمان به سمتت برگشتم مرا پس نزدی
و چه با پرویی و طلبکارانه دست پیش را گرفتم که پس نی افتم تو سکوت کردی

وگاهی من در من چنان شرمنده می شوم که آرزو میکنم ای کاش مرا شدیدا مجازات کنی تا بار اخرم باشد ولی سریع به خودم می آیم که تاب مجازات آسان هم ندارم چه برسد شدید

دروغ نیست اگر بگویم دوستت دارم.. و چقدر زیاد دوستت دارم اما این حقیقتیست که من چقدر تو را رها کردم و رفتم پی آنچه که گفته بودی مرا از تو دور می کند

من هر وقت پی زرق و برقی از تو جدا شدم
بی تو هیچ چیز نبود الا تاریکی
و میدانم که میدانی چقدر دلم برایت تنگ شده
و میدانم که میدانی چقدر دوستت دارم
پس دستانم را بگیر....

که من بی تو هیچ ام معبودا
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم ب طاقل امد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که بر شمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی ب روزگاران مهری نشسته بر دل
بیرون نمیتوان کرد الا ب روزگاران
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اندوه که از حد بگذرد

جایش را می‌دهد به یک بی‌‌اعتنایی مزمن !

دیگر مهم نیست..


بودن یا نبودن ؛

دوست داشتن یا نـداشتن ...

آنچه اهمیت دارد


کشداری رخوتناک حسی است...

که دیگر تـو را به واکنش نمی‌کشاند!

در آن لحظه فقط در سکوت غـرق می شوی


و نگاه می‌کنی و نگاه و نـگــــــــــاه...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به قول نزار قبانی:

کاش کسی بود که چشم هایمان را می فهمید
وقتی ناراحت میشدیم به سینه اش اشاره می کرد و میگفت:
اینجا وطنِ توست!
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیبای دلم بی تابت شدم
دل دادم به تو بی خوابت شدم

تو عشقو زنده کردی تو قلبم دوباره با یه حس ناب
با فکر تو بیدارم ای عشق من مث فرشته ها بخواب

چشماتو ببند و خواب عشقتو ببین تو بهترین خیال رو زمین
میخوام بگم دوست دارم همین...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشقت میمانمو شعر نو میخوانمو عشق تو در قلب من پایان ندارد
ای همه آرامشم ای تو تنها خواهشم بی تو قلب عاشقم سامان ندارد...
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعد از تو با من چه کنم با من بی پناه من؟؟!!!....



گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید

گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید

تو میروی و آینه پر می‏شود از بی‏کسی

از من سفر میکنی و به مرگ قصه می‏رسی

ببین که آب می‏شود قطره به قطره قلب من

مرگ من و قصه ماست فاجعه جدا شدن

گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید

گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید

تو جامه‏دان پر می‏کنی من خالی از جان می‏شوم

یک لحظه در چشمم ببین ، ببین چه ویران می‏شوم

بعد از تو با من چه کنم با من بی‏پناه من

کجای شب پنهان شوم کجای این عاشق‏شکن

تو می‏روی و جان من گور ترنم می‏شود

خورشیدکی که داشتم در شب من گم می‏شود

چیزی نگو به آینه با رازقی حرفی نزن

برای بار آخرین تنها نگاهی کن به من

گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید

گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید

تو جامه‏دان پر می‏کنی من خالی از جان می‏شوم

یک لحظه در چشمم ببین ، ببین چه ویران می‏شوم

بعد از تو با من چه کنم با من بی‏پناه من

کجای شب پنهان شوم کجای این عاشق‏شکن

تو می‏روی و جان من گور ترنم می‏شود

خورشیدکی که داشتم در شب من گم می‏شود

چیزی نگو به آینه با رازقی حرفی نزن

برای بار آخرین تنها نگاهی کن به من

گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید

گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا با سوز جان بگذار و بگذر

اسیر و ناتوان بگذار و بگذر

چو شمعی سوختم از آتش عشق

مرا آتش به جان بگذار و بگذر

دلی چون لاله بی داغ غمت نیست

دانلود آهنگ فرشاد جمالی بگذار و بگذر

بر این دل هم نشان بگذار و بگذر

مرا با یک جهان اندوه جانسوز

تو ای نامهربان بگذار و بگذر

دو چشمی را که مفتون رخت بود

کنون گوهر فشان بگذار و بگذر



در افتادم به گرداب غم عشق

مرا در این میان بگذار و بگذر

مرا با سوز جان بگذار و بگذر

تو ای نامهربان بگذار و بگذر
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
Lana del rey یه آهنگ داره به نام old money
بخشی از آهنگش اینجوریه

But if you send for me you know I'll come,
ولی اگه دنبالم بفرستی میدونی که میام
And if you **** for me you know I'll run.
و اگه صدام کنی میدونی که میدوم
I'll run to you, I'll run to you, I'll run, run, run.
به سمتت میدوم، به سمتت میدوم، میدوم میدوم میدوم
I'll come to you, I'll come to you, I'll come, come, come.
پیشت میام، پیشت میام، میام میام میام
این آهنگو خیلی دوس دارم حزن حقیقی تو صداش و عاشقانه های غمناکش فوق العاده هستن
 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
والا از خدا ک پنهون نیست از شما چ پنهون
هیچکی رو دوست ندارم 😄
ولی همه رو دوست دارم

مثل خانم معلم تنهایمان که همه ما را دوست داشت

اها ن یکی را یادم آمد ک چقدر دوستش دارم اینقدر که میترسم بنویسم اسمش را

خدایا برایم نگهش دار
از عمر من کم کن ب عمر او بی افزا
تنها زنی که مرا به خاطر خودم دوست دارد

مادرم خدا حافظت باشد خیلی دوستت دارم
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
‏ارغوان، بیرقِ گلگونِ بهار!
تو برافراشته باش
شعرِ خونبارِ منی
یادِ رنگینِ رفیقانم را
بر زبان داشته باش.

تو بخوان نغمه‌ی ناخوانده‌ی من
ارغوان، شاخه‌ی هم‌خونِ جدامانده‌ی من!

‎#هوشنگ_ابتهاج
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
‏‎‌اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو
در این لحظه ی پر دلهره است...
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا، این دریا
پَر خواهم زد، خواهم مُرد...
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد…

حمید مصدق
 

Scheme

کاربر بیش فعال
Hello, my dear,

today I was staring at the streets of nostalgia from behind the waiting windows and watching the whispering of two birds whose eyes were intertwined; But these do not matter!


Honestly, my blistered legs are no longer able to walk on these foggy roads and bear the blame of annoying crows ...

Do not be disappointed



if I decide to sit aside and watch the sunset and go round Clear memories from our memory hut.





I am tired! Sometimes you have to build a fence of nostalgia around yourself and breathe the air of loneliness, but I do not want you to think that I no longer love you; no never...


It is raining here, I have entrusted the pearls that flowed from the corners of my eyes to the butterflies to deliver to you, the butterflies that, thanks to your kindness, always stood tall and were the omen of our words.





I know that the alley of our memory will not always remain dark and you will finally give the color of the sun to his eyes again, but that day I am left with only a smile on my face.
 

Similar threads

بالا