یک جرعه کتاب..

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه گران بهایند انسان هایی که
بزرگواری ها و عظمت های خوب
و دوست داشتنی و زیبایی های
لطیف و قیمتی انسانی را دارند
و خود از آن‌آگاه نیستند.
این از آن مقوله نفهمیدن هایی است که به روح‌،
ارجمندی متعالی و عزیزی می بخشد



?????? اشارات کویریات
?????? دکتر علی شریعتی
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می‌ گفت پیدا کردن نیمه گمشده مثل بازی با خمیر می‌مونه! وقتی می‌گردی دنبال نیمه گمشده ات، منتظری کسی پیدا شه که همان طوری که تو هستی، زندگی کنه، آهنگ گوش بده، فکر کنه، حرف بزنه، درست مثل یک نیم کُره فلزی که واسه کامل شدن دنبال یک نیم کُره دیگه می‌گرده. بعد یک آدم خمیری پیدا می شه که می‌تونه تغییر شکل بده، مثل تو زندگی کنه، آهنگ گوش بده، فکر کنه، با خودت میگی این همونه که دنبالش بودم اما خب اون خمیریه، موندنی نیست، تو سختی‌ها کم میاره، با اولین ضربه شکلش عوض می شه، وا میره، از دست میره، چند وقت بعد می‌بینی نیمه گمشده کسی شده که هیچ شباهتی به تو نداره! می‌گفت حاضرم نیمه گمشده ام یک مثلث متساوی الاضلاع باشه، اما بمونه!

#قهوه_سرد_آقای_نویسنده
#روزبه_معین
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماهی سیاه گفت: هر چیزی به آخر میرسد،
شب به آخر میرسد، روز به آخر میرسد،
هفته، ماه، سال ...
من می خواهم بدانم که راستی راستی زندگی یعنی اینکه تو یک تکه جا هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ،
یا طور دیگری هم توی دنیا می شود زندگی کرد؟...

??????ماهی سیاه کوچولو
#صمد_بهرنگی
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم باید کتاب‌هایی بخواند که گازش می‌گیرند و نیشش می‌زنند. اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه‌مان و بیدارمان نکند، پس چرا می‌خوانمیش؟ که به قول تو حال‌مان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که می‌شود خوشحال بود. تازه لازم باشد، خودمان می‌توانیم از این کتاب‌هایی بنویسیم که حال‌مان را خوش می‌کند.
ما اما نیاز به کتابخانه، نیاز به کتاب‌هایی داریم که مثل یک ناخوشحالیِ سخت دردناک متاثرمان کند؛ مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم، دور از همه‌ی آدم‌ها، مثل یک خودکشی. کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزده‌ی درونمان!

فرانتس_كافكا
از کتاب: نامه به پدر
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرگز نه از دزدان بترسیم؛ نه از آدمکشان.
آنها خطرات بیرونی‌ند. خطرات کوچک‌ند.
از خودمان بترسیم.
دزدان واقعی، پیش داوری‌های ما هستند.
آدمکش‌های واقعی، نادرستی‌های ما هستند.
چه اهمیتی دارد آنچه سرهای ما را، یا کیسه های پولمان را تهدید می‌کند.

نیندیشیم جز در آنچه که روحمان را تهدید می‌کند.

??????بینوایان

#ویکتور_هوگو
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم تعصبی قبل از اینکه فکر کند قضاوت میکند. مثل کسی که چیز ناراحت کننده ای دیده ' او بجای فهم موضوع عصبانی میشود و میخواهد با خشم بی دلیل کار را درست کند ' غافل از اینکه خود را خراب میکند. از رسول الله موعظه خواست ' حضرت فرمود ؛لا تغظب , یعنی بیخود عصبانی نشو.
اصول کافی جلد2 ص 404
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیئت های مذهبی وقتی به سرزمین ما آمدند دارای آئین های مقدسی بودند. اکنون آنها مالک زمین هستند و ما دارای آئین مقدس. یک دهقان آفریقایی.
منبع ؛ کتاب اقتصاد قرن بیستم.
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن جا یک قهوه خانه بود.
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای.
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا مینشستیم
و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...

??????روزگار سپری شده مردم سالخورده
??????محمود دولت آبادی
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به این باور رسیده‌ام که چیزی را نمی‌توانی جبران کنی و دوباره درست بگذاری اش سرجایش. حفره‌های زندگیت همیشگی هستند. تو باید در اطرافش رشد کنی. مثل ریشه‌های درخت که ازاطراف سیمان بیرون می‌زنند. باید خودت را از لابلای شیارها بیرون بکشی.

#دختری_در_قطار
#پائولا_هاوکینز
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
📝
چایِ عشق زمان میبرد تا دم بکشد جانم!
ولی چایَش چای است‌ها!
چایِ چشم‌های من سالهاست دارد در آبی که از خود‌ِ چشم‌ها میجوشد دم میکشد!
تا امروز برسد،
و تو بیایی و چاییِ پررنگِ چشم‌های عاشقم را سر بکشی و
مستی‌اش تا آخر عمرت از سرت نپرد!
دیر نکنی‌ها یارجان
چایِ چشم‌ها از دهن میفتد و الکلِ نگاه میپرد!

#مانگ_میرزایی
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه چیزی روی زمین میتواند برایم کوچکترین ارزش را داشته باشد - آنچه که زندگی بوده است از دست داده ام ، گذاشتم و خواستم از دستم برود و بعد از آنکه من رفتم ، بدرک ، میخواهد کسی کاغذ پاره های مرا بخواند میخواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند - من فقط برای این احتیاج نوشتن که عجالتاً برایم ضروری شده است مینویسم.

#بوف_کور
#صادق_هدایت
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما نسبت به موارد منفی بیشتر حساسیم تا موارد مثبت. در خیابان هم چهره‌های مخوف بیشتر از چهره‌های خندان به چشم می‌آیند. ما برخورد بد را بیش از برخورد خوب به خاطر می‌سپاریم، البته غیر از مواقعی که برخورد خوب از جانب خودمان باشد!

#هنر_شفاف_اندیشیدن
#رولف_دوبلی
 

مراجع

عضو جدید
هر آدمی خودش یه کتابه
راستش من نمیخوام جمله ای از
کتابی که خوندم بگم..
کاش کمی کتاب آدمارو ورق میزدیم
لازم نبود بخونیمشون یا بفهمیمشون
کتاب آدمارو میشه فقط بو کشید نگاه کرد ،لمس کرد
و اوقاتی رو خوش گذروند
 
  • Like
واکنش ها: ayja

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر آدمی خودش یه کتابه
راستش من نمیخوام جمله ای از
کتابی که خوندم بگم..
کاش کمی کتاب آدمارو ورق میزدیم
لازم نبود بخونیمشون یا بفهمیمشون
کتاب آدمارو میشه فقط بو کشید نگاه کرد ،لمس کرد
و اوقاتی رو خوش گذروند

بله احسنت کتاب آدما واقعا هم که اینطورهست که شما میفرمایید اما ما آدمها همیشه یه قدم عقبیم یعنی هیچ کارمون سرجای خودش نیست وقتی بایدیه نفررو بفهمیم یا کسی مارو بفهمه و ...سرمون گرم جاهای دیگه است وزمانی به خودمون میاییم که دیگه دیر شده ...وبی جنبه بودن داره مارو میبره به جایی که نباید....

حالا این خوندن کتاب که به گفته ی شما همون کتاب آدماست بهمون کمک میکنه که به خطا کمتر بریم وازاحساسات و...دیگراان توی راههای مشابه که ممکنه هر آن برای ما هم پیش بیاد استفاده کنیم اینطوری به موفقیت وپیدا کردن مسیردرست نزدیکتر میشیم
 
آخرین ویرایش:

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باید یاد بگیرید نمی‌توانید محبوب همگان باشید. شما می‌توانید بهترین آلوی دنیا باشید، رسیده، آبدار، شیرین و خوشمزه. اما یادتان باشد، هستند آدم‌هایی که آلو دوست ندارند!
حالا می توانید انتخاب کنید که موز بشوید، اما باید متوجه باشید که اگر تصمیم بگیرید موز بشوید، همیشه یک موز درجه دوم خواهید بود، در حالیکه می‌توانستید برای همیشه بهترین آلوی دنیا باقی بمانید.
زندگی عشق و دیگر هیچ / #لئو_بوسکالیا
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به چشمهایم زل زد و گفت: "باهم درستش می کنیم.." چه لذتی داشت این باهم، حتی اگر باهم هیچ چیزی هم درست نمی شد، حتی اگر تمام سرمایه ام بر باد می رفت، حسی که به واژه ی "با هم" داشتم را با هیچ چیزی در این دنیا معاوضه نمی کردم. تنها کسی که وحشت تنهایی را درک کرده باشد، می تواند حس من را در آن لحظات درک کند.
زنی ناتمام / #لیلیان_هلمن
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که احساس تنهایی می‌کنید و به تنگ آمده اید احتمال آن که انتخاب‌های ضعیف تری بکنید، بالا می رود. استیصال برای دوست داشتن آدم را به کجا که نمی‌کشاند. با شکم خالی به خرید نروید چون هر غذای ناسالمی را انتخاب خواهید کرد.
آیا تو آن گمشده‌ام هستی؟ / #باربارا_دی_آنجلیس
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کم و بیش این احساس کنستانسیا را درک می‌کنم که عشقی که سراسر اعتماد باشد، عشق حقیقی نیست، بیش‌‌‌‌‌تر شبیه بیمه‌نامه است یا بدتر از آن، گواهی حسن رفتار. و این در نهایت به بی‌خیالی می‌انجامد. پس شاید من باید ممنونِ آن بگو مگوهایی باشم که قبلاً میان من و کنستانسیا پیش می‌آمد. چون این نشانه‌ی آن است که ما زندگی زناشویی‌مان را محک می‌زدیم و آن را به بی‌خیالی محض که زاییده‌ی امنیت کامل است نمی‌سپردیم...!
کنستانسیا / #کارلوس_فوئنتس
 

مراجع

عضو جدید
او خواهد گفت : وقتی بچه بودم یا وقتی پیر شوم یا در تمام عمرم ...
این جملات عذابم می دهد ، چیزی هست که ما نمی فهمیم
شاید همان هوس ناپایداری یا درک میرایی باشد
یا شاید غم شیرین به دست آوردن چیزی که قادر به نگه داشتنش نیستم
نمایشنامه ی ژان ژیرودو- رواندرمانی اگزیستان -یالوم
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این بوییدن عطر چای، نوشیدن آن، استراحت کردن، دوباره چای برای خود ریختن و آن را مزه مزه کردن هم، هر چند برای یک بار، برای ما تولد زندگی دیگری است. این لحظه ها پرانتزهای سحرآمیزی در زندگی اند که قلب و روح را به هیجان می آورند، به دلیل این که کمی از ابدیت، به نحوی زودگذر ولی در نهایتِ شدت، ناگهان سر می رسد تا زمان را پرثمر کند. در بیرون، جهان می غرّد یا در خواب است، جنگ همه چیز را به آتش می کشد، آدم ها زندگی می کنند و می میرند، ملت ها نابود می شوند، ملت های دیگری سر بر می کشند که به زودی بلعیده خواهند شد و در تمام این آشوب ها و خشم ها، در این ظهور و خروج و تکرار، در حالی که جهان به راه خود می رود، آتش می گیرد، خود را پاره پاره و نابود می کند و دوباره زنده می شود، زندگی انسانی در جنبش و حرکت است.
پس فنجان چای خودمان را بنوشیم.


#ظرافت_جوجه_تیغی
#موریل_باربری
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر اندازه آدمی بهتر بتواند به وقت شادمانی بخندد، به وقت اندوه بگرید، برای تعیین حد و مرزها ابراز خشم کند، با شور و اشتیاق به معاشقه بپردازد و محبت را با گشودگی و بی قید و شرط ببخشد و بپذیرد، به همان اندازه از رنج به دور خواهد بود و هر چه آدمی بیشتر با لذت هستی درآمیزد، نسبت به خود و دیگران بخشنده تر خواهد شد. هیجان ها به ما کمک می کنند تا رفتارمان را تنظیم کنیم؛ حالات درونی و وضعیت روابط مان را زیر نظر بگیریم؛ یادگیری مان را بهتر کنیم؛ تصمیم گیری هایمان را آسان تر کنیم و به زندگی مان معنا بخشیم.
دگرگونی زندگی ها / #دیوید_مالان
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرکسی حق داره برای زندگی خودش تصمیم بگیره، این اصلیه که همه قبول دارن. هیچ کس تو این دنیا وصی و قیم لازم نداره. اما یه چیزای دیگه ام هست، آدم تنها واسه خودش زندگی نمی کنه.
اگه غیر این بود که حرفی نداشتیم، اما دیگرونم هستن، اونایی که ادم به اون دل بسته س، یا اونایی که به آدم دل بسته ن، به هرصورت دیگرونم باید در نظر گرفت، بی اعتنایی به دیگران، فکر نمی کنم تنها وسیله ی راحتی و رهایی باشه...
واهمه های بی نام ونشان | #غلامحسین_ساعدی
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر فردی می تواند در آن واحد، عاشق چند نفر باشد، همان غم و اندوه عاشقی را با هر يك از آنها احساس كند، ولی به هيچ يك از آنان خيانت نورزد. فلورنتينو در حالی كه روی اسكله قدم می زد و اين افكار را در ذهن می پروراند، دچار خشمی ناگهانی شد و زمزمه كرد: انگار قلب من، بيشتر از يك فاحشه خانه، اتاق دارد...!
عشق سالهای وبا / #گابریل_گارسیا_مارکز
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می گفت عشق مثل یک بیماری میمونه که تو هر آدمی یک جور بروز میکنه،یکی بدبین میشه، یکی مهربون میشه، یکی غمگین میشه، یه سری هم از ترس واگیردار بودن رها می کنن میرن!
من تنها حسی که دارم دلتنگیه،ولی یه سوال مثل خوره افتاده تو سرم،اگه دیگه دلتنگ کسی نشم چی؟


قهوه سرد آقای نویسنده/ #روزبه_معین
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در آن کافه می شد تمام گروه های انسانی را که به کافه می روند مشاهده کرد.
کسانی که برای قرار عاشقانه به کافه می روند و حرف می زنند.
کسانی که برای قرار کاری به کافه می روند و حرف می زنند
و کسانی که برای آرامش و گاه خود آزاری، تنها به کافه می روند و با هیچکس حرف نمی زنند، این ها گروه خطرناکی هستند که به دوست داشتن بی کلام، دلتنگی بی کلام و تنفر بی کلام روی آورده اند!
~
قهوه سرد آقای نویسنده/ #روزبه_معین
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وی یه برگه اسم و آدرسم رو نوشتم و گذاشتم تو جیبم.
دیگه به این روزگار اعتمادی نیست، هر لحظه امکان داره از زمین و آسمون یه چیز صاف بخوره تو سرت و همه حافظه ات رو از دست بدی و گم بشی.
تا وقتی که حافظه ات برنگشته اوضاع رو به راهه، اما همه چیز از وقتی شروع میشه که حافظه ات دوباره برمی گرده و میری سراغ چیزهایی که قبلا داشتی، میبینی دیگه خیلی از اون ها واسه تو نیستن!
توی یه رابطه عشقی هم گاهی وقت ها بین آدم ها هیچ مشکلی پیش نمی آد، فقط یکیشون واسه مدتی می خواد از خود عشق و دوست داشتن دور باشه، یه چیزی تو مایه های همون از دست دادن حافظه!
تموم بدبختی ها هم از وقتی شروع میشه که طرف دوباره به عشق نیاز پیدا می کنه و میره سراغ کسی که قبلا داشته.
~

قهوه سرد آقای نویسنده/ #روزبه_معین
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اوبودکه سرانجام من را کنار خود نشاند، او بود که دستم را به دست گرفت، و آخر سر او بودکه با وجود خودداری من، من را بوسید. اما با این همه، اگرچه چشم‌هایم گذاشتند که ببوسدشان، لبانم گریختند...نه تنها به بوسیدن او رغبت و حرارتی از خود نشان ندادم، بلکه از پاسخ دادن به لبان او نیز خودداری کردم...او هی می گفت چرا؟ چرا؟ چرا؟ برای چه تو به قدر من شوق و نیاز عاشقانه نداری؟
و خودباافسوس می گفت ، فقط یک جواب می‌تواند داشته باشد؛ و آن چنین است: "برای این که تو معشوق ای ومن عاشق".
مثل خون در رگ های من / #احمد_شاملو / نشر چشمه
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمام بیماری های انسان، از افکار او سرچشمه میگیرند؛ یعنی افکار ما هستند که بیماری ها را در وجودمان تولید میکنند:
تیروئید: وجود بغضی در گلو، که ترکیده نمیشود!
سرطان: ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است!
ام اس: به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است!
بیماری قند: بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است!
سر درد: به دلیل انتقاد از خود و دیگران است!
زکام: بخاطر وجود آشفتگی های ذهنی است!
درد مفاصل: به دلیل نیاز به محبت و آغوش گرم است!
فشارخون: به خاطر مشکل عاطفی درازمدتی است که حل نشده باقی مانده!
پس بیایید ذهن هایمان را پاک کرده و شستشو دهیم. دیگران را ببخشیم، خودمان را ببخشیم، بیشتر محبت کنیم، کمتر گله و شکایت کنیم، فراوان تر بخندیم و شاد باشیم و بدانیم افکار ما بسیار قدرتمند و اثرگذار هستند و تاثیرات بسیار شگفت انگیزی از خود باقی می گذارند.
از کتاب شفای زندگی | #لوئیز_ال_هی
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باید از جنگیدن با مرد اجتناب کرد،
نه صرفاً به خاطر حفظ غرور او
بلکه همچنین به خاطر حراست از شأن و منزلت خود!
هیچ چیز به اندازه ی زن شوریده حال و دیوانه؛ بی جاذبه و ناخوشایند نیست،
زنی که به جای قدرت زنانه، از قدرت زبانش استفاده می کند شهره ی آفاق مى شود.
جنگیدن، زن را نزد مرد و نزد خودش زشت و ناخوشایند می کند.
به زنی باهوش و قوی نیاز است تا مردش را خلع سلاح کند، نه با خشم بلکه با عشق.
مردان خصوصیات زنانه را به دلیل نرمی و لطافت زن قبول می کنند و نه به دلیل قدرت او.
زن بودن / تونی کرنت
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
‎آری، پاییز نزدیک است.
‎اما پاییز که همیشه صدای خش و خش برگ ها در گذر ها نیست
‎پاییز که همیشه با بوی مهر نمی آید.
‎پاییز گاهی در زیر سیگاری روی میز، زیر انبوهی از خاکستر است.
‎گاهی حوالی عطری تلخ پشت یقه ی لباسی تا شده
‎گاهی هم نم بارانیست که گوشه چشمانت می درخشد.
‎پاییز که همیشه لای برگ های زرد و نارنجی نیست
‎گاهی در دل کاجیست میان یک کاجزار همیشه سبز
‎گاهی قهوه ایست که سر می رود، غذاییست که ته می گیرد و لبخندیست که بی بهانه بر لبانت می نشیند.
‎ساده بگویمت،
‎دلتنگ که باشی پاییز نزدیک است..
‎عطر چشمان او / #روزبه_معین
 

Similar threads

بالا