یه بیت به انتهای شعر اضافه کن

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کجایی مرد حسابی !


میرسی مثل حس برگشتن .... از تب زرد رنگ یک تبعید
میرسی شعر ها سیاه ترن ..... شعر ها تنیده در تردید !
میرسی در میان همرزمان .... قلبها شکفته با امید
میرسی در شکوه یک لبخند .... همرهش رنگ سبز یک تصدیق
 
آخرین ویرایش:

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخوان از چهره ی زردم ، غزل های پریشانی
تو که اندوه عاشق را ، بدون واژه می خوانی

نگاهت آن طرف تر بود و دستت ضربدر میزد
به روی مشق عمرمن ، که ننوشتم به آسانی
منم آن چتر غمگینت ، که یادش هم نمی افتی
سراغ من نمی آیی ، مگر در روز بارانی
به منویّات شخصیّت، رسیدی از طریق من
و من آرام خندیدم ، زدم خود را به نادانی
جهان موی کف دست من درویش میخواهد
همان مهر حلال و جان آزادی که میدانی
اگر از عشق تو تنها مرا غم بود دستاور
دلم را شاد میسازم به عشق پاک یزدانی
مرا یک غنچه کافی بود از لبخند لبهایت
که سازم با همان لبخند دنیایی گلستانی
فقط دلواپسی این بود در اغاز شعر من
که گفتی دوستت دارم فقط در بیت پایانی
منم آن یار دیرینت همان دنیای شیرینت
چرا بردی مرا از یاد ،امان از یار پنهانی
چه تكرار دل انگيزي است در چرخيدن دستت
به دريا مي رسد بي شك، جوي رقصان پريشاني
مرا در سر هوایت آمد و در دل غم عشقت
نه در سر ماند اعصابی نه در دل ماند ایمانی
نپرسيد از نشان من ،نگوئيد از پشيماني

كه من تنبور مي دانم به قرآني كه مي خواني

ز ساز و چنگ و تنبورم، همه افلاكيان سرخوش
بياور بهر من شعري، در اين بزمي كه ميماني

و من خنياگر مجلس شدم بربط زدم آن دم

مبارك باد مي گويم و تو آواز من را هيچ ميداني


دلا تا كي بنالم از غم هجرش در اين بازار تنهايي

همي خواهي علاجم يا زنم بر طبل رسوايي

در اين بزمي كه باشد بربط توهين و ساز و طبل رسوايي

نخواهم خواند آوازي، نميگويم كلامي و نميمانم مگر همراهي با محبوب و دلداري

نه دل مفتون دلبندی نه دل مفتون دلداری
نه بر چشم من اشکی نه بر لبم آهی


ومن خنياگرم آري !...مجلس را دوباره گرم مي سازم

وتو ساغر به دستت دور من چون باد مي چرخي....

و من مست و خراباتي شدم، زاهد شدي آري
و تو چون باد مي چرخي و مي چرخي و ميداني....
 

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخوان از چهره ی زردم ، غزل های پریشانی
تو که اندوه عاشق را ، بدون واژه می خوانی

نگاهت آن طرف تر بود و دستت ضربدر میزد
به روی مشق عمرمن ، که ننوشتم به آسانی
منم آن چتر غمگینت ، که یادش هم نمی افتی
سراغ من نمی آیی ، مگر در روز بارانی
به منویّات شخصیّت، رسیدی از طریق من
و من آرام خندیدم ، زدم خود را به نادانی
جهان موی کف دست من درویش میخواهد
همان مهر حلال و جان آزادی که میدانی
اگر از عشق تو تنها مرا غم بود دستاور
دلم را شاد میسازم به عشق پاک یزدانی
مرا یک غنچه کافی بود از لبخند لبهایت
که سازم با همان لبخند دنیایی گلستانی
فقط دلواپسی این بود در اغاز شعر من
که گفتی دوستت دارم فقط در بیت پایانی
منم آن یار دیرینت همان دنیای شیرینت
چرا بردی مرا از یاد ،امان از یار پنهانی
چه تكرار دل انگيزي است در چرخيدن دستت
به دريا مي رسد بي شك، جوي رقصان پريشاني
مرا در سر هوایت آمد و در دل غم عشقت
نه در سر ماند اعصابی نه در دل ماند ایمانی
نپرسيد از نشان من ،نگوئيد از پشيماني

كه من تنبور مي دانم به قرآني كه مي خواني

ز ساز و چنگ و تنبورم، همه افلاكيان سرخوش
بياور بهر من شعري، در اين بزمي كه ميماني

و من خنياگر مجلس شدم بربط زدم آن دم

مبارك باد مي گويم و تو آواز من را هيچ ميداني


دلا تا كي بنالم از غم هجرش در اين بازار تنهايي

همي خواهي علاجم يا زنم بر طبل رسوايي

در اين بزمي كه باشد بربط توهين و ساز و طبل رسوايي

نخواهم خواند آوازي، نميگويم كلامي و نميمانم مگر همراهي با محبوب و دلداري

نه دل مفتون دلبندی نه دل مفتون دلداری
نه بر چشم من اشکی نه بر لبم آهی


ومن خنياگرم آري !...مجلس را دوباره گرم مي سازم

وتو ساغر به دستت دور من چون باد مي چرخي....

و من مست و خراباتي شدم، زاهد شدي آري
و تو چون باد مي چرخي و مي چرخي و ميداني....
از این باد و دم و مستی نمانده نای چرخیدن
بکش آتش در این مجلس بسوزان طبل رسوایی
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخوان از چهره ی زردم ، غزل های پریشانی
تو که اندوه عاشق را ، بدون واژه می خوانی
نگاهت آن طرف تر بود و دستت ضربدر میزد

به روی مشق عمرمن ، که ننوشتم به آسانی
منم آن چتر غمگینت ، که یادش هم نمی افتی
سراغ من نمی آیی ، مگر در روز بارانی
به منویّات شخصیّت، رسیدی از طریق من
و من آرام خندیدم ، زدم خود را به نادانی
جهان موی کف دست من درویش میخواهد
همان مهر حلال و جان آزادی که میدانی
اگر از عشق تو تنها مرا غم بود دستاور
دلم را شاد میسازم به عشق پاک یزدانی
مرا یک غنچه کافی بود از لبخند لبهایت
که سازم با همان لبخند دنیایی گلستانی
فقط دلواپسی این بود در اغاز شعر من
که گفتی دوستت دارم فقط در بیت پایانی
منم آن یار دیرینت همان دنیای شیرینت
چرا بردی مرا از یاد ،امان از یار پنهانی
چه تكرار دل انگيزي است در چرخيدن دستت
به دريا مي رسد بي شك، جوي رقصان پريشاني
مرا در سر هوایت آمد و در دل غم عشقت
نه در سر ماند اعصابی نه در دل ماند ایمانی
نپرسيد از نشان من ،نگوئيد از پشيماني

كه من تنبور مي دانم به قرآني كه مي خواني

ز ساز و چنگ و تنبورم، همه افلاكيان سرخوش
بياور بهر من شعري، در اين بزمي كه ميماني

و من خنياگر مجلس شدم بربط زدم آن دم

مبارك باد مي گويم و تو آواز من را هيچ ميداني



دلا تا كي بنالم از غم هجرش در اين بازار تنهايي

همي خواهي علاجم يا زنم بر طبل رسوايي

در اين بزمي كه باشد بربط توهين و ساز و طبل رسوايي

نخواهم خواند آوازي، نميگويم كلامي و نميمانم مگر همراهي با محبوب و دلداري

نه دل مفتون دلبندی نه دل مفتون دلداری
نه بر چشم من اشکی نه بر لبم آهی


ومن خنياگرم آري !...مجلس را دوباره گرم مي سازم

وتو ساغر به دستت دور من چون باد مي چرخي....

و من مست و خراباتي شدم، زاهد شدي آري
و تو چون باد مي چرخي و مي چرخي و ميداني....


از این باد و دم و مستی نمانده نای چرخیدن
بکش آتش در این مجلس بسوزان طبل رسوایی


بيا بردار اين تنبور و اين سنتور و اين جام معمائي
تو كه هر گام مينور را صداي عشق ميخواني...
 

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخوان از چهره ی زردم ، غزل های پریشانی
تو که اندوه عاشق را ، بدون واژه می خوانی
نگاهت آن طرف تر بود و دستت ضربدر میزد

به روی مشق عمرمن ، که ننوشتم به آسانی
منم آن چتر غمگینت ، که یادش هم نمی افتی
سراغ من نمی آیی ، مگر در روز بارانی
به منویّات شخصیّت، رسیدی از طریق من
و من آرام خندیدم ، زدم خود را به نادانی
جهان موی کف دست من درویش میخواهد
همان مهر حلال و جان آزادی که میدانی
اگر از عشق تو تنها مرا غم بود دستاور
دلم را شاد میسازم به عشق پاک یزدانی
مرا یک غنچه کافی بود از لبخند لبهایت
که سازم با همان لبخند دنیایی گلستانی
فقط دلواپسی این بود در اغاز شعر من
که گفتی دوستت دارم فقط در بیت پایانی
منم آن یار دیرینت همان دنیای شیرینت
چرا بردی مرا از یاد ،امان از یار پنهانی
چه تكرار دل انگيزي است در چرخيدن دستت
به دريا مي رسد بي شك، جوي رقصان پريشاني
مرا در سر هوایت آمد و در دل غم عشقت
نه در سر ماند اعصابی نه در دل ماند ایمانی
نپرسيد از نشان من ،نگوئيد از پشيماني

كه من تنبور مي دانم به قرآني كه مي خواني

ز ساز و چنگ و تنبورم، همه افلاكيان سرخوش
بياور بهر من شعري، در اين بزمي كه ميماني

و من خنياگر مجلس شدم بربط زدم آن دم

مبارك باد مي گويم و تو آواز من را هيچ ميداني



دلا تا كي بنالم از غم هجرش در اين بازار تنهايي

همي خواهي علاجم يا زنم بر طبل رسوايي

در اين بزمي كه باشد بربط توهين و ساز و طبل رسوايي

نخواهم خواند آوازي، نميگويم كلامي و نميمانم مگر همراهي با محبوب و دلداري

نه دل مفتون دلبندی نه دل مفتون دلداری
نه بر چشم من اشکی نه بر لبم آهی


ومن خنياگرم آري !...مجلس را دوباره گرم مي سازم

وتو ساغر به دستت دور من چون باد مي چرخي....

و من مست و خراباتي شدم، زاهد شدي آري
و تو چون باد مي چرخي و مي چرخي و ميداني....


از این باد و دم و مستی نمانده نای چرخیدن
بکش آتش در این مجلس بسوزان طبل رسوایی


بيا بردار اين تنبور و اين سنتور و اين جام معمائي
تو كه هر گام مينور را صداي عشق ميخواني...
صدای عشق از مینو، نسیم مهر از مینو
آری آری من بخوانم نام نیک همسرم تا آخر گیتی
 

amator-2

عضو جدید
صدای عشق از مینو، نسیم مهر از مینو
آری آری من بخوانم نام نیک همسرم تا آخر گیتی

غمت هر شب به دل دارم عزیز بی وفای من
دلم خوش بود می دانی که جان من نمی دانی
-----------------
شعر تا یه جاهایی خیلی عالی جلو رفت ولی بعدش قافیه بهم ریخت .دوستان برای ارسال یکم ظرافت به خرج بدن.ممنونم
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
از همه دوستان قدیمی و تازه سپاسگذارم. اما خوبان من، این یک قصیده یا غزل بنا بود باشه. یعنی دست کم باید وزن و قافیه رو حفط میکردید.. و هر وقت که براتون مشکل شد مطلع جدیدی ارائه میفرمودید. این الان شتر-گاو-پلنگ شده. البته تا 3 یا 4 بیت خوب جلو رفته، اما بعد عنان کار کاملا از دست رفته.
افسوس که تشکر امشب که بعد از چندین ماه آمدم فعال نیست وگرنه سیاوش دوست داشتنی و امیر عزیز ، زهرای گل و بعضی دیگه از دوستان شایسته تقدیر فراوان بودند بخاطر همون یک یا دو پستی که گذاشتند.
با اجازه دوستان مطلع جدیدی میگدارم.. از دوستانی که با عروض آشنایی کمتری دارن خواهش میکنم صفحه های ابتدایی رو مطالعه بفرمایند.. البته هر چی که تونستن بذارن، ما با کمک دوستان و با اجازه خودشون و البته با توضیح اشکالات ویرایش میکنیم. سپاسگذارم

از این نگاه پر از راز و چشم و پیشانی
و از لطافت اندام و قلب سیمانی
چه میشود که بگویم؛ چه جمع اضدادی
فقط بدان که.. نه اما! همان که میدانی

 
آخرین ویرایش:

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر سخت نسیم نگاه تو برسید
و از کنار دلم رد شدی به آسانی

چه ساده گذر کردی از پریشانی

که بی تو میرسد هر دم به اوج ویرانی

میان این همه تکرارِِِ تلخ و درد آلود

نشسته ام به امیدِ شروع و آغازی



 
آخرین ویرایش:

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه ساده گذر کردی از پریشانی

که بی تو میرسد هر دم به اوج ویرانی

میان این همه تکرارِِِ تلخ و درد آلود

نشسته ام به امیدِ شروع و آغازی



برای بودنِ مهرِ لطیف و عشق آلود
نوای مهر سرودی از لبان پنهانی


(به اعتراف بگویم که خام این بزمم ... بگو بگو تو از آن عیبها که میدانی)
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان خوبم، وزن "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فاعل" هست. کمی دقت بفرمایید. و قافیه هم باید به "انی" ختم بشه.. بنابرین کلمات دیگر مثل "آغازی" نمیتونن صرفا بخاطر داشتن حرف "ی" در انتها قافیه محسوب بشن.
با سپاس فراوان از ابیاتتون
 
دوستان خوبم، وزن "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فاعل" هست. کمی دقت بفرمایید. و قافیه هم باید به "انی" ختم بشه.. بنابرین کلمات دیگر مثل "آغازی" نمیتونن صرفا بخاطر داشتن حرف "ی" در انتها قافیه محسوب بشن.
با سپاس فراوان از ابیاتتون
درود

چه ساده گذر کردی از پریشانی

که بی تو میرسد هر دم به اوج ویرانی

میان این همه تکرارِِِ تلخ و درد آلود

نشسته ام به امیدِ شروع پنهاني

زمصر دل چه زمان نقش جامه يوسف

رسد به ديده يعقوب پير كنعاني


بدرود:gol::gol::gol:
 

a.avanda

عضو جدید
ممنون محمود جان خیلی توضیحات مفیدی بود من که خیلی استفاده برم چون خیلی از سرودن شعر چیزی نمیدانم ممنون میشم بازم اشکالات این بیت رو بگوید

همیشه ساکت و خالیست، خانه سردم
و کاش.. دوست نمی بود عامل دردم
هردم از این شوق سری می نهم
تا برسد به دوست طنین هر دردم

بخواه که در وجودم ره عبور می پایم
ببین که دیگر از سر شوق،غرور میخواهم
دلم رفته است اکنون از فرای بی همنفسی
دلم همنفس نمیخواهد ،غرور میخواهم
شرمنده دوستان من خیلی سر از ادبیات در نمیارم اگر خوب نیست ببخشید
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
از همه دوستان قدیمی و تازه سپاسگذارم. اما خوبان من، این یک قصیده یا غزل بنا بود باشه. یعنی دست کم باید وزن و قافیه رو حفط میکردید.. و هر وقت که براتون مشکل شد مطلع جدیدی ارائه میفرمودید. این الان شتر-گاو-پلنگ شده. البته تا 3 یا 4 بیت خوب جلو رفته، اما بعد عنان کار کاملا از دست رفته.
افسوس که تشکر امشب که بعد از چندین ماه آمدم فعال نیست وگرنه سیاوش دوست داشتنی و امیر عزیز ، زهرای گل و بعضی دیگه از دوستان شایسته تقدیر فراوان بودند بخاطر همون یک یا دو پستی که گذاشتند.
با اجازه دوستان مطلع جدیدی میگدارم.. از دوستانی که با عروض آشنایی کمتری دارن خواهش میکنم صفحه های ابتدایی رو مطالعه بفرمایند.. البته هر چی که تونستن بذارن، ما با کمک دوستان و با اجازه خودشون و البته با توضیح اشکالات ویرایش میکنیم. سپاسگذارم

از این نگاه پر از راز و چشم و پیشانی
و از لطافت اندام و قلب سیمانی
چه میشود که بگویم؛ چه جمع اضدادی
فقط بدان که.. نه اما! همان که میدانی


زلال میگزرد از کنار قهوه ی ترک
غرور له شد و عق زد ..... : " زن خیابانی "
کثافت متعفن ... صدای هجمه ی آب
عبور پنجره ها از صدای عرفانی
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز

زلال میگزرد از کنار قهوه ی ترک
غرور له شد و عق زد ..... : " زن خیابانی "
کثافت متعفن ... صدای هجمه ی آب
عبور پنجره ها از صدای عرفانی
میان بازوی بودن چه ساده پرپر زد
هزار وهم نگفته، نیاز پنهانی
چه سخت می گذرد در حصار سنگی شهر
به شعرهای زمینی، صدای انسانی
نه بیشه ای، نه درختی نه بال قاصدکی
چقدر خسته ام از آیه های سیمانی
 

Tahmim

عضو جدید
با اینکه من عضو جدیدالورود هستم و وقت نکردم این پست رو دنبال کنم
با اجازتون منم یه بیت به این شعر اضافه میکنم

میان بازوی بودن چه ساده پرپر زد
هزار وهم نگفته، نیاز پنهانی
چه سخت می گذرد در حصار سنگی شهر
به شعرهای زمینی، صدای انسانی
نه بیشه ای، نه درختی نه بال قاصدکی
چقدر خسته ام از آیه های سیمانی
منِ خسته، پر از دردم، پر از اشک دیده
سیل اشکم ندارد سدی، دردم ندارد درمانی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
محمود جان من یه چیزی نوشتم دیگه ایراد شو خودت بگو به نظر من این جستار میتونه محل خوبی برای دوستانی که به سرودن شعر علاقه دارن بشود زود نا امید نشو فکر کنم دوستان که شرکت نکردند یکم قافیه سختی رو انتخاب کردی و یا اینکه براشون هنوز جا نیفتاده این جستار خیلی از جستار ها رو دیدم اولش همین جوری بوده بعد ها از پرطرفدار ترین جستار ها شده صبر همه چیز را حل میکنه یکی دو هفته دیگر هم صبر کن

کنار خاطره هایت، ببین چه تنهایم
فقط بخواه.. به پای برهنه می آیم
فقط بگو که لبم را دوباره می بوسی
ببین ز شوق سرم را به ابر می سایم
ای که رفتی از برم با صد هزاران دلبری

غمزه ای کن که زشوق تا به لحد می آیم
می گویندگرصبرکنی زغوره حلواسازی اماصبردروغ بزرگ زندگیست سالهاست باغوره ها کلنجارمی روم حلوانمی شوند
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواستم یه بیت اضافه کنم امانشد نتونستم فکرم رومتمرکز کنم :redface:
 

A R M A N

عضو جدید
با اینکه من عضو جدیدالورود هستم و وقت نکردم این پست رو دنبال کنم
با اجازتون منم یه بیت به این شعر اضافه میکنم

میان بازوی بودن چه ساده پرپر زد
هزار وهم نگفته، نیاز پنهانی
چه سخت می گذرد در حصار سنگی شهر
به شعرهای زمینی، صدای انسانی
نه بیشه ای، نه درختی نه بال قاصدکی
چقدر خسته ام از آیه های سیمانی
منِ خسته، پر از دردم، پر از اشک دیده
سیل اشکم ندارد سدی، دردم ندارد درمانی

درمان درد یار است ، رخسار همچو ماهت
دوری تا به کی جانا ، باز آ بودنت نیاز است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درمان درد یار است ، رخسار همچو ماهت
دوری تا به کی جانا ، باز آ بودنت نیاز است
از صدا می ترسد این شب در گلویت فریاد را زندان نکن
نور ان مشعل که داری از کسی پنهان نکن
 

Mahdy.T

عضو جدید
از این نگاه پر از راز و چشم و پیشانی
و از لطافت اندام و قلب سیمانی
چه میشود که بگویم؛ چه جمع اضدادی
فقط بدان که.. نه اما! همان که میدانی

و من هنوز به یادت ترانه میخوانم
ز هجر روی تو است این ببین چه هجرانی
درون قلب من اینک ببین چه غوغایی است
به یاد توست به قلبم شدید طوفانی
و فکر و یادتو هر شب سراغ من آید
دهی میان دل و روح من چه جولانی

حیف شد که خیلی خیلی دیر با این پست آشنا شدم
میتونستم خیلی چیزا یاد بگیرم
این سه بیتم گذاشتم امید وارم که مورد پسند واقع بشه
 

Similar threads

بالا