چند شبهه جالب درباره حادثه کربلا
چند شبهه جالب درباره حادثه کربلا
در مقاله زیر چند شبهه درباره حادثه عاشورا مطرح شده است ابتدا این مقاله را می آوریم و سپس پاسخ آنها را ذکر می کنیم:
اصل مقاله:
نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟
از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده.
اما یک نکتۀ جالب دیگر در داستان هایی که از واقعۀ عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقۀ بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.
باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبرۀ حسین: هارون الرشيد را در حالى پشت سر گذاشتم كه قبر حسين (عليه السلام) را خراب كرده و دستور داده بود كه درخت سدرى را كه آن جا بود به عنوان نشانۀ قبر براى زوار، و سايهبانى براى آنان قطع كنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شريف آن حضرت مورد تعرض و دشمنى متوكل عباسى قرار گرفت. او توسط گروهى از لشكريانش قبر را احاطه كرد تا زائران به آن دست رسي نداشته باشند و به تخريب قبر و كشت و كار در زمين آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397)
سال 236 متوكل دستور داد كه قبر حسين بن على و خانههاى اطراف آن و ساختمان هاى مجاور را ويران كردند و امر كرد كه جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگيرى كردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟
دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم.
نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود.
دوم آن که فاصلۀ دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده.
سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمۀ ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند.
لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟
خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
پاسخ به شبهات مطرح شده در مقاله ی فوق:
1.کربلا در نزدیکی رود فرات نیست بلکه به طور مستقیم حدود پانزده کیلومتر با هم فاصله دارند، بله نهر کوچکی از فرات منشعب است که از نزدیکی های آن جا می گذرد و به آن نهر علقمه می گویند و چون این نهر از رود فرات جدا می شود گاهی مجازاً به آن فرات هم گفته می شود. بنابر برخی از نقل ها اصحاب امام تا شب عاشورا از آن نهر آب می گرفتند حتی برخی از آن آب غسل نمودند، اما در روز عاشورا محاصره تنگ تر و سخت گیری ها بیشتر شد بر این اساس بعد از شب عاشورا هیچ آبی نبود در این صورت اگر آب نباشد، یعنی برای هیچ کس آب نیست بچه یا بزرگ.
اما این که آیا غذا بود یا نه و یا فرصت پختن غذا بود یا خیر بر فرض پذیرش این، باز هم غذا غیر از آب است و (بر فرض این که با تشنگی زیاد بتوان از غذا خورد) چه بسا این موجب تشنگی بیشتری شود. بعلاوه که تحمل گرسنگی آسانتر از تحمل تشنگی است. براین اساس چون تشنگی و تحمل آن بسیار سخت و طاقت فرسا بوده است ذکری از گرسنگی به میان نیامده است.
2. بر فرض پذیرش این که آب در حد چهار یا پنج متر عمق زمین وجود داشته باشد –- شما صورتی را فرض کنید که تعداد محدودی با خانواده در محاصرۀ شدید و سخت دشمن باشند، دشمنی که از گرفتن آب از نهر جلوگیری می کند طبعاً از حفر چاه نیز به طور جدی تر ممانعت خواهد نمود، علاوه بر این که زمین کربلا ماسه زار است و کندن آن بسیار سخت و هرچه از آن حفر کنید دوباره پر می شود و این کار بسیار مشکل است.
در عین حال با هر زحمتی هم که بود اصحاب امام (ع) چاه کندند هم چنان که ابن زیاد در نامه اش به عمر سعد به آن اشاره می کند و می گوید: اما بعد، به من خبر رسید که حسین و بچه هایش آب می خورند و چاه حفر نمودند ... زمانی که نامه ام به تو رسید تا می توانی آنها را از کندن چاه ممانعت کن و بر آنها سخت بگیر و اجازه نده که از آب فرات قطره ای بنوشند ... .(1)
3. با بیان این که "دهم محرم سال شصت و یک هجری در چه فصل و ماهی از سال شمسی قرار داشت و درجۀ حرارت آن در چه اندازه ای بود"، در صدد اثبات چه چیزی هستید آیا می خواهید بگویید اصلاً تشنگی در کربلا نبود و آنان تشنه نبودند که دشمنانشان (عبد الله بن ابى حصين الأزدي که در بالا به آن اشاره شد و دیگران) غیر از این می گویند، شما فرض کنید در نقطه ای معتدل نظیر شمال ایران، تعدادی در محاصرۀ شدید دشمن، در رفت و آمد، نگرانی، کارزار و جنگ باشند، اما هیچ آبی نداشته باشند تشنگی و عطش آنها را به زانو در نخواهد آورد؟ حال اگر حضور اطفال و کودکان خردسال را نیز به این جمع اضافه کنید در صورت بهانۀ آب گرفتن اطفال را در نظر بگیرید چه وضعیتی پیش خواهد آمد!!
اما سه نقل قولی که در مورد مقبرۀ امام حسین گفتید اینها هیچ منافاتی با هم ندارند بلکه قابل جمع هستند به علاوه که چه کسی ادعا کرده کربلا، سرزمینی بایر بوده است. حتماً شنیده اید که گفته اند دشمنان برای شهادت رساندن حضرت عباس، پشت نخل ها کمین کرده بودند.
اما در عین حال به علت فاصلۀ نسبتاً دور با فرات خیلی آباد هم نبود گرچه درختانی در اطراف وجود داشت.
ابن زیاد در نامه اش به حرّ می نویسد: به مجردى كه فرستادۀ من بر تو وارد شد و نامه مرا تسليم كرد كار را بر حسين (ع) دشوار ساز و او را در سرزمينى فرودآور كه آب و گياهى در آن نباشد و متوجه باش به فرستاده خود دستور دادم، همواره با تو باشد و از تو دور نشود تا از نزديك شاهد اعمال تو بوده و نحوۀ رفتار تو را در بازگشت به من اطلاع دهد.(2)
به علاوه ممکن است یک سرزمین در یک یا چند سال بایر باشد اما در سالهای بعد با احداث نهر یا قنات یا چاه از آن حالت اولیه خارج شود. آیا زمینی که در کنار نهری قرار داشته باشد ممکن نیست کسی با سرمایه و مخارجی آن آب را به سوی آن زمین هدایت و آن را کشت نماید؟
اما در مورد حضرت علی اصغر تذکر دو نکته لازم به نظر می رسد.
الف. اصل کشته شدن علی اصغر (شیرخوار) در کربلا به دست دشمن.
ب. در مورد کیفیت به شهادت رسیدن آن حضرت.
اما در مورد شهادت ایشان کسی تردید نکرده و همین مقدار در اثبات خبث و شقاوت دشمنان اهل بیت کافی است.
ولی در مورد چگونگی شهادت آن حضرت سخنان مختلفی است و ما در این مستنداً به نقل یک سخن بسنده می نماییم.
وقتى أصحاب امام حسین و تمام نزديكانش به شهادت رسيدند و جز پسرش علىّ زين العابدين (ع) و فرزند شيرخواره به نام عبد اللَّه كس ديگرى نزد او باقى نمانده و تنها شد آن حضرت نزد درب خيمه آمده و فرمود:
اين طفل را به من دهيد تا با او وداع كنم! پس او را غرق بوسه ساخته در حالى كه مىفرمود: اى پسركم واى بر حال اين قوم وقتى حضرت محمّد (ص) با آنان مخاصمه كند!.
گويند: ناگهان تيرى بيامد و بر بالاى سينه آن طفل نشسته و او را كشت(3)، پس امام (ع) از اسب به زير آمده و با غلاف شمشير قبرى كند و او را دفن كرد آن گاه برخاسته و اين اشعار را سرود:
همه كافر شدند و در گذشته از ثواب خداوند؛ ربّ جنّ و انس چشم پوشيده بودند.
در گذشته علىّ و فرزندش حسن كه از طرف مادر و پدر كريم بود را به قتل رساند.
همگى از ايشان به خشم آمده و گفتند: الحال بر حسين يورش برده خونش بريزيم.
واى بر آن اراذل مردم كه همه را براى أهل دو حرم مكّه و مدينه گرد آوردند.(4)
شما نیز ظاهراً که منکر اصل مسئله و کشته شدن او نشدید نهایت این که در کیفیت کشته شدنش استبعاد کردید ما همین را غنیمت می شماریم.
در این جا چند پرسش را مطرح می نماییم و این به معنای این نیست که بخواهیم ثابت کنیم که تیر به سینه آن طفل نخورده و به گلویش خورده بلکه در صدد بیان این مسئله هستیم که با صرف تحلیل خام عقلی نمی شود وقایع تاریخی را اثبات یا نفی نمود.
مگر بارها امام حسین (ع) و برخی از صحابه جهت موعظه به دشمن نزدیک نشدند و در تیر رس دشمن قرار نگرفتند؟
مگر امام با عمر سعد با هم جلسه نداشتند؟
اگر امام حسین (ع) برای اتمام حجت برای سیراب کردن علی اصغر آن قدر به دشمن نزدیک شود که صدای آن حضرت را بشنوند این بعید است؟
آیاشما بعید می دانید دشمن خونخوار و کینه توزی که برای نشان دادن هر چه بیشتر بغض و دشمنی خود بعد از اتمام چنگ بر بدن امام حسین(ع) و یارانش اسب می تازد و خیمه ها را غارت و آتش می زند ، زنان و کودکان را بی رحمانه کتک می زند در همین راستا برای آزار هر چه بیشتر امام حسین (ع)، نخست فرزند شیرخوار او را را به قتل برساند و به خیال خام خود بعد از این ضربه روحی شدید ضربه به امام (ع) ضربه جسمی را هر چه دردناک تر بر ایشان وارد آورد؟
اما در مورد قطع شدن دست حضرت عباس و گرفتن مشک با دست دیگر.
حتماً می دانید که در آن زمان جنگجویان زره می پوشیدند که آنها را از ضربات شمشیر محافظت کند بنابر این بعید می شود تصور کرد که دستان آن حضرت در یک لحظه کاملاً قطع شده و افتاده باشد بعلاوه آن حضرت سوار بر اسب بوده و از زین و بدن اسب به عنوان تکیه گاهی برای نگه داشتن مشک آب برای چند لحظه می توانسته است کمک بگیرد و پس از ضربت مشک را با دست سالم بگیرد . بنا براین اگر کمی دقت کنیم پاسخ بسیاری از اشکالات معلوم است.
به نقل از سایت اسلام کوئیست
-----------------------------------------------------------------
(1) أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، کتاب الفتوح، شيرى، على، ج 5، ص 91، بيروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1411 هـ ق /1991 م.
(2) مفید، ارشاد، ساعدى خراسانى، محمد باقر، ص 432، اسلاميه، تهران، چاپ اول، 1380 ش.
(3) (حتى وقع في لبة الصبي فقتله) "لبة الصبي" جایی است که گردنبند در آن قرار می گیرد (بالای سینه و نزدیک گردن).
(4)طبرسی، احمد بن علی، احتجاج ، جعفرى، ج 2، ص 99، 168، اسلاميه، چاپ تهران، چاپ اول، 1381 ش.
منبع
چند شبهه جالب درباره حادثه کربلا
در مقاله زیر چند شبهه درباره حادثه عاشورا مطرح شده است ابتدا این مقاله را می آوریم و سپس پاسخ آنها را ذکر می کنیم:
اصل مقاله:
نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟
از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده.
اما یک نکتۀ جالب دیگر در داستان هایی که از واقعۀ عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقۀ بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.
باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبرۀ حسین: هارون الرشيد را در حالى پشت سر گذاشتم كه قبر حسين (عليه السلام) را خراب كرده و دستور داده بود كه درخت سدرى را كه آن جا بود به عنوان نشانۀ قبر براى زوار، و سايهبانى براى آنان قطع كنند. (تاریخالشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شريف آن حضرت مورد تعرض و دشمنى متوكل عباسى قرار گرفت. او توسط گروهى از لشكريانش قبر را احاطه كرد تا زائران به آن دست رسي نداشته باشند و به تخريب قبر و كشت و كار در زمين آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397)
سال 236 متوكل دستور داد كه قبر حسين بن على و خانههاى اطراف آن و ساختمان هاى مجاور را ويران كردند و امر كرد كه جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگيرى كردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟
دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم.
نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود.
دوم آن که فاصلۀ دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده.
سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمۀ ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند.
لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟
خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
پاسخ به شبهات مطرح شده در مقاله ی فوق:
1.کربلا در نزدیکی رود فرات نیست بلکه به طور مستقیم حدود پانزده کیلومتر با هم فاصله دارند، بله نهر کوچکی از فرات منشعب است که از نزدیکی های آن جا می گذرد و به آن نهر علقمه می گویند و چون این نهر از رود فرات جدا می شود گاهی مجازاً به آن فرات هم گفته می شود. بنابر برخی از نقل ها اصحاب امام تا شب عاشورا از آن نهر آب می گرفتند حتی برخی از آن آب غسل نمودند، اما در روز عاشورا محاصره تنگ تر و سخت گیری ها بیشتر شد بر این اساس بعد از شب عاشورا هیچ آبی نبود در این صورت اگر آب نباشد، یعنی برای هیچ کس آب نیست بچه یا بزرگ.
اما این که آیا غذا بود یا نه و یا فرصت پختن غذا بود یا خیر بر فرض پذیرش این، باز هم غذا غیر از آب است و (بر فرض این که با تشنگی زیاد بتوان از غذا خورد) چه بسا این موجب تشنگی بیشتری شود. بعلاوه که تحمل گرسنگی آسانتر از تحمل تشنگی است. براین اساس چون تشنگی و تحمل آن بسیار سخت و طاقت فرسا بوده است ذکری از گرسنگی به میان نیامده است.
2. بر فرض پذیرش این که آب در حد چهار یا پنج متر عمق زمین وجود داشته باشد –- شما صورتی را فرض کنید که تعداد محدودی با خانواده در محاصرۀ شدید و سخت دشمن باشند، دشمنی که از گرفتن آب از نهر جلوگیری می کند طبعاً از حفر چاه نیز به طور جدی تر ممانعت خواهد نمود، علاوه بر این که زمین کربلا ماسه زار است و کندن آن بسیار سخت و هرچه از آن حفر کنید دوباره پر می شود و این کار بسیار مشکل است.
در عین حال با هر زحمتی هم که بود اصحاب امام (ع) چاه کندند هم چنان که ابن زیاد در نامه اش به عمر سعد به آن اشاره می کند و می گوید: اما بعد، به من خبر رسید که حسین و بچه هایش آب می خورند و چاه حفر نمودند ... زمانی که نامه ام به تو رسید تا می توانی آنها را از کندن چاه ممانعت کن و بر آنها سخت بگیر و اجازه نده که از آب فرات قطره ای بنوشند ... .(1)
3. با بیان این که "دهم محرم سال شصت و یک هجری در چه فصل و ماهی از سال شمسی قرار داشت و درجۀ حرارت آن در چه اندازه ای بود"، در صدد اثبات چه چیزی هستید آیا می خواهید بگویید اصلاً تشنگی در کربلا نبود و آنان تشنه نبودند که دشمنانشان (عبد الله بن ابى حصين الأزدي که در بالا به آن اشاره شد و دیگران) غیر از این می گویند، شما فرض کنید در نقطه ای معتدل نظیر شمال ایران، تعدادی در محاصرۀ شدید دشمن، در رفت و آمد، نگرانی، کارزار و جنگ باشند، اما هیچ آبی نداشته باشند تشنگی و عطش آنها را به زانو در نخواهد آورد؟ حال اگر حضور اطفال و کودکان خردسال را نیز به این جمع اضافه کنید در صورت بهانۀ آب گرفتن اطفال را در نظر بگیرید چه وضعیتی پیش خواهد آمد!!
اما سه نقل قولی که در مورد مقبرۀ امام حسین گفتید اینها هیچ منافاتی با هم ندارند بلکه قابل جمع هستند به علاوه که چه کسی ادعا کرده کربلا، سرزمینی بایر بوده است. حتماً شنیده اید که گفته اند دشمنان برای شهادت رساندن حضرت عباس، پشت نخل ها کمین کرده بودند.
اما در عین حال به علت فاصلۀ نسبتاً دور با فرات خیلی آباد هم نبود گرچه درختانی در اطراف وجود داشت.
ابن زیاد در نامه اش به حرّ می نویسد: به مجردى كه فرستادۀ من بر تو وارد شد و نامه مرا تسليم كرد كار را بر حسين (ع) دشوار ساز و او را در سرزمينى فرودآور كه آب و گياهى در آن نباشد و متوجه باش به فرستاده خود دستور دادم، همواره با تو باشد و از تو دور نشود تا از نزديك شاهد اعمال تو بوده و نحوۀ رفتار تو را در بازگشت به من اطلاع دهد.(2)
به علاوه ممکن است یک سرزمین در یک یا چند سال بایر باشد اما در سالهای بعد با احداث نهر یا قنات یا چاه از آن حالت اولیه خارج شود. آیا زمینی که در کنار نهری قرار داشته باشد ممکن نیست کسی با سرمایه و مخارجی آن آب را به سوی آن زمین هدایت و آن را کشت نماید؟
اما در مورد حضرت علی اصغر تذکر دو نکته لازم به نظر می رسد.
الف. اصل کشته شدن علی اصغر (شیرخوار) در کربلا به دست دشمن.
ب. در مورد کیفیت به شهادت رسیدن آن حضرت.
اما در مورد شهادت ایشان کسی تردید نکرده و همین مقدار در اثبات خبث و شقاوت دشمنان اهل بیت کافی است.
ولی در مورد چگونگی شهادت آن حضرت سخنان مختلفی است و ما در این مستنداً به نقل یک سخن بسنده می نماییم.
وقتى أصحاب امام حسین و تمام نزديكانش به شهادت رسيدند و جز پسرش علىّ زين العابدين (ع) و فرزند شيرخواره به نام عبد اللَّه كس ديگرى نزد او باقى نمانده و تنها شد آن حضرت نزد درب خيمه آمده و فرمود:
اين طفل را به من دهيد تا با او وداع كنم! پس او را غرق بوسه ساخته در حالى كه مىفرمود: اى پسركم واى بر حال اين قوم وقتى حضرت محمّد (ص) با آنان مخاصمه كند!.
گويند: ناگهان تيرى بيامد و بر بالاى سينه آن طفل نشسته و او را كشت(3)، پس امام (ع) از اسب به زير آمده و با غلاف شمشير قبرى كند و او را دفن كرد آن گاه برخاسته و اين اشعار را سرود:
همه كافر شدند و در گذشته از ثواب خداوند؛ ربّ جنّ و انس چشم پوشيده بودند.
در گذشته علىّ و فرزندش حسن كه از طرف مادر و پدر كريم بود را به قتل رساند.
همگى از ايشان به خشم آمده و گفتند: الحال بر حسين يورش برده خونش بريزيم.
واى بر آن اراذل مردم كه همه را براى أهل دو حرم مكّه و مدينه گرد آوردند.(4)
شما نیز ظاهراً که منکر اصل مسئله و کشته شدن او نشدید نهایت این که در کیفیت کشته شدنش استبعاد کردید ما همین را غنیمت می شماریم.
در این جا چند پرسش را مطرح می نماییم و این به معنای این نیست که بخواهیم ثابت کنیم که تیر به سینه آن طفل نخورده و به گلویش خورده بلکه در صدد بیان این مسئله هستیم که با صرف تحلیل خام عقلی نمی شود وقایع تاریخی را اثبات یا نفی نمود.
مگر بارها امام حسین (ع) و برخی از صحابه جهت موعظه به دشمن نزدیک نشدند و در تیر رس دشمن قرار نگرفتند؟
مگر امام با عمر سعد با هم جلسه نداشتند؟
اگر امام حسین (ع) برای اتمام حجت برای سیراب کردن علی اصغر آن قدر به دشمن نزدیک شود که صدای آن حضرت را بشنوند این بعید است؟
آیاشما بعید می دانید دشمن خونخوار و کینه توزی که برای نشان دادن هر چه بیشتر بغض و دشمنی خود بعد از اتمام چنگ بر بدن امام حسین(ع) و یارانش اسب می تازد و خیمه ها را غارت و آتش می زند ، زنان و کودکان را بی رحمانه کتک می زند در همین راستا برای آزار هر چه بیشتر امام حسین (ع)، نخست فرزند شیرخوار او را را به قتل برساند و به خیال خام خود بعد از این ضربه روحی شدید ضربه به امام (ع) ضربه جسمی را هر چه دردناک تر بر ایشان وارد آورد؟
اما در مورد قطع شدن دست حضرت عباس و گرفتن مشک با دست دیگر.
حتماً می دانید که در آن زمان جنگجویان زره می پوشیدند که آنها را از ضربات شمشیر محافظت کند بنابر این بعید می شود تصور کرد که دستان آن حضرت در یک لحظه کاملاً قطع شده و افتاده باشد بعلاوه آن حضرت سوار بر اسب بوده و از زین و بدن اسب به عنوان تکیه گاهی برای نگه داشتن مشک آب برای چند لحظه می توانسته است کمک بگیرد و پس از ضربت مشک را با دست سالم بگیرد . بنا براین اگر کمی دقت کنیم پاسخ بسیاری از اشکالات معلوم است.
به نقل از سایت اسلام کوئیست
-----------------------------------------------------------------
(1) أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، کتاب الفتوح، شيرى، على، ج 5، ص 91، بيروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1411 هـ ق /1991 م.
(2) مفید، ارشاد، ساعدى خراسانى، محمد باقر، ص 432، اسلاميه، تهران، چاپ اول، 1380 ش.
(3) (حتى وقع في لبة الصبي فقتله) "لبة الصبي" جایی است که گردنبند در آن قرار می گیرد (بالای سینه و نزدیک گردن).
(4)طبرسی، احمد بن علی، احتجاج ، جعفرى، ج 2، ص 99، 168، اسلاميه، چاپ تهران، چاپ اول، 1381 ش.
منبع