.....::::::: گلچین مطالب و نکته های ناب عاشورایی :::::::.....

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
چند شبهه جالب درباره حادثه کربلا

چند شبهه جالب درباره حادثه کربلا

در مقاله زیر چند شبهه درباره حادثه عاشورا مطرح شده است ابتدا این مقاله را می آوریم و سپس پاسخ آنها را ذکر می کنیم:


اصل مقاله:
نخست در مورد بی آبی، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همان طور که می دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل می دهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزی است که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملاً زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟
از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده، ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ دهم محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar درمی یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست، ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان می گویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست این که در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوّم این که اگر هم تغییری باشد مطمئناً هوا خنک تر نشده، بلکه دما بالاتر هم رفته است؛ یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده.
اما یک نکتۀ جالب دیگر در داستان هایی که از واقعۀ عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده؛ یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود؛ مثلاً گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقۀ بسیار دارند، می توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.
باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبرۀ حسین: هارون الرشيد را در حالى پشت سر گذاشتم كه قبر حسين (عليه السلام) را خراب كرده و دستور داده بود كه درخت سدرى را كه آن جا بود به عنوان نشانۀ قبر براى زوار، و سايه‏بانى براى آنان قطع كنند. (تاریخ‏الشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار، ج 45، ص 39 8) قبر شريف آن حضرت مورد تعرض‏ و دشمنى متوكل عباسى قرار گرفت. او توسط گروهى از لشكريانش قبر را احاطه كرد تا زائران به آن دست رسي نداشته باشند و به تخريب قبر و كشت و كار در زمين آن جا دستور داد... ) اعیان الشیعه،ج 1، ص 628، تراث کربلا، ص 34; بحارالانوار،ج 45، ص 397)
سال 236 متوكل دستور داد كه قبر حسين بن على و خانه‏هاى ‏اطراف آن و ساختمان هاى مجاور را ويران كردند و امر كرد كه جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آن جا جلوگيرى كردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد، چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟
دوم حرمله و گردن علی اصغر :این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می رود و می گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعاً دردناکی است، ولی با کمی تأمل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می یابیم.
نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلاً گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود.
دوم آن که فاصلۀ دو سپاه در هنگام نبرد معمولاً 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمی تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند. شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آن که برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت کند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته .چهارم که از همه نیز جالب تر است آن که اصلاً کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش می تواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده.
سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمۀ ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند.
لطفاً یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آن که دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟
خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم؛ زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.



پاسخ به شبهات مطرح شده در مقاله ی فوق:

1.کربلا در نزدیکی رود فرات نیست بلکه به طور مستقیم حدود پانزده کیلومتر با هم فاصله دارند، بله نهر کوچکی از فرات منشعب است که از نزدیکی های آن جا می گذرد و به آن نهر علقمه می گویند و چون این نهر از رود فرات جدا می شود گاهی مجازاً به آن فرات هم گفته می شود. بنابر برخی از نقل ها اصحاب امام تا شب عاشورا از آن نهر آب می گرفتند حتی برخی از آن آب غسل نمودند، اما در روز عاشورا محاصره تنگ تر و سخت گیری ها بیشتر شد بر این اساس بعد از شب عاشورا هیچ آبی نبود در این صورت اگر آب نباشد، یعنی برای هیچ کس آب نیست بچه یا بزرگ.
اما این که آیا غذا بود یا نه و یا فرصت پختن غذا بود یا خیر بر فرض پذیرش این، باز هم غذا غیر از آب است و (بر فرض این که با تشنگی زیاد بتوان از غذا خورد) چه بسا این موجب تشنگی بیشتری شود. بعلاوه که تحمل گرسنگی آسانتر از تحمل تشنگی است. براین اساس چون تشنگی و تحمل آن بسیار سخت و طاقت فرسا بوده است ذکری از گرسنگی به میان نیامده است.


2. بر فرض پذیرش این که آب در حد چهار یا پنج متر عمق زمین وجود داشته باشد –- شما صورتی را فرض کنید که تعداد محدودی با خانواده در محاصرۀ شدید و سخت دشمن باشند، دشمنی که از گرفتن آب از نهر جلوگیری می کند طبعاً از حفر چاه نیز به طور جدی تر ممانعت خواهد نمود، علاوه بر این که زمین کربلا ماسه زار است و کندن آن بسیار سخت و هرچه از آن حفر کنید دوباره پر می شود و این کار بسیار مشکل است.
در عین حال با هر زحمتی هم که بود اصحاب امام (ع) چاه کندند هم چنان که ابن زیاد در نامه اش به عمر سعد به آن اشاره می کند و می گوید: اما بعد، به من خبر رسید که حسین و بچه هایش آب می خورند و چاه حفر نمودند ... زمانی که نامه ام به تو رسید تا می توانی آنها را از کندن چاه ممانعت کن و بر آنها سخت بگیر و اجازه نده که از آب فرات قطره ای بنوشند ... .(1)


3. با بیان این که "دهم محرم سال شصت و یک هجری در چه فصل و ماهی از سال شمسی قرار داشت و درجۀ حرارت آن در چه اندازه ای بود"، در صدد اثبات چه چیزی هستید آیا می خواهید بگویید اصلاً تشنگی در کربلا نبود و آنان تشنه نبودند که دشمنانشان (عبد الله بن ابى حصين الأزدي که در بالا به آن اشاره شد و دیگران) غیر از این می گویند، شما فرض کنید در نقطه ای معتدل نظیر شمال ایران، تعدادی در محاصرۀ شدید دشمن، در رفت و آمد، نگرانی، کارزار و جنگ باشند، اما هیچ آبی نداشته باشند تشنگی و عطش آنها را به زانو در نخواهد آورد؟ حال اگر حضور اطفال و کودکان خردسال را نیز به این جمع اضافه کنید در صورت بهانۀ آب گرفتن اطفال را در نظر بگیرید چه وضعیتی پیش خواهد آمد!!

اما سه نقل قولی که در مورد مقبرۀ امام حسین گفتید اینها هیچ منافاتی با هم ندارند بلکه قابل جمع هستند به علاوه که چه کسی ادعا کرده کربلا، سرزمینی بایر بوده است. حتماً شنیده اید که گفته اند دشمنان برای شهادت رساندن حضرت عباس، پشت نخل ها کمین کرده بودند.
اما در عین حال به علت فاصلۀ نسبتاً دور با فرات خیلی آباد هم نبود گرچه درختانی در اطراف وجود داشت.
ابن زیاد در نامه اش به حرّ می نویسد: به مجردى كه فرستادۀ من بر تو وارد شد و نامه مرا تسليم كرد كار را بر حسين (ع) دشوار ساز و او را در سرزمينى فرودآور كه آب و گياهى در آن نباشد و متوجه باش به فرستاده خود دستور دادم، همواره با تو باشد و از تو دور نشود تا از نزديك شاهد اعمال تو بوده و نحوۀ رفتار تو را در بازگشت به من اطلاع دهد.(2)
به علاوه ممکن است یک سرزمین در یک یا چند سال بایر باشد اما در سالهای بعد با احداث نهر یا قنات یا چاه از آن حالت اولیه خارج شود. آیا زمینی که در کنار نهری قرار داشته باشد ممکن نیست کسی با سرمایه و مخارجی آن آب را به سوی آن زمین هدایت و آن را کشت نماید؟

اما در مورد حضرت علی اصغر تذکر دو نکته لازم به نظر می رسد.
الف. اصل کشته شدن علی اصغر (شیرخوار) در کربلا به دست دشمن.
ب. در مورد کیفیت به شهادت رسیدن آن حضرت.

اما در مورد شهادت ایشان کسی تردید نکرده و همین مقدار در اثبات خبث و شقاوت دشمنان اهل بیت کافی است.
ولی در مورد چگونگی شهادت آن حضرت سخنان مختلفی است و ما در این مستنداً به نقل یک سخن بسنده می نماییم.
وقتى أصحاب امام حسین و تمام نزديكانش به شهادت رسيدند و جز پسرش علىّ زين العابدين (ع) و فرزند شيرخواره به نام عبد اللَّه كس ديگرى نزد او باقى نمانده و تنها شد آن حضرت نزد درب خيمه آمده و فرمود:
اين طفل را به من دهيد تا با او وداع كنم! پس او را غرق بوسه ساخته در حالى كه مى‏فرمود: اى پسركم واى بر حال اين قوم وقتى حضرت محمّد (ص) با آنان مخاصمه كند!.
گويند: ناگهان تيرى بيامد و بر بالاى سينه آن طفل نشسته و او را كشت(3)، پس امام (ع) از اسب به زير آمده و با غلاف شمشير قبرى كند و او را دفن كرد آن گاه برخاسته و اين اشعار را سرود:
همه كافر شدند و در گذشته از ثواب خداوند؛ ربّ جنّ و انس چشم پوشيده بودند.
در گذشته علىّ و فرزندش حسن كه از طرف مادر و پدر كريم بود را به قتل رساند.
همگى از ايشان به خشم آمده و گفتند: الحال بر حسين يورش برده خونش بريزيم.

واى بر آن اراذل مردم كه همه را براى أهل دو حرم مكّه و مدينه گرد آوردند.(4)
شما نیز ظاهراً که منکر اصل مسئله و کشته شدن او نشدید نهایت این که در کیفیت کشته شدنش استبعاد کردید ما همین را غنیمت می شماریم.
در این جا چند پرسش را مطرح می نماییم و این به معنای این نیست که بخواهیم ثابت کنیم که تیر به سینه آن طفل نخورده و به گلویش خورده بلکه در صدد بیان این مسئله هستیم که با صرف تحلیل خام عقلی نمی شود وقایع تاریخی را اثبات یا نفی نمود.
مگر بارها امام حسین (ع) و برخی از صحابه جهت موعظه به دشمن نزدیک نشدند و در تیر رس دشمن قرار نگرفتند؟
مگر امام با عمر سعد با هم جلسه نداشتند؟
اگر امام حسین (ع) برای اتمام حجت برای سیراب کردن علی اصغر آن قدر به دشمن نزدیک شود که صدای آن حضرت را بشنوند این بعید است؟
آیاشما بعید می دانید دشمن خونخوار و کینه توزی که برای نشان دادن هر چه بیشتر بغض و دشمنی خود بعد از اتمام چنگ بر بدن امام حسین(ع) و یارانش اسب می تازد و خیمه ها را غارت و آتش می زند ، زنان و کودکان را بی رحمانه کتک می زند در همین راستا برای آزار هر چه بیشتر امام حسین (ع)، نخست فرزند شیرخوار او را را به قتل برساند و به خیال خام خود بعد از این ضربه روحی شدید ضربه به امام (ع) ضربه جسمی را هر چه دردناک تر بر ایشان وارد آورد؟
اما در مورد قطع شدن دست حضرت عباس و گرفتن مشک با دست دیگر.
حتماً می دانید که در آن زمان جنگجویان زره می پوشیدند که آنها را از ضربات شمشیر محافظت کند بنابر این بعید می شود تصور کرد که دستان آن حضرت در یک لحظه کاملاً قطع شده و افتاده باشد بعلاوه آن حضرت سوار بر اسب بوده و از زین و بدن اسب به عنوان تکیه گاهی برای نگه داشتن مشک آب برای چند لحظه می توانسته است کمک بگیرد و پس از ضربت مشک را با دست سالم بگیرد . بنا براین اگر کمی دقت کنیم پاسخ بسیاری از اشکالات معلوم است.

به نقل از سایت اسلام کوئیست



-----------------------------------------------------------------

(1) أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى، کتاب الفتوح، شيرى، على، ج ‏5، ص 91، بيروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1411 هـ ق /1991 م.
(2) مفید، ارشاد، ساعدى خراسانى، محمد باقر، ص 432، اسلاميه، تهران، چاپ اول، 1380 ش‏.‏
‏(3) (حتى وقع في لبة الصبي فقتله) "لبة الصبي" جایی است که گردنبند در آن قرار می گیرد (بالای سینه و نزدیک گردن).
(4)طبرسی، احمد بن علی، احتجاج ، جعفرى،‏ ج ‏2، ص 99، 168، اسلاميه، چاپ تهران‏، چاپ اول، 1381 ش.‏




منبع
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
بی مناسبت نیست چند خطی یادی کنیم از فرمایشات حضرت آیت الله مجتهدی ره

قدیم داش مشتی ها یک ارتباطی با خدا داشتند. یک حساب جاری داشتند. ماه رمضان و محرم و صفر، عرق خورها عرق نمی خوردند. یکی را من می دیدم شب عید فطر شیشه مشروب دستش بود می‌رفت خانه! پیرمرد هم بود. میرآب بود. میرآب می‌آمد شب ها در خانه ها را می‌زد می‌گفت: آب! آن موقع آب لوله کشی نبود، شما شب از خواب بیدار می شدی و آب می آمد درب خانه شما! پیر مرد شب عید فطر شیشه عرق دستش بود. ولی روزه می گرفت. ماه رمضان عرق نمی خورد.داش های قدیم. یک راه آشتی داشتند. لذا چون یک راه آشتی داشتند، موفق به توبه می‌شدند، عاقبت بخیر می شدند، چون یک حساب جاری با خدا داشتند. یک رابطه کوچکی با خدا داشتند. ماه رمضان، محرم و صفر عرق نمی خوردند. نا اهل هایمان به از اهل های حالا بودند.عقیده ای که نااهل های قدیم داشتند از ما بهتر بودعقیده ای که نا اهل های قدیم داشتند از ما بهتر بود.
حسن خان بابایی مشروب خورده بود مست بود . روضه خوان آمد رد شود دولا شد، پنج زار به او داد، گفت: روضه بخوان. گفت: اینجا صندلی نیست. خم شد گفت: بشین روی من!  زار زار گریه می‌کرد. درحالی که مست بود. روضه خوان روضه می خواند: صلّی الله علیک یا اباعبدلله، او اشک می ریخت!. اینها توبه می کردند. برای همین که یک حساب جاری با خدا داشتند، عاقبت بخیر می شدند.خیلی از عرق خورهای قدیم را ما یادمان هست که توبه می‌کردندامام حسین (ع) دستشان را می گرفت و نجاتشان می‌داد. این که می‌گویند:

«إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»،

امام حسین چراغ هدایت است و کشتی نجات است، برای همین است. خیلی از عرق خورها را ما یادمان هست قدیم، توبه می‌کردند. محرم و صفر که می‌شد سینه می‌زدند، پیراهن سیاه می پوشیدند، بعد هم توبه می‌کردند. ما خیلی دیده‌ایم از این آدمها که نا اهل بودند. عقیده ای که آنها داشتند ما نداریم.اول محرم پیراهن سیاه می پوشید، لب به مشروب نمی زد، سینه می زد. یک رابطه کوچکی داشتند با خدا، یک ارتباطی، یک حساب جاری. دیده‌اید اینهایی که با بانک حساب جاری دارند؟ یک پول کمی هم ته حسابش هست ولی باز هم اگر پول بخواهد بانک به او می دهد. چون حساب جاری دارد بانک او را می شناسد. با خدا هم اگر کسی حساب جاری داشته باشد مثل داش ها و عرق‌خورها عاقبت بخیر می‌شود.




الــــتمـــــــاس دعـــــــــــــــا
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
آیت عطمای کربلا

آیت عطمای کربلا

حضرت آیت الله حق شناس (رضوان الله تعالی علیه) می فرمودند:
یکبار در حین خواندن زیارت عاشورای چهل روزه مشکلی پیش آمد و نتوانستم آن را بجا آورم. برای همین خیلی ناراحت شدم و به حضرت ابا عبدالله (علیه السلام ) متوسل شدم، ناگهان دیدم آقا تشریف آوردند و فرمودند: آ میرزا عبدالکریم چه شده است؟
ایشان قضیه را عرض کرده بودند. می فرمودند آقا فرمود: چرا به آیت عظمای کربلا متوسل نمی شوی؟ ایشان عرض کرده بودند آقا آیت عظمای کربلا کیست؟ فرمودند: آقا قنداقه علی اصغر (علیه السلام ) را از زیر عبایشان بیرون آوردند و...

 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دوستان عزیز

به قول فرمایش استاد مجتهدی (ره) تو عبادات یه جایی برای دعا وجود داره که ممکنه استجابت دعا تو اون لحظه انجام بشه.

ببیاییم حق هم رو ادا کنیم .

دعا برای ملتمسین دعا تو این ایام که صورتها از اشک پوشیده و دلها غمگینه

حتما و حتما به استجابت نزدیکه.



التماس دعا
 

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرجام قاتلان اباعبدالله(ع)

فرجام قاتلان اباعبدالله(ع)

دهم محرم سال 61 هجری، حادثه‌ عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیه‌السلام و هفتاد و دو تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله(ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه‌تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد.
افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت ‌گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(ص) دفاع و حمایت کردند.
اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.

ردیف نام نقش وی در کربلا سرانجام و چگونگی مرگ
1 شمر بن ذی‌الجوشن نقش‌آفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ
2 محمد بن اشعث بن قیس نقش‌آفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد
3 عبیدالله بن زیاد در حادثه کربلا، همه جنایت‌ها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد
4 یزید بن معاویه چوب زدن بر دندان‌های مبارک امام حسین(ع) هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد
5 سنان بن انس نقش مؤثری در کشتن اباعبدالله الحسین(ع) داشت زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت
6 عمر بن سعد مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد
7 حرملة بن کاهل پرتاب تیر بر گلوی علی‌اصغر(ع) مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند
8 حصین بن نُمیر فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع) ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد
9 مالک بن نُسیر کِندی فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند
10 زرعه دامی از قاتلان امام(ع) هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه می‌زد و می‌گفت به من آب دهید
11 عبدالله بن حَوزه تیراندازی به سوی لشکر اباعبدالله(ع) قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه. اسب با حرکت تند سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت
12 شبث بن ربعی با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر ران‌هایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا کرد و جسدش را سوزاند
13 ابحر بن کعب برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشم‌هایش را از حدقه درآورد
14 شرحبیل از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد مختار او را با آتش سوزاند
15 عمرو بن حجاج در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد
16 احبش بن مرثد(اخنس) با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد
17 عبدالله بن ابی حُصین آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بی‌شرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعه‌ای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه هلاک شد
18 بَجدل بن سُلیم انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد
19 اسحاق بن حَیوه حضرمی داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
عاقبت قاتلان آن حضرت رضی الله عنه

علّامه سبط ابن جوزی رحمه الله روایت کرده است که یک پیرمردی که در قتل حضرت حسین شریک بود دفعتاً کور شد، مردم علت کور شدنش را پرسیدند، وی گفت: من رسول الله صلی الله علیه و سلم را در خواب دیدم که آستین ها را بالا زده، شمشیر به دست مبارک خود دارند و در مقابل آن حضرت صلی الله علیه و سلم، پوستینی که بر آن مردم را میکشتند مفروش بود، و اجساد سر بریده ده نفر از قاتلان امام حسین رضی الله در آن فرش افتاده بود، سپس آن حضرت علیه السلام مرا تهدید کرد و میله ای از خون حسین در چشمهای من زد، بامداد چون از خواب بیدار شدم، کور شده بودم.


و در روایتی آمده است، کسی که سر مبارک حضرت حسین رضی الله عنه را بر گردن اسب خود آویزان کرده بود، چهره اش را بمانند قیر، سیاه و زشت یافتند. مردم بر وی گفتند: تو در میان همه ی عرب بسیار خوش قیافه بوده ای حالا چه شده است؟ وی گفت: از آن روزی که من این سر را به گردن اسب خود آویزان کردم، هرگاه که به خواب میروم، دو شخص بازوهایم را گرفته و مرا در آتش افروخته ای می اندازند که بر اثر حرارت آن میسوزم، و به همین خاطر چهره ام سیاه و سیاه تر شد، این مرد پس از روزی به همین حالت هلاک شد.

ابن جوزی از سدّی نقل کرده است که وی (سدّی) مردی را دعوت کرد، در مجلس دعوت شدگان، گفتگو از قاتلان حضرت حسین بمیان آمد که تمام افراد شریک در قتل آن حضرت در دنیا بسزای اعمال خود رسیدند، آن مرد دعوت شده گفت: این حرف غلط است زیرا من در قتل وی شریک بوده ام اما هیچ اتفاقی برایم نیافتاده است. بعد از مجلس آن مرد به خانه اش رفت و مشغول درست کردن فتیله ی چراغ شد که در این حال لباسهایش آتش گرفت و در جا سوخت، سدّی میگوید: صبح بعد شخصاً او را دیدم که بمانند زغال سوخته بود. آمده است بر شخصی که به حضرت حسین رضی الله عنه تیر زده و آن حضرت را از نوشیدن آب منع نمود، خداوند متعال تشنگی را با چنان شدتی بر آن مسلط فرمود که به هیچ عنوان تشنگی اش بر طرف نمی شد، هر اندازه که آب مینوشید باز هم از تشنگی بر خود می پیچید، تا اینکه از نوشیدن آب زیاد شکمش ترکید و هلاک شد.
 

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وصیّت نامه

وصیّت نامه






وصیتی که بارها باید خواند



حضرت اباعبدالله علیه السلاّم، هنگام خروج از مدینه، وصیّت نامه ای مرقوم کردند و نزد برادرشان محمّد بن حنفیّه گذاشتند. متن وصیّت نامه امام حسین علیه السّلام را با هم مرور می کنیم:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
‏«هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّةِ أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ‏ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ‏ الْإِصْلَاحِ‏ فِی أُمَّةِ جَدِّی أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ]علیه السّلام[ فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِ‏ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاكِمِینَ‏ وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی یَا أَخِی إِلَیْكَ‏ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ‏ قَالَ ثُمَّ طَوَى الْحُسَیْنُ الْكِتَابَ وَ خَتَمَهُ بِخَاتَمِهِ وَ دَفَعَهُ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ وَدَّعَهُ ».


ابتدای وصیّت با شهادت به وحدانیّت خدای متعال و نبوّت خاتم پیامبران محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله و مسأله معاد، شروع شده است. امام به اصول دین اسلام اذعان و اقرار کردند که آیندگان در جریان نهضت حسینی، ایشان را خارجی (یعنی خارج از دین و آشوب گر) نخوانند. در ادامه هدف از نهضت خود را در سه مطلب مشخّص کردند:

:gol:اوّل، ایجاد اصلاح در امّت جدّ خود رسول الله صلّی الله علیه و آله؛ :gol:

اباعبدالله علیه السّلام نهضت خود را در سال 60 هجری یعنی 50 سال بعد از وفات رسول خدا صلّی الله علیه و آله آغاز کرد. برای درک عظمت نهضت حسینی، باید بدانیم در این 50 سال چه بر سر امّت اسلامی آمده که سیّد الشّهداء علیه السّلام راهی جز شهادت در راه خدا، نداشت و فرمود: «می خواهم در امّت جدّم اصلاح کنم.»

بیعت حضرت حسین بن علیّ با یزید بن معاویه به معنای تأیید خلافت یزید می باشد و سبب مشروعیّت حکومت او می شود از این رو امام در یکی از سخنان خود فرمودند: اگر در روی زمین هیچ پناهگاهی نداشته باشم با یزید بن معاویه بیعت نمی کنم


:gol:دوم، امر به معروف و نهی از منکر؛:gol:


تکلیف مهمّی که ضامن سلامت معنوی جامعه دینی است ولی متأسّفانه در عصر ما کمتر به آن توجّه می شود. امام حسین علیه السّلام فرمودند: «آیا نمی بینید که به حقّ عمل نمی شود و از باطل، نهی نمی شود؟ در چنین شرایطی مومن باید آماده لقاء خدا (و کشته شدن در راه خدا) باشد.»


:gol:سوم، عمل کردن به سیره رسول خدا صلّی الله علیه و آله و علیّ بن أبی طالب علیه السّلام؛ :gol:

"سیره" در زبان عربی از ماده "سِیر" است. سِیر یعنی حرکت، رفتن، راه رفتن. "سیره" یعنی نوع راه رفتن، سیره بر وزن فِعلة است که در زبان عربی بر نوع دلالت می کند. معلوم می شود در 50 سال بعد از وفات رسول خدا صلّی الله علیه و آله، چگونه سیره رسول الله صلّی الله علیه و آله و علیّ بن أبی طالب علیه السّلام تغییر کرده که سیّد الشّهداء علیه السّلام می فرماید: «می خواهم به سیره پدرم و جدّم عمل کنم».

در پایان هم به صورت یک قضیّه خبریّه محقَّق الوقوع فرمودند: «هر کسی دعوت حقّ مرا بپذیرد، خدا نسبت به حقّ اولی است (یعنی در واقع خواست خدای متعال را انجام داده است) و هر فردی که دعوت مرا نپذیرد، صبر می کنم تا خدا بین من و مردم، حکم کند».


منبع
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
خدا و عاشورا

خدا و عاشورا

عاشق شروع روزهاي زيبا و پر از خدا با پايان آن شب هاي بی انتها و بي صدا هستم،خدا هرروز و لحظه را بخواهد معنا مي دهد
هر دلي را كه بخواهد پرِ پرواز مي نهد آسمان را در شبهاي خاص پر از فرشتگان مي كند


هر كس را كه دوست بدارد عضوِ آزادگان مي كند.
روز و شبي را پر از غم يا شادي مي كند و گاه و بي گاه با دل بندگانش بازي مي كند ، هر قدم از ما به دست تقدير اوست هر سلام ما نشانه تدبير اوست.
مي شكفد هر لبخندي از روي او چشم بصيرت بايد ببيند سوي او.


مي سازد حالي هر دم براي بنده اش تا شايد پشيمانش كند از هر بدكرده اش؛نشان مي دهد محبتش را از راهي تا نيفتد آنكه را دوست دارد در چاهي.

خدا آمد و ساخت،روزی سرزمینی به نام و نیت روح الامینی.
جایی که خشک بود و نداشت باران آنجا را همنشین کرد با بهاران. بذری به نام
حسین(ع) بر آن کاشت ، محصولش عاشورا بود که برداشت .
می خوریم از آن میوه ما تا هم اکنون و آن هر روز می افزاید مجنون بر مجنون.ساخت ده روزی به نام
مُحَرَم،‌یکی در هیئت یکی در در محفل يكي در بهشت یکی كه ندارد اعتقادي در جهنم ، یکی در خواب یکی تا صبح بیدار یکی خسته یکی توشه بسته در انتظار ،

یکی بر بام یا
حسین(ع) می کند عَلَم، یکی مانند من دستی می برد بر قلم، یکی روضه و نذر بر پا می کند یکی بساط گناه بر جا می کند.

خدا آمد و رنگ های شهر را زير خاک کرد ، لبخند را از روی لب ها پاک کرد. خدا با
حسین(ع) بر عشق چوب حراج زد راه دنیا را برای مردم پُر از سراج کرد. ببین خدا در اين روز ها چه مي كند!چگونه می نازد! خود می سازد و خود بر آن می تازد.

خدا عاشورا را ساخت و حسين(ع)به آن پرداخت.


امير حسنوندي از شوش دانيال(ع)
به روایت:
http://www.emamhossein.com.
 

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شيعه جعلي...

شيعه جعلي...

یکی از جریاناتی که در دو سه سال اخیر قوت گرفته و در حال رشد و نمو است جریان جعلی شیعه نمایی است که در حاشیه و متن بیوت یکی از مراجع تقلید به نام سید صادق حسینی شیرازی شکل گرفته است.


از مهم‌ترین اقدامات ضد شیعی و مذهبی این گروه منتسب به شیعه در فضای ماهواره‌ای جهان، می‌توان به تأسیس چند شبکه فارسی و عربی زبان با نام‌های شبکه جهانی امام حسین ۱ و ۲ و ۳، مرجعیت، فدک، سلام، رقیه، ابوالفضل العباس، الانوار، خدیجه، الزهرا، المهدی و… اشاره کرد که در ایام محرم با تبلیغ شنیع‌ترین مسائل با عنوان شعائر حسینی، باعث وحشت مردم دنیا از شیعیان شده‌اند! شبکه‌هایی که با پنهان شدن در ظاهر دینی سعی می‌کنند جلوه‌های واقعی شیعی بودن را به صورت کاملاً وارونه نشان دهد.





البته اکثر این شبکه‌ها با حمایت شخص آیت‌الله سید صادق شیرازی و بیت آن تأسیس و به فعالیت خود ادامه می‌دهند. هدایتی مدیر شبکه سلام درباره میزان هزینه‌های یکی از این شبکه‌ها می‌گوید: «هزینه‌های پخش و تولید ما ماهیانه بالغ بر ۹۵ هزار دلار است. ۷۵ هزار دلار آن استودیو پخش و ۲۰ هزار دلار آن به تولید برنامه اختصاص دارد که این مبلغ در مقایسه با دیگر شبکه‌های ماهواره ای بسیار ناچیز است.»
نکته قابل تأمل آنجاست که هزینه احداث و راه‌اندازی و مدیریت این شبکه‌ها چگونه تأمین می‌شود؟ آن هم بدون حتی پخش یک برنامه تبلیغاتی!


مشروعیت انواع عزاداری از دیدگاه "سید صادق حسینی شیرازی"؛ قمه زدن موجب اجر جزیل و ثواب کثیر می‌باشد.

سؤال: برخی از عزاداری‌هایی که ذیلاً بیان می‌شود در برخی از مناطق ایران و جهان به قصد مواسات با حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام و اهل بیت آن حضرت و شهدای کربلا انجام می‌گردد. حکم آن‌ها چیست؟ و آیا مصداق جزع بر سیدالشهداء علیه السلام می‌باشند؟
الف) بر روی آتش راه رفتن.
ب) بر روی خار راه رفتن.
ج) بر روی شیشه غلتیدن.
د) خراشیدن صورت و لطمه بر سینه و صورت زدن به حدی که خون جاری می‌شود.
هـ) با زنجیر تیغی به کمر زدن به حدی که خون جاری می‌شود.
و) قمه زدن.

جواب:
به پا داشتن عزاداری سیدالشهداء علیه السلام به نحوی که نزد محبان امام حسین علیه السلام و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام متعارف است، موجب اجر جزیل و ثواب کثیر می‌باشد ان شاء الله تعالی


عزاداری به سفارش انگلیسی‌ها: عزای راه رفتن بر روی خار


نکته مهم‌تر این مطلب اینجاست که باید باز هم شاهد نمایش خون و خونریزی و ضرب و شتم به نام شعائر حسینی در فضای مجازی و ماهواره ای باشیم. نمونه کوچک این اقدامات را می‌توانید با جستوجو کلمه Muharram در بخش تصاویر موتورهای جستجو مشاهده کنید.
تصاویر این اعمال شنیع به قدری زجرآور و دردناک است که حتی خود شیعیان را اذیت می‌کند چه برسد به کسانی که از سرتاسر دنیا با ادیان دیگر سر و کار دارند و نظاره‌گر به اصطلاح شعائر حسینیِ از این دست هستند!




قمه‌زدن مایه دراز شدن زبان دشمنان علیه دوستان اهل‌بیت است

این در حالی است که رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، قمه‌زدن علنی و همراه با تظاهر را حرام و ممنوع اعلام کرده‌اند وبه نحو متعارف عزاداری را اینگونه بیان نموده‌اند؛ که نحو متعارف عزاداری آن گونه است که در طول قرون و اعصار عزاداری می‌کرده‌اند و متدینین و علماء هم خود در آن شرکت می‌جسته‌اند و عزاداری می‌کردند یعنی تشکیل مجالس روضه‌خوانی و راه‌اندازی دستجات و مواکب عزاداری که دارای حال و حزن و شور و محبت اهل بیت علیهم‌الصلوة‌والسلام است.
ما اگر شیعه واقعی هستیم و به مصالح تشیع فکر می‌کنیم و این موضوع به عنوان دغدغه ما محسوب می‌شود، باید مطابق عملکرد بزرگان رفتار کنیم. وقتی امیرالمؤمنین علی (ع) که حق مطلق بودند؛ بنا بر مصالح اسلام از حق خود چشم‌پوشی می‌کنند و پشت سر غاصبان حق الهی خود به نماز می‌ایستند؛ زمانی که آن‌ها در اداره امور درمانده می‌شوند و دست نیاز به سوی حضرت دراز می‌کنند، و علی (ع) از کمک خود به آن‌ها دریغ نمی‌کند و... در چنین موقعیتی ما نمی‌توانیم از امام خود پیشی بگیریم و کاری را که آن بزرگوار نکرده‌اند، ما انجام دهیم.

درست است که موقعیت‌های آن بزرگوار با موقعیت امروز ما متفاوت است، اما زمانی که حضرت علی (ع) به خلافت رسیدند و در رأس جامعه اسلامی قرار گرفتند، جز برخی انتقادات که در خطبه شقشقیه و جاهای دیگر نسبت به عملکرد غاصبان خلافت دارد، از بیان برخی حقایق مربوط به خود که ممکن است باعث سوءاستفاده نابخردان و متعصبان شود، خودداری می‌کنند که مبادا وحدت جامعه اسلامی مخدوش شود؛ سایر بزرگواران ما هم به همین صورت بوده‌اند.


منبع: فرهنگ نيوز
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روضه ای برای دل خویش ...

روضه ای برای دل خویش ...



روضه ای برای دل خویش ...



... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.
در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است :
صحرای سوزانی را می نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که می جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.
می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپا داشته است
و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال « خصومت جاری » و ...
می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا می برم:
اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می افتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بی حاصل می کوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد .. جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...
... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف ..

نگاهم را بالاتر میکشانم: از روزنه های زره خون بیرون می زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا می مکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.نگاهم را بالاتر میکشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشته های خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر می کشانم: ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ... دیگر هیچ !
پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت میفشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو میرود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می آید و چشمانم را می سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می دهد، که: «هستم»، که «زندگی می کنم».
این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمی دهد؛ نمی توانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر می لرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره می نگرم؛
شبحی را در قلب این ابر و دود باز می یابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، رب النوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک میکند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من می لرزد، کنارتر میرود . روشن تر می شود و خطوط چهره خواناتر ..
هم اکنون سیمای خدایی او را خواهم دید؟ چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می کند. سیمایی که ... چه بگویم؟
مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال « خصومت جاری » و ...
در پیرامونش، جز اجساد گرمی که در خون خویش خفته اند، کسی از او دفاع نمی کند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.

نه باز می گردد،
که : به کجا ؟
نه پیش می رود،
که : چگونه ؟
نه می جنگد،
که : با چه ؟
نه سخن می گوید،
که : با که ؟
و نه می نشیند،
که : هرگز !

ایستاده است و تمامی جهادش اینکه ... نیفتد
همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد – زور و زر و تزویر – سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم می دوزم، در نگاه این بنده خویش می نگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت می ماند.
نمی توانم تحمل کنم؛سنگین است؛ تمامی «بودن»م را در خود می شکند و خرد می کند. می گریزم. اما می ترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه می گریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.
خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش می گرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود می زنند، و مردانی با رداهای بلند و ....
عمامه پیغمبر بر سر و ... آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!
تنها و آواره به هر سو می دوم، گوشه آستین این را می گیرم، دامن ردای او را می چســــبم، می پرسم، با تمام نیــــــاز می پرسم؛ غرقه در اشک و درد: « این مرد کیست » ؟ « دردش چیست »؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا ؟ چه کرده است ؟ چه کشیده است ؟ به من بگویید: نامش چیست؟
هیچ کس پاسخم را نمی گوید!
پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است ...
از کتابِ " حسین؛ وارث آدم "


منبع : ناز و نیاز

 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



قرار نیست
فرات تا پنجره ها بالا بیاید
و در چشم های این شهر روان باشد
تا بیدار شویم ،
همین که شتک موج هایش بپاشد به گونۀ تهران

بیدارتر از ما کیست؟
از خانه هایمان بیرون می آییم
حتی شاید برسیم
به ثواب جماعت
به امامت آخرین قیامت

بعد کناری می ایستیم
تا شمشیر ها بشکنند،
خون سپرها
از شکاف سینه هایشان بیرون بپاشد
صبر می کنیم
تا خون گلویت جاری شود / راه بیفتد
آن وقت
مواظبیم بی آن که پا روی خونت بگذاریم
یا از حق بگذریم
به دنبال خونت راه می افتیم ..



سیداکبر میرجعفری‏

منبع : ناز و نیاز

 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
 «بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریب و کرب و بلا».

این نوحه مشهور و محبوب را در سالهای اخیر بارها شنیده ایم. اما بوی سیب چه ارتباطی با حرم امام حسین(ع) دارد؟ آیا درست است که می گویند از قتلگاه و ضریح مطهر امام حسین(ع) می شود عطر سیب استشمام کرد؟
نگاهی به منابع روایی و کتابهای معتبر شیعی، راز بوی سیب را این طور می گشاید:

در کتاب شریف «بحارالانوار» جلد 43 ، صفحه 289 ماجرای عطر سیب به نقل از «حسن بصری» و «ام سلمه» این طور آمده است :

«حسنین وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئیل در نزد آن حضرت بود. پس ایشان در اطراف او گردیدند، به گمان این که دحیه‏ی کلبی است. جبرئیل، دست خود را حرکت داد، مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد.پس سیبی و بهی و اناری آورد و به ایشان داد. روی ایشان از خوشحالی برافروخت و دویدند به نزد جد خود. حضرت از ایشان گرفت و بویید و فرمود: بروید نزد پدر و مادر خود. پس رفتند و هیچ یک از آن نخوردند تا این که پیغمبر به نزد ایشان رفت و همه با هم خوردند، و هر چند از آن می‏خوردند، به حال خود عود می‏نمود (بازمی‏گشت) و به همین حالت بود، تا زمانی که حضرت فاطمه علیهاالسلام وفات نمود.حسین علیه‏السلام فرمود: که انار، مفقود شد، و چون امیرالمؤمنین علیه ‏السلام شهید گشت، به، مفقود شد، و سیب به حال خود بود، تا وقتی که آب را به روی ما بستند. پس چون تشنگی بر ما غالب می‏شد، آن را بو می‏کردم، اندکی تشنگی من ساکن می‏شد.عاقبت، چون تشنگی من به نهایت رسید، دندان بر آن فشردم و یقین به هلاک نمودم. حضرت سجاد علیه ‏السلام می‏فرماید که این سخن را از پدر بزرگوارم شنیدم یک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهید گردید، بوی سیب از محل شهادتش استشمام می‏شد، ولی خودش را نیافتند، و این رایحه، در آن محل باقی است، و هر کس از زوار بخواهد استشمام رایحه‏ ی آن را نماید، در وقت سحر، به زیارت رود که اگر از مخلصین باشد، آن را استشمام خواهد نمود.»





مشابه این داستان را هم «ابن شهر آشوب» در کتاب «مناقب» جلد 3 ، صفحه 391 .بیان کرده است.

ماجرای عطر سیب در کتاب منتهی الآمال نیز آمده است. 
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تحریف بزرگ گریز یاران امام حسین (ع) در شب عاشورا

محمد صحتی سردرودی در کتاب «تحریف‌شناسی و تاریخ امام حسین» یکی از تحریفات تاریخ عاشورا را پراکندگی یاران امام (ع) در شب عاشورا می‌داند. وی در کتابش، ابتدا مسئله را از کتاب‌های «معالی السبطین» و «جواهر الکلام فی سوانح الایام» بیان می‌کند.

آن‌گونه که کتاب «معالی السبطین» نوشته، داستان از این قرار است که سکینه (س) دختر امام حسین (ع) گفته که شنیده است، پدرش در شب عاشورا به اصحاب می‌گوید: «ای قومِ من! شما برای این به اینجا آمدید که می‌دانستید من به سوی قومی می‌روم که با من با دل و زبان بیعت کرده‌اند؛ اما اینک کار دگرگون شده است. شیطان آنها را گمراه کرده و آنها خدا را فراموش کرده‌اند و اکنون جز کشتن من قصد و غرضی ندارند. من نمی‌خواهم کسی ناخواسته همراه من کشته شود. هرکس از شما که نمی‌خواهد با من همراه باشد، می‌تواند برگردد. هنوز وقت نگذشته و راه باز است و سیاهی شب همه‌‌جا گسترده است و شما می‌توانید برگردید...» هنوز حرف پدر تمام نشده بود که اصحابش پراکنده شدند. ۱۰ نفر، ۱۰ نفر یا ۲۰ نفر، ۲۰ نفر شروع به رفتن کردند و از آنها جز ۷۱ نفر نماند. به پدرم نگاه کردم. دیدم که سرش را پایین انداخته است. گریه راه نفسم را گرفت و ترسیدم که پدرم صدای گریة مرا بشنود. هر طور بود، جلوی گریه‌ام را گرفتم و دستم را به سوی آسمان بلند کردم و گفتم، خدایا همان‌طور که آنها ما را واگذاشتند، تو نیز آنها را واگذار و دعایشان را مستجاب نکن و شفاعت جدم را روز قیامت نصیب آنان نگردان.»

[صحتی سردرودی، ۱۳۸۶، ص ۱۶۸و ۱۶۹ [به نقل از معالی السبطین، ج۱، ص۲۰۸صحتی در ادامه توضیح می‌دهد که یکی از نویسندگان برای معتبر نشان‌دادن سخن خود به «ناسخ‌التواریخ» به نقل از «مروج الذهب» متوسل شده و بیان کرده، لشکر حسین (ع) ۱۰۰۰ سوار و ۱۰۰ پیاده بوده و آنچه پس از شب عاشورا بر جای مانده، جز ۷۲ کس نبوده است. وی پس از بیان این نقل قول اضافه می‌کند که اگرچه «مروج ‌الذهب» کتاب معتبری است، چنین عبارتی در آن یافت نمی‌شود، بلکه فقط گزارشی از یاران امام (ع) در ابتدای حرکت به سوی کوفه می‌دهد که اعداد و ارقام آن نیز با این اعداد و ارقام هم‌خوانی ندارد؛ به عبارت دیگر یاران امام (ع) در این کتاب هنگام خروج از مکه ۵۰۰ سواره و حدود ۱۰۰ پیاده بیان شده است.صحتی معتقد است که تحریف عبارت مسعودی، نویسندة «مروج الذهب» را ابتدا محمدتقی سپهر، نویسندة «ناسخ التواریخ» انجام داده و از آنجا به دیگر کتب راه یافته است. وی نه‌فقط در بی‌اعتباری «ناسخ التواریخ» سخنانی را بیان می‌کند، بلکه معتقد است که کتاب‌های «نورالعین»، «اسرار الشهاده»، «مهیج الاحزان» و «مخزن البکاء» که ناقلان خبر پراکنده‌شدن یاران امام (ع) در شب عاشورا به آنان استناد می‌کنند نيز به‌کلی بی‌اعتبارند.

اما اصل ماجرا: طبری از زبان علی بن حسین (ع) نقل می‌کند که ایشان می‌گوید:

«شنیدم پدرم با یاران خویش می‌گفت: «ستایش خدای تبارک و تعالی را می‌گویم؛ ستایش نیکو و او را بر گشایش و سختی حمد می‌کنم. خدایا حمد تو می‌کنم که ما را به پیامبری کرامت دادی و قرآن را به ما یاد دادی و به کار دین دانا کردی، گوش و چشم و دلمان بخشیدی و جزو مشرکانمان نکردی؛ اما بعد، یاران شایسته‌تر و بهتر از یارانم نمی‌شناسم و خاندانی از خاندان خودم نکوتر و خویش‌دوست‌تر. خدا همه‌تان را از جانب من پاداش نیک دهد. بدانید که می‌دانم فردا روزمان با این دشمنان چه خواهد شد. بدانید که من اجازه‌تان می‌دهم، با رضایت من همگی‌تان بروید که حقی بر شما ندارم. اینک شب به برتان گرفته، آن را وسیلة‌ رفتن کنید.»»



[جریر طبری،‌ ۱۳۸۵، ص ۳۰۱۴]شیخ مفید نيز در الارشاد می‌نویسد:

«الا و انی لا اظن یوماً لنا من هولاء، الا و انی قد اذنت لکم فانطلقوا جمیعاً فی حل لیس علیکم منی ذمام، هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملاً»؛

«یاران من متوجه باشید، یک امشب بیش در این عالم به سر نمی‌بریم و ما فردا از دست این مردم به سلامت نخواهیم بود. من به شما اجازه می‌دهم که همه‌تان دسته‌جمعی از این سرزمین خارج شوید ومن بیعت خود را از شما برداشتم و اینک شب و تاریک است. می‌توانید با کمال آسودگی خود را از چنگال دشمنان برهانید.»
[محمد بن محمد بن نعمان، ص ۴۴۲]

سید بن طاووس،‌ غلامحسین زرگری‌نژاد و رسول جعفریان نیز هرکدام به نقل از طبری و دیگر تواریخ اسلامی همین عبارات را در کتاب خود آورده‌اند.طبری همچنین در ادامة آن سخن می‌نویسد که حسین (ع) گفت: ««اینک شب شما را برگرفته، آن ‌را وسیلة رفتن کنید. هریک از شما دست یکی از خاندان مرا بگیرد و در روستاها و شهرهایتان پراکنده شوید تا خدا گشایش دهد که این قوم مرا می‌خواهند. وقتی به من دست یافتند، از تعقیب دیگران غافل می‌مانند.» گوید، برادرانش و پسرانش و برادرزادگانش و دو پسر عبدالله بن جعفر گفتند:

«چرا چنین کنیم، برای آنکه پس از تو بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را نیاورد.» گوید، نخست عباس این سخن گفت؛ سپس آنها این سخن و امثال آن را به زبان آوردند.»

[جریر طبری، ۱۳۸۵، ص ۳۰۱۴]
طبری در ادامه می‌آورد که امام (ع) سخنان خود را تکرار و بر رفتن آنان اصرار کرد؛ اما این‌بار نیز یاران ایشان چون مسلم بن عوسجه، سعد بن عبدالله حنفی، زهیر بن قین و دیگران از سر وفاداری سخن گفتند.مسلم بن عوسجه می‌گوید: «تو را رها کنیم و خدا بداند که در کار ادای حق تو نکوشیده‌ایم؟ نه؛ به خدا باید نیزه‌ام را در سینه‌هاشان بشکنم و با شمشیرم چندان که دستة آن به دستم باشد، ضربتشان بزنم. از تو جدا نمی‌شوم، اگر سلاح برای جنگشان نداشته باشم، به دفاع از تو چندان سنگشان می‌زنم که با تو بمیرم.» [همان، ۳۰۱۶]سعد بن عبدالله حنفی گفت: «به خدا تو را رها نمی‌کنیم تا خدا بداند که در وجود تو حرمت غیاب پیمبر خدا را بداشته‌ایم. به خدا اگر بدانم کشته می‌شوم سپس زنده می‌شوم آنگاه زنده سوخته می‌شوم و خاکسترم بر باد می‌رود و هفتاد بار چنینم می‌کنند از تو جدا نشوم تا پیش رویت بمیرم پس چرا چنین نکنم که یک کشتن است و آنگاه کرامتی که هرگز پایان نمی‌پذیرد.»
[همان، ص ۳۰۱۶]
زهیر بن قین نیز چنین اظهار داشت: «به خدا دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم و به همین صورت هزار بار کشته شوم و خدا با کشته‌شدنِ من، بلیه را از جان تو و جان این جوانانِ خاندان تو دور کند.»
[همان، ص ۳۰۱۶]
اظهارات یاران امام (ع) برای سبقت در جانبازی و عرض وفاداری شاید کنایه‌ای هم به نقض عهدکنندگان کوفه باشد. بسیاری از این یاران، کوفی نبودند و برخی نیز که از اهالی عراق بودند، هرگز نامه‌ای برای امام (ع) ننوشتند؛ اما مسئولیت خویش را به‌درستی تشخیص دادند و در این کوران غربت، امام (ع) را تنها نگذاشتند.این یاری‌کردن با یاری‌رساندن در پیروزی و هنگام تقسیم غنایم بسیار تفاوت دارد. یارانی بودند که از ابتدا تصور می‌کردند امام (ع) پیروز خواهد شد و نصیبی به آنان خواهد رسید؛ اما وقتی کار بالا گرفت و جز شهادت راهی باقی نماند، آنان نیز نماندند. بسیاری یاوری‌ها و یاوران نیز چنین‌‌اند؛ فقط در صورت پیروزی یاورند و در سختی و شکست، جمع دوستان را رها می‌کنند؛ در مقابل، چنین رهبری، چنین یارانی نیز دارد.رهبري که یاران را آزاد می‌گذارد تا انتخاب کنند؛ حتی مسئولیت شرعی را از دوش آنان بر می‌دارد که شائبة سوءاستفاده از مقام دینی‌اش وجود نداشته باشد، رهبری که در این هنگامة سختی اصرار دارد که همگان بروند و بیعت و وظیفة شرعی را نیز از دوش آنان برمی‌دارد تا با نهایت اختیار و آزادی تصميم بگيرند، با دیگر رهبران عالم که معمولاً در این اوضاع، خود از مهلکه می‌گریزند و دفاع و اطاعت از خویش را بر فرمانبرداران واجب می‌دانند، تفاوت‌ دارد که به توفیق حق در پرده‌های عاشورایی بیشتر در این باب سخن خواهیم گفت.مطابق منابع معتبر به نظر نمی‌رسد که یارانی که تا شب عاشورا با امام (ع) بودند، در آن شب ایشان را ترک گفته باشند و به همین دليل حتی قبل از آنکه مشخص شود که می‌مانند یا می‌روند، امام (ع) از وفاداری آنان می‌گوید و آنان را بهترین و وفادارترین یاران می‌خواند؛

بنابراین فرار یاران امام (ع) در شب عاشورا افسانه‌ای بیش نیست تا شاید گریه‌ای از گونه‌ای سرازیر سازد.






منابع:جریر طبری، محمد (۱۳۸۵)،
تاریخ طبری تاریخ الرسل و الملوک،‌ ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیرجعفریان، رسول (۱۳۸۳)،
تاریخ سیاسی اسلام (۲)
تاریخ خلفا، قم، انتشارات دلیل مازرگری‌نژاد، غلامحسین (۱۳۸۶)،
نهضت امام حسین و قیام کربلا، تهران، انتشارات سمت صحتی سردرودی،‌ محمد (۱۳۸۶)،
تحریف‌شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر بین‌المللطاووس حلی، رضی‌الدین علی بن موسی بن جعفر بن محمد (۱۳۷۸)،‌
لهوف سید بن طاووس، ترجمه، تعریب و تصحیح عبد‌الرحیم عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلاممحمد بن نعمان،‌ ابوعبدالله محمد (۱۳۸۲)،
الارشاد، ترجمه و شرح محمدباقر ساعدی خراسانی،‌ تهران، انتشارات اسلامی
 

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


عزاداري به سبک طرفداران سيد صادق شيرازي در صفحه اصلي ياهو...!!!






.
.
.

گفت قمه میزنیم به تاسی ازسر شکسته زینب(س) و اباعبدالله(ع)
روی خار راه میریم به تاسی از طفلان خاندان حسین(ع) در عصر_عاشورا
و به هیچ صراطی هم مستقیم نبود که این کارها موجب وهن مذهبه و..

آخرگفتم خب پس بیزحمت دستاتم قطع کن به تاسی ازبدن بی دست حضرت عباس(ع)
بخواب از روت با سم اسب ردشن به تاسی از همه شهدای کربلا
بده حنجرتو تیر سه شعبه بزنن به تاسی از علی_اصغر(ع)
خیلی کارای دیگه ام هست




_
 

mirza_seraj

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



بازتاب عزای سیدالشهدا باید این باشه؟؟؟
:cry::cry::cry:
خدایا کمکمون کن بشناسیم چی به چیه (احلی من العسل ... حجله ای که برای حضرت قاسم بنا میکنیم!!!)
تو عزای امام حسین نمیشه چیزی گفت و هرکس با امام حسین یه جور حال میکنه باشه اکی ما لال میشیم
ولی مرد مومن دشمنان همون اربابی که تو براش این کارا رو میکنی نشانه مرید بودن و شیعه بودن همون ارباب رو همین کارا میدونن
نوکرتم امام حسین با پیرهنم قبول میکنه نیاز نیس تتویِ عقابتو بریزی بیرون

پ . ن : پیرو حرفای شب چهارم حاج رضا و عملکرد 180 درجه در شب پنجم
البته ... (بیخیال برو گوش بده)
 

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز



بازتاب عزای سیدالشهدا باید این باشه؟؟؟
:cry::cry::cry:
خدایا کمکمون کن بشناسیم چی به چیه (احلی من العسل ... حجله ای که برای حضرت قاسم بنا میکنیم!!!)
تو عزای امام حسین نمیشه چیزی گفت و هرکس با امام حسین یه جور حال میکنه باشه اکی ما لال میشیم
ولی مرد مومن دشمنان همون اربابی که تو براش این کارا رو میکنی نشانه مرید بودن و شیعه بودن همون ارباب رو همین کارا میدونن
نوکرتم امام حسین با پیرهنم قبول میکنه نیاز نیس تتویِ عقابتو بریزی بیرون

پ . ن : پیرو حرفای شب چهارم حاج رضا و عملکرد 180 درجه در شب پنجم
البته ... (بیخیال برو گوش بده)





چه اصراری دارد این روباه پیر انگلیس
به خرافه سازی.......و خلق مذاهب
چه هزینه ها که نمی کند ؛
وهابیت را ساخت برای اهل تسنن
که ثمره ی نامشروعش ، امثال داعش اند
و برای ما، بابیت را ساخت و بهاییت را
و صوفی گری را.......که سکوتی است آزار دهنده در مقابل ظلم ظالمان
و چه مرموزانه به هیأت های عزاداری مان وارد شد
و به دستمان قمه داد
تا خونی که عمری است در تن عاشورایی مان موج می زند
به تزویری حجامتش کند با قمه ای انگلیسی
تا ذبح شود روح عدالت خواهی مان
و شورمان
و شعورمان
و................ آرام شویم
و سکوت کنیم در برابر دنیایی که پر است از ظلم و جور و بیداد و تزویر



پ . ن 1 : قمه زنی ، هیچ منبع روایی و عقلی در مذهب تشیع ندارد .
پ . ن 2 : بنا بر نظر اندیشمندانی مانند دکتر رحیم پورازغدی ،روشهای غلط عزاداری از جمله قمه زنی، ساخته ی دست دولت پلید انگلیس بوده است.
پ . ن 3: از فعالیتهای کنونی انگلیس در جهت تخریب چهره ی تشیع، راه اندازی سیزده شبکه ماهواره ای برای صادق شیرازی جهت تبلیغ روشهای غلط ابراز محبت به اهل بیت از جمله قمه زنی بوده است.
پ . ن 4: رسانه های بیگانه خصوصاً رسانه های انگلیسی ، هرساله پس از ایام تاسوعا و عاشورای حسینی ،تصاویری خشن از قمه زنی شیعیان به دنیا مخابره می کنند .
 

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

فرض کنیم شب
عاشورا، همه میرفتند.

ابوالفضل و علی اکبر هم میرفتند. روزعاشورا چه میشد؟

حضرت برمی گشت یا می ایستاد و می جنگید؟

در زمان ما یک نفر پیداشد که گفت
«اگر من تنها بمانم وهمه دنیا در مقابل من باشند،از راهم برنمیگردم».

آن شخص
امام ما بود که دیدیم یک انسان حسینی وعاشورایی چه کرد...



امام خامنه‌ ای (مدظله العالى)
 

میلیشیا

عضو جدید
کاربر ممتاز
فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً

فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً




على اكبر نخستين نفر از بنى هشام بود كه به ميدان جنگ رفت، او 19 سال يا 18 سال يا 25 يا 27 سال داشت، نزد پدر آمد و اجازه طلبيد، امام حسين عليه السلام به او اجازه داد، سپس نگاه مايوسانه به اكبرش كرد و دو انگشت اشاره را به طرف آسمان كرد و گفت:

«اللهم كن انت الشهيد عليهم، فقد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك و كنا اذا اشفقنا الى نبيك نظرنا اليه‏». (1)

على اكبر به ميدان آمد و با دشمن مى‏جنگيد رجز مى‏خواند:

انا على بن الحسين بن على نحن و بيت الله اولى بالنبى تالله لا يحكم فينا ابن الدعى اضرب بالسيف احامى عن ابى

ضرب غلام هاشمى علوى

ضربات خورد كننده‏ اى بر دشمن وارد ساخت، و 120 نفر از سواران دشمن را كشت، تشنگى بر آنحضرت چيره شد، نزد پدر برگشت و عرض كرد:

«يا ابه! العطش قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى‏».

امام حسين عليه السلام گريه كرد و فرمود: «محبوب دلم صبر كن بزودى رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم تو را سيراب خواهد كرد كه بعد از آن هرگز تشنه نخواهى شد».

امام زبان جوانش را در دهان مبارك گذاشت و مكيد و انگشتر خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان خود بگذار به سوى دشمن برگرد.

على اكبر در حالى كه دست از جان شسته و دل به خدا بسته به سوى ميدان رفت، و از هر سو بر دشمن حمله كرد، و از چپ و راست بر آنها يورش برد و جماعتى را كشت در اين هنگام تيرى به گلويش رسيد كه گلويش را پاره كرد، آنحضرت در خون خود مى‏غلطيد، همچنان تحمل مى‏كرد تا اينكه روحش به گلوگاه نزديك شد صدا بلند كرد:

يا ابتاه عليك منى السلام هذا جدى رسول الله يقرئك السلام و يقول عجل القدوم الينا.

: «اى پدر! سلام بر تو باد، هم اكنون اين جد من رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: به سوى ما شتاب كن‏».

«قد سقانى بكاسه الا وفى شربة لا ظما بعدها ابدا».

:«مرا از جام خود سيراب كرد كه هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شد». (2)

در روايت ديگر آمد: وقتى كه ضربات على اكبر، دشمن را تار و مار كرد، مره بن منقذ عبدى گفت: گناه عرب بر گردن من باشد كه اگر اين جوان با اين وصف بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننهم، مره بن منقذ با نيزه خود در كمين آنحضرت قرار گرفت و او كه گرماگرم جنگ بود، مره چنان نيزه بر او زد كه آن بزرگوار به زمين افتاد، دشمنان گرد آنحضرت را گرفتند، فقطعوه باسيافهم: «با شمشيرهاى خود، بدن او را پاره پاره كردند».

در روايت ديگر آمده: هنگامى كه مره بن منقذ بر سر مقدس آنحضرت ضربه زد، آنحضرت نتوانست بر مركب بنشيند، خم شد و سرش را روى يال اسب نهاد، اسب او وحشت زده به سوى لشگر دشمن روانه شد.

«فقطعوه بسيوفهم اربا اربا».

«دشمنان با شمشيرهاى خود بدن نازنينش را پاره پاره كردند»

آنگاه وقتى كه روحش به گلوگاه رسيد صدا زد:

«يا ابتاه هذا جدى رسول الله قد سقانى بكاسه الاوفى ...».

و سپس صدائى از گلويش برخاست و جان سپرد. (3)

امام حسين عليه السلام با شتاب به بالين جوانش آمد و ايستاد و فرمود:

«قتل الله قوما قتلوك، يا بنى ما اجراهم على الرحمان و انتهاك حرمه الرسول‏».

: «خداوند آن قوم را بكشد كه تو را كشتند، اى پسرم چه بسيار اين مردم بر خدا و دريدن حرمت رسول خدا، گستاخ و بى‏باك گشته‏اند؟».

اشك از ديدگان امام سرازير شد، سپس فرمود:

در اين حال زينب عليها السلام از خيمه بيرون دويده، فرياد مى‏زد: اى برادرم، و اى فرزند برادرم، با شتاب آمد و خود را به روى پيكر به خون طپيده آن جوان افكند.

حسين عليه السلام سر خواهر را بلند كرد و او را به خيمه بازگردانيد. (4)

و در نقل ديگر آمده: امام خون پاك اكبر را مى‏گرفت و به طرف آسمان مى‏ريخت و از آن هيچ قطره‏اى به زمين نمى‏ريخت و فرمود:

يعز على جدك و ابيك ان تدعوهم فلا يجيبونك و تستغيث بهم فلا يغيثونك‏».

: «بر جد و پدر تو سخت است كه آنها را صدا بزنى و به تو پاسخ ندهند و از آنها دادرسى كنى، ولى به داد تو نرسند».

امام صورت اشك آلود خود را روى چهره خون آلود على اكبرش گذاشت، و بقدرى بلند گريه كرد كه تا آن روز كسى اين گونه صداى گريه بلند را از او نشينده بود. (5)

سپس امام، پيكر خون آلود اكبرش را در آغوش گرفت و فرمود:

يا بنى لقد استرحت من هم الدنيا و غمها و بقى ابوك فريدا وحيدا».

:«پسرم، از غم و اندوه دنيا راحت‏شدى ولى پدرت غريب و تنها باقى ماند». (6)

آنگاه امام حسين عليه السلام جوانان بنى هاشم را صدا زد و فرمود:

«تعالوا احملوا اخاكم‏».

: «جوانان بنى هاشم! بيائيد و برادرتان را به سوى خيمه‏ها ببريد».

جوانان آمدند و جنازه على اكبر را برداشته تا جلو خيمه كه پيش روى آن جنگ مى‏كردند بر زمين نهادند.

حميد بن مسلم نقل مى‏كند زنى از خيمه‏هاى حسين عليه السلام بيرون آمد صدا مى‏زد: واى بچه‏ام، واى كشته‏ام، واى از كمى ياور، واى از غريبى ...

امام حسين عليه السلام به سرعت نزد او رفت و او را به خيمه‏اش بازگردانيد، پرسيدم: اين زن چه كسى بود؟ گفتند: اين زن زينب عليها السلام دختر امير مؤمنان على عليه السلام بود، امام حسين عليه السلام از گريه او به گريه افتاد و فرمود:

«انا لله و انا اليه راجعون‏» (7)

بيتابى پدر

پدر از ديده جارى اشك غم بهر پسر مى‏كرد ولى زينب در آنجا گريه بر حال پدر مى‏كرد پدر فرياد مى‏كرد و پسر خاموش بود اما سكوت او به قلب باب كار كار نيشتر ميكرد پدر عمرى دلش مى‏خواست رخسار پسر بوسد ولى چون شرم مانع بود از آن صرف نظر مى‏كرد از آن رو تا كه لب را بر لبش بگذاشت ديدن داشت يكى ايكاش بود آنجا و زينب را خبر ميكرد پدر را از پسر زينب جدا كرد ار مكن منعش كه از بهر برادر زينب احساس خطر ميكرد

كرده بيتاب مرا آه دل با اثرت ز اشتياق رخت از خيمه دويدم به برت اى ذبيح من و اى شبه رسول مدنى ز چه آلوده به خون صورت قرص قمرت نوجوان ديده گشا ديده گريانم بين اى پسر يك نظرى كن تو بحال پدرت من كه خود خضر رهم پير شدم از غم تو واى بر حال دل مادر خونين جگرت.

پى‏‌نوشت‏ها:
1.و در بعضى از عبارات در آغاز اين فراز آمده: «اللهم اشهد على هؤلاء ...».
2.اعيان الشيعه ج 1 / ص 607، مقتل الحسين مقرم: ص 312، منتهى الآمال ج 1 / ص 272، مثير الاحزان ابن نما: ص 69.
3.كبريت الاحمر ط اسلاميه: ص 185.
4.ترجمه ارشاد مفيد ج 2 ص 110، مثير الاحزان ابن نما: ص 69.
5.- نفس المهموم: ص 62،محدث قمى مى‏گويد:اما اينكه مادر على اكبر در كربلا بود يا نبود، چيزى در اين باره نيافتم (همان مدرك: ص 165).
6.ترجمه مقتل ابى مخنف: ص 129.
7.تاريخ طبرى ج 6 / ص 256، ترجمه مقتل ابى مخنف: ص 129.
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نویسنده: علی ناصریان


مقام و منزلت زائر کربلا

زید شحام به امام صادق عرض کرد : برای زائر قبر امام حسین چه پاداشی می باشد؟
امام فرمود: همانند کسی است که خدا را در عرش دیدار نموده باشد.
زائر امام حسین در امان خدا
شخصی به امام صادق عرض کرد کمترین اثری که برای زائر امام حسین است چیست؟
فرمود:خداوند متعال او ،خانواده ومالش را حفظ میکند تا بسوی اهل خویش بازگردد وچون
قیامت رسدخداوند حافظ او خواهد بود.
امام صادق در حدیث دیگری می فر ماید: هر کسی به زیارت قبر حسین برود در حالیکه
عارف به حق او باشد خداوند نام او را در اعلی علیین می نویسد.
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


اگر کتاب لهوف سیدبن طاووس را به عنوان کتاب قدیمی قبول دارید، در آنجا آمده:
هنگامیکه عمر سعد اولین تیر را به قصد شروع جنگ به طرف سپاه امام حسین(ع) پرتاب کرد، پس از ساعتی جنگیدن امام حسین (ع) فریاد زد:
«أما من مُغیثٍ یُغیثُنا لِوَجه الله؟ أما من ذاب یَذُبُ عن حرم رسول الله؟ »
آیا فریاد رسی هست برای خدا ما را یاری کند؟ آیا مدافعی هست که دشمنان را از حرم رسول خدا دور کند؟
سیدبن طاووس در جایی دیگر اورده است :
چون امام حسین (ع) دید یاران و جوانان روی زمین افتاده اند و آماده شهادت شد با صدای بلند فرمود:
«هل من ذاب یَذُبُ عن حرم رسول الله؟هل من موحدٍ یَخافُ الله فینا؟ هل من مغیثٍ یرجوا الله بإغاثِنا؟ هل من مُعینٍ یرجو ما عند الله فی اعانَتِنا ؟»
آیا کسی هست که دشمنان را از حرم رسول خدا دور سازد ؟ آیا خدا پرستیهست در حق ما از خدا بترسد؟ آیا کسی هست در راه خدا مارا یاری کند.

منبع عکس : http://usmnmohsen.persiangig.com
امام حسین(ع) در فلسفه قیامش می‏فرماید :
« و انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ، و انما خرجت‏ لطلب الاصلاح فی امة جدی ، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر » .
" من از روی هوس و جاه طلبی قیام نکرده‏ام ، خروج و قیام من به منظور اصلاح در امت جدم می‏باشد ، می‏خواهم که به نیکی امر کنم و از بدی نهی‏ نمایم "


منبع عکس: عدالت پرس


عجیب عکسیه!!!
قربون اینهمه انسانیتت...قربون اینهمه بندگیت......قربون مظلومیتت!!

 

Lamister-iran

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در هیئتی که دغدغه مبارزه با اسرائیل نباشد ؛ ابن زیاد هم سینه می زند.


شاید اولین کلمه ای که به ذهن تمام کسانی که با این جمله روبرو می‌شوند این باشد که این سخن چیزی جز یک غلو نیست. اما تاریخ از همان روزهای ابتدایی پس از شهادت سیدالشهدا (ع) نشان داده است که یزیدیان هم حاضرند برای امام حسین (ع) گریه کنند. اما نه بخاطر توبه و… بلکه این گریه ها و عزادارای ها تنها برای تبلیغ و تطهیر چهره ننگین خودشان است نه چیز دیگری








به شعار پرچم دقت کنيد...!!!!!!!!!!!!!





با مداحي خانم ها...!!!!






آری یزیدیانی که سال‌هاست کودک، نوجوان، جوان و پیر شیعه و مسلمان را پرپر کرده‌اند امروز مدعی عزاداری برای امام حسین (ع) هستند!!

آیت الله مدنی، آیت الله صدوقی، آیت الله دستغیب، آیت الله اشرفی اصفهانی، سردار صیاد شیرازی، محمد علی رجائی، محمد جواد باهنر، ۱۴ نمازگزار جمعه در نماز جمعه تهران، عرفان انتظامی ۴ ساله تنها و تنها قطره ای از جنایات سازمان منافقین هستند. آری ابن زیادهای زمان امروز ادعای دلسوزی برای امام حسین (ع) را دارند!!


منبع
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
❓آیا میدانستید، در زیارت عاشورا وقتی میخوانند، اللهم العن الاول و الثانی و الثالث و الرابع، ویزید خامسا ..چه کسانی هستند؟؟؟

اولی قابیل پسر حضرت ادم، که پایه گذار قتل و فساد بود.
دوم قیدار فرزند سالف، قاتل شتر صالح نبی ع است.
سومی پادشاه رومانی بیلاطس، قاتل حضرت یحیی ع،،، که سر حضرت یحیی را در دشت گذاشت، و مدتها خون ازآن میجوشید،، تا عذاب الهی به این شکل ایجاد شد که بخت النصر پادشاه سفاک وظالم عراق جهت حکومت گستری خود به انجا حمله کرد و 7000 یهودی را کشت و بقیه را اسیر برد، سپس خون حضرت یحیی از جوشیدن، باز ایستاد.
چهارمین نفر ابن ملجم مرادی قاتل حضرت علی ع است،، که توسط دختری به نام قطام تحریک شد.
و پنجمین یزید بن معاویه علیه اللعنه قاتل امام حسین ع است،،،
➖➖➖➖➖➖
📚منبع:
📝مجالس المومنین- قاضی نورالله شوشتری(ره) ص 291
📝شفاء الصدور فی شرح زیارت العاشور ص 598- مرحوم علامه ابوالفضل تهرانی
➖➖➖➖➖➖
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
*چرا امام سجّاد(ع)، مستقیماً قیام مختار را تأیید نکردند؟!

 

آیت الله قرهی در این رابطه می فرمایند :مختار با این که دل اهل‌بیت و آل‌الله را شاد کرد امّا موقعی که باید به کمک امام مجتبی(ع) می‌رفت، گفت: من می‌دانم این کوفی‌ها بی‌وفا هستند و اصلاً این جنگ درست نیست.

 

اگر به صورت ظاهر هم نگاه کنیم و همه مطالب را روی ورقه بیاوریم، می‌بینیم محاسبات مختار درست از کار درآمده و درست گفته است، چون امام آخر مجبور شدند صلح کنند؛ امّا آقاجان تو بهتر می‌فهمی یا امام؟! یعنی واقعاً امام نمی‌دانست این کوفی‌ها چه کسانی هستند؟! تو باید بگویی: من مطیعم، هرچه شما فرمودید؛ شکست خوردیم، اشکال ندارد؛ پیروز هم شدیم، اشکال ندارد.امام خمینی(ره) همیشه یک جمله‌ای داشتند که می‌فرمودند: ما موظّف به تکلیف هستیم، نتیجه مهم نیست. نتیجه هر چه شد، شد. تکلیفم این است که انجام بدهم، حالا می‌خواهم پیروز بشوم، می‌خواهم نشوم! 

 

امّا مختار با اینکه دل اهل بیت را هم شاد کرد، ولی خودش برای خودش اظهار فضل کرد. لذا شهدای کربلا کجا و مختار هم که شهید شد کجا؟! اصلاً نمی‌شود درجاتشان را قیاس کنیم، زمین تا آسمان تفاوت دارند!دقّت کنید؛ شاید این را نشنیده باشید. می‌دانید دلیل اینکه امام زین‌العابدین(ع) به محمّد حنفیه گفت: امور را راجع به قضیه قیام مختار به تو می‌سپارم، چیست؟ یک دلیل این است که امام نخواستند وارد شوند که یک مقدار قوّت بگیرند و دین حفظ شود.

 

امّا یک دلیل دیگر این است که امام می‌گویند: من دیگر نمی‌خواهم مستقیم به مختار، مطلبی را بگویم. مختار دیگر در اندازه‌ای نیست که من مستقیم به او دستور بدهم. لذا با این که امام ضمنی به مختار اجازه قیام دادند امّا دیگر مستقیم به او نمی‌فرمایند. بلکه می‌فرمایند: محمّد حنفیه! تو در این امور از طرف ما تام الاختیاری. - این را به خاطر بسپارید و بر روی آن تأمّل و تفکّر کنید تا ببینید چیست .یعنی حضرت به مختار می‌فرمایند: تو دیگر قابلیّت آن را نداری که من مستقیم به تو مطلبی را بگوبم، چون آن‌جایی که باید ورود پیدا می‌کردی، نکردی و بالعکس اظهار فضل، اظهار وجود و اظهار منیّت کردی. همین است! اظهار منیّت انسان را بیچاره می‌کند. مختار اظهار منیّت و اظهار فضل کرد، این‌طور شد.

 
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
شهید یوسف الهی ویژه محرم***گلچین احادیث سید الشهدا*** امام حسین (ع) 108

Similar threads

بالا