[گفتگو] نوستالژی بازی با آقای حکایتی

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
مجله خانواده سبز: زیر گنبد کبود- رو به روی بچه ها- قصه گو نشسته بود- قصه گو قصه می گفت- از کتاب قصه ها- قصه های آشنا- قصه باغ بزرگ- قصه گل قشنگ- قصه شیر و پلنگ- قصه موش زرنگ- آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست- زیر گنبود کبود شهر خوب قصه هاست...

• با آقای حکایتی در 64 سالگی: کودک درونم هنوز بزرگ نشده!!!




مگر می شود دهه شصتی باشی و برنامه «زیر گنبد کبود» را به خاطر نداشته باشی و از یادآوری قصه های شیرینی که آقای حکایتی تعریف می کرد، لذت نبرده باشی، آقای حکایتی، همان مردی که با آرامش طمانینه، رو به روی دوربین می ایستاد و قصه تعریف می کرد. وقتی او در قاب دوربین حاضر می شد همه بچه ها حس می کردند، پدری مهربان، اما جدی در حال تعریف کردن حکایتی است. به همین خاطر همه با ششدانگ حواس شان پای قصه گویی او می نشستند. جذابی قصه گویی او برای بسیاری از ما، به حدی است که پس از گذشت بیست سال، هنوز یاد او را فراموش نکردیم، به بهانه مرور خاطرات آن دوران به سراغ «بهرام شاه محمدلو» رفتیم و از او در مورد حکایت آقای حکایتی پرسیدیدم و خاطره بازی کردیم... با ما همراه شوید.

ایده شکل گیری «زیر گنبد کبود»

ایده شکل گیری این برنامه با من بود، در آن مقطع، دوست داشتم برنامه قصه محوری را بسازم که قصه ای جذاب و پندآموز از طرف «آقای حکایتی» مطرح شود و با کمک بازیگران، این مسئله برای بچه ها به نمایش در آید.

حکایت آقای حکایتی شدن

وقتی استارت کار اولیه را زدیم و تمام عوامل، جلو و پشت دوربین را انتخاب کردیم، با یک مشکل بزرگ مواجه شدیم و آن پیداکردن آقای حکایتی بود. در طول مدتی که درگیر پیش تولید بودیم، افراد زیادی برای این نقش به ذهن مان رسید و حتی از آنها تست گرفتیم، اما هیچ کدام از این افراد نتوانستند نظر ما را تامین کنند. وقتی به خودمان آمدیم، دیدم برای پیدا کردن حکایتی وقت زیادی را صرف کردیم و اگر کار به همین منوال ادامه پیدا کند گروه به لحاظ مالی و زمانی دچار خسارت می شود در همان مقطع بود که «ایرج طهماسب» کارگردانی هنری مجموعه را به عهده داشت، به من پیشنهاد داد که خود نقش آقای حکایتی را بازی کنم.

ابتدا از این کار امتناع کردم، اما اصرار اطرافیان باعث شد این کار را بپذیرم. برای پذیریش این نقش، من از قبل هیچ تمرینی را پشت سر نگذاشته بودم و حتی داستان ها را از حفظ نبودم، به همین خاطر در اولین قدم از گروه خواستم که داستان هایی را که قرار است من بخوانم را روی کتاب بزرگی بنویسند تا راحت تر بتوانم آن را روایت کنم. خوشبختانه با وجود همه شک و تردیدهایی که داشتم وقتی قسمت اول کار ضبط شد، از نتیجه آن راضی بودم، چرا که آقای حکایتی به آن تصویر ذهنی مان نزدیک شده بود.



چرا دکور برنامه سریع تغییر می کرد

از همان ابتدا که ایده شکل گیری «زیر گنبد کبود» مطرح شد، در ذهنم بود که بعد از این که آقای حکایتی قصه ای را می گوید، بعد با یک ریتم تند دکور صحنه متناسب با داستان تغییر کند، این تغییر ناگهانی دکور کاملا حساب شده بود، چرا که به این باور بودیم، این شیوه تغییر سریع دکور، بر رفتار بچه ها به خصوص برای تمیز کردن محیط اطراف شان اثرگذار. بسیار از بچه ها در آن مقطع می گفتند پیش از شروع برنامه با همین الگو اتاق شان را تمیز می کردند.

چرا موسیقی این برنامه ماندگار شد

ما روی تک تک اتفاقاتی که در این برنامه رخ می داد، برنامه ریزی کرده بودیم، حتی روی مسائلی نظیر تیتراژ ابتدایی و انتهای «زیر گنبد کبود» هم کار کردیم و در نهایت همین موضوع هم باعث شد که موسیقی این اثر که ساخته «بهرام دهقانیار» است، بعد از گذشت سالها همچنان در ذهن مخاطبان ماند.

آقای حکایتی، پدر بچه ها بود

آقای حکایتی به دلیل نوع رفتار و شخصیت پردازی که داشت به دل بسیاری از بچه ها نشسته بود و آنها با او ارتباط برقرار کردند، در آن مقطع بچه های زیادی را می دیدم که به دلایل مختلف از جمله جنگ، پدری های شان را از دست داده بودند، آنها وقتی من را می دیدند به من می گفتند آقای حکایتی برای ما مثل پدر است و ما از صحبت های او پند و اندرز می گیریم. شنیدن این حرف ها در آن مقطع مسئولیت من را بیشتر می کرد.



کودک درونم هنوز بزرگ نشده !

با این که به تازگی شمع تولد شصت و چهار سالگی ام را فوت کردم، اما راستش را بخواهید هنوز در این سن و سال، نه تنها احساس پیری نمی کنم، بلکه فکر می کنم هنوز بزرگ نشده ام، شاید بخشی از این موضوع به این خاطر است که کودک درون من، هنوز قبراق و سرحال و مشغول بازیگری هست، تا زمانی که او دنبال شیطنت و رویابافی های خودش است،حال من هم خوب هست و احساس سرزندگی می کنم.

دنبال نقش نمی دوم

متاسفانه این روزها، مناسبات، در عرصه بازیگری تغییر کرده و شما برای این که بتوانید پررنگ شوید، احتیاج به شرایط خاص خودتان را دارید که یکی از این شرایط، زنگ زدن مدام به تهیه کننده و کارگردان هاست. اما راستش را بخواهید، من اهل چنین کارهایی برای نقش بازی کردن نیستم... این را با قاطعیت می گویم، تا به حال برای گرفتن نقش به کسی زنگ نزدم یا به یک دفتر سینمایی مراجعه نکردم. نمی خواهم بگویم این کار اشتباهی است، بلکه این نظر و دیدگاه شخصی من است.

سری جدید «زیر گنبد کبود»

برای ساخت سری جدید برنامه «زیر گنبد کبود» برنامه ریزی های مفصلی را انجام دادم. چرا که قصه خوانی برای نسل جدید همیشه جزو دغدغه های من بوده و هست، اماخب متاسفانه این کار در لحظه آخر به دلیل عدم بودجه به سرانجام نرسید.

دهه شصتی ها من هیجان زده می شوند

نکته جالبی که با گذشت سال ها برای من اتفاق افتاده، این است، هنوز هم وقتی به جایی می روم، دهه شصتی ها با وجود این که خودشان الان بزرگ شدند و برخی از آنها فرزند دارند، اما از دیدن من ذوق زده می شوند و با عشق و علاقه خاصی جزییات برنامه «زیر گنبد کبود» را برای من تعریف می کنند.

نگران حال بچه های امروز هستم

این روزها بزرگ ترین نگرانی من، وضعیت بچه های امروز است. فکر می کنم بچه های نسل جدید به شدت غرق در تکنولوژی شدند و این موضوع آنها را از حرکات جسمانی و تحرک دور کرده است. دلم نمی خواهد مدام غر بزنم و از شرایط کنونی ایراد بگیرم، اما فکر می کنم برای این که ما نسل پویاتری داشته باشیم، باید به بچه ها آموزش دهیم در کنار استفاده از تکنولوژی زندگی با واقعیت زندگی هم آشنا شوند... متاسفانه بچه های نسل امروز، در قیاس با بچه های دهه شصت تنهاتر هستند و این موضوع باعث ایجاد نگرانی در من می شود...


برترین ها
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
بچه های آقای حکایتی کجایند و چه می کنند

بچه های آقای حکایتی کجایند و چه می کنند

مجله همشهری جوان: آن موقع ها میانگین سنی هر چهار نفرشان بیشتر از 19-20 سال نبوده. بهرام شاه محمدلو با حساسیت ها و شیوه مخصوص به خودش آنها را انتخاب کرده و کلی با آنها تمرین کرده تا بتوانند بیایند جلوی دوربین. همان وقت ها خیلی ها دلشان می خواست بدانند این بازیگران قبلا کجا بوده اند.

چه کرده اند و اصلا چطور سر و کله شان در این برنامه پیدا شده. حالا بعد از این همه سال با موهایی جوگندمی و سفید دوباره کنار قصه گویشان جمع شده اند؛ هرکدام با کوله باری از تجربه اتفاقات ریز ودرشتی که در این 20 سال برایشان پیش آمده. آمده اند تا بگویند در این دو دهه بعد از تولید مجموعه، چه کرده اند. در این میان، راضیه برومند و بهرام دهقانیار که دیگر جای خود را دارند. چون هرکدام این روزها در رشته خود به سمت استادی رسیده اند.

راضیه برومند از ویژگی های قصه های زیر گنبد کبود می گوید

وسواس در نوشتن قصه ها




به عنوان نویسنده در سری دوم و سوم «زیر گنبد کبود» حضور پیدا کرده. قبل از اینکه بخواهد راجع به شیوه انتخاب سوژه ها و نوشتن قصه ها صحبت کند، شاه محمدلو توضیح کوتاهی می دهد: «انتخاب تمام موضوعات قصه ها قطعا با تحقیق و پژوهش صورت می گرفت. خیلی قبل تر از نگارش متن ها به کمک دو، سه خانم محقق و آشنا با روانشناسی کودک منابع مختلف مورد جست و جو قرار می گرفت.

خیلی قبل تر از نگارش متن ها به کمک دو، سه خانم محقق و آشنا با روانشناسی کودک منابع مختلف مورد جست و جو قرار می گرفت و آن ها موضوعات را براساس آنچه ما به شان الگو داده بودیم برای گروه های سنی مختلف انتخاب می کردند.» بعد برومند تعریف می کند: «خوب یادم می آید از خانم صوفیا محمودی، محقق، مترجم و نویسنده کارهای کودکان و نوجوانان بارها خواستم تا قصه های مختلفی را با موضوعات مختلف برایم طبقه بندی کند تا از بین آن ها بتوانم انتخاب های درست تری برای نوشتن داشته باشم.

هنوز هم به همان اندازه در نوشتن وسواس به خرج می دهم و این مرحله روی کار من به شدت تاثیر داشت. چون برایم مهم است کیفیت کار چطور باشد. برای همین هم هست که معمولا دستم خیلی تند نیست. منبع تحقیق برایم خیلی مهم است. البته راستش آن موقع خیلی به خودم اطمینان نداشتم که به عنوان یک نویسنده بتوانم برای یک چنین کاری متن بنویسم. گاهی می خواستم هر طور شده از زیر آن در بروم. چون یک ذره هم تنبل بودم و هی بهانه می آوردم ولی آقای شاه محمدلو خیلی بهم انرژی داد.

بهرام شاه محمدلو



به چند نفر از جمله عباس سپرده بودم که اطلاعیه و آگاهی بچسبانند و به هر یک از بچه های تئاتری که تمایل دارند خبر بدهند. البته اولویتم بچه های جنوب شهری بود. یادم می آید آن روز جمعه هم بود و همه برای این تست در فضای سالن انتظار تالار مولوی جمع شدند. برایم مهم بود بچه هایی انتخاب شوند که معیارهای انتخاب، از جمله خلاقیت، فیزیک، تونالیته صدا، چهره، توانمندی بدنی و... را داشته باشند.

البته در این میان خلاق بودن یک بازیگر اصل قضیه را تشکیل می داد. بخصوص چیدمان این چهار نفر که فکر می کردم این ها کنار هم قرار بگیرند چه ترکیبی ایجاد می کنند. آیا می توانند تنوعی از نقش ها و شخصیت های مختلف را به وجود بیاورند؟ خب البته اگر می خواستم بین 15 نفر، چهار نفر را انتخاب کنم راحت تر بود تا اینکه بخواهم بین 100 نفر آن هم در یک جلسه دو سه ساعته این انتخاب را انجام دهم. مخصوصا اینکه فکر می کردم چندین سری از مجموعه را با آنهایی که انتخاب می شوند باید تولید کنم.

کریم رجبی



قبل از زیر گنبد کبود: از سال 63 با تئاتر شروع کردم. سال 65 وارد سینما شدم. اولین فیلم ام هم «ردپایی بر شن» اثر محمدرضا هنرمند بود. بعد سال 66 رفتم خدمت. همزمان تئاتر هم بازی می کردم و بعد از خدمت سال 75 بود که از طریق عباس ظفری دعوت شدم برای این کار. رفتم تالار مولوی یک چیزی حدود 100 نفر آدم آمده بودند برای تست. من و رحمان سیفی آزاد و شاهین کربلایی، سعادت به ما رو کرد و انتخاب شدیم.

بعد از زیر گنبد کبود: قرار بود این کار ادامه داشته باشد. درواقع قرار بود بخشی از آن در نوروز پخش شود و ادامه آن بعد از عید به صورت هفتگی پخش شود، اما به دلایلی پخش نشد. برای همین هم یک مقدار از این فضا دور شدم. بعد از «زیر گنبد کبود» دیگر بازیگری نکردم. آمدم در عرصه پشت دوربین و کارگردانی و چند فیلم تلویزیونی ساختم. توی این سال ها هفت هشت فیلم ساختم و الان هم دارم برای شهرداری مناطق اپیزودهای مختلف می سازم.

شاهین کربلایی طاهر


قبل از زیر گنبد کبود: از سال 66 کار تئاتر و بازیگری را با دوره های کانون شروع کردم. آن موقع بچه دبیرستانی بودم. کم کم دوره دیدم و با گروه های نیمه حرفه ای کار کردم و سال 68 در یک نمایش کودک به اسم «آواز باران» اولن نقش جدی ام را بازی کردم؛ آن هم در سالن شماره 2 تئاتر شهر. بعد از «آواز باران» تئاتر را به طور جدی دنبال کردم؛ مثلا در نمایش «مضحکه پهلوان و پری» حسن فتحی بازی کردم و بعدش همان اواخر دهه 60 در نمایش «دندان گراز» صادق هاتفی نقش داشتم و... در یک مجموعه تلویزیونی کمدی با داریوش کاردان کار کردم که اتفاقا بعضی از بچه های زیر گنبد کبود هم آنجا بودند.

بعد از زیرگنبد کبود: بعد از آقای حکایتی بازیگری را ادامه دادم اما بیشتر تمرکز روی تئاتر بود. علاوه بر آن، چند نمایش نوشتم و اجرا کردم. آخرین کار تئاترم «تایتانیک» بود که سال 77 در تئاتر شهر اجرا کردم. بعد رفتم کانادا برای ادامه تحصیل و در رشته سینما درس خواندم. در کنارش در گروه های دانشجویی تورنتو، کار تئاتر می کردم. بعد از آن چند فیلم کوتاه و یک فیلم سینمایی ساختم که چند سال قبل در بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. الان همه که استادیار دانشگاه نیویورک هستم و در ایران هم دارم یک فیلم سینمایی می سازم.

عباس ظفری



قبل از زیر گنبد کبود: من تنها بازیگری بودم که در هر سه سری «زیر گنبد کبود» بازی داشتم. قبل از این پروژه، کار تئاتر می کردم و یکی از دوستان، من رامعرفی کرد به آقای شاه محمدلو، آن موقع دفترشان توی یوسف آباد بود و داشتند مجموعه رنگین کمان را کار می کردند. قرار شد من نقش خرسک را در این مجموعه بازی کنم. اتفاقا خانم ها پورمختار و برومند هم در این کار بودند. آنجا با آقای شاه محمدلو آشنا شدم.

بعد از زیر گنبد کبود: بعد از آخرین سری آقای حکایتی، چند سال کار کودک می کردم. همان موقع ها با خانم مریم سعادت برای چند قسمت از «اوستابابا» همکاری کردم و بعدش «هتل پرستاره» و... در تئاتر هم فعال بودم و چند کار کودک کارگردانی کردم. بعد شرایط به گونه ای پیش رفتم که کم کم رفتم به سمت کار بزرگسالان. در «شب دهم»، «پهلوانان نمی میرند»، «مدار صفر درجه»، «اشک ها و لبخندها» و... نقش داشتم و الان هم در سریال «شهرزاد» حسن فتحی بازی می کنم.

رحمان سیفی آزاد



آن قدر مشغله مدیریت در روزهای پایانی سال وقتش را گرفته بود که نتوانستیم او را کنار سایر عوامل «زیر گنبد کبود» داشته باشیم و علاوه بر صحبت راجع به گذشته و حال و هوای حضورش در این مجموعه، در این عکس یادگاری کنار سه تا دوست دیگر قرارش دهیم. سیفی ازاد بعد از بازی در آقای حکایتی همه جور کار را تجربه کرد؛ از بازیگری تئاتر گرفته تا کارگردانی تئاتر و نویسندگی و فیلمنامه نویسی و تهیه کنندگی.

مهم ترین فعالیت های او در این عرصه، نویسندگی فیلمنامه قصه پریا و من مادر هستم و تهیه کنندگی فیلم سینمایی خواب زده هاست. اما سیفی آزاد در کنار اینها به عنوان مدیر فرهنگی نیز فعالیت های زیادی داشته. او مدتی در سمت مدیرگروه فیلم و سریال شبکه 2 فعالیت داشت. بعد در شبکه 4 در سمت مدیر فیلم و نمایش منصوب شد و مدتی است در سمت مدیرگروه فیلم و سریال شبکه 1 فعالیت می کند.

یادگاری های یک دیدار نوستالژیک

- وقتی برای هماهنگی جلسه با هرکدامشان تماس گرفتیم، بیشتر از هر چیز از این خوشحال شدند که می توانند بعد از این همه سال دور هم جمع شوند و همدیگر را ببینند. روز جلسه، سه بازیگر اصلی، بدون اینکه هماهنگ کرده باشند، همزمان رسیدند و اولین واکنش شان به چهره های همدیگر یک جمله بود: «واااای چقدر موهات سفید شده!!!»

- ناهید محمدیان، کارگردان تلویزیونی «زیر گنبد کبود» چهارمین مهمان بود که سررسید. هرسه نفر که تا چند دقیقه قبل، دفتر مجله را با مرور خاطراتشان روی سر گذاشته بودند، انگار که بزرگترشان را دیده باشند، یکمرتبه از جا بلند شدند و محمدیان که از شلوغ کاری های قبلی شان بی خبر بود، گفت: «اینها را این طوری آرام نگاه نکنید، نمی دانید سر ضبط چقدر شلوغ بودند و شیطنت می کردند.»



- از آنها خواستم تا وقتی بهرام شاه محمدلو و راضیه برومند برسند به پشت بام بیایند تا از آنها در نور عصر عکاسی شود. موقعی که فهمیدند قرار است سه نفری جلوی دوربین بروند، یک لحظه یادشان رفت چند ساله اند و هر طور شیطنتی که فکرش را بکنید از آنها سر زد.

- اولین چیزی که بهرام شاه محمدلو بعد از دیدن بچه ها راجع به آن صحبت کرد، این بود که این دیدار برای خودشان هم تازگی دارد. گفت مخاطبان شاید فکر می کنند که این اعضای گروه هر هفته با هم ارتباط دارند و در تماس هستند، اما نمی دانند اغلب شان هم بی خبرند.

- نیامدن رحمان سیفی آزاد هم از آن دسته اتفاق های بامزه جلسه شد. راضیه برومند در شروع جلسه گفت خب من فقط این را بگویم که رحمان چون مدیر است، نیامده و ما چون کاره ای نیستیم، الان اینجاییم. بعد هم گله و شکایت ها شروع شد و میان صحبت ها هروقت اسم سیفی آزاد می آمد، یک نفر صدای اعتراضش بلند می شد که ای بابا رحمان هم که نیامد، اگر می آمد...

- همه هنوز هم به شاه محمدلو به عنوان استادشان نگاه می کردند و مدام هم به جای اینکه اسمش را صدا کنند می گفتند استاد! که البته خودش به این امر معترض شد و گفت تروخدا به من نگویید استاد. جالب اینکه عباس ظفری حتی موقعی که می خواست بلند شود و برود آب بخورد، انگشت اشاره اش را گرفت بالا تا از شاه محمدلو اجازه بگیرد و همه خندیدند.

- گهگاه موقع صحبت کردن با شاه محمدلو یادمان می رفت اسمش را صدا کنیم و مثلا می گفتیم: «ببخشید آقای حکایتی» و او هم اصلا تعجب نمی کرد. راضیه برومند گفت «اصلا تعجب ندارد در این 20 سال خیلی ها او را آقای حکایتی صدا می کنند و خودش عادت دارد.»

- موقع خداحافظی تصمیمات جدی گرفتندکه قرار بگذارند تا همدیگر را ببینند. به نظر می رسد این دور هم جمع شدن منجر به خبرهای خوشی بشود. چون گویا برای تولید حساب شده و دقیق سری جدید آقای حکایتی داشتند تصمیمات جدی می گرفتند. اتفاقی که برای بچه های نیمه دوم دهه پنجاه و کل دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد و فرزندان شان خبر خوش آیندی است.

برترین ها
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
مصاحبه با آقای حکایتی و بروبچه های «زیر گنبد کبود»

مصاحبه با آقای حکایتی و بروبچه های «زیر گنبد کبود»

مجله همشهری جوان - مرجان فاطمی: بعد از نوروز 75 که آخرین سری «زیر گنبد کبود» در 13 روز تعطیلات پخش شد، ناگهان یک مرتبه ناپدید شدند و دیگر هیچ وقت هیچ خبری ازشان نشد. خود بهرام شاه محمدلو را در فیلم ها، سریال ها و موقعیت های مختلف می دیدیم. اما دیگر اسمی از آقای حکایتی و کتاب قصه هایش به میان نمی آمد.

هیچ وقت نفهمیدیم سرنوشت جوان های برنامه «زیر گنبد کبود» چه شد و اصلا الان که سن و سالی ازشان گذشته، کجا هستند و دارند چه کار می کنند؟ هنوز باز می کنند؟ درگیر شغل های دیگر شده اند؟ اصلا ایران اند؟ یا... سهم ما از این خاطره رنگین فقط و فقط همان آهنگ معروف «قصه گو قصه می گفت از کتاب قصه ها...»ی بهرام دهقانیار شد که گهگاه با بلوتوث، وایبر و ایمیل برای هم می فرستادیم، گوش می دادیم و دست آخر هم یک «آخی...» غلیظ ضمیمه اش می کردیم.



1- انتخاب جوانان برای زیر گنبد کبود

دهه شصت بخش مهمی از برنامه های تولیدی کودک، عروسکی بودند یا حتی از بچه های کوچک در استودیو استفاده می شد، اما در «زیر گنبد کبود» اولین باری بود که چند جوان کنار هم قرار گرفتند. این شیوه چطور به ذهنتان رسید؟ چطور به این نتیجه رسیدی که کار با بازیگری چند جوان برای کودکان جذاب است؟

شاه محمدلو:
نه اصولا هیچ وقت دنبال کارهای کلیشه ای نبودم. نه در کارگردانی، نه شیوه تدریس و نه حتی در بازیگری. همیشه سعی می کنم خودم راه های جدیدی را کشف کنم. آن زمان هم گروه کودک از من خواست طرحی راجع به قصه گویی برایشان آماده کنم تا به صورت مجموعه ای در چند سری ساخته شود. من هم نشستم به فکر کردن و تحقیق و پژوهش های اولیه و نهایتا به این چارچوب رسیدم.

برومند: به نظرم شکل کار این مسئله را می طلبید که با جوانان شروع کنیم. از آنجایی که بهرام روی کار آموزش همیشه حساسیت داشته، یک جورهایی می خواست این آموزش بازیگری، در خلال این کار هم انجام شود. خب طبیعتا بچه های کوچک که نمی توانند در مدت طولانی همراه گروه باشند و چنین کاری را انجام دهند، پس بنابراین از چهارتا جوان استفاده کرد تا آن ها در قالب نقش های مختلف از جمله بچه های بزرگسالان، پیر، جوان و حتی حیوانات مختلف قرار بگیرند و آنها را تجربه کنند.

شاه محمدلو:
البته این فقط یکی از جنبه های مهم کار بود. برای همین ما زمان زیادی برای تمرین می گذاشتیم تا این چهار نفر برای ایفای تمام نقش ها به باورهایی برسند. اعتقادم این بود که اگر بنا شد نقش بچه را بازی کنند باید با باور بچه شوند یا با باور نقش یک پیرمرد 100 ساله را بازی کنند. دلم نمی خواست کار تصنعی انجام دهند. این باورهاو صداقت هایی که در کار داشتیم باعث شد تا بچه ها به عنوان بیننده هم ما را باور کنند.

چطور به این جوان ها اعتماد کردید؟ آن طور که شنیده ایم تست های سختی قبل از ورود از آنها می گرفتید.


شاه محمدلو:
در دوره سوم ساخت مجموعه زیر گنبد کبود انتخاب ها مثل یک جور کنکور اتفاق افتاد. البته در دوره های قبل هم همینطور بوده اما در دوره سوم، خیلی گسترده تر وسیع تر می خواستیم کار را پیش ببریم و دلم نمی خواست مثل خیلی از روش های انتخاب بازیگر، کارگردان و تهیه کننده با یک سری ضوابط آن ها را انتخاب کرده و نقش ها را بینشان تقسیم کنند.

اساس این کار درست نیست. چنانچه بین این چهار نفر فقط عباس را می شناختم که او هم با اینکه در دو سری اول و دوم همراه گروه بود ممکن بود حتی برای سری سوم انتخاب نشود. بنابراین توانمندی ها و صداقت بازیگر و خلاقیت او حرف اول را برای انتخاب می زد.



شیوه انتخاب چطور بود؟ چون آن زمان که اینترنت و شبکه های اجتماعی نبود تا بتوانید فراخوان بدهید.

شاه محمدلو:
به چند نفر از جمله عباس سپرده بودم که اطلاعیه و آگهی پخش کنند و به هر یک از بچه های تئاتر که تمایل دارند خبر بدهند. البته اولویتم بچه های جنوب شهری بود. یادم می آید آن روز جمعه هم بود و همه برای این تست در فضای سالن انتظار تالار مولوی جمع شدند.

رجبی: وقتی عباس به من گفت آقای شاه محمدلو می خواهد تست بگیرد گفتم بابا یک کاری کن من را قبول کند که دیگر نیایم تست بدهم. برگشت بهم گفت فکر نکنی چون دوست منی اگر بیایی و من سفارش بکنم حتما انتخاب می شوی. وقتی رفتم، دیدم اووه نزدیک به 100 نفر آدمبرای تست صف کشیدند. خلاصه نوبتم شد. شیوه تست برایم خیلی جالب بود.

آقای شاه محمدلو گفت می روی روی صحنه می ایستی و باور می کنی که 90 ساله هستی و بدون اینکه بازی ات را قطع کنیدقت می کنی هر سنی که من گفتم را باید بلافاصله اجرا کنی. از 90 شروع کردم همینطور مرحله به مرحله سنین مختلف را می گفت و اجرا می کردم تا هفت سالگی و هنوز به دنیا نیامدی. تنها چیزی که بلافاصله به ذهنم رسید این بود که خودم را جمع کنم و مثل یک جنین در رحم مادر خودم را شکل دادم. بامزه بود که بعد از یک هفته اسمم را توی روزنامه دیدم که عضو چهار نفر اصلی گروه انتخاب شدم.

کربلایی طاهر:
وقتی مطمئن شدیم که قبول شدیم فکر می کردیم خب قضیه تمام است؛ حالا یک دورخوانی انجام می شود و از فردایش می رویم تلویزیون. بعد دیدیم نه بابا تلویزیون کجا بود، باید برویم دفتر آقای شاه محمدلو و تازه تمرین ها را شروع کنیم. نزدیک دو ماه هر روز، تمرین های عجیب، غریب و سختی انجام می دادیم. هر روز هم حداقل یک چیز نو یاد می گرفتیم؛ مدام یک قالب های مختلف را می ساختیم دوباره می شکستیم. خلاصه یک پروسه خیلی سختی بود.

ظفری:
جالب اینجاست که ما باید بازی در هر نقشی را تمرین می کردیم؛ انواع و اقسام حیوانات، انسانهای مختلف، گیاهان و حتی اشیای مختلف. خلاصه هرچیزی که فکرش را بکنید باید نقشش را جدی و قابل باور اجرا می کردیم.

رجبی:
توی این دو ماه شخصیت ها و نقش های مختلف دیگر دستمان آمده بود و یک کمی با کار آقای شاه محمدلو آشناتر شده بودیم. یادم می آید بعد از این دو ماه دیگر فقط برای یادآوری، متن را می خواندیم و خانم محمدیان که می آمد ضبط را شروع می کردیم. به نظر من در مجموعه، داشتیم گروه خوبی می شدیم و واقعا می دانستیم باید چه کار کنیم.



2- هدف اصلی برنامه


یکی از دلایلی که بچه ها آقای حکایتی را دوست داشتند این بود که مثل بقیه مجری ها نصیحت نمی کرد.

شاه محمدلو:
اجازه بدهید این اشاره را بکنم که من به آقای حکایتی به عنوان یک مجری نگاه نمی کردم؛ حکایتی یک شخصیت بود و هویت داشت. اساسا نگرش کار این بود که این چهار نفر، شاگردان فروشگاه قصه ای هستند که آقای حکایتی به کمک آنها بری بچه ها قصه پردازی می کند. یعنی قصه ها را ضمن تعریف، اجرا می کند و نمایش می دهد. در صورتی که نقش های قصه هایشان را خوب اجرا کنند می توانند به کمک آقای حکایتی برای بچه ها قصه بسازند.

درواقع مخاطب ما ضمن اینکه مجموعه کارهای نمایشی و داستانی که نکات آموزشی آن به صورت غیرمستقیم در بطنش گنجانده شده بود را می دید ریال با شکل گیری یک کار نمایشی و داستانی تلویزیوین از صفر تا صد آشنا می شد و جنبه های مختلف آموزشی را به صورت کاملا غیرمستقیم دریافت می کرد.

به عنوان نمونه، در عرض یک دقیقه این چهار نفر صحنه را تغییر می دادند و برای اجرای نمایشی قصه آماده می شدند. من بارها شنیدم که مادرها می گفتند همین تغییر یک دقیقه ای باعث شده بچه های نظم بیشتری پیدا کنند.

بله دقیقا درواقع همین کار تبدیل به شرطی شده بود برای مادرها که اگر بچه ها می خواهند برنامه آقای حکایتی را تماشا کنند حتما باید قبلش اتاقشان را جمع و جور کنند یا تکالیف مدرسه شان را انجام داده باشند و...

رجبی:
البته این جمع و جورکردن و تغییر وسایل صحنه برای ما پنج دقیقه طول می کشید. پدرمان در می آمد.

3- آقای حکایتی به سبک دهه 90

اگر قرار باشد «زیر گنبد کبود» در سال 94 ساخته شود فکر می کنید بچه های نسل جدید که دیگر محدودیت های آن زمان را ندارند، اینترنت و انواع کارتون های خارجی جلوی دستشان است و... می توانند با آن ارتباط برقرار کنند؟ اصلا می تواند به همان شیوه ساخته شود یا باید تغییر شکل بدهد؟ اصلا قصه گویی برای بچه های الان جذاب است؟

برومند: 100درصد دنیای بچه های الان با آن موقع تفاوت دارد. حتی از نظر ریتم هم باید کار تغییر کند. باید فضایی برای بچه ها ایجاد کنیم که بنشینند قصه ها را گوش کنند. یعنی صرف اینکه بچه ها حوصله قصه گوش کردن ندارند نباید باعث شود که دست از انجام چنین کارهایی بکشیم. چون اتفاقا بچه ها هنوز هم قصه را دوست دارند به شرط اینکه ما بلد باشیم چطور برایشان قصه بگوییم.
دهقانیار: مشخص است که نیاز دارد در قالب های جدید بیان شود.

درواقع پایه و اساس آن باید از همان ساختار قدیم شکل بگیرد اما براساس نیازهای جدید آپدیت شود. درباره موسیقی هم فکر می کنم باید همان موسیقی را با استفاده از شیوه های جدید بازسازی کرد. کربلایی طاهر؛ به نظرم همین الان هم صددرصد جواب می دهد، چیزی که هیچ وقت نمی میرد قصه است. ریتم عوض می شود اما اهمیت قصه سر جایش است.

شاه محمدلو:
مخاطب آن زمان آقای حکایتی، مجموعه دختر و پسرهایی بودند که الان جوان های بین 24 ساله تا 45 ساله یا حتی بیشتر هستند. خانم ها یا آقایانی که الان شاید خیلی هایشان دارای فرزند باشند. قطعا وقتی خبر ساخت آقای حکایت به این جمع داده شود به احتمال زیاد تمایل به دیدنش پیدا می کنند و بچه هایشان را نیز تشویق می کنند که آن را تماشا کنند. اما مرحله دوم این است که ما باید چه بسازیم که اثر جذب کنندگی مثبت داشته باشد؟

درواقع ما الان کارمان خیلی سخت تر است، چون باید برای دومخاطب، کار بسازیم نه یک مخاطب! اگر بخواهد فقط باب طبع کودکان جدیدباشد، بخشی از پدر و مادرها را ترغیب می کند که برنامه را برای کودکانشان تهیه کنند. برعکس اگر فقط به کودکان قدیم (پدر و مادرهای فعلی) فکر کنیم دیگر بچه ها ترغیب نمی شوند کار را ببینند. در هر صورت مسوولیت سختی به عهده مان است. تولید مجموعه جدید بهتر است بر پایه جذب دو گروه سنی مخاطب صورت گیرد با کمک گرفتن از تکنولوژی جدید به همراه حس های خوب قصه گویی قدیم.



پس با این اوصاف در فکر ساخت سری جدید آن هستید؟


بله. بخصوص الان که شور و شوق و استقبال این بچه ها (پدر و مادرها) را می بینم و نیاز بچه های فعلی، انگیزه ام برای ساخت سری جدید بیشتر هم شده.

درباره موسیقی

بهرام دهقانیار و سختی های ساخت موسیقی زیر گنبد کبود

برای یک بام بابا بام ساده


یکی از نکات ویژه برنامه «آقای حکایتی» موسیقی تیتراژ ابتدایی و انتهایی آن است. کمتر جوان دهه پنجاهی، شصتی و حتی ابتدای دهه هفتادی را می توانیم پیدا کنیم که از این موسیقی نوستالژیک خاطره خوشی نداشته باشد. این موسیقی را بهرام دهقانیار، آهنگساز مطرح این روزهای سینما و تلویزیون، در 20 سالگی ساخته است.

مصیبت های آقای آهنگ ساز


دهقان یار برای ضبط این ترانه مصیبت های زیای کشیده است. او می گوید: «ما زمانی این کار انجام دادیم که برای موسیقی پاپ، محدودیت های زیادی وجود داشت. موقع ساخت این کار، مدام دست و دلم می لرزید که یک وقت نگویند غربی است و باید عوضش کنی. آن زمان مثل الان نبود که برویم خیابان جمهوری هر جور دستگاهی که بخواهیم انتخاب کنیم و بخریم. موقعی که دستگاه را تهی کردیم، دم در صدا و سیما نگه مان داشتند، چون آن را نمی شناختند فکر می کردند چیز عجیبی است.

نمی گذاشتند ببریم داخل. از دم در تا خود اتاقی که در آن کار می کردیم بیشتر از 10 نفر آن را بررسی کردند آن هم فقط برای یک «بام بابا بام» ساده. بعد از بردن دستگاه ها به داخل سازمان، چهار ساعت وقت ضبط داشتیم و تمام این موسیقی تیتراژ اول و آخر در طول پنج ساعت ضبط شد و دوباره شش ساعت طول کشید که من این دستگاه را از سازمان خارج کردم و پس دادم به صاحبش.»



قصه خلق ترانه


شاعرشعر معروف آقای حکایتی هم... روح افزا بوده. شاه محمدلو تعریف کرد: «آقای روح افزا شعر تیتراژ اول و آخر را یک هفته ای به من تحویل داد و خودم اصلا فکر نمی کردم که این شعر این قدر بدون مساله و جذاب بتواند خودش را به همراه موسیقی بهرام دهقانیار نشان دهد.»

... و متن ترانه


ترانه ابتدایی سریال جزو ترانه های ماندگاری است که بچه های دهه های 60 و 70 آن را از حفظ هستند؛ ترانه ای که آن قدر طرفدار دارد که خیلی گروه ها آن را بازخوانی کرده اند و خوانش جدیدشان را در شبکه های مختلف اجتماعی به اشتراک گذاشته اند و اتفاقا ویدئوهایشان تبدیل به پربازدیدترین ها شده اند. این هم متن ترانه برای آنهایی که آن را فراموش کرده اند یا فقط بخش هایی از آن را به یاد دارند.

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
رو به روی بچه ها
قصه گو نشسته بود
قصه گو قصه می گفت
از کتاب قصه ها
قصه های آشنا
قصه باغ بزرگ
قصه گل قشنگ
قصه شیر و پلنگ
قصه موش زرنگ
آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست
زیر گنبد کبود شهر خوب قصه هاست

برترین ها
 

Similar threads

بالا