گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مرگ انسانیت ...




گریه نکن مرد
کسی اینجا عکسش را
به اشکهای تو مزین نمی کند
به دستهای کودک ات نگاه کن
چه مردانه گونه هایت را
به نوازشی غریب
میهمان کرده است
حرام نکن اشکهایت را
در این جهان مجازی
همه
نگران دیسکوهای پاریس اند
برخیز
دست در دست کودک گرسنه ات
سینه را از هوای کشورت پر کن
همنوا با خون مردم ات
فردای آزادی را فریاد بزن
کسی اینجا عکسش را
به رنگ اشکهای تو عوض نمی کند .............................................................
شکست انسانیت در عصر حاضر! کودک پناهنده سوری پدرش را که به خاطر گرسنگی فرزندش دلش به درد آمده و گریه میکند دلداری میدهد...
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مسیر اشتباه

مسیر اشتباه

انگار از یکجا به بعد مسیر را اشتباه رفتیم. آنچه که در نقشه ها میدیدیم رسیدن به ساحلی امن و سرسبز و مطمئن بود اما هر چه که میرویم تنها همان تکرار مکرر موجهاییست که بر دیوار کشتی پوسیده ای میخورد که بزودی تار و پودش از هم جدا میشود...
انگار گم شده ایم !!!
نمیدانم هر چه که مینگرم نشانی از امید نمیابم. کجای کارمان اشتباه بود که در این دریا سردرگم شدیم.
به سنتهایمان پشت کردیم و آنها را لگد مال کردیم؟
ویا میپنداشتیم که پاروی مدرنیته را تمام و کمال در دست گرفته ایم.؟
یا شاید سعادت را سهولت زندگی یافتیم و پیچیدگیهای آنرا بالکل فراموش کردیم... نمیدانم اما اوضاع اساسی خراب شده و همچنان در حیرانی و سردرگمی بزک میکنند خود را آنها که فکر میکنند کشتی همان ساحل هست.
جای شعر و شعور خالیست و ما غافل از ظلمت این شب های بدون مهتاب دلخوشیم به آخرین زور زدنهای شمع روبرویمان. شعری از «هاینه» بر سنگ گور او
ای آرامش، در کجا می‌توان ترا،
برخاکستر کسی ارزانی دارم که از در به دری، به ستوه آمده‌است.
در زیر درختان خرما،
و در کنار رودخانه‌ی راین و عطر علف‌زاران.
آیا مرا در شن‌زارهای کویر به خاک می‌سپرند؟
در جایی از یک سرزمین غریب؟
یا آن‌که من در ساحل، به خاک سپرده خواهم‌شد،
در میان انبوهی از شن‌های سرخ،
که باد، آن‌ها را به اطراف پراکنده‌است؟
آسمان خداوندی، با همان مهربانی همیشگی، دست تکان می‌دهد،
همان اندازه در آن جا که در این‌جا.
همچون شمع‌های گورستان،
که ستارگان آسمان را در خود گردآورده‌اند.
 

tara75

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


خدایا این چیزا ب مانیومده فقط خودت ......
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دست به دامن خداکه میشوم....[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]چیزی آهسته درون من به صدا میاید که ...نترس![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]از باختن تا ساختن دوباره فاصله ای نیست ....![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
✨همه هست آرزویم
✨شرف لقای مَهدی...
✨چه خوش است گر ببینم
✨رخ دلربای مَهدی...
✨همه نازم آن خدا را
✨که نمود او مقدّر..
✨من رو سیاه مسکین
✨شوم آشنای مَهدی..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا…

می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند

و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سهراب_سپهری
گاه گاهی که دلم میگیرد به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
✨
حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری
و خدا...
اول و آخر با توست .
و خداوند عشق است...
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه چیز یطرف.اووخ چرا من
منی که همه جوره حواسم به همشون هست.
چرا اینقدر بی انصافی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خدای مهربانم
تنها از تو آرامش میخواهم
برای بندگانت در این شبهای عزیز امنیت، رسیدن به خودت، عاقبت بخیری،شفای مریضان جسمی.روحی.فکری، آرامشی بر دلهاشان عطا کن
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا...ازت چی بخوام من
پیمانه عزیزمو بخوام ؟که نمیشه.ندارمش دیگه
تنهااااام
بد تنهااااااام
کاش بودی پیمانه
 

fkhaniki

عضو جدید
سلام خدا...

بابت همه آنچه که دادی و ندادی
که می دانی و من نیز می دانم
و آن همه که نمی دانم و تو خوب می دانی
تو را سپاس...
همچنان به یاریت و دست گرم نوازشت محتاجم...

الهی به امید خودت ای مهربانترین مهربانان :gol:

بنده تو...
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
کس چراغ عشق را روشن نکرد ...

کس چراغ عشق را روشن نکرد ...


ای خدای مهربان و پاک ما!



دفن کن شمشیر را در خاک ما



ما ز شرک و شمر و شیون خسته‌ایم

ما ز برق کوه آهن خسته‌ایم

سوختیم ای کرت کار بامداد

ما نداریم ابر و باران را به یاد
شهر باران را به رومان باز کن
خاکمان را معدن آواز کن
نسل ما صد پشت خنجر دیده است
قرنها این خاک قیصر دیده است
خان علیا، خان سفلی، خان خواب
خان صد شبنم ده و صد پاچه آب
بارالها! عرصه بر گل تنگ شد
روح شبنم در صحاری سنگ شد
بارالها! ناودانهامان کرند
خوشه‌هامان خسته و ناباورند
خاک ما نسبت به گل مسؤول نیست
کشت شبنم بین ما معمول نیست
ما به تعویق زمان افتاده‌ایم
ما به کنج کهکشان افتاده‌ایم
از تو می‌جوییم سمت باد را
سایه‌های سبز بی‌فریاد را
ما گرفتاریم با جرمی جهول
در ظلومستان عصری بی‌رسول
رقص ما برگردد تشییع تن است
بهترین آوازمان از شیون است
ما گرفتاریم در قرنی مذاب
زیر سقف سرب عصری لاکتاب
خاک خواهان، دشمن سنجاقکند
دوستداران شقایق اندکند
نهر راه سبزه را گم کرده است
نرخ زیبایی تورم کرده است
جز صدای شوم شبنم خوارها
نیست باغی در طنین سارها
نسترن رسوای خاص و عام شد
خون داوودی مباح اعلام شد
زاهدان رفتند شب با قافله
نیست آواز نماز نافله
هیچ کس با گریه خود قهر نیست
لولی بربط زنی در شهر نیست
ماه رفت و یاسها یاغی شدند
سیبهای کرمکی باغی شدند
کودکان با نی‌لبک بیگانه‌اند



دختران در حسرت پروانه‌اند
کس چراغ عشق را روشن نکرد

عکس گل را نقش پیراهن نکرد
این همان عصر سیاه ثانی است
این کمون آخر ویرانی است
دامداران ولایت غافلند
گوسفندان رسالت بزدلند
ما به فرعونی‌ترین قصر آمدیم
ما به موسی‌ترین عصر آمدیم
باغداران «فلسطین» مرده‌اند
شاعران «دیر یاسین» مرده‌اند
کس نیارد در قدمگاه هجا
مستحبات شقایق را به جا
ما به سوی آبهای ناگوار
بسته‌ایم از برکه بابونه بار
ای خدا! آواز ده خورشید را
بین ما تقسیم کن توحید را
گله‌ای بخش از شبانان امین
رسم شیون را برانداز از زمین
دست هر آلاله یک بیرق بده
کسب و کار باد را رونق بده
قفل شبهای «حرا» را باز کن
کوه بعثت را طنین انداز کن
از زمین بردار رسم لرزه را
منزوی کن آبهای هرزه را
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
اوس کـــریـــــم تاواڹ

اشـــــتباهاتم بـــــود که چشــام
خیـــــس شد ⇦قبـــــول⇨

امـــــا گنـــــاه مادرم چے بود

کـــــه انقـــــدر زود پیـــــر شد ؟
 
آخرین ویرایش:
بالا