هیچکس استحقاق اشکهای توراندارد و آنکه استحقاق آنها را دارد هیچگاه باعث گریه تو نمی شود« گابریل گارسیا مارکز
گفتگوهای تنهایی
- شروع کننده موضوع سرمد حیدری
- تاریخ شروع
- وضعیت
کی می شود خیالت بی خیالم شود لعنتی
هنوز عزیزترینی
کاش ...
هنوز عزیزترینی
کاش ...
هنرمند واقعی کسی ست که به چادر نشینان صحرا ماسه می فروشد، برای این کار باید به خودت و آنچه می فروشی اعتقاد داشته باشی، عمیقا، محکم، سرزنده .
دارم خودم را تکرار می‌کنم،
اصلا بیا معامله را تمام کن!
چقدر باید ببوسم‌ات
تا کتاب این همه گریه بسته شود؟
تا هق هق این همه آدمی... تمام!؟
اصلا بیا معامله را تمام کن!
چقدر باید ببوسم‌ات
تا کتاب این همه گریه بسته شود؟
تا هق هق این همه آدمی... تمام!؟
چـِــه بـى پـَــروا....
دِلــ ــم آغـــوش ِ ممنـــوعــِـه اى را مـ ــى خــ ــواهــَـد
كـِـ ـه تنهــــا شـَ ــرعــى بــودنـش را .. .
... مــن مــ ـى دانـــَ ـم و
دِلـــ ــم ...
و...
خدا
دِلــ ــم آغـــوش ِ ممنـــوعــِـه اى را مـ ــى خــ ــواهــَـد
كـِـ ـه تنهــــا شـَ ــرعــى بــودنـش را .. .
... مــن مــ ـى دانـــَ ـم و
دِلـــ ــم ...
و...
خدا
گفتند : پاییز چیست؟؟؟
گفتم: زرد است كه لبريز حقايق شده است
تلخ است كه با درد موافق شده است
... عاشق نشدي وگرنه مي فهميدي
پاييز همان بهار است كه عاشق شده است
گفتم: زرد است كه لبريز حقايق شده است
تلخ است كه با درد موافق شده است
... عاشق نشدي وگرنه مي فهميدي
پاييز همان بهار است كه عاشق شده است
من غــــــرورم را به راحتــــــی به دست نیــــــاوردم
کــــــه هر وقت دلـــت خواست خـــــردش کنی ... !
... غـــــــرور من اگر بشکـنـــــــد
اگر بشکـنـــــــد
با تـــکـــــه هـــایـــــش
شاهـــــــرگ زنــــدگـــــی تـــــو را نیز خواهـــــد زد ... !
کــــــه هر وقت دلـــت خواست خـــــردش کنی ... !
... غـــــــرور من اگر بشکـنـــــــد
اگر بشکـنـــــــد
با تـــکـــــه هـــایـــــش
شاهـــــــرگ زنــــدگـــــی تـــــو را نیز خواهـــــد زد ... !
چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
" نــــذار برم
" نــــذار برم
در روزگاری که “سلام” و “خداحافظ” فرقی با هم ندارند
نه ماندن کسی حادثه ست نه رفتنِ کسی فاجعه !
نه ماندن کسی حادثه ست نه رفتنِ کسی فاجعه !
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که درگیر عشقش بودی !
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که درگیر عشقش بودی !
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
احساسم را به دار آویختم
منطقم را به گلوله بستم
لعنت به هر دو که عمری بازیم دادند
دیگر بس است، میخواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم!
منطقم را به گلوله بستم
لعنت به هر دو که عمری بازیم دادند
دیگر بس است، میخواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم!
آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد
بی آب ، دو هفته
بی هوا ، چند دقیقه
بی”وجـــدان”، خـیلی . . .
متاسفانه خیلی !
بی آب ، دو هفته
بی هوا ، چند دقیقه
بی”وجـــدان”، خـیلی . . .
متاسفانه خیلی !
به تو سلام می کنم کنار تو می نشینمودر خلوت تو شهر بزرگ من بنا می شود
اگر فریاد مرغ وسایه ی علفم
در خلوت تو این حقیقت را باز می یابم
خسته،خسته،ازراهکوره های تردید می آیم
چون آینه یی از تو لبریزم
هیچ چیز مرا تسکین نمی دهد
نه ساقه ی بازوهایت
نه چشمه های تنت
بی تو خاموشم ،شهری در شبم
تو طلوع می کنی
من گرمایت را از دور می چشم
وشهر من بیدار می شود
با غلغله ها،تردیدها،تلاشها
وغلغله های مردد تلاشهایش
دیگر هیچ چیز نمی خواهد مرا تسکین دهد
دور از تو من شهری در شبم
ای آفتاب
وغروبت مرا می سوزاند
من به دنبال سحری سرگردان می گردم
اگر فریاد مرغ وسایه ی علفم
در خلوت تو این حقیقت را باز می یابم
خسته،خسته،ازراهکوره های تردید می آیم
چون آینه یی از تو لبریزم
هیچ چیز مرا تسکین نمی دهد
نه ساقه ی بازوهایت
نه چشمه های تنت
بی تو خاموشم ،شهری در شبم
تو طلوع می کنی
من گرمایت را از دور می چشم
وشهر من بیدار می شود
با غلغله ها،تردیدها،تلاشها
وغلغله های مردد تلاشهایش
دیگر هیچ چیز نمی خواهد مرا تسکین دهد
دور از تو من شهری در شبم
ای آفتاب
وغروبت مرا می سوزاند
من به دنبال سحری سرگردان می گردم
آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد
بی آب ، دو هفته
بی هوا ، چند دقیقه
بی”وجـــدان”، خـیلی . . .
متاسفانه خیلی !
بی آب ، دو هفته
بی هوا ، چند دقیقه
بی”وجـــدان”، خـیلی . . .
متاسفانه خیلی !
مردم عوض شدن،
زمونه عوض شده،
میدونی؟ این روزها،
وقتی با یه نفر دست میدی،
بعدش باید انگشتات رو هم بشماری و ببینی که هر ۵ تا رو پس گرفتی یا نه!
زمونه عوض شده،
میدونی؟ این روزها،
وقتی با یه نفر دست میدی،
بعدش باید انگشتات رو هم بشماری و ببینی که هر ۵ تا رو پس گرفتی یا نه!
مـــــــا،
نســـــلی هستیم کــــه،
بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را نگفتیـــــم…
تایــــــپ کردیـــــــــم
نســـــلی هستیم کــــه،
بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را نگفتیـــــم…
تایــــــپ کردیـــــــــم
.
حق نداری احساس دیگران رو به بازی بگیری ،
فقط به خاطر این که هنوز تکلیفت با احساس خودت معلوم نیست !
حق نداری احساس دیگران رو به بازی بگیری ،
فقط به خاطر این که هنوز تکلیفت با احساس خودت معلوم نیست !
تلخ ترین قسمت زندگی اون جاییه آدم به خودش میگه :
چی فکر می کردیم و چی شد !!
چی فکر می کردیم و چی شد !!
سکوت همیشه به معنی “رضایت” نیست
گاهی یعنی:
خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمیدهند، توضیح دهم
گاهی یعنی:
خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمیدهند، توضیح دهم
اینجا فقط تو را از نوشته هایت ” می بینند “…
درست دیده ای ، فقط “خوانده” میشوی بی آنکه بشناسند تو را …
درست دیده ای ، فقط “خوانده” میشوی بی آنکه بشناسند تو را …
بعضی حرفا رو نمیشه گفت!
باید خورد؛
ولی....
بعضی حرفا رو نه می شه گفت؛ نه میشه خورد!
می مونه سر دل،
میشه دل تنگ...
میشه بغض؛
میشه سکوت؛
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چته
باید خورد؛
ولی....
بعضی حرفا رو نه می شه گفت؛ نه میشه خورد!
می مونه سر دل،
میشه دل تنگ...
میشه بغض؛
میشه سکوت؛
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چته
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
|
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6181 | |
|
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |
Similar threads
-
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم)
- شروع شده توسط حمید...HaMiD
- پاسخ ها: 122
-
-