گذرگاه[شفا یافته امام رضا ع]

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
معجزات شنیده یا دیده ها رو بنویسید تا ایمانمان قوی تر شود....:gol:

از نيمه شبستان مسجد به سمت محراب ديگه به راحتي نمي‌شه رفت و بايد دائم خودت را كج كني تا به اين و اون نخوري و گاهي هم كاري از دستت بر نمي‌ياد و مي‌خوري. اين بار كه با خاله‌زاده رفته بوديم، پلاستيكي حاوي چند جلد كتاب دستم بود. گفتم «با اين پلاستيك نمي‌تونيم تا نزديكي محراب بريم، خيلي شلوغ است. پلاستيك را پيش خانواده بذاريم و با دست خالي بريم.» گفت «بيا! ان شاء الله مي‌ريم.» به نزديكي محراب رسيدن واقعا مشكله. ديگر چه برسه به نماز خوندن در داخل محراب! شانس آورديم و به زحمت خودمون را تا نزديكي محراب رسونديم و از خوش شانسي داخل محراب هم ناگهان جا پيدا كرديم. اما پسرك لنگ لنگان با عصاي خود اومد تا دم محراب. خود را به داخل محراب انداخت. قربان صدقه امام زمان(عج) مي‌رفت. همه متوجه اون شده بودند. ناگهان با گريه به حضار گفت: «وقتي دم در مسجد رسيدم گفتم آقا امشب هوس كردم داخل محراب نماز بخونم. بعد گريه كردم و گفتم مگه من دل ندارم. لياقت نماز خواندن تو محرابت را ندارم؟! گفت هاشم من بدتر از تو را هم به محرابم راه داده‌ام. يك دفعه راه برام باز شد. ديدين چقدر شلوغه. تا دم محراب كسي نمي‌تونه بياد. اما من با اين پاي شل و با اين عصا راه همين جور خودش برام باز مي‌شد. همين جور باز شد تا رسيدم به محراب و اومدم تو.» هميشه مي‌گفتم يعني چي كه بعضي‌ها تو زيارت مي‌گن راه باز مي‌شد و كسي بهمون كاري نداشت و مي‌رفتيم جلو؟! اين بار خودم به چشم ديدم كه يك پسر عليل تنها با عصا چگونه راه براش باز شده بود و خودش را به محراب رسانده بود. همه ديگه حالا گريه مي‌كردن و بهش التماس دعا مي‌گفتن. نمي‌دونم بين اون و آقا چي گذشته بود كه گريه مي‌كرد و مي‌گفت: «آقا من از تو شفا خواستم؟ من كي از تو شفا خواستم؟ گفتم اگه خودت دوست داري شفام بده، همين. من شفا مي‌خوام چي كار؟» شروع كرد به نماز خوندن. تو نماز هي مي‌گفت «يا صاحب الزمان». اومدم طبق عادت هميشه كه اين مسايل و مسايل ديگه را تو نماز به نمازگزارها تذكر مي‌دم، بهش بگم كه پسر جان! نماز باطل مي‌شه اگه توش امام را صدا بزني! فقط مي‌توني بر امام صلوات بفرستي. ناگهان خجالت كشيدم و منصرف شدم. از خودم شرمنده شدم. فقط احكام را بلديم و دايم به ديگران هم تذكر مي‌ديم، اما دريغ از يك ذره معرفت! قربون نماز خوندن باحال اين پسر كه توش امام زمان (عج) را صدا مي‌زنه و نمازش را باطل مي‌كنه، اما ما با همه آداب و مستحباتش به جا مي‌ياريم و هيچ حالي هم بهمون دست نمي‌ده! خدا كنه آقا يه نظر عنايتي هم به ما بندازه و راه رسيدن به خودش را برامون به همين راحتي باز كنه.
 

پیرجو

مدیر ارشد
مدیر کل سایت
مدیر ارشد
چند سال پيش بانك كشاورزي – شعبه كه من در آنجا حساب داشتم- كارمندي داشت به نام آقاي حميد رضا ثابت كه از امام رضا(ع) شفا گرفته بود. يك روز ايشان در مراسمي نحوه بيماري و شفا يافتنش را برايمان تعريف كرد كه بطور خيلي خلاصه( ايشان حدود دو ساعت بطور خلاصه مطلب را بيان نمودند) را من برايتان نقل مي كنم:

ايشان چند سال قبل به بيماري سرطان خون مبتلا مي شوند و معالجات در داخل ايران نه تنها مثمر ثمر واقع نمي شوند بلكه بيماري ايشان پيشرفت مي كنند و حتي كليه هاي ايشان از كار مي افتد بطوري كه نياز به دياليز هم پيدا مي كنند. با پيشنهاد بعضي از اعضا خانواده ايشان را به آمريكا مي فرستند تا در آنجا ادامه درمان ها انجام شود كه بعد از مدتي كوتاه دكتر هاي آنجا ايشان را جواب مي كنند و حتي مي گويند چرا همچنين بيماري را آورده ايد و او را اذيت مي كنيد . بهر جهت ايشان را به ايران بر مي گرداند و همه ديگر قطع اميد مي كنند جز مادرشان كه مي گوييد چرا به حرم اما رضا(ع) نمي رويد و از آقا شفايت را نمي گيري و با اصرار مادر چند شبي را پشت پنجره فولاد تا صبح سپري مي كنند .در شب آخر ايشان اصرار مي كنند كه وضو بگيرند كه در آن زمان وضو براي ايشان و همراه شان بسيار مشكل بوده است- تا اينكه در حالي كه روي ويلچر بوده اند در عالم خواب و بيداري اما رضا (ع) را مي بيند كه صدايش مي زند و مي گوييد پسرم بلند شو تو خوب شده اي و ايشان از روي ويلچر بلند مي شود(اين را مردم اطراف مي بيند و متوجه شفا مي شوند) و بدنبال امام مي دوند و ميگويند آقا صبر كنيد بگذاريد حداقل دست مباركتان را ببوسم .آقا امام رضا بر مي گردند و مي گويند برو دست مادرت را ببوس كه او باعث اين شفا شده است. پس از شفا ايشان مكاتباتي با دكترهاي معالجه در آمريكا مي كنند ولي هيچ كس از آنها باور نمي كنند. نكته قابل توجه اين بوده است كه ايشان علاوه بر سرطان خون و از دست دادن كليه دچار لكنت زبان شديد نيز بوده اند كه تمام بيماريها و همچنين لكنت زبان ايشان به كلي برطرف مي شود.
 
بالا