کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
به رسم شهــــر دلتنگم نگاهم را زیارت کن
نگاه پر نیازم را به چشمانت تو دعوت کن

تو می گفتی اگر رفتم حلالم کن غمی دارم
برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم

برو باشد ولی شبها اگر دیدی بدآهنگ است
بدان من گریه می کردم که از دنیا دلم تنگ است

من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم
ببین یک خواهشی دارم مرا در خود کمی حل کن
نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب به مهمانی تو می آیم


نه چشمان فریبنده ات را میخواهم


و نه لبان خیس تبدارت را


مرا یک آغوش به وسعت دستانت کافی است


دلم گرفته ...


غم هایم را بغل کن
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناتوان گذشته ام ز كوچه ها
نيمه جان رسيده ام به نيمه راه
چون كلاغ خسته اي در اين غروب
مي برم به آشيان خود پناه
در گريز از اين زمان بي گذشت
در فغان از اين ملال بي زوال
رانده از بهشت عشق و آرزو
مانده ام همه غم و همه خيال
سر نهاده چون اسير خسته جان
در كمند روزگار بد سرشت
رو نهفته چون ستارگان كور
در غبار كهكشان سرنوشت
مي روم ز ديده ها نهان شوم
مي روم كه گريه در نهان كنم
يا مرا جدايي تو مي كشد
يا تو را دوباره مهربان كنم
اين زمان نشسته بي تو با خدا
آنكه با تو بود و با خدا نبود
مي كند هواي گريه هاي تلخ
آن كه خنده از لبش جدا نبود
بي تو من كجا روم؟ كجا روم؟
هستي من از تو مانده يادگار
من به پاي خود به دامت آمدم
من مگر ز دست خود كنم فرار
تا لبم دگر نفس نمي رسد
ناله ام به گوش كس نمي رسد
مي رسي به كام دل كه بشنوي
ناله اي از اين قفس نمي رسد
 

solo69

عضو جدید
میخواهی بروی؟

خب برو…
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو…
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو…
احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو…
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد

طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
برو…
فقط برو…..
 

solo69

عضو جدید
[h=1]من از سواحل خطوط ظلمت فریاد می کشم
خا کسترم را در قطره ای کن
با دریایی از اندوه
مر ا لبریز کن
تا صبحی دیگر
طلوعی دیگر ……………….
[/h]
 

solo69

عضو جدید
[h=1]خسته ام! نه اینکه کوه کنده باشم نه …! دل کنــــــــده ام!
[/h]
 

solo69

عضو جدید
[h=1]صبر کن سهراب! آری… تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین،مالِ من است! اما سهراب تو قضاوت کن، بر دل سنگ زمین جای من است؟! من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست… صبر کن سهراب! قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
[/h]
 

solo69

عضو جدید
[h=1]
یکرنگ که باشی، زود چشمشان را میزنی، خسته میشوند از رنگ تکراریت، این روزها دوره ی رنگین کمان هاست
[/h]
 

solo69

عضو جدید
[h=1]دمش گرم … باران را میگویم ؛ به شانه ام زد و گفت :
“خسته شدی ؟ امروز تو استراحت کن ، من به جات می بارم”
[/h]
 

mimm_star

عضو جدید
... انسان ها چوبی اند... با دماغ عشقی دراز تر از دروغ!
.... نهنگ خیانت هر دم ژپتوی وجدانشان را می بلعد.
..... دیگر ته هیچ قصه ای پینوکیو آدم نمی شود !
 

fatima12

کاربر بیش فعال
اینجا که من رسیده ام …

ته دنیای بدون تو بودن است!!

همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!

ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!

خوب تماشا کن…

دلم هم تنگ نشده!

یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم …

تو باش و دل من و همه فریادهایی که …
 

fatima12

کاربر بیش فعال
و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟

و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!

و هنوز دست و پا میزنند

ذهن خسته ام…

قلب درمانده ام…

چشمان بهت زده ام…

حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز هم وقتی پیچ کوچه را رد میکنی قلبت تندتر میزند که نکند دیر کنی و اخم کنم؟!
چه ساده لوحانه.....
من عجیب دوستت داشتم
آه...خیلی وقت است راموشت شده ام زیبا
 

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگن مغز هم دندون داره!!!!
فقط بعضی وقتا، بجای غـــذا "خـــــاطــره" گیر میکنه لاش...
راست میگنـــا !!!
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
می خواهم برایت تنهایی رامعنی کنم...

درساحل کناردریاایستاده ای

هوای سرد

صدای موج

انتظارانتظارانتظار

به خودت می آیی

یادت می آیددیگرنه کسی هست که ازپشت بغلت کند

نه دستی که شانه هایت رابگیرد

نه صدایی که قشنگ ترازصدای دریاباشد

اسم این"تنهایی"ست...
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
یلدا یعنی هنوز که هنوزه من اسیرم شبهای طولانیه بی تو بودنم هنوز که هنوزه در به دره کوچه های بی تو بودنم
تاکی بخواهمت ؟!
چرا دلم باور نمی کند نداشتنت را
هیییییییییی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
یلدا یعنی هنوز که هنوزه من اسیرم شبهای طولانیه بی تو بودنم هنوز که هنوزه در به دره کوچه های بی تو بودنم
تاکی بخواهمت ؟!
چرا دلم باور نمی کند نداشتنت را
هیییییییییی

صبوری کار هر کسی نیست
ارام از کوچه های خیال فاصله بگیر پرواز کن به سوی حقیقت
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
بـــاران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود...

راه می افتم ...

بدون چتر ...


من بغض می کنم...

آســـــمان گریه .
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=82875&d=1327822222

راز سکوت را
نم نم
اشک میداند
و
غم تنهایی عشق را
خلوت
شب


 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی وقتا دوست دارم وقتی گریم میگیره خدا بیاد اشکامو پاک کنه وبگه آدما اذیتت میکنن؟...بیابریم
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی را دوست دارم …
بی دعوت می آید ، بی منت می ماند ، بی خبر نمیرود …

 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچکس استحقاق اشکهای توراندارد و آنکه استحقاق آنها را دارد
هیچگاه باعث گریه تو نمی شود
« گابریل گارسیا مارکز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کوچه را به نام غم بزنید
کوچه ای را به نام عشق
کوچه ای را به نام تنهایی
کوچه ای را به نام مهربانی
کوچه ای را به نام خیانت
که هر ادمی در این کوچه ها میرود بداند چه کند
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوچه را به نام غم بزنید
کوچه ای را به نام عشق
کوچه ای را به نام تنهایی
کوچه ای را به نام مهربانی
کوچه ای را به نام خیانت
که هر ادمی در این کوچه ها میرود بداند چه کند

زیباست تشکر ندارم عزیزم




چتری برایم بگیر حتی خیالی
خیس دلتنگی ام
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
....

....

گاهی در کوچه ای مینشینی ارام و نمتوانی بلند شوی
اخذ انجا همانجایست که با کسی که دوستش داشتی ملاقت میکردی
او هر روز عاشقاه صدایت میکرد هنوز بیدهای مجنون سر کوچه او را به یادت میاورد بدون انکه بفهمی چرا
 

t4t

عضو جدید
گاهی در کوچه ای مینشینی ارام و نمتوانی بلند شوی
اخذ انجا همانجایست که با کسی که دوستش داشتی ملاقت میکردی
او هر روز عاشقاه صدایت میکرد هنوز بیدهای مجنون سر کوچه او را به یادت میاورد بدون انکه بفهمی چرا

منم از یه درخت بید خاطره دارم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا