کودکانه ها...

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام خدمت همه دوستان عزیز...

همانطور که از اسم این جستار پیداست
می خواهیم قدری از بزرگسالی فاصله بگیریم و قدم در دنیایی پاک و رنگارنگ بگذاریم می خواهیم از واژه هایی ناب و دوست داشتی بگوییم از اشعار و سروده هایی برای کودکان...

از همه دوستان علاقمند می خواهیم که ما را میهمان ترانه ها و اشعار کودکی ها و مخصوصا محلی کودکانه خود کنند تا علاوه بر تجدید خاطره ها فرصتی باشد تا با فرهنگ و ادبیات غنی قومیت های مختلف کشور پهناور و عزیزمان آشنا شویم.

بی شک قید کردن نام شاعران توانای این عرصه و ترجمه اشعار محلی بیشتر بر دانسته هایمان خواهد افزود.

بیایید در این جستار اسپم نکنیم و اگر مطلبی مورد پسندمان بود از تشکر استفاده کنیم./

:gol::gol::gol:




 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باسلام
ادبیات کودکانه سرچشمه اصلی و بنیان ادبیات می تواند باشد از مهمترین این ادبیات میتوان از لالایی های مادرانه نام برد بی شک لالایی ها نخستین شعر های نانوشته ماداران این مرزوبوم هستند پس میتوان به این نتیجه رسید شکل گرفتن ذهن هر کودکی از همان کودکی با ادبیات و اهنگ زیبای صدای مادر خو میگیرد واین خود سر چشمه هر ادبیاتی است
"لالایی" نخستین پیمان آهنگین و شاعرانه ای است که میان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است، نامریی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پوید و تاثیر جادویی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گیرد. رشته ای که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. و این آرزوها آن چنان بی تشویش و ساده بیان می شوند که ذهن شنونده در این که آن ها آرزو هستند یا واقعیت، بی تصمیم و سرگردان می ماند. انگار که مادر با تمامی قلبش می خواهد که بشود و می شود.
ساراشعر

لالالالا که لالات می کنم من نگا بر قد و بالات می کنم من
لالالالا که لالات بی بلا باد نگهدار شب و روزت خدا باد !


(فرهنگ عامیانه ی مردم ایران، برگ ٢١۷)

لالاییت می کنم خوابت نمیاد بزرگت کردم و یادت نمیاد
بزرگت کردم و تا زنده باشی غلام حضرت معصومه باشی


(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٩١)
لالالالا عزیز ترمه پوشم کجا بردی کلید عقل و هوشم
لالالالا که لالات بی بلا باد خودت ملا، قلمدونت طلا باد !


(ترانه های ملی ایران، برگ ١٤۷)
لالالالا عزیز الله قلم دس گیر، برو ملا بخوون جزو کلام الله

(ترانه و ترانه سرایی در ایران، برگ ١٨٢)
الا لا لا تو را دارم چرا از بی کسی نالم ؟
الا لالا زر در گوش ببر بازار مرا بفروش
به یک من آرد و سی سیر گوش
(گوشت)


(تاریخ ادبیات کودکان ایران، برگ ٢٩)
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مطلب ازششمين شماره نشريه الكترونيكي «آوانگارد» نقل و تقدیم می شود



ريشه‌هاي شعر كودك در ايران

شعر كودك در ايران پيش از آنكه از ديوان رسمي شاعران سربرآورد از دل ترانه‌هاي عاميانه برخاسته است. به گفتة محمود كيانوش «كودكان ترانه‌ها، لالايي‌ها، متل‌ها و بازي‌ها را از پدرها و مادرها و پدربزرگ و مادربزرگ‌ها مي‌آموختند، و در بازي‌ها وآوازهايشان بكار مي‌گرفتند.

شاعران پيش از مشروطيت كمتر شعري براي كودكان سروده‌اند؛ زيرا از ديدگاه آنان كودكان چندان ارزشي نداشتند. با اين حال گاهي در دو اوين آنها اندك نمونه‌هايي به چشم مي‌خورد كه درون مايه‌اي همسان با افسانه‌ها و متل‌هاي كودكانه دارند. «مثنوي اسرار چنگال» از بوسحق اطعمه از نمونه‌هاي اين گونه شعرها محسوب مي‌شود.



دوره مشروطه:

در دوره مشروطيت پديداري شعر كودك، پيامد دگرگوني در شعر فارسي است. دگرگوني فرهنگ و تعليم و تربيت و ادبيات كه بهرحال در وقوع خود از غرب مايه گرفته بود موجب شد كه شاعران گاه به ياد كودك نيز بيفتند.

شعر دورة مشروطيت از نظر تحولاتي كه عميقاً در جامعه رخ داده بود و از نظر طبقات مختلفي كه همراه آن عمل مي‌كردند با شعر دوره‌هاي پيش از خود شديداً فرق مي‌كرد.



بنيانگذاران شعر كودك در ايران

محمودخان ملك الشعراي صبا: وي را بايد نخستين سرايندة اشعار كودكانه در ايران دانست. البته شعر او به سبك دورة بازگشت است و در چارچوب شعر مشروطيت نمي‌گنجد. گروهي از شعرهاي محمودخان كه درونمايه و قالبي همسان با ترانه‌هاي عاميانه دارند، نخستين سروده‌هاي كودكانه‌اي به شمار مي‌آيند كه پديدآورنده‌اي مشخص دارند. البته سروده‌هاي او اگرچه اندرونة كودكانه‌اي دارند اما از لحاظ قالب شعري سست و بي مايه‌اند.

ايرج ميرزا: ايرج ميرزا يكي از معماران ادبيات نوي كودكان محسوب مي‌گردد، زيرا آگاهانه براي كودكان شعر مي‌سرود، اشعار او برگرفته از فضاي مشروطيت ساده، گويا و همه فهم است. احترام به پدر و مادر، ميهن پرستي، راستگويي و پاكدامني را به كودكان مي‌آموزد. بخشي از شعرهاي ايرج ميرزا كه بيشتر محتواي اندرزي دارد در قالب گفتگو با كودكان سروده شده است. براي نمونه مي‌توان به شعر «مادر»، «منظومة عباس قلي خان» و شعر بلندي به نام «نصيحت به فرزند» اشاره كرد.

شعرهاي كودكانه ايرج همچون ديگر آثاري كه در اين دوره براي كودكان سروده شده‌اند از آرايه‌هاي زباني نو و زيبا برخوردار نيستند و بيشتر روايت آهنگين حكايتي اخلاقي به شمار مي‌روند.

نسيم شمال: سيد اشرف الدين گيلاني نامدار به نسيم شمال از ديگر شاعران دورة مشروطيت است كه براي كودكان شعر سروده گيلاني كتاب گلزار ادبي را كه مجمعه‌اي از حكايات منظو و شعر با درونمايه آموزشي است براي كودكان منتشر كرد. او اعتقاد داشت «حفظ اشعار نه تنها باعث ازدياد قوه حافظه شاگردان است بلكه باعث آموزش اخلاق مي‌شود».

سبك گيلاني در گلزار ادبي روايي و داستاني است. اين كتاب مشتمل بر حكاياتي است كه برخي بر ساخته خود و برخي اقتباس از لافونتن و فلوريان است. روايت ا وبه اعتقاد منتقدان ضعيف و از جنبه‌هاي ساختاري پيش پا افتاده است.

ميرزا علي اكبر دهخدا: دهخدا جز در پاره‌هايي كوتاه به شعر كودكان نپرداخت كه گاهي آن نيز براي طنزهاي سياسي بود. بااينحال نمي‌توان نقش او را در شعر كودك ناديده گرفت.

ابوالقاسم لاهوتي: اندكي از اشعار لاهوتي با الهام از ترانه‌هاي عاميانه در گسترة ادبيات كودكان محسوب مي‌شود نظير شعر بالاي لاي.

حسين دانش: وي بر پاية افسانه‌هاي لافونتن كتابي به نام «جنگلستان» انتشار داد.

كتاب او در دورة خود در آموزشگاه‌ها با استقبال روبرو شد.



دورة پس از مشروطه

با گذار از دوره مشروطيت و كمرنگ شدن شعر انقلابي و اهميت يافتن فرهنگ عاميانه، كم كم قالب‌هاي شعري عاميانه به آثار شاعران نام آور راه يافت. نخستين عامل در سربرآوردن شعر كودك در ايران دگرگوني در زبان آن بود كه هر چه بيشتر به زبان مردم كوچه و بازار و زبان طبيعي نزديك شده بود. شعر كودك از جنبة موسيقايي يا وزن و آهنگ اگرچه نواوري‌هايي داشت اما بيش از شعر بزرگسالان در چارچوب اوزان عروضي كه وزن‌هاي غير طبيعي‌اند باقي ماند. شعر كودك در اين دوره بيشتر با نظم همساني داشت. نظم به معناي سروده‌اي‌ست كه ساختار شعري ندارد، و در آن تنها به سخن، آهنگ يا وزن عروضي غير طبيعي داده دشه است. بعد از نيما شاعران كودك ايراين از راه آشنايي با شعرهاي كودك كشورهاي ديگر به اهميت زبان كودك و ساختار شعري آن پي بردند و به فرم دروني شعر توجه كردند.

نيما يوشيج: دهة نخست كار نيما يعني از سال 1299 ش تا 1309 اگرچه از جنبة شعر شناسي چندان اهميت ندارد از ديدگاه ادبيات كودكان بسيار مهم است. او از همان قوالب سنتي استفاده نمود اما آنچه كار او را متمايز مي‌كند بيان ساده ، زبان عاميانه نزديك به زبان بومي است. از حكايت‌هاي شيرين كودكانة او «بز ملاحسن مسئله گو» است. «آواز قفس» و «بهار» نيز دو شعر شناخته شده او در زمينه ادبيات كودك مي‌باشد. در اشعار نيما مي‌توان افق شعر امروزي كودك را ديد. از ويژگي‌هاي سبكي شعر كودكانة نيما استفاده از بندهاي كوتاه است كه به گنجايش شعري كودك نزديك است و همچنين آهنگ تند شعر كه آنرا كودكانه‌تر كرده است:

بچه‌ها! بهار

گلا واشدن

برفا پاشدن

از رو سبزه‌ها

از روي كهسار

بچه‌ها‌! بهار

شعرهاي «بچه‌هاي خوب» و «زنبور عسل» از كارهاي ديگر اوست. بيان اندرزي و دستوري او كه گاه به ناسزا نزديك شده بازتاب ماندگاري نگاه پدرسالارانه در شعر كودك است. سرودة ديگر او «كودكان شاد» نام دارد.

زاغي در باغ

لانه داره

بر سر شاخ

واخ واخ

گنجشكه هم

خانه داره

توي گلها

واخ واخ

علاوه برا ين يك لالايي هم از نيما به جا مانده است. شهرام رجب زاده از منتقدين شعر كودك مي‌گويد:

«نيما به نوآوري در وزن انعطافي را كه وزن شعر فارسي براي شكل گيري شعر كودك به آن نياز داشت پديد آورد. او با در هم شكستن مرز بين كلمات شاعرانه و غير شاعرانه زمينه‌هاي استفاده از كلمات، الفاظ و اصوات كودكانه‌اي را فراهم كرد كه بعدها واژه‌هاي كليدي و پركار شعر كودك شدند. از جمله صداي حيوانات و اصوات طبيعت و اشياء

دينگ دانگ

چه خبر؟

كه مي‌كند گذر؟

قوقولي قوقو! خروس مي‌خواند

دودوك دوكا! آقا توكا

چه كارت بود با سن؟

احمد شاملو: شاملو با كاربرد گستردة ترانه‌هاي كودكانه كاري ممتاز انجام داد. ترانه‌هاي احمد شاملو مخاطبان خود را هم در ميان بزرگسالان و هم در ميان كودكان پيدا كرد. از اينگونه آثار وي مي‌توان به ترانه‌هاي ماندگار «پريا»، «تنه دريا»، «بارون» و «مردي كه لب نداشت»

يكي بود، يكي نبود

زير گنبد كبود

لخت و عور تنگ غروب

سه تا پري نشسته بود

زار و زار گريه مي‌كردن پريا

مث ابراي باهار گريه مي‌كردند پريا...

فروغ فرخزاد: فروغ اگر چه كار جدي در زمينه ادبيات كودك نكرد اما ترانه ماندگار او به نام «علي كوچيكه» هنوز هم مخاطبان زياد از ميان كودك و بزرگسالان دارد.

علي كوچيكه، علي بونه گير

نصفه شب از خواب پريد

چشماشو هي ماليد با دس

سه چار تا خميازه كشيد، پاشد نشس...

يحيي دولت آبادي: دولت آبادي بيش از آنكه شاعر كودكان باشد سهم بزرگي در گسترش مدرسه‌هاي نو دارد. اما با همين چند شعري كه براي كودكان سروده در زمرة پايه گذاران ادبيات نوي كودكان جاي مي‌گيرد. شعر «صبح» او نشان مي‌دهد كه دولت آّادي زبان شعر كودك و تكنيك‌هاي آن را بهتر از شاعران چون بهار و نسيم شمال مي‌شناسد. ويژگي چشمگير اين شعر آن است كه آموزش مستقيم ندارد و تنها بر مفاهيم و تصاوير شعري استوار است.

گلچين ليگاني: وي با سرودن شعر «باران» شاهكاري از شعر كودك را به نمايش گذاشت در اين شعر ساختار پيچيده يك متن ادبي ديده مي‌شود. در روساخت تنها از دلتنگي شاعر براي روزهاي كودكي خود سخن به ميان مي‌آيد، اما در ژرف ساخت پژواك صداي كودكي ست كه از سرزمين سبز زندگي سربرمي‌آورد. جاي تأسف است كه گلچين گيلاني تنها همين يك شعر را براي كودكان سرود.

پروين اعتصامي: پروين بيش از آنكه براي كودكان شعر بگويد دربارة كودكان شعر گفته است. او زندگي و رنج كودكان دوران خود را در اشعارش بازتاب داد بهرحال از جنبة زبان و درونمايه در شكل گيري شعر كودك تأثير گذاشت.

حسين گل گلاب: يكي ديگر از پايه‌گذاران سنت شعري كودكان كه براي ارتقاي شعر كودك بسيار تلاش كرد حسين گل گلاب بود. او سروده‌هايي با عنوان «سروده‌هاي مدارس» دارد كه در دوره‌اي سرودهاي او در مدارس توسط دانش آموزان خوانده مي‌شد.

عباس يميني شريف: وي از جمله پيشگاماني ست كه در عرصة شعر كودك مخاطب خود را با ويژگي‌هايي متفاوت از بزرگسالان شناخت. يميني شريف بعد از «باغچه بان» دل سپرده‌ترين شاعر كودكان بود. اين ويژگي به سبب شناخت او از نيازهاي متفاوت كودك و توجه به عواملي از جمله سرگرم كنندگي و لذت بخشي شعر، بكاربردن عنصر بازي و تخيل، اصوات گوناگون، زبان و توصيف‌هاي ساده، زيبا و درخور فهم كودكان و همچنين روايت پاره‌اي از شعرها به كودكان، جانوران و اشياء بود.

در اشعار او سيلان تخيل و انديشه به تدريج بر پند آموزي و حكمت پيشي مي‌گيرد. او همچنين داستان‌هايي منظوم براي كودكان دارد.
 
آخرین ویرایش:

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر كودك پس از انقلاب اسلامي

راه شعر جديدي كودك با تلاش كساني چون كيانوش و پروين دولت آبادي از قبل هموار شده بود و اعتلاي شعر نوي ايران بر اين همواري مي‌افزود. بنابراين طبيعي بود كه ديگر شاعران دوره دوم مانند ايرج ميرزا زبان به اندرزهاي پدرانه نگشايند و يا مانند عباس يميني شريف در اثارشان شعر سنگين را در كنار شعر سبك ننشانند.

با وقوع انقلاب اسلامي ايران اگرچه سيستم اداري و سازماني مراكز اقتصادي و فرهنگي تغيير محسوسي نكرد اما اين امكان براي بسياري از افراد فراهم شد كه با حضور در اين مراكز و استفاده از امكانات پديد آمده توانايي‌هاي خويش را عرضه بداند و با توسل و تمسك به انقلاب و نظام برخاسته از دامان انقلاب به ارائه آثار خويش بپردازند. از سوي يدگر رشد جمعيت و مهاجرت به شهرهاي كلان بازار تقاضاي محصولات فرهنگي را داغ تر كرد و معضلات اقتصاد كه موجب گران شدن همه چيز ازجمله كتاب شده بود توجه ناشران را به توليد آثار كودكان با تيراژهاي زياد و قيمت ارزان جلب نمود به طور طبيعي سيلي از آثار بد و خوب در نشر كودك به راه افتاد و در اين ميان بيتشرين سهم از آن دواير دولتي از جمله كانون پرورش فكري و انتشارات وابسته به آموزش و پرورش بود كه با پشتوانة بودجه‌هاي دولتي به نشر و توزيع آثار پرداختند. بنابراين برخي از شاعران نيز مانند نويسندگان يا بهره‌مندي از امكان چاپ و نشر و برخورداري از اعتماد مراكز دولتي به اين توفيق دست يافتند كه با آثارشان به عنوان چهره‌هاي مطرح در شعر كودك بدرخشند و اي بسا كه جوايز متعددي را نيز در جشنواره‌ها و انتخاب كتاب‌ها به دست آورند. و لذا شاعران دوره دوم از شعر جديد كودك به دو گروه با نام و بي نام تقسيم مي‌شوند. كساني كه آثار متعددي از آنها به چاپ رسيده است و كساني كه در مجلات و روزنامه‌ها به چاپ يك يا دو اثر مبادرت ورزيده‌اند. از مطرح‌ترين چهره‌هاي شعر جديد كودك افراد ذيل را مي‌توان نام برد:

مصطفي رحماندوست، شكوه قاسم نيا، افسانه شعبان نژاد، اسدالله شعباني، ناصر كشاورز، جعفر ابراهيمي «شاهد» افشين علاء، بيوك ملكي، جمال الدين اكرمي، عليرضا ميرزامحمد، محمد كاظم مزيناني. البته هستند شاعراني مانند قيصر امين پور كه با خلق منظومه‌هايي مانند «عصر عاشورا» به وادي شعر كودك گام نهاده باشند اما به عنوان شاعر كودكان مطرح نشده‌اند و بيشتر در شعر بزرگسالان گام زده‌اند.



مضامين شعر كودك پس از انقلاب اسلامي

همچنان كه گفتيم در شعر اين دوره مضامين متعددي را مي‌توان ديد كه برخي از آنها زاييده جريانات سياسي و اجتماعي – تقريباً- سه دهه پيش است و لذا در شعر شاعران دوره اول از اين مضامين خبري نيست. به طور كلي در بررسي اشعار دوره دوم موارد ذيل ديده مي‌شوند كه هر كدام را با ذكر نمونه‌اي نشان مي‌دهيم:

1- حيوانات

پرداختن به حيوانات اهلي، مانند مرغ و خروس و جوجه و گربه و برخي از حيوانات غيراهلي، مانند لاك پشت و خرگوش، از بارزترين وجوه شعر كودك در هر دو دوره است. اگرچه در شعر افواهي كودك نيز اين عناصر حضور درند اما در شعر جديد كودك به نحو بسيار آشكاري توجه شاعران به حيوانات معطوف شده است. در اين راه شاعران از هر حيواني كه بتواند به نوعي مورد توجه كودك قرار بگيرد سخن مي‌گويند. به عنوان مثال «حلزون» دستمايه خلق شعري با همين نام شده است:

حلزون آمده باز

مي‌زند بوسه بر آب

حلزون مي‌بيند

عكس خود را در آب



2-گل‌ها و درخت‌ها

كم تر شعري را از اشعار شاعران كودك مي‌توان ديد كه در آن گل و درخت از انواع گوناگون وجود نداشته باشد. گويي گياهان و گل‌ها، مانند حيوانات، جزء‌ لاينكف شعر كودك محسوب مي‌شوند:

صبح بود و روي گل

باز هم كمي نم داشت

گل به روي گلبرگش

قطره‌هاي شبنم داشت...



3- چهار فصل سال

پرداختن به هر يك از فصول سال مخصوصاً بهار (به خاطر زيبايي) و پاييز (به دليل تقارنش با شروع مدرسه‌ها) در آثار عموم شاعران دوره اول و دوم ديده مي‌شود. گاهي براي تصوير كردن كودكان چهار فصل، شاعري به خلق يك اثر مستقل دست يازيده است. مانند مجموعه شكوفه‌هاي برفي اثر افسانه شعبانژاد كه در آن براي هر فصل چند شعر گفته شده است و از بهار شروع و به زمستان ختم مي‌شود:

تو ميان دست‌هايت

سبدي شكوفه داري

سر راه خود دوباره

گل و سبزه مي‌گذاري...

4- پدر و مادر

شاعران هر دو دوره به نقش پدر و مادر و تصوير رابطه عاطفي آنها با كودك پرداخته‌اند. اگر چه رنگ غالب اين اشعار علاقه طفل به پدر و مادر است اما گاهي از چشم كودك، فداكاري و خدمت مادر يا فقر و تلاش پدر مطرح مي‌شود:

با آمدنت

مادرجان

در اين بدنم

آمد جان ...


يا:

من مادري دارم كه او هست

هم مهربان و هم فداكار

مي‌بافد او با دست‌هايش

درخانه، قالي هاي بسيار...

يا:

پدر، كفش مرا

قالبي ديگر زد

كت و شلوارش را

كرد با من همقد

* * *

من ولي مي‌ديدم

اشك در چشم پدر

با نگاهش مي‌گفت:

شرمگينم ز پسر....


5- آموزگار

پاسداشت معلم و يادآوري از خدمات ارزنده او به همراه تصاويري از مهرورزي معلمانه در آثار شاعران هر دو دوره وجود دارد. به عنوان نمونه:

آموزگار مهربانم

اي مهر تو مهر خدايي

اي آنكه در جانم نهادي

مهر و اميد و روشنايي...


6- دبستان

كمتر شاعري را مي‌توان در حوزه شعر قديم و جديد كودك نشان داد كه به نوعي در آثار خويش به مدرسه و دبستان اشاره‌اي نكرده باشد يا مستقلاً براي اين بخش از زندگي كودك شعري نسروده باشد. نمونة زير يكي از صدها شعري است كه در آنها سام يا تصويري از مدرسه آمده است:

باز بر مي‌خيزم از جا

با صداي نرم باران

مي‌روم با دوستانم

شادمان سوي دبستان...

يا:

رفتم زخانه بيرون

تا مدرسه دويدم

در زير برف و بوران

خورشيد را نديدم...



لازم به ذكر است كه بر خلاف دوره مكتب داري كه شاعران از زجر و ناراحتي اطفال در مكتب سخن مي گفتند،‌ بدون استثنا تمام شعرهاي مربوط به مدرسه در دهه‌هاي اخير با تصاوير شاد و علاقه كودكان به دبستان و كلاس توأم است.

7- خداوند

بسياري از شاعران دوره اول و دوم در اشعار خويش توجه كودك را به خالق جهان معطوف داشته‌اند و با برشمردن نعمت‌ها و خلايق او در آسمان و زمين اشعاري مناسب حال كودك سروده‌اند:

هر چيز اين دنياي زيبا

شعر خداوند بزرگ است

شعري كه هر مصراع و بيتش

مانند يك پند بزرگ است...

يا:

خدايا، خدايا، تو خوبي تو خوبي

خدايا جهان را تو خوب آفريدي

بدي نيست در نفس هستي، خدايا

زمين و زمان را تو خوب آفريدي...



8- شخصيت‌ها و مناسبت هاي ديني

اگر چه توجه به پيشوايان دين و شعائر مذهبي در دوره دوم از شعر جديد كودك از مضامين جديد اين دوره است و تعداد آنها نسبت به ديگر مضامين مطرح شده شايد از تعداد انگشتان دست تجاوز نكند اما به هر حال به عنوان يكي از شاخصه‌هاي شعر شاعران دوره دوم به شمار مي‌رود. نمونه‌اي از اينگونه اشعار شعر زيباي بيوك ملكي با عنوان «آفتاب كوچه‌هاي شب» است كه در قالب نو سروده شده و به فاجعة شهادت امير مؤمنان علي عليه السلام پرداخته است. بخشي از آن را در پي مي‌آوريم:

در ميانه خانه‌ها

هر چه كودكان

انظار مي‌كشند

انتظارشان به سر نمي‌رسد

روشني ميانه خانه‌ها به خواب مي‌رود، ولي

چشم‌هاي بچه‌ها در انتظار

تا مگر دوباره پر كند

خانه‌هاي سرد شهر را

مهربان علي (ع)

از ميان شعائر آن چه بيش از همه مورد توجه شاعران است، «عاشورا» است، كه نمونه‌هاي متعددي از ياد كرد مراسم آن در آثار شاعران دوره دوم ديده مي‌شود. منظومة عصر عاشورا از قيصر امين پور به همين واقعه پرداخته است.



9- جبهه و جنگ

از مضامين جديدي است كه به خاطر وقوع جنگ هشت ساله ايران و عراق در شعر شاعران دوره دوم قرار گرفت. در اين شعرها اگر چه روح حماسه و اعتقاد به پيروزي و حقانيت دفاع مردم بيگناه ايران ديده مي‌وشد اما در جاي جاي آن به عوارض دلخراش جنگ چون ويراني و يتيم شدن كودكان و شهادت دلاور مردان ايران اشاره شده است:

برخيز تا در سنگر عشق

با هم سرود خون بخوانيم

با بانگ دشمن كوب تكبير

از خاك، دشمن را برانيم...

يا:

عكس پسر او

در قابل قشنگ است

اما خودش الآن

در جبهه جنگ است ...


10- انقلاب

وقوع انقلاب اسلامي ايران به مثابه يك واقعه عظيم تاريخي و اجتماعي تأثير خود را بر همة وجوه زندگي مردم ايران. از جمله ادبيات تثبيت كرد. در اين ميان شعر كودك نيز از پرداختن به مضمون انقلاب غافل نماند. در اين اشعار به همراه ستايش از وقوع آن گاهي حوادث مهم نيز به تصوير درآمده است. در يك شعر شاعر انقلاب را به گل و جشن و آب و باغ تشبيه مي‌كند و در شعري ديگر، از يادمان فاجعة ميدان ژاله به عنوان يكي از مهمترين وقايع اوان انقلاب اسلامي ياد مي‌نمايد. از هر نمونه بخشي را در پي مي‌آوريم:

انقلاب يعني گل

در خيال پروانه

نور و گرمي و شادي

در ميان هر خانه...

يا:

آن روز باران گلوله

باريد بر ميدان ژاله

پرپر شد از صدها گلوله

صدها گل زيباي لاله...

به غير از اين مضامين دهگانه كه تقريباً اصلي‌ترين موضوعات مورد توجه شاعران در دوره جديد شعر كودك تلقي مي‌شود، صدها موضوع و مسئله ديگر را در ميان اشعار شاعران كودك مي‌توان يافت از قبيل زندگي، شب و روز، كوه، شعر، ماه و ستاره، روستا، اتحاد و...


به قلم : سپیده تیموری
 
آخرین ویرایش:

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز باران



باز باران
با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بر بام خانه



من به پشت شيشه تنها
ايستاده :
در گذرها
رودها راه اوفتاده.




شاد و خرم
يک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند اين سو و آن سو



می خورد بر شيشه و در
مشت و سيلی
آسمان امروز ديگر
نيست نيلی


يادم آرد روز باران
گردش يک روز ديرين
خوب و شيرين
توی جنگل های گيلان:



کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک




از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده



آسمان آبی چو دريا
يک دو ابر اينجا و آنجا
چون دل من
روز روشن



بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زيبا پرنده




برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمايان
چتر نيلوفر درخشان
آفتابی



سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشيده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و غوغا




رودخانه
با دوصد زيبا ترانه
زير پاهای درختان
چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان




چشمه ها چون شيشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ريزه
سرخ و سبز و زرد و آبی




با دوپای کودکانه
می پريدم همچو آهو
دويدم از سر جو
دور می گشتم زخانه




می پراندم سنگ ريزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم کرده خاله




می کشانيدم به پايين
شاخه های بيدمشکی
دست من می گشت رنگين
از تمشک سرخ و وحشی




می شنيدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
راز های زندگانی



هرچه می ديدم در آنجا
بود دلکش ، بود زيبا
شاد بودم
می سرودم :




" روز ! ای روز دلارا !
داده ات خورشيد رخشان
اين چنين رخسار زيبا
ورنه بودی زشت و بی جان !



" اين درختان
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان !



" روز ! ای روز دلارا !
گر دلارايی ست ، از خورشيد باشد
ای درخت سبز و زيبا
هرچه زيبايی ست از خورشيد باشد ... "



اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چيره
آسمان گرديده تيره
بسته شد رخساره خورشيد رخشان
ريخت باران ، ريخت باران



جنگل از باد گريزان
چرخ ها می زد چو دريا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا



برق چون شمشير بران
پاره می کرد ابرها را
تندر ديوانه غران
مشت می زد ابرها را



روی برکه مرغ آبی
از ميانه ، از کناره
با شتابی
چرخ می زد بی شماره



گيسوی سيمين مه را
شانه می زد دست باران
باد ها با فوت خوانا
می نمودندش پريشان



سبزه در زير درختان
رفته رفته گشت دريا
توی اين دريای جوشان
جنگل وارونه پيدا



بس دلارا بود جنگل
به ! چه زيبا بود جنگل
بس ترانه ، بس فسانه
بس فسانه ، بس ترانه



بس گوارا بود باران
وه! چه زيبا بود باران
می شنيدم اندر اين گوهرفشانی
رازهای جاودانی ،پند های آسمانی




" بشنو از من کودک من
پيش چشم مرد فردا
زندگانی - خواه تيره ، خواه روشن -
هست زيبا ، هست زيبا ، هست زيبا ! "




شاعر :‌ گلچین گیلانی
 
آخرین ویرایش:

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
جوجه لریم


آی منیم جوجه لریم
ای جوجه های من


جیک جیک جوجه لریم
جیک جیک جوجه های من

جیک جیک جیک جیک جوجه لریم
جیک جیک جیک جیک جوجه های من

منیم قشنگ جوجه لریم
جوجه های قشنگ من

توکو ایپک جوجه لریم
جوجه های نوک کوچولوی من

گؤزله ییرم یئکه له سیز
نگهداریتون میکنم تا بزرگ بشید

گؤی چمنده دینجه له سیز
توی چمنهای سبز استراحت کنید

آی منیم جوجه لریم
ای جوجه های خودم

آی منیم جوجه لریم
آی منیم جوجه لریم
آی منیم جوجه لریم
منیم قشنگ جوجه لریم
جوجه های قشنگ خودم

جیک جیک جوجه لریم
جیک جیک جیک جیک
جوجه لریم
گلین سیزه یئمک وئریم
بیائید پیشم بهتون خوراک بدم

سو وئریم چؤرک وئریم
آبتون بدم نونتون بدم

آی منیم جوجه لریم
آی منیم جوجه لریم
آی منیم جوجه لریم
آی منیم جوجه لریم
جیک جیک جوجه لریم
جیک جیک جیک جیک
جوجه لریم
آرزوم بودور بوی آتاسیز
آرزوم اینه که یه روز شماها قد بکشید

آنانیزا تئز چاتاسیز
بشید اندازه مادرتون

آی منیم جوجه لریم
آی منیم جوجه لریم
جیک جیک جوجه لریم
جیک جیک جیک جیک
جوجه لریم


از ترانه های بسیار قدیمی و ماندگار کودکانه آذربایجان


 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
سؤال



دویدم ودویدم
به یك سؤال رسیدم

كیه كه توی دنیا
ماهی می ده به دریا؟
برف و تگرگ می سازه
درخت و برگ می سازه؟

به بلبلا آواز می ده
به موش دم دراز می ده

به آدمها خواب می ده
آفتاب و مهتاب می ده

جواب تو آسونه
خدای مهربونه
هر بچه ای می دونه


شاعر : ناصر كشاورز
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عباس یمینی شریف

گلهای خندان

ما گلهای خندانیم
فرزندان ایرانیم
ایران پاک خود را
مانند جان می دانیم
ما باید دانا باشیم
هشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران
باید توانا باشیم
آزاد باش ای ایران
آباد باش ای ایران
از ما فرزندان خود
دلشاد باش ای ایران
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوکاج


در كنار خطوط سيم پيام
خارج از ده دو كاج روئيدند


ساليان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست مي‌ديدند


روزي از روزهاي پائيزي
زير رگبار و تازيانه باد


يكي از كاج ها به خود لرزيد
خم شد و روي ديگري افتاد

گفت اي آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تأمل كن


ريشه‌هايم ز خاك بيرون است
چند روزي مرا تحمل كن


كاج همسايه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد


شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد


مهربانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد


کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد


میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان


ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان


شاعر :‌ محمد جواد محبت
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
آسمان دریا شد


در خیالم امروز
آسمان دریا شد
تکه ای ابر سفید
توی آن پیدا شد

در خیالم آن ابر
ناگهان شد یک قو
من خودم فهمیدم
از شنا کردن او

من سلامش کردم
او جوابم را داد
وای افسوس آمد
روی آن دریا باد

باد با هو هویش
کیش کرد آن قو را
بعد آرام آرام
برد با خود او را


شاعر: ناصر کشاورز
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman, times, serif]متل ها بیان کننده ی ماجراهایی هستند که به دنبال هم می آیند و با زبانی ساده و جملاتی کوتاه بیان می شوند. بیشترشان وزن و گاهی قافیه دارند، کودکان را سرگرم می کنند، به آنان نظم فکری می آموزند و با تجارب تازه آشنایشان می کنند. سراینده ی متل ها افراد شناخته شده ای نیستند.[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]این هم متل معروف دویدم و دویدم:[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif] یکی بود یکی نبود [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]غیر از خدا هیچ کس نبود[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]دویدم و دویدم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]سرکوهی رسیدم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]دوتا خاتون را دیدم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یکیش به من آب داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یکیش به من نان داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نان را خودم خوردم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آب را دادم به زمین[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زمین به من علف داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]علف را دادم به بزی[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بزی به من پشگل داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]پشگل را دادم به نانوا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]نانوا به من آتیش داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آتیش را دادم به زرگر[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زرگر به من قیچی داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قیچی را دادم به خیاط[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]خیاط به من قبا داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قبا را دادم به ملّا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]ملّا به من کتاب داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کتاب را دادم به بابا[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]بابام دوتا خرما داد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یکی را خوردم تلخ بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]یکی را خوردم شیرین بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]رفتم بالا دوغ بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]آمدم پایین ماست بود[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]قصه ی ما راست بود[/FONT]
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اتل متل یه مورچه
رفت تا به دریا رسید
کنار ساحل ايستاد
آب های دریا را دید
مورچه یه برگ درخت
تو آب دید و روش نشست
برگ درخت تو دریا
مثل یه قایق می گشت
یه فیل اومد تماشا
کنار ساحل ایستاد
پاش لغزید و شلپّی
تو آب دریا افتاد
فیله تو آب دریا
شنا کرد و شنا کرد
مورچه از روی اون برگ
فیله را خوب نگا کرد
برگ درخت رفت و رفت
تا که به ساحل رسید
مورچه از روی اون برگ
به سوی ساحل دوید
از آب دریا دور شد
رفت و به لونه ش رسید
تو رختخواب نرمش
دراز کشید و خوابید
مورچه ی شیطون بلا
خوابهای خیلی خوب دید
منم میرم به دریا
تو یه قایق می شینم
روی دریا می گردم
دریا را خوب می بینم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یکی بود، یکی نبود
در خانمان گدالی بود
پشه چادر زده بود
تو چادر نشسته بود
گربه عطاری می کرد
موشه بقالی می کرد
شتره نمد مالی می کرد
فیل اومد نگاه کنه
افتاد دندانش شکست
گفت چی کنم چی نکنم
رومو به دروازه کنم
صدای بزغاله کنم
بیجی، بیجی، مع، مع
دنبه داری ؟ نه نه پس چرا می گی مع مع
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یک "اوسنه ی" قدیمی از زبان مردم خراسان
روزی بود روزگاری بود
پشت خانه ما گودالی بود
موش ماشوره می کرد
بچه موش ناله می کرد
اسب اسب بازی می کرد
شتره نمد مالی می کرد
خره خراطی می کرد
بز، آمد به جنگش، افتاد
دنونش شکست
گفت: چه کنم؟ چاره کنم؟
رو بدروازه کنم
دروازه نگین داره
قفل عنبرین داره
عنبر رو بسوزانید
دور شهر بگردانید
ای شاه کمر بسته!
خنجر طلا بسته!
ای عروسک گلدسته!
دست و پاش حنا بسته!
من دختر عباسم
سازنده و رقاصم.
حطاس می خوام
حموم میرم ، طاس می خوام
بیرون میرم ، ماس می خوام
این در و وا کن ، سلیمان
اون در و واکن، سلیمان
قالی رو بکش رو ایوان
گوشه قالی کبوده،
اسم بابام محموده محمود باغ بالا
شلوار زرد خارا...
ابولی ابولی چیکار می کنی؟
باقالی می دزدم
از ترس جونم دوقلی می دوزدم!
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مرغ زرد پا کوتاه (ترانه مسجد سلیمان)



آهای آهای آب اومد

کدوم آب؟
همون آب که تش خاموش کرد.
کدوم تش؟
همون تش که چوب روشن کرد.
کدوم چوب؟
همون چوب که پشت در بود.
کدوم در؟
همون در که شب نبستی.
کدوم شب؟
همون شب که خرسه اومد.
کدوم خرس؟
همون خرس که مرغه رو برد.
کدوم مرغ؟
همون مرغ زرد پا کوتاه،
سینه سفید و دم طلا،
که صد تومن میخریدن
نمی دادمش،
خرسه اومد و بردش،
سرپانشست و خوردش
یه مشت زدم تو گردش
دوباره برام آوردش.
http://ketabak.org/tarvij/basis.fables#1
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
اسفناج



بر گهاى اسفناج
تازه بود و سبز و ترد
مادرم از لاى آن
يك دو برگى كند و خورد



گفت: اجرش با خدا
اسفناجش گل نداشت
قيمتش هم بد نبود
روى هم، مشكل نداشت




حس خوب مادرم
شد نسيمى مهربان
نرم و آهسته وزيد
رفت توى آسمان




از دعايش، آسمان
ابر شد باران گرفت
باغِ سبز ى كارها
زير باران جان گرفت


شاعر: ناصر کشاورز

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ماه و ستاره




شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه يك ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته

ستاره توي شبها

چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه

يك كمي اين طرفتر

ماه قشنگ و زيباست
دلش گرفته امشب
براي اينكه تنهاست


شاعر : علي اصغر نصرتي
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
مادر بزرگ



مادربزرگ
وقتي اومد
خسته بود

چار قدش و
دور سرش
بسته بود

صداي كفشش كه اومد
دويدم

دور گُلاي دامنش
پريدم

بوسه زدم روي لُپاش
تموم شدن خستگي هاش


شاعر : افسانه شعبان نژاد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
سيب خوشمزه



هاهاها هوهوهو

باد آمد بادآمد
درباغ سيب ما
شادآمد شادآمد

اين شاخه آن شاخه

لرزيد از دست باد
يك سيب خوش مزه
درجوي آب افتاد

آب آن را شُرشُرشُر

باخود تا صحرا برد
يك گاو خال خالي
آن را بو كرد و خورد


شاعر : محمود پور وهّاب
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
رفتگر



غنچه صبح كه وا ميشه
هي گلها رو بو مي كنه
رفتگر از خواب پا مي شه
زمين رو جارو مي كنه

با چهره خندون و شاد
از برگ خشك و گرد و خاك
از خونه اش بيرون مياد
كوچه هارو مي كنه پاك

گلها سلامش مي كنند
مي كنه جوها رو تميز
و احترامش مي كنند
از آشغال درشت وريز

يك حلزون،تپل،مپل
كاج و چنار و نارون
سر ميخوره از روي گل
درخت تو،درخت من

پشت سرش يه برگ ليز
با دست او آب مي نوشن
تميز مي شه،خيلي تميز
يه پيرهن نو مي پوشن

مي پوشه يك لباس كار
با زحمت رفتگرا
مي خنده مانند انار
تميز مي شه دنياي ما


شاعر : اسدا...شعباني
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
مرد دهقان



صبحها درگوش باغ
باد،هو هو مي كند
برگها را از زمين
خوب جارو ميكند

يك كلاغ پر سياه
مي پرد از روي بام
با صداي قار قار
مي كند بر من سلام

باز هم از اشك ابر
باغ،خندان مي شود
زير بال مادرش
جوجه ،پنهان مي شود

نغمه هاي يك خروس
باز مي آيد به گوش
مرد دهقان،بيل را
مي گذارد روي دوش

باز،او خوشحال و شاد
مي رود تا مزرعه
چون كه دارد در دلش
حرفها با مزرعه


شاعر : سيد احمد ميرزاده
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
پدربزرگ ، مادربزرگ



پدر بزرگ خوبم
هميشه مهربونه
وقتي كه پيشم باشه
برام كتاب مي خونه

مادر بزرگ نازم
خيلي برام عزيزه
هرچي غذا مي پزه
خوشمزه و لذيذه

وقتي با اونها باشم
غصه و غم ندارم
دنيا برام قشنگه
هيچ چيزي كم ندارم.

شاعر : جواد محقّق
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
شعله هاي آتش



يك شب مهتابي
دهكده رفته به خواب
باپدر مي گشتيم
لب رودي پر آب

سردمان بود و پدر
آتشي روشن كرد
هركس از هر گوشه
تكه چوبي آورد

شعله هاي آتش
سرخ و نارنجي و زرد
چهره هاي ما را
نورباران مي كرد

ناگهان«احمد» گفت:
بچه ها،آن بالا
شعله ها ساخته اند
شكل طاووسي را

بعد از آن هرشعله
پيش چشمان ما
شكل مخصوصي داشت
زنده بود و زيبا

شعله اي،اسبي بود
شعله اي، يك آهو
شعله اي،شكل عقاب
شعله اي هم يك قو

كم كم آتش خوابيد
زير خاكستر و دود
شاد بر مي گشتيم
چه شب خوبي بود .


شاعر : صفورا نيرّي
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
2پر 2پر 4پر



10 تا پرستو با هم
يكباره پر كشيدند
در آسمان آبي
پر پر پر پريدند
با پر زدن رسيدند
به يك درخت گردو
يكي يكي نشستند
به روي شاخه او
اتل متل توتوله
ده تا پرستو داريم
دانه به دانه حالا
آنها را مي شماريم
يكي كه خسته تر بود
از روي شاخه افتاد
خدا كند نيفتد
به دست مرد صياد
اتل متل توتوله
9 تا پرستو مانده
هر شاخه اي، يكي را
به روي خود نشانده يكي از آن ميانه
گرسنه بود و پر زد
براي دانه خوردن
به دشت و لانه سرزد
اتل متل توتوله
نه 10 تا و نه 9 تا
8 تا پرستو مانده
روي درخت زيباپرستوي قشنگي
كه تشنه بود و بي تاب
پريد به سوي چشمه
براي خوردن آب
اتل متل توتوله
نه تشنه و نه خسته
7 تا پرستو حالا
روي درخت نشسته پرستويي هم آرام
چيزي نگفت ودر رفت
به جاي دور دوري
پريد و بي خبر رفت
اتل متل توتوله
پرستو آي پرستو
6 تا پرستو مانده
سر درخت گردواتل متل توتوله
شعر و شكوفه و قند
5 تا پرستو مانده
5 تا پرستو رفتند
يکي که بازيگوش بود
کرمي از آن بالا ديد
براي خوردن آن
پر زد و پر پر ، پريديكي نماند و برگشت
دلش به تاپ تاپ افتاد
بايد به جوجه هايش
دوباره دانه مي داد
4 تا پرستو مانده
بقيه پر كشيدند
اتل متل توتوله
پرستوها پريدنداز آن چهار پرستو
يكي،براي بازي
پريده و پر زد و رفت
به دشت سبز و بازي
اتل متل توتوله
از آن همه پرستو
فقط 3 تا نشسته
روي درخت گردويكي از آن 3 تا هم
پريد و رفت به باغي
نشست ودرد دل كرد
با جوجه كلاغي
اتل متل توتوله
دويدم و دويدم
به روي تك درختي
2 تا پرستو ديديم از آن 2 تا،يكي هم
نه جيك زد ونه فرياد
به دنبال بقيه
به فكر رفتن افتاد
اتل متل توتوله
نه 6 تا و نه 8 تا
نشسته 1 پرستو
بدون دوست وتنها
نشسته بود پرستو
بدون يار و تنها
كه ديد دوباره برگشت
پرستويي به آنجا
كنار هم نشستند
2 تا پرستو با هم
سلام و حال و احوال
نه غصه بود نه غم
اتل متل 10 و 9
توتوله 8 و 7 تا
به 6 و 5 رسيدند
پرستوهاي زيبا
ولي كلاغ،كلاغ پر
دوباره پر كشيدند
4 و 3و 2و 1
پرستوها پريدندصدايي آمد انگار!؟
صداي پرپر آمد
2 تا بودند و ديدند
كه يار ديگر آمد
سلام به روي ماهت
كجا بودي؟ بفرما!
3 تا شديم. چه بهتر!
من و تو مي شود«ما»
2 تاي ديگر آمد
2 و 3 مي شود چند؟
3 و 2 مي شود 5
ترانه بود و لبخند
2 پر، 2پر ، 4 پر
3 تا پرستو برگشت
3 تا و 5 تا شد چند؟
6 و 2 مي شود 8
پرستوهاي زيبا
دوباره پركشيدند
كنار هم پريدند
به ابرها رسيدند
2 تا پرستو برگشت
دوباره 10 پرستو
دوباره 10 پرنده
و يك درخت گردو

شاعر : مصطفي رحماندوست
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
شونه بود


رفتم بالا شونه بود
دندونه دندونه بود

موج موهامو صاف کرد
پیچید کلاف کلاف کرد

اومدم پایین قیچی بود
قیچی می زد هر چی بود

اومد به خونه ما
دوست شد با شونه ما

موی منو کوتاه کرد
سرم رو مثل ماه کرد


شاعر: ناصر کشاورز
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
جواهر شکوفه


بهار نم نم امد

از آخر زمستان
نشانه با خود آورد
به خانه درختان



برای دست شاخه
نگین صورتی ساخت
به گردن درختان
گل و شکوفه انداخت



درخت مثل دختر
بهار خواستگار است
جواهر شکوفه
نشانه بهار است


شاعر: غلامرضا بکتاش
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکر کن پروانه ای



فکر کن پروانه ای
بال داری می پری
می روی از باغچه
بوی گل می آوری


فکر کن مثل نسیم
می وزی در آسمان
لابه لای برگها
شعر و لالایی بخوان


توی کندوها برو
بچه ی زنبور شو
روی گلها را ببوس
از بدی ها دور شو


شیره گل را بنوش
غنچه ها را ناز کن
در هوای دوستی
بال ها را باز کن


شاعر: حمید هنرجو
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
خانم کلاغه


خانم کلاغه خواب می دید
خواب درختان و خیابان
با جوجه اش آواز می خواند
در کوچه های خیس باران



در خواب او لبخند هرکس
از برگ گلها تازه تر بود
بر شانه هر شاخه انگار
زنبیلی از گردوی تر بود



آمد صدایی مثل غرش
طفلک پرید از خواب شیرین
مانند برگی خشک لرزید
خانم کلاغ از بوق ماشین



خانم کلاغه پر زد و رفت
با جوجه اش یک جای دیگر
از شهر و ماشین دور شد او
پر زد به جایی باصفاتر


شاعر: مهری ماهوتی
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
گربه تنبل



گربه ناقلای من
لم داده روی صندلی
وقتی صدایش می زنم
غر می زنه با تنبلی



دوست ندارم لم بدهد
رو صندلی صبح تا غروب
وقتی گرسنه می شود
هی بخورد غذای خوب



هیچ کاری او یاد ندارد
به موش می گیرد نه مگس
حتی نمی ترسد از او
قناری توی قفس



گوش نداد او به حرف من
با هیچ دروغ و کلکی
اگر همین جور بماند
می فروشم اش به نمکی



شاعر:لیلا خیامی
 
بالا