کلبه تنهایی

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
پشت چراغ قرمز پسرک با چشمانی معصوم و دستانی کوچک گفت:چسب زخم نمیخواهید ؟
پنج تا صد تومان ،آهی کشیدم و با خود گفتم تمام چسب زخمهایت
را هم که بخرم نه زخمهای من خوب میشود نه دردهای تو…*
 

mina***

عضو جدید

[FONT=times new roman, times, serif]این صدای پای تنهایی از کوچه پس کوچه [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]های شهر است که به گوش میرسد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]و حکایت از طلوع غم میکند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]من در زاویه پنهان خویش [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]نشسته ام و دستهایم[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]به جست و جوی [/FONT][FONT=times new roman, times, serif]اسمان رفته اند[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]اسمان در غم من مینالد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]زمین از شیون های من به لرزه در ما اید[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]و پرندگان در غم من از نغمه سرایی باز می ایستند[/FONT]
...غم نامردی...
پس از رفتنت

ارزوهایم را دفن خواهم کرد دفتر خاطراتم را به اب خواهم انداخت و قاب

عکس اتاقم را

به پستوی زمان خواهم سپرد نبودنت را باور خواهم کرد و اجازه ورود

هیچ نگاهی را

به رویاهایم نخواهم داد اما کاش قبل از رفتنت به گنجشک های شهر

بسپاری برق انتظار را در چشمانشان نگاه دارند

شاید رفتنت را برگشتی دوباره باشد...

...غم نامردی...

دلم برای سادکی

های کودکی ام تنگ شده برای عصرهای تابستانی که دلتنگ هیچ

اتفاق بدی

نبودم برای شبهای زمستانی که وقتی سربر بالش خیال میگذاشتم لحظه ای بی

هیچ فکر و خیال

مبهم خواب را مهمان چشمهای بی گناهم میکردم و تا صبح رویاهای

سپید و ابی

میدیدم دلم برای ارزوهای کودکی ام تنگ شده برای خواندن شعرها و کتابهای

داستان یکی

بود یکی نبود! دلم تنگ شده برای رها شدن در اغوش خواستنی پدر

و نوازشهای گرم

مادر . دلم تنگ شده برای قاصدکی که میگفتند خبر های خوب

می اورد . دلم

برای حس و حال ناب کودکی و ارزوهای بی ریایش تنگ شده...

 

mina***

عضو جدید
[FONT=times new roman, times, serif]بي تو اما عشق بي معناست ، مي داني؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]دستهايم تا ابد تنهاست ، مي داني؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]آسمانت را مگير از من ، که بعد از تو[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]زيستن يک لحظه هم ، بي جاست ، مي داني؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]تو ، خودت را هديه ام کردي ، ولي من هم[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]شعرهايم را که بي پرواست ، مي داني؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]هر چه مي خواهيم – آري – از همين امروز[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]از همين امروز ، مال ماست ، مي داني؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]گرچه من ، يک عمر همزاد عطش بودم[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]روح تو ، هم – سايه درياست مي داني؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]دوستت دارم!» - همين ! – اين راز پنهاني[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]از نگاه ساکتم پيداست ، مي داني؟[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]عشق من ! – بي هيچ ترديدي – بمان با من[/FONT]

[FONT=times new roman, times, serif]عشق يک مفهوم بي « اما» ست ، میدانی؟[/FONT]
 

mina***

عضو جدید
به چه میخندی تـــــــــو؟
به مفهوم غم انگیز جدایــــــــــی؟
به چه چیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ ــز؟
به شکست دل من یا پیروزی خویــــــــــــــــش؟
به چه میخنـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــدی؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کــــــــــــــــــــــ ـــــــــرد ؟
یا به افسونگری حرفهایت که مرا سوخت و خاکستر کـــــــــــــــــــــرد ؟
به دل سادهی من میخندی که دگرتا ابد نیز به فکر خود نیســــــــــــــــــت ؟
خنده دار است بخنـــ ــــــــــــد ...



آنقدر تاوان اشتباهات تو را دادم که بی شرمانه مرا مقصر تمام اشتباهاتت پنداشتی...
 

mina***

عضو جدید
تو مرا
آنقدر آزردی ..
که خودم کوچ کنم از شهرت ..
بکنم دل ز دل چون سنگت ..
تو خیالت راحت ..
می روم از قلبت ..
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی ..
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق
ولی ..
بر نمی گردم نه!
می روم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد ..
عشق زیباست و حرمت دارد ..
تو بمان ..
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است ..
سخت بیمار شده است ..
تو بمان در شهرت!
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
نشاني از جوانيم نمانده…
اگر زماني مرگ ، اين دوست ديرينه و همراه مرا در آغوش کشيد ، بر من نگرييد که به هرچه خواسته ام رسيده ام…
مفهوم دنيا تنهايي بود که يافتمش…
عشق در بي نهايت معني ميگرفت پس جسم محدود و فاني سدّي بود که
بايد از آن مي گذشتم…
بهاي اين دو مفهوم را با جوانيم پرداخته ام و اکنون با شن ، سنگ و دريا هم خانه ام…
سراغم را از آنهايي بگيريد که در دنيا خلاصه نمي شوند…
ديگر بايد
بروم…
دريا مرا مي خواند…راستي فراموش نکنيد ، وعده ي ديدارمان ساحل درياي وجود و عدم…
جاده ي جواني را که طي کردي به دو راهي خواهي رسيد
به قلبت که گوش کني راست و چپش را خواهي فهميد…
…نترس…بيا…
فاصله فقط به اندازه ي جوانيست…
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
بیا از گذشته بگو نه آنجای را که میدانم
آنجای را که نبودم و تو من را انکار کردی
بیا از گذشته ای حرف بزن که نخواسته ترد شدم
بیا بگو کدام راه تو را به بی راهه کشاند
کدام کس تو را به تنهایی بی من رساند
دلم از تو از تمام مثل تو پر است
مرا ببین در گیر این داستان خیالی شده ام
تو ...تو...تو
دستانت کو
تنها من تنها تو تنها حرفی نیست
شاید بین ما فا صله دچار ابهام است که دورمان کرده
اما نه این فاصله نیست این توی که جای خالی من هنوز خالیست
اما دنیای من خالی از تو نیست
هستند آدمهای که دوستم دارند و من
فقط برای فرار از تنهایی ،فرار از یاد تو، به آنها میخندم
آنها مثال مسکنن درد را نمیکشند فقط قابل تحملش میکنند و
دنیای من پر از مسکنهای شده که دردت را ساکت میکنند
دنیای من شده عادت
نه به تو نه به نبودنت
نه
به خودم به تنها شدنم

 
آخرین ویرایش:

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار


نرده های کنار خیابان بهتر از تو مرا می شناسند
نیمکت های تک زیر باران بهتر از تو مرا می شناسند

عابران غبار و غریبی بیشتر از تو با من رفیقند
شهروندان شهر خموشان بهتر از تو مرا می شناسند

آنقدر چشم خود را نوشتم جای پای عبورت که دیگر
خط کشی های طول خیابان بهتر از تو مرا می شناسند

جای آن گندمین روی ماهت بس که بوسیده ام قرص نان را
مشتری های منظومه نان بهتر از تو مرا می شناسند

بس که این کوچه پس کوچه ها را بی قرار از قرارت دویدم
کودکان فرار از دبستان بهتر از تو مرا می شناسند

برگ های مرا در بدر کرد شب خزانی که بر من گذر کرد
رفتگرهای صبح زمستان بهتر از تو مرا می شناسند

میروم با عصای خیالی در پی رد پای خیالی
سمت آن ناکجایی که در آن بهتر از تو مرا می شناسند...!
 

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز

یه وقتایی هیشکی نیست بهت بگه قشنگی.

وقتی کسیو نداری، توی اون عکس دسته‌جمعی گمی.

کسی نیست بگرده بین اون همه کله، تو رو پیدا کنه.

تو رو نگاه کنه، بولدت کنه، سوات کنه.

بگه چقد فرق داشتی. بگه اون‌موقع هم قشنگ بودی الانم قشنگی.

تو هی بگی نه قشنگ نیستم قدم کوتاهه، چشام لوچه، دماغم کجه و اون هی اصرار کنه.

بگه چرا چرا تو خری نمی‌فهمی.

تو هی بگی کو کجا؟ اونم بگه ایناها ایناها.



حواسش باشه امروز یه لباس دیگه تنته، یه کفش دیگه پاته.

قشنگا که قشنگن، اونا هیچی. ما که طبق معیارای ملت قشنگ نیستیم، قشنگیمون وابسته‌اس.

برای اینکه قشنگ باشی حتمن لازمه کسی باشه که بهت بگه.

وقتی می‌گه قشنگ و باور می‌کنی، نگا می‌کنی تو آینه و دوس داری خودتو.

با چشم اون داری نگا می‌کنی به خودت. وقتی می‌ره و تنها می‌شی، قشنگیت هم باهاش می‌ره.



دوباره‌ یه‌دونه از اون معمولیاشی.

دوباره یه عابر پیاده‌ای

تو خیابون،

یه مسافری تو مترو،

یه کارمندی،

فقط یه کله‌ای بین اون همه کله تو عکسای دسته‌جمعی.
 

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز


تنهایی یعنی شارژ گوشیت تو 24 ساعت یه خطش هم کم نشه...


تنهایی یعنی میوه هات تو یخچال اونقدر بمونند که بپوسن...


تنهایی یعنی نفهمی که زنگ آیفون خونه ات کدومه...



تنهایی یعنی حوله حموم رو که یادت رفت ببری مسیر حموم تا اتاق پر از چیکه های آب بشه...


تنهایی یعنی وقتی کانالای تی وی ناصاف شد یه پات تو تراس باشه یه پات تو پذیرایی...


تنهایی یعنی سطل آشغالت هفته به هفته هم پر نشه...


وقتی ریموت کولر و تی وی و ماهپاره و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه رو می چینی بغل دستت یعنی تو تنهایی...



وقتی بسته ماکارونی چهار نفره رو پنج بار بتونی استفاده کنی یعنی تو تنهائی...


وقتی رو ورقای بازیت تلی از گرد و خاک نشسته باشه یعنی تو تنهایی...


وقتی در جواب این سوال دکترت که "بارداری؟" بخندی یعنی تو تنهائی...


وقتی میل به جنگلی و پشمالو شدن در تو به بی نهایت می رسه یعنی تو تنهائی...


وقتی یه روز اگه ساعتت زنگ نخوره خواب می مونی یعنی تو تنهائی...



وقتی بزرگترین دغدغه بیرون رفتنت این باشه که مبادا کلید رو پشت در جا بزاری یعنی تو تنهائی...


وقتی روز زن/مرد بی خیال لم بدی رو کاناپه و کانال عوض کنی یعنی تو تنهائی...


وقتی آدرس گل فروشیای شهرت رو بلد نباشی یعنی تو تنهائی...


وقتی ندونی بهترین کافی شاپ دور و برت کدومه یعنی تو تنهائی...


تنهایی یعنی پیامک دریافت یارانه نقدیت این باشه:

" سرپرست خانوار: آقا/خانم فلانی"

"تعداد افراد خانوار:1 "


 
آخرین ویرایش:

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز


تنهایی یعنی حسرت پیاده روی در هوای دونفره...


تنهایی یعنی ندونی گوشیت کجاس یا حتی کِی دی شارژ شده...


تنهایی یعنی بوجود اومدن آهنگهایی مانند"تنها ماندم" ،"تنهاتر از همیشه" و " اونی که تنهاترینه " و الاخ...



تنهایی یعنی ردیف شدن قوطی های رنگارنگ از کنسروای نیمه خورده تو یخچالت...


تنهایی یعنی هفت تا قاشق و چنگال کثیف به تعداد روزای هفته تو سینک ظرفشویی...


وقتی یک رویا تا مدتها تنها دلخوشیت میشه یعنی تو تنهائی...



تنهایی یعنی پررنگ شدن خط اخم در روزهایی که جوانی می نامندش...


تنهایی یعنی هیچگاه "شب بخیر"ی نمی شنوی...

صبح ت را هم اگر قرار است در خانه بمانی "به خیر" نخواهد/نخواهند گفت...

نیست/نیستند که بگویند...




تنهایی یعنی هوس ِ آش رشته و قناعت به این آش ِ نیمه آماده...


.
.
.
تنهایی یعنی افزودن قابلیت* امکان عکاسی از خودت به دوربین ها...

 

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز


تنهــــایـی را شقــــــایــق ها که نـه !

تکـــــ شاخـه گـلِ سُـــرخِ عشــ ـــق خــوب می فَهمَــد

هنگامـی که آغـــــوش ِ دشــت را

بـرای شقــــــــایـق های بــــــــــــی قــرار بــاز می بینَــد

 

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز

تنهــــایـی را ستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاره ها که نـه!

آسمـــان بـــــــی مــاه خـــوب می فَهمَـــد

هنگامــی که چِشمَـــــک ستـــاره ها را در آغـــــ ــــوش شـب

با حَســــ ــــرَت می نِگَـــرَد



 

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز


تنهــــایـی را پیچَـــــک ها که نـه !

نیلـوفـــــــــرها خــوب می فَهمَنــد ...

هنگامــی که صدای نَفَـس نَفـَس زدن پیچَـــک ها را

بـرای بـالا و پاییــن رفتــن از دیـــــــ ـــــوار می شِنَوَند !

تنهــــایـی را

دل هـــای سنـــگ شـده که نـه !

دل هـــای دلتنـــگ و بــــــی قــرار خــوب می فَهمَنــد ...


 

li.j@

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پروردگارم ،مهربان من
از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگ عزایی
و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...
در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است
من در این بهشت ،
همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.
"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"
"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
دردم ، درد "بی کسی" بود...
 

باران7

کاربر فعال
من حال پیام عاشقونه دادن ندارم....خیلی زحمت کشیدی با حال بود....وقتی بهتر شدم میام تاپیکتو میترکونم دوسی بای
 

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز


بـایـد کـسـی را پـیـدا کـنـم

کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـد

آنـقـدر کـه یـکـی از ایـن شـب هـای لـعـنـتـی

آغـوشـش را بـرای مـن و یـک دنـیـا خـسـتـگـی اَم بـگـشـایـد...

هـیـچ نـگـویـد!

هـیـچ نـپـرسـد...

فـقـط مـرا در آغـوش بـگـیـرد...

بـعـد هـمـانـجـا بـمـیـرم !!!!!

تـا نـبـیـنـم روزهـای آیـنـده را

روزهـایـی کـه دروغ مـیـگـویـد

روزهـایـی کـه دیـگـر دوسـتـم نـدارد

روزهـایـی کـه دیـگـر مـرا در آغـوش نـمـیـگـیـرد

روزهـایـی کـه عـاشـق دیـگـری مـیـشـود....

 
آخرین ویرایش:

saman205

عضو جدید
کاربر ممتاز
کفشها ..... پاهایم را پوشیده اند.


رفتن .... درست مثل آمدن است !!


داری قدم زدگی هایم را .... کش می دهی


باید .... ردِ پایم را ........ یادگاری بنویسم!


رفتن برای همه هست


این کفشها.... سر دشمنی، با پاهای ما ندارند


زمین ........ همیشه از همین طرف چرخیده


از همین طرف که همیشه من


آنسوی جاده ها باشم و تو ... این سمت عبور!
 

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز


نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد

ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم

به ظاهر گر چه می خندم ولی اندر سکوتی تلخ می گریم


 

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز


فیزیک بعدتر ها ثابت می کند

در روزهای بارانی

جای خالی آدم ها بیشتر می شود . . .



 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: mpb

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز


نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟!


و نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت !


ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی بسازد ...


گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازی گوش


که او هر دم ، دم گرمش را درونم سخت بفشارد


که تا آشفته سازد خواب آشفته ی آشفتگان را


بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را ...


 

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز


تنهایی … دیوار … قهوه های سر رفته از حوصله ام


اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده


چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند


و شانه های تو ، که زیر بار ِ باران نمی روند


باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم


و این یعنی تنهایی



 

Similar threads

بالا