کلبه تنهایی

DOZI

اخراجی موقت
چه آرزوهایی
که در شرجی نگاهت
بخار شد
۱
هوای تو بر سرم که میزند
تمام بودنم
سرد وبارانی میشود
بهار رفتی؟
زمستان برگشتی !
۲
سکوتم فریادی ست
شکست خورده
که راهِ

امن آغوشِ تو راگم کرده
۳
حرفهایی که برای تو
کنار گذاشته بودم
بیات شد
دوباره
ته صف میروم

۴

تو در سینه ام خاک شدی
بی جهت نیست

مدام درد دارد

۵

حرف هایی نگفتنی

گوش کن
.......
.................
.
................
..........
......................
.............
............
...

۶

یک خنده بیشتر

نمانده
برای مردی
که
تمامِ زندگی اش را

بساط کرده بود

۷

حالا دیگر

به جای شعرهایم

فرشته ها

بر شانه هایت خودکشی میکنند

۸

تمامِ شهر
مرا

به هم نشان میدهند

از وقتی که

چشمانت را سرودم

۹

در تو میپچم

دوست دارم


بچه هایمان

پروانه شوند

۱۰

هیچ حس شاعرانه ایی در دست رس نیست

وقتی

گیسوانت

راه به دیدن چشمانت ندهن
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
تازه فهمیدم :

عاشقی از آن کارهایی ست که من نمیاد

از آن نقش هایی است که نمی توانم برم در قالبش

نمی توانم خوب درش بیاورم

نمی توانم تحملش کنم

تازه فهمیدم

برای زنده ماندن لازم نیست

نگاهت ، نفست ، دلت

به کسی بند باشد

تازه فهمیدم

تقدیر بازی دست ها خالیست

تقدیر بازی اسم ها تنهاییست

تازه فهمیدم به این زندگی عادت کردم

به اینکه بهانه نباشم برای کسی

اینکه بهانه نباشد برایم کسی

اینکه می شود

تنهایی قدم زد

تنهایی آواز خواند

تنهایی رقصید

اینکه "من" هم برای خودش کسی ست

حالا بدون "تو" تازه فهمیدم...

و حالا ...

یاد گرفتم که از هیچ لبخندی

خیال دوس داشتن به سرم نــــزنـــد....


" نگین "

 

baran270

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید راست می گفت : بغض دارم ، رفیق شانه ات چند ؟

نمی دانم معنای کلمه رفاقت تغییر کرده یا من مدعی شده ام
رفیق:
نمی خواهم با من گریه کنی
شادی هایم از ان تو
تنها بگذارم تنهایی هایم از ان من باشد.
بگذار سکوتم را داشته باشم.
تنهایی هم دیگر از ان من نیست
دلخوشی دنیا کجاست؟
می شود راهنماییم کنید؟
راست می گفت سهراب خانه دوست کجاست ؟
 

baran270

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشبـــــــــــــ ...
اینجــــا.....
در اتاقکـــــــــ تنهـــــایی ام نشستــــــــه ام
و در دنیـــــایـی از سکـــــ ــــوت و دلتنگـــــــــ ــــــــــی
آلبــوم قدیمــــ ــــــــی ام را ورق می زنــــم
و به آرامــــ ـــــی...
از شهــــرهـای کودکـــــ ــــــی
از خیـابـــان هـای نوجــــــ ـــوانی
و از کـوچـــــه های جــــــــــ ــــوانی
مـی گـــــذرم...
بـــازی می کنـم کودکــــ ـــی ها را
بغـــــل مـی کنــم روزهـــــا را
می بــوســــم شـــب ها را
نفــــس مـی کشــــم زندگــــــــی ها را
و مـــــرور مـی کنـــم خاطـــــره ها را
 

jahan pahlevan

عضو جدید
کاربر ممتاز
عالی بود واقعا عالی بود خیلی وقت بود دل نوشته های به این خوبی نخونده بودم...........
بازم می گم عالی بود........... دست تون درد نکنه..........
 

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
وای خدا!
چقدر اینجا همه افسرده اند!
ادم افسردگی میگیره اینجا!
 

anoeil

کاربر فعال تالار مدیریت ,
کاربر ممتاز


ســــخـــت اســـت وقتـــي از شـــدت بـــغـــض
گـــلـــو درد بگـــيري
و هـــمـــه بگـــويـــند
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!

 

m3164

کاربر فعال تالار مهندسی شیمی
کاربر ممتاز
امیدی هست ... امیدی نیست

امیدی هست ... امیدی نیست




به پیش چشم من تا چشم یاری می کند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا ... دلم تنهاست
وجودم بسته در زنجیر تعلق هاست

خروش موج با من می کند نجوا:
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت

مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست
 

anoeil

کاربر فعال تالار مدیریت ,
کاربر ممتاز


امان از اين "دست ها"
امروز "دستانت" را مي گيرند
با "دستهايشان" نوازشت مي كنند
فردا همان "دست ها " را برايت تكان مي دهند
واين يعني خداحافظ

 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست دارم که.....یه اتاقی باشه گرمه گرم ...روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تومنو بغلم کنی که نترسم ...که سردم نشه ...


که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی... منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی... دو تا دستتم دورم حلقه کردی ... بهت میگم چشماتو میبندی؟ میگی آره!بعد چشماتو میبندی ... بهت میگم برام قصه میگی تو گوشم؟ میگی آره! بعدشروع میکنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلندکه هیچ وقت تموم نمیشن ... میدونی؟ میخوام رگ بزنم ... رگ خودمو ... مچدست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی که؟ ولی تو کهنمیدونی میخوام رگمو بزنم ... تو چشماتو بستی ... نمیدونی من تیغ رو ازجیبم در میارم ... نمیبینی که سریع می برم ... نمیبینی خون فواره میزنه... رو سنگای سفید ... نمیبینی که دستم میسوزه و لبم رو گاز میگیرم کهنگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ... تو داری قصه میگی.. منشلوارک پامه ... دستمو میذارم رو زانوم ... خون میاد از دستم میریزه روزانوم و از زانوم میریزه رو سنگا ... قشنگه مسیر حرکتش! قشنگه رنگ قرمزش... حیف که چشمات بسته است و نمیتونی ببینی ... تو بغلم کردی ... میبینیکه سرد شدم ... محکمتر بغلم میکنی که گرم بشم ... میبینی نامنظم نفسمیکشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! میبینی هر چی محکمتر بغلممیکنی سردتر میشم ... میبینی دیگه نفس نمیکشم ... چشماتو باز میکنیمیبینی من مردم ... میدونی؟




من میترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی مردن ... از خوندیدن ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود، آرومِ آروم ...گریه نکن دیگه! ... من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم میگیرهها !بعدش تو همون جوری وسط گریههات بخندی ... گریه نکن دیگه خب؟ دلممیشکنه... دلِ روح نازکه ... نشکنش خب...؟
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخوام از یه پرواز بگم از ی سقوط ... خستم از اینکه مال خودم نیستم ادم گاهی یه هدفی انتخاب می کنه که دیگه نمیتونه مال خودش باشه نمیتونه هر وقت خواست هر جا خواس بره نمیتونه هر چی خواست بپوشه نمیتونه با هر کی خواست دوست بشه نمیتونه....
بدیش اینکه که نمیتونه مال کسی باشه نمیتونه کسی رو مال خودش کنه
مثل من مثل تو که مال من نیستی میگی مال منی اما هر دومون میدونیم فط تو دل هم مال همیم نه تو واقعیت
دوس دارم برم بالای یه بلندی تو هم بیای با من
من عاشق بلندی ام
تا بالای کوه میخوام بدوم و تو بم نرسی
آفتاب همش بتابه و داغ داغ بشم و تو هی ناله کنی ک خسته شدی و من بخندم که دوس داشتنی تر شدی
وقتی رسیدم اون بالا دم غروب بشه و تو بشینی نزدیک قله و من و ک بالای قله ایستادم تماشا کنی
من موها مو باز کنم و باد بیاد پریشونشون کنه و تو دلت غنچ بره بعد بگی ک میخوام بیام نزدیک تر و غروب و تو چشات نیگا کنم
بعد من چشامو خیس کنم بگم ن...
بعد عقب عقب برم و اروم سر بخورم عقب ...بیفتم پاییین پایین ته دره ته یه رودخونه سرد و برم دور خیلی دور برم گم شم ........و دلم خوش باشه ک لحظات اخر یکی بود چشش ب راه بود یکی ک فقط تو بودی ن هیش کی دیگه
بعد تو همین طور ک ب افتادن من زل زدی یادت بیاد ی شب بت گفتم من عاشق پروازم عاشق ارتفاع وقتی از بلندی لبات سر میخورم و میفتم تو اغوشت این سقوط یعنی ته ته خوشبختی
من خوشبخت بودم ک تو رو داشتم
کاش تو هم حس خوشبختی داشتی
راستی بالاخره باور کردی من چقد عاشقت بودم؟!!
 

aria_survey87

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست به صورتم نزن!
می ترسم بیوفتد نقابِ خندانی که بر چهره دارم!
و بعد
سیل ِ اشک هایم
تو را با خود ببرد!!
...و باز من بمانمُ
تنهایی!

....................................
تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد...
یک بار قسمت کردم...
چندین برابر شد...!!
.....................

به سلامتی اونی که واسه رفتنش گریه کردم اون رفت واسه رفیقاش تعریف کرد باهم خندیدن

............................................................

تنهایی بد است.....
اما بدتر از آن اینست.....ک بخوای تنهاییت
را با ادم های مجازی پر کنی
آدم هایی ک بود و نبودشان به روشن و خاموش بودن
چراغ بستگی داره
..........................................

هميشه به يادت هستم
اما شاهدي ندارم
جز كوچه پس كوچه هاي خلوت دل ...
به تو می اندیشم ای سراپا همه خوبی!
تک و تنها به تو می اندیشم همه وقت و همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان! تو بیا و تو بمان با من. تنها تو بمان!
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
........................................................

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است
..................................

بهت نمی گم دوستت دارم ولی قسم می خورم دوستت دارم

بهت نمی گم که هرچی بخوایی بهت می دم چون همه چیزم تویی

نمی خوام خوابتو ببینم چون توخیلی خوش تراز خوابی

اگه یه روزی چشمات پراز اشک شده دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی صدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم منم پابه پات گریه می کنم

اگه دبنال مجسمه سکوت می گشتی تاسرش دادبزنی صدام کن قول می دم ساکت بمونم اگه دنبال خرابه میگشتی تانفرتتو توش خالی کنی صدام کن قلبم تنهاخرابه وجود توست...

................................

نشانه
پشت سرش به رسم مادرم آب ریختم .
چشمانم خیس تر از سنگهای کوچه بود . قرآن را به نیت مهربانیت گشودم . سوره یوسف بود .
خدایا هرچه میگیری بگیر از جان عزیزترم را نگیر.
..........................................................................

گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول
رفتم نشستم کنارش
گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
گفت:بفروشم که چی؟
تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر
دیشب حالش بد شد و مرد
با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
گفتم:بخرم که چی؟
تا دیروز میخریدم برای عشقم
امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...!
اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد
با مردونگی گفت:بگیر
باید از نو شروع کرد
تو بدون عشقت,من بدون خواهرم
..........................................................


 

orange.girl

عضو جدید
ممنونم از همگی

دلم گرفته بود ولی با خوندن این تاپبک,وا شد!
یادم آورد
تنهایی حرمت داره...

نمیذارم هر رهگذری ببهانه ی تنهایی سرک بکشه از دیوار کوتاه دلم
همینجوری بلورین نگش میدارم برا لمس احساسی ک دلمو بلرزونه...
 

Similar threads

بالا