چه جوری میشه یه زندگی رو تو یه چمدون جا داد؟

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از کتابام کتاب آیا تو گمشده من هستی باربارا و زهیر و ورونیکا پائولو که باهاشون زندگی کردم و دیوان حافظم رو بر میدارم ..یه سالنامه هم دارم رو میزم هر روز توش چیز میز می نویسم ..اونم باید ببرم ..
از عروسکام ..موشم رو ور میدارم چون هر مسافرتی که برم با خودم می برمش ...

یه چند تا از اهنگای مورد علاقم رو هم ور میدارم ..که اکثرشون تو گوشیمم هست ..
موبایلم رو دوست دارم نبرم ..اما خب چاره چیه ..اونم ور میدارم ..
یه عکس خونوادگی ..و یه عکس پر از خاطره از گذشته ها..
یه تاپ و یه شلوار جین ..ویه چند تا لباس مناسب دیگه ..
و دلم ..که پر از خاطره ست...
من چمدون نمی خوام اینا همه تو یه ساک کوچیکم جمع میشه ..
چادر نماز و دعای معراجم رو هم ور میدارم ..یکمم غذاهای حاضری ..پول...
دلبستگی دیگه ای ندارم که ...
!
من مقصدم یا کوه یا جنگلی که یه رود ازش بگذره ..من مدت هاست منتظر این فرصتم که بخوام تنهای تنها باشم و به تموم 24 سالی که گذروندم فکر کنم ..و البته شاید دلم یه شب کویر رو خواست ..
:w38:
 

iman.mpr

عضو جدید
این چه روزیه که قراره ادم زندگیشو بزاره تو چمدون یعنی زندگیشو خلاصه کنه ؟!(میره سفر؟)
اگه یه همچون وزی پیش بیاد فقط منتخب چیزهایی که باهاشون زندگی کرده رو با خودش ببره!! جایی هم برای عبرت از گذشته و افکار جدید و زیبا میمونه.
خیلی بد نوشتم نیرویی که پشت این حرفها پنهانست دریاب!دریاب!
مشتاق جوابم:w20:
 

vahid2007

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]سلام دوستان![/FONT]​
[FONT=&quot] اگه مجبور باشید همه زندگیتونو تو یه چمدون جمع کنید، با خودتون چی برمیدارید؟[/FONT]​
[FONT=&quot]نمیدونستم این تاپیک رو تو کدوم تالار ایجاد کنم. اول فکر کردم شاید تو گفتگوی آزاد جای خوبی باشه. بعد که یه سری به اونجا زدم دیدم این موضوع، موضوع مهم و جالبیه و یه جورایی می تونه یه گفتگوی ادبی باشه به همین خاطر این تاپیک رو تو گفتگوهای ادبی ایجاد کردم. [/FONT]​
[FONT=&quot] من خودم شروع میکنم. من اگه قرار باشه همه زندگیمو تو یه چمدون جمع کنم اینا رو برمیدارم:[/FONT]​
[FONT=&quot]از کتابام: حافظ ، گیل گمش، دنیای سوفی ، عطر سنبل عطر کاج ، چاله برای کندن است، هیچ راهی دور نیست ، گزیده اشعار فروغ فرخزاد ، وچند تا دستنوشته از شعرهایی که دوست دارم.[/FONT]​
[FONT=&quot]یه کلاغ آهنی کوچولو رو که دوستم روز تولدم بهم هدیه داده رو هم گوشه چمدون جا میدم. چند تا نقاشی و چند تا شعر که دوستم داده رو هم می ذارم روی کتابا و البته یه داستان که درباره دوستیمونه . چند تا عکس که با خوانواده و دوستام گرفتم و یه عکس از پدر بزرگم هم برمیدارم. یه جعبه کوچیک چوبی هم که یادگاری هامو توش گذاشتم هم هست که یه گوشه چمدون جاش میدم. آهنگای محسن نامجو و فرهاد و چند تا آهنگ دوست داشتنی دیگه هم میریزم تو [FONT=&quot]mp3 player و اونم برمیدارم آخری هم اگه جا بود یه شلوار جین و یه تی شرت هم میچپونم تو چمدون ، اگه جا نبودم که هیچی![/FONT][/FONT]
من یه لپ تاپ ر میداشتم بایه دوربین از تمامه چیزایی که دوس داشتم عکس میگرفتم میریختم تو لپ تاپم با یه مدوم وایر لس تا هرچی میخوام بتونم از انترنت دانلود کنم


این به نظر من بهترین راهه
 

mohamad0028

عضو جدید
اونجا هرجا که باشه نون باشه یا نباشه،پوشاک باشه یا نباشه و...قطعا خدا هم هست.
اگه 1 ماه پیش ای تاپیک بودو من میدیدمش می گفتم جای اون چمدون دست محبوبمو میگرفتمو...
اما حالا میگم چون خدا هست هیچی نمی خوام...
 

Savant

کاربر بیش فعال
با شکم خالی که نمیشه خدارو یاد کرد. 2 روز چیزی نخور ببینم بازم میتونی به عزیزترین کست فکر کنی ؟!! نیاز اولیه جسم باید تامین بشه تا بشه برای اعتلای روح قدم برداشت. نیاز اولیه !!!!!!!!!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
اولین چیزی که بر میدارم آلبوم عکسامه ،بعد هرچی بتونم تو چمدون جامیکنم مثل لب تاب ، دفتر و قلم ،کتاب شعر مخصوصا فروغ فرخزاد و فریدون مشیری.
 
آخرین ویرایش:

mohamad0028

عضو جدید
با شکم خالی که نمیشه خدارو یاد کرد. 2 روز چیزی نخور ببینم بازم میتونی به عزیزترین کست فکر کنی ؟!! نیاز اولیه جسم باید تامین بشه تا بشه برای اعتلای روح قدم برداشت. نیاز اولیه !!!!!!!!!

ممنون.
وقتی اون شخص واقعا عزیز ترین باشه برات و چن ساعت دور شی ازش ببینم میتونی چیزی بخوری؟از گلوت پایین میره؟
بعدشم عرض من ادامه داشت دوست عزیزم.شما قسمت اولشو گرفتی...
 

software_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوال

سوال

آخه چمدون رو برای چه هدفی باید جمع کنم؟

اگه بخوام برم تفریح یه سری چیزا بر می دارم. اگه بخوام وسایلمو سر و سامون بدم یه سری چیزای دیگه رو بر می دارم. بستگی داره هدف چی باشه...

هدف رو بگو تا بگم چیا رو بر می دارم
 

shahin.20

عضو جدید
والاا ما همین گناههایی که بهمون چسبیده خودش یه دنیاس....
بعد میخوای ما کل زندگیمون و تو ی چمدون جمع کنیم؟!؟!
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
یعنی همه چیزایی که برات خاطره ساز بودند و می تونی با به یادآوردنشون خوشحال بشی بار گناهاتن؟آیا؟
 

N. fotros

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين سوال در عين سادگي اما خيلي سوال سختيه!!
وقتي به دور و برم نگاه مي كنم ميبينم خيلي چيزا هستن كه برام يادآور خاطرات هستند.
اما با همه سختي هيچ كدوم برنمي دارم چون بايد ياد بگيرم
يه روزي كه خودم خبر ندارم كدوم روز بايد همه علايق و دوست داشتني ها و عزيزانم رو بذارم و برم ....
فقط بايد با چمدوني از اعمالم راهي سفري طولاني و ابدي بشم...
چمدوني از خوبي ها و بديها ...
كه هرچقدر چمدونت پر باشه از اعمال نيك بيشتر و بيشتر احساس سبكي خواهي كرد
و هر چقدر با خودت بدي حمل كني انگار چمدون به گردنت آويخته شده و سرت به پايين مي اندازه...
و هرجا ميري ردي از چمدون بد بوي و كثيفت باقي مي مونه
و اون وقته كه شرمسار از روي صاحب خانه ميشي ...
نمي دونم چمدونم اينقدر جا داره كه اين همه بار گناه با خودم ببرم؟!!!
 

سمیه نوروزی

عضو جدید
چه سوال قشنگی...
خونوادمو همراه خودم نمی برم...اگه قراره جایی برم که فقط می شه یه چمدون بردارم یعنی جای راحتی نیست اصلا حاضر نیستم به خاطر سفر من به اونا سختی برسه ... اما با یه دنیا اندوه و حسرت و بغض ازشون خداحافظی می کنم....حسرت قددرانی هایی که باید ازشون می داشتم و دیر شده... حسرت تمام کارایی که می خواستم براشون انجام بدم و انجام نشده باقی می مونه...
موبایلم و بر نمی دارم فقط موبایل قبلیم با یه سیم کارتی که شمارش دست همه نباشه.
چمدونم و باز می کنم، تمام دفتر خاطراتم + دفتر شعرم
کتاب دعامو برمی دارم به خاطر (زیارت عاشورا،دعای عهد، توسل، معراج...)
هشت کتاب سهراب،دیوان حافظ،شازده کوچولو،کتابای کارنگی، پائولو کوئیلیو...
آلبومای کلای درمن،کلا هر چی سنتور و ویالون و پیانو دارم، آلبومای سیاوش، فایل آهنگای گلچین سنتی و پاپم
تمام فایل کتابا و پروژه هام (شامل تمامی کتب درسی و غیر درسی ...)
صفحاتی که از باشگاه مهندسان گرفتم
دوتا عکس
یه عالمه صفحه ی خالی و خودکار
آخرشم لباس و ضروریات(پول، بطری آب،..)
چمدونو که بستم قرآنمم می گیرم توی دستم ..بسم ا... .
ولی کلا خیلی سخته چون نه می تونم از خونوادم خداحافظی کنم نه از اتاقم و چند جا توی شهرمون دل بکنم.
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
چیزایی که بقیه نوشتن و نخوندم
خاستم بدون پیش فرض باشه






من تو رو بر میدارم
چون دوست دارم
نمیخام جات تنگ باشه
یا ناراحت باشی که من تو رو بر داشتم
واسه همین
یه چمدونه بزرگتر بر میدارم
نه
میرم پشت بوم واسه خونمون یه دستگیره میزارم
حالا مامانم بابام و همه خاطره هام بامن می یان
نمیدونم تو با خونواده من راحتی یا نه ؟؟؟؟؟؟
خوب اشکال نداره
فکر بهتری دارم
واسه محلمون چرخ میزارم
این طوری تو جات راحت تره
راستی تو اهل محل ما نیستی
.
.
.
.
بهتره جایی نرم همین جوری زندگی خیلی هم ناگوار نیست
ولی اگه برم تو رو میبرم
.
.
.
.
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش همه ی انسان ها وقتی به سفری می روند بدان امید می روند که روزی بر گردند، و سفری که صد درصد بر گشت نداشته باشد در زندگی تقریبا ً وجود ندارد. اما تنها سفری که برگشت ناپذیر است سفر به دنیای (عقبی) است، که هیچکس از آن بر حذر نیست.​


won-a-pa-lei عزیز...... در سفر به عقبی بجای اینکه ما چمدان را برداریم چمدان ما را برمیدارد و ناگزیریم داخل این چمدان برویم، هیچ چیزی مادی هم برداشته نمی توانیم اگر هم برداریم به درد مان نمی خورد ولی چیزیکه برداشته می توانیم خوشبختانه فضایی را اشغال نمی کند و در چمدانی که ابعاد آن محدود است حجم نامحدودی ازین چیزها که اعمال ما هستند را می توانیم برداریم.​


و مرسوم است که در سفر چیز های خوبی برمیدارند، چه بهتر که ماهم اعمالی نیک را گرد آورده برداریم، این سفر هرچند ناگهانی و ناخواسته هم باشد چیزی از معنویات ما جا نمی ماند و فراموش نمی شود چون همیشه با ما هست.​


چه خوبست که با برداشتن چیزهای بد این چمدان را بر خویش تنگ نسازیم.​


به نظر شما این طور نیست؟ مطمئنا ً جواب شما هم هست هست.​
 

kingofsky

عضو جدید
چیزایی که بقیه نوشتن و نخوندم
خاستم بدون پیش فرض باشه






من تو رو بر میدارم
چون دوست دارم
نمیخام جات تنگ باشه
یا ناراحت باشی که من تو رو بر داشتم
واسه همین
یه چمدونه بزرگتر بر میدارم
نه
میرم پشت بوم واسه خونمون یه دستگیره میزارم
حالا مامانم بابام و همه خاطره هام بامن می یان
نمیدونم تو با خونواده من راحتی یا نه ؟؟؟؟؟؟
خوب اشکال نداره
فکر بهتری دارم
واسه محلمون چرخ میزارم
این طوری تو جات راحت تره
راستی تو اهل محل ما نیستی
.
.
.
.
بهتره جایی نرم همین جوری زندگی خیلی هم ناگوار نیست
ولی اگه برم تو رو میبرم
.
.
.
.
حرفه دل.
 

rozan

عضو جدید
هیچی نمیبرم خودمو و لباس تنم میرم
فقط یه جمله مینویسمو میندازم توی چمدونم "منو ببر جایی که دیگه دلتنگ نباشم"
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرام ... با بغض اما...
چمدانم را پر می کنم از تجربه هایم...

از خنده های کودکانه ام ...
از شک و تردید های گاه و بیگاهم...
از ترس هایم ... وای ..از ترس هایم...از واهمه هایم...
از اشک هایم...
دلم را می گذارم در چمدانم...
آرام تر می گذارمش...
برچسب می زنم روی چمدانم ... "شکستنی ست" ...
آخرین بار نگاه می کنم به خانه ی پر از تنهایی ام ...
دل می کنم!!! از سال های بی کسی ام !!!
 

potter_h112

عضو جدید
برای من خیلی زیاد این اتفاق پیش می یاید . همین دیشب از مسافرت آمدم و هنوز تنم خسته هست و حوصله ی حمام ندارم .
شاید هر ماه ، ده ها بار این اتفاق برایم پیش بیاید .
سعی میکنم چمدانی جمع کنم ، اما چیزی برای جمع کردن ندارم .
وقتی زندگی نباشد ، چمدان خالی چه فایده ؟
بیشتر از چمدان " حالم " ، به جاده فکر می کنم ، به رفتن .
به جاده ای فکر میکنم ، به رفتنی فکر میکنم ، به امیدی فکر میکنم که شاید سرانجامش چمدانی " پر از زندگی " بدست آورم .
همین .
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اول لوازم آرايشم رو بعد هم ديوان فروغ رو و ديوان حضرت حافظ و مجمو عه شعر آقاي حسين پناهي، دوربينم رو بر ميدارم كه همه جا عكس بندازم كيف پولم هم كه بسته به جونمه ووو ديگه مسواك رو جا ميدم. اصولا از چمدون خوشم نمي اد فكر كنم توي يه چيز جمع و جور تر جا بشن.
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
نظرات مختلفه....









 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
یه دفتر چه یادداشت .یه قلم .عکس امیر احمد و مادرم ویه کتاب کوچیک قران. چمدون نمی خواد . تو یه کیف کوچیک هم جا میشه . اینابزرگن بزرگ بزرگ .اینا تمام دنیای من هستن
 
بالا