چقدر خودتون و اعتقاداتون رو میشناسید؟

salahshur

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه پستی رو توی یه جا درباره آزادی گذاشتم بهتر دیدم اصلا یه تاپیک در موردش زده بشه با این موضوع
چقدر خودتون و اعتقاداتون رو میشناسید؟

ببینید آیا واقعا نشستین ببینین به چی اعتقاد دارین؟اعتقاد فقط در بحث مذهب نیست در همه سطوح.وقتی یه چیزی رو قبول میکنیم باید هم خوبی هاشو قبول کنیم هم بدیهاشو.
مثال میزنم فرض کنید شما یه آدم دین محور هستید در دو قسمت مثالم رو تقسیم میکنم
1)مرد:من دین رو قبول دارم دستش درد نکنه خدا گفته 4تا زن بگیریم.سوال میکنیم آقای فلانی دختر یا خواهرت مشکل جنسی داره آیا حاضری بذاری ازدواج موقت کنه تا به گناه نکشه؟خدا این راه رو در اینگونه مسایل پیشنهاد داده. به جرات میگم اینو از هر مردی حتی استاد الهیات پرسیدم گفت: مگر غیرت مردی اجازه به همچین کاری میده؟خودت حاضری خواهرت ازدواج موقت کنه؟وقتی جواب میدی پس غیرت تو بر حرف خدا ارجعیت داره؟ یا حرفی نمیزنن یا بحث رو عوض میکنن
2)زن:بحث سر اینکه مردها میتونن 4تا زن بگیرن و خانوم ها نمیتونن.بحثش نمیکنم چون خودتون بحثش رو دیدید

فرض کنید من میخوام قهرمان مسابقات k-1 دنیا بشم در ورزشهای رزمی.یه سری هزینه ها باید بپردازم
1)از وقت خیلی از کارهام بزنم بعضی موقع ها حتی کار کردن
2)باید به شدت تمرین بکنم و سختی بکشم تا زیر ضربات حریفام بتونم تحمل کنم
3)باید یه رژیم غذایی خاص رو رعایت کنم تا از فرم ایده آل خارج نشم
4)باید مراقب بدنم باشم تا مریض نشم چون اگر شدم خیلی از زحماتم به هدر میره
و.....
اما اگر این هزینه ها رو بدم اونو به احتمال زیاد بدست میارم و وقتی هم بدست اوردم ازش لذت میبرم


آزادی همه جا دادنی نیست، خیلی جاها گرفتنی هست،آیا تلاشی براش کردی؟آیا حاضری براش هر هزینه در عمل بدی؟خیلی ها میگن من برای اعتقاداتم جونمم میدم اما تا یه داد سرشون میکشن همه چیز یادشون میره.معتقد هستن ها اما خوب توی درجه بندی خیلی از چیزها شاید اشتباه کردن یا مطابق با عمل نبوده
آیا اصلا آزادی رو برای خودت تعریف کردی؟آیا تعریفی که کردی با سایر اعتقادات و تعریفهات تداخل نداره؟
باور کنید شناخت خودتون از هر شناختی سخت تره. خیلی ها میگن آزادی یعنی اینکه من اینو و اینو اینو میخوام.خیلی خوب پس از اینا محرومی.نه آقا من اونا رو هم میخوام.مگه نمیگی آزادی.آزادی یعنی اینکه همه چی رو بخوای.اما نمیشه چرا؟چون بعضی چیزها در تضاد هم هستن.تو نمیتونی هردوی اونها رو بخوای مثلا فرض کن شما میگی من روز رو میخوام با ستاره های شبو.بهت میدن.میگی پس ستاره های شب کو چرا من نمیبینمشون؟جواب میدن نور خورشید اونقدر زیاده که نمیبینیشون.میگی پس نور خورشید رو کم کن.اونقدر کم میکنن که اونا قشنگ پیدا میشن.اما نگاه میکنی میبینی دیگه روز نیست.
این بحث توی عشق هم هست.نمیتونید شما بگید عشق این هست و این هست و این هست و این نیست. جمله چند تا نویسنده رو بذاری.برای این گونه مسایل اول باید خودتو بشناسی بعد اونها رو تعریف کنی.تعریفی که شما میکنی با دوستت شاید 180 درجه فرق داشته باشه.نمیتونی اونو برای هرکسی نسخه کنی و بگی من تجربه کردم این بوده پس غیر از این نیست.از دید یه دختر مذهبی شاید چادر نهایت آزادی باشه اما از دید شما نهایت محدودیت و بلاعکس شاید از دید اون موها و مانتوی تنگ شما نهایت حقارت باشه اما از دید شما نهایت صلابت و آزادی

من توی این دنیا خیلی ها رو دیدم که خیلی از حرفهاشون و کاراشون در تناقض هست و این به خاطر عدم شناخت هست یا سوءاستفاده از همه چیز و زیر پا گذاشتن همه اخلاقیات
بشینید و خودتون رو بیشتر بشناسید

نظر دوستان رو با دیده منت میپذیریم
 

pmehdiq

عضو جدید
کاربر ممتاز
دقیقا همینه که میگی . مشکل امروز دنیا هم همین است که کسی اصلا دوست ندارد به چیزی مقید باشد . چون آسون ترین کار همینه . حالا غیر از مسائل مذهبی در بقیه عرصه ها هم شرایط همینطوریه . کسی که به علم آموزی و عمل به آن اعتقاد داره هیچ وقت هیچ بهانه ای برای رسیدن به هدف نمی تونه اونو منصرف کنه.(امکانات نبود .شرایط فراهم نبود . .. )
کسی که اول زندگی مشترک اعتقاد پیدا کرده که طرف مقابلش فرد مناسبیه برای زندگی. هیچ وقت بعد از مدتی به هر بهونه ای به طرف مقابلش نمی تازه تا اونو زیر سوال ببره (این نشون میده علاقه که به همسر داشته بر مبنای اعتقاد نبوده و از سر هوا و هوس بوده) .
حتی کسی که دوست نداره ازدواج کنه هم از این قضیه مستثنی نیست . چون اون دوست نداره به هیچ چیزی مقید باشه و هیچ مسئولیتی رو قبول کنه ( می خواد راحت باشه!)
و مثال هایی نظیر این در هر زمینه ای ...
اما چیزی که مشخصه اگر یه نگاهی به شخصیت آدمهایی که دوست ندارند به چیزی مقید باشن بندازیم. میبینیم اونها به دنبال راحتی و آزادی هستند .اما دقیقا برعکس هدفشون عایدشون شده .
چون این مسئله همون خودخواهیه..
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من کیم !

من کیم !

با سلام خدمت هم دوستان
راستش الان که می نویسم فقط یه چیز را می دونم اونم این هست که هیچ چیز نمی دونم
راستش را بخواین منم تا 18 سالگی فکر می کردم که همه چیز را می دونم خودم اجتماعی که توش زندگی می کنم راه و روش درست و از غلط خلاصه هر چیزی که فکر ش را بکنید
تا این که ترم 1 دانشگاه بودم که استاد اخلاقمون یه جمله گفت که تمام زندگیم به خاطر همون یه جمله تغییر کرد گفت فقط شبی ربع ساعت به خودتونن فکر کنید راستش را بخواید همون اول خیلی بهش خندیدم توی دلم گفتم که چه مسخره من اگر خودم را نشناسم پس کی منو بشناسه تا این که یه سری اتفاقات افتاد و به این فکر رسیدم که اگر بخوام خودم را واسه کسی که قراره باهاش زندگی کنم معرفی کنم چی باید بگم راسش اولش شوخی بود یعنی به شوخی می گفتم خوب معلومه عقاید و ارزش هام را می گم و شروع کردم به تعریف خودم واسه یه شخص خیالی ( شاید هم خرزوخان J ) بعد گفتم خوب اگر بگه واسه چی اینطور فکر می کنی باید واسش دلیل بیارم تا قانع بشه و شروع کردم به پیدا کردن دلیل برای کارام و عقایدم ولی راسش را بخواید همون جا بود که دیدیم چقدر خودم را نمی شناسم هر چی بیشتر روی کارام ارزش هام و طرز تفکری که داشتم فکر می کردم بیشتر متعجب می شدم که اون واژه ای که ازش به عنوان من استفاده می کنم چی هست یا اصلا کی هست
خلاصه کم کم دیگه وضعم خراب تر می شد گیجه گیج شدم اصلا دیگه کارم به جایی رسیده بود که درس و دانشگاه را فقط از ترس فعل شدن و مشروطی به زور ادامه می دادم البته راستش یه مشکل دیگه هم بود اونم این که راجبه این مسائل نمی تونستم با کسی حرف بزنم چون به هر کسی می گفتم فکر می کردن دیوونه شدم فکر کنید یکی بیاد به شما بگه که من نمی دونم که کی هستم خیلی خنده داره ولی راسش واسه من که خیلی خنده دار نبود اگه به مامانم می گفتم که فکر می کرد آخی ته تغاریش خل شده و می خواست هر روز ببرتم پیش یه روانشناس سایرین هم که بهشون می گفتم فکر می کردن می خوام دستشون بندازم و یه متلکی بارم می کردن واسه همین سکوت کردم و رفتم سراغ دوستان قدیمی حافظ ، مولانا ، وحشی و... راستش اونا یه کم آرومم کردن به خصوص مولانا که حرف دل من و می زد و می گفت
تن زجان و جان زتن مستور نیست
لیک کس را دیده جان دستور نیست
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دیدم ایول بابا خوب فقط من نبودم. سر یکی از این کلاسای معارف اسلامی که بودم تو کتاب خوندم که می گفت تو قرآن یکی از راه های خدا شناسی خود شناسی هست و اگر کسی بتونه خودش را کامل بشناسه انگار خداش را شناخته یه کم باز امیدوار شدم دیدم خوب پس من که خودم را نمی شناسم خیلی هم عجیب و خارج از عقل نیست مگر چند نفر توی دنیا هستن که خدا را کامل بشناسن پس منی هم که خودم را نمی شناسم خیلی گناهی ندارم چون این عقل ناقصم هنوز خیلی کوچیکه واسه شناخت خدای به اون بزرگی راستش شدم مثل کانت که به همه چیز شک کرد و فقط یه چیز را قبول کرد من هستم پس خدایی که من را آفریده هم هست و شروع کردم به کنکاش روی هر مسئله و موضوعی در هر جمعی بحث می کردم ولی خوب متاسفانه در خیلی از موارد بحث بالا می گرفت و اشخاص وقتی که ازشون در مورد این که چرا مثلا فلان چیز را باور دارن و مثلا چرا همچین اعتقادی دارن سوال می کردم و می خواستم در مورد حرفاشون باهاشون بحث کنم فکر می کردن قصد دارم شخصیتشون را زیر سوال ببرم و یا اعتقاداتشون را مسخره کنم و بحث از مسیر کلی به کل دور می شد حالا هر چی من می گفتم به خدا فقط می خوام بحث کنم فایده نداشت :wallbash: و محکوم می شدم به بی ادبی و عدم احترام به عقاید دیگران و به سرعت هم می بردنم بالای دار:w47:
خیلی سعی کردم به افراد بفهمونم که منظورم از بحث چیه ولی نشد یا نخواستن که بفهمن واسه همین یه تصمیم دیگه گرفتم گفتم فقط گوش می کنم و چیزی را بیان نمی کنم ولی نشد یعنی هر کاری کردم اون حس پرسشگر درونم نذاشت که سکوت کنم
یکی از دوستام به شوخی گفت چرا این همه سوال فقط برای تو پیش می یاد ؟ مگر بقیه نیستن ! راستش به خودم شک کردم دیدم راست می گه شاید مشکل از منه ! :question:دیگه مطئن شدم که حتما من دیوونه هستم که این همه با خودم مشکل دارم ! :w09::cry:داخل یه متن روانشناسی خوندم که نوشته بود همه افراد در سنین 18 – 25 سالگی دچار بحران هویتی می شن و یه چیز طبیعی هست و همین باعث می شه که شخصیت و هدفشون را پیدا کنن
از اون به بعد دیگه اعتماد به نفسم رفت بالاتر دیگه نه برام مهم بود که بقیه چی در موردم فکر می کنن و نه از حرفایی که بهم می زدن ناراحت می شدم:w42: راستش شروع کردم روی هر چیزی به بحث بعضیا منطقی جواب میدادن بعضیا سریعا روی حرفام موضع می گرفتن و سریع مسائل را تفکیک جنسیتی می کردن و سعی می کردن تمام جامعه بانوان را زیر سوال ببرن حالا من هر چی داد می زدم که بابا من این قصدم نبوده فقط می خوام از اونایی که به این موضوع اعتقاد دارن بپرسم که علتش چی هست شاید منم قانع شدم و قبول کردم ولی بازم کسی گوشش بدهکار نبود بعد که دیدم اصلا حرفام را کسی نمی فهمه و فقط جامعه اناث داره زیر سوال می ره گفتم بابا اصلا من اینطور فکر میکنم چه کار بقیه خانوما دارین نمی شه به من به چشم یه انسان نگاه کنید که دنبال حقیقته و نه یه زن؟:w39::w06:
راستش این یکی از جمله سوالاییم بود که هیچ وقت به جواب نرسید :que:هر کی هم از راه رسید یه مشت سر مردی و زنی و برتری جنسییتی با ما دعوا کرد ( البته بماند که بعضی مواقع خودم هم عصبی می شدم و به این نوع دعوا ها دامن می زدم و دیگه واویلا می شد:w05: ) آخر سر هم به ما یه لقب فیمینیست یا یه آدم بیکار و علاف و نفهم و ... می دادن و می رفتن
ولی هنوزم دست بر نمی دارم بازم دنبال حقیقتم البته از طرز فکر آدما در مورد خودم ناراحت نمی شم چون می دونم این به خاطر تفاوت در طرز تفکر هست و نه چیز دیگه ای ( البته واقعا بعضی مواقع برام خیلی عجیبه که چرا همچین فکری به ذهن کسی رسیده !:eek:)نمی شه کسی را هم متهم کرد که چرا از حرفام بد برداشت کردی چون اونم مقصر نیست اونم با مغز خودش و بر اساس تفکر خودش روی حرفای من برداشت می کنه و نه با نگرش و طرز تفکر من
واسه همین خیلی ها فکر می کنن که من دشمن و یا بدخواهشون هستم ولی من دلیلی بر این موضوع نمی بینم و فقط واگذار می کنم به گذر زمان شاید یه روزی بفهمن که من قصدی نداشتم اگر هم نفهمیدن خیلی مهم نیست مهم اون بالایی هست که از نیت و افکار ما باخبره
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
و در آخر

و در آخر

راسش همه اینا رو گفتم که فقط یه چیز را بگم اونم اینه که بهتره دیگران را متهم نکنیم که چرا خودشون را نمی شناسن و نمی دونم چرا بر خلاف حرفاشون عمل می کنن چون مگر ما خودمون را کامل می شناسیم که سایرین هم بخوان بشناسن یه متن خوندم خیلی قشنگ بود هر چند که الان درست یادم نیست ولی یه همچین چیزی بود
در نوجوانی می خواستم دنیا را تغییر دهم ولی پس از اندکی دیدم که نه از توان من خارج است پس تصمیم گرفتم کشورم را تغییر دهم دیگر جوانی بودم پر شور مدت مدیدی را سعی به اصلاح کشورم کردم ولی با رسیدن به میان سالی دیدم که این هم از توانم خارج است حالا دیگر میان سال بودم و کمی پخته تر به این نتیجه رسیدم که خویشان و اقوام را متحول کنم ولی افسوس که تلاشهایم بی ثمر ماند دیگر پیر و ناتوان شده بودم و به این نتیجه رسیدم که می باید اول خودم را اصلاح می کردم ولی چه کنم که عمری را از دست دادم تا به این نتیجه رسیدم ودیگر برایم با این سن و سال تغییر در احوالم کاری بس دشوار بود و ای کاش در همان عنفوان جوانی کمر به اصلاح خویش می بستم !
آیا بهتر نیست به جای محکوم کردم سایرین به این فکر کنیم که آنها زندگی را از دید دیگری می نگرند! و سعی در فهم آنان کنیم؟
 

pmehdiq

عضو جدید
کاربر ممتاز

در نوجوانی می خواستم دنیا را تغییر دهم ولی پس از اندکی دیدم که نه از توان من خارج است پس تصمیم گرفتم کشورم را تغییر دهم دیگر جوانی بودم پر شور مدت مدیدی را سعی به اصلاح کشورم کردم ولی با رسیدن به میان سالی دیدم که این هم از توانم خارج است حالا دیگر میان سال بودم و کمی پخته تر به این نتیجه رسیدم که خویشان و اقوام را متحول کنم ولی افسوس که تلاشهایم بی ثمر ماند دیگر پیر و ناتوان شده بودم و به این نتیجه رسیدم که می باید اول خودم را اصلاح می کردم ولی چه کنم که عمری را از دست دادم تا به این نتیجه رسیدم ودیگر برایم با این سن و سال تغییر در احوالم کاری بس دشوار بود و ای کاش در همان عنفوان جوانی کمر به اصلاح خویش می بستم !
آیا بهتر نیست به جای محکوم کردم سایرین به این فکر کنیم که آنها زندگی را از دید دیگری می نگرند! و سعی در فهم آنان کنیم؟

موضوع تاپیک دقیقا در مورد خود شناسی و اصلاح رفتار شخصی است . نمی دونم چرا اینطور برداشت کردید .
 

salahshur

عضو جدید
کاربر ممتاز
قشنگ بودsh85
دوست ما جواب درستی داد
ماهم اینجا دقیقا در مورد خودشناسی بحث میکنیم

اما اینکه چرا بعضی ها از حرف شما توهین برداشت میکنن با اینکه منظور شما این نبوده؟به نظر من : هرکس یه اعتقاداتی داره،هر اعتقاداتی هم یه سری خط قرمز دارن،وقتی شما از این خط قرمز رد میشین اونها واکنش میدن(نمیخوام روی این مسئله تاکید کنم چون این قضیه بسته به شرایط بعضی جاها درست است بعضی جاها غلط و نمیشه حکم کلی بهش داد).بعضی وقتها هم شده ما یه چیزی مینویسیم در نقد اعمال یا حرفهای طرف مقابل که جمله بندی صحیحی ندارن و یه جور انتقاد زننده میشه.
مثلا وقتی میگه اعتقاد من بر اینه.شما بگی به این دلیل (که شاید از دید خودتون صحیح باشه اما از دید اون نه و مخصوصا مثالی بزنید و روش تکیه کنید که موارد نقضش زیاد باشه) اصلا اعتقاد نداری و بهتره بری جمعش کنی با این اعتقاداتت شما داری بهش توهین میکنی.شاید ما جوری نوشتیم با لحن برخوردمون این جوری بوده که در طرف این دید القا شده.هنوزم میگم ما مسئول نوشته های خودمون هستیم نه فکری که دیگران راجع بهش میکنن.اما نباید لحن نوشتن رو فراموش کنیم
مثلا میگم "یه نفر میگه من میخوام از دود اگزوز یه ژنراتور تولید برق توی ماشین رو راه بندازم". به این جواب ها توجه کنید
1)خیلی خوبه دوست عزیز که به همچین چیزهایی فکر میکنی و میخوای از هر چیز نهایت استفاده رو بکنی اما ایا مثلا به این سوالا پیش خودت فکر کردی ؟ سوالای 1 2 3 4 و.....
2)حالا چرا میخوای از دود اگزوز این کارو بکنی مگه برق ماشین خودش کمه؟یعنی نمیشه یه خورده گین بهمون برقه میدادیم بیشتر استفاده میکردیم؟
3)ببین اصلا فکر کردی میخوای چه کار کنی یا چیزی همینجوری به ذهنت خورده میخوای بری ببینی میشه یا نه که اونم جوابش معلومه
آیا این جواب ها تفاوتی میکنن؟هر 3 بر رد موضوع تاکید دارن با استفاده از دانش جواب دهنده


من خیلی وقته شبها میشنم و فکر میکنم . الان بیش از 7 سال که این کارو میکنم

هنوزم میگم اینا نظر منه
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


موضوع تاپیک دقیقا در مورد خود شناسی و اصلاح رفتار شخصی است . نمی دونم چرا اینطور برداشت کردید .

با سلام
من برداشتی از چیزی نکردم فقط یه سری تجربه شخصی بود که در مورد خود شناسی بود نمی دونم چرا شما همچین فکری کردین
اون جمله ای هم که نوشتم برای این بود که خیلی روی خودم تاثیر گذاشته بود و فقط نوشتم تا شاید برای کس دیگه ای هم مفید باشه
داخل حرفام هم منظورم به شخص خاصی نبود چون اگر با کسی مشکلی داشته باشم انقدر جرات دام که مستقیم بهش بگم
حالا اگر بازم چیز نامعقولی در حرفام دیدن خوشحال می شم که بگین ;)
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قشنگ بودsh85
دوست ما جواب درستی داد
ماهم اینجا دقیقا در مورد خودشناسی بحث میکنیم

اما اینکه چرا بعضی ها از حرف شما توهین برداشت میکنن با اینکه منظور شما این نبوده؟به نظر من : هرکس یه اعتقاداتی داره،هر اعتقاداتی هم یه سری خط قرمز دارن،وقتی شما از این خط قرمز رد میشین اونها واکنش میدن(نمیخوام روی این مسئله تاکید کنم چون این قضیه بسته به شرایط بعضی جاها درست است بعضی جاها غلط و نمیشه حکم کلی بهش داد).بعضی وقتها هم شده ما یه چیزی مینویسیم در نقد اعمال یا حرفهای طرف مقابل که جمله بندی صحیحی ندارن و یه جور انتقاد زننده میشه.
مثلا وقتی میگه اعتقاد من بر اینه.شما بگی به این دلیل (که شاید از دید خودتون صحیح باشه اما از دید اون نه و مخصوصا مثالی بزنید و روش تکیه کنید که موارد نقضش زیاد باشه) اصلا اعتقاد نداری و بهتره بری جمعش کنی با این اعتقاداتت شما داری بهش توهین میکنی.شاید ما جوری نوشتیم با لحن برخوردمون این جوری بوده که در طرف این دید القا شده.هنوزم میگم ما مسئول نوشته های خودمون هستیم نه فکری که دیگران راجع بهش میکنن.اما نباید لحن نوشتن رو فراموش کنیم
مثلا میگم "یه نفر میگه من میخوام از دود اگزوز یه ژنراتور تولید برق توی ماشین رو راه بندازم". به این جواب ها توجه کنید
1)خیلی خوبه دوست عزیز که به همچین چیزهایی فکر میکنی و میخوای از هر چیز نهایت استفاده رو بکنی اما ایا مثلا به این سوالا پیش خودت فکر کردی ؟ سوالای 1 2 3 4 و.....
2)حالا چرا میخوای از دود اگزوز این کارو بکنی مگه برق ماشین خودش کمه؟یعنی نمیشه یه خورده گین بهمون برقه میدادیم بیشتر استفاده میکردیم؟
3)ببین اصلا فکر کردی میخوای چه کار کنی یا چیزی همینجوری به ذهنت خورده میخوای بری ببینی میشه یا نه که اونم جوابش معلومه
آیا این جواب ها تفاوتی میکنن؟هر 3 بر رد موضوع تاکید دارن با استفاده از دانش جواب دهنده


من خیلی وقته شبها میشنم و فکر میکنم . الان بیش از 7 سال که این کارو میکنم

هنوزم میگم اینا نظر منه
با سلام
ببینید من دوست دارم بدونم واسه چی آدما یه چیز هایی را باور دارن یا به قول شما اعتقاداتشون هست می خوام ببینم اگر که دلیل منطقی دارن واسش بگن شاید من هم دیدم از دیده من هم درسته و اون وقت منم پذیرفتم چه اشکالی داره اگر هم که نه فقط چون تحت یه شرایط خاصی و در یک خانواده با اون فرهنگ و طرز تفکر بزرگ شدن و همینطوری چون خانوادشون همچین طرز تفکری داشته اونا را باور دارن که اصلا بحثی نیست
ولی در حالت اول دوست دارم منطقی جواب بشنوم نه این که وقتی یه نفر می گه همچین اعتقادی دارم بر اساس این دلایل من هم چون داره با دلیل جوابم را میده ببینم اگر دلایلی مبنی بر نقض اون اعتقادش بیارم و بنا به همون دلایلی که اون را باور اره اگر ردش کنم آیا بازم جوابی برای دفاع از عقایدش و قانع کردن من با منطق داره یا نه. نه این که بخوام اعتقاداتش را زیر سوال ببرم یا اهانتی کنم افراد یا قابل بحث هستن یا نه اگر می گن برای کارامون دلیل و منطق داریم خوب منم دوست دارم بدونم شاید عاقلانه بود و منم بپذیرم چون از نظر من دلیل نداره آدم هر چیزی را خودش تجربه کنه بلکه اگر از تجارب سایرین استفاده کنه خیلی سریعتر پیشرفت می کنه
مثلا در همون تاپیک چند همسره بودن مرد ها
من وقتی بحث کردن که دین گفته پای این را کشیدم وسط که آیا کسایی که می خوان 4تا زن بگیرن اون شرایطی را که دین برای حتی همون یه زن هم گفته رعایت می کنن که حالا می خوان 4 تا زن بگیرن ؟ و گیرم که تونستن اصلا آیا میتونن همون شرایط چند همسری را رعایت کنن؟
خوب از نظر من اگر کسی به این اعتقاد داره که چون قرآن گفته پس من انجامش میدم آیا شرایطش را هم می دونه ؟ و سایر چیزهایی هم که قرآن گفته قبول داره ؟
قبلش هم از نظر احساسی و نفس انسان این مسئله مورد بحث قرار گرفت و من هم در جواب نوشتم اگر به عنوان یه انسان برای چند لحظه خودشون را جای همسرشون می ذاشتن حاضر به پذیرش این موضوع می شدن؟ ( از نظر من یه دلیل منطقی برای بررسی این موضوع از لحاظ احساسی ! )
ولی متاسفانه به جای اینکه جواب هایی در این راستا بشنوم همه یه طرفه رفتن به قاضی خوب مگر من مردم که از عقاید مردانه با خبر باشم !
خوب دوست دارم بدونم اگر آقایون خودشون را جای همون هسر اول بذارن آیا بازم رضایت به ازدواج مجدد همسرشون می دن؟
نه این که قصد اهانت و یا کلکل با کسی داشه باشم ولی در جامعه امروز ما چقدر امکان داره که در یک جمع از آقایون و خانوما بدون هیچ برداشتی و یا برخوردی یه همچین مباحثی را مورد بحث قرار داد؟
( البته قبول دارم که بعضی مواقع هم آمپر چسبوندم ولی بعدش قبول کردم که در اون مورد خاص اشکال از من بوده همون طور که آقای شادمهر باز و یا hamidmb تذکر دادن و من هم پذیرفتم و عذر خواستم چون منم مثل بقیه آدما کامل نیستم و از انتتقاد های درستی ناراحت نمی شم و با کمال میل هم می پذیرم )
تو بحثام هم نمی گم پاشو برو با این اعتقاداتت می گم اگر این را باور داری من هم این را باور دارم به نظر خودت کدوم کامل تره اگر هم بگه با این دلایل قبول ندارم که نظر شما درسته من هم بررسی می کنم و با عقل خودم فکر می کنم ببینم کدوم بهتره و اگر هم دیدم درست می گه با 2-3 نفر دیگه هم که از نظرم افراد منطقی هستن روش بحث می کنم اگر دیدم راست می گه خوب چه اشکالی داره که بگم شما درست می گین من اشتباه می کردم! فکر نکنم چیزی از آدم کم بشه
در مورد لحن حرف زدن هم کاملا موافقم ولی واقعا من نهایت سعی را می کنم که همچین طوری نشه نمی دونم شاید بر می گرده به انشام که همیشه ضعیف بوده :w05:و گرنه در دنیا واقعی همچین مشکلی ندارم:whistle:
موفق و پایدار باشین
 

salahshur

عضو جدید
کاربر ممتاز
توی پاراگراف اول میخواین بدونین چرا آدم ها به چیزی اعتقاد دارن؟
حالا اگر هم نبود من جواب میدم به این سوال از دیدگاه خودم.ببینید برای چی شما توی زندگیتون هدف دارید؟چون هدف به زندگیتون معنا میده.برای چی به یه سری مسایل اعتقاد دارین به یه سری ندارین.چون به شخصیتتون معنا میده.کسی که به هیچ چیزی اعتقاد نداره(که اصلا وجود نداره،چون حداقل به این مسئله اعتقاد داره که به چیزهایی که الان هست اعتقاد نداشته باشه)،دچار ضعف در هویت میشه.امکان نداره شما چیزی رو اعتقاد نداشته باشین.هرکسی به دنیا میاد یه سری اعتقادات داره. و بر اون اساس هست که میگه اون چیز خوبه،اون یکی بده،این خوشحالش میکنه،اون ناراحتش میکنه،اون عصبانیش میکنه.پس همه ما اعتقاداتی داریم چون یه هویت ناچیزی داریم یا بهتر چون عقل داریم.شاید این سوال پیش بیاد که اعتقادات جلوی عقل به ایسته یا دشمنش باشه و اونو محدود میکنه.در پاسخ میگم که اعتقادات هستن که مثل چراغی برای ماشین عقل و برخی احساسات عمل میکنن.
چرا ما میخوایم خودمون و اعتقاداتمون رو بشناسیم؟
1)جوابی برای رفتارهامون داشته باشیم.یعنی چی؟یعنی بدونیم چی باعث شد الان ما عصبانی بشیم چی باعث شد الان بخندیم
2)رفتار خودمون رو پیش بینی و اصلاح کنیم. ما میدونیم محیط الان اینجوریه پس شاید همچین اتفاقی بیفته.حواسمون باشه که این رفتار بکنیم و این رو نکنیم
3)معیار های انتخاب هامون رو بدونیم. مثلا من از فلانی خوشم میاد به این دلیل،از اون یکی خوشم نمیاد به این دلیل.با فلانی دوست شدم به این دلیل و ..... و در این موقعی که شما خودتون رو خوب بشناسید کمتر دچار اشتباه در دوست یابی و همسر یابی تا حد زیادی میشید
4)هدف زندگیمون رو مشخص کنیم
و ......
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: sh85

salahshur

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه مسئله دیگه دید آدم هاست
ببینید ما منطقی بزرگتر از ریاضیات داریم؟
توی هندسه چرا ما 3 نوع هندسه داریم. یه هندسه اقلیدسی و 2 تا نا اقلیدسی
همشون هم سر یه موضوع اختلاف تعریف خطوط موازی
1-از یک نقطه به موازات یک خط تنها و تنها یک خط میتوان رسم نمود(هندسه اقلیدسی)این قضیه به عنوان یه اصل پذیرفته شد که فکر پنجمین اصول از اصول 9گانه اقلیدس هست
2- از یک نقطه به موازات یک، خط بینهایت میتوان خط رسم کرد.اگر شما همون تنها خطی که اقلیدس فرض کرد رو در نظر بگیرید. و بخوایم نشون بدیم یه خط دیگه هم میشه رسم کرد باید زاویه اون خط و خط موازی صفر باشه. وقتی این خط یا دسته خطوط زاویشون به سمت صفر میل میکنه میشه اثبات کرد که این خطوط هم موازی هستن.حالا چند تا خط میشه موازی رسم کرد که زاویشون با خط موازی به سمت صفر میل میکنه؟ از یک نقطه بینهایت خط موازی با یک خط میتوان رسم کرد
3-2 شعاع نور در هوا رها شدن با فاصله موازی و همدیگر رو قطع کردن و یه سری اثبات ها نشون داده میشون که
اصلا دو خط موازی وجود ندارن

حالا شما کدوم یکی از این اثبات ها رو قبول دارین. در صورتیکه همه اینها درستن اما یه نقضی پیش میاد.مگر میشه یه اصل 3 تا بیان متفاوت داشته باشه که همدیگر رو نقض میکنن
اصلا واقعیت چیه؟
 
آخرین ویرایش:

salahshur

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مورد اینکه در اون موضوع شما بحث دین رو پیش کشیدن و 2 سوال الان مطرح کردید
به 2 تا حرف خودم رجوعتون میدم
1-واقعا سوال درستیه آیا واقعا همه شرایطشو دارن
2- به پست اولی در ابتدای همین تاپیک برید
در مورد نفس من و شما به نتیجه ای نمیرسیم چون از 2 دیدگاه داریم بیان میکنیم.نه شما حرف منو قبول میکنین نه من حرف شما رو میتونم قبول کنم.اگر فرض بچه دار شدن رو حذف کنیم حرف شما قبول اما در غیر این صورت نه این نظر منه و منم در همین راستا جواب دادم نه جای دیگه

ببینید در رابطه با اون حرفتون.
حرف شما:اگر کسی بخواد به خاطر انتقاد های بیجای دیگران از اعتقادات و ارزش هاش بگزره فکر نکنم از اول هم بهش اعتقادی داشته ( قصد توهین ندارم ولی این نظر منه )

جواب من)
1)مفهوم این جمله چیه:یا شما دارین دروغ میگین یا اصلا نمیدونید به چی اعتقاد دارین
2)مفهوم تقیه رو فکر کنم شنیده باشین
3)موارد زیاد تاریخی هستن که مثل من عمل کردن یا بهتر بگم من مثل اونا عمل کردم چند تا شو اونجا گفتم
4) شما حق این رو ندارید در رابطه با اعتقادات دیگران حکم صادر کنید شما میتونید بگید من اینجوری فکر میکنم که مثلا میتونید بگید نظر من اینی که در ادامه گفتین باشه اما اون جمله بالایی خیلی بده،اگر بدون جمله بالایی زده میشد خیلی بهتر بود البته این نظر منه

حرف شما: اگر یه شخص بخواد به خاطر بد بودن بقیه هیچ چیزی نگه و فقط تماشا کنه به نظرم از اونایی هم که یه عمل بد را انجام میدن جرمش بیشتره چون اونایی هم که انجامش میدن شاید ندونن که اون عمل بد هست و به ضرر خودشون و جامعه هست ولی کسی که می دونه و سکوت می کنه انگار با سکوتش کار اونها را تایید می کنه
جواب من)
شما با این حرفتون به اعمال خیلی ها رو رد کردین مثل پیامبران و امامان،خیلی از سلحشور های تاریخ
مثلا پیامبر (ص)میدونست بت پرستی بده و دارن یاراشو شکنجه میدن و میکشن اما کار خاصی نکرد.شمشیر برنداشت بره اونا رو بکشه و از مظلوم ها دفاع کنه و نهایتا شهید بشه،با این صحبتهای شما پیامبر (ص) و کلا همه پیامبران بدترین های تاریخ بودن نه بهتریناشون

حرف شما:به نظر من اگر کسی به چیزی اعتقاد داشته باشه باید حتی تا پای جونش هم که شده واسش بجنگه ( همون طور که به قول خودتون 30 سال پیش همه این کار را کردن ) نه این که به خاطر حرف سایرین کنار بکشه
جواب من)
.،حاضر نیستم دیگه برای یه مشت آدم مفخور خودمو خراب کنم،تنها وظیفه ای که دارم اگر روزی خدایی نکرده دختری رو گول زدم و باهاش ازدواج کردم( که عمرن فکر کنم دختری رو مطابق با چیزی که میخوام پیدا کنم و اگر پیدا نکردم عمرن ازدواج میکنم)و خدایی نکرده ازم نسلی باقی موند اینو به بچه هام منتقل کنم تا اگر اونا یکی مثل باباشون دیدن برن کمکش و شاید دنیای بهتری رو اونها بسازن،حداقلش اینه که اونا از باباشون شرمنده نشن حالا افتخار کردن پیش کش (شد شبیه داستان اما خوب زندگی هم مثل داستان میمونه و همیشه باید دید به آینده هم داشت نه تنها برای خودمون بلکه برای آیندگان نیز)
توی تاریخ هم همین بوده عباس میرزا رو برید ببنید
اگر به حرف شما باشه که امام حسن(ع) با کل بنی هاشم باید میرفت به جنگ معاویه و همه شهید میشدن در راه خدا میرفتن بهشت فقط شما الان مسلمون نبودید

حالا شما به سوال من پاسخ ندادین میخوام بهش پاسخ بدین

من از دیگران هم انتظار کمک ندارم.ما برای جامعه تلاش میکنیم و انتظار داریم اگر همچین مشکلی برای خودم ما هم پیش اومد جامعه این کمک رو به ما بکنه.ممکنه مشکل برای ما هیچ وقت پیش نیاد ممکنه 10 ثانیه بعد پیش بیاد.اصل به وجود آمدن جامعه برای همینه.شما نظر دیگری دارین برای پیدایش جامعه میشنویم
نظرتون رو نگفتین

من سعی کردم کاملا در رعایت ادب بنویسم و اینا نظر منه اگر خطایی بود گوش زد کنید
موفق باشید:w27:
 

salahshur

عضو جدید
کاربر ممتاز
راسش همه اینا رو گفتم که فقط یه چیز را بگم اونم اینه که بهتره دیگران را متهم نکنیم که چرا خودشون را نمی شناسن و نمی دونم چرا بر خلاف حرفاشون عمل می کنن چون مگر ما خودمون را کامل می شناسیم که سایرین هم بخوان بشناسن یه متن خوندم خیلی قشنگ بود هر چند که الان درست یادم نیست ولی یه همچین چیزی بود
در نوجوانی می خواستم دنیا را تغییر دهم ولی پس از اندکی دیدم که نه از توان من خارج است پس تصمیم گرفتم کشورم را تغییر دهم دیگر جوانی بودم پر شور مدت مدیدی را سعی به اصلاح کشورم کردم ولی با رسیدن به میان سالی دیدم که این هم از توانم خارج است حالا دیگر میان سال بودم و کمی پخته تر به این نتیجه رسیدم که خویشان و اقوام را متحول کنم ولی افسوس که تلاشهایم بی ثمر ماند دیگر پیر و ناتوان شده بودم و به این نتیجه رسیدم که می باید اول خودم را اصلاح می کردم ولی چه کنم که عمری را از دست دادم تا به این نتیجه رسیدم ودیگر برایم با این سن و سال تغییر در احوالم کاری بس دشوار بود و ای کاش در همان عنفوان جوانی کمر به اصلاح خویش می بستم !
آیا بهتر نیست به جای محکوم کردم سایرین به این فکر کنیم که آنها زندگی را از دید دیگری می نگرند! و سعی در فهم آنان کنیم؟
من به شخصه کسی رو متهم نکردم و نمیخوام هم بگم شما راجع به من گفتین.اما الان دارم شخصی جواب میدم
من که خودمو تا حد زیادی شناختم اما نه کامل.چون وقت زیادی صرف این قضیه کردم
این متنی هم که نوشتین به اعتقادات اون نویسنده برمیگرده برای همه صادق نیست.چون خیلی ها هم بودن که دنیا رو تغییر دادن.مثل پیامبر(ص)، هیتلر،کوروش کبیر،امام خمینی،لنین،فروید،نیوتون و .... من این قضیه رو شنیده بودم.عدم موفقیت اون فرد میتونه دلایل زیادی داشته باشه که از بحث ما خارجه.

و در مورد این جملتونآیا بهتر نیست به جای محکوم کردم سایرین به این فکر کنیم که آنها زندگی را از دید دیگری می نگرند! و سعی در فهم آنان کنیم؟
از محکمویتش که قبلا گفتم که کسی رو نکردم در مورد ادامش هم بگم قبول اما به شرطها و شروطها.آیا اونها با ما هم همینطوری برخورد میکنن؟اینجا به نظرم بهتره بگیم احترام متقابل بزاریم.اما اینکه سعی در فهم دیدگاه هر کس بکنیم که واقعا از زدن این حرف چه منظوری داشته.اولا باید از کل رفتارش خبر داشته باشیم.دوما زمان بسیار زیادی هم میبره.یعنی شاید سالها برای 1 نفر.حالا ببینید برای یه جامعه باید چه قدر وقت صرف کنیم

 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با تشکر

با تشکر

با سلام
ببخشید که طول کشید در جواب دادن راسش این چند روزه حال و روزه خوشی نداشتم و نتونستم بیام به این جا سر بزنم
ممنون که خیلی مسائل را با مثال بیان کردین خیلی دلم می خواست می تونستم به طور کامل جواب می دادم چون فکر کنم این بار بر خلاف همیشه به جای دعوا به جاهای خوبی می رسید و شاید خیلی سوتفاهم ها رفع می شد ولی متاسفانه این چند وقت نمی تونم دیگه مرتب بیام
خوب در رابطه با سوالتون در مورد جامعه فکر کنم با thx که هم پایه اون نوشته و هم این نوشته زدم منظورم و گفتم ولی برای رفع سوتفاهم تشریحی جواب می دم
خوب منم که کلا همین را گفتم و می گم پس جایی برای بحث لااقل روی این موضوع نمی مونه ;)
من به شخصه کسی رو متهم نکردم و نمیخوام هم بگم شما راجع به من گفتین.اما الان دارم شخصی جواب میدم
من که خودمو تا حد زیادی شناختم اما نه کامل.چون وقت زیادی صرف این قضیه کردم
این متنی هم که نوشتین به اعتقادات اون نویسنده برمیگرده برای همه صادق نیست.چون خیلی ها هم بودن که دنیا رو تغییر دادن.مثل پیامبر(ص)، هیتلر،کوروش کبیر،امام خمینی،لنین،فروید،نیوتون و .... من این قضیه رو شنیده بودم.عدم موفقیت اون فرد میتونه دلایل زیادی داشته باشه که از بحث ما خارجه.

و در مورد این جملتونآیا بهتر نیست به جای محکوم کردم سایرین به این فکر کنیم که آنها زندگی را از دید دیگری می نگرند! و سعی در فهم آنان کنیم؟
از محکمویتش که قبلا گفتم که کسی رو نکردم در مورد ادامش هم بگم قبول اما به شرطها و شروطها.آیا اونها با ما هم همینطوری برخورد میکنن؟اینجا به نظرم بهتره بگیم احترام متقابل بزاریم.اما اینکه سعی در فهم دیدگاه هر کس بکنیم که واقعا از زدن این حرف چه منظوری داشته.اولا باید از کل رفتارش خبر داشته باشیم.دوما زمان بسیار زیادی هم میبره.یعنی شاید سالها برای 1 نفر.حالا ببینید برای یه جامعه باید چه قدر وقت صرف کنیم
در مورد تغییر دنیا و جامعه هم درست حرفتون متین خیلی ها بودن که دنیا را تغییر دادن من هم منکر نیستم
من می گم اگر کسی بخواد دنیا یا حالا کشورش و یا حالا هر چیزی را تغییر بده اول باید خودش را بشناسه و هدفش از زندگی و بعد بخواد که روی سایرین هم تاثیر بذاره
در مورد بر خورد سایرین با ما باید بگم که ( البته بازم طبق معمول این نظر منه) برخورد بد سایرین دلیل بر این نمی شه که من هم بخوام بد باهاشون برخورد کنم نمی گم درتمام موارد چون به هر حال هر کسی یه موقعی عصبانی میشه و یه کاری را انجام میده که در حالت عادی نه
ولی به طور مثال آیا این درسته که کسی که به من خیانت می کنه و میره از اعتماد من سو استفاده می کنه من هم همین کار را باهاش انجام بدم؟
اینطوری فرق من با اون چیه؟
غیر از این هست که منم شدم یکی لنگه خودش ؟
یا همین طور برای سایر موارد و هر کار بدی که سایرین می کنن ( البته از دید من )
با نظرتون هم در مورد احترام متقابل موافقم
نه من منظورم این نبود که بگم کسی که یه حرفی به من زده بشینم بگم چه منظوری داشته منظورم این بود که یا به طور مستقیم آدم به یه نفر می گه که به چه دلیل فلان حرف را زدی یا سعی کنه که بهترین حالت را از نوشته یه نفر برداشت کنه نه بدترین ( مثل همون سه نقطه که آخرش هم بحثش به جایی نرسید:biggrin:)
در مورد اون نوشته من هم که گفتین
4) شما حق این رو ندارید در رابطه با اعتقادات دیگران حکم صادر کنید شما میتونید بگید من اینجوری فکر میکنم که مثلا میتونید بگید نظر من اینی که در ادامه گفتین باشه اما اون جمله بالایی خیلی بده،اگر بدون جمله بالایی زده میشد خیلی بهتر بود البته این نظر منه

والا من که گفتم اون نظر شخصی هست یعنی من اینطور فکر می کنم نه این که بخوام به کسی بگم اعتقاداتت مسخرست پاشو برو
خوب من به جای اینکه اولش بزنم به نظرم آخرش تو پرانتز نوشتم که این نظر منه والا من که در معنی این که شما گفتین ( اولش بنویسم به نظرم یا بگم عقیده شخصی هست ) با این که خودم نوشتم ( آخرش داخل پرانتز) فرقی نمی بینم! حالا اگر به نظر شما فرقی هست باشه میرم از پرانتز میارمش بیرون!
بازم می گم نه حکمی صادر کردم و نه اعتقادات کسی را مسخره کردم فقط یه نظر شخصی بود همین
در مورد نفس هم من نمی دونم از چه لحاظ می گین ولی در کل به قول یکی از بچه های باشگاه ما اینجا قصد قانع کردن هم را نداریم فقط روی یه موضوع بحث می کنیم و قصد رسیدن به یه نتیجه مشترک هم نداریم
در مورد جمله آخر خودم باید بگم که درسته که ما نمی تونم همه جامعه را بشناسیم حرفتون هم متین برای شناخت انسان ها خیلی باید وقت گذاشت ولی من منظورم این بود که به جای اینکه مثلا وقتی خانوادم از رفتن من به یه مهمونی منع می کنن به جای اینکه بشینم تو اتاقم و حکم برای اونا صادر کنم و همین طور الکی آب غوره بگیرم که اینا من را درک نمی کنن و از این حرفا و صد تا چیزی که لایق دشمن هم نیست نثارشون کنم خدای نکرده
می تونم یه کم خودم را جای اونا بذارم یکم از دید اونا به زندگی نگاه کنم نه این که همه چیز را بخوام بر طبق میل و نظر شخصیم و این که من چون می گم درسته و دوستام دوستای خوبی هستن ببینم خوب باید یه کم هم حق به اونا بدم این طوری خیلی راحت تر می شه نه من خودم را یه موجود در قفس و تحت فشار می بینم و نه پدرو مادرم مجبور می شن مرتب سر این مسائل با من بحث کنن
من منظورم این بودحالا همه مختارن می تونن موافق باشن یا مخالف
( بعدم شما از کجا می دونستین که تاریخ و هندسه من ضعیفه که دست گذاشتین رو نقطه ضعفم که ضایع بشم:crying2:) (شوخی بودادیدم جو خیلی جدی شدی گفتم یه چی بگم بخندیم:w15: )
و مثل همیشه هم پایدار و موفق باشین:w27:
 

salahshur

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام
ببخشید که طول کشید در جواب دادن راسش این چند روزه حال و روزه خوشی نداشتم و نتونستم بیام به این جا سر بزنم
ممنون که خیلی مسائل را با مثال بیان کردین خیلی دلم می خواست می تونستم به طور کامل جواب می دادم چون فکر کنم این بار بر خلاف همیشه به جای دعوا به جاهای خوبی می رسید و شاید خیلی سوتفاهم ها رفع می شد ولی متاسفانه این چند وقت نمی تونم دیگه مرتب بیام
خوب در رابطه با سوالتون در مورد جامعه فکر کنم با thx که هم پایه اون نوشته و هم این نوشته زدم منظورم و گفتم ولی برای رفع سوتفاهم تشریحی جواب می دم
خوب منم که کلا همین را گفتم و می گم پس جایی برای بحث لااقل روی این موضوع نمی مونه ;)

در مورد تغییر دنیا و جامعه هم درست حرفتون متین خیلی ها بودن که دنیا را تغییر دادن من هم منکر نیستم
من می گم اگر کسی بخواد دنیا یا حالا کشورش و یا حالا هر چیزی را تغییر بده اول باید خودش را بشناسه و هدفش از زندگی و بعد بخواد که روی سایرین هم تاثیر بذاره
در مورد بر خورد سایرین با ما باید بگم که ( البته بازم طبق معمول این نظر منه) برخورد بد سایرین دلیل بر این نمی شه که من هم بخوام بد باهاشون برخورد کنم نمی گم درتمام موارد چون به هر حال هر کسی یه موقعی عصبانی میشه و یه کاری را انجام میده که در حالت عادی نه
ولی به طور مثال آیا این درسته که کسی که به من خیانت می کنه و میره از اعتماد من سو استفاده می کنه من هم همین کار را باهاش انجام بدم؟
اینطوری فرق من با اون چیه؟
غیر از این هست که منم شدم یکی لنگه خودش ؟
یا همین طور برای سایر موارد و هر کار بدی که سایرین می کنن ( البته از دید من )
با نظرتون هم در مورد احترام متقابل موافقم
نه من منظورم این نبود که بگم کسی که یه حرفی به من زده بشینم بگم چه منظوری داشته منظورم این بود که یا به طور مستقیم آدم به یه نفر می گه که به چه دلیل فلان حرف را زدی یا سعی کنه که بهترین حالت را از نوشته یه نفر برداشت کنه نه بدترین ( مثل همون سه نقطه که آخرش هم بحثش به جایی نرسید:biggrin:)
در مورد اون نوشته من هم که گفتین
4) شما حق این رو ندارید در رابطه با اعتقادات دیگران حکم صادر کنید شما میتونید بگید من اینجوری فکر میکنم که مثلا میتونید بگید نظر من اینی که در ادامه گفتین باشه اما اون جمله بالایی خیلی بده،اگر بدون جمله بالایی زده میشد خیلی بهتر بود البته این نظر منه

والا من که گفتم اون نظر شخصی هست یعنی من اینطور فکر می کنم نه این که بخوام به کسی بگم اعتقاداتت مسخرست پاشو برو
خوب من به جای اینکه اولش بزنم به نظرم آخرش تو پرانتز نوشتم که این نظر منه والا من که در معنی این که شما گفتین ( اولش بنویسم به نظرم یا بگم عقیده شخصی هست ) با این که خودم نوشتم ( آخرش داخل پرانتز) فرقی نمی بینم! حالا اگر به نظر شما فرقی هست باشه میرم از پرانتز میارمش بیرون!
بازم می گم نه حکمی صادر کردم و نه اعتقادات کسی را مسخره کردم فقط یه نظر شخصی بود همین
در مورد نفس هم من نمی دونم از چه لحاظ می گین ولی در کل به قول یکی از بچه های باشگاه ما اینجا قصد قانع کردن هم را نداریم فقط روی یه موضوع بحث می کنیم و قصد رسیدن به یه نتیجه مشترک هم نداریم
در مورد جمله آخر خودم باید بگم که درسته که ما نمی تونم همه جامعه را بشناسیم حرفتون هم متین برای شناخت انسان ها خیلی باید وقت گذاشت ولی من منظورم این بود که به جای اینکه مثلا وقتی خانوادم از رفتن من به یه مهمونی منع می کنن به جای اینکه بشینم تو اتاقم و حکم برای اونا صادر کنم و همین طور الکی آب غوره بگیرم که اینا من را درک نمی کنن و از این حرفا و صد تا چیزی که لایق دشمن هم نیست نثارشون کنم خدای نکرده
می تونم یه کم خودم را جای اونا بذارم یکم از دید اونا به زندگی نگاه کنم نه این که همه چیز را بخوام بر طبق میل و نظر شخصیم و این که من چون می گم درسته و دوستام دوستای خوبی هستن ببینم خوب باید یه کم هم حق به اونا بدم این طوری خیلی راحت تر می شه نه من خودم را یه موجود در قفس و تحت فشار می بینم و نه پدرو مادرم مجبور می شن مرتب سر این مسائل با من بحث کنن
من منظورم این بودحالا همه مختارن می تونن موافق باشن یا مخالف
( بعدم شما از کجا می دونستین که تاریخ و هندسه من ضعیفه که دست گذاشتین رو نقطه ضعفم که ضایع بشم:crying2:) (شوخی بودادیدم جو خیلی جدی شدی گفتم یه چی بگم بخندیم:w15: )
و مثل همیشه هم پایدار و موفق باشین:w27:

در مورد برخورد بد سایرین حرف شما متین هست.من خودم شخصا اگر کسی باهام برخورد بدی بکنه که فقط بین خودم و خودش باشه 90% ترک رابطه میکنم .10 %برخورد مواقعی پیش میاد که یه جمعی باشیم که صدمه خورده باشیم یا آبرویی ازم در جلوی جمعی رفته باشه .در این صورت برخورد میکنم:w13::w43::neutral:
درمورد اون نوشته بذارید اینجوری بگم بهتره فقط اون جمله اول رو حذف میکردید و ادامه متن رو میذاشتید بهتر بود و الا میدونم که این نظر شماست;)

در مورد این قضیه که بیایم دیدگاه آدم های اطرافمون یا بهتره بگم نزدیکانمون مثل خانواده قبل و بعد از ازدواج،دوستان بسیار نزدیک که خیلی وقت باهاشون دوستیم موافقم.در این گونه موارد فداکاری طرفین خیلی موثره در حفظ ارزشها.اما باور کنید خیلی از مواقع میشه بعضی از دیدگاه ها رو عوض کرد.فقط باید بشینید و با زبان خودشون +منطق باهاشون صحبت کنید. من وقتی کلاس دوم دبیرستان بودم کارایی کردم که خانواده در خیلی از مسائل ازم مشورت میخوان یا اطمینان کامل دارن.یادش بخیر سال پیش دانشگاهی میشد بابم و مامانم اینا میرفتن مسافرت و یه خونه خالی و گاهی وقتا 2تا ماشین میذاشتن توی خونه و میرفتن.چون میدونستن نهایت کاری که بچشون میکنه اینکه یا صدای آهنگ زیاد میکنه یا دوستاش دعوت میکنه خونه باهم میخندن:w36: و یه همبری درست میکنن و تموم میشه میره پی کارش.
یادم میاد یه بار یکی از بچه ها خونمون بود.گفت احسان زنگ بزن به مامانت اینا ببین کی میان.خودت که توی پیچوندن استادی فقط نفهمن که ما میخوایم بدونیم که کی میان.من زنگ زدم گفت مامان کی میاین:w12:.مامانم گفت:پسرم پسفردا.گفتم ممنون و قطع کردم.دوستم کفش برید.گفت من به مامانم اینا زنگ میزنم میگم کی میاین ؟حالا شوشترن.میگه نیم ساعت دیگه رسیدیم.2 ساعت بعد زنگ میزنم کجایین؟میگه الان پشت دریم.یهو میبینی زود زود بیان 2 ساعت بعدش هست:w15:
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با سلام
بله درسته ولی تا این جا که من با آدما بر خورد داشتم خیلی کم می شه نظر کسی را عوض کرد چون همه فکر می کن اگر نظرشون را بخوان عوض کنن به این معناست که کم آوردن
در مورد خانواده و اعتمادشون و این که در مورد رفتن بیرون گفتم خوب منم باهاشون صحبت کردم و دیدم اونا راست می گن مسئله سر عدم اعتماد اونا به من یا به طور مثال پدر و مادرا به دختراشون نیست مسئله فساد جامعه است که متاسفانه در بیشتر مواقع دخترای ما سرشون و کردن زیر برف و نمی خوان ببینین و قبول کنن!
خوب وقتی می بینم حرفاشون منطقی هست و قابل قبول دلیلی نداره بخوام نظرشون را تغییر بدم در 90 % مواردی که خودم با دوستام صحبت می کنم و می گم شما اگر جای پدر و مادرتون بودین و با توجه به این چیزایی که خودتون تا الان تجربه کردین اجازه می دادین که دخترتون همین آزادی عمل که الان خودتون دارین ( که البته خیلی ها هم ازش ناراضی هستن ) داشته باشه ؟ و خودوشن صریحا می گفتن نه و شاید حتی خیلی بیشتر از اینا سخت گیری می کردیم!
واسه همین می گم باید بتونیم مسائل را از دید سایرین هم ببینیم
شاد و سربلند باشید;)
 

salahshur

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش من بابام و مامانم خیلی رو برادر وسطیم سخت گیری میکردن و به حقم بود.اما من یه سوال ازشون پرسیدم که شما تا کی میخواین این کارو ادامه بدین؟ببینین این الان 24 25 سالشه.1 2 3 سال دیگه میخواد خدایی نکرده زن بگیره.اما با این کارا شما اون هنوز بچه مونده.فردا رفت یه جای دیگه که شما نبودین میخواد چکار کنه؟بهتر نیست شیوه انتخاب یادش بدین بعد بزارید تجربه کسب کنه؟یه ضرب مثل چینی میگه:اگه کسی رو دوست داری بهش ماهی بده اما اگر خیلی دوستش داری بهش ماهیگیری یاد بده.
از اون موقع بردارم آزاد تر شد.بهترم بود چون الان پدر و مادرم پهلوی من هستن و از اون دور
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: sh85

امیر Amir

عضو جدید
یه پستی رو توی یه جا درباره آزادی گذاشتم بهتر دیدم اصلا یه تاپیک در موردش زده بشه با این موضوع
چقدر خودتون و اعتقاداتون رو میشناسید؟

ببینید آیا واقعا نشستین ببینین به چی اعتقاد دارین؟اعتقاد فقط در بحث مذهب نیست در همه سطوح.وقتی یه چیزی رو قبول میکنیم باید هم خوبی هاشو قبول کنیم هم بدیهاشو.
مثال میزنم فرض کنید شما یه آدم دین محور هستید در دو قسمت مثالم رو تقسیم میکنم
1)مرد:من دین رو قبول دارم دستش درد نکنه خدا گفته 4تا زن بگیریم.سوال میکنیم آقای فلانی دختر یا خواهرت مشکل جنسی داره آیا حاضری بذاری ازدواج موقت کنه تا به گناه نکشه؟خدا این راه رو در اینگونه مسایل پیشنهاد داده. به جرات میگم اینو از هر مردی حتی استاد الهیات پرسیدم گفت: مگر غیرت مردی اجازه به همچین کاری میده؟خودت حاضری خواهرت ازدواج موقت کنه؟وقتی جواب میدی پس غیرت تو بر حرف خدا ارجعیت داره؟ یا حرفی نمیزنن یا بحث رو عوض میکنن
2)زن:بحث سر اینکه مردها میتونن 4تا زن بگیرن و خانوم ها نمیتونن.بحثش نمیکنم چون خودتون بحثش رو دیدید

فرض کنید من میخوام قهرمان مسابقات k-1 دنیا بشم در ورزشهای رزمی.یه سری هزینه ها باید بپردازم
1)از وقت خیلی از کارهام بزنم بعضی موقع ها حتی کار کردن
2)باید به شدت تمرین بکنم و سختی بکشم تا زیر ضربات حریفام بتونم تحمل کنم
3)باید یه رژیم غذایی خاص رو رعایت کنم تا از فرم ایده آل خارج نشم
4)باید مراقب بدنم باشم تا مریض نشم چون اگر شدم خیلی از زحماتم به هدر میره
و.....
اما اگر این هزینه ها رو بدم اونو به احتمال زیاد بدست میارم و وقتی هم بدست اوردم ازش لذت میبرم


آزادی همه جا دادنی نیست، خیلی جاها گرفتنی هست،آیا تلاشی براش کردی؟آیا حاضری براش هر هزینه در عمل بدی؟خیلی ها میگن من برای اعتقاداتم جونمم میدم اما تا یه داد سرشون میکشن همه چیز یادشون میره.معتقد هستن ها اما خوب توی درجه بندی خیلی از چیزها شاید اشتباه کردن یا مطابق با عمل نبوده
آیا اصلا آزادی رو برای خودت تعریف کردی؟آیا تعریفی که کردی با سایر اعتقادات و تعریفهات تداخل نداره؟
باور کنید شناخت خودتون از هر شناختی سخت تره. خیلی ها میگن آزادی یعنی اینکه من اینو و اینو اینو میخوام.خیلی خوب پس از اینا محرومی.نه آقا من اونا رو هم میخوام.مگه نمیگی آزادی.آزادی یعنی اینکه همه چی رو بخوای.اما نمیشه چرا؟چون بعضی چیزها در تضاد هم هستن.تو نمیتونی هردوی اونها رو بخوای مثلا فرض کن شما میگی من روز رو میخوام با ستاره های شبو.بهت میدن.میگی پس ستاره های شب کو چرا من نمیبینمشون؟جواب میدن نور خورشید اونقدر زیاده که نمیبینیشون.میگی پس نور خورشید رو کم کن.اونقدر کم میکنن که اونا قشنگ پیدا میشن.اما نگاه میکنی میبینی دیگه روز نیست.
این بحث توی عشق هم هست.نمیتونید شما بگید عشق این هست و این هست و این هست و این نیست. جمله چند تا نویسنده رو بذاری.برای این گونه مسایل اول باید خودتو بشناسی بعد اونها رو تعریف کنی.تعریفی که شما میکنی با دوستت شاید 180 درجه فرق داشته باشه.نمیتونی اونو برای هرکسی نسخه کنی و بگی من تجربه کردم این بوده پس غیر از این نیست.از دید یه دختر مذهبی شاید چادر نهایت آزادی باشه اما از دید شما نهایت محدودیت و بلاعکس شاید از دید اون موها و مانتوی تنگ شما نهایت حقارت باشه اما از دید شما نهایت صلابت و آزادی

من توی این دنیا خیلی ها رو دیدم که خیلی از حرفهاشون و کاراشون در تناقض هست و این به خاطر عدم شناخت هست یا سوءاستفاده از همه چیز و زیر پا گذاشتن همه اخلاقیات
بشینید و خودتون رو بیشتر بشناسید

نظر دوستان رو با دیده منت میپذیریم


سلام...

اعتقاد به اعتقاد دارم...


امیر

 

maryamsalivan

عضو جدید
اولین کسی که شناختم خودم بودم بعد ذره ذره دنیای اطراف را شناختم خوبی ها و بدی های دنیا دیدم این شناخت کافی نیست در ورای شناخت های محدود ما انسان ها شناختی عظیم نهفته است. شدم ماجراجو و کاوشگر سفر کردم به هر نقطه و مکانی تا بیابم جواب سوالم که خدا چیست؟ اما نمیدانستم جواب سوالم را در یک سلول کوچک و سر کلاس زیست میابم و الان چند سالی است که میدانم هدف چیست واعتقاد یعنی چی ای کاش از اول دبستان درس زیست شناسی را یاد میگرفتم ، اگر این طور بود سالها از زندگیم را با آرامش زندگی میکردم.( از دبیر عزیزم آقای رنجبر که من را در شناخت این عظمت کمک کرد ممنونم الهی همیشه پاینده و برقرار باشه)
برای تموم معلم های عزیزی که ما را از دانش خودشون بی بهره نمیزارن صلوات.
 
بالا