چطور از سختی های زندگی عبور کردی؟

شـیوا

عضو جدید
شده به بن بست برسی؟ یا از اون سخت تر، یکی از چاه های تاریک زندگی قورتت بده؟

ببینی همه ی انرژیت خرج شده و هنوز همونجایی؟

تونستی ازش بیرون بیای؟

اگه تونستی، یا نتونستی، در موردش بنویس. و در مورد اثرش روی ادامه زندگیت.
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شده به بن بست برسی؟ یا از اون سخت تر، یکی از چاه های تاریک زندگی قورتت بده؟

ببینی همه ی انرژیت خرج شده و هنوز همونجایی؟

تونستی ازش بیرون بیای؟

اگه تونستی، یا نتونستی، در موردش بنویس. و در مورد اثرش روی ادامه زندگیت.
نتونستم. ولی به آینده امیدوارم.
 

amir-sky

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چیزی که تا به الان از زندگیم فهمیدم این بود که زندگی یعنی سختی،سختی،سختی و تمام.

چرا فایده برام داشت ولی به چه قیمتی مهمه!.....کدوم مشکل مهمه!.....ووووو

آره بیرون آمدم ولی یه قانون نانوشته زندگی هست که میگن هر چی سنت بره بالا مشکلاتت بیشتر میشه.

امیدوارم به جاهای خوبش هم برسیم....منتظریم!
 

hantey1212

عضو جدید
با تشکر از سوال خوب تون :Dدر جوابتون باید بگم:عزیزم به نظر من یک سری مشکلات هیچ وقت حل نمیشه مگر به مرور زمان هضم بشه ..ولی در کل من تونستم باهاش کنار بیام و با خودم حلش کنم...آینده روشنی بعد تحمل همه مشکلات در انتظاره...منتظرش باش
 

شـیوا

عضو جدید
یه قانون نانوشته زندگی هست که میگن هر چی سنت بره بالا مشکلاتت بیشتر میشه.

به نظر من با بالاتر رفتن سن، دو حالت پیش میاد.

کسیکه درست با مشکلات و مسائل زندگی مواجه بشه، و سعی کنه عاقلانه حلشون کنه، هرچه سنش بیشتر بشه "زندگی کردن" براش آسون تر می شه. چون اولا خیلی از مسائل زندگی تکراری هستند و هرچند ظاهرشون فرق می کنه اما الگوریتم و ابزار حلشون بسیار به هم شبیه هستند.
دوما، اینطور فردی چون از ابزارها و الگوریتم های مناسبی برای رویارویی با مسائل زندگی استفاده می کنه، هرچه بیشتر زندگی می کنه (سنش بالاتر می ره) هم ابزارهاش قوی تر می شن، هم الگوریتم هاش به بهینه شدن نزدیک تر می شن. مثلا ابزارهای مدیریتی (در شرایط خشم یا استرس یا ...)، یا الگوریتم مواجهه با شکست...

اما کسیکه از ابزارها و الگوریتم های درست استفاده نکنه، یا به فکر بهبود ابزارها و الگوریتم هاش نباشه، هرچه می گذره نه تنها مشکل رو مشکل میاره، بلکه از همون ابزارها و الگوریتم ها آسیب می بینه، و برای مقابله با مشکلات بعدی ضعیف تر می شه.

خلاصه زندگی کردن مثل یه تمرین بدنسازی می مونه. می تونه قوی ترمون کنه، می تونه بهمون آسیب بزنه.

البته این دو تیپی که گفتم، صفر و یکش بود. خیلی ها بین این حالات هستند، در بعضی موارد رویکرد درست دارن، در بعضی موارد رویکرد غلط.
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر من با بالاتر رفتن سن، دو حالت پیش میاد.

کسیکه درست با مشکلات و مسائل زندگی مواجه بشه، و سعی کنه عاقلانه حلشون کنه، هرچه سنش بیشتر بشه "زندگی کردن" براش آسون تر می شه. چون اولا خیلی از مسائل زندگی تکراری هستند و هرچند ظاهرشون فرق می کنه اما الگوریتم و ابزار حلشون بسیار به هم شبیه هستند.
دوما، اینطور فردی چون از ابزارها و الگوریتم های مناسبی برای رویارویی با مسائل زندگی استفاده می کنه، هرچه بیشتر زندگی می کنه (سنش بالاتر می ره) هم ابزارهاش قوی تر می شن، هم الگوریتم هاش به بهینه شدن نزدیک تر می شن. مثلا ابزارهای مدیریتی (در شرایط خشم یا استرس یا ...)، یا الگوریتم مواجهه با شکست...

اما کسیکه از ابزارها و الگوریتم های درست استفاده نکنه، یا به فکر بهبود ابزارها و الگوریتم هاش نباشه، هرچه می گذره نه تنها مشکل رو مشکل میاره، بلکه از همون ابزارها و الگوریتم ها آسیب می بینه، و برای مقابله با مشکلات بعدی ضعیف تر می شه.

خلاصه زندگی کردن مثل یه تمرین بدنسازی می مونه. می تونه قوی ترمون کنه، می تونه بهمون آسیب بزنه.

البته این دو تیپی که گفتم، صفر و یکش بود. خیلی ها بین این حالات هستند، در بعضی موارد رویکرد درست دارن، در بعضی موارد رویکرد غلط.


موافقم...مشکلات زندگی چه بخوایم چه نخوایم وجود داره..این نحوه برخورد ما با مشکلاته که می تونه تو زندگی قوی ترمون کنه یا ضعیف و ضعیف تر.
منم تجربه داشتم ...و یه چیزی رو بگم وقتی یه مشکلی هست و ازش بگذریم و بزاریم خیس بخوره ... بگیم درست میشه خودش حالا //نه نمیشه .///باید یه جوری درستش کرد.اگرنه روآینده و زندگیمون تاثیر خودش رو می زاره .
 

شـیوا

عضو جدید
هرچند روند زندگیم در مجموع رو به رشد بود، اما الان نمی تونم تشخیص بدم که بیشتر به کدوم دسته تعلق داشتم.

میگن دردی که منو نکشه، قوی ترم می کنه. دردهای من اونقدر زیاد شده بودن که منو کشتن... اما دارم تلاش می کنم که زنده بشم.

بخاطر همین ازتون خواستم که داستان تلاشتون رو برام بنویسید.
 
آخرین ویرایش:

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شده به بن بست برسی؟ یا از اون سخت تر، یکی از چاه های تاریک زندگی قورتت بده؟

ببینی همه ی انرژیت خرج شده و هنوز همونجایی؟

تونستی ازش بیرون بیای؟

اگه تونستی، یا نتونستی، در موردش بنویس. و در مورد اثرش روی ادامه زندگیت.

تا دلتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بخواددددددددد هیچی دیگه خوردیم زمین بلند شدیم دوباره زمین دوباره بلند شدیم
تغییر مسیر دادیم
چون می گذرد غمی نیست
مهم سلامتی هست که هست بی خیال بقیه اشششش
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من با این سن کم خیلی بلاها سرم اومده اما کم نیاوردم جلوی مشکلات

هر وقت یه مشکلی برام پیش میومد اول به خودم میگفتم بدترین اتفاقی که ممکنه پیش بیاد برام چیه بعد برای اون اماده میشدم

نمیخوام بگم اره من به راحتی از همه مشکلات گذشتم نه خیلی سخت بود بعضیاش خیلی سختی کشیدم تا دوباره رو به راه شدم اما اما دوباره رو به راه شدم و این مهمه ;)
 

amir-sky

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نظر من با بالاتر رفتن سن، دو حالت پیش میاد.

کسیکه درست با مشکلات و مسائل زندگی مواجه بشه، و سعی کنه عاقلانه حلشون کنه، هرچه سنش بیشتر بشه "زندگی کردن" براش آسون تر می شه. چون اولا خیلی از مسائل زندگی تکراری هستند و هرچند ظاهرشون فرق می کنه اما الگوریتم و ابزار حلشون بسیار به هم شبیه هستند.
دوما، اینطور فردی چون از ابزارها و الگوریتم های مناسبی برای رویارویی با مسائل زندگی استفاده می کنه، هرچه بیشتر زندگی می کنه (سنش بالاتر می ره) هم ابزارهاش قوی تر می شن، هم الگوریتم هاش به بهینه شدن نزدیک تر می شن. مثلا ابزارهای مدیریتی (در شرایط خشم یا استرس یا ...)، یا الگوریتم مواجهه با شکست...

اما کسیکه از ابزارها و الگوریتم های درست استفاده نکنه، یا به فکر بهبود ابزارها و الگوریتم هاش نباشه، هرچه می گذره نه تنها مشکل رو مشکل میاره، بلکه از همون ابزارها و الگوریتم ها آسیب می بینه، و برای مقابله با مشکلات بعدی ضعیف تر می شه.

خلاصه زندگی کردن مثل یه تمرین بدنسازی می مونه. می تونه قوی ترمون کنه، می تونه بهمون آسیب بزنه.

البته این دو تیپی که گفتم، صفر و یکش بود. خیلی ها بین این حالات هستند، در بعضی موارد رویکرد درست دارن، در بعضی موارد رویکرد غلط.

تحلیلتون برای من قابل احترامه و اشتباه هم نیست....ولی به نظرم تجربتون کمتره.

بعضی چیزا تو زندگی طوری اتفاق میفته که امکان نداره بتونی حلشون کنی.....فقط یه چیزی میتونه حلش کنه:

((((گذشت زمان)))

یاعلی
 

DAVID WILSON

عضو جدید
نه باید سخت بگیرید
من خودم خیلی ریلکس هستم
همه جا لبخند میزنم
کسی تو صف بزنه جلو با لبخند بهش میگم نوبت شما نیست
کلا همه جا تا بتومنم با خوش روی جلو میرم و عادتمه
هر وقت بخندم از ته قلب می خندم و با صدای بلند
به آینده خیلی امید داره الانم 20 سالمه
خیلی آرزوها دارم که میخوام بهشون برسم
هدف های زیادی دارم
و آخرین هدف کار در خارج از کشور به عنوان یک متخصص هست
که براش خیلی تلاش می کنم
فقط امید رو از دست ندید
 

محمودپور

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ وقت سپر و شمشیرم رو نمی اندازم. چون می دونم اون لحظه ای که تسلیم بشم شکست خوردم.
 

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عبور نکردم توش غرق شدم ...تازه هنوز تا وسط اقیانوس مونده ....
 

memar_w

عضو جدید
هر کسی به روش خودش مشکلشو حل میکنه من خودم به زمان میسپرم اما جایی که لازمه تلاشمو میکنم
بعضی موقعه ها باید به مشکل فرصت داد تا خودت بهتر بتونی باهاش کنار بیای یه زمان برا خودت کنار بزاری و عجله نکنی یه جورایی بسپر دست خدا
مشکلات پستی و بلندی زندگی هستن باعث رشد مون میشن
 

SaNaZ Sa

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا عبورم داد،زیاد تلاش نکردم...الانم که هنوز عبور نکردم
 

saghar*20*

عضو جدید
میگن مشکلات زندگی ادمو پخته میکنه ولی بعضی سختیاادموازپختگی اونورتر,,میسوزونه
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی که بفهمی و درک کنی با همه ی وجودت که اشتباه کردی
وقتی که نخوای راه اشتباهتو ادامه بدی
وقتی که فهمیدی با اصرار به ادامه ی اشتباهت خودتو جوونیتو سوزوندی
اونوقت از خدا ی فرصت دوباره میخوای
خداهم کمکت میکنه
درسته چن سال از بهترین روزامو به اشتباه از دست دادم
اما خداروشکر که دوباره برگشتم تو مسیر اصلی........
 
  • Like
واکنش ها: ayja

bbaran

عضو جدید
توکل و امید به خدا البته خیلی سخته ولی اگه تو اوج سختی یاد این بیفتی که خدا همیشه مواظبت و از خودت بهت نزدیکتره اون وقته که همه چی رو به خدا میسپاریم و توکل می کنیم ، من خیلی وقتا چیزایی رو از خدا خواستم ولی خدا همون موقع بهم نداد بعد از گذشت زمان خدا را شکر کردم ،باید به خدا اعتماد و توکل کنیم برای سختیا از خدا کمک بخوایم و اینکه بعضی سختیا را باور و قبول کنیم خیلی اتفاقات سخت و بد هم نیستند ولی ما از اونا واسه خودمون کوه می سازیم ما با تفکرات اشتباه خیلی مشکلات رو واسه خودمون درست می کنیم من چند وقت پیش یه مشکلی واسم پیش اومده بود واسش خیلی ناراحت بودم وقتی زمان گذشت سعی کردم بهش فکر نکنم حالا دیگه چند وقته اصلا واسم ناراحت کننده نیست تاره افسوس زمانیا می خورم که اینقد اعصابمو واسش خورد کردم.
 

Similar threads

بالا