پروانگـــی...

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز

تاثیر پروانه‏ ای حضور تو در شب‏ هام
همین شمعی‏ ست که دارم می سوزد،
همین عمری ست که دارم از دست می رود ،
همین بوی گل
که دارم مست می کند
من از حضور تو در شب‏ هام
پروانه‏ ام ..


{ کامران رسول زاده }
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] چه کسی می داند
که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهــــایی؟
چه کسی می داند
که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟
پیله ات را بگشا،
تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایــی!!

[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]"سهراب سپهری" [/FONT]
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگی هایم برای تو
تمامی ندارد...
عزیزم!
آن روز که روسری گلدارت را
سرت کردی
فکر بی تابی پروانه ها نبودی!؟

محسن حسینخانی

 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز

من یک زن خوشبختم!
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
و تو که هر روز به پنجره ی اتاقم پیله می کنی
یک روز پروانه ای خوشبخت می شوی

با این همه
دروغ عنکبوتی ست
که مدام
در دهانم تار می تند.

"منیره حسینی"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام پروانه‌ ها قاصدک بودند
به هر قاصدکی
راز چشمان تو را گفتم
پروانه شد
تمام پروانه‌ ها
ادای چشمان تو را
در می‌آورند
چون بغض مرا دوست دارند.

کیکاووس یاکیده


 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز

گم شدم در خود نمی‌دانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم

سایه‌ای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم

زآمدن بس بی نشانم وز شدن بس بی خبر
گوئیا یکدم برآمد کامدم من یا شدم

می‌مپرس از من سخن زیرا که چون
پروانه‌ ای
در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم

در ره عشقش چو دانش باید و بی دانشی
لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

چون همه تن دیده می‌بایست بود و کور گشت
این عجایب بین که چون بینا و نابینا شدم

خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی
تا کجاست آنجا که من سرگشته‌دل آنجا شدم

چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان
من ز تاثیر دل او بی دل و شیدا شدم


"عطار"


 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
تن‌َت
به دشتِ گل‌های وحشی‌ می‌ماند:
معطر و ناشناخته!
بوسه‌ام
هرجا که می‌نشیند
پروانه‌ ای از خواب می‌پرد!

رضا کاظمی
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته تر از پروانه
سالهاست
گرد رویاهای سرخ باغچه خویش
پر می زنم و هنوز
غربت تلخ همیشه را،
مزه می کنم...

من خسته ام...
و هیچ حاجتی به تایید هیچ
پروانه ای نیست...
کافی است دکمه پیراهن پریروزم را باز کنی
تا پاره پاره های عریان عمر هزار
پروانه را،
به سوگ بنشینی...

من خیس خستگی ام...
بیا شانه هایت را
بالش خیل خستگی هایم کن...
شاید شبی...
زخم هایم را زمین بگذارم
...!

"بهمن قره داغی"

 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیال خوابیدن در آغوشت
یا حتا صدات
آقای من!
در آغوشِ صدات هم
می‌توانم بخوابم
و همه‌ی دنیا را
مال خودم بدانم.

حالا پرواز کرده‌ای
بر بال فرشتگان نشسته‌
پیله‌بسته
پروانه‌ ای؟
نه
عقاب من!
آره
تک‌سوار بی نقاب من!

این منم
که گمشده‌ام
یا تویی
که پیدا نمی‌شوی؟

بدون رنگ
با نوک انگشت‌هات
مرا بر تنم نقاشی کن
فقط
چشم‌هام را باز بکش.



"عباس معروفی"

 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز




گر شمع را ز شعله رهائی است آرزو

آتش چرا به خرمن پروانه میزند


سرمست ای کبوترک ساده دل مپر

در تیه آز راه تو را دانه میزند


- پروین اعتصامی



 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
پروانه ها...

پروانه ها...

حق با تو بود
می بایست می خوابیدم
اما چیزی خوابم را آشفته کرده است
در دو طاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده ام
با آن گیس های سیاه و روز پریشانشان
کاش تنها نبودم
فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟
کاش تنها نبودی
آن وقت که می توانستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند
بخندیم تا همسایه هامان از خواب بیدار شوند
می دانی ؟
انگار چرخ فلک سوارم
انگار قایقی مرا می برد
انگار روی شیب برف ها با اسکی می روم و
مرا ببخش
ولی آخر چگونه می شود عشق را نوشت ؟
می شنوی ؟
انگار صدای شیون می اید
گوش کن
می دانم که هیچ کس نمی تواند عشق را بنویسد
اما به جای آن
می توانم قصه های خوبی تعریف کنم
گوش کن
یکی بود یکی نبود
زنی بود که به جای آبیاری گلهای بنفشه
به جای خواندن آواز ماه خواهر من است
به جای علوفه دادن به مادیان ها آبستن
به جای پختن کلوچه شیرین
ساده و اخمو
در سایه بوته های نیشکر نشسته بود و کتاب می خواند
صدای شیون در اوج است
می شنوی
برای بیان عشق
به نظر شما
کدام را باید خواند ؟
تاریخ یا جغرافی ؟
می دانی ؟
من دلم برای تاریخ می سوزد
برای نسل ببرهایش که منقرض گشته اند
برای خمره های عسلش که در رف ها شکسته اند
گوش کن
به جای عشق و جستجوی جوهر نیلی می شود چیزهای دیگری نوشت
حق با تو بود
می بایست می خوابیدم
اما مادربزرگ ها گفته اند
چشم ها نگهبان دل هایند
می دانی ؟
از افسانه های قدیم چیزهایی در ذهنم سایه وار در گذر است
کودک
خرگوش
پروانه
و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای
پروانه ها را بدانم که
بی نهایت
بار
در نامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
تا سند سوختن نویسنده شان باشند
پروانه ها
آخ
تصور کن
آن ها در اندیشه چیزی مبهم
که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند
یادم می اید
روزگاری ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است

وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را...
او را...
کسی را... دوست می دارم




"حسین پناهی"
(از مجموعه ستاره)
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیله‌های بسیاری دیده‌ام
آویزان از درختی
در جنگل‌های دور
افتاده بر لبه‌ی پنجره
رها در جوب‌های خیابان.

هرچه فکر می‌کنم اما
یک پروانه بیشتر
در خاطرم نیست
مگر چندبار به دنیا آمده‌ایم
که این همه می‌میریم ؟

چند اسکناس مچاله
چند نخ شکسته‌ی سیگار
آه، بلیط یک‌طرفه !
چیزی
غمگین‌تر از تو
در جیب‌های دنیا پیدا نکرده‌ام
-
ببخشید، این بلیط ...؟
-
پس گرفته نمی‌شود.
پس بادها رفته‌اند ؟!
پس این درخت
به زردِ ابد محکوم شد ؟!
و قاصدک‌ها
آنقدر در کنج دیوار ماندند
که خبرهایشان از خاطر رفت ؟!


-
بیهوده مشت به شیشه‌های این قطار می‌کوبی !
بیهوده صدایت را
به آن‌سوی پنجره پرتاب می‌کنی
ما
بازیگران یک فیلم صامتیم



"گروس عبدالملکیان"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خوابِ سرچشمه را در خیالِ پیاله می‌دیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پُر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما!
کاش می‌دانستیم
هیچ
پروانه‌ ای پریروز پیلگیِ خویش را به یاد نمی‌آورد.

حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می‌میریم
از خانه که می‌آئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغ،
و تحملی طولانی بیاور
احتمالِ گریستنِ ما بسیار است
!

از: سید علی صالحی
دفتر: دیرآمده‌ای ری‌را! باد آمد و همه رویاها را با خود برد / نامه‌ها
چاپ چهارم 1380 - نشر دارینوش
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنچنان ساده ام
که گنجشک‌ها هم می توانند
در جیب هایم لانه کنند
با
پروانه ای سال ها دوست می شوم
برای پای مورچه ام که به گل می ماند
های های گریه می کنم
در دور و دراز باور خود
کودک می مانم
همیشه

حالا
چقدر با من رو راستی
از اینجا تا کجای دنیا برای تو بدوم
و یا با کدام شاخه ی خیالت
خودم را حلق آویز کنم

روزی وقتی که دیگر من نیستم
نمی خواهم
در پیدا و پنهان
تلخ بخندی
و یا به خنده بگویی که من
واقعا ساده بوده ام
حتی
در پیله ی تصور و تصویر

از: علی عبداللهی برفجانی
(ملقب به صلصال گیلانی)
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
من می روم با دست هایت
چتری برای پروانه ها بسازم
دیگر چه می شود که نام گل های باغچه را به خاطر نیاورم؟
یا اصلا ندانم که کدام شاعر شب تاب
قافیه ها را از قاب غمگین پنجره پر داد؟
من که خوب می دانم
بادبادک بی تاب تمام ترانه ها
همیشه پر پشت بام خلوت خاطره های تو می افتد
دیگر چه فرق می کند که بدانم
باد از کدام طرف می وزد.


از: یغما گلرویی
دفتر: گفتم بمان، نماند
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز


شبی در خلوت دل لانه کردی

دل دیوانه را پروانه کردی


به پرواز آمد از شمع وجودت

دلی را چون درونش خانه کردی


سرودی شعر عشقت همچو باران

همان عشقی که صد افسانه کردی


کجا خواهی بیابی تکیه گاهی

چو شبها تکیه بر این شانه کردی


ز عشقت من چه دارم جز فراقت

غمت را وقف این کاشانه کردی


دو چشمانت بشد آرام این دل

دلم با هر دلی بیگانه کردی


صنم ها را برون کردی ز خویشم

تو صد بتخانه را ویرانه کردی


منم بی باده مست از یادت ای دوست

تو نقشت را چو صد پیمانه کردی


منم "مدهوش" آن چشمان شوخت

تو خود را ساقی میخانه کردی


- مدهوش ( سعید پروانه )

 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز

پروانه ها انقدر کوچکند که جای هیچکس راتنگ نمیکنند... ولی باز هم فروتنانه خود را از میان تا میکنند.
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران چقدر باید بباری تا دریا شوم؟
چند هزار درخت باید در من بروید تا جنگل شوم؟
روح سبز و ساحلی من در من نمیگنجد.
شبها ماسه ها را در آغوش میگیرم اما خوابم نمی برد!
کاش میدانستم چقدرخوب بودن نیاز است تا پروانه شدن.
شالیها را درو کردند و پاییز شد
امسال هم نیاموختم چگونه شالیزار شوم.
چقدر بخشش نیاز است تا تکه ای ازخدا شوم؟
آنقدر قالبم کوچک شده که از خدا شدن هم ارضا نمیشوم.
اینجا جای من نیست
بالهایی برای پریدن میخواهم...


شعر از: امین آزاد
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین که پنجره را
این همه می بندم و باز می کنم
تا اتاق پر بشود از پروانه ها
همین که می نشینم
تار بلند موهای خورشید را
به هم گره می زنم
همین هر روز غرق شدنم در نبودنت
شده است زندگی ام...


"فرناز خان احمدی"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
پـــــــــــروانه های روشن

پـــــــــــروانه های روشن

از این آتشی که می سوزانَدم نمی توانم فرار کنم
هر بار که صدای تو می آید آتش می گیرم
و تمام درها به رویم بسته می شود
نگاه که می کنم می فهمم هیچ کدام

از پنجره های خانه پنجره نبوده اند
و آن حیاط بزرگی که هرشب

در آن می دویدم به سمت تو
تا گل های توی مشتت را روی دامنم بپاشی ...
همان نقاشی قدیمی ست که سالها پیش
زیر باران رنگ هایش به هم ریخت
یادت هست؟
من همان دخترکی بودم که لابه لای پیراهنت
دنبال
پروانه های روشن می گشتم
همان خاتون چشم به راهی
که روی پله ها می نشست
و از خوشبختی بی انتهایش با کسی نمی گفت ..

از اینکه می توانست
هر شب با چراغی در کوچه ها دنبالت بیاید
و آن روسری قرمزی که هر بار گره اش را
خودت باز می کردی ...

"فرناز خان احمدی"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته‌تر از پروانه
سالهاست
گٍردِ رؤیاهای سرخ باغچه‌ی خویش پر می زنم وُ
هنوز غربت تلخ همیشه را،
مزه می کنم.

من خسته ام و هیچ حاجتی به تأیید هیچ پروانه ای نیست
کافی ست دگمه‌ی پیراهنِ پریروزم را باز کنی
تا پاره پاره هایِ عریانِ عمرِ هزار
پروانه را،
به سوگ بنشینی.

من خیسِ خستگی ام
بیا شانه هایت را
بالش خیلِ خستگی هایم کن
شاید شبی
زخمهایم را زمین بگذارم...



"بهمن قره داغی"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـــو نیستی...

تـــو نیستی...

تو نیستی که ببینی
چگونه در هوای تو پر می زنم.
کلمات نابینا
بر کاغذهای سفید
دست می سایند و
گرد نام تو جمع می شوند
ثانیه های مُتمرّد
به زخم عقربه ها فرو می ریزند
و نام تو را
تکرار می کنند
تو نیستی که ببینی
چگونه پیلهء سنگ می شکافد
و پروانهء مجروح
با بال شکسته
ابریشم شعر
جارو می کند.


"شمس لنگرودی"
از کتاب: حکایت دریاست زندگی (گزینه اشعار) / نشر نیماژ / چاپ اول: 1392
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
پـــــــــراونه ها...

پـــــــــراونه ها...

یا در قفس آتش بزن پروانه ها را
یا بازگردان آسمان ها را به آن ها




"ضد" - فاضل نظری
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
من با نفس‌های تو
بیدار می‌شوم ...
از صدف درآمدی دیروز
و حالا بر کف دست من
پرواز را دل دل می‌کنی!
گفتم؟
پیش از تو
هیچ مرواریدی
پروانه نشد ...

"عباس معروفی"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایستاده و آرام
به سمت آینه می‌خزم
با اضطراب دلهره آور تعویض چشم ها
و تازه می‌شود دل
از تماشای دو مروارید درخشان
بر کیسه‌ی پاره پوره‌ی صورتم.
جهان پر از لبخند و
پروانه سفید بود!
کدام بود؟
این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را

حرام دیدارش کردم؟


از: حسین پناهی
 
بالا