پدری مهربان تا پس کوچه‌های شهر

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]پدری مهربان تا پس کوچه‌های شهر[/h]

کوچه ها انتظارت را می کشند، صدای گام هایت تنها نوای دل انگیز زنان و کودکانی است که خنده را مهربانی تو دوباره بر لب های شان آورد ،اما از دیشب این کوچه تو را فریاد می زند ،مرد مهربانی را که همه با نام پدر می شناختند.....



امیر المومنین را با فتح خیبرش می شناسیم ،با دفاع غیرت مندانه شان از رسول خدا ، با جنگاوری شان .با زندگی ساده و عدالت شان.در این مقاله می خواهیم کمی بیشتر از مردی بگوییم که شمشیر ذوالفقارش لرزه بر اندام دشمنان می انداخت اما در خانه همسری مهربان بود و پدری که چتر محبت پدری اش تا کوچه پس کوچه های شهر امتداد داشت.

در این مقاله تنها قطره ای از بزرگواری مردی را مرور می کنیم که حتی قاتلش هم از عدل و انصافش بی بهره نماند.تنها قطره ای.....

علی (ع) به مساكین اظهار محبّت می فرمود یتیمان‏ را پدرى می كرد گرسنه‏ ها را سیر و برهنگان را مى‏پوشاند و درویشان را بی نیاز می نمود. ضعفا از عدل او محروم نبودند اهل دین را احترام می نمود از دنیا و زینت آن پرهیز داشت و بشبهاى تاریك مأنوس بود...
با دست خود به نخلها آب می داد و با دستان مبارک خود چاه می کند و باغ و بوستان ایجاد می کرد و آباد می نمود و هر چه در می آورد در راه خدا خرج می کرد...

[h=2]حامی بیوه زنان و پدر یتیمان[/h]امیرمومنان بزرگ بود و در عین بزرگی بسیار مهربان. مهربانی او مخصوص بزرگان و یا مخصوص دوستان و خانواده خود نبود او به ویژه با ضعیفان و یتیمان مهربان بود و از رسیدگی به بیوه زنان و فرزندانشان هیچگاه غافل نبود. گاهی به خانه بیوه زنان می رفت و برایشان غذا می برد اما به همین مقدار بسنده نمی کرد. با کودکان مشغول به بازی می شد تا جایی که صدای خنده آنها بلند شود. او خود را مسئول زندگی بیوه زنان و پدر یتیمان می دانست. در روایت است بیوه زنی که آن حضرت برای او و طفلانش غذا برده بود ،او را نمی شناخت و در حضورش به او توهین نمود وقتی او را شناخت گفت از شما خجالت می کشم حضرت فرمود چرا تو خجالت می کشی من باید از شما خجالت بکشم که در حق شما کوتاهی کردم. (الحیاة با ترجمه احمد آرام ،ج‏2 ،328 )
ایشان تنها به تامین نیازهای مالی یتیمان اکتفاء نمی کردند بلکه به یتیمان محبت پدرانه ابراز می کردند. روزی مقداری عسل به عنوان بیت المال آوردند. حضرت علی (ع) فرمود تا یتیمان را حاضر کردند. موقعی که عسل را بین نیازمندان تقسیم کرد، خودشان به دهان یتیمان عسل می گذاردند. بعضی گفتند : «ای علی ! این عمل برای چیست؟». فرمود : «امام، پدر یتیمان است، به دهان آنها عسل می گذارم و به جای پدران از دست رفته ی آنها به آنها عطوفت پدرانه می کنم».
با آنکه امام و فرمانده مسلمین بود، از توجه و محبت به خادم خود غافل نمی شد بلکه او را به خود مقدم می داشت. در روایت است که گاهی دو لباس می خرید و لباس گران قیمت را به قنبر می بخشید و لباس ارزان تر را برای خود برمی داشت​

[h=2]محب فرزندان[/h]روزی حضرت در منزل نشسته بود، دو کودک خردسال او عباس (ع) و زینب (س) در طرف راست و چپ ایشان نشسته بودند. علی علیه السلام به عباس فرمود : «بگو یک». گفت : «یک». فرمود «بگو دو» . گفت : «حیا دارم با زبانی که یک گفتم ، دو بگویم». علی (ع) چشمان عباس را بوسید. بعد زینب (س) گفت : «پدر جان آیا ما را دوست داری ؟». فرمود : «بله ، فرزندان ما پاره های جگر ما هستند ». گفت : «دو محبت در دل مردان با ایمان نمی گنجد. دوستی خدا و دوستی فرزند. ناچار باید گفت : به نسبت به ما مهربانی ، ولی محبت خالص برای خداست». حضرت از ایمان و اعتقاد فرزندانش بسیار خوشنود شد و ایشان را تکریم و تشویق نمود(کودک ، محمد تقی فلسفی ، ج2 ، ص344,)
نسبت به دخترانش بسیار مهربان و نوازشگر بود و شب آخر عمرش را نزد ام کلثوم به سر برد و او را از خبر شهادتش مطلع نمود و سعی کرد او را برای این مصیبت قبل از آنکه واقع شود آماده کند.

[h=2]متواضع با خدمتکار[/h]هیچ گاه از توجه و محبت حتی به خادم خود غافل نمی شد بلکه او را به خود مقدم می داشت. در روایت است که گاهی دو لباس می خرید و لباس گران قیمت را به قنبر می بخشید و لباس ارزان تر را برای خود برمی داشت.
در کنار تمام عبادت هایی که می کنیم ، باید تمام تلاشمان این باشد که پایان ماه مبارک ، حتی شده یک قدم ، به آسمان نزدیک تر شده باشیم ، بنده ی بهتری باشیم و نشانه اش را در روابط فردی و خانوادگی مان نشان دهیم​

[h=2]مهربان با همسر و اطرافیان[/h]بعد از حضرت فاطمه با برخی از بیوه زنان ازدواج کردند و آنها را بسیار گرامی می داشتند و در حق ایشان بسیار رعایت عدالت می نمودند به گونه ای که اگر نوبت دیگری بود در خانه ی قبلی وضو نمی گرفتند. اقوام همسر را نیز گرامی می داشت و نسبت به ایشان مهربانی می نمود. در روایت است که روزى امیر المۆمنین علیه السّلام نزد همسر عامریه‏ خود وارد شد و زنهائى از فامیل او مهمانش بودند، فرمود از آنها پذیرائى كردید؟ گفت: بخدا چیزى بدانها نخوراندم.
درهمی از اطاق خود آورد، فرمود: با آن انگور بخرید و آن را آوردند به ایشان تعارف کرد و گویا شرم می كردند در حضور حضرت میل کنند. حضرت خود خوشه‏اى برداشت و از آنها دور شد و (مهمانها را تنها گذاشت).

هر چند این نمونه ها ، قطره ای از دریای وجودی امیر المومنین است اما تنها خواستیم تا در کنار شما کمی از ویژگی ها ی یک انسان بزرگ را با هم مرور کنیم ،شاید ما هم بتوانیم کمی تغییر کنیم. این ایام ،زمان مناسبی برای تفکر و تغییر است. در کنار تمام عبادت هایی که می کنیم ، باید تمام تلاشمان این باشد که پایان ماه مبارک ، حتی شده یک قدم ، به آسمان نزدیک تر شده باشیم ، بنده ی بهتری باشیم و نشانه اش را در روابط فردی و خانوادگی مان نشان دهیم.
ما را هم از دعای خیرتان فراموش نکنید.
 

Similar threads

بالا