پاسخ دکتر یثربی به ادعای اخیر استیون هاوکینگ

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
دکتر سید یحیی یثربی استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی درمورد موضع جدید استفن هاوکینگ فیزیکدان برجسته معاصر که عنوان کرده است فلسفه مرده است، در یادداشتی که در اختیار مهر قرار داده بر استمرار تفکر فلسفی در زندگی بشری تأکید کرده است.
آیا فلسفه مرده است؟
مرگ فلسفه را دو قرن پیش از فیزیکدان معاصر هاوکینگ، کانت اعلام کرده بود. و کانت راست می‎گفت، زیرا فلسفه در قرون وسطای غرب مرده بود و چیزی که به نام فلسفه شناخته می‌شد فلسفه نبود، بلکه مجموعه‎ای از مسائل غیرعقلانی بود که کنیز یک دین غیر عقلانی شده بود. ما کاری به آنان نداریم، بلکه اگر می‎خواهیم فلسفه زنده بماند باید به خطرهای کشنده‎ی فلسفه توجه کنیم. فلسفه ما را چند چیز تهدید می‏کند، از جمله:
یک- معرفت شناسی خوشبینانه، از دو جهت:
۱- خوش‎بینی در کمیّت معلومات بشر. در تعریف فلسفه و فیلسوف آمده است که: «ذهن انسان جهانی می‎شود برابر با جهان عینی (صدرا، اسفار، ج۱، ص۲۰). و این بسیار خوش‎بینلنه است که ذهن انسان را با جهان برابر بدانیم.
۲- خوش‎بینی در کیفیّت معلومات. خوش‏بینی در کیفیت معلومات، در دو مرحله مطرح است: یکی اینکه در مرحله تصورات دچار خوش‎بینی هستیم. در تصورات با اینکه ما علم را با «حصول صورت پدیده‏ها در ذهن» تفسیر می‎کنیم، اما به آسانی این صورت را عین حقیقت اشیاء خارجی و تمام حقیقت آنها می‏دانیم که فقط لباس وجود خارجی را با پوشش وجود ذهنی عوض کرده است. و در مرحله‎ای به تجرد این ماهیتها و حقیقت ناب بودن آنها نیز تأکید می‏کنیم! (صدرا، اسفار، ج۳، ص۲۹۲ به بعد و ابن¬سینا، اشارات، نمط۳، فصل۱۶)
دو- کم توجّهی به واقعیّت و جهان عینی. با اینکه در منطق خودمان، این اصل را پذیرفته‎ایم که بهره هرکس از دانش به میزان بهره‏مندی او از حس است (من فقد حساً، فقد علماً)، و با اینکه مشاهده، تجربه، وجدان، حدس و تواتر را از مقدمات یقینی استدلالهای فلسفی‏مان می‎دانیم، چندان توجهی به جهان عینی و عالم محسوسات نداریم.
۱- جدا کردن فلسفه از علوم. فلسفه در آغاز، از علوم جدا نبود و بلکه حاصل علوم و کاوشهای علمی بود. اما به تدریج با رشد و رواج گرایشهای افلاطونی و نوافلاطونی از علم فاصله گرفت. تا جایی که فلسفه در غرب جدید، با صفت «غیرعلمی» توصیف شد! این جدا دانستن فلسفه از علوم در غرب، عملاً فلسفه را بی‏اعتبار کرد. دریغا که در شرق هم از نظر امثال طباطبایی جدایی فلسفه از علوم، دلیل اعتبار و ثبات فلسفه به شمار می‏رود! (طباطبایی، اصول فلسفه، مقاله۱ و۴).
۲- استقلال ذهن و متن. با کم توجهی به واقعیت، ذهن در معرفت حقایق جهان اعتبار مستقل می‎یابد و متون فلسفی نیز تنها سند و منبع مستقل فلسفه شمرده می‏شوند. به همین دلیل در آموزش و پرورش فلسفی، کسی با جهان خارج کار نداشته و سر و کارش با مفاهیم و اصطلاحات ذهنی بوده و استنادش به کتابهای فلسفی خواهد بود. و استدلالها و استنتاجها نیز بر تحلیلهای مفهومی استوار خواهند شد.
سه- پیشنهاد من
اگر بخواهیم که بگوییم فلسفه نمرده است، باید عملا تأثیر آن را در جامعه نشان دهیم. بی‏تردید فلسفه ارسطو در جهان امروز، کارآیی لازم را ندارد. فلسفه ابن سینا و ملّاصدرا نیز همینطور. اینها در دوران خود فلسفه بودند و در حدّ نیاز آن روز کارآیی هم داشتند، امّا اکنون به تاریخ ما تعلّق دارند. بنابراین ما باید فلسفه روز و کارآمد خود را داشته باشیم. برای این کار به حرکت های زیر نیازمندیم:
۱- تکیه و تأکید بر حس و عقل.
۲- تجدید نظر در منطق و معرفت‏شناسی موجودمان، از دو جهت:
یکی، ارجاع همین منطق موجود به مشاهده و تجربه در همه ابواب آن.
دوّمی، تجدید نظر در مسائل مربوط به تصوّرات و حدود و رسوم.
۳- فلسفه را با علم و از علم آغاز کنیم.
ما اگر فیزیک را نشناسیم، متافیزیک درست و کارآمد نخواهیم داشت. من در جای خود، اینها را به تفصیل توضیح داده‎ام.(یثربی، فلسفه چیست، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۷)
در پایان چند نکته را یادآور می‎شوم:
۱- فلسفه اسلامی از همان آغاز به این نکته که باید به واقعیّت استناد کرده و از دانشهای تجربی آغاز کرد، تأکید داشت امّا فلاسفه بعدی عملا از این نکته غفلت کرده‎اند.
۲- دانشهای تجربی چنین نیستند که به قول مرحوم طباطبایی تا جایی پیش بروند، سپس سکوت کنند، (طباطبایی، اصول فلسفه، مقاله اول، نکته دو). نه! بلکه دانشهای تجربی ضمن تحقیقات خودشان شواهدی به دست ما می‎دهند که ما را به باورهای درست در حوزه متافیزیک و حقایق نامحسوس هدایت می‏کنند.
۳ – امکان هرگونه نقد، ارزیابی و تحوّل و تکامل و توسعه در تفکّر فلسفی، در گرو ارتباط این تفکّر با موجودات خارجی و حقایق عینی است، و لذا باید فلسفه را بر اساس علوم تجربی بنیاد نهاد. از آنجا که برای عدّه‎ای این سخن، شگفت انگیز خواهد بود به آنان اعلام می‏کنم که در متافیزیک ابن سینا، ازجمله در اشارات او نمی‏توان حتّی یک مسئله فلسفی پیدا کرد که مستند ومتّکی به فیزیک نباشد، از اثبات نفس تا علم الهی!
در نهایت، فلسفه یعنی تلاش پیگیر انسان برای فهم بنیادی و فراگیر جهان به یاری حس و عقل و بر اساس واقعیّات عینی، هرگز نمرده و نخواهد مرد.
 

Azartronic

عضو جدید
به یقین

به یقین

هر گاه که تمامی انسانها از روی زمین بروند یا بمیرند، شاید آن روز باشد که فلسفه نیز بمیرد.
 

سیامک ترکاشون

متخصص مباحث اجرایی عمران
کاربر ممتاز
با سلام:
بعنوان یک فرد علاقمند به فلسفه - فرمایش های خردمندانه استاد یثربی -صاحب نظری برجسته در این حیطه- را نه از نظر هموطن بودن-بلکه "برها نهای نغزی که بکار برده اند ودرواقع اگر از منظر لجاجت فیزیکدان برجسته ای چون استفان هاوکینگ که همواره با دید ماتریالیستی وفیزیکی فلسفه متا فیزیک را نگریسته ورد می کند -نگاه نکنیم- اصول موضوعه ومتعارفه هستند. عجیب است که بسیاری از دانشمندان علوم تجربی این سیاره ناچیز جهان هستی (حداقل همین یکی که ما شاهد میلیاردها کهکشان ان هستیم وزمین اتمی در ان بیش نیست-وبه جهانهای دیگر موازی با این فعلا کاری ندارم که خود این عزیزان در شناخت همین یکی مانده اند) سعی دارند همه مسایل را از بعد :فیزیکی-تجربی ان بسنجند!-انهم با این علم نا چیز ما. من یاد جمله ای از اوباما در سخنرانی که گویا در هاروارد برای جراهان مغز داشت (در مورد پدیده بیماری الزایمر) خطاب به انان واز جمله استادان فیزیک ودیگر کرسی ها که حضور داشتند افتادم که: گفت: عجیب است که ما هنوز نتوانسته ایم فاصله بین دو گوش خود را کاملا شناسایی کنیم ویک پلان دقیق نقشه برداری مغز خود را تهیه کنیم.ولی مدام پشت تلسکوپ در حال رصد کردن سیاراتی با صدها سال نوری فاصله هستیم.(شاید برخی در اخبار شنیده باشند نقشه مذکور تهیه شده-خیر هنوز کامل نیست -هر چه در شناسایی کامل مبارزه با ویروس H.I.V بدست امده -این هم در همان حد . عملا چیزی که جراحان را بی نیاز از اسکن های عمیق کند -هنوز نشده-یعنی تقریبا : 10 تا20 در صد!). من شخصا عقیده دارم : بین :فلسفه-علوم تجربی-هنر سه مرز ودیوار قطور داریم هر کدام از اینها مقوله ای جدا دارند واز منظر خود باید دیده شوند. احساس هنرمند را در خلق اثر می توان با فرمولاسیون لابراتور فیزبک قانونمند علمی کرد وتوضیح داد؟. ویا بالعکس رابطه فیزیکی ریاضی گرانش نیوتونی یا فضاهای نسبیتی اینشتاینی -از دید واحساس یک هنر مند تشریح کرد؟. وبالاخره : مفاهیم ومعانی متافیزیکی را می توان فقط بصرف : عدم فیزیک لمس ودیدن - نتیجه اعمال کرتکس مغز دانست.؟. بحث از این دست مفصل است وما را نیز داعیه اثبات چیزی نیست.چرا که خود را در ان مقام ومکان نمی بینم. ما وقتی این مرزها را بر می داریم و بطور درهم وبرهم وبا نگاهی مخلوط از :علم-هنر وخود فلسفه می خواهیم به مسایل فلسفه بنگریم بدیهی است که سر از ناکجا اباد در می اوریم. ساحت مقدس فلسفه :ان چیزی که از نظر من:KHNOWLEDG " دانش" و"اگاهی" -نه "علم" به چیزی داشتن - است -را با علم ناچیز خود نیالاییم ومنکر نشویم -اگر هنوز به عمق "دانش فلسفه "نرسیده ایم.
 
آخرین ویرایش:

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
چند سال پیش بود که ریچارد رورتی تو تهران گفته بود که فلسفه نردبانی بود که غرب ازش بالا رفت و گذاشتش کنار.

بله این مسئله حقیقت داره که فلسفه مرد.
مسئله امروز بشر تکنولوژی یعنی میوه درخت فلسفست.امروز کسی از درخت سوال نمیکنه.کسی از زمینی که اون درخت توشه(وجود)سوال نمیکنه.مسئله امروز بشر تکنولوژیه.
جالبه پدران اون علم دارن میگن فلسفه مرده بعد تو ایران نفی میکنن.عجیبه.
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی دو خطشو بخون

امروز تا آیا فلسفه مرده است خوندم!!خخ
 

Similar threads

بالا