ویژه نامه شهادت امام جواد (ع)

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
فرارسیدن سالروز شهادت امام بخشنده جوادالائمه (ع) را به تمام شیعیان اسلام تسلیت عرض میکنیم



چگونگی شهادت ان حضرت:
در مورد شهادت امام جواد ( عليه السلام) يك دسته از روايات مى‏گويند آن حضرت به دست همسرش ام الفضل، دختر مأمون، به اشاره معتصم مسموم گشت. ولى روايتى ديگر مى‏گويد: بعد از آنكه معتصم امام را به بغداد طلبيد... به وسيله «اشناس» شربتى از پرتقال براى امام فرستاد و اشناس به او گفت: پيش از شما اميرالمؤمنين به احمد بن ابى داوود و سعيد بن خضيب و گروهى از بزرگان از اين شربت نوشانيده و امر كرده است شما هم آن را با آب يخ بنوشيد. اين بگفت و يخ آماده كرد. امام فرمود: در شب آن را مى‏نوشم. اشناس گفت: بايد خنك نوشيده شود و الان يخ آن آب مى‏شود و اصرار كرد و امام ( عليه السلام) با علم به عمل آنان آن را نوشيد» .
در جاى ديگرى آمده است كه ابن ابى داوود بعد از ماجرايى مربوط به قطع دست سارق كه امام ( عليه السلام) ديگران را مجاب كرد و معتصم به سخن امام عمل كرد و حرف ديگران را رد كرد، معتصم را به كشتن امام تحريك كرد. ابن ابى داوود مى‏گويد: «پس به معتصم گفتم: خير خواهى براى اميرالمؤمنين بر من واجب است و من واجب است و من در اين جهت سخنى مى‏گويم كه مى‏دانم با آن به آتش (جهنم) مى‏افتم!
معتصم گفت: آن سخن چيست؟
گفتم: (چگونه) اميرالمؤمنين براى امرى از امور دينى كه اتفاق افتاده است فقهاء و علماء مردم را جمع كرد و حكم آن حادثه را از آنان پرسيد و آنان حكم آن را به طورى كه مى‏دانستند گفتند و در مجلس، اعضاى خانواده اميرالمؤمنين و فرماندهان و وزراء و دبيران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه كه در مجلس مى‏گذشت گوش مى‏دادند... آنگاه به خاطر گفته مردى كه نيمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مى‏كنند او از اميرالمؤمنين شايسته‏تر به مقام او است، تمامى سخنان آن علماء و فقهاء را رها كرد و به حكم آن مرد حكم كرد؟ !
پس رنگ معتصم تغيير كرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر اين خير خواهيت به تو پاداش نيك عطا كند!
پس در روز چهارم يكى از دبيران وزرايش را مأمور كرد تا ابوجعفر ( عليه السلام) را به منزل خود دعوت كند، او چنين كرد ولى ابوجعفر ( عليه السلام) نپذيرفت و گفت: تو مى‏دانى كه من در مجالس شما حاضر نمى‏شوم. آن شخص گفت: من شما را براى ضيافتى دعوت مى‏كنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذارى و من با ورود شما به منزلم متبرك شوم. و فلان بن فلان از وزراى خليفه دوست دارد خدمت شما برسد.
پس آن حضرت ( عليه السلام) به منزل او رفت و چون غذا خورد احساس مسموميت كرد و مركب خود را طلبيد. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر ( عليه السلام) فرمود: بيرون رفتن من از خانه تو براى تو بهتر است!
پس در آن روز و شب حال او منقلب بود تا اينكه رحلت نمود.
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
السلام علیک یا جوادالائمه ع.

فرارسیدن شهادت جانسور حضرت امام جواد علیه السلام رو به امام مهربانم امام رضا ع، و امام زمان عج تسلیت میگم....

دوستان روز غم به همتون تسلیت....

التماس دعا
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
نام امام نهم «محمّد»، کنيه اش ابوجعفر و لقبهاي معروفش «تقي» و «جواد» است؛ که حکايت از تقواي بي‌نظير و جود و بخشش فوق العاده ي ايشان دارد. پدر بزرگوارش امام هشتم، حضرت علي بن موسي الرضا(ع) و مادر والا مقامش «خيزران» نام داشت. امام جواد (ع) در آخر ماه صفر سال 203ه. ق پس از شهادت پدر بزرگوارش، درحالي که هفت سال و اندي از عمر مبارکش مي گذشت، عهده دار مقام امامت و جانشين پدر گشت. امامت آن حضرت، هفده سال و چند ماه به طول انجاميد. از اين مدّت، حدود پانزده سال آن معاصر حکومت مأمون و دو سال ديگرش همزمان با زمامداري معتصم عباسي بود.

از حضرت جواد (ع)، با وجود کمي سنشان، کرامات و معجزات زيادي ديده شده است. بيشتر اين معجزات به منظور تثبيت پايه هاي امامت و تحکيم عقايد افراد، صورت گرفته. زيرا صدور معجزه و عمل خارق العاده از مردي که ادعاي امامت مي کند، از نشانه هاي امامت و جانشيني او از رسول خدا (ص) به شمار مي رفت.







 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

مجمع همه ي فضايل انساني
امامان معصوم (ع) مجمع همه ي فضايل انساني و نمونه و الگويند؛ امام نهم نيز در زمان خويش در همه ي فضايل، گوي سبقت را ربوده و سر آمد همگان بودند. عبادت‌هاي پيوسته ي امام و نيايش‌هاي شبانه ي آن حضرت، مشهود و مشهور است. اظهار نيازمندي به درگاه ايزد منّان، خصوصيت ويژه ي همه ي امامان و از جمله امام جواد (ع) بود.

تعليم و تربيت و ساختن انسان‌هاي والا، همواره مورد توجّه امامان ما بوده است. امام محمّد تقي (ع) نيز با اين که زمينه و امکان تماس زيادي با مردم نداشت و عمرش نيز کوتاه بود با اين وجود، افراد بسياري را تربيت کرد؛ از جمله: ابراهيم بن محمّد همدانى، زکريا بن آدم بن عبداللّه، عبدالعظيم حسنى، علي بن مهزيار...

فضايل و مکارم اخلاقي امام جواد (ع) قابل شمارش نيست؛ ازجمله بخشندگي و جود ايشان است که باعث شد به «جواد الائمه» ملقب شوند.امام جواد (ع) هر سال بيش از يک ميليون درهم بين نيازمندان مدينه، تقسيم مي کرد. ايشان مي فرمايند: از نشانه هاي سخاوت مرد، بخشش به کساني است که بر او حقّي دارند.





 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

اسماعيل بن هاشمي مي گويد:

«از تنگدستي به امام جواد (ع) شکايت بردم؛ امام (ع) دست به زير سجّاده برد و يک قطعه طلا به من داد. به بازار برده، آن را کشيدم؛ شانزده مثقال بود!»

عدم دلبستگي امام به دنيا، که نشانه ي زهد ايشان بود نيز بسيار بارز مي باشد. حسين مکاري مي گويد:
«در بغداد خدمت امام (ع) رسيدم. در آن موقع، امام (ع) در کاخ مأمون، مسکن داشت و در اطرافش غلامان و کنيزان بسيار و تشريفات زياد ديده مي شد. با خود گفتم امام جواد (ع) با وجود اين همه امکانات و تشريفات، ديگر به مدينه برنمي‌گردند! امام (ع) فرمودند: اي حسين! نان جو با نمک نيم کوب درحرم رسول خدا (ص) براي من بهتر است از اين موقعيتي که مي بينى!»

امام (ع) مانند پدر بزرگوارشان به کار و تلاش و زراعت نيز مي پرداخت و در مدّتي که در مدينه بود به کارهاي کشاورزي و رسيدگي به باغستان‌ها و نخلستان‌ها، که به عنوان صدقه ي جاريه جدّ بزرگوارش امام موسي بن جعفر (ع) بود، مشغول مي گشت.

خود امام جواد (ع) از جدش امام صادق (ع) روايت کرده است که: «مردي در بدست آوردن مال دنيا سعي زيادي مي کرد. حضرت به او فرمود:« اين مال را براي چه مي خواهى؟» عرض کرد:«براي آنکه به زن و بچّه ام غذاي لازم و نفقه ي واجب را بدهم و به خويشانم ببخشم. براي خدا به مکه بروم. به فقرا و بينوايان کمک کنم. دختران يتيم را شوهر دهم. مجالس مسجد و عظمت شما خاندان را به اميد اجر و ثوابي که پيامبر خدا (ص) وعده داده است، برپا کنم.» امام صادق فرمودند:« اينها همه، کار آخرت است؛ کار دنيا نيست؛ بايد بکوشي و همه ي اين کارها را در سايه ي کسب حلال انجام دهى.»

کار و تلاش براي تأمين معاش خانواده و انجام خيرات و مبرات، از نظر ايشان عبادت بود.
اين امام همام، در ناملايمات روزگار، صبر را پيشه ي خود مي ساخت و بردباري او برغضبش همواره چيره مي شد. نرمخويى، مدارا و صبر و تحمل، دستگيري از نيازمندان، تهيدستان و گرفتاران از خصايص اين امام بزرگوار به شمار مي رفت.



 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
باطل در برابر حق

تلاشهاي مذبوحانه ي مأمون براي ضربه زدن به حضرت محمّد بن علي الجواد (ع) و لکّه‌دار کردن مقام امامت ايشان بسيار زياد بود؛ از جمله اين که، مأمون در اصل ازدواج دخترش «ام الفضل» با امام جواد (ع) اغراض خاصي را دنبال مي کرد. اين ازدواج، موقعيت مناسبي بود که بعضي از نقشه هايش را اجراء کند؛ مثلا در هنگام برنامه ي ازدواج، دستور داد صد کنيز جوان از زيباترين کنيزان را برگزينند و در دست هر يک جامي پر از جواهرات بدهند؛ تا هنگامي که امام جواد (ع) وارد مجلس عقد مي شوند، از آن حضرت استقبال کنند. امام محمّد تقي (ع) که از توطئه ي مأمون آگاه بود، بدون اعتنا به کنيزان وارد مجلس شد و در جايگاه خود نشست! و بدين ترتيب امام، يکي از نقشه هاي خائنانه ي مأمون را با دقّت در حريم هاي رفتارى، نقش برآب نمود.

موقعيت سياسى، نفوذ اجتماعي و فعاليتهاي گسترده امام جواد (ع) در زمان معتصم و دست اندرکاران حکومت او نيز تحمل ناپذير مي نمود؛ از اين رو معتصم درصدد کنترل امام (ع) برآمد و ايشان را به بغداد احضار کرد؛ تا او را تحت نظر خود داشته باشد و از گسترش نفوذ امام جلوگيري کند. امّا زماني که سياست کنترل را بي‌نتيجه ديد، درصدد اجراي طرح قتل امام (ع) برآمد. از اين رو، کسي را براي اجراي اين توطئه انتخاب کرد که يقين داشت به وسيله ي او، به هدف پليد خود مي رسد. آن شخص، مأمور و جاسوس ويژه ي دستگاه خلافت در درون خانه ي امام (ع)، يعني امّ الفضل دختر مأمون، بود! زيرا معتصم، نقطه ي ضعف امّ الفضل را مي دانست.

امّ الفضل از ابتدا، از زندگي با آن حضرت ناراضي بود. زيرا زندگي اي که او به آن خو گرفته بود، با زندگي امام (ع) تناسبي نداشت. منشأ کينه و دشمني امّ الفضل نسبت به امام جواد (ع)، ازدواج امام (ع) با سمانه ي مغربيه - مادر امام هادي (ع)- و احترام و تجليل ايشان از او و برتري دادن او بر امّ الفضل و ديگري عقيم بودن امّ الفضل بود.

امّ الفضل، زهر دريافتي از معتصم را در انگور قرار داد و نزد امام جواد (ع) آورد و بدين ترتيب، آن حضرت را مسموم ساخت و به منظور پليد خود و معتصم جامه ي عمل پوشاند. هر چند او، پس از اينکه امام (ع) از آن انگورها خورد، به ظاهر پشيمان شد و شروع به گريه کرد.

امام (ع) درآخر ذيقعده سال 220ه. ق درحالي که فقط 25 سال از عمر پربرکتش مي گذشت، به شهادت رسيد. پيکر پاکش در کنار جدّش موسي بن جعفر (ع) در قبرستان قريش در بغداد به خاک سپرده شد که هم اکنون به «کاظمين» معروف است و زيارتگاه و کعبه ي آمال شيفتگان حق و دوستداران مکتب امامت و ولايت است.


درود خدا و فرشتگان و مؤمنان بر او و شيعيان خالصش باد.


347javad.jpg

 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
emamjavad9.jpg
مسموم وا اماما

از صداي نفس نفس زدنت
همسر ِ تو چقدر شاكي بود

شده پيراهن ِ تنت تازه
مثل آن چادري كه خاكي بود

***
تا صدايِ غريبي ات نرسد
با كنيزانِ خانه كف ميزد

ناله اي از مدينه فاطمه و
ناله اي حيدر از نجف ميزد

***
و كنيزي كه آب آورد و
تو به يادِ هلال افتادي

همسرت كاسه را شكست و سپس
تشنه مثل حسين جان دادي

***

در ميانِ تمام معصومين
در مقاتل مُوَرخان ديدند

در عزاي حسين و تو تنها
دشمنان كف زدند و رقصيدند

***
پيكر تو ز ِ پشت بام افتاد
ولي آقا به خون نشسته نشد

به لبِ پلّه خورد لبهايت
ولي دندان تو شكسته نشد

***
چقَدَر خوب وقتِ تَدفينَت
سهم ِ قبرت به جز گلاب نشد

و از آن بهتر اينكه در يك طشت
سَرَت آلوده يِ شراب نشد










 
آخرین ویرایش:

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا ابا جعفر یا محمد بن على ایها التقى الجواد یابن رسول الله یا حجة الله على خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
این­ها به جای اینکه برایت دعا کنند
کف می زنند تا نفست را فدا کنند
یا جای اینکه آب برایت بیاورند
همراه ناله­ی تو چه رقصی به پا کنند
باید فرشته ها، همه با بال­های خود
فکری برای چشمِ پر اشک رضا کنند
هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند
تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند
این قدر پیش چشم همه دست و پا مزن
اینها قرار نیست به تو اعتنا کنند
بال فرشته های خدا هست پس چرا؟
این چند تا کنیز تو را جابجا کنند
حالا که می­برند تو را روی پشت بام
آیا نمی­شود که کمی هم حیا کنند
تا بام می­برند که شاید سر تو را
در بین راه، با لبه­ای آشنا کنند
حالا کبوتران پر خود را گشوده اند
یک سایبان برای تنت دست و پا کنند
***علی اکبر لطیفیان***
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
54.jpg

سلام ما به رخ انور امام جواد
درود ما، به تن اطهر امام جواد

غريب بود و غريبانه جان سپرد و نبود
كسى به وادى غم، ياور امام جواد



علیه السلام

 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
از صداي نفس نفس زدنت

همسر ِ تو چقدر شاكي بود
شده پيراهن ِ تنت تازه
مثل آن چادري كه خاكي بود
***
تا صدايِ غريبي ات نرسد
با كنيزانِ خانه كف ميزد
ناله اي از مدينه فاطمه و
ناله اي حيدر از نجف ميزد
***
و كنيزي كه آب آورد و
تو به يادِ هلال افتادي
همسرت كاسه را شكست و سپس
تشنه مثل حسين جان دادي
***
در ميانِ تمام معصومين
در مقاتل مُوَرخان ديدند
در عزاي حسين و تو تنها
دشمنان كف زدند و رقصيدند
***
پيكر تو ز ِ پشت بام افتاد
ولي آقا به خون نشسته نشد
به لبِ پلّه خورد لبهايت
ولي دندان تو شكسته نشد
***
چقَدَر خوب وقتِ تَدفينَت
سهم ِ قبرت به جز گلاب نشد
و از آن بهتر اينكه در يك طشت

سَرَت آلوده يِ شراب نشد
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
ابن الرضا به حجره غريبانه جان سپرد
او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد

مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل
از روي شوق در ره جانانه جان سپرد

imam javad12.JPG
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

دوازده قطره از دریای فضایل جوادالائمّه علیهم السلام

(1)
ابن قیاما نامه ای کنایه آمیز به امام رضا(ع) نوشته بود. گفته بود: تو چه امامی هستی که فرزند نداری؟
حضرت با ناراحتی جواب داده بود: « تو از کجا می دانی که من فرزندی نخواهم داشت. به خدا شب و روز نمی گذرد جز این که خداوند به من پسری عنایت خواهد کرد که به سبب او میان حق و باطل را جدایی می دهد»1

(2)
وقتی امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) فرمود: «حق تعالی فرزندی به من عطا کرد که هم چون موسی بن عمران دریاها را می شکافد و مثل عیسی بن مریم خداوند مادرش را مقدس گردانیده و او طاهر و مطهر آفریده شده» آن وقت مرثیه فرزندش را خواند و گفت: «این کودک به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها برایش گریه خواهند کرد، خدای متعال بر دشمن و قاتل او غضب خواهد کرد؛ آنها بعد از قتل او بهره ای از زندگی نخواهند برد و به زودی به عذاب الهی واصل خواهند شد.»
آن شب که امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) تا صبح در گهواره با او سخن می گفت...
مشهور است که رنگ صورت آن حضرت گندم گون بود. قد بلندی داشت و نقش روی انگشترش «نعم القادرالله» بود.2

(3)
ابویحیی صنعانی می گوید: در مکه به محضر امام رضا(ع) شرفیاب شدم. دیدم حضرت موز پوست می کنند و در دهان فرزندشان ابوجعفر(امام جواد(ع) می گذارند. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟
فرمود: آری. این مولودی است که در اسلام، مانند او و برای شیعیان ما، بابرکت تر از او زاده نشده است.3

(4)
مردی پیش امام رضا(ع) آمد و گفت: زبان پسرم سنگینی دارد. فردا او را پیش شما می فرستم تا دستی بکشید و برایش دعا کنید. هرچه باشد او غلام شماست. امام(ع) فرمود: او غلام ابی جعفر(امام جواد) است. فردا او را پیش ابی جعفر بفرست.4

(5)
محمدبن حسن بن عمار می گوید: یک روز در مدینه خدمت علی بن جعفر عموی گرامی امام رضا(ع) نشسته بودم. در همین هنگام امام جواد(ع) هم وارد شد. دیدم که علی بن جعفر با سرعت از جا بلند شد و بدون کفش و عبا به استقبال امام جواد(ع) رفت و دستش را بوسید و به او احترام زیادی گذاشت.
امام جواد(ع) به او فرمود: «ای عمو! خدا رحمتت کند؛ بنشین» علی بن جعفر گفت: آقای من! چطور بنشینم و شما ایستاده باشی؟
وقتی علی بن جعفر به جای خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند: شما عموی پدر او هستید و با او این طور رفتار می کنید؟
علی بن جعفر دست به محاسن سفیدش گرفت و گفت: «ساکت باشید؛ اگر خدای عزوجل این ریش سفید را سزاوار امامت ندانست اما این کودک را سزاوار دانست و چنین مقامی به او عطا کرد، چرا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه بر خدا از سخن شما. من بنده او هستم...5

(6)
امام رضا(ع) که به شهادت رسید، امام جواد(ع) بر منبر رسول الله(ص) رفت و فرمود: «من محمدبن علی الجواد هستم. من نسب های همه مردم را می دانم، چه مردمی که به دنیا آمده اند و چه مردمی که به دنیا نیامده اند. ما این علم را قبل از این که عالم هستی خلق شود، داشته ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز این علم را داریم. اگر نبود تظاهر اهل باطل، حکومت اهل گمراهی و شک مردم عوام؛ چیزهایی می گفتم که همه از اولین و آخرین را به تعجب وامی داشت.» آن وقت دست شریفشان را بر دهان مبارکشان گذاشتند و خطاب به خودشان فرمودند: «ساکت باش محمد! همان طور که پدران تو پیش از تو سکوت کردند...»6

(7)
چون امام جواد(ع) به بغداد تشریف آوردند، قبل از این که مأمون را ملاقات کنند، روزی آن ملعون به قصد شکار از کاخ خود خارج شد؛ در اثنای راه، به جمعی از کودکان رسید که مشغول بازی بودند. امام جواد(ع) نیز همراه آنها مشغول بازی بود. وقتی بچه ها کوکبه مأمون را دیدند، پا به فرار گذاشتند. امام جواد(ع) از جای خود حرکت نفرمود و بی آنکه وقار و آرامشش را از دست بدهد، در جای خود ایستاده بود؛ تا این که مأمون نزدیک ایشان رسید. از جلالت و متانت آن حضرت تعجب کرد. مرکب را نگه داشت و گفت: تو چرا مثل بچه های دیگر از سر راه من کنار نرفتی؟
حضرت فرمود: «ای خلیفه! راه تنگ نبود که لازم باشد آن را برای تو باز کنم. خلافی هم مرتکب نشده بودم که بخواهم از تو فرار کنم و فکر نمی کنم تو کسی را بدون جرم، عقوبت کنی!»
تعجب مأمون بیشتر شد. گفت: اسم تو چیست؟ حضرت فرمود: محمد. گفت: پدرت کیست؟ فرمود: علی بن موسی. مأمون تعجبش برطرف شد و یاد به قتل رساندن امام رضا(ع) افتاد و از آنجا دور شد. وقتی به صحرا رسید، پرنده ای در آسمان نظرش را جلب کرد، بازی را به هوا فرستاد تا او را شکار کند. بعد از مدتی که باز برگشت، در منقارش یک ماهی ریز بود که هنوز جان در بدن داشت! مأمون متعجب شد که چگونه می شود از آسمان ماهی زنده آورد؛ آن ماهی را در دست گرفت و برگشت. رسید به همان جا که بچه ها بازی می کردند، بچه ها دوباره گریختند و امام جواد(ع) دوباره در جای خود ایستاد.
مأمون گفت: ای محمد! اگر گفتی در دست من چیست؟ حضرت فرمود: «حق تعالی چندین دریا خلق کرده که ابرها از آنها به هوا بلند می شوند و ماهی های خیلی ریز همراه ابرها به بالا می روند و بازهای شکاری پادشاهان، آنها را شکار می کنند و پادشاهان آنها را در دست خود پنهان می کنند تا به وسیله آن برگزیدگان از سلاله نبوت را امتحان کنند..»7

(8)
حسین مکاری می گوید: وارد بغداد شدم و دیدم امام جواد(ع) در نهایت عزت زندگی می کند. با خود گفتم: با این زندگی خوب و غذاهای لذیذ، دیگر امام جواد(ع) به مدینه برنخواهد گشت. تا این خیال از ذهنم گذشت، حضرت سرش را بلند کرد، دیدم که رنگ صورتش زرد شد. فرمود: «ای حسین! نان با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا(ص) برای من بهتر از این وضعی است که مشاهده می کنی.»8

(9)
ابوهاشم جعفری می گوید: در مسجد مسیب به امامت امام جواد(ع) نماز خواندیم. در آن مسجد درخت سدری بود که خشک و بی برگ بود. حضرت آب طلبید و زیر درخت وضو گرفت. آن درخت در همان سال زنده شد و برگ و میوه داد.9

(10)
عبدالله ابن زرین می گوید: من در شهر مدینه زندگی می کردم. امام جواد(ع) هر روز کارشان بود که هنگام ظهر به مسجد می آمد؛ به سمت قبر رسول خدا(ص) می رفت. به آن حضرت سلام می داد. آن وقت به سمت خانه فاطمه(س) می رفت. نعلینش را در می آورد و به نماز می ایستاد...10

(11)
علی بن خالد می گوید: من در سامرا بودم. باخبر شدم مردی را زندانی کرده اندکه ادعای نبوت داشته. پشت در زندان رفتم. با مأمورین طرح دوستی ریختم تا بالاخره توانستم پیش آن مرد بروم. دیدم که مرد فهمیده ای است. از او پرسیدم داستان تو چیست؟ گفت: من اهل شام هستم. یک روز در موضع رأس الحسین عبادت می کردم که شخصی پیش من آمد و گفت: با من بیا. با او همراه شدم که ناگهان خود را در مسجد کوفه دیدم. به من گفت: این مسجد را می شناسی؟ گفتم: مسجد کوفه است. با هم نماز خواندیم. همراه او بودم که خود را در مسجدالنبی دیدم. او به پیامبر(ص) سلام داد. من هم سلام دادم. با هم نماز خواندیم. همراه او شدم و دیدم که در مکه هستم. همراه او مناسک حج را انجام می دادم که ناگهان خود را در همان جای اول خود در شام دیدم. این حادثه در سال بعد هم برای من اتفاق افتاد. اما این بار وقتی از مناسک حج فارغ شدیم و مرا به شام برگرداند و خواست جدا شود او را قسم دادم و گفتم به حق آن کسی که تو را بر این کارها توانا کرده، بگو که هستی؟ فرمود: من محمدبن علی بن موسی هستم. این خبر همه جا پیچید تا به گوش وزیر معتصم رسید. او مرا دستگیر کرده و با زنجیر به بغداد فرستاد. نامه ای برای وزیر نوشتم و گزارش کار خود را برایش شرح دادم. اما او جواب داد به همان کسی که تو را یک شبه از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه برد و از مکه به شام برگرداند، بگو که تو را از زندان نجات دهد. علی بن خالد می گوید: داستان او مرا اندوهگین کرد. دلم به حالش سوخت، دلداری اش دادم و رفتم. صبح زود دوباره به سمت زندان آمدم. دیدم سرپاسبان و زندانبان و عده ای از مردم جمع شده اند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: مردی که ادعای نبوت کرده بود دیشب در زندان گم شده. معلوم نیست به زمین فرو رفته یا پرنده ای او را با خود برده است.11

(12)
محمدبن سنان می گوید: خدمت امام هادی(ع) رسیدم. به من فرمود: «محمد! برای آل فرج، اتفاقی افتاده؟» گفتم: آری عمربن فرج (والی مدینه) وفات کرد. حضرت فرمود: «الحمدلله».
شمردم تا بیست و چهار بار حضرت خدا را شکر کرد. عرض کردم: مولای من! اگر می دانستم این قدر خوشحال می شوید پابرهنه و دوان دوان خدمتتان می رسیدم. حضرت فرمود: «ای محمد! مگر نمی دانی او که خدایش لعنت کند، به پدرم چه گفته؟» عرض کردم: نه. فرمود: «پدرم درباره موضوعی با او سخن گفت. او در جواب گفت: فکر کنم تو مست باشی. پدرم فرمود خدایا! اگر تو می دانی که من امروز را به خاطر رضای تو روزه بوده ام، مزه غارت شدن و خواری و اسارت را به او بچشان. به خدا سوگند پس از چند روز، پول ها و دارایی هایش غارت شد. سپس او را به اسیری گرفتند و اکنون هم که مرده است، خدا رحمتش نکند. خدا از او انتقام گرفت و همیشه انتقام دوستانش را از دشمنایش می گیرد.»12



پی نوشت ها:

1. کافی، ج2، الاشاره والنص علی ابن جعفرالثانی(ع)، ح4، ص103
2. جلاءالعیون، ص961
3. سیره پیشوایان، ص961
4. کافی، ج2، الاشاره والنص علی ابن جعفرالثانی(ع)، ح11
5. همان، ح 12
6. زندگانی چهارده معصوم(ع)، آیت الله مظاهری، ص144
7. جلاءالعیون، ص3-962
8. آشنایی با زندگی چهارده معصوم(ع)، سیدمهدی شمس الدین، ص178
9. کافی، ج2، مولد ابی جعفر محمدبن علی الثانی(ع)، ح10
10. همان، حدیث2
11. همان، حدیث1، ص413
12. همان، حدیث9، ص421

منبع : leader.ir


213.jpg

 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
الا کرم ز تو مشهور یا امام جواد

کلام توست همه نور یا امام جواد

ائمه‌اند جواد و توئی جواد همه

که گشته جود تو مشهور یا امام جواد

اگر چه نزد شما آبروی نیست، مرا

مکن ز درگه خود دور یا امام جواد

گدایی‌ام به درت جز بهانه‌ای نبوَد

مراست وصل تو منظور یا امام جواد

به روی زائر تو بوسه می‌زند جبریل

به ذکر «سعیک مشکور» یا امام جواد

به کاظمینِ تو روی نیاز برده کلیم

سلام می‌دهد از طور یا امام جواد

جحیم اگر تو نگاهش کنی حدیقۀ گل

بهشت بی تو کم از گور یا امام جواد

اگر چه ران ملخ هم ندارم ای مولا

مرا بخوان به درت مور یا امام جواد

قضا به حکم تو محکوم، ای ولیِ خدا

قدر به امر تو مأمور یا امام جواد

لباس نور مرا بر تن از ولادت توست

گناه، وصلۀ ناجور یا امام جواد

خدا ثنای تو را گفته و چگونه مرا

بوَد ثنای تو مقدور یا امام جواد

لب تو داشت تبسّم، ولی دلت را بود

هزارها غم مستور یا امام جواد

ندید دختر مأمون جلال و قدر تو را

چو بود چشم دلش کور یا امام جواد

هزار مرتبه نفرین به دختر مأمون

که شد به قتل تو مسرور یا امام جواد

فراز بام به گرد تن تو بگرفتند

پرندگان هوا شور یا امام جواد

شهادت تو در آن حجره با لب تشنه

بوَد تجسّم عاشور یا امام جواد

عنایتی که شود روز حشر «میثم» هم

به دوستی تو محشور یا امام جواد
شاعر : استاد سازگار
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بر امام جواد(ع) که «جود» قطره ای بود در پیشانی بلندش و «علم» غنچه ای بود از گلستانِ وجودش و «حلم» گوهری بود از گنجینه فضایلش.
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
خورشید سپهر عدل و داد است جواد
سر لوحه دفتر رشاد است جواد
در جود و سخا کسی به پایش نرسد
چون مظهر جود حق جواد است، جواد
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
مسیح اهل بیت

مسیح اهل بیت

در سوگ شهادت امامی داغداریم که بیست و پنج سال، خورشید را به خجلت وا داشت،
بیست و پنج بهار را رویاند و شکوفاند، و خود، فروزان تر از خورشید، تابید و درخشید.
آری ... سخاوت پرپر، حضرت جوادالائمه(ع).
آنکه سخاوت باران را داشت،
و کرامت دریا را،
و زلالی آب را.
آنکه «جود»، قطره ای بود در پیشانی بلندش
و «علم»، غنچه ای بود، از گلستان وجودش
و «حلم»، گوهری بود از گنجینه فضایلش.
جواد بود، تقی بود، منتخب و مرتضی بود، فرزند رضا بود و راضی به قضا بود.


خورشید فروزان امام جواد، که حسدبرانگیز بود، در بغداد غروب کرد، آن هم با دسیسه خلیفه و همدستی امّ الفضل و در نهایت ناجوانمردی و عداوت.
آه ... که این زهر جفا، چه جگرهایی را از آل رسول(ص) دریده و سوخته است و چه غم هایی بر دوش و دل شیعه نهاده است.
چه سال های پر آشوب و متلاطم و خفقان باری بود.

امامی که وارث علوم نیاکان معصومش بود، در خردسالی به امامت رسید، در نوجوانی، رهگشای معضلات فکری، فقهی و اعتقادی امت بود، دشوارترین سؤال ها را بی درنگ پاسخ می داد، چرا که علمش «لدنّی» بود و وصل به دریا.
در خاندان عصمت نبوی، ملاک امامت و پیشوایی، علم و فضل بود، نه سنّ و سال و موقعیت و مال.
و ... امام، در اوج فضایل بود، هر چند در سنین نوجوانی!
مگر عیسای مسیح هم در کودکی پیامبر خدا نبود؟ و کتاب و شریعت نداشت؟
سرانجام، آن خورشید فروزان و حجت الهی، تقدیر خدا را پذیرا شد و با دست ظلم، همچون شاخه ای از «شجره طیبه» جدا گشت و داغ شهادتش بر دل های محبان نشست.
اهل ولا را به هجران خویش مبتلا ساخت و دل های شیعه را سوزاند.
پس از شهادت، در کاظمین، در پشت مرقد جدش حضرت کاظم(ع) به خاک آرمید، تا خورشید فراتر از افلاک وجودش، به صورتی دیگر بتابد و نور بیفشاند.
اکنون، کاظمین، مدفن آن دو خورشید است.
دو گنبد طلایی بر فراز آن حرم نورانی، دو شاهدند بر دو آفتاب درخشان خفته در خاک عراق.
و کدام دل است که به شوق زیارت آن دو حرم نتپد؟
و کدام دیده است که بر مظلومیت آن شهید جوان نگرید؟
سلام بر امام محمدتقی(ع)،
جواد امامان و امام جوادان و سخاوت پرپر شده در بوستان رسالت و امامت.




منبع: حوزه نت
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا جوادالائمه بحق پدر بزرگوارتون مریض ها روشفا بدین.مریض مورد نظر مارو هم شفا بدین!
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار


hou8274.jpg

ماه باشی، روز و شب در آسمان باشی اگر


لحظه لحظه، روشنی بخش جهان باشی اگر


روضه ات یکجور دیگر می شود، در حجره ات

خود ولیِ عهد سلطان زمان باشی اگر


روضه ات حتما علیِ اکبری هم می شود

موقع رفتن از این دنیا جوان باشی اگر


بر مشامت می رسد از کوچه بوی دود و یاس

درجوانی ات خصوصا قد کمان باشی اگر


زهر ده تا اسب خواهد گشت و خواهی شد حسین

شمر وقتی رفت و در دست سنان باشی اگر


تازه بعدش روضه در ناحیه ی انگشتر است

درمسیر چشم های ساربان باشی اگر


روضه دارد می رود از کربلا سمت دمشق

با سر ماهت دلیل کاروان باشی اگر


مادرت شد «خیزران» و بیشتر حق با شماست

اشک ریز روضه های خیزران باشی اگر
 
بالا