ولایت فقیه

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
منظور از شرط علم براي ولايت فقيه چه نوع علمي است؟

پاسخ : يكى از شرايط مهم و اساسى ولى فقيه كه بسيار حايز اهميت مى باشد شرط علم و واجديت صلاحيت علمى مى باشد. اين موضوع هم در متون و منابع انديشه سياسى اسلام و هم در قانون اساسى جمهورى اسلامى لحاظ شده و مورد تأكيد قرار گرفته است: الف) بررسى شرط صلاحيت علمى ولى فقيه در انديشه سياسى اسلام: مرورى كوتاه به آيات قرآنى و احاديث نشان مى دهد كه رهبر اسلامى بايد از مقام علمى شايسته اى برخوردار باشد تا با تشخيص قوانين الهى، مسايل سياسى و ساير عناوين اجتماعى، قادر به حل و فصل امور باشد. عالم اسلامى كسى است كه در مقام اجتهاد، علم به احكام اسلامى، براساس قرآن و سنت معصومين داشته باشد تا با شناخت زمينه ها و موضوعات، قادر به اجراى احكام اسلامى در هر مورد باشد. در جامعه اى كه مكتب الگو و محور حركت قرار مى گيرد، بديهى است كه رهبرى آن، بدون آگاهى از مكتب نمى تواند آن را هدايت كند، زيرا كسى كه آشنايى با اصول و قوانين اسلامى ندارد، چگونه مى تواند بدان تحقق بخشيده و در روابط اجتماعى آن را پياده كند؟ به طور كلى براساس يك درك فطرى و فهم وجدانى، براى عهده دار شدن در كار، آگاهى از آن لازم است و فردى كه از محدوده يك فعاليت و از برنامه و روش انجام كارى آگاهى ندارد، شايسته به عهده گرفتن مسوئوليت آن نمى باشد. ازاين رو، خردمندان، در كوچك ترين كارهاى خود به سراغ فردى مى روند كه به فهم و درك او اعتماد داشته و در آن فن خبره بدانند، بشر در طول زندگى خود، پيوسته در هر مقطع از تمدن و پيشرفت، به اين اصل عقلايى اعتنا و اهتمام داشته است. پيشوايان اسلامى نيز براى ارشاد مردم به رهبرى لايق و شايسته، همين مبناى خردپسندانه و فطرى را به آنان متذكر مى شدند و ضرورت آگاهى وسيع و عميق در بالاترين سطح ممكن را براى رهبران جامعه و متوليان امور اجتماعى، تبيين مى كنند و از مردم مى خواهند كه سرمايه هاى مادى و معنوى خود را بيهوده و به گزاف به دست هر كس نسپارند. در عين حال، دانشمندان اسلامى، آگاهى مصلحى و توائم با تقليد و پيروى از ديگران را براى رهبرى، كم و ناقص مى شمارند و معتقدند؛ در رهبر، شناخت عميق از مكتب، در سطح صاحب نظر بودن، لازم است تا در درك مسائل اسلامى، استقلال فكرى داشته و صاحب فكر و رائى باشد. در حقيقت شخصيتى كه در راس جامعه اسلامى قرار مى گيرد بايد از نظر بينش اسلامى، در سطح بالاترى از عوام قرار داشته باشد تا براى هر اظهار نظر و اقدامى چشم به زبان و قلم ديگران ندوخته و منتظر پاسخ شرعى نماند. چنين شناخت عميقى از مكتب كه براساس روش علمى خاص (اجتهاد) و با مراجعه مستقيم به منابع شريعت، يعنى قرآن و سنت و عقل، صورت مى گيرد،» فقاهت «ناميده مى شود. انديشمندان اسلامى و متخصصان فقه و حقوق اسلامى، در لزوم اين شرط براى رهبرى به آيات و روايات زيادى استناد جسته اند كه برخى از مهمترين آنان عبارتند از: 1- در قرآن كريم كسى سزاوار پيروى شدن و راهنمايى كردن شناخته شده است كه براى هدايت خود، محتاج به ديگران نباشد:» قل هل من شركائكم من يهدى الى الحق، قل الله يهدى للحق، افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لايهدى الا ان يهدى، فما لكم كيف تحكمون؛ آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مى كند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى نمايد مگر آن كه خود هدايت شود «، (يونس، آيه 2.) 35- قرآن كريم در آيه اى ديگر يكى از ويژگى هاى رهبرى را صلاحيت علمى مى داند:» ان الله اصطفاه عليكم وزاده بسطه فى العلم والجسم «، (بقره، آيه 3.) 247- امام على (ع) مى فرمايند:» ايها الناس، ان احق الناس بهذالامر (رهبرى جامعه) اقواهم عليه واعلمهم بامرالله فيه «، (نهج البلاغه، خطبه 172، ص 4.) 558- امام صادق (ع) در روايت معتبرى مى فرمايند:» من كان منكم قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فانى قد جعلته عليكم حاكما؛ كسى كه حديث ما را روايت و در حلال و حرام ما مطالعه نموده و صاحب نظر شد و احكام و قوانين ما را شناخته است، من او را بر شما حاكم قرار داده ام «، (وسائل الشيعه، ج 18، ص 5.) 98- امام زمان (عج) مى فرمايند:» اما الحوادث الواقعه،
فارجعوا فيها الى رواه احاديثنا، فانهم حجتى عليكم و انا حجه الله؛ در رخدادها و حوادث، به راويان حديث ما رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من برشمايند و من حجت خدايم «، (شيخ صدوق، اكمال الدين، ج 2، ص 6.) 484- امام حسين (ع) مى فرمايند:» مجارى الامور والاحكام على ايدى العلمائ بالله الامنائ على حلاله و حرامه؛ جريان امور جامعه و احكام الهى بايد به دست عالمان بالله كه بر حلال و حرام الهى امينند باشد «، (ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 271 (. بنابراين همچنان كه از آيات و روايات فوق و روايات ديگرى در اين زمينه مشخص مى شود، شرط صلاحيت علمى يكى از شرايط اساسى رهبرى در جامعه اسلامى مى باشد. امام خمينى در كتاب حكومت اسلامى (ص 37 (چنين بيان مى نمايند كه:» چون حكومت اسلام حكومت قانون است، براى زمامدار علم به قوانين لازم مى باشد، چنان كه در روايت آمده است. نه فقط براى زمامدار بلكه براى همه افراد، هر شغل يا وظيفه يا مقامى داشته باشند، چنين علمى ضرورت دارد «. ب) بررسى شرط صلاحيت علمى ولى فقيه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران: قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران كه ملهم از منابع و متون اسلامى مى باشد شرط صلاحيت علمى را از شرايط لازم و اساسى براى ولى فقيه برشمرده است. اصل پنجم ولايت امر و امامت امت را» بر عهده فقيه عادل و باتوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر «دانسته است. اين اصل از نظر علمى،» فقيه «را در صورت احراز ساير شرايط، صالح امر رهبرى دانسته است. فقيه كسى است كه عالم به احكام اسلام براساس قرآن مجيد و سنت معصومين (ع) و متكى به ادله تفصيليه باشد، به ترتبى كه بتواند با درك مفاهيم و موضوعات، قادر به صدور فتواى لازم و تصميم گيرى مطابق مصالح جامعه اسلامى باشد. بند يك اصل يكصد و نهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران از جمله شرايط رهبرى را» صلاحيت علمى لازم براى افتا در ابواب مختلف فقهى «ذكر نموده و در بند سوم يكى ديگر از شرايط ولى فقيه را» بينش صحيح سياسى و اجتماعى، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافى براى رهبرى «مى داند. بنابراين همچنان كه از مطالب فوق مشخص مى شود احراز شرط صلاحيت علمى و بسيارى از شروط ديگر، از شرايط مسلم و قطعى رهبرى و ولايت فقيه مى باشد و براساس آيات و روايات بسيار ولى فقيه واجد الشرايط واجب الاطاعه مى باشد.
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيا رهبر بودن دلالت بر اعلميت فرد دارد؟

پاسخ :
بايد مشخص شود منظور از اعلميت چيست؟ آيا اعلم در علوم فقهى است يا اعلم در مجموع شرايط رهبرى است.
آنچه در اسلام در مورد حاكم اسلامى به عنوان يك شرط علمى مطرح شده است، فقاهت و علم به احكام به اسلام است. بنابراين حاكم اسلامى بايد از ميان فقيهان و اسلام‏شناسان برگزيده شود، هم چنين فقيه حاكم، بايد عادل باشد و اين دو ويژگى، حداقل شرايطى است كه حاكم اسلامى بايد دارا باشد. در عين حال هرگز نمى‏توان اداره جامعه اسلامى را به كسى سپرد كه فقط از اين حداقل شرايط برخوردار باشد. امام خمينى (ره) در اين باره مى‏فرمايد: «اگر كسى اعلم در علوم معهود حوزه ما باشد ولى مسائل سياسى و اجتماعى جامعه و جهان را نداند و جامعه اسلامى را در شرايط پيچيده جهانى نتواند اداره كند، اساساً در مسائل اجتماعى مجتهد نيست و نمى‏توان سرپرستى و زعامت جامعه را به وى سپرد».
بنابراين از نظر اسلام اعلميت فقهى به تنهايى، ولايت نمى‏آورد بلكه شرط ضرورى رهبرى اسلامى، توان مديريتى و تدبير مملكت‏دارى است كه لزوماً با اعلميت فقهى حاصل نمى‏شود.

در هر صورت اعلميت فقهى نه براى ولى فقيه لازم است و نه رهبر بودن ولى فقيه دلالت بر اعلميت فقهى او دارد.
 

afshin-18

عضو جدید
شما نمی تونین از حدیث استفاده کنید چون به غیر از قران همه ی کتاب ها امکان تحریف دارن (مگر اینکه منکر این جمله ی من شین)
 

bamboo

عضو جدید
شما نمی تونین از حدیث استفاده کنید چون به غیر از قران همه ی کتاب ها امکان تحریف دارن (مگر اینکه منکر این جمله ی من شین)

سلام
چند نکته در پاسخ به این مسئله باید گفته بشه:

1-همونطور که خودتون فرمودید "امکان داره" ...

2-علوم تخصصی در حوزه علمیه وجود دارند که بر درستی یا نادرستی اسناد احادیث نظارت دارند،از طریق این علوم امکان جعلی یا حقیقی بودن روایت بررسی میشه.پس امکان شما بوسیله این علوم به صفر میل پیدا میکنه.

3-این که "فقط قرآن"،با حدیث ثقلین مغایرت مستقیم داره! ما برای استفاده از قرآن باید به روایات رجوع کنیم.غیر از این اگر باشه همون قرآن که تبیان لکل شیء هست مایه گمراهی ما میشه(مانند خوارج)


یک توصیه دوستانه و برادرانه دارم،اینکه اگر دوست نداری مسئله ای رو قبول کنی،حداقل زیر پای خودتو خراب نکن(قبول نداشتن روایات رو میگم.)

پ.ن:
بعد از مدتها دارم تو باشگاه پست میذارم،یاد روزهای پر کار به خیر
 

bamboo

عضو جدید
راستی یک مسئله دیگه
ولی فقیه باید اعلم باشه،اما اعلم بودن رو دو تا بیسواد مثل من که یه قرون از دین چیزی حالیم نمیشه که نباید تشخیص بدن.
یه سری عالم دور هم جمع شدن،اونم با رای همین مردم،خودشون تو دین تخصص دارند،فرد اعلم رو هم انتخاب میکنن.
فکر نکنم امثال من در حدی باشن که بخوان در مورد اعلمیت رهبر اظهار نظر کنند.
 

**mahsa**

کاربر بیش فعال
عنان تا در کف نامردمان است
ستم با مرد خواهد کرد ، نامرد

گفتم یه شعر بگم خوابتون نبرههههههههههه
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال
این تاپیک خوبیه ولی مثل بقیه تاپیک های دیگه باعث دعوا میشه
واخرشم یه بی ابرویی برای ولایت به وجود میاره
ولایت چنین چیزی نیست که اونو به عنوال بحث بی فابده قرار بدین
ودوستان عزیز که با ولایت فقیه مشکل دارن ازشون تقاضا میکنم که بیحرمتی نکنن و
ولایتی ها را به حال خودشون بزارن
پس سر مسئله ای مثل ولایت فقیه این کارا رو نکنین
خواهش میکنم:gol:
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاوشی در مقوله ولایت فقیه

کاوشی در مقوله ولایت فقیه

ولایت فقیه در گذشته و حال
تفاوتی که بین نوع نگرش فقهای پیشین با فقهای معاصر در زمینه مبحث ولایت فقیه وجود دارد، در این است که فقها در گذشته، پیرامون موضوع ولایت فقیه به طور مبسوط و مفصل در بابی مستقل به بحث و تحقیق نپرداخته‌اند بلکه به طور پراکنده در ضمن مباحث حدود و دیات و قضا و امر به معروف و نهی از منکر، نکاح، وصیت، مزارعه و مانند آن، بحث ولایت فقیه را نیز مطرح کرده‌اند. حتی فقیهانی که طرفدار سرسخت ولایت عامه‌ی فقیه بوده‌اند، نظیر محقق کرکی، صاحب جواهر و ... نیز همین گونه رفتار کرده‌اند.
این نوع نگرش از فقهای پیشین به جهت بی اعتنایی آن بزرگان نسبت به موضوع مهم ولایت فقیه نبوده، بلکه فشارهای سیاسی و مشکلات عظیمی که شیعه به سبب مخالفت با حکومت‌های ظالمانه با آن مواجه بود، مجال چنین بحث‌های مستقل و مبسوط را در زمینه فقه سیاسی و ولایت فقیه را از آن‌ها سلب نموده بود.
بحث استقلالی در باب ولایت فقیه به دو قرن اخیر برمی گردد، و که نخستین بار مرحوم ملا احمد فراقی در عوائد الایام صفحات خاصی را به بحث در ولایت فقیه و ادله آن اختصاص داد.


محدوده‌ی اختیارات فقیه

در باب ولایت فقیه با یک پرسش مهم و اساسی مواجه هستیم که دانستن پاسخ آن بسیاری از ابهامات و شبهاتی که پیرامون بحث ولایت فقیه مطرح است را برطرف می‌نماید و آن این است که راستی قلمرو ولایت فقیه و محدوده‌ی اختیارات او چه مقدار است؟! آیا در این زمینه فقیهان شیعه، اظهار نظر نموده‌اند یا خیر؟!
در پاسخ به این پرسش مهم باید گفت: با مراجعه به کتب فقهی شیعه و مطالعه پیرامون این موضوع اساسی، در یک نگاه کلی به این نتیجه می‌رسیم که فقیهان گران‌قدر شیعه، در بحث ولایت فقیه، اصل وجود ولایت برای فقیه عادل را امری مسلّم دانسته و در این باره هیچ اختلافی با هم ندارند، ول‌کن در قلمرو این ولایت و محدوده‌ی اختیارات او با هم اختلاف نظر دارند. برخی از فقیهان بر این باورند که فقیه عادل تنها در اعلان احکام شرعی و امور قضایی و امور حِسبیّه ولایت داشته و تنها در این گونه امور از امام معصوم (علیه السلام) نیابت می‌کند. و در مقابل عده‌ی زیادی از فقیهان نامی شیعه محدوده‌ی ولایت را وسیع‌تر دانسته و معتقدند که ولایت او منحصر به امور یاد شده نیست، بلکه در امور سیاسی و اجتماعی نیز فقیه عادل ولایت دارد که از چنین ولایتی به «ولایت عامه» تعبیر می‌شود.
ولایت عامه فقیه در طول تاریخ شیعه، همواره معتقدان معتبری داشته و استوانه‌های بزرگ فقه تشیع بر اساس آن فتوا داده‌اند، بزرگانی چون محقق کرکی، شهید ثانی، فیض کاشانی، مولا احمد نراقی، شیخ حسن نجفی (صاحب جواهر) و ... که همگی از ذخایر بزرگ مکتب تشیع بوده و در آینده نیز خواهند بود.
ولایت عامه فقیه به اندازه‌ای اهمیت دارد که برخی از اندیشمندان بزرگ عرصه‌ی فقاهت در مورد آن ادّعای اجماع و اتفاق نظر کرده‌اند. در ادامه مناسب است که به کلام چند تن از فقیهان نامدار شیعه که به ولایت عامه فقیه معتقد هستند اشاره می‌کنیم:
محقق کرکی (رحمة الله علیه):
کسی نمی‌تواند بگوید که فقیه، فقط در زمینه‌ی فتاوا برای عبادات منصوب است، زیرا این توهّم در نهایت سستی است، بلکه فقیه از ناحیه‌ی معصومین (علیهم السلام) به عنوان نیابت در همه‌ی مجاری امور مسلمین نصب شده و بسیاری از ادلّه بر آن دلالت دارد.2

ملا حبیب الله شریف کاشانی (رحمة الله علیه):

در هر موردی که پیامبر و امام (علیه السلام) در آن ولایت دارند، ولیّ جامع‌الشرایط نیز ولایت دارد، مگر مواردی که دلیل خارج کند و از اختصاصات نبی و امام بداند.3
حضرت آیت الله عظمی بروجردی (رحمة الله علیه):
یکی از امور مقرره در اسلام، حکومت است، به اجماع علماء اسلام، بلکه از ضروریات دین محسوب می‌شود، حاکم وظایف معینی دارد، از اجرای حدود و حفظ ثغور و نظم امور و اقامه‌ی عدل و اخذ حقوق مستحقّین از ممتنعین از اداء و حجر بر اشخاص که بسط ید آن‌ها بر مالشان موجب تلف مال خود آن‌ها یا تضییع حقوق دیگران است... و غیر این‌ها از اموری که تصدّی آن‌ها در جمیع ملل شأن رئیس است و ثبوت این وظایف هم برای حاکم مسلمین و منصوب از قِبَل سلطان اسلام، محل اتفاق فریقین (شیعه و سنی) است.4
آیت الله شیخ مرتضی حائری (رحمة الله علیه):
تقریب استدلال به روایت «اما الحوداث الواقعه» چنین است: فقیه از سوی امام (علیه السلام) حجّت است و معنای حجّت بودن او از طرف امام در عرف، این است که در همه مواردی که باید به امام مراجعه شود، فقیه نیز مرجعیّت و حجّیت دارد.5
شیخ حسن نجفی (صاحب جواهر) (رحمة الله علیه):
ایشان در کتاب گرانسنگ جواهر الکلام در بحث امر به معروف نیابت فقیه عادل از امام معصوم (علیه السلام) در جمیع مناصب را مسئله‌ای اجماعی دانسته و آن را امری مسلم و مفروغ عنه نزد عالمان شیعه می‌داند، ایشان انکار ولایت عامه را مایه‌ی تعطیلی، بسیاری از اموری شیعیان دانسته و تردید برخی از مردم در این زمینه را ناشی از نچشیدن طعم فقه و نفهمیدن رموز کلام معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) می‌داند.
حاج آقا رضا همدانی (رحمة الله علیه):
این فقیه متبحّر در مورد مسلم بودن نیابت فقیه عادل از امام معصوم (علیه السلام) چنین می‌گوید: اشکال و تردید در نیابت فقیه جامع شرایط از امام (علیه السلام) در حال غیبت در این گونه امور [امور عمومی که هر قومی در آن‌ها به رئیس خود مراجعه می‌کند] روا نیست و تتبّع در کلمات اصحاب آن را تأیید می‌کند، زیرا ظاهر کلام آن‌ها این است که این مطلب از امور مسلّم در هر بابی است. وضوح این مطلب به حدّی بوده که عده‌ای از ایشان دلیل عموم نیابت فقیه از امام را اجماع قرار داده‌اند.


آیت الله گلپایگانی (رحمة الله علیه):

محدوده اختیارات فقها، محدوده‌ای عام است که از اطلاقات ادله‌ای چون «العلماء و رثه الانبیاء و خلفاء الرسول» دریافت می‌شود ،به جز مواردی که دلیل آن از اختصاصات ائمه (علیهم السلام) شمرده شده، محدود ولایت فقیه جامع شرایط در امور مربوط به سیاست و اداره اجتماع، مانند محدوده اختیارات ائمه (علیهم السلام)؛ مگر موردی را که دلیل خارج کند. 7
چنانچه ملاحظه فرمودید: گروه کثیری از اندیشمندان نامدار شیعه - که هر یک به تنهایی ملجاء و پناهی مطمئن و اسوه‌ای شایسته برای شیعیان محسوب می‌شوند- در زمینه ولایت فقیه، قائل به ولایت عامه شده‌اند و در این رهگذر ولایت سیاسی برای فقیه عادل را با بیانی شیوا و متقن به اثبات رسانده‌اند.
گفتار این ذخایر ارزشمند الهی در عرصه فقاهت، در حقیقت خط بطلانی است بر افکار پوچ و بی اساس مخالفین ولایت سیاسی فقیه، که همواره می‌کوشند از طریق القاء شبهات مسموم، اذهان مردم را مشوّش نموده و آن‌ها را به انحراف بکشانند. اهداف شیطانی‌ای که این گروه در سر می‌پرورانند در این جمله خلاصه می‌شود که آن‌ها می‌خواهند به مردم این گونه تفهیم کنند که فقها تنها حق فتوا دادن و بیان احکام شرعی را دارند و به هیچ وجه صلاحیت ورود در عرصه‌ی سیاست و بر عهده گرفتن رهبری سیاسی جامعه را ندارند، بلکه باید از سیاست کنار رفته و سیاست را به اهلش واگذارند. عمده هدف آن‌ها از این نوع فعالیت آن است که امر سیاست را خود بر عهده گرفته و آن گونه که خود می‌خواهند جامعه را اداره نمایند، نه آن طور که خدا و پیشوایان معصوم (صلوات الله علیهم اجمعین) خواهان آن هستند.
اما به این دشمنان از خدا بی خبر باید گفت: به لطف و عنایت ویژه‌ی الهی، سعی و تلاش شما بی نتیجه خواهد ماند و در این مسیر ناکام مانده و راهی نخواهید پیمود.


ولایت سیاسی وظیفه است یا مقام؟!

چنان چه دانستید، گفتار فقیهان شیعه بیانگر این مطلب است که فقیه عادل همان منصبی را برخوردار است که امام معصوم (علیه السلام) از آن بهره‌مند است، با این تفاوت که معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) افزون بر ولایتی که فقیه عادل واجد آن است، از ولایت تکوینی که حکایت از فضیلت و مقام معنوی و کمال روحی می‌کند نیز برخوردارند، این ولایت به سبب مقام والای عصمت و مراتب بلند عبودیّت و بندگی که در آن عزیزان وجود دارد، از ناحیه پروردگار هستی به آن‌ها ارزانی شده است.

برخی از ناآگاهان به جهت عدم درک صحیح از ولایت فقیه، بر این موضوع خرده گرفته و می‌گویند قائلین به ولایت فقیه برای فقیه عادل، شأن و مرتبت پیشوایان معصوم (علیهم السلام) را قائل هستند و آن‌ها را در مقام، هم‌طراز امامان معصوم (علیهم السلام) می‌دانند، در حالی که این تصور از ناحیه‌ی این گروه، پنداری است غلط، که هرگز واقعیت ندارد.
چرا که به فرموده‌ی بنیان گذار کبیر انقلاب اسلام امام خمینی (قدس سره) ولایت برای فقیه یک وظیفه است نه مقام. ایشان در کلامی پیرامون این امر می‌فرماید: «وقتی می‌گوییم ولایتی را که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچ کس نباید این توهّم پیدا شود، که مقام فقها همان مقام ائمّه (علیهم السلام) و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است، زیرا این جا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنی حکومت و اداره‌ی کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه‌ی سنگین و مهم است. نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیر عادی به وجود آورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد...»
 

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرکار خانوم فلق کاملا از جهت فکری شما مشخص هست که چرا این تاپیک از مهم بودن خارج شده
می دونید که چرا ما از این سایت رفتیم
به خاطر همین بی توجهی ها و کم بود لطف مدیران به خصوص شما و ادمین و پیرجو
اگر در جریان نیستید می تونیدم مشروحش رو از پیرجو بپرسید البته اگر نپیچوندتون
 

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
برخی از دوستان در پی راه انداختن دوباره این تاپیک هستند
حداقل حذفش نکنید
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه داداش راهش بندازین
شایدم تو این بازار مهم شدن تاپیکا اینجا هم باز مهم شد!
 

phalagh

مدیر بازنشسته
سرکار خانوم فلق کاملا از جهت فکری شما مشخص هست که چرا این تاپیک از مهم بودن خارج شده
می دونید که چرا ما از این سایت رفتیم
به خاطر همین بی توجهی ها و کم بود لطف مدیران به خصوص شما و ادمین و پیرجو
اگر در جریان نیستید می تونیدم مشروحش رو از پیرجو بپرسید البته اگر نپیچوندتون
اين تاپيكو من مهم كردم پس اگه بحث جهت فكري بود اصلا مهمش نميكردم. بعدم ديگه كسي اينورا سر نزد. پروفايل تك تك بچه هايي كه ميومدن اينجا سر زدم ديدم اكثرا مدت زمان زياديه كه به سايت سر نزدن. تاپيك متروك مونده و بچه هاي پايه اش هم ديگه نميومدن. به خاطر همين عادي شد.

برخی از دوستان در پی راه انداختن دوباره این تاپیک هستند
حداقل حذفش نکنید
اگه ميخواستم حذف كنم اين كار رو ميكردم. پس لزومي نيست اينطوري نگران باشيد.
 

nmd

عضو جدید
اين تاپيكو من مهم كردم پس اگه بحث جهت فكري بود اصلا مهمش نميكردم. بعدم ديگه كسي اينورا سر نزد. پروفايل تك تك بچه هايي كه ميومدن اينجا سر زدم ديدم اكثرا مدت زمان زياديه كه به سايت سر نزدن. تاپيك متروك مونده و بچه هاي پايه اش هم ديگه نميومدن. به خاطر همين عادي شد.


اگه ميخواستم حذف كنم اين كار رو ميكردم. پس لزومي نيست اينطوري نگران باشيد.

این یعنی پاک کردن صورت مسئله!!!!!!!!!
وقتی یه موضوعی مهمه اگه دار میره به حاشیه باید بهش اهمیت داد نه اینکه.............
 

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
انشالله ادامش خواهیم داد.
پس انتظار داریم بنا به همین منطق خودتون (فلق گرامی) با همراهی افرادی که خواهند امد تاپبک را مهم کنید.
لطفا بحث رو ادامه ندهید تا به بیراهه نرود. اگر بحثی دارید در دفتر مدیریت تالار ادامه دهید.
ممنون
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
...

برخی از ناآگاهان به جهت عدم درک صحیح از ولایت فقیه، بر این موضوع خرده گرفته و می‌گویند قائلین به ولایت فقیه برای فقیه عادل، شأن و مرتبت پیشوایان معصوم (علیهم السلام) را قائل هستند و آن‌ها را در مقام، هم‌طراز امامان معصوم (علیهم السلام) می‌دانند، در حالی که این تصور از ناحیه‌ی این گروه، پنداری است غلط، که هرگز واقعیت ندارد.
چرا که به فرموده‌ی بنیان گذار کبیر انقلاب اسلام امام خمینی (قدس سره) ولایت برای فقیه یک وظیفه است نه مقام. ایشان در کلامی پیرامون این امر می‌فرماید: «وقتی می‌گوییم ولایتی را که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچ کس نباید این توهّم پیدا شود، که مقام فقها همان مقام ائمّه (علیهم السلام) و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است، زیرا این جا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنی حکومت و اداره‌ی کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه‌ی سنگین و مهم است. نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیر عادی به وجود آورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد...»

سلام
برداشت من از این جمله اینه که ولایت فقیه یک وظیفه است بر دوش ولی فقیه
که اگر انجامش نده مجازات میشه(باید انجامش بده) و این موضوع هیچ مقام غیرعادی به ولی فقیه نمیده...
پس ما مجبور نیستیم به ولی فقیه به خاطر اینکه ولی فقیه هست احترام خاصی بزاریم و از القاب خاصی برای اشاره به ایشون استفاده کنیم. درسته؟
خرد نگهدارتان
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
ولی فقیه فقط امام زمان هست و بس.........
خب برادر بزرگوار شما که نظریه ولایت فقیه رو فقط با سه کلمه رد میکنید الان امام زمان کجا هستند؟ امام زمان حاضر هستند ولی ظاهر نیستند درسته؟ پس توی ولایت جامعه یا همون حکومت مشکل بوجود میاد
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
سلام
برداشت من از این جمله اینه که ولایت فقیه یک وظیفه است بر دوش ولی فقیه
که اگر انجامش نده مجازات میشه(باید انجامش بده) و این موضوع هیچ مقام غیرعادی به ولی فقیه نمیده...
پس ما مجبور نیستیم به ولی فقیه به خاطر اینکه ولی فقیه هست احترام خاصی بزاریم و از القاب خاصی برای اشاره به ایشون استفاده کنیم. درسته؟
خرد نگهدارتان

گردانندگان تاپیک
جواب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

nmd

عضو جدید
سلام
برداشت من از این جمله اینه که ولایت فقیه یک وظیفه است بر دوش ولی فقیه
که اگر انجامش نده مجازات میشه(باید انجامش بده) و این موضوع هیچ مقام غیرعادی به ولی فقیه نمیده...
پس ما مجبور نیستیم به ولی فقیه به خاطر اینکه ولی فقیه هست احترام خاصی بزاریم و از القاب خاصی برای اشاره به ایشون استفاده کنیم. درسته؟
خرد نگهدارتان

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/274154-ولی-فقیه-با-زن-مردم-چکار-دارد؟?highlight=


موافقم که نباید به ولی فقیه مقامات غیر عادی و معصومانه و...داد و درمورد ایشون غلو کرد
اما احترام گذاشتن و لزوم تبعیت از ولی فقیه با القاب خاص دادن و غلو متفاوته!!!!!
درضمن اینکه ما باید به ولی فقیه به خاطر اینکه ولی فقیه هست احترام بگذاریم!!!
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/274154-ولی-فقیه-با-زن-مردم-چکار-دارد؟?highlight=


موافقم که نباید به ولی فقیه مقامات غیر عادی و معصومانه و...داد و درمورد ایشون غلو کرد
اما احترام گذاشتن و لزوم تبعیت از ولی فقیه با القاب خاص دادن و غلو متفاوته!!!!!
درضمن اینکه ما باید به ولی فقیه به خاطر اینکه ولی فقیه هست احترام بگذاریم!!!

سلام
باز گلی به جمال شما که جوابم رو دادید
اما ناراحت نشیدا اون لینکی که گذاشتید سوالام رو بیشتر کرد که ممکنه ربطی به تاپیک نداشته

خب حالا ملاک و سنگ ترازوی ما برای تشخیص احترام از غلو چیه؟
مثلا ما به دکترا چون دکتر هستن احترام میزاریم و بهشون تو نمیگیم میگیم شما، حالا برای ولی فقیه باید چقدر احترام قائل باشیم؟ مثلا بجای شما بگیم حضرتعالی؟
آخه میدونید چیه احساس میکنم ناخواسته یا خواسته مرز بین احترام و غلو گم شده! هیچ کار خاص دندون گیری هم برای پیدا کردن مرز انجام نمیشه(شایدم اینجوری راحترند، نه که من خیلی بدبینم)
خرد نگهدارتان
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
موافقم که نباید به ولی فقیه مقامات غیر عادی و معصومانه و...داد و درمورد ایشون غلو کرد
اما احترام گذاشتن و لزوم تبعیت از ولی فقیه با القاب خاص دادن و غلو متفاوته!!!!!
درضمن اینکه ما باید به ولی فقیه به خاطر اینکه ولی فقیه هست احترام بگذاریم!!!

اینجا چند سوال برای من پیش میاد:
1.چرا ذهن عوام رو در این مورد روشن نمی کنیم؟ یعنی چرا نمیایم یکبار مثلا در تلویزیون و صدا سیما بگیم که ولی فقیه یک شخص عادی فاقد هرگونه عصمت است که توسط عده اندکی از فقهای شیعه انتخاب شده است؟چرا مقامی بشری به او نمی دهیم؟
2.حالا از جهتی دیگر موضوع رو نگاه کنیم: چرا هرازگاهی می شنویم اظهارات روحانیون درباری که کسی که از ولی فقیه اطاعت نکند، زنش بر او حرام است و اطاعت از ولی فقیه اطاعت از رسول الله است یا شایعه پراکنی هایی همانند اینکه وقتی از شکم مادرش خارج شد گفت یا علی و...؟ آیا اینها هاله تقدیسی دور ولی فقیه ایجاد نمی کند؟
3.هیچ کسی مقدس نیست.هیچ کسی مصون از اشتباه نیست.هیچ کسی نباید مصون از نقد باشد.آیا این اجازه در فضای رسانه ای ما وجود دارد که ولی فقیه را به چالش بکشند؟ نقد کنند؟ عملکردش را بررسی کنند؟ یا چون مقامی الهی دارد بندگان خدا در حد و اندازه ای نیستند که درمورد عملکرد ولی فقیه اظهار نظر کنند؟
4.آیا مورد 2 برای این اتفاق نمیفتد تا مورد 3 یعنی نفدکردن تحقق پیدا نکند؟ یعنی به شخصی مقامی الهی می دهیم و سخنان و عملکردش را علمکردی الهی می نامیم و اطاعت از او را لازم تا هرکسی که نقد یا مخالفتی بکند در برابر الله و امام زمان و رسول الله قرار بگیرد و خونش حلال شود.
5.مقدس کردن شخصی غلو را با خود می آورد.وقتی کسی را مقدس می کنید یا سعی می کنید مقدس نشان دهید پس باید عملکردها و رفتارها و گفتمانی را پیش بگیرید که این تقدس را نشان دهد.اما من چون عقیده ای به مقدس بودن چیز یا شخصی ندارم به جای معظم،حضرت،آیه الله و... خیلی ساده از عبارت آقا برای خطاب استفاده می کنم.
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
اینجا چند سوال برای من پیش میاد:
1.چرا ذهن عوام رو در این مورد روشن نمی کنیم؟ یعنی چرا نمیایم یکبار مثلا در تلویزیون و صدا سیما بگیم که ولی فقیه یک شخص عادی فاقد هرگونه عصمت است که توسط عده اندکی از فقهای شیعه انتخاب شده است؟چرا مقامی بشری به او نمی دهیم؟
2.حالا از جهتی دیگر موضوع رو نگاه کنیم: چرا هرازگاهی می شنویم اظهارات روحانیون درباری که کسی که از ولی فقیه اطاعت نکند، زنش بر او حرام است و اطاعت از ولی فقیه اطاعت از رسول الله است یا شایعه پراکنی هایی همانند اینکه وقتی از شکم مادرش خارج شد گفت یا علی و...؟ آیا اینها هاله تقدیسی دور ولی فقیه ایجاد نمی کند؟
3.هیچ کسی مقدس نیست.هیچ کسی مصون از اشتباه نیست.هیچ کسی نباید مصون از نقد باشد.آیا این اجازه در فضای رسانه ای ما وجود دارد که ولی فقیه را به چالش بکشند؟ نقد کنند؟ عملکردش را بررسی کنند؟ یا چون مقامی الهی دارد بندگان خدا در حد و اندازه ای نیستند که درمورد عملکرد ولی فقیه اظهار نظر کنند؟
4.آیا مورد 2 برای این اتفاق نمیفتد تا مورد 3 یعنی نفدکردن تحقق پیدا نکند؟ یعنی به شخصی مقامی الهی می دهیم و سخنان و عملکردش را علمکردی الهی می نامیم و اطاعت از او را لازم تا هرکسی که نقد یا مخالفتی بکند در برابر الله و امام زمان و رسول الله قرار بگیرد و خونش حلال شود.
5.مقدس کردن شخصی غلو را با خود می آورد.وقتی کسی را مقدس می کنید یا سعی می کنید مقدس نشان دهید پس باید عملکردها و رفتارها و گفتمانی را پیش بگیرید که این تقدس را نشان دهد.اما من چون عقیده ای به مقدس بودن چیز یا شخصی ندارم به جای معظم،حضرت،آیه الله و... خیلی ساده از عبارت آقا برای خطاب استفاده می کنم.

موافقم

به نظرم احترام هر شخص حقوقی باید نسبت که کاری که میکند باشد
مثلا میزان احترامی که برای یک رئیس جمهور قائل هستیم با میزان احترامی که برای رئیس مجلس قائل هستیم یکی نیست. البته دقت کنید که من درباره افراد حقوقی صحبت میکنم وگرنه درباره افراد حقیقی میزان و سنگ ترازو همان تقوای آنهاست.
ولی احساس میکنم بنابه دلایلی عجیب(مثل نقل قول بالا) تلاش میشه ولی فقیه ماورایی و الهی جلوه داده بشه!
من دراینکه باید احترام جایگاه ولایت حفظ بشه شکی ندارم، (چون جایگاهی که احترام نداشته باشه نمیتونه حکومت کنه) اما حرف من اینه که نباید احترامی بیش از جایگاه ولایت برای این جایگاه قائل شد. ضمنا حرمت خونه رو باید اول صاحب خونه نگه داره

امیدوارم گردانندگان تاپیک و بر و بچ اهل فن بیشتر روشنم کنند
 

nmd

عضو جدید
اینجا چند سوال برای من پیش میاد:
1.چرا ذهن عوام رو در این مورد روشن نمی کنیم؟ یعنی چرا نمیایم یکبار مثلا در تلویزیون و صدا سیما بگیم که ولی فقیه یک شخص عادی فاقد هرگونه عصمت است که توسط عده اندکی از فقهای شیعه انتخاب شده است؟چرا مقامی بشری به او نمی دهیم؟
2.حالا از جهتی دیگر موضوع رو نگاه کنیم: چرا هرازگاهی می شنویم اظهارات روحانیون درباری که کسی که از ولی فقیه اطاعت نکند، زنش بر او حرام است و اطاعت از ولی فقیه اطاعت از رسول الله است یا شایعه پراکنی هایی همانند اینکه وقتی از شکم مادرش خارج شد گفت یا علی و...؟ آیا اینها هاله تقدیسی دور ولی فقیه ایجاد نمی کند؟
3.هیچ کسی مقدس نیست.هیچ کسی مصون از اشتباه نیست.هیچ کسی نباید مصون از نقد باشد.آیا این اجازه در فضای رسانه ای ما وجود دارد که ولی فقیه را به چالش بکشند؟ نقد کنند؟ عملکردش را بررسی کنند؟ یا چون مقامی الهی دارد بندگان خدا در حد و اندازه ای نیستند که درمورد عملکرد ولی فقیه اظهار نظر کنند؟
4.آیا مورد 2 برای این اتفاق نمیفتد تا مورد 3 یعنی نفدکردن تحقق پیدا نکند؟ یعنی به شخصی مقامی الهی می دهیم و سخنان و عملکردش را علمکردی الهی می نامیم و اطاعت از او را لازم تا هرکسی که نقد یا مخالفتی بکند در برابر الله و امام زمان و رسول الله قرار بگیرد و خونش حلال شود.
5.مقدس کردن شخصی غلو را با خود می آورد.وقتی کسی را مقدس می کنید یا سعی می کنید مقدس نشان دهید پس باید عملکردها و رفتارها و گفتمانی را پیش بگیرید که این تقدس را نشان دهد.اما من چون عقیده ای به مقدس بودن چیز یا شخصی ندارم به جای معظم،حضرت،آیه الله و... خیلی ساده از عبارت آقا برای خطاب استفاده می کنم.

این تاپیک درمورد ولایت فقیه اونهم تو تالار اسلام
و بررسی و اثبات ولایت فقیه با استفاده از اصول اسلامیه....یعنی پیش شرطش اعتقاد به اسلام هست
با شما بحث زیاد داشتیم و چون قائل به مقدمات (اسلام)این بحث نیستید قائدتا راه بجایی نخواهیم برد
راستی ماهم از لفظ آقا استفاده میکنیم:D
 
آخرین ویرایش:

nmd

عضو جدید
سلام
باز گلی به جمال شما که جوابم رو دادید
اما ناراحت نشیدا اون لینکی که گذاشتید سوالام رو بیشتر کرد که ممکنه ربطی به تاپیک نداشته

خب حالا ملاک و سنگ ترازوی ما برای تشخیص احترام از غلو چیه؟
مثلا ما به دکترا چون دکتر هستن احترام میزاریم و بهشون تو نمیگیم میگیم شما، حالا برای ولی فقیه باید چقدر احترام قائل باشیم؟ مثلا بجای شما بگیم حضرتعالی؟
آخه میدونید چیه احساس میکنم ناخواسته یا خواسته مرز بین احترام و غلو گم شده! هیچ کار خاص دندون گیری هم برای پیدا کردن مرز انجام نمیشه(شایدم اینجوری راحترند، نه که من خیلی بدبینم)
خرد نگهدارتان

اینا که بازی با الفاظ هست
اصلا احترام گذاشتن از کجا ناشی میشه
یا جایگاه فرد لزوم احترام را ایجاد میکنه(اسلام برای مسلمانان و قانون برای سایر ادیان) یا محبت
خوب جایگاه میشه همون چیزی که در اسلام توصیه شده وآیات و روایاتی که هست و البته همان چیزی که قانون پیش بینی کرده که حداقل ها هست
و بیشتر از ان رابطه مرید و مرادی هست که در قشر مذهبی تر دیده میشه(هرچند نباید این رابطه باعث نسبتهای غیر واقعی بشه)
اما سخن شما درمورد ولایت فقیه نیست یه مسئله کلی هست که تو جامعه ما مشاهده میشه واصولا چاپلوسی و.......زیاد هست
من فکر میکنم مشکل شما بیشتر محدوده اختیارات ولی فقیه و جایگاهی که اسلام برای ولایت ترسیم کرده باشه؟؟؟؟/
 

خردبین

عضو جدید
کاربر ممتاز
ین تاپیک درمورد ولایت فقیه اونهم تو تالار اسلام
و بررسی و اثبات ولایت فقیه با استفاده از اصول اسلامیه....یعنی پیش شرطش اعتقاد به اسلام هست
با شما بحث زیاد داشتیم و چون قائل به مقدمات (اسلام)این بحث نیستید قائدتا راه بجایی نخواهیم برد
راستی ماهم از لفظ آقا استفاده میکنیم

من که شما را نمی شناسم و یادم نمیاد با شما بحثی کرده باشم.اگر چشمان مبارک را باز می کردید متوجه می شدید که بنده هم اصلا صحبتی در رابطه با اثبات ولایت مطلقه فقیه نکردم و کاری با اسلام نداشتم بلکه صحبت از عوام فریبی و مقدس کردن افراد کردم.بله من هم ایشان را آقای...خطاب می کنم البته نه آن آقای شما! چون بعضی ها وقتی آقا می گویند به گریه می افتند! آنقدر جاهل و متعصب نیستم و شستشوی مغزی هم داده نشدم! من ایشان را آقای...خطاب می کنم همانگونه که هر شخص دیگری را با لفظ خانوم یا آقا خطاب می کنم.با این تفاوت که من دچار بیماری کیش شخصیت پرستی نیستم و ذوب در ولایت نشدم!
شگفتا از اصول اسلامی جنابعالی که نه در کلام پیامبر جایی داشته نه در قرآن و حتی بسیاری از روحانیون شیعه هم آن را قبول نداشتند. نمی دانم چرا در طول تاریخ کسی یادش نیفتاد چیزی به نام ولایت فقیه وجود دارد و بعد از قرن ها برای حکومت کردن به یکباره از آستین یکسری افراد آمد بیرون!
به هر حال هر چقدر هم که برای ولایت فقیه نظریه پردازی کنید چیزی که در عمل از این حکومت الهی در این 33 سال دیدیم مرا مشعوف می کند چرا که این حکومت الهی قرون وسطایی امام زمانی و ولایتی در این 33 سال ماهیتش را به خوبی نمایان کرده.
 
آخرین ویرایش:

nmd

عضو جدید
یکی از مباحث مهم بيانات اخير امام خامنه ای (مدظله) در جمع خبرگان رهبری، تبيين دقيق معنای ولايت مطلقه فقيه بود. (+) اين فرمايشات، فرصتی برای تبيين عمق انديشه مترقی ولايت فقيه و بحث از راه پيش رو برای ارتقاء کارآمدی های نظام است.
در يک جمع بندی، سه نگاه به «ولايت مطلقه فقيه» وجود دارد:
نگاه اول که بيشتر از سوی روشنفکران منحرف تبليغ می‌ شود، ولايت مطلقه را يک اراده نامشروط و مبتنی بر تصميم گيری های شخصی و خارج از هر گونه مکانيسم قانونی تصور می کند.
اين نگاه، باطل است؛ چون دستگاه ولايت، متکی به دين و فقه است و ولی فقيه عادل، مصلحت اسلام و جامعه اسلامی را در نظر می گيرد و به ميل خود عمل نمی کند.
نگاه دوم، ولايت مطلقه را به معنای تصرف يک «نظام سياسی» در همه موضوعات اجتماعی، به رغم محدويت احکام فرعيه شرعيه می داند. در اين نگاه، اولاً، هر حکومتی نماينده «حاکميت ملی» و دارای اختيارات مطلقه است؛ چون اراده ای فوق حاکميت ملی نمی تواند وجود داشته باشد. ثانياً، اختيارات نظام حکومتی (به عنوان نماينده حاکميت ملی)، در چهارچوب قانونی که به تصويب عموم رسيده، تعريف می شود و مشروعيتش به آن قانون بر می گردد. پس، ولايت، از يک سو مطلق است (يعنی مجموعه اجزای حکومت بايد بتوانند مثل ساير حکومت ها در همه موضوعات اجتماعی تصرف کنند) و از سوی ديگر، قانونمند است (يعنی اختيارات همه اجزای حکومت بايد در قانون اساسی و قوانين عادی، که آن هم بر اساس حق حاکميت ملی، تنظيم و تدوين می شود، تعريف و ترسيم گردد). ثالثاً، حکومت مقيد به فقه نيست و می تواند از آن عبور کند؛ چون در عرصه اجتماعی، قوانينی مثل قانون کار، ماليات و ... را بايد اجرا کرد که زمينه ای در فقه ندارد.
نگاه دوم هم باطل است. اين نگاه، تفسير از ولايت مطلقه بر اساس مبانی دنيای مدرن از قبيل «حق حاکميت ملی»، حق قانونگذاری و ... است و از اين نگاه، چيزی جز اصل قرار گرفتن دموکراسی و تابع قرار دادن آن نسبت به تصميمات ملت و حکومت بیرون نمی آيد. مبتنی بر همين نگاه است که سعيد حجاريان، ولايت مطلقه را کاتاليزوری برای عرفی شدن سپهر سياست معرفی می کند؛ يعنی ولايت مطلقه دائماً از طريق مجمع تشخيص مصلحت، ضوابط کارشناسی را بر ضوابط فقهی شورای نگهبان ترجيه می دهد و عرصه زندگی عمومی را عرفی تر می کند.
در نگاه سوم، ولايت مطلقه اولاً به معنای بسط يد فقيه عادل و جامع الشرايط از امور حسبيه است؛ يعنی اختيارات ولی فقيه، بيش از شأن افتأ و قضاست و همه حوزه تدبير عمومی را می پوشاند. ثانياً، مشروعيت ولايت مطلقه و تصميمات دستگاه ولايت به محوريت ولی فقيه، مقيد به قوانين اساسی و عادی نيست و مشروعيتش به آن بر نمی گردد؛ بلکه به انتصاب الهی و وحی بر می گردد. مشروعيت قوانين هم به تأييد ولی فقيه وابسته است. ثالثاً، ولايت مطلقه، مقيد به فقه موجود نيست؛ بلکه مادامی که فقه مطلوب، يعنی فقه حکومتی و اجتماعی توليد نشده است، می تواند براساس مصالح اسلام و برای نظام سازی و تکميل هميشگی و تدريجی نظام سازی و در صورت ضرورت، از برخی از قواعد فقه موجود عدول کند؛ مثل کاری که در زمان امام (ره) در مورد قانون کار و ... صورت گرفت.
پس، در نگاه سوم، دستگاه ولايت مطلقه در پی تکامل نظام اسلامی بر اساس تکامل دينداری و فهم دينی است؛ به عبارت ديگر، ولايت فقيه، مديريت تکامل اجتماعی را در دست دارد و با توجه به تکاملی که در نظام اجتماعی صورت می دهد نظامات و ساختارها و قوانين را نيز تحت تأثير قرار می دهد و آنها را متکامل می سازد. به تعبير امام خامنه ای (مد ظله): «نكته‌ى دومى كه در اين زمينه عرض ميكنيم، اين است كه نظام‌سازى - كه گفتيم امام بزرگوار ما بر اساس مبانى فقهى، نظام‌سازى كرد - يك امر دفعى و يكباره نيست؛ معنايش اين نيست كه ما يك نظامى را بر اساس فقه كشف كرديم و استدلال كرديم و اين را گذاشتيم وسط، و اين تمام شد؛ نه، اينجورى نيست. نظام‌سازى يك امر جارى است؛ روزبه‌روز بايستى تكميل شود، تتميم شود... اين جزو متمم نظام‌سازى است ... من تصورم اين است كه بُعد مهمى از قيد اطلاق كه امام منضم كردند ... ناظر به همين است؛ يعنى انعطاف‌پذيرى. يعنى مجموعه‌ى آن دستگاه‌هاى تصميم‌ساز و تصميم‌گير كه در رأسش رهبرى قرار دارد بايد بتواند به طور دائم خودش را پيش ببرد، متحول كند ... تحول يعنى تكميل، پيش رفتن به سمت آنچه كه درست‌تر است، آنچه كه كاملتر است. يعنى آنچه را كه ساختيم، ببينيم نقصهايش كجاست، آن را برطرف كنيم؛ ببينيم كجا كم داريم، آن را اضافه كنيم. اين جريان بايستى ادامه پيدا كند». (+)از اين منظر، ولايت مطلقه، نه تنها کاتاليزوری برای عرفی شدن عرصه عمومی نيست، بلکه دستگاهی برای توليد نرم افزارهای علمی و فرهنگی جديد بر اساس دين است تا ابزاری برای انحلال تمدن موجود غربی در تمدن نوين الهی گردد.
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
سلام
شما در دلیل تون برای رد نظریه اول گفتید:
اين نگاه، باطل است؛ چون دستگاه ولايت، متکی به دين و فقه است و ولی فقيه عادل، مصلحت اسلام و جامعه اسلامی را در نظر می گيرد و به ميل خود عمل نمی کند.

پیش فرض شما عادل بودن ولی فقیه هست، دو بحث داریم:
1- آیا واقعا ولی فقیه عادل بوده(در زمان انتخابش)
2- با فرض عادل بودن ولی فقیه سوال دوم اینه که ایا هنوز ولی فقیه عادل هست؟
روش و سیستم تشخیص بقا بر عدل چیه؟

و نکته بعدی اینه که تعریف شما از عدل در اینجا چیه؟
ایا عدل مطلق رو منظور دارید؟ یا عدل نسبی؟
منظورم از عدل نسبی: مثلا ممکنه یه نفر نسبت به من عادل تر باشه اما نسبت به شما نه

جواب این سوالات رو بدید تا در مورد نگاه های دوم و سوم هم نظرم رو بدم
خرد نگهدارتان
 

nmd

عضو جدید
سلام
شما در دلیل تون برای رد نظریه اول گفتید:


پیش فرض شما عادل بودن ولی فقیه هست، دو بحث داریم:
1- آیا واقعا ولی فقیه عادل بوده(در زمان انتخابش)(به سوال دوم رجوع شود!!!)
2- با فرض عادل بودن ولی فقیه سوال دوم اینه که ایا هنوز ولی فقیه عادل هست؟
روش و سیستم تشخیص بقا بر عدل چیه؟ مجلس خبرگان(کلا گفته میشه تو فقه اسلامی اگر اکثریت عدالت فردی را تایید کنند فرد عادل طلقی میشه)
ضمنا اگر منظورتون بقا بر عدالت هم هست مجلس خبرگان موظف به بررسیت واینکه جایی خواندم(فکر کنم از امام بود) که درصورت مشاهده گناه از فقیه ولایت ازش سلب میشه!!!)
و نکته بعدی اینه که تعریف شما از عدل در اینجا چیه؟(گناه نکردن و مطابق هوی و هوس رفتار ننمودن)
ایا عدل مطلق رو منظور دارید؟ یا عدل نسبی؟ عدل مطلق یا نسبی نداریم عدل بر اساس اسلام قطعا ما نمیتونیم بگیم یک فرد عادل هست یا نه (به معنی مطلق)اما زمان غیبت باید دید بهترین راه حل چیست
منظورم از عدل نسبی: مثلا ممکنه یه نفر نسبت به من عادل تر باشه اما نسبت به شما نه(کسی که قوانین اسلامی مطابق شر مقدس اجرا کنه عادله نسبی بودنش من متوجه نمیشم)

جواب این سوالات رو بدید تا در مورد نگاه های دوم و سوم هم نظرم رو بدم
خرد نگهدارتان
جهت مطالعه:
فقيه جامع الشرايط، كسي است كه علاوه برجناح عقل نظري، درجناح عقل عملي نيز به مقدار ممكن كامل باشد؛ يعني علاوه براين كه لازم است علم دين را درست بفهمد، بايد آن علم را درخودش و محدوده ي حياتش و درجامعه ي اسلامي به درستي اجرا نمايد؛ لازم است همه وظايف ديني خود را انجام دهد وآن چه از دين بايد به مردم ابلاغ كند، ابلاغ نمايد وچيزي را كتمان نكند،فقيه عادل، بايد به ميل وهوس كاري نكند؛ مطيع هواهاي نفساني نگردد وگناهي ازاوسرنزند؛ نه واجبي را ترك كند ونه حرامي را مرتكب شود.
شخصي كه مطيع هوس است،دردرون جانش بتكده اي دارد و در نهادش، بت پرستي رسوخ يافته است ودر واقع ، هوايش را معبود واله خود قرار داده وهمان را مي پرستد: ﴿أفرأيت من اتّخذ الهه هواه﴾1 . چنين شخصي، هيچ گاه صلاحيت ولايت و هدايت مسلمين را ندارد ومشمول خطاب ابراهيم خليل (سلام الله عليه) است كه فرمود: ﴿أ ُف لكم ولما تعبدون من دون الله﴾2؛ اُف بر شما وبرهرآن چه غير خدا مي پرستيد. اين بيان عتاب آميز، تنها شامل بت پرستانِ بتكده هاي صوري نيست، بلكه بتكده هاي دروني هواپرستان را نيز شامل مي شود.
بنابراين، ويژگي دوّم فقيه جامع الشرايط ، ترك هوا وهوس و تابعيت عملي محض نسبت به احكام و دستورهاي دين است . فقيه حاكم، اگر فتوا مي دهد،بايد خود نيز به آن عمل كند واگر حكم قضايي صادر مي كند، خود نيز آن را بپذيرد واگر حكم ولايي و حكومتي صادر و انشاء مي نمايد، خود نيز به آن گردن نهد وآن را نقض نكند.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
student64 ولایت فقیه-شبهه ولایت فقیه و رهبری 16

Similar threads

بالا