ولایت فقیه

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرحله اول: دورهٔ آغاز اجتهاد ( از قدیمین تا محقق‌کرکی)

این مرحله از قرن چهارم تا دهم (ه.ق) را مورد بررسی قرار می‌دهد. این دوره به دو برهه زمانی تقسیم می‌شود، برهه‌ای که امپراتور اسلام (خلافت عباسی) دچار ضعف و سستی شد و دولت‌های کوچکی در هر سو سربرداشتند، و در همین برهه است که شاهد شکل‌گیری چند سلسله از حکومت‌های شیعی مانند آل‌بویه، حمدانیون، فاطمیان در مصر، علویان در طبرستان و حجاز و... هستیم. برهه دوم انقراض سلسله عباسیان و تأسیس حکومت سلسلهٔ ایلخانان است. در این برهه نیز متفکران شیعی بازمانده از جنگ توانستند در دستگاه ایلخانان نفوذ کرده و آهسته، آهسته مغولان را متقاعد به پذیرش اسلام کنند و از حکومت ایلخانی مغول برای گسترش اسلام بهره ببرند. خواجه نصیرالدین طوسی با نفوذ در هولاکوخان توانست میان او و شیعیان روابط نیکویی برقرار کند، تشرف غازان‌خان به اسلام و گرایش وی به شیعه، روند گسترش اسلام و به ویژه تشیع را در جامعه مغولی سرعت بخشید و با روی کار‌آمدن سلطان محمد خدابنده اولیجاتو ستاره اقبال شیعیان اوج گرفت و در این برهه از تاریخ، دانشمندانی مانند خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی و فخرالمحققین به تجدید بنای مذهب شیعه پرداختند و با احیای دوباره فقه شیعه، مباحثی مانند نیابت فقیه،‌اختیارات فقیه و... نیز رواج پیدا کرد.

با توجه به مقتضیات عصر غیبت و شرایط خاص سیاسی ناشی از روی‌کار‌آمدن حکومت‌های مختلف سؤالهای مشخص و اصلی این دوره در موضوع رهبری دو دسته بود. دسته‌ای دربارهٔ حکومت‌های جائر بود مانند، آیا همکاری با دولت های جائر جایز است؟ آیا به لحاظ شرعی قبول مسؤولیتی که از سوی سلطان جائر تفویض می‌شود صحیح است یا نه؟ قبول هدیه، جایزه و دستمزد از سوی حکام جور چه تکلیفی دارد؟ و دسته‌ای دیگر دربارهٔ ولایت فقیه بود، مانند اینکه: اجرای حدود، قضا، امر به معروف و نهی از منکر،‌جهاد و نماز‌جمعه که از ملزومات حکومت محسوب می‌شود، چگونه است؟ مسؤولیت فقها در عصر غیبت در چه حیطه‌ای است؟

در پاسخ به سؤال‌های دسته اول باید گفت فقیهان شیعه اتفاق نظر دارند که حاکمان جائر ولایت ندارند و حکومت‌هایشان نامشروع است. استاد فقیهان شیخ مفید درمورد نحوه رفتار با حکومت های جور پنج مسأله را به تفکیک بیان کرده است، وی کمک به جائر را در مسیر حق و انجام واجب جایز و گاهی واجب دانسته، اما کمک به آنان را در مسیر ظلم و تجاوز ممنوع کرده و پذیرش مسؤولیت و ولایت توسط فقیه را در صورتی که منجر به معصیت و اضرار به مؤمنان نباشد برای او جایز دانسته است. زیرا فقیه گرچه در ظاهر از جانب حکومت جور امارت را پذیرفته ولی در حقیقت از جانب صاحب اصلی ولایت به این مقام نصب شده است. شیخ مفید متابعت و پیروی از حکومت های جور را با دو شرط مجاز شمرده، یکی آنکه این متابعت باعث ایجاد ضرر به اهل ایمان نشود و دیگر آن‌که آلوده به گناه نباشد. در رابطه با معامله با آنان و قبول هدایا و.… نیز حکم به حلیت صادر کرده است. به عقیدهٔ شیخ مفید اگر چه حلال و حرام مخلوط باشد و اگر آنچه از اموال اهل معرفت در دست حکومت های جور است معین و محصور باشد، برای احدی حلال نیست از روی اختیار از آن استفاده کند. (شیخ مفید، ۱۴۱۴ ق، ص۱۲۰، صص۱۲۱، ۳۷۶). فقیهان پس از شیخ مفید نیز همان مطالب وی را تأیید کرده‌اند. (طوسی، ‌بی تا (الف)، ص۳۰۱). در پاسخ به سؤالات دسته‌دوم باید گفت که فقیهان عصر آغاز اجتهاد، اختیاراتی بسیار گسترده‌تر از امور حسبیه را برای فقیهان در عصر غیبت قائلند. مانند اقامه نمازهای عبادی، سیاسی، جمعه و اعیاد، مدیریت جمع‌آوری و مصرف خمس و زکات و انفال، اجرای حدود و تعزیرات و قصاص، اجرای احکام حجر، ‌وصیت و... شیخ مفید می‌نویسد:

«در صورت نبودن سلطان عادل (امام معصوم) فقیه متولی می‌شود تمام آنچه را که سلطان متولی آنها بوده» (شیخ مفید، ۱۴۱۰ ق، ص۱۸۰). فقیهان متأخر از این‌گونه عبارت‌های فقیهان عصر آغاز اجتهاد استنباط کرده‌اند که ولایت عامه فقیه، پیش فقیهان صدر‌اول مفروغ‌عنه و مسلم بوده است. (نجفی، صاحب جواهر، ۱۹۸۱ م، ج ۲۱، ص۳۹۵). درباره اینکه آیا این وظایف و اختیارات را فقیهان از باب حسبه دارند یا از باب نصب از جانب معصوم؟ هیچ تصریحی در عبارات فقیهان وجود ندارد اگر چه شواهد و قراین موجود نصب را تأیید می‌کند. (شیخ طوسی،‌بی تا (الف)، ص۳۰۱)

اما دربارهٔ ولایت فقیه در عرصه عمل، فقیهان شیعه از زمان حضور ائمه(ع) با اذن و اجازه معصوم(ع) مسؤولیت‌هایی را از جانب سلطان جور پذیرا می‌شدند، حذیفه یمانی، عمار یاسر و سلمان فارسی با اذن امام علی(ع) از جانب عمر منصب ولایت مداین را پذیرا شدند. (محمدبن سعد، ج۳، ص۲۵۵). در عصر امام صادق و امام کاظم(ع) عده‌ای از فقیهان به عنوان وکیل امام انجام وظیفه می‌کردند. (طوسی، بی‌تا (ب)، ص۴۶). و این رویه تا آغاز عصر غیبت ادامه داشت و در عصر غیبت کبرای امام زمان‌(ع) فقیهان به مقتضای شرایط سیاسی‌ـ اجتماعی هر دوره، اجرای هر اندازه از احکام را که در امکانشان بود به عهده گرفته و به ولایت فقیه در عرصهٔ عمل عینیت می‌بخشیدند. حتی عده‌ای از آنان برای اجرای احکام شرع و استیفای حق خود، از جانب حکومت‌های جور، امارت و حکومت پذیرفتند. طاهر اوحد ذوالمناقب پدر سید رضی مدتها منصب نقابت، مناصب نظارت دیوان مظالم و سرپرستی حجاج را به عهده داشت. (ابن ابی الحدید، ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۳۱). و در سال ۳۸۰ (ه.ق) تمامی این مناصب را به فرزندش سید رضی محول کرد. (امینی، ۱۳۹۷، ج ۴، ص ۲۰۵). و سید مرتضی بعد از مرگ برادرش سید رضی، منصبهای امارت حج، دیوان مظالم و نقابت طالبیان و دیگر مسؤولیت‌های برادرش سید رضی را به عهده گرفت. (ابن اثیر، ۱۳۸۶ ق، ج ۹، ص ۲۶۳).

در عهد ایلخان مغول خواجه نصیرالدین طوسی نزد ایلخانان نفوذ بسیار یافت و در منصب وزیر هلاکو‌خان توانست خدمات ارزنده‌ای به اسلام، شیعه و ایران زمین بکند. (شیرین بیانی، ۱۳۷۱ ش، ج ۲، ص ۴۰۴). علاوه بر خواجه نصیرالدین طوسی عدهٔ زیادی از فقیهان با پذیرش مسؤولیت‎های گوناگون مانند نقابت، قضا و... از جانب حاکمان جور به انجام وظایفی که از سوی معصومان (ع) به آنان واگذار شده بود پرداختند. (اقبال آشتیانی، ۱۳۶۵ ش، ص ۳۱۷).

در میان این فقها تعدادی از نامداران شیعه نیز دیده می‌شوند مانند سید بن‌طاووس که نقابت علویان بغداد را به عهده داشت (ابن فوطی، بی تا، ص ۱۹)، علامهٔ حلی و پسرش فخرالمحققین که مصاحب سلطان محمد خدابنده بودند و در اسلام آوردن و تشیّع او نقش زیادی داشتند، (اقبال آشتیانی، ۱۳۶۵ ش، ص ۳۱۷) و ابن‌میثم، شارح نهج البلاغه که در حله و واسط امر قضا را به عهده داشت (مدرس، بی تا، ج ۸، ص ۲۴۲) و.….

دقت در سخنان و آثار فقهی فقیهان این دوره روشن می‌سازد که مبنای اصلی همکاری و پذیرش ولایت از حاکمان جور در این دوره را اصل ولایت فقیه تشکیل می‌دهد. بر پایهٔ اصل ولایت فقیه، پذیرش ولایت از حاکمان جور در حقیقت استیفای بخشی از حقوقی است که معصومان (ع) به فقیهان تفویض کرده‌اند. لذا بعضی از فقیهان این دوره به صراحت اعلام کردند گرچه در ظاهر، فقیه از جانب حاکم جائر منصوب می‌شود لیکن در‌‌واقع از جانب امام معصوم نصب شده است و فقیه باید نیت کند که این ولایت حقی است که از سوی معصومان (ع) به او تفویض شده است. (شیخ مفید، ۱۴۱۰، ص ۸۱۲).

در ادامهٔ این مرحله مناسب است به نقش علامهٔ حلی، محقق حلی و شهید اول در تکامل نظریهٔ ولایت فقیه اشاره شود. یکی از ویژگیهای مکتب فقهی این سه فرزانهٔ سخت کوش، روح ولایت مداری در سرتاسر فقه آنان است که نقش مهمی در روند تحول نظریهٔ ولایت فقیه ایفا کرده است. علامهٔ حلی به صراحت، نصب فقیه از جانب امام (ع) را پذیرفته و ولایت بر امامت نمازهای عبادی- سیاسی، ولایت بر مصرف واجبات مالی، ولایت بر قضا و حدود را، از آن فقیه عادل می‌داند. (علامهٔ حلی، بی‎تا (الف)، ج ۴، ص ۴۷۸)


دومین فقیهی که به نظراتش دربارهٔ ولایت فقیه، باید توجه شود محقق نامدار محقق حلی است. محقق حلی از سویی هرگونه ولایت را از سلاطین جور سلب کرده و از سوی دیگر ولایت بر اجرای احکام شرع و سرپرستی جامعهٔ اسلامی را برای فقیه جامع شرایط به عنوان نایب امام معصوم (ع) ثابت کرده است. و در حوزهٔ مسائل مالی، قضا، حدود، اقامهٔ نماز جمعه و... برای فقیه، ولایت قائل است. (محقق حلی، ۱۴۰۳، صص‌-۱۳۸، ۱۲۴، ۸۱۶، ۱۱۶) سومین فقیه پرآوازه در پایان این دوره شهید اول است. ایشان در موارد بسیار بر نیابت فقیه از معصوم(ع) تصریح کرده است.(شهید اول، ۱۴۱۵ ق، ج ۱، ص ۱۶۴)
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی تاپیک عالیی
اا فقط یه چیزی کم داره
فاطمه خانوم اگه بتونی نظره همه ی مراجع رو جدا جدا بزاری خیلی عالی میشه
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرحلهٔ دوم: دورهٔ صفویه (از محقق کرکی تا محقق نراقی)

مرحلهٔ دوم از سیر تاریخی نظریهٔ ولایت فقیه اختصاص به عصر صفویه دارد. در این دوره به دلیل قدرت یافتن حکام شیعی صفوی و تغییر وضعیت شیعیان از اقلیت تحت فشار به اکثریت حاکم، سؤال اصلی و مطرح این عصر علاوه بر سؤالهای دورهٔ قبل چگونگی مشروعیت بخشیدن به سلطنت افراد غیر معصوم (شاه صفوی) بود.



سلسلهٔ صفویه مبارزات خود را از خانقاه و با تکیه بر مرادی و مریدی آغاز کردند و به پیروزی چشمگیری دست یافتند؛ لیکن پس از رسیدن به سلطنت به زودی فهمیدند که دیگر نمی‌توان صرفاً با مرادی و مریدی حکومت را اداره کرد، نظم و امنیت را در جامعه حاکم ساخت و مسائل و مشکلات مردم را حل و فصل نمود، آنان این حقیقت را دریافتند که در ادارهٔ حکومت و حل و فصل امور مردم، نیازمند قانون شرع و عالمان آشنا به قوانین شرع هستند. از آنجا که مذهب شیعهٔ امامی به عنوان مذهب رسمی کشور اعلام شده بود، صفویه به همکاری و همگامی عالمان شیعه سخت نیازمند بودند و عالمان شیعه نیز بیشتر در جبل عامل، عراق و لبنان سکونت داشتند؛ لذا صفویه برای رفع این کمبود علمای شیعه را از جبل عامل برای مهاجرت به ایران دعوت کرد که تعدادی از آنها این دعوت را اجابت کرده و به ایران آمدند و دارای منصبهای مهمی در دولت صفویه شدند. (مهاجر، ۱۹۸۹ م، ص ۹۷)



علیرغم مساعد شدن اوضاع سیاسی جهان برای فعالیت و طرح نظرات شیعه در عصر صفویه، در این دوران نیز شاهد بحث مستقل چندانی در باب ولایت فقیه در کتابها و رساله ها نیستیم و همچون گذشته مباحث ولایت فقیه را باید در بین ابواب مختلف فقهی جست‌و‎جو کرد.



محقق کرکی یکی از برجسته‌ترین فقیهان این دوره است که در تحول و تکامل نظریهٔ ولایت فقیه سهم بسزایی دارد. محقق کرکی بارها بر نیابت عامهٔ فقیه در عصر غیبت تأکید کرده است. به عقیدهٔ محقق کرکی فقیهان شیعه اتفاق نظر دارند که فقیه از سوی ائمهٔ هدی (ع) در همهٔ اموری که نیابت در آن دخل دارد نایب است. (محقق کرکی، بی‌تا (الف)، ج ۱، ص ۱۴۲) و بر مبنای عموم نیابت، معمولاً احکامی را که در فقه از اختیارات امام معصوم(ع) شمرده شده برای نایب او نیز مطرح می‌سازد مگر اینکه دلیلی برخلاف آن وجود داشته باشد. محقق کرکی برای اثبات نیابت عامهٔ فقیه به اجماع و مقبولهٔ عمربن حنظله استدلال کرده است. (محقق کرکی، بی‌تا (الف)، ج ۱، ص ۱۴۲)



یکی دیگر از نظریه پردازان ولایت انتصابی عامهٔ فقیه در دورهٔ صفویه، محقق اردبیلی است. این فقیه نواندیش به منظور اثبات ولایت فقیه برای نخستین بار به دلیل عقلی تمسک کرده و از این‌که بدون چنین ولایتی نظم جامعه مختل می‌شود و زندگی انسان در سختی و تنگنا قرار می‌گیرد و عقل و شرع نیز چنین پیامدهایی را نمی‌پذیرد، حکومت علی‌الاطلاق فقیه را اثبات می‌کند. (محقق اردبیلی، ۱۴۱۴ ق، ج ۱۲‌، ص ۱۸، ۲۸، ج ۹، ص‌، ۱۰، ج ۸، ص ۱۶۱، ۱۶۰، ج ۷، ص ۵۴۵)



محقق اردبیلی مهمترین دلیل نقلی ولایت فقیه را مقبولهٔ عمربن حنظله می‌داند، به عقیدهٔ ایشان عمل به این روایت مورد قبول علمای شیعه بوده و با‌اینکه سندش را ضعیف می‌داند، ولی در عین حال این روایت را قابل اعتماد و استناد می‌داند. (محقق اردبیلی، ۱۴۱۴ ق، ج ۹، ص ۱۰) مطلب دیگری که ایشان دربارهٔ مقبوله دارد آن است که مقبوله به نظر ایشان اختصاص به منصب قضا ندارد بلکه اختیارات وسیع ولی فقیه را بدان مستند می‌کند. (محقق اردبیلی، ۱۴۱۴ ق، ج ۹، ص ۲۳۱) دلیل دیگری که محقق برای اثبات ولایت عامه فقیه بدان تمسک جسته، اجماع است. (محقق اردبیلی، ۱۴۱۴ ق، ج ۸، ص ۱۶۰) اعتقاد مقدس اردبیلی به اجماع در مسأله ولایت فقیه حائز اهمیت است. زیرا وی در فقه کمتر به ادعاهای اجماع پایبند است و غالباً در ثبوت اجماع مناقشه می‌نماید. محقق اردبیلی، فقیه را در عصر غیبت حاکم علی الاطلاق معرفی کرده و در تمام کارها،‌او را جانشین و نایب امام معصوم (ع) می‌داند و بر این اساس احکامی که درفقه از اختیارات امام (ع) شمرده می‌شود را برای نایب و قائم مقام امام(ع) نیز مطرح می‌سازد مگر آن که دلیلی بر خلاف آن وجود داشته باشد و بر‌این باور است که آنچه به دست فقیه برسد مثل آن است که به دست امام معصوم(ع) رسیده است. (محقق اردبیلی، ۱۴۱۴ ق، ج‌، ص ۳۵۸)



اما دربارهٔ پذیرش ولایت از سوی حاکمان جور چنان که دیدیم فقیهان دورهٔ اول پذیرش ولایت از سوی حاکمان جور رادر حقیقت استیفای بخشی از حقوق خود می‌پنداشتند. اما در این دوره با توجه به شیعه بودن پادشاهان صفوی، شاهد شکل گیری الگوی جدیدی در مناسبات میان دین و دولت هستیم. از منابع تاریخی این‌چنین برداشت می‌شود که فقیهان این دوره اصل ولایت فقیه را آنچنان برای سلاطین صفوی جا انداخته بودند که آنان برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت خود مجبور بودند به عنوان نایب و کارگزار فقیه بر اریکه قدرت تکیه زنند، و در حقیقت قدرت را از دست مجتهدان تحویل بگیرند. لذا به هنگام تاجگذاری در یک مراسم رسمی، مجتهد جامع الشرایط قالیچه پادشاه را می‌انداخت، یا کمر و شمشیر شاه را می‌بست و او را بر تخت می‌نشانید و یا شاه را نایب خود قرار داده و به نام او خطبه می‌خواند. (کشمیری، بی تا،‌) این قبیل مراسم تقریباً برای تمامی پادشاهان صفوی انجام شده‌بود. شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب در حقیقت به عنوان کارگزار محقق کرکی فرمان می‌راندند. گرچه در ظاهر قدرت در دست شاه بود و به همین جهت در ظاهر، شاه محقق کرکی را به منصب شیخ الاسلامی و دیگر مناصب نصب می‌کرد، ولی در حقیقت مشروعیت خود شاه هم منوط به اذن و اجازه فقیه بود. شاه طهماسب دو فرمان به تمام شهرهای قلمرو حکومت خود فرستاد تا همگان از فرمان محقق کرکی اطاعت کنند، وی طلیعه نامه را با مقبوله عمر بن حنظله مزین و تصریح کرده که محقق کرکی نایب عام امام زمان (عج) است و امور محول به امام (ع) زیر نظر او اداره خواهد شد، محقق کرکی نیز با ارسال دستورالعملهایی به حکام و عمال تحت فرمان دولت صفوی همه آنان را به رعایت عدالت و اجرای دقیق احکام شرع فرمان داد،‌در هر شهر و روستایی نماینده ای تعیین کرد و تلاش فراوانی به منظور تبلیغ و ترویج شرع، مبارزه با منکرات و مفاسد اجتماعی، اجرای حدود و تعزیرات و احکام اسلامی، بپا داشتن واجبات خصوصاًًً نماز جمعه و... انجام داد. ( امین، سیدمحسن، بی‌تا، ج ۸ ص ۲۰۹)



در مراسم تاجگذاری شاه اسماعیل دوم و شاه عباس اول، میرسیدعلی عرب (مجتهد جبل عاملی) «قالیچه همایونی» را انداخت و به سلطنت این دو شاه رسمیت داد. (حسینی قمی، ۱۳۵۹ ش، ج ۲، ص ۷۱۲) شاه صفی اول به وسیله میرداماد بر مسند دولت نشست (اصفهانی، محمدمعصوم،۱۳۵۸ ش، ص ۳۸) و شاه صفی دوم (سلیمان) به وسیله آقاحسین خوانساری که نایب امام غایب شناخته شده بود و به قاعده امامیه، که مجتهد، نایب امام و سلطان نایب مجتهداست از سوی ایشان بر تخت نشانده شد (هدایت، رضاقلی، تهران، ۱۳۱۶ ش، ص ۳۱۶) و شاه سلطان حسین صفوی نیز به نیابت از علامه محمد باقر مجلسی بر تخت سلطنت جلوس کرد. (هدایت، رضاقلی، تهران، ۱۳۱۶ ش، ص ۳۱۶)



در پایان این دوره مناسب است که نظزیات چند فقیه دیگر که ابتکاری در مسأل ولایت فقیه داشته‌اند مطرح شود. یکی از آنان فیض‌کاشانی است. این فقیه نواندیش با روشی جدید، مسأله ولایت فقیه را اثبات کرده است، ایشان بحث را از ضرورت حکومت در جامعه شروع و سپس حکومتها را به دو دستهٔ حکومتهای مشروع و نامشروع تقسیم کرده و برای حکومت مشروع سه مصداق قایل است. یکی حکومت نبوی، دوم حکومت امام معصوم(ع) و سوم حکومت ولایت فقیه، وی سپس برای اثبات ولایت فقیه از دلیل تلفیقی از عقل و نقل با روش کاملاً نو استفاده کرده است. استدلال فیض کاشانی بر پایه های زیر استوار است:



۱- اسلام دینی است سیاسی‌ـ اجتماعی و به عقیدهٔ ایشان قطب اعظم دین همان احکام سیاسی اجتماعی اسلام است.



۲- پیاده و اجرا کردن احکام سیاسی اجتماعی در عصر غیبت بجز جهاد ابتدایی مشروط به اذن خاص از جانب امام زمان (عج) نیست و این احکام تعطیل بردار نیست و باید در عصر غیبت نیز اجرا شود.



۳- اما اجرای این احکام نیازمند اذن عام امام زمان (عج) است و امام زمان (عج) فقیهان را به عنوان نایب عام خود برای اجرای این دسته از احکام شرعی معرفی کرده است و به آنان اجازهٔ پیاده کردن آنها را در عصر غیبت داده است. (فیض کاشانی، ۱۴۰۱ ق، ج۲، ص ۵۰)



دومین فقیهی که جا دارد در اینجا نامش زینت بخش مقاله شود، فقیه پرآوازه وحید بهبهانی است. ابتکار این فقیه آن است که مباحث مربوط به ولایت فقیه را برای نخستین بار در یکجا جمع آوری کرده و فایده ۳۳ از فواید کتاب کم نظیر فواید حائریه را به آن اختصاص داده است. وحید بهبهانی بر این باور است که عناوین مختلف مفتی، حاکم شرع و... اشاره به شؤون مختلف شخص واحدی دارد. شخصی که به مقام استنباط احکام الهی رسیده از آن رو که فتوی می‌دهد عنوان مفتی دارد و از آن جهت که رفع خصومت و نزاع می‌کند قاضی نامیده شده و از آن جهت که در اجرای احکام سیاسی، اجتماعی اعمال ولایت می‌کند، حاکم شرع نامیده شده، وی دربارهٔ منصبهای حاکم شرع تصریح داشت، منصبهایی است که انتظام امر معاد و معاش مردم به آنها بستگی دارد و تأکید کرده بوده که اطاعت از حکم حاکم شرع بر همگان واجب است چه مجتهد باشد و چه مقلد زیرا حاکم شرع منصوب از جانب معصوم است و نایب اوست و نظام اجتماعی جز با اطاعت از حاکم شرع استوار نخواهد شد. (وحید بهبهانی، ۱۴۱۵ ق، ۵۰۲-۵۰۱). سومین فقیهی که در اینجا مناسب است ذکر شود استاد فقیهان کاشف الغطاء است. این فقیه فرزانه از طرفداران صاحب نام «ولایت عامه انتصابی فقیه» است. کاشف‌الغطاء نخستین فقیهی است که اصل عدم ولایت را مطرح کرده و بر این باور است که حکومت تنها از آن خداست و غیر از خدا هیچ کس حق حکومت بر بندگان خدا را ندارد مگر با اذن و اجازه خدا و خداوند این اذن را به پیامبران،‌امامان معصوم (ع) و فقیهان داده است. یکی از لوازم این ادعا آن است که در عصر غیبت تنها حکومت مشروع حکومتی است که مأذون از جانب فقیه باشد. کاشف الغطاء تصریح کرده است که مشروعیت سلطنت در آن است که مأذون از جانب امام زمان (عج) یا نایبان عامش باشد. روشن است که سلاطین دسترسی به امام زمان (عج) نداشتند که از آن حضرت (عج) اذن بگیرند. پس تنها عدل باقیمانده از معادله آن بود که از فقیه اجازه بگیرند و بر پایه همین مطلب بود که به فتحعلی شاه قاجار اجازه داد برای اداره جنگ با روسها از وجوهات شرعیه استفاده کند و اگر کفایت نکرد مجاز است از اموال دیگر مردم به مقدار نیاز بگیرد و برای جنگ فرمانده نصب کند. کاشف الغطاء اختیارات بسیار وسیعی در اجرای احکام اسلام برای فقیه قایل است. در باب ولایت بر اموال عمومی، فقیه را مسؤول جمع‌آوری خمس، زکات و دیگر حقوق مالی می‌داند و معتقد است که فقیه مجاز است کسانی را که از دادن حقوق واجب مالی امتناع می‌کنند، مجبور به پرداخت آنها کند. و مسؤولیت درآمدها و خراجهای اراضی مفتوحه العنوه را نیز به عهدهٔ فقیه دانسته است و بر سلطان واجب کرده که برای تصرف در این اراضی از مجتهد اجازه بگیرد. فرماندهی جهاد دفاعی را در اصل از آن مجتهد می‌داند و تأکید کرده که فرماندهان نظامی باید مأذون از جانب فقیه باشند و در باب ولایت بر امور قضایی و جزایی نیز ولایت اجرای حدود و تعزیرات را در عصر غیبت برای فقیه ثابت دانسته و تصریح کرده است که حتی سلطان حق ندارد بدون اجازه مجتهد، قاضی یا شیخ‌الاسلام نصب کند. (کاشف الغطاء، بی تا، ص۳۷، ۴۰۹،‌۴۲۰، ۴۲۱، ۳۹۴،‌۳۴۳، ۴۱۳،‌)


در پایان این مرحله جا دارد نظر یکی از نویسندگان معاصر دربارهٔ بعضی از فقیهان عصر صفوی را بررسی کنیم. این نویسنده در معرفی نظریه های دولت در فقه شیعه، نظریه اول را «سلطنت مشروعه» نامیده و این نظریه را مبتنی بر نوعی تفکیک خارجی شرعیات از عرفیات دانسته است و عده ای از فقیهان دوره صفویه و قاجاریه را طرفدار این نظریه معرفی کرده است. از جمله علامه مجلسی،‌میرزای قمی، سید کشفی. (کدیور،‌ش، ص۵۸) دلایل و شواهدی که نویسندهٔ محترم برای اثبات مدعایش ذکر کرده هیچکدام دلالت بر مشروعیت دینی پادشاهان در حوزهٔ عرفیات بدون اذن فقیه ندارد و منشاء اشتباه نویسنده آن است که از آنجا که امور عرفیه را دیگران با اذن مجتهد می‌توانند انجام دهند گمان کرده که این امور از حوزهٔ ولایت فقیه خارح است. در حالی که حقیقت آن است که آنچه در قلمرو ولایت فقیه قرار دارد به دو دسته تقسیم می‌شود. دسته ای قابل واگذاری به غیر نیست مانند قضاوت کردن، فتوی دادن و دسته ای قابل واگذاری به غیر است و دیگران می‌توانند با اذن و اجازهٔ فقیه آن امور را انجام دهند مانند عرفیات، و فقیهان تصدی این دسته از امور را به پادشاهان واگذار کرده و اجازه انجام آن را به پادشاهان داده‌اند.
 

ali.mehrkish

عضو جدید
باز هم سلام
آقا من کی همچین حرفی زدم که شما تهی هستین.من فقط خواستم به شما عرض کنم که با مسایلی که فرودید غریبه نیستم و آشنایی اندکی دارم و در ضمن ادّعای این رو ندارم که حرفی رو که مزنم حتماً درست هستش و این باعث خوشحالیه من هست که از مطالب شما استفاده کنم.
شما نظر بنده رو در مورد مطلقه خواستین.ببنید این بحث سه جنبه داره یک جنبه اون فقهی هست (که فکر نی کنم اینجا بتونیم در موردش بحث کنیم) وجنبه دوم که در قانون اساسی به همت آیت الله منتظری وارد شد(اگر در این مورد شک دارید به مذاکرات مجلس موسس قانون اساسی مراجعه کنید) و جنبه دیگرش شکلی که ما با اون مواجه هستیم منظور بعد از تجدید نظر در قانون اساسی و تفسیر هایی که از این مطلب می شود که ولایت فقیه رو در شکل حکومت اسلامی و راس تمام امور می دونه. شما کدوم رو می خواهین بدونید؟؟
از نظر شخصی من با هر نوع ولایتی در دوران معاصر مخالفم، چون فلسفه بوجود آمدن ولایت در اصل برای محجورین و صغار( جمع صغیر) و مجانین و سفیه بود. در واقع کسانی که در قوه دماقیه دچار مشکل هستن و نیاز به حمایت دارند چون خود آنها قدرت درک درست از مسایل رو ندارند. اگر بخواهیم به اصل ولایت هم مراجعه کنیم تقریباً با چنین مباحثی مواجه می شویم شاید زمانی کاربرد داشته امّا الان نمی تونه.اگر انسان در آن دنیا قرار پاسخگوی اعمال خودش باشه پس باید در این دنیا حاکم اعمال خودش باشد.

فرمودید از طرفی در طول تاریخ تشیع این اولین باریه که به طور عملی امکان پیاده شدن حکومت اسلامی در 4چوب دستاورد های زمان امکان پذیر شده که کمی مقایسه با تاریخ رو دچار مشکل میکنه.
خدمت شما عرض کنم که ما الان اصلان با حکومت اسلامی مواجه نیستیم. چرا که از اولین مشخصه های حکومت اسلام پیاده کردن تمامی احکام اسلام و قوانین اسلام هست که ما فقط قوانین ظاهری رو پیاده می کنیم .در ضمن این رو بدونید شما که از به دنبال حکومت اسلای هستید آیا می دونید که جایگاه مردم در این طرز حکومت کجا قرار داره ویا بهتر بگم اصولاً مردم هیچ نقشی ندارند. در حکومت اسلامی همه چیز در رای حاکم اسلامی خلاصه میشود و حاکم هم جانشین خدا و پیامبر هستش(تفکر مصباحیه) در حکومت اسلامی حاکم فراتر از قانون هست و در تمامی امور حق دخالت داره( چیزی که این روزها کم نمی بینیم) در حکومت اسلامی قوانین تمامی از شرع گرفته می شود و مجلس جایگاهی ندارد( باز هم این روزها می بینیم) چه برسد با مقایسه که مثلاً بخواهیم این حکومت رو با حکومت حضرت علی(ع) مقایسه کنیم که تقریباً امکان پذیر نیست.
امّا در مورد سوال آخر.اگر از نظریات امام بخواهیم صحبت کنیم از زمانی که ایشون در فرانسه بودن تا ماههای آخر زندگیه پر برکتشون شاهد چرخش بسیار عظیمی هستیم .مثلاً ایشون در حدود 300 مصاحبه که در فرانسه داشتن و تمامی بیانیه ها حتی یک بار هم از ولایت هم حرف نزدند چه برسد به مطلقه. بنظر من شاید دلیل اصلی این حرکت ایشون رو عدم جمع قابلیت مردم سالاری و دین سالاری با هم و در کنار هم دونست که ایشون با این حرکت دین سالاری رو در حکومت با بازتر کردن اختیارت مقام رهبر در وضعیت بالاتری نسبت به مردم سالاری قرار دادند که شاید اگر ما شاهد حضور افرادی در سطح ایشون در این مقام بودیم دچار این مشکلات نمی شدیم.
سلام دوست عزیز
اسلام مضمونه...حالا میتونه در شکل حکومت اسلامی (مانند 1400سال قبل باشه)یا سلطنت اسلامی (مثل صفویه)یا جمهوری اسلامی(جمهوری دستاورد لیبرال دموکراسیه و ما از اون برای نوع حکومتی ونه مضمون بهره می بریم)
امام در سال 68 چند ماه قبل رحلتشون از ولایت مطلقه حرف میزند در برابر مقیده.(کتاب ولایت و فقاهت)
طبیعیه که یه رهبر انقلاب از سال 1342 نباید شکل حکومت رو بیاد کاملا واضح تبیین کنه.جامعه باید اماده می شد.
در مورد نقش مردم امام حق البنس رو در راستای طولی حق الله میدونند و در همین راستا مردم سالاری دینی رو پیشنهاد میدهند.
امام در آخرین مصاحبه ها در فرانسه می گن که اسلام مضمونه و جمهوری حکومت.مردم حکومت اسلام را می خواهند.
امام در مقابل حکومت اسلامی می ایستند به مانند رهبری که به شدت با حکومت اسلامی مخالفت دارند(در زمان حال)
با این اوصاف اسلام در این 4چوب اولین باریه که پیاده میشه.
در مورد فلسفه ولایت هم به قول یکی از اساتید تعریف شما از ولایت یک مفهوم تعریفی عربیه نه یک مفهوم فنی سیاسی.
 
:gol:مرسی!
خیلی تو این زمینه ها بحث شده!(صاحب تاپیک رو قبول دارم! از گلترین اعضای باشگاه هستش...:gol:)
از لحاظ دینی و علمی, با خیلی از استدلال ها و... مخالفم!!!
که یه جورایی خیلی از نتیجه گیری ها کفر هستش!
و ربطی به اسلام نداره!
ولی چون میدونم, وقتی پاسخ بدم, مارو منافق و بی دین و ضد ولایت مطلقه ی فقیه و... میخونن!
و اگه ما وارد بحث بشیم, پاسخمون سیاسی داده میشه!

امیدورام اینجا بحث بشه, ولی نه با تعصب...(امیدوارم دوستانی که تو این بحث شرکت میکنن و یا مطلب مینویسن, از هر حزب یا دسته باشن, مطالب این تاپیک رو با فرد خاص نسنجن!و رو خود مسئله ی ولایت مطلقه فقیه بحث کنن!و نه اشخاصی که...)
منم اینجا دیگه پست نمیدم...(فقط بخاطر اینکه سیاسی نشه:gol:)
یا حق...!:gol:
ازاینکه دراین محیط با شما چنین برخوردی بشه درصورتیکه شما منطقی باشید بنده هم شرم دارم . لذا از شما تقاضا میکنم برای تبادل فکر وگرم شدن فضای اندیشه ابهامتان را طرح کنید
 

eng.esmail

اخراجی موقت
باز هم تبعیض!!!!!
چرا فقط باید از این موضوعات باشه؟؟؟؟:w05:
نظر خاصی ندارم به جز حسرت خوردن به حال خودمون!!!
مرسی
 

مسیح 110

عضو جدید





پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به اين مملکت نرسد».
 

siavash_1991

عضو جدید
عزيزان چرا عفراطي برخورد مي كنيد وجبه مي گيريد شما كه ادعاي شيعه ي علوي داريد پس بهتر بدانيد امام علي(ع) از هر مسلماني انتقاد پذير تربود بحثي است نظرايي وهر كي هم نظر خودشو داره. :razz:
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز





پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به اين مملکت نرسد».
سلام دوست من
متاسفانه يا خوشبختانه نبايد اينجا از كسي اسم ببريم
پس لطفا ديگه مستقيم به كسي اشاره نكن
ممنونم ازت
عزيزان چرا عفراطي برخورد مي كنيد وجبه مي گيريد شما كه ادعاي شيعه ي علوي داريد پس بهتر بدانيد امام علي(ع) از هر مسلماني انتقاد پذير تربود بحثي است نظرايي وهر كي هم نظر خودشو داره. :razz:
سلام دوست من
كسي افراطي برخورد نكرد.
ممنونم از نظرتون
بله
كاش همه ما ميتونستيم مثل علي(ع) رفتار كنيم.
اسپم نديد لطفا
متشكرم
تبعیض در ایجاد تاپیک
چرا شما میتونید عقایدتون رو آزادانه بیان کنید ولی ما نمی تونیم؟؟؟:wallbash:
اتفاقا چيزي كه تو اين تاپيك وجود نداره تبعيضه
شما صحبتي داريد مي تونيد بگيد.
اينجا مخالف ها و موافق هاي زيادي بودن كه بحث كردن.
البته بدون بي احترامي.
درستش اینه:
پشتیبان مملکت باشید تا به ولایت فقیه آسیبی نرسد!!!
خب اين يه رابطه دو طرفه ست ديگه
ولي فقيه پشتيبان مملكته و مملكت هم بايد پشتيبان ولايت فقيه باشه:victory:
ایول دمت گرم گل گفتی
بله گل گفتن!
فقط نصفه گفتن!
 

A&S

عضو جدید
کاربر ممتاز
این همه بحث شده در این موارد...
هر کسی یه اعتقاداتی داره
ولی خوب من اصلا قبول ندارم چون با عقل و نطق جور در نمیاد
این نظر شخصیه منه
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
این همه بحث شده در این موارد...
هر کسی یه اعتقاداتی داره
ولی خوب من اصلا قبول ندارم چون با عقل و نطق جور در نمیاد
این نظر شخصیه منه
سلام دوست خوبم.
دلايل عقلي زيادي وجود داره
نمونه هاييش رو من تو صفحات اول تاپيك آوردم
اگه حوصله و وقتشو داشتي حتما يه نگاه بنداز:victory:
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز

پرسش:

اگر ولایت فقیه، مسأله‏ای عقلانی است، پس چرا هنوز برخی آن را رد می‏کنند؟

پاسخ:

در پاسخ لازم است به چند نکته کلیدی و مهم اشاره شود:

یک. عقلانیت دینی‏


آنچه که در ادله «ولایت فقیه» به عنوان «ادله عقلی» استفاده می‏شود، بر اساس «عقلانیت دینی» است؛ نه «عقلانیت سکولار». بین این دو تفاوت‏های بسیار زیادی وجود دارد و مبنا قرار دادن هر کدام، دارای نتایج مختلفی است. عقلانیت سکولار، اساساً دخالت خدا و دین در زندگی انسان را نفی می‏کند و انسان را خرد بسنده می‏داند. این نگرش را در اصطلاح راسیونالیسم (Rationalism) یا خرد بسندگی می‏نامند.
در چنین نگرشی، نقش دین در مدیریت اجتماعی نفی می‏شود و نه تنها ولایت فقیه؛ که ولایت معصومان و پیامبر و خدا نیز منتفی اعلام می‏شود.
از طرف دیگر اساس عقلانیت سکولار، خرد ابزاری (Instrumental Reason) است که قادر به کشف حقیقت و در جست‏وجوی آن نیست و اعتبار نظری ندارد؛ بلکه در پی سامان‏دهی عملی امور بر وفق مراد و پسند انسان و رساندن آدمی به خواسته‏های دنیایی‏اش می‏باشد.
در برابر این انگاره اندیشه‏های الهی و فلسفه‏های توحیدی مدعی وجود مرتبه متعالی‏تری از عقل هستند که تنها عمل و عنایت آن، شکل دادن به جهان -آن چنان که آدمی خوش می‏دارد و می‏پسندد نیست؛ بلکه می‏تواند در کشف جنبه هایی از حقیقت نیز به کار آید. از طرفی عقل عملی -بنابر تصریح نصوص دینی علاوه بر تدبیرگری در امر معاش؛ کارکردی عمده‏تر و ماناتر نیز دارد و آن راه‏یابی به حوزه ارزش‏ها، اخلاقیات و تدبیر برای سعادت فرجامین و زندگی ابدی (معاد) است. در نگاه دینی حتی همه فعالیت‏های قسم اول (معاش) نیز در این راستا قرار می‏گیرد و هویّت و معنا می‏یابد.

دو. عقلانیت ابزاری


مشکل اساسی «عقل ابزاری» در بی‏التفاتی به غایت‏شناسی و نادیده انگاشتن جهت حرکت و در سو گم‏کردگی آن است. یکی از ویژگی‏های «عقلانیت ابزاری» این است که در انتخاب هدف و برنامه‏ریزی، تنها و تنها بر «عملی بودن» و «کارآمدی» تأکید دارد. عملی بودن مفهومی فراخ‏تر از امکان داشتن است و حامل مفاهیمی چون: آسان بودن، کم خرج بودن و سودمندی مادی و این جهانی نیز می‏باشد.
به این ترتیب مفاهیمی مثل «وظیفه» و «تکلیف» -بدون منظور کردن نتایج عاجل در نظام واژگانی این عقل جایی نخواهد داشت. اما از نگاه شریعت‏های دینی، مفهوم «عقل و عقلانیت»، صرفاً در مفاهیمی مانند «کارآمدی»، خلاصه و منحصر نمی‏شود. گاهی مفهوم وظیفه، بر کل مفهوم کارآمدی، سودمندی عاجل و مانند آن حکومت می‏کند؛ یعنی، چه بسیار که رفتار و موضعی در مقیاس و قاموس «عقل مدرن»، رفتاری غیرکارآمد و غلط قلمداد؛ اما از منظر انجام وظیفه، درست باشد.
بنابراین کسانی که از منظر عقلانیت ابزاری و سکولار، به مسائل اجتماعی و سیاسی می‏نگرند، ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و ولایت فقیه جامع شرایط را -که در حیطه مؤلفه‏های عقلانیت سکولار نیست بر نمی‏تابند.

سه. مقدمات احکام عقلی

از آنجا که احکام عقلی، مبتنی بر تصوّر و درک صحیح موضوع و مقدّمات است؛ جهل و یا فهم و تصوّر ناصحیح مقدّمات، مانعی در شناخت عقل محسوب می‏شود. بر این اساس، کسانی که درک و شناخت صحیحی از آموزه‏های سیاسی - اجتماعی دین مبین اسلام ندارند یا تنها راه شناخت را حسّ و تجربه می‏دانند؛ از دیدگاهی مادی به جهان می‏نگرند و برای انسان تنها غایاتی مادی و این جهانی باور دارند و برای وحی و شریعت جایگاهی قائل نیستند. حال اینان چگونه می‏توانند به ضرورت «ولایت فقیه» برای اداره و رهبری جامعه اسلامی در عصر غیبت پی ببرند؟!
بر این اساس درک ولایت فقیه از طریق عقل، در گرو توجه به مسائل یاد شده است. امام خمینی(ره) می‏فرماید: «قضیه ولایت فقیه، بعد از تصور اطراف، موضوع، محمول و مورد آن، به گونه‏ای روشن است که از مسائل نظری شمرده نمی‏شود و احتیاجی به بحث و دلیل ندارد».کتاب البیع، ج 2، ص 467.لیکن فهم و درک این امر بدیهی، مبتنی بر جهان‏بینی دینی، عقلانیت اسلامی و شناخت ماهیت و قلمرو اجتماعی آن است.جهت مطالعه بیشتر ر.ک:
الف. اندیشه‏های فقهی - سیاسی امام خمینی؛
ب. جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‏ها، ص 558؛
پ. خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص 63.
 

karkard

متخصص موشک
کاربر ممتاز



ولايت مطلقه فقيه, ميراث گرانبهاي امام خميني و روح و هويّت انقلاب اسلامي است. امروزه, اين نظريه, تنها يك نظريه سياسي و فقهي در كنار ديگر نظريه ها نيست, بلكه جوهره نظام اسلامي و محور قانون اساسي است. مشروعيت قواي سه گانه: مقنّنه, قضائيه و مجريه, بستگي به آن دارد.
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا ولایت فقیه در پیش نویس قانون اساسی مورد توجه قرار نگرفت؟

ولایت فقیه، به عنوان یکی ازاصول ذاتی و اساسی ترین اصل محوری نظریه جمهوری اسلامی، مورد نظر امام خمینی بوده است و اساسا چنین برداشتی از نظریه جمهوری اسلامی با چنین شعاع و ابعادی - همچنان که پس از حضور حضرت امام در ایران و پس از پیروزی انقلاب اسلامی عملاً حضور و فعالیت ولایت فقیه و اقدام آن در نقش رهبری انقلاب مورد نظر و استقبال همگان بود - به تبع در رفراندوم دهم و یازدهم فروردین سال 1358 نیز مورد توجه غالب مردم، روشنفکران، بالأخص علمای دینی و مراجع عظام قرار گرفت. با این حال، این پرسش که چرا ولایت فقیه در پیش نویس قانون اساسی مورد توجه قرار نگرفت؟ مورد بحث مقاله حاضر است.
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقدمه

بعضی از صاحب نظران سیاسی داخلی و حتی خارجی در گذشته و حال ولایت فقیه را مخلوق مجلس خبرگان اول به شمار می آورند.1 عزت الله سحابی، از اعضای نهضت آزادی و از اعضای دولت موقت،در سال 13722 طی گفت و گویی درباره نحوه تدوین قانون اساسی سال 1358 و شکل گیری طرح ولایت فقیه اظهار داشت: با وجود آن که پیش نویس قانون اساسی فاقد نظریه ولایت فقیه بود، ولی به شهادت تاریخ، امام خمینی هنگام ارائه نظر درباره آن، متعرض این نقص نشدند و فقط نقایص دیگری را طرح نمودند، همچنین هنگام ارجاع پیش نویس مزبور به شورای انقلاب، این شورا هم با وجود اعضایی مانند شهید بهشتی و باهنر و آقایان رفسنجانی، [آیة اللّه] خامنه ای، مهدوی کنی و موسوی اردبیلی و ...، پس از یک ماه بررسی به نبود ولایت فقیه در متن اشاره ننموده، و از این مسأله غفلت کرده اند و اساسا پس از اظهار نظرهای امام و شورای انقلاب در مورد پیش نویس، این متن زمینه کار «مجلس بررسی نهایی قانون اساسی» قرار گرفت و این در حالی بود که در این ارائه نظرها صحبتی از ولایت فقیه به میان نیامده بود. به نظر آقای سحابی، امام در ابتدای انقلاب به دلیل نبودن ضوابط و آمادگی لازم، به فکر اقامه عملی حکومت اسلامی نبوده و جمهوری اسلامی از نظر ایشان به این معنا بوده که اسلام هست ولی عین مقررات و حاکمیت شرعی نیست، به گفته آقای سحابی تا چند روز مانده به افتتاح مجلس خبرگان قانون اساسی و حتی در دیدار اعضای آن مجلس با امام در قم، همچنان صحبتی از ولایت فقیه نبوده تا این که یک تا دو روز قبل از افتتاح این مجلس، آقای منتظری مسأله ولایت فقیه را مطرح می کند.3 بدین ترتیب ولایت فقیه تا زمان تصویب در مجلس خبرگان قانون اساسی از اصول جمهوری اسلامی محسوب نمی شده است.؟4
مفهوم چنین ادعایی این است که شعاعی که از جمهوری اسلامی در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی مورد توجه قرار گرفته، در رفراندوم جمهوری اسلامی مورد توجه ملت و حتی بنیان گذار نظام جمهوری اسلامی نبوده است؟ این مقاله با هدف رد دیدگاه مزبور و اثبات این نظر است که ولایت فقیه به عنوان یکی از اصول ذاتی جمهوری اسلامی و محور و اساس اسلامیت در نظریه جمهوری اسلامی مورد نظر و توجه حضرت امام بوده و نیز ولایت فقیه به عنوان یکی از اصول ذاتی جمهوری اسلامی و محور و اساس اسلامیت در نظریه جمهوری اسلامی در زمان ارائه پیش نویس قانون اساسی به حضرت امام مورد نظر و توجه ایشان و نیز شرکت کنندگان در همه پرسی جمهوری اسلامی بوده است.
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمینه های طرح ولایت فقیه در قانون اساسی

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و رسمیت نظام جمهوری اسلامی طی رفراندوم دهم و یازدهم فروردین سال 1358، تدوین قانون اساسی به عنوان مهم ترین وظیفه دولت موقت، در کنار اداره کشور، مورد توجه قرار گرفت.5 پیش نویس قانون اساسی از زمان حضور حضرت امام رحمهم الله در پاریس در دفتر ایشان آغاز شده بود. این پیش نویس را جمعی از حقوق دانان مورد بررسی مجدد قرار دادند و پس از ملاحظه مراجع و حضرت امام رحمهم الله در اختیار شورای طرح های انقلاب قرار گرفت و بالأخره با بررسی شورای انقلاب، با 151 اصل در قالب دوازده فصل به تصویب می رسد، و در 24 خرداد 1358 جهت اظهار نظر مردم منتشر گردید. به موجب اصل سوم و پانزدهم این پیش نویس، آرای عمومی مبنای حکومت است و حاکمیت ملی از آن همه مردم می باشد، اسلامیت نظام ازطریق شورای نگهبان قانون اساسی تأمین می شود و اثری از ولایت فقیه به چشم نمی خورد.6
درعین حال نکته حایز اهمیت این است که حضرت امام یک روز پس از انتشار متن پیش نویس قانون اساسی در روزنامه کیهان از همه اقشار، روحانیان، روشنفکران و متفکران اسلامی درخواست فرمود که آن را بررسی کرده و نظر دهند:
یک ماه فرصت دارید که هر چه به نظرتان رسید که برای اسلام مفید است و موافق جمهوری اسلامی است و در این قانون توجه نشده است تذکر دهید و درروزنامه هایی که هست منتشر کنید.7
روزنامه های تابستان 1358 مملو از این اظهار نظرهاست،اغلب صاحب نظران متشرع به ازدیاد نظارت فقیه در مقایسه با قانون اساسی مشروطه تأکید می کنند، اما به تدریج هم در بین اظهار نظر برخی از افراد غیر روحانی8 و هم در بین آرای جمعی از مراجع و فقها، مسأله ولایت فقیه به شکل رو به تزایدی مطرح می شود و پیشنهاد می گردد که مسأله ولایت فقیه در قانون اساسی گنجانده شود؛ البته این بدان معنا نیست که پیش از این، مسأله ولایت فقیه در مطبوعات به تفصیل مطرح نشده بود که از آن جمله می توان به مقاله «طرز حکومت اسلامی و شرایط زمام داری از نظر امام خمینی» در تاریخ 9/11/1357 اشاره کرد.9 اما زمان مورد نظر مقاله، پس از فراخوان امام است. در این زمان مراجع تقلید اطلاعیه هایی منتشر کردند؛ از جمله در اطلاعیه آیة الله گلپایگانی آمده است:
اگر قانون اساسی به طور کامل طبق قوانین شرع تدوین نشود و مسأله اتکای حکومت به نظام امامت و ولایت فقیه در آن روشن نشود، حکومت بر اساس طاغوت و ظالمانه خواهد بود.10
آیة الله مرعشی نجفی نیز اصولی را برای اضافه شدن به قانون اساسی پیشنهاد کردند؛ از جمله: «ولایت فقیه جامع الشرایط در هر عصری معتبر است».11
از همه مهم تر نظر مشروح آیة الله حسینعلی منتظری در این زمینه قابل ذکر است. خلاصه اطلاعیه وی به این شرح است.
آرای عمومی بر اساس قوانین حیات بخش اسلام مبنای حکومت است... در زمان غیبت کبرای آن حضرت [ولایت [به کسانی که دارای شرایط ذیل باشند تفویض شده است:
1- متخصص و کارشناس مسائل اسلامی باشند و مجتهد؛
2- عادل و با تقوا باشند؛
3- آشنا به حوادث و مسائل روز باشند.
حکومت و قضاوت و تشخیص قوانین کلی وجعل قوانین و دستورات جزئی در زمان غیبت ولی عصر (عج) به فقیه عادل آشنا به حوادث و مسائل روز تفویض شده است... حکومت و قانون باید به فقهایی که عادل و آشنا به حوادث روز باشند، منتهی شود و قوه مجریه هم باید زیر نظر و فرمان آنان باشند.12
نکته حایز اهمیت دیگر، کلام حضرت امام است که در پایان مهلت اعلام شده از سوی ایشان در برابر گلایه بعضی از روحانیان راجع به پیش نویس قانون اساسی آمده است. ایشان می فرماید: «اینها از مسائلی است که من الان نباید دخالت بکنم در آن به یک جهاتی».13 در مجامع عمومی و نمازهای جمعه، مسأله ولایت فقیه برای نخستین بار در نماز جمعه تهران توسط آیة الله منتظری در تاریخ 23 شهریور 58 مطرح شد.14 و در طرفداری از آن اولین بار در نماز جمعه 6 مهر 58 شعار داده شد.15 و برای نخستین بار در قطعنامه راهپیمایی همبستگی امت و امام در 4 آبان 58 به عنوان یکی از اصول گنجانیده شد.16 با تبدیل نظریه ولایت فقیه به یک جریان و خواست عمومی و پیشنهادهایی که به دبیرخانه مجلس بررسی نهایی قانون اساسی ارسال گردید. اصل ولایت فقیه در گروه اول مجلس مطرح شد، سپس در جلسه مشترک کمیسیون ها و گروه های مجلس با حضور اکثریت نمایندگان طی سه روز مورد بحث و بررسی قرار گرفت و سرانجام در تاریخ 21 شهریور 1358 به تصویب رسید.17 اما سؤالات اساسی که درباره این مسأله مطرح می شود، این است که چرا اصل ولایت فقیه در پیش نویس قانون اساسی پیش بینی نشده بود؟ آیا می توان گفت که ولایت فقیه تا زمان تصویب در مجلس خبرگان قانون اساسی از اصول ذاتی نظام جمهوری اسلامی محسوب نمی شده است؟ در غیر این صورت، پس چرا امام خمینی علی رغم حاشیه ای که بر پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی زدند، متعرض این نقص نشدند؟!
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولایت فقیه، محور اساسی اسلامیت جمهوری اسلامی

مهم ترین ابتکار امام خمینی رحمهم الله در خصوص ارتقای مفهوم جمهوری، ترکیب و تلفیق آن با اسلام با توجه به اقتضائات خاص جامعه ایرانی بوده است . صرف نظر از مسائلی که به لحاظ اعتقادی در مورد اصل اسلامیت جمهوری اسلامی به طور کلی مطرح می گردد، اسلامی بودن جمهوری از نظر امام خمینی رحمهم الله مبین چه حقیقتی است!؟ با توجه به مجموع نظرهایی که امام خمینی رحمهم الله درباره جمهوری اسلامی مطرح کرده اند، به طور کلی اسلامیت مبین یکی از دو نظریه است:
اسلامیت، مبین رسمیت مذهب در قانون گذاری
براساس این برداشت، اسلامی بودن جمهوری مبیّن این حقیقت است که جمهوری می بایست بر پایه مجموعه قوانین و ارزش ها و باورهایی با منشأ الهی که در کتاب و سنت آمده است، استوار گردد؛ همچنان که امام خمینی رحمهم الله به صراحت در این خصوص می فرماید: «جمهوری فرم و شکل حکومت را تشکیل می دهد و اسلام یعنی محتوای آن فرم که قوانین الهی است».18 عبارت هایی چون «مبتنی بر قواعد و موازین اسلامی»،19 «متکی به قانون اسلام»20 و «اسلامیتش هم محتوای اسلام»21 را می توان بارها در مصاحبه های ایشان در خصوص جمهوری اسلامی مشاهده کرد.
امروزه قوانین اساسی بسیاری از کشورهای اسلامی و حتی غیر اسلامی رسمیت مذهب را پذیرفته اند، بدون آن که زمام داری آنها چندان وابسته و علاقمند به مذهب باشد و یا آن که در جامعه، مردم آمرانه ملزم به رعایت تمام شعایر و اصول مذهبی باشند. تمامی کشورهای اسلامی، به جز ترکیه، رسمیت دین اسلام را در قوانین اساسی خود پذیرفته اند، در حالی که در اکثر این کشورها بین امور اجتماعی مردم و احکام دینی عملاً فاصله ای آشکار وجود دارد. در قوانین اساسی برخی کشورهای مسیحی، نظیر نروژ (ماده 2) و دانمارک (ماده 4) نیز مذهب رسمی اعلام شده است، اما در رفتار اجتماعی و اعمال حکومتی جلوه ای از مذهب مشهود نیست.22
چنین برداشتی از جمهوری اسلامی دقیقا منطبق بر برداشتی است که آقای سحابی از جمهوری اسلامی ارائه کرده اند:
جمهوری اسلامی به این معنا که اسلام هست ولی عین مقررات فقهی و شرعی و یا حاکمیت شرعی نیست، این نوع حکومت، نظامی است مانند خیلی از نظام های دیگر با این تفاوت که اسلام هست ولی عین مقررات فقهی و شرعی در آن نیست، اگر چه اسلام وجود دارد و هدایتگری هم می کند.23
اما اگر واقعا اسلامی بودن جمهوری مبیّن چنین حقیقتی باشد ؛ با توجه به اصل اول و دوم متمم قانون اساسی24 مورخ 29 شعبان 1325 ق، تغییری که مطرح است همانا تغییر سلطنت به جمهوری است و قید اسلامی جز این که در نام و عنوان حکومت وارد می شود، چیز تازه ای نخواهد بود؟ حال با این وصف پس چرا امام خمینی رحمهم الله از یک سو مبارزات خویش را یک حرکت کاملاً اسلامی، در جهت تغییر کامل نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی به معنای حقیقی آن،25 معرفی کرد.26 و از
سوی دیگر از منحصر به فرد و بی نظیر بودن جمهوری اسلامی سخن رانده بود. «آنچه را که به نام جمهوری اسلامی خواستار آن هستیم فعلاً در هیچ جای جهان نظیرش را نمی بینیم».27
گذشته از همه اینها، حضرت امام از آغاز نهضت خویش28 تا پیروزی انقلاب اسلامی بر رویه زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و زمان امام علی علیه السلام در استقرار حکومت تأکید ورزیده اند: «حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما از رویه پیامبر اکرم و امام علی علیه السلام [الگو [خواهد گرفت.»
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
اسلامیت مبیّن رسمیت کامل مذهب در تمام شؤون کشور

براساس چنین برداشتی «دین و مذهب اساس و پایه و علت وجودی تشکیل حکومت می باشد که آن را «حکومت الهی»30 می گویند . در این حالت، دین و مذهب در رابطه تنگاتنگ با دولت و الگوی تمام عیار و مسلط بر کلیه تشکیلات و قوای عالی و اداره امور کشور است. مشاغل کلیدی و حساس جامعه در اختیار مقام مذهبی قرار می گیرد و قوانین و مقررات منطبق با موازین مذهبی است. سلوک و رفتارهای فردی و مظاهر اجتماعی لزوما بر این منوال تنظیم می شود و امور خانوادگی، آموزشی و فرهنگی، همگی مبتنی بر موازین مذهبی است.31
به طور قطع از مجموع سخنان امام خمینی رحمهم الله در باب استقرار حکومت اسلامی به معنای حقیقی آن32 و منحصر به فرد و بی نظیر بودن جمهوری اسلامی و بالأخص تأکید بر رویه زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امام علی علیه السلام در استقرار حکومت اسلامی، استنباط می گردد که از نظر حضرت امام، اسلامی بودن جمهوری مبین حقیقتی جز حقیقت یاد شده نیست، چرا که اولاً، سنت و رویه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مبیّن این است که «خود تشکیل حکومت داده و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است و [ثانیا، [رویه امام علی علیه السلام همچنین بوده، بدین معنا که امام ناظر بر اجرای قوانین نبوده که آیا قوانین اسلام اجرا می شوند یا نه؟ بلکه خود متصدی اجرای آنها گردید.33
از این روست که در نظام سیاسی مورد نظر امام که ایشان در تبیین نظریه جمهوری اسلامی ارائه کردند زمام داران آن باید «امین و مذهبی»34 و «عمیقا معتقد به اسلام و متعهد به اجرای آن»35 باشند؛ همچنان که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بر چنین شعاعی - که درست در نقطه مقابل برداشت ابتدایی است از جمهوری اسلامی تأکید می ورزند:
تحول واقعی فقط اسم نبود، که ما بگوییم جمهوری اسلامی، نه ما می خواهیم تمام قواعد اسلامی همان طور که در صدر اسلام بوده است در ایران تحقق پیدا کند36 ...دنبال اسم نیستیم که حال که ما اسم جمهوری اسلامی پیدا کردیم، کافی است، برای ما در هر یک از مواردی که هست، در تمام شؤون مملکت مان می خواهیم که احکام اسلامی باشد، قرآن حکومت کند بر ما، قانون اسلام بر ما حکومت کند37 ...باید یک یک احکام شرع در خارج تحقق پیدا کند.38
همچنین از نظر تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی، چه در مذاکرات و چه در تصویب برخی از اصول قانون اساسی، این مطلب به دور نماند، به گونه ای که عدم وضع ولایت فقیه در قانون اساسی را مانع از اطلاق قانون اساسی جمهوری اسلامی به آن می دانستند:
«اگر در قانون اساسی جمهوری اسلامی به آن [ولایت فقیه [توجه نشود، باید گفت این قانون، قانون اساسی جمهوری اسلامی نیست».39
بدین ترتیب ولایت فقیه جزء اساسی و لاینفک اسلامیت در نظریه جمهوری اسلامی بوده است و اساسا امام خمینی رحمهم الله با علم به چنین شعاعی از اسلامیت در جمهوری اسلامی، اقدام به طرح و تبیین آن در جریان انقلاب اسلامی کرد. اساسا40 منحصر به فرد بودن جمهوری اسلامی و استقرار حکومت اسلامی به معنای حقیقی آن از نظر امام رحمهم الله در وضع چنین اصلی نهفته است و گرنه همچنان که در برداشت پیشین از اسلامیت در جمهوری اسلامی بیان گردید امروزه قوانین اساسی بسیاری از کشورهای اسلامی چنین شعاعی از اسلامیت را در کنار جمهوریت پذیرفته اند. موءید چنین برداشتی از اسلامیت تأکید امام بر رویه زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امام علی علیه السلام در استقرار حکومت اسلامی است که در این صورت به جرأت می توان گفت حکومت اسلامی به معنای حقیقی آن استقرار یافته است؛ از این رو مردم بالأخص علما و مراجع عظام تقلید با چنین برداشتی از اسلامیت جمهوری اسلامی که امام خمینی پیشنهاد کرده بود در همه پرسی دهم و یازدهم فروردین سال 1358 شرکت نمودند.
حال این سؤال مطرح می شود که چرا چنین اصل اساسی ای در پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی پیش بینی نگردیده بود !!؟
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
علل عدم پیش بینی ولایت فقیه در پیش نویس قانون اساسی

همچنان که بیان شد، فکر تدوین قانون اساسی قبل از پیروزی انقلاب و به هنگام اقامت امام در پاریس از مهر تا بهمن 1357 به وجود آمده بود، یعنی زمانی که رژیم شاهنشاهی هنوز استقرارقانونی داشت؛ همچنان که یکی اعضای خبرگان قانون اساسی در مورد نقص مذکور می گوید:
حالا انتقاد می کند که در پیش نویس قانون اساسی که قبلا تهیه شده در آن جا ذکری از این موضوع [ولایت فقیه [نشده بود خوب این اصل اصل مسلمی بوده، زیرا آن پیش نویس هم
13مربوط به زمانی بوده که حکومت طاغوت مستقر بوده و چون حاکم، حاکم مبسوط الید نبوده ذکر از او نشده است ،ولی در این موقعیت فعلی وظیفه ما مسلمانان این است که حق را به حقدار بدهیم.41
البته ممکن است گفته شود که در آن زمان قانون اساسی برای حکومت اسلامی نوشته می شده، پس فرض برمبسوط الید بودن حاکم بوده است؛ ولی واقعیت این است که به اذعان بسیاری از تحلیل گران سیاسی، سرنگونی رژیم سلطنتی حداقل در آن مقطع زمانی بعید به نظر می رسید: «از دیدگاه من انقلاب که ناگهانی با پیروزی خود در فوریه گذشته روبه رو شد ...سریع رخ داد».42 به همین دلیل در آن مقطع، اصل چنین فکری از سوی عده ای از افراد سست عنصر با تردیداتی مواجه گردید، به نحوی که برخی شدیدا علاقه مند به ایجاد خط سازش کارانه ای بودند؛43 که اجازه می داد شاه بماند و سلطنت کند نه حکومت؛44 از این رو، قانون اساسی موجود را کافی می دانستند:
او [کریم سنجابی [امیدوار است که خمینی متقاعد شود که کوتاه بیاید [از پاریس [چون جمهوری که او می گوید سرانجام ختم به خون ریزی خواهد شد. سنجابی می گوید که همین قانون اساسی که هست برای ایران کافی است، سلطنت در چارچوب قانون اساسی.45
این خط سازش به نحوی عمل می کرد که به اعتقاد بسیاری از ناظران داخلی و خارجی، امکان مصالحه جبهه ملی با شاه بر سر یک نظام دموکراتیک متمایل به غرب46 و در وضع خوش بینانه آن یک نظام دموکراتیک متمایل به غرب اما بدون شاه47 که مستلزم اصلاح قانون اساسی بود نه تدوین- می رفت که نوع اصول پیش بینی شده در پیش نویس قانون اساسی خود دلیلی بر این مدعاست،48 به طوری که حتی پس از رسمیت یافتن نظام جمهوری اسلامی چنین تمایلی در تصویب قانون اساسی احساس می گردید، به حدی که موجب واکنش امام خمینی رحمهم الله گردید:
من با کمال تأکید توصیه می کنم که اگر بعضی از وکلای مجلس تمایل به مکاتب غرب یا شرق داشته یا تحت تأثیر افکار انحرافی باشند تمایل خودشان را در قانون اساسی جمهوری اسلامی دخالت ندهد و مسیر انحرافی خود را از این قانون جدا کنند، زیرا اصلاح و سعادت ملت ما در دوری از چنین مکتب هایی است که در محیط خودشان عقب زده شده و رو به شکست و زوال است.49
حتی می توان گفت در آن مقطع، جریاناتی که وابستگی آنها در خصوص تدوین قانون اساسی به امام خمینی مسلّم بود و بعضاً از سوی ایشان به طور مستقیم مسؤول چنین امری شده بودند، نیز بی تأثیر از جریانات سازش کار بالأخص فشارهای خارجی که به طور غیر مستقیم در صدد روی کار آوردن دولتی میانه رو و سازشکار با غرب بودند نبودند،50 اگر هم در فرض ممکنی که بیان داشتیم،
قانون اساسی برای حکومت اسلامی نوشته می شد تحت تأثیر چنین جریانات داخلی و خارجی با تردیداتی مواجه گردیده بود؛ همچنان که آقای سحابی، از رهبران جریانات داخلی مزبور، بعدها در بیان چنین تردیدهایی می گوید:
ماها خیلی به امام نزدیک نبودیم، اما کسانی مانند دکتر یزدی، حبیبی، بنی صدر و قطب زاده بیاناتی دارند که مؤید حرف من است، اینها می گفتند که چون ما بچه مذهبی بودیم، هی می گفتیم حکومت اسلامی، اما امام به اینها می گوید : «نگویید حکومت اسلامی، چون حکومت اسلامی یک ضوابطی دارد، مصلحت نیست و الآن آمادگی آن نیست...».51
تحت تأثیر چنین شرایط سیاسی ای، در بررسی مجدد پیش نویس قانون اساسی به وسیله جمعی از حقوق دانان پس از پیروزی انقلاب، مسأله ولایت فقیه مورد توجه قرار نمی گیرد و اسلامیت نظام جمهوری اسلامی از طریق شورای نگهبان قانون اساسی متشکل از پنج مجتهد به پیشنهاد مراجع معروف تقلید و انتخاب مجلس شورای اسلامی و شش حقوق دان با انتخاب مجلس شورای اسلامی از میان صاحب نظران و اساتید حقوق تأمین می شود.52 در تعلیل چنین امری دکتر حسن حبیبی از حقوق دانانی که امام در پاریس تهیه پیش نویس قانون اساسی را به آنها محول کرده بود و طرح تنظیمی ایشان یکی از منابع متن پیشنهادی به مجلس خبرگان قانون اساسی بود در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه کیهان مبنی بر این که: «اکثرا اشکال می کنند ولایت فقیه در قانون اساسی پیش بینی نشده است»، ضمن تردیدی تأمل برانگیز، به جریاناتی که پیش از این بدانها اشاره گردید، اشاره می کند:
واقعیت این است که هنوز جامعه برای درک مفهوم متعالی ولایت فقیه آمادگی ندارد و نسبت به این مسأله جریان های متضادی وجود دارد و ما سعی کردیم ولایت فقیه را در شورای نگهبان حل کنیم.53
این اظهار نظرها در حالی ست که امام خمینی طی ده ها سال چه در زمان تدریس و چه به علت دخالت در امور اجتماعی، سیاسی و مذهبی و چه به مناسبت معرفی اشخاص مطّلع و صاحب نظر و چه از حیث اقدامات عملی و مبارزات طولانی و آزمایش های مکرری که مخصوصا از سال 1340 به بعد پیش آمد کلام، بیان، اعلامیه، نصایح، شجاعت، جاذبه خاص، خیر خواهی و مصلحت اندیشی، آگاهی به زمان، استقامت و صبر، تواضع، متانت و وقار، ایمان و اعتقاد راسخ به راه انتخابی اش معرِّف اعتقاد و التزام عملی او به برنامه حکومتی اسلام در عصر غیبت بود و ولایت فقیه از حوزه درس او به سطح شهر ها و از شهر ها به روستا ها رسیده بود و به طور ملموس جامعه ایرانی مفهوم متعالی ولایت فقیه را درک و عملاً پس از عزیمت امام به ایران ولایت فقیه را تحت رهبری او در هدایت انقلاب اسلامی می شناختند؛ به طوری که حضور و فعالیت ولایت فقیه و اقدام آن را همان طور که تاریخ انقلاب گویاست به عنوان تضمین کننده تداوم انقلاب و پیروزی آن معرفی کرده و طرح چنین امری را به عنوان یکی از اهداف متعالی انقلاب اسلامی به قبل از استقرار قانونی نظام جمهوری اسلامی می رساند:
انقلاب رهایی بخش ملت ایران یک انقلاب اسلامی است، اصول و مفاهیم عالیه اسلام و رهبری قاطع امام خمینی بزرگترین تضمین تداوم این انقلاب و پیروزی آن در سازندگی جامعه نوین و سعادتمند ایرانی است.54
ازین رو به محض انتشار پیش نویس قانون اساسی در تاریخ 24/3/1358 جهت اظهار نظر مردم، روز به روز به واکنش های عمومی پس از اطلاع از چنین نقصانی بیش از هر امر دیگری افزوده می گردید، اما سؤال اساسی این است که چرا پس از الغای نظام سلطنتی و استقرار قانونی نظام جمهوری اسلامی - طی رفراندوم دهم و یازدهم فروردین سال 1358 - با وجود مبسوط الید بودن امام خمینی رحمهم الله و نیز توجه به چنین شعاعی از حکومت اسلامی که خود پیشنهاد کرده بود به صراحت به تلازم ولایت فقیه با جمهوری اسلامی اشاره نکرده و متعرض نقصان پیش نویس مذکور، با وجود حاشیه ای که بر آن می زند، نمی گردد.
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
علل عدم تعرض امام به عدم گنجاندن ولایت فقیه در پیش نویش قانون اساسی

امام در طول مبارزات سیاسی خویش به ویژه در اوج انقلاب در سال 1357 در مقابل سوءالاتی از قبیل آیا هدف شما پس از رفتن شاه، به دست گرفتن قدرت است؟ ضمن بیان عدم میل و رغبت به عهده داری رهبری،55 بر ارشاد و هدایت مردم برای انتخاب حکومت56 و نیز نقش تعیین کننده آرای مردم برای تعیین رهبری آینده جمهوری اسلامی تأکید می ورزیدند،57 حتی پس از تظاهرات بزرگ مردم در تاسوعا و عاشورای سال 1357 علیه شاه و در جهت حمایت از امام خمینی که امام عملاً عهده دار امامت گردیدند،58 اکثر ناظرین - ضمن اذعان به بلوغ عظیم ملت ایران آن را به رسمیت شناختند:
تمامی ناظرین قبول دارند که تظاهرات بزرگ یک شنبه و دوشنبه (تاسوعا و عاشورا) گذشته یک مراجعه به آرای عمومی علیه شاه وله حکومت اسلامی بود، آنها همچنین قبول کرده اند بلوغ عظیم ملت ایران را که به حرف شما گوش می کنند باید به رسمیت بشناسند.59
امام به استناد همین رفراندوم عظیم حدود چهار روز بعد دستور تشکیل شورای انقلاب اسلامی را دادند.» به موجب حق شرعی (ولایت شرعی) و بر اساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم که نسبت به این جانب ابراز شده است...60 با وجود این در همین تاریخ در مصاحبه با تلویزیون آمریکا بر «نقش پیشین» خویش تأکید ورزیدند.61 امام بار دیگر در جریان معرفی مهندس بازرگان - که شورای انقلاب پیشنهاد کرده بود - ضمن اشاره به حق شرعی خود و رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم در حکم نخست وزیری، این نکته را مورد توجه قرار دادند: «تا کنون آرای عمومی با ماست و ما را به عنوان وکالت بفرمایید یا به عنوان رهبری هم قبول دارند ازاین جهت ما یک دولتی را معرفی می کنیم تا...».62
با وجود چنین حقوقی، امام از مردم خواستار تایید یا عدم تایید این انتخاب به طور مستقیم شدند:
ما دولت را تعیین کردیم به حسب آن که هم به حسب قانون ما حق داریم و هم به حسب شرع حق داریم، فردا مردم همه جا در ایران در همه شهرهای ایران، در تهران، در همه محلات تهران نظر خودشان را راجع به این دولتی که ما تعیین کردیم را اعلام می کنند... یا نظرشان این است که ما دولت اسلامی نمی خواهیم خوب داد کنند که نمی خواهیم یا نظرشان این است که این دولتی که تعیین شده یعنی حکومت شرعی است و به ولایت شرعی تعیین شده است و یک حکومت شرعی است نه فقط حکومت قانون باشد.63
امام به مناسب راه پیمایی روز 19/11/57 در حمایت از دولت موقت می فرمودند:
باید همه خبرگزاری ها بدانند که این اجتماع عظیمی که در ایران از مرکز گرفته تا آخر شهرستان ها و قصبات برای پشتیبانی از این دولت بوده است این کافی است برای جواب آنها که گفته می شود و می گویند (باید ملت بگوید) ملت به چه زبانی بگوید.64
علی رغم چنین وضعیتی که امام از آن برخوردار بود، با وجود این برای خود همان «نقش پیشین» یعنی رهبری انقلاب اسلامی تا استقرار جمهوری اسلامی را با توجه به چنین حضور و رأی اعتمادی برای خود قائل بود و به کلام دیگر برای «نقش پسین» نقشی که در آینده باید عهده دار آن می شد سکوت اختیار کردند. در واقع تدوین قانون اساسی و تصویب آن که بی شک به عنوان اساسی ترین اقدام برای گذار از انقلاب «مرحله پیشین» به منظور استقرار نظام جمهوری اسلامی «مرحله پسین» تلقی می گردید و مبیّن وضعیت حقوقی اشخاص و نهادهای سیاسی بود که امام ممکن بود از آن برخوردار شود؛ حال امام باید چه می کرد؟ آیا بر خلاف رویه پیشین خویش، در مورد شورای انقلاب با معرفی آقای بازرگان و حتی استقرار جمهوری اسلامی، باید اقدام می کرد؟65 و متعرض نقص مذکور می گردید ؟ امام حتی علی رغم نظر عده ای مبنی بر اینکه به علت کمی وقت از تشکیل مجلس موءسسان صرف نظر گردد و پیش نویس قانون اساسی به رفراندوم گذاشته شود، با نظر عده دیگری که ترتیب موعودی را برای ملت یعنی تشکیل مجلس موءسسان به منظور بررسی و تصویب قانون اساسی بود، موافقت نمود.66
از این رو امام خمینی رحمه الله به رغم برخورداری از چنین نقشی در رهبری انقلاب اسلامی، همانند رویه پیشین خویش، از همه اقشار، روحانیان، روشنفکران و متفکران اسلامی درخواست می فرمودند، ضمن بررسی پیش نویس که در جراید به چاپ رسیده، طی یک ماه هر چه به نظرشان برای اسلام مفید است و موافق جمهوری اسلامی بوده و در این قانون به آن توجه نشده است، تذکر دهند و در روزنامه ها منتشر گردد و خود متعرض عدم گنجاندن ولایت فقیه نمی گردد تا تلقی به نقش و وضعیت پسین آن نگردد ؛ همچنان که در پایان مهلت داده شده، در برابر گلایه بعضی از روحانیان راجع به پیش نویس قانون، تلویحا به چنین نکته ای اشاره می نماید:67 و به طور قطع در صورت تعرض امام خمینی رحمهم الله به چنین نقصی، این شایبه بعدها قوت می یافت که هر چند نمایندگان منتخب مردم در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی اعضای قوه موءسسان محسوب می شوند و ابتکار عملی بررسی نهایی تنظیم قانون را برای مراجعه به آرای عمومی بر عهده داشتند اما احاطه رهبری انقلاب اسلامی بر روند امور از جمله تدوین و تصویب قانون اساسی، آنان را تحت الشعاع قرار داد و تحت دستورالعمل های واجب الرعایه ایشان اصل ولایت فقیه در قانون اساسی گنجانده شد !!؟ که بی شک مفسده این امر بیشتر از عدم تعرض امام خمینی رحمهم الله به چنین نقصی می بود؛ از سوی دیگر، به طور قطع شرعا دعوت به حق (انقلاب اسلامی) امام خمینی رحمهم الله که یک فقیه عارف است، با وجود چنین تعرضی، تعبیربه دعوت به نفس خویش تلقی می گردید؛ با این توضیح که بنا به دلالت روایت عیص بن قاسم، امام صادق علیه السلام قیام ها را به دو دسته عمده زیر تقسیم کرده است:
1- قیام هایی که جلو داران آنها،به خود دعوت می کنند؛68
2- قیام هایی که برای مقابله با باطل و اقامه حق صورت می گیرد.
قیام های دسته اول را ضلال و باطل اعلام کرده و قیام های دسته دوم را تایید نموده است.69 از این رو امام علیه السلام در خصوص قیام زیدبن علی که در ارتباط با روایت است، می فرمایند:
هنگامی که کسی برای قیام به سوی شما آمد توجه کنید که برای چه هدفی قیام می کنید، نگویید که زید هم خروج کرد، زید مردی عالم و راست گفتار بود، او هرگز شما را به سوی ریاست و حاکمیت خویش دعوت نکرد،بلکه به هر آنچه رضای آل محمد است فرا خواند و اگر پیروز می شد به عهد خود وفا می کرد او برای شکستن قدرت طاغوتی بنی امیه قیام کرد.70
همچنین امام رضا علیه السلام در پاسخ مأمون که زیدالنار برادر امام رضا علیه السلام را با زیدبن علی مقایسه می کرد، بر همین نکته تأکید کردند: «برادرم زید را با زیدبن علی مقایسه نکن، چون زیدبن علی از عالمان آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم بود، برای خدا خشم کرد و در راه خدا جهاد کرد».71
از این رو امام خمینی رحمهم الله تا زمانی که جهات یاد شده رفع نگردید، در این زمینه اظهار نظر صریح نکرد و تنها زمانی به صراحت به دفاع آشکار از ولایت فقیه پرداخت که این اصل بنا به در خواست عمومی توسط خبرگان مردم به طور دموکراتیک طرح شد و به تصویب رسید. این رویه نه تنها در تدوین قانون اساسی، که در بازنگری آن - در خصوص حدود و اختیارات رهبری - از سوی امام مورد تاکید قرار گرفت؛ همچنان که در پاسخ به نامه آیة الله مشکینی، رئیس شورای بازنگری قانون اساسی، می فرماید: «خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم، هرگونه آقایان صلاح دانستند عمل کنند من دخالتی نمی کنم».72
بدین ترتیب نمی توان گفت که حضرت امام رحمهم الله چرا به صراحت به تلازم ولایت فقیه با جمهوری اسلامی اشاره نکرده است!! و چرا استقرار حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه را از جمله اهداف انقلاب اسلامی و اصول مسلم جمهوری اسلامی معرفی ننموده است !!؟
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
student64 ولایت فقیه-شبهه ولایت فقیه و رهبری 16

Similar threads

بالا