دوستان ارجمند
همه میدانید این کلمه «وجدان » کاربرد متداولی داردتکرار آهنگ آن گوشنواز همه !ودر بیشتر این نوشتارها به چشم میخوردوبارویت آن من یکی بی اختیار سوالهای متعددی ذهنم را به خود مشغول میکند .
خیلی از کارها را انجام میدهیم ویابرعکس آن نمیدهیم ودراین بین مثلا وجدان خود را قاضی میکنیم !ویا به دیگران گوشزد میکنیم وجدانخود را قاضی کند !
گاهی با گرفتن مجوز از وجدان، برای کشتن کسی به راحتی فرمان مرگ صادر کرده وبا آرامش خیال سلاخیش میکنیم ویا گاهی برای یک تخم مرغ دزدی ساده عذاب وجدان میگیریم ویا حتی از مرگ یک پرنده ای آه از وجدانمان برمیخیزدو...
من یکی هنوز درگستره مفهوم این کلمه ومهنی کردنش سردرگم وناتوانم!!
براستی «وجدان » چیست ؟
آیابه نظرتان قاضی القضاتی که با وجدانی آسوده فرمان اعدام کسی را صادر میکند وحکم قتل اورا امضا میکند کارش از نظر وجدانی شما ومن درست است ؟!
یا بمب گذاری به خودش بمب بسته وکمر همت به قتل خود و عده ای بیگناه دیگر میگیرد وجدان آسوده ای دارد ؟!
وصدها وشاید هزاران عمل خوب وبد که با نام وریشه وجدان انجام شده است.
تمامی جنایت هائی که در طول تاریخ بشریت بدست همین انسان هائی انجام شده است که در با وجدانی خویش تردید نداشتند!
این وسط بی وجدان کیست ؟!این وجدان در کجای ما جای دارد ؟هویت اش چیست ؟موجودیتش چیست ؟اصلا هست یا نیست ؟ و...
قانون این وجدان توسط چه کسی نوشته وتدوین شده است که باید آنرا قاضی کنیم ؟!
این کلمه شده برای من کلاف سردرگم ؟؟؟!!!به نظر شما وجدان همه مثل هم میتواند در هر موردی یک حکم واحد صادر کند ؟