ماه عسل 90 قسمت سوم..
ماه عسل 90 قسمت سوم..
به نام خدا..سلام..با ماه عسل شیرینتون چیکار میکنید..ایا تا حالا به قلبتون سنجاقش کردین تا نشان زرینی باشه رو سینتون..تا سینتون رو سپر کنید و بگید من یه ماه عسلی تمام عیارم..بگید من از تبار ماه عسل هستم..اگه تا حالا این کار رو نکردی بجنب..لحظات در حال سپری هستند..خواب نمونی..به نظر من ماه عسل یه نیازه..درست مثل اکسیژن که یه نیازه..حداقل ماه عسل باید از 365 روز سال 30 روز باشه..ماه عسل سیلی خوبی تو گوشمون میزنه که بیدار شو..از خواب غفلت و دنیا بیدارشو..ماه عسل به نفسمون نهیب میزنه که آهای کجای کاری..الهی به امید تو..ماه عسل 90 قسمت سوم شروع شد..
حس می کنم تو رو ، تو هر شب خودم من عاشق همین ، احساس تو شدم
حس جهانمو ، وارونه می کنه آرامشت منو ، دیوونه می کنه
حس می کنم تو رو ، یه عمر تو خودم بازم به من بگو ، دیر عاشقت شدم
کُشتی غرورمو ، دیوونگی کنم بازم منو بکُش ، تا زندگی کنم
می میرم از جنون ، تا گریه می کنی با بغض هر شبت ، با من چه می کنی
چشم های خیس تو ، رو بغض من ببند من گریه می کنم ، حالا برای من بخند
من در کنار تو ، دریای خاطرم وا میکنی در و ، بی تو کجا برم
حس می کنم تو رو ، تو هر شب خودم من عاشق همین ، احساس تو شدم
حس جهانمو ، وارونه می کنه آرامشت منو ، دیوونه میکنه
(( حس می کنم تو رو ))
به نام خدا
قسمت سوم ( خانم کمالی )
سومین قسمت از ماه عسل 90 پس از خواندن دعای فرج توسط احسان علیخانی و پخش تیتراژ برنامه با صدای مهدی یغمایی آغاز شد .در ابتدا آیتمی از حال مهمون های شب قبل بعد از اتمام برنامه و زمانی که از استدیو ماه عسل بیرون رفنتد ، پخش شد . ونشون داده شد که آمنه بهرامی و معصومه عطایی ، چقدر با انرژی و چقدر خوشحال بودن زمانی که از برنامه رفتند . قسمت سوم ماه عسل 3 مهمان داشت و قصه از طرف سه نفر تعریف شد.آقای کمالی و خواهرشون و آقای کشتیبان .نقش اول قصه هم خانم کمالی بودن .
ابتدا آقای کمالی وارد استدیو برنامه شدند .ایشون اهل اراک بودن و گفتن که توی یک خونه دو طبقه ، با مادرشون زندگی می کنند . یک طبقه خودشون و خانوادشون و یک طبقه هم مادر و خواهراشون زندگی می کنند . خواهر آقای کمالی دانشجو فوق لیسانس بودن و توی ارومیه درس می خوندند . طبق معمول ، زمانی که خانم کمالی می خواستند به ارومیه برن ،19 دی، آقای کمالی خواهرشون رو به تهران می رسونن ، تا از اونجا با هواپیما به ارومیه برن. پرواز خانم کمالی ، به دلیل مشکلاتی ، با تاخیر مواجه میشه و بالاخره بعد از چند ساعت تاخیر ، هواپیما پرواز می کنه . طبق معمول همیشه که بعد از 1-2 ساعت که از پرواز میگذره ، خانم کمالی زنگ می زدند و به خانواده اطلاع می دادند که رسیدند ، این بار بر خلاف همیشه ، ایشون تماس نمی گیرند و خانواده هم هرچقدر زنگ می زندند ، گوشی خانم کمالی خاموش بوده . به همین دلیل از اینجا به بعد نگرانی های خانواده شروع میشه ، که البته آقای کمالی سعی می کردند که مادرشون از این موضوع چیزی متوجه نشن ، تا باعث نگرانیشون نشه .
در همین حین که خانواده نگران خانم کمالی بودند ، اخبار 20:30 اعلام می کنه که هواپیما تهران –ارومیه سقوط کرده و خانواده از طریق اخبار متوجه میشن که هواپیمایی که خانم کمالی توی اون بوده ، سقوط کرده .تا اینجای قصه رو آقای کمالی تعریف کردند ، و بعد خانم کمالی وارد استدیو ماه عسل شدند . ایشون از زمانی که وارد هواپیما شدند ، تا زمان سقوط رو تعریف کردند و گفتند که: روز پرواز هوا مساعد نبوده و تهران کم ، ولی مناطق اطراف ارومیه خیلی برف میومده . اون شب چندین بار با اتوبوس به کنار همواپیما رفتند ، اما باز به سالن برمی گشتند ، و هواپیما چندین ساعت تاخیر داشته .
زمانی که سوار هواپیما میشن ، 45 دقیقه که از پرواز میگذره و به نزدیکی ارومیه میرسن ، مهمان دار هواپیما ، اعلام می کنه که به دلیل مشکلات جوی ، اجازه فرود نداریم و می خوایم به تهران برگردیم . بعد از این حرف مهمان دار ، مسافر ها احساس می کنن که هواپیما به یک چیز سفت ، مثل توده ابر برخورد کرده . و بعد هواپیما شروع به لرزیدن می کنه و رفته رفته این لرزش ها بیشتر میشه . تا به جایی میرسه که لرزش های هواپیما ، خیلی وحشتناک میشه . مسافر ها خیلی ترسیده بودند و زمانی که ترس مهمان دار هارو هم دیدند، متوجه شدند که حادثه ای داره رخ میده . خانم کمالی هم که خیلی ترسیده بودند ، گفتند که اون لحظه فقط به این فکر می کردند که دیگه خانوادشون رو نمی بینند و توی دلشون فقط از خدا یه فرصت می خواستند برای ادامه زندگی و از خدا می خواستند که اتفاقی نیفته و برگردن به زندگی . چون می دونستند که تا چند دقیقه ی دیگه داره اتفاقی می افته و قراره که سقوط کنن و تا چند دقیقه ی دیگه شاید از دنیا برن ، فقط توی اون لحظه از خدا فرصت می خواستند برای ادامه زندگی .
ایشون گفتند که زمانی که هواپیما سقوط کرده بوده و زمانی که می بینند ، فردی وارد هواپیما شده ، می خواستند بلند بشن ، ولی نمی تونستند . اون فرد رو صدا می زنند و کارکنان هلال احمر ایشون رو از زیر اون تیکه های هواپیما و صندلی ها بیرون میکشند.آقای کمالی تعریف کردند که در همون زمانی که خانواده خیلی نگران بودند و متوجه شده بودن که هواپیما سقوط کرده ، شبکه خبر گزارشی رو از سقوط هواپیما نشون میده و خانمی که گزارشگر بودن ، در حالی که صحنه هایی رو از هواپیما نشون می دادند و جنازه ها یی که از هواپیما بیرون می آوردند ، اعلام می کنند که تا الان هیچ فرد زنده ای از هواپیما بیرون نیوده و کارکنان هلال احمر تا الان فرد زنده ای رو پیدا نکردند . که البته آقای کمالی باز هم سعی می کردند که مادرشون چیزی متوجه نشن و به ایشون می گفتند که این تصاویر و این گزاشات برای یه هواپیمایی در خارج از کشوره .
درحالی که خانواده خیلی نگران بودند و فکر می کردند که خانم کمالی فوت کردند ، فردی با آقای کمالی تماس میگیره.
تا اینجای قصه رو آقای کمالی و خانم کمالی تعریف کردند وبعد آقای کشتیبان وارد استدیو شدند . ایشون از کارمندان هلال احمر بودند . ایشون تعریف کردند که زمانی که خانم کمالی رو کارکنان هلال احمراز هواپیما بیرون آورده بودن مقداری هوشیاری داشتند و آقای کشتیبان مسئول این بودن که خانم کمالی رو به اورژانس برسونند . با یک آمبولانس ، آقای کشتیبان ، خانم کمالی رو به بیمارستان می رسونند و در طول راه، باید ایشون سعی می کردند که هوشیاری خانم کمالی رو نگه دارند و نزارن که ایشون بیهوش بشن . به همین خاطر سوالاتی رو از ایشون می پرسیدند درباره ی ساعت پرواز و اسمشون و ...آقای کمالی گفتند که یه لحظه به این فکر کردن که الان خانواده ای نگران ایشون هستند ، به همین دلیل سعی کردند از خانم کمالی شماره تلفنی رو بپرسند ، تا به خانوادشون اطلاع بدن که خانم کمالی زنده هستند . خانم کمالی هم درحالی که خیلی کم هوشیاری داشتند ، شماره تلفن برادرشون رو به آقای کشتیبان میدند .
ایشون هم با آقای کمالی تماس میگیرند و میگن که خواهرتون زنده هستند و خانواده خانم کمالی رو از نگرانی درمیارن.
همچنین خانم کمالی در انتهای صحبتشون گفتند که قبل از این اتفاق ، شاید خیلی قدر لحظه هام رو نمی دونستم و شاید یک سال می گذشت و من متوجه گذر زمان نمیشدم ، اما بعد از اون اتفاق و بعد از اینکه مرگ رو با چشم های خودم دیدم ، خیلی بیشتر قدر زندگی و قدر لحظه هام رو میدونم و سعی می کنم که خیلی بهتر لحظه به لحظه زندگیم استفاده کنم.همچنین خانم کمالی بر اثر اون اتفاق ، کمر و دست و پاهاشون شکسته شده بوده و الان هم با کمی مشکل راه می رفتند .آقای علیخانی هم در انتهای برنامه گفتند که ، تا جوونیم و فرصت داریم ، از زندگیمون استفاده کنیم و قدر لحظه هامون رو بدونیم .و بعد با خداحافظی احسان علیخانی و بخش تیتراژ پایانی برنامه با صدای مهدی یراحی ، سومین قسمت از ماه عسل 90 هم به پایان رسید .
برای بار سوم پرده ماه عسل 90 کنار رفت و به ترتیب تاثیر گذاری در قصه امروز ماه عسل ، مهمانها وارد سن ماه عسل 90 شدند .
مهمان اول : جناب آقای کمالی ( نقش : برادر مهمان اصلی برنامه ماه عسل امروز )
مهمان دوم : سرکار خانم کمالی ( نفش : نقش اصلی برنامه ماه عسل امروز )
مهمان آخر : جناب آقای کشتیبان ( نقش : کمک کننده به نقش اصلی برنامه ماه عسل امروز )
آموختم که :
آموختم قدر نفس کشیدنم را بدانم و از خدا بایت نفس کشیدنم تشکر کنم .آموختم تا قبل از اینکه با مرگ دست و پنجه نرم کنم ، از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم . جوری که با گذشت زمان افسوس نخورم .آموختم ترک عادت کنم و کمتر در گذشته سیر نکنم و یا به آینده خیلی فکر نکنم چون مثل برق و باد عمرمان در حاله گذشتن است .آموختم اگه کسی بدی بهم کرد ببخشمش و سعی کنم تا قبل از اینکه کسی بهم خوبی کنه ، خوبی کنم ، حتی اگه خوبی نبینم .آموختم در حال زندگی کنم تا بهتر از زندگیم لذت ببرم .آموختم میان هزاران دیروز و میلیونها فردا ، فقط یک امروز هست ... پس امروزت شاد..