هر كس مي‌خواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند...

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خون حسين(ع) و اصحابش كهكشاني است كه بر آسمان دنيا، راه قبله را مي‌نماياند... اگر نبود خون حسين، جوشيدن سرد مي‌شد و ديگر در آفاق جاودانه شب، نشاني از نور باقي نمي‌ماند... حسين سرچشمه خورشيد است... و بدان كه سينه تو نيز آسمان لايتناهي است با قلبي كه در آن خورشيد مي‌جوشد، و گوش كن كه چه خوش ترنْمي ‌دارد در تپيدن: «حسين، حسين، حسين...» آن شراب طهور كه شنيده‌اي بهشتيان را مي‌خورانند، ميكده‌اش كربلاست و خراباتيانش اين مستان‌اند، كه اين چنين بي‌سر و دست و پا افتاده‌اند... آن شراب طهور را كه شنيده‌اي تنها به تشنگان راز مي‌نوشانند. ساقي‌اش حسين است: حسين از دست يار مي‌نوشد و ما از دست حسين. عالم همه در طواف عشق است و دايره‌دار اين طواف، حسين است: اينجا در كربلا، در سرچشمه جاذبه‌اي كه عالم را بر محور عشق نظام داده است. شيطان اكنون درگير و دار آخرين نبرد خويش با سپاه عشق است و امروز در كربلاست كه شمشير شيطان از خون شكست مي‌خورد: از خون عاشق، خون شهيد.

ما همه افق‌هاي معنوي انسانيت را در شهدا تجربه كرده‌ايم. ما ايثار را ديديم كه چگونه تمثّل مي‌يابد، عشق را هم، اميد را هم شجاعت را هم و... همه آنچه را كه ديگران جز در مقام لفظ نشنيده‌اند، ما به چشم ديديم... آنچه را كه عرفاي دلسوخته حتي بر سر دار نيافتند، ما در شب‌هاي عمليات آزموديم. ما عرش را ديديم،

پندار ما اين است كه ما مانده‌ايم و شهدا رفته‌اند، اما حقيقت آن است كه زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند... تو بگو كيست كه زنده‌تر است. شهيد سيد عبدالرضا موسوي يا من و تو؟ كيست كه زنده‌تر است؟ تو بگو كه آيا اين تصاوير واقعي‌ترند يا روزهايي كه من و تو واماندگان از قافله عشق يكي پس از ديگري مي‌گذرانيم؟

زندگي زيباست، اما شهادت از آن زيباتر است. سلامت تن زيباست، اما پرندة عشق تن را قفسي مي‌بيند كه در باغ نهاده باشند... راز خون را جز شهدا در نمي‌يابند. گردش خون در رگ‌هاي زندگي شيرين است، اما ريختن آن در پاي محبوب، شيرين‌تر است و نگو شيرين‌تر، بگو بسيار شيرين‌تر است. راز خون در آنجاست كه همه حيات به خون وابسته است.
شهادت جانماية انقلاب اسلامي است و قوام و حيات نهضت ما در خون شهيد است. رمز آنكه سيدالشهدا(ع) را خون خدا مي‌خوانند، در همين جاست...

اينها فرزندان قرن پانزدهم هجري قمري هستند؛ هم آنان كه كرة زمين قرن‌هاست انتظار آنان را مي‌كشد تا بر خاك مبتلاي اين سياره قدم گذارند و عصر ظلمت و بي‌خبري جاهليت ثاني را به پايان برسانند.

عصر بعثت ديگرباره انسان آغاز شده است و اينان، اين رزمندگان، مناديان انسان تازه‌اي هستند كه متولد خواهد شد: انساني كه خداوند توبه‌اش را پذيرفته و بار ديگر او را برگزيده است... بگذار آمريكا با مانورهاي «ستاره دريايي» و «جنگ ستاره‌ها» خوش باشد؛ دريا، دل مطمئن اين بچه‌هاست و ستاره‌ها نور از ايمان اين بچه مسجدي‌ها مي‌گيرند.

صحراي كربلا به وسعت تاريخ است و كار به يك «ياليتني كنت معكم» ختم نمي‌شود. اگر مرد ميدان صداقتي، نيك در خويش بنگر كه تو را نيز با مرگ انسي اين‌گونه است يا خير!... آنان را كه از مرگ مي‌ترسند از كربلا مي‌رانند... و مگر نه آنكه گردن‌ها را باريك آفريده‌اند تا در مقتل كربلاي عشق آسان‌تر بريده شوند؟ و مگر نه آنكه از پسر آدم عهدي ازلي ستانده‌اند كه حسين را از سر خويش بيشتر دوست داشته باشند؟

هر كس مي‌خواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند. اگر چه خواندن داستان را سودي نيست، اگر دل كربلايي نباشد. از باب استعاره نيست اگر عاشورا را قلب تاريخ گفته‌اند. زمان هر سال در محرم تجديد مي‌شود و حيات انسان هر بار در سيدالشهدا(ع) حُب حسين(ع) سرّالاسرار شهداست.

فاين تذهبون؟ اگر صراط مستقيم مي‌جويي بيا، از اين مستقيم‌تر راهي وجود ندارد: حُبّ حسين(ع). آري كربلا از زمان و مكان بيرون است و اگر تو مي‌خواهي كه به كربلا برسي، بايد از خود و بستگي‌هايت از سنگيني‌ها و ماندن‌ها گذر كني... از عاشوراي سال 61 هجري قمري، ديگر زمان از عاشورا نگذشته است و همة روزها عاشوراست. زمان بر امتحان من و تو مي‌گردد تا ببيند كه چون صداي هَل مِن ناصرِ امام عشق برخيزد، چه مي‌كنيم؟... شريان قيام ما نيز به قلب عاشورا مي‌رسد و اين چنين ما هرگز از جنگ خسته نخواهيم شد... آماده باشيد كه وقت رفتن است. هر شهيد كربلايي دارد... و كربلا را تو مپندار كه شهري است ميان شهرها و نامي است در ميان نام‌ها، نه! كربلا حرم حق است و هيچ كس را جز ياران امام حسين(ع) راهي به سوي حقيقتي نيست... هر شهيد كربلايي دارد... و براي ما كربلا پيش از آنكه يك شهر باشد يك افق است. يك منظر معنوي است كه آن را به تعداد شهدايمان فتح كرده‌ايم، نه يك بار، نه دوبار، به تعداد شهدايمان... هر شهيد كربلايي دارد كه خاك آن كربلا تشنة خون اوست و زمان، انتظار مي‌كشد تا پاي آن شهيد بدان كربلا رسد و آنگاه... خون شهيد جاذبة خاك را خواهد شكست و ظلمت را خواهد دريد و معبري از نور خواهد گشود و روحش را به آن سفري خواهد برد كه براي پيمودن آن هيچ راهي جز شهادت وجود ندارد... سر مبارك امام عشق بر بالاي ني، رمزي است بين خدا و عشاق... يعني اين است بهاي ديدار... .

شهيد سيد مرتضي آويني
 

Similar threads

بالا