هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با جاده ها به خاطر من ائتلاف کن
برگرد و در حریم دلم اعتکاف کن
بردار چادر عربی را غزل بپوش
شعری بخوان و دور سکوتم طواف کن
گاهی میان قافیه های شبانه ات
دست مرا بگیر و مرا اعتراف کن
بی روسری هوای دلم را قدم بزن
شب را کنار وسوسه هایم خلاف کن
دستم به شعرهای سیاسی نمی رود
چشمان سبز فتنه ایت را غلاف کن
بی تو کبیسه اند تمام دقیقه ها
تقویم را از این همه نحسی معاف کن
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل بی بته مبادا که صدایش بزنی
بروی خار شوی سر به هوایش بزنی

دست و پا می زنی ای دل که بسویش بدوی
تا مگرمن شدن از ما و شمایش بزنی
دل بی بته نرو در پی آزار نباش
رام شو پرسه نزن گوش بده هار نباش

پشت پا خورده ی عشقی که چنین خون شده ای
او تو را پس زده یکسر پی تکرار نباش

دل بی بته نگو وقت قماری دگر است
دست او رو شده همبازی یاری دگراست

زنگ تفریحِ دلش بودی وُبس قصه تمام
اسب وحشی تو در بند سواری دگر است
دل بی بته مرا این همه درگیر نکن
پیراندوه شدم بیشترم پیر نکن

گفته بودم که سَرعاشقیم خورده به سنگ
بس کن این غائله را فرصت تقریر مکن

گوربابای تو دل ! من نفسم تنگ شده
جان من خسته از این خودزنی و جنگ شده

سر جدت بنشین یا که نه اصلا بتمرگ
رفتنی رفت .. دلش ؟ سنگترین سنگ شده
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رادیو گفت: عاشقت شده اند حاکمان تمام کشورها
نامه ها کرده اند ردّ و بدل سُفَرا در میان رهبرها
دیپلماسی دچار عشق شده، کاری از عقل بر نمی آید
پشتِ میزِ مذاکرات، همه دست بردند سمت خنجرها



ارتش شرق و غرب صف بستند تا تو را مالِ خاکِ خود بکنند
شهرها، جبهه های جنگ شده؛ خانه ها، خاکریز سنگرها
عکس تو روی تانک ها نصب است، نام تو روی چترهای نجات
یک صدا از تو شعر می خوانند پیشمرگانِ در نفربرها


خط جت ها در آسمان از تو، خط آتش به روی خاک از تو
دل به دریا زدند در پی تو، بی خیال همه، شناورها


رادیو گفت و گفت و هیچ نگفت، قبلِ هر کَس، تو عشقِ من بودی
که چگونه جدا شدیم از هم، ما به تقصیرِ نابرادرها



مرزِ ما یک حیات کوچک بود، پایتختِ وطن، تنِ گرمَت
ارتشِ سرزمین، تنِ من بود بی خبر از هجومِ بربرها
نیمه شب کوچه را قُرُق کردند، ماه من را از آسمان بردند
«ترس» مجبور کرد برخیزند از سر بامِ ما، کبوترها


صبح –صبحی که ماه را بردند- خبر رفتنت به کوچه رسید
خیره خیره نگاه می کردند توی چشمانِ هم صنوبرها
یاس آلود و سرد و سردرگُم، کوچه تعبیر عاشقیّت بود
بعد تو، بوف کور می خواندند پهلوان پنبه ها، قلندرها...
***
رادیو گفت: صلح نزدیک است، تو خودت نامه ای فرستادی
توی نامه به من قسم خوردی، جای تو نیست دیگر این وَرها
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
77

77

خنجر از پشت می خورم هستم، خنجر از پشت میزنی، باشی؟


شعر یعنی نبردِ رو در رو، شعرِ من را نخوانده می پاشی؟


سقفِ ارضایِ گوسفند این است، علفِ خوب آسمان آبی


یک نفر مُرد ، گله می خندد، مرگِ قوها به تخمِ مرغابی


دشمنِ تازه ام همان فنچی است، که سرِ سفره ام نمک میخورد
...
یک جهان روبرویم اما شعر، بغلم زخمِ مشترک می خورد


این جنون ریشه در کجا دارد، فاحشه خانه جایِ ماندن نیست


این طویله به فنچ حامله است، فنچ بازی لیاقتِ من نیست


میشود گرگ بودُ روزه گرفت، میشود گرگ بودُ از نفس افتاد


کاش می شد به قبل برگردم، آرزویی که کار دستم داد
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
در را باز کن..
زنی اینبار از راه مخفی آمده است
که خستگی را دکمه دکمه,
از تنش در بیاوری ...
وفکر کنی که چای با طعم شیرین حرفهایمان چقدر میچسبد!!!
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امروز هم آسمان تیره و تار بود و چراغ سویی نداشت
در آیینه زنگار گرفته دیوار چشمانم را درخشنده تر از هر زمانی دیدم
بگذار تا دنیا در خواب خود بمیرد
من همچنان روشنایی چشمانم را خواهم داشت چون همچنان تو خواهی بود
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]می چرد چشمم میان دشت اندام شما[/FONT]


[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]جرعه جرعه مست می گردم من از جام شما[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چشم و ابرو ، دست و گردن یا که هرجا پا دهد[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]لقمه لقمه سیر می گرداندم شام شما[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چشم های مهربان من کبوتر بچه اند[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]عاشق اینند بنشینند بر بام شما[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چشم های پاک من اصلن مقصر نیستند[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چون تمام چشم ها صیدند در دام شما[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]من برادروار چشمانم به دنبال شماست[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]از سر اخلاص می خواهم کمی کام شما[/FONT][FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]​
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]می چرد چشمم میان دشت اندام شما[/FONT]


[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]جرعه جرعه مست می گردم من از جام شما[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چشم و ابرو ، دست و گردن یا که هرجا پا دهد[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]لقمه لقمه سیر می گرداندم شام شما[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چشم های مهربان من کبوتر بچه اند[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]عاشق اینند بنشینند بر بام شما[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چشم های پاک من اصلن مقصر نیستند[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چون تمام چشم ها صیدند در دام شما[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]من برادروار چشمانم به دنبال شماست[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]از سر اخلاص می خواهم کمی کام شما[/FONT][FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]​

بارکلااا:D
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آتش عشق



امروز حالم خوبه !!

هوا خوبه !!

زمین هم خوبه !!

اگه گفتی چرا!؟.
دیشب هرچی اضافه بود رو ریختم تو آتیش.

آتیش خیلی چیز خوبیه .
شب های بارونی میشینی کنارش، تو دلت خونه تکونی می کنی، اضافه های دلت رو می ریزی توش.
می شینی کنار آتیش، یه غریبه، سرد و خسته، از کنارت رد می شه، میگه: بیام پهلوت بشینم.
میگم بیا !
کم کم طرف تو دلت می شینه، هنوز صبح نشده سبز می شیم و غنچه می کنیم،
گل میدیم.
بهاری می شیم .
اونوقت هوا خوبه، زمین خوبه.
بعد می زنیم زیر آواز :
«آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد»
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگار دوران مدرن ،
انديشه هايش را براي عقل من نفرستاده است
به شيوه نياکانم ماليخوليا گرفته ام

ياد نگرفتم

دربستر تو آرام بگيرم

پاهايم را برهنه روبرويت بگذارم

سيگاري دود کنم

جرعه اي بنوشم

شعری از عشق برایت بخوانمو
تو عاشقانه بوسه ای نثار گونه های خیسم کنی
که مست عاشقانه هایت شده اند و ...

تنها به شيوه نياکانم

پشت پرده اي مي نشينم

حجله اي زيبا مهيا مي کنم

تا تو بعد از نبردي خونين بيايي

خودت پيراهنم را بگشايي

بيشتر ازاين شرم دارم برايت بنويسم

تو خودت به شيوه هاي فلسفه ي امروز معنايش کن

عاشقي من همين است
کتاب هاي بسياري خوانده ام

داستان هاي بي پايان دلهره

ترس ، تنهايي ، عشق

اما خود

هرگز هيچ عشقي را تجربه نکرده ام...

کسي چه مي داند
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دوباره صبح شنبه
دوباره کفش های براق و کهنه
دوباره اتوی کت شلوار پاره
می رم میدون جنگ من هم دوباره
حریف من کی هستش باز دوباره
دارم میرم شکار آهو برٌه
به همراه کمانی با زه پاره
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]قبلی رو زیاد دوست ندارم پس این یکی تقدیم شما:


در برابر باد می ایستم ![/FONT]
[FONT=&quot]در برابر باد می ایستم، نه از روی مقاومت !![/FONT]​
[FONT=&quot]در برابر باد می ایستم تا ذره ذره از وجودم برگیرد و بر سر کوهی ببرد که هرگز به آنجا نخواهم رفت.[/FONT]​
[FONT=&quot]در برابر باد می ایستم تا عطر وجودم در دشتی گسترده شود که همیشه در آنجا ناشناس خواهم بود.[/FONT]​
[FONT=&quot]در برابر باد می ایستم تا هر که خواست به سمتم بیاید، معنای در برابر باد ایستادن را بفهمد، ذره ذره وجودش به سر کوه برسد و عطر وجودش در دشتها ناشناس بماند.[/FONT]​
[FONT=&quot]این راهی است که من قبلا رفته ام[/FONT]​
[FONT=&quot]این راهی است که دارم می روم.

[/FONT]
[FONT=&quot] دارم می روم به دنبال ...!![/FONT]
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو آن ظلمی که شادی کرد با من؛ غم نکرد

گریه هم یک ذره از اندوه هایم کم نکرد

آن قدر دنیای ما با هم تفاوت داشت که

خطبه های عقد هم ما را به هم محرم نکرد

راز دور افتادنم از خویش را از کس نپرس

هیچکس ظلمی که من بر نفس خود کردم نکرد

نیست تأثیری در ایما، لالها فهمیده اند

اینکه ده انگشت، کار یک زبان را هم نکرد

نه هراس از آتش دوزخ، نه اخراج از بهشت

آخرش هم آدمی را هیچ چیز آدم نکرد
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچ‌چیز را چشم بسته قبول نکنید
حتی سخنان بزرگان را
بزرگمهر که می‌گفت
سحرخیز باش تا کامروا شوی
دروغ می‌گفت باور نکنید
دور و بر ما، سحر خیزها
یا کله‌پز شدند یا نانوا
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نوبهار است در آن کوش که شاغل باشی
نه که لیسانس بگیری و همش ول باشی

من نگویم که کنون با که بگرد و چه بِکش
پسرم از تو بعید است که عاقل باشی!

اغنیا اصل کباب و فقرا بوی کباب
صرفه آن است که در فکر فلافل باشی

طرح امنیت نگذاشت شوی سرگرم و
لااقل قاطی اوباش و اراذل باشی!

کاش می شد بروی بار دگر سربازی
توی خدمت عقب کسب فضائل باشی

چند سالی تو بگردی پی بابا ننه ات
گاه چون هاچ و حنا، گاه تو چون نِل باشی

نشنوم اینکه پیِ جنس مخالف رفتی
یا که بر جنس موافق متمایل باشی!

دخترم قحط رجال است و همه می‌ترشند
سعی کن صاحب سرمایه و خوشگل باشی

زشتی ات گر ژنتیکی ست، مخور غم باید
شاهد معجزه پَن کک و ریمِل باشی

آنقدر عشوه بریزی و بمالی تا که
همه جا تابلو و نقل محافل باشی

بنشین بر لب جو، منتظر یارانه
بلکه با طرح تحوّل، متحول باشی

روزگاران غریبی است، همه گرگ شدند
نکند تکّه جامانده پازل باشی
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چنین گفت ﺭﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﯾﻞ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﺁﺑﺮﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻧﺪﺭ ﻣﺤﻞ
ﻣﮑﻦ ﺗﯿﺰ ﻭﻧﺎﺯﮎ ﺩﻭ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺧﻮﺩ
ﺩﮔﺮﺳﯿﺦ ﺳﯿﺨﯽ ﻣﮑﻦ ﻣﻮﯼ ﺧﻮﺩ
ﺷﺪﯼ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮔﺮﻡ ﭼﺖ
ﺑﺮﻭ ﮔﻤﺸﻮ ﺍﯼ ﺧﺎﮎ عالم ﺳﺮﺕ
ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺖ ﺑﺲ ﻧﺒﻮﺩ


ﮐﻪ ﺍﯾﻤﯿﻞ ﻭﭼﺖ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩ
ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺖ ﺍﻓﺮﺍﺳﯿﺎﺏ
ﮐﻪ ﻣﺎﻣﺶ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﺒﺎﺏ
ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺑﻪ ﺳﺮ ﺗﻦ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﻫﯿﻢ
ﺩﺭﯾﻐﺎ ﭘﺴﺮ، ﺩﺳﺖ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﻫﯿﻢ
ﭼﻮﺷﻮﻫﺮ ﺩﺭﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﮐﯿﻤﯿﺎﺳﺖ
ﺯﺗﻮﺭﺍﻧﯿﺎﻥ ﺯﻥ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺧﻄﺎﺳﺖ
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻣﮑﻦ ﺿﺎﯾﻊ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﺍﻭ
ﺑﻪ درس ات ﺑﭙﺮﺩﺍﺯ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺑﺠﻮ
ﺩﺭﯾﻦ ﻫﺸﺖ ﺗﺮﻡ،ﺍﯼ ﯾﻞ ﺑﺎﮐﻼﺱ
ﻓﻘﻂ ﻫﺸﺖ ﻭﺍﺣﺪ ﻧﻤﻮﺩﯼ ﺗﻮ ﭘﺎﺱ
ﺗﻮ ﮐﺰ ﺩﺭﺱ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺑﺪﯼ
ﭼﺮﺍ ﺭﺷﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﺯﺩﯼ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﭘﻮﻝ ﺁﻭﺭم
ﮐﻪ ﻫﺮ ﺗﺮﻡ، ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﻫﻢ

ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﻬﻠﻮﺍﻧﺎﻥ ﭘﯿﺸﻢ ﭘﺴﺮ
ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﺠﺰ ﮔﺮﺯ ﻭ ﺗﯿﻎ ﻭ ﺳﭙﺮ
ﭼﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯﯾﺎﻥ، ﻭﺿﻊ ﻣﻦ ﺗﻮﭖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻮد ﺩﺧﻞ ﻣﻦ ﻫﻔﺪﻩ ﻭ ﺧﺮﺝ ﺑﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﻗﺒﺾ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ﻧﮕﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﭘﺪﺭ ﺟﺪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻭﺭده ای
ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺮﻡ، ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺭﺧﺶ ﺧﻮﯾﺶ
ﺗﻮ ﭘﻮﻝ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ﭘﺎﯼ ﺩﯾﺶ
ﻣﻘﺼﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺗﻬﻤﯿﻨﻪ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻟﻮﺳﺖ ﻧﻤﻮﺩ
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسانی که بی پروا و شجاع بودند پیش از آنکه بتوانند ژن خود را به نسل بعدی منتقل کنند، جان خود را از دست میدادند. باقی افراد، یعنی ترسوها و ملاحظه کارها، زنده ماندند. ما نوادگان آنها هستیم.
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !
نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . .
دست ِ قاضـــــــــی داد !
نباید بی تفاوت !
چتر ماتـــــــــــــــــم را . . .
به دست ِ خیــــــــــــــــس باران داد !
کبوترها که جز پرواز ، آزادی نمی خواهند !
نباید در حصار میـــــــــــــله ها
با دانه ی گنــــــدم . . . به او تعلیم مانـــــــــــدن داد..!
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگشتهای کودکیم کو؟ خدای من
معشوقه عروسکیم کو؟ خدای من

در کودکی شبیه پدر میکشیدمت
پروردگار کوچکیم کو؟ خدای من

با بادبادکم به سراغ تو آمدم
معراج بادبادکیم کو؟ خدای من

من را اگر به صورت ماهی کشیده ای
پس باله های پولکیم کو؟ خدای من

با این دو دست لمس تو ممکن نمیشود
انگشتهای کودکیم کو؟ خدای من
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوز کوچه پر از بوی عطر جاری توست
هنوز در سر من شعر بی قراری توست
عرق بریز از آن چشمهای سگ دارت
عرق بریز که سردردم از خماری توست
به زندگی، به فریب نخورده ات نفرین
به خواهرت که نمی گفت خواستگاری توست!
تو چای آوردی و نگاه مهمان ها
به چادر گلدار و به خانه داری توست
تو زن شدی و نشستی دوباره باکره وار
جلوی چشمی که مست تازه واری توست
به حجله می بردت با صدای بوق و نفس
به حجله ای که پر از خون زخم کاری توست




قرار بود که تا انتهاش جا نزنی
کسی به غیر مرا اینچنین صدا نزنی
قرار بود بمیری ولی عقب نکشی
برای هیچکسی سرمه دور شب نکشی
قرار بود که من شعر آخرت باشم
که عاشقانه ترین بیت دفترت باشم
قرار بود ازین شهر بی پدر برویم
قرار بود بخندیم و با سفر برویم
قرار بود که این قصه را رها نکنی
مرا به اینهمه کابوس مبتلا نکنی




به زندگی، به فریب نخورده ات نفرین
به داغی نفس ناشمرده ات نفرین
به سرمه ای که کشیدی به چشم لعنتی ات
به من، به اینهمه رویای مرده ات نفرین
به اولین بوسه، به عذاب وجدانت
به تازیانه ی غم روی گرده ات نفرین
به چشم بستن تو روی هرچه خاطره بود
به بغض ساکت و قلب فشرده ات نفرین
گسی طعم لبم را به یادگار ببر
کمی از اینهمه غم های بیشمار ببر
هنوز کوچه پر از بوی عطر جاری توست
که خواب می روم از بغض و... خواستگاری توست...
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست

اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش

اى بسا زورآفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مى‌شود انسان پاک

هرکه با گرگش مدارا مى‌کند
خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند

هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مى‌نماید ،گرگ هست

در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر

اینکه مردم یکدگر را مى‌درند
گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مى‌کنند

این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مسی به رنگ شفق بودم
زمان سیه شدنم آموخت



در امید زدم یک عمر
نه در گشاد و نه پاسخ داد
در دگر زدنم آموخت



چراغ سرخ شقایق را
رفیق راه سفر کردم
به پیشواز سحر رفتم
سحر نیامدنم آموخت



کنون هوای سحر در سر
نشسته حلقه صفت بر در
به هیچ سوی نمی رانم
حدیث عشق نمی دانم

خوشم به عقربه ساعت
که چیره می گذرد بر من


درون آینه ها پیریست
که خیره می نگرد در من
که خیره می نگرد در من

سه شنبه
۲۰...۰۹...۱۳۹۷
۲۳:۰۰
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هزار بار گفتم
با این بادهای هرزه نپر
به آنها نخ نده
حالا ...
بالای آن دکل
با سیم های لخت فشار قوی
دست و پنچه نرم کن
بادبادک جوان

دوشنبه ساعت ۱۴:۴۵
۱۳۹۷/۱۰/۳
۳...ر
 

Similar threads

بالا