هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی

شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود

چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری
چه قصه‌ی محقری، چه اول و چه آخری

ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه‌ها هستیم

سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود
نمی‌دیدیم و می‌رفتیم، هزاران سایه با ما بود

سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی

در آن هنگامه‌ی تردید، در آن بن‌بست بی‌امید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود

در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی، شب پایان باور بود


http://ritmico.ir/music/Dariush/Shabe-Akhar/1464


سه شنبه ...۱۶:۱۲
۱۳۹۷/۱۰/۱۱
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حتما کسی را تازگی ها در نظر داری
لابد به غیر از من کسی را زیر سر داری

دیگر سراغی از دل تنگم نمی گیری
با اینکه از حال پریشانم خبر داری

بی طاقتی این روزها جایی دلت گیر است
بو برده ام از شهر من قصد سفر داری

بو برده ام از عطر مشکوک تنت شب ها
جایی دگر عشقی دگر یاری دگر داری

سردی زمستانی در این گرمای تابستان
لب های بی رنگ و نگاهی بی ثمر داری

آهسته گفتی: دوستت دارم و از لحنت
معلوم شد از من کسی را دوست تر داری
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چـنـد وقـتـیـسـت بـه جـاے یـک جـرعـه آب ِ خـوش،..



"بـغـض" از گـلـویـمـان پـایـیـن مـے رود،..



ایـهـالـنّـاس ...



دل را لـگـد نـکـنـیـد !!!
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نیازمندی ها!

به یک نفر مسلط به زبان آدمیزاد برای رفع پاره ای دلتنگیها نیازمندم !
 

Similar threads

بالا