نظر استاد میرمیران در مورد معمار ایرانی و معماری ایرانی
نظر استاد میرمیران در مورد معمار ایرانی و معماری ایرانی
نگاهی اجمالی به تاریخ معماری ایران و سایر تمدن های جهان نشان می دهد که هیچ اثر بزرگ معماری وجود ندارد که بر اساس اندیشه ای مدون و روشن شکل نگرفته باشد. این اندیشه ریشه در جهان بینی دارد(گاه اسطوره و گاهی هم در سنت ها و عادت ها) به این ترتیب می توان گفت که هر تمدن یا قومی در دوران های مختلف معماری خاصی را ارائه می دهد. به طور مثال بناهایی نظیر مسجد امام اصفهان بر اساس اندیشه روشن فلسفی پدید آمده اند.
با اینکه پیشرفت علوم و انتقال منظم اندیشه ها، تمدن های مختلف را به هم نزدیک تر کرده است ولی هنوز هم برخی از اندیشه ها جهان را روشن و برخی سیاه مجسم می کنند و طبعا معماری ای که از این دو اندیشه حاصل می شود با یکدیگر متفاوت خواهد بود به عبارت دیگر معماری در طول تاریخ بشری بر اساس اندیشه های معین شکل گرفته است که الزاما حامل آنها معماران نبودند. این اندیشه ها با یکدیگر تفاوت داشته اند و امروز هم به رغم نزدیک شدن اندیشه ها باز هم با یکدیگر متفاوتند.
یکی از دلایلی که باعث شده است معماری امروز ایران در یافتن هویت خود سردرگم باشد، این است که اندیشه بانی این معماری چندان روشن نیست . شرایط امروز با زمان صفویه بسیار متفاوت است در آن دوران تفکر فلسفی معینی حاکم بود، یا در عهد باستان اندیشه اسطوره ای روشنی حاکم بود، ولی امروزه آن گونه نیست یعنی در حوزه اندیشه با بلاتکلیفی هویت مواجه ایم که شاید باید آن را پیش از معماری در دستور کار قرار دهیم.
نظر استاد میرمیران در مورد معمار ایرانی و معماری ایرانی
نگاهی اجمالی به تاریخ معماری ایران و سایر تمدن های جهان نشان می دهد که هیچ اثر بزرگ معماری وجود ندارد که بر اساس اندیشه ای مدون و روشن شکل نگرفته باشد. این اندیشه ریشه در جهان بینی دارد(گاه اسطوره و گاهی هم در سنت ها و عادت ها) به این ترتیب می توان گفت که هر تمدن یا قومی در دوران های مختلف معماری خاصی را ارائه می دهد. به طور مثال بناهایی نظیر مسجد امام اصفهان بر اساس اندیشه روشن فلسفی پدید آمده اند.
با اینکه پیشرفت علوم و انتقال منظم اندیشه ها، تمدن های مختلف را به هم نزدیک تر کرده است ولی هنوز هم برخی از اندیشه ها جهان را روشن و برخی سیاه مجسم می کنند و طبعا معماری ای که از این دو اندیشه حاصل می شود با یکدیگر متفاوت خواهد بود به عبارت دیگر معماری در طول تاریخ بشری بر اساس اندیشه های معین شکل گرفته است که الزاما حامل آنها معماران نبودند. این اندیشه ها با یکدیگر تفاوت داشته اند و امروز هم به رغم نزدیک شدن اندیشه ها باز هم با یکدیگر متفاوتند.
یکی از دلایلی که باعث شده است معماری امروز ایران در یافتن هویت خود سردرگم باشد، این است که اندیشه بانی این معماری چندان روشن نیست . شرایط امروز با زمان صفویه بسیار متفاوت است در آن دوران تفکر فلسفی معینی حاکم بود، یا در عهد باستان اندیشه اسطوره ای روشنی حاکم بود، ولی امروزه آن گونه نیست یعنی در حوزه اندیشه با بلاتکلیفی هویت مواجه ایم که شاید باید آن را پیش از معماری در دستور کار قرار دهیم.
در معماری مدرن هم این تفاوت ها قابل مشاهده است بعنوان مثال روحی که بر معماری ژاپنی حاکم است با معماری اسکاندیناوی تفاوت زیادی را به رغم عنوان مشترک معماری مدرن، نشان می دهد.
اگر بتوانیم به درستی به اندیشه زمان خود مسلط شویم یا به عبارت بهتر اگر اندیشه روشنی برای امروز ما وجود داشته باشد، شاید معماری ما راحت تر بتواند هویت اش راباز یابد.
تردیدی نیست که کشور ما چند هزار سال جریان معماری ممتد و بسیار نیرومندی داشته است که روح آن در طول تاریخ ثابت بوده است. نمی توان نسبت به این میراث بزرگ بی اعتنا بود، این میراثی است که حرف می زند معماری آپادانا زبان گویایی دارد، می گوید: من به طرف نوعی معماری شفاف و سبک و شاد حرکت می کنم . حالا اگر معماری امروز جهان در بخش هایی غمگین، سرد و یاس آور است، چرا باید معماران ما آن را دنبال کنند ؟
اگر از معمای اصیل خود دست بکشیم به چه نقطه ای می رسیم؟ مسلما در فضای معماری امروز جهان رها خواهیم شد اگر قرار باشد بی هیچ پیش زمینه ای خود را کنار نسل معماران مطرح دنیا قرار دهیم، معلوم نیست که چه وضع بحرانی و غیر متعارفی پیدا می کنیم. مثلا اگر بخواهیم از « فرانک گری» پیروی کنیم چه امتیازی نسبت به یک جوان 25ساله نیویورکی داریم؟ هرچقدر بخواهیم «فرانگ گری» را بشناسیم منبعی جز کتاب نداریم، در حالی که آن جوان معلم اش « فراک گری» بوده است و او در معماری روز مملکت اش مشارکت و حضور فعال دارد، پس ما در این مسابقه بازنده ایم. نتیجه دنبال کردن معماری از نوع « فرانک گری» قطعا بسیار الکی خواهد شد.
اگر ما نگاهمان را به خودمان معطوف نکنیم اصولا جایی در معماری جهان نخواهیم داشت و صرفا دنباله رو خواهیم بود که در این صورت بهتر است اصلا معمار نباشیم . اگر ما می خواهیم مؤلف باشیم باید برگردیم به معماری و تمدن خودمان ، البته گریزی از جهانی شدن نیست اما با دنباله روی صرف از آنها دست مان به جایی بند نخواهد شد.
برای ایرانی حتی آفتاب دارای صفتی است که معمار ایرانی باید بتواند این صفت را در معماری اش بیان کند. اگر ما در این حوزه های معماری عمل کنیم خواهیم دید که حرف های زیادی برای گفتن داریم و دیگر در مقابل معماری « فرانک گری» احساس فرودستی نمی کنیم. فرهنگ ما با آسمان آبی به وجود آمده است که با آسمان آبی لندن بسیار متفاوت است، مه معماری ما شاد است ، مسجد شاه را با کلیسای نتردام مقایسه کنید یکی مهربان و شاد دیگری ترساننده و سنگین !