نیلوفرانه

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد
زمین سرسبز و خرم شد زمان لاله زار آمد
درختان بین که چون مستان همه گیجند و سرجنبان
صبا برخواند افسونی که گلشن بی‌قرار آمد
سمن را گفت نیلوفر که پیچاپیچ من بنگر
چمن را گفت اشکوفه که فضل کردگار آمد
بنفشه در رکوع آمد چو سنبل در خشوع آمد
چو نرگس چشمکش می‌زد که وقت اعتبار آمد
چه گفت آن بید سرجنبان که از مستی سبک سر شد
چه دید آن سرو خوش قامت که رفت و پایدار آمد
قلم بگرفته نقاشان که جانم مست کف‌هاشان
که تصویرات زیباشان جمال شاخسار آمد
هزاران مرغ شیرین پر نشسته بر سر منبر
ثنا و حمد می‌خواند که وقت انتشار آمد
چو گوید مرغ جان یاهو بگوید فاخته کوکو
بگوید چون نبردی بو نصیبت انتظار آمد
بفرمودند گل‌ها را که بنمایید دل‌ها را
نشاید دل نهان کردن چو جلوه یار غار آمد
به بلبل گفت گل بنگر به سوی سوسن اخضر
که گر چه صد زبان دارد صبور و رازدار آمد
جوابش داد بلبل رو به کشف راز من بگرو
که این عشقی که من دارم چو تو بی‌زینهار آمد
چنار آورد رو در رز که ای ساجد قیامی کن
جوابش داد کاین سجده مرا بی‌اختیار آمد
منم حامل از آن شربت که بر مستان زند ضربت
مرا باطن چو نار آمد تو را ظاهر چنان آمد
برآمد زعفران فرخ نشان عاشقان بر رخ
بر او بخشود و گل گفت اه که این مسکین چه زار آمد
رسید این ماجرای او به سیب لعل خندان رو
به گل گفت او نمی‌داند که دلبر بردبار آمد
چو سیب آورد این دعوی که نیکو ظنم از مولی
برای امتحان آن ز هر سو سنگسار آمد
کسی سنگ اندر او بندد چو صادق بود می‌خندد
چرا شیرین نخندد خوش کش از خسرو نثار آمد
کلوخ انداز خوبان را برای خواندن باشد
جفای دوستان با هم نه از بهر نفار آمد
زلیخا گر درید آن دم گریبان و زه یوسف
پی تجمیش و بازی دان که کشاف سرار آمد
خورد سنگ و فروناید که من آویخته شادم
که این تشریف آویزش مرا منصوروار آمد
که من منصورم آویزان ز شاخ دار الرحمان
مرا دور از لب زشتان چنین بوس و کنار آمد
هلا ختم است بر بوسه نهان کن دل چو سنبوسه
درون سینه زن پنهان دمی که بی‌شمار آمد

مولوی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نيلوفرستان


آوايش از دور،
بانگ خوش آمد بود - شايد -
پوينده در پهناي آن دشت زمرد،
بالنده تا بالاي آن باغ زبرجد،
مثل هميشه، گرم، پر شور ...
***
نزديك تر، نزديك تر،
از لابه لاي شاخه ها، از پشت نيزار،
گهگاه مي شد آفتابي !
نيلوفرستاني، سمن زاري، كه چون عشق،
تا چشم مي پيمود، آبي !
***
نزديك تر، نزديك تر، او بود، او بود .
آن همدل همصحبت آئينه رو بود .
آن همزبان روشن پاكيزه خو بود .
آن عاشق از خود برون،
آن عارف در خود فرو بود .
آن سينه، آن جان، آن تپش، آن جوشش، آن نور ...
***
دريا، همان دنياي راز بيكرانه،
دريا، همان آغوش باز مادرانه،
دريا، شگفتا، هر دو، هم گهواره ... هم گور ... !



فریدون مشیری
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به دیدارم بیا هر شب

در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند

دلم تنگ است.

بیا ای روشن ای روشنتر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها

دلم تنگ است.

بیا بنگر چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال

دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی .

.... شب افتاده است و من تنها و تاریکم .

و در ایوان من دیریست

در خوابند

پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من !

بیا ای یاد مهتابی !

مهدی اخوان ثالث
 

samiyaran

عضو جدید
حسادت می کند گل یاس کوچک باغچه به تو...
می گوید در گوش نسیم که تو او را بیش از من نوازش می کنی...

من آرام می گویم در گوش نسیم....

نیلوفرم بیشتر از دو شب زنده نیست..
تو هر شب هستی....
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باغ مـهتاب

دیشب، ای بهتر ز گل! در عالم خوابم شکفتی

شاخ نیلوفر شدی در چشم پر آبم شکفتی


ای گل وصل، از تو عطرآگین نشد آغوش گرمم

گر چه بشکفتی ولی در عالم خوابم شکفتی


بر لبش، ای بوسه ی شیرین تر از جان! غنچه کردی

گل شدی، بر سینه ی هم رنگ سیمابم شکفتی


بستر خویش از حریری نرم چون مهتاب کردم

تا تو چون گل های شب در باغ مهتابم شکفتی


خوابگاهم شد بهشتی، بسترم شد نوبهاری

تا تو، ای بهتر ز گل! در عالم خوابم شکفتی


سیمین بهبهانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



بیـــا نیلوفـــری بی کینه باشیم
بیـــا تعریفی از آیینه باشیم

بیـــا تا در مسیر مهربانی

نشان از عـــادتی دیرینه باشیم

بیـــا تصویر پاک آب باشیم

بیـــا تعبیر خوب خواب باشیم

بیـــا تا در حضور ساکت شب

بـــرای رهگذر مهتاب باشیم...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حسرت پرواز



دیری‌است از خود، از خدا، از خلق دورم
با این‌همه در عین بی‌تابی صبورم
پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخه‌های پیچ‌درپیچ غرورم
هر سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچکی بی‌تاب نورم
بادا بیفتد سایه‌ی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم
از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط می‌خورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بی‌تو غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگ‌پشتی پیر در لاکم صبورم
آخر دلم با سربلندی می‌گذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم

قیصر امین پور
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
غزل دلتنگی

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم


*قیصر امین پور*
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مرداب اگر منم، گل نيلوفرم تويي
محراب عشق من! همه ي باورم تويي

آبي تر ... از تمامِ غزل بال مي كشم

من مي پرم به خاطره وقتي پرم تويي

امشب فقط به ياد تو بيدار مانده ام

آري، مخاطب غزلم! در سرم تويي

آنقدر عاشقم به تو، خوابم نمي برد

ها ... در سرم خيال كه مي پرورم تويي

تو شعر مي شوي و خودم شاعرت، گلم!

من خاك مي شوم كه گلِ دفترم تويي

يادت هنوز وسوسه ام مي كند ... بيا

تعبير خوابِ بوسه ي در بسترم تويي

پيوند مي زنم غزلم را به عشق تو

حالا كه نيمِ گم شده ي ديگرم تويي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گاه يک سنجاقک،
به تو دل مي بندد
و تو هر روز سحر،
مي نشيني لب حوض...
تا بيايد از راه،
از خم پيچک نيلوفرها،
روي موهاي سرت بنشيند...
يا که از قطره آب کف دستت بخورد،
گاه يک سنجاقک،
همه معني يک زندگي است.....
 

samiyaran

عضو جدید
هفتاد رنگ در چشمانم هست...همه از یک طیف!

همه از طیف کوچه های یاس!

همه نیلوفری ترین رنگ!

هر بار می آیی و می روی...همین داستانِ من است.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دستهایم بر نیلوفرهای رونده به سوی تو می پیچد

و دلم بر کف دست

روانه به سوی توست ....

مهربان ..درهای آسمانت بگشا

میهمان داری

گر چه دیــــــر ، گرچه بی جان و رمق ، پر درد و پریشان ...

اما باز آمدم ... آمدم ..
 

corpse bride

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از رفتنت

شبي از پشت يک تنهايي نمناک و باراني ترا با لهجه گلهاي نيلوفر صدا کردم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس ازيک جستجوي نقره اي در کوچه هاي آبي احساس
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو را از بين گلهايي که در تنهايي ام روييد با حسرت جدا کردم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها کردم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همين بود آخرين حرفت
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و من بعد از عبور تلخ و غمگينت
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حريم چشمهايم را بروي اشکي از جنس غروب ساکت و نارنجي خورشيد وا کردم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمي دانم که چرا رفتي
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمي دانم چرا شايد خطا کردم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و تو بي آن که فکر غربت چشمان من باشي
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دانم کجا تا کي براي چه
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و بعد از رفتنت يک قلب دريايي ترک برداشت
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاکستري گم شد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و گنجشکي که هر روز از کنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و بعد از رفتنت انگار کسي حس کرد من بي تو تمام هستي ام از دست خواهد رفت
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کسي حس کرد من بي تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و من با آنکه مي دانم تو هرگز ياد من را با عبور نخواهي برد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هنوز آشفته چشمان زيباي توام
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]برگرد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ببين که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و من در حالتي ما بين اشک و حسرتو ترديد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کنار انتظاري که بدون پاسخ و سردست
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و من در اوج پاييزي ترين ويراني يک دل
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ميان غصه اي از جنس بغض کوچک يک ابر
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمي دانم چرا شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم
[/FONT]​
"مريم حيدرزاده"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[COLOR=#eseses][COLOR=#eseses]
[/COLOR][/COLOR]


می گویند
چیزی زیباتر از نیلوفران تالاب نیست
روزی تو می آئیُ می فهمند
چه اشتباه مهیبی کرده اند
وقتی تو در من گل می کنی

"پرویز صادقی"



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد




جوینده



مشامم تازه می گردد ز بوی ناب نیلوفر

سحر ، خورشید می جوید دل بی تاب نیلوفر

نه این جا می درخشد آفتاب اندر تنی عریان


نه آن جا خواب بیند مردم بی تاب نیلوفر

سحر شد بامداد آمد ولی کو پرتو خورشید


کماکان عشق می جوید دل بی تاب نیلوفر

و من باور به این دارم که گر اب است صاف و پاک


تمامش هست از یمن تن در آب نیلوفر

نمی پویم دگر من راه را اندر پی خورشید


کفایت می کند من را ، رخ مهتاب نیلوفر

اگر این است آب و ساحل و یک راه بی پایان


وگر ان است چشم رفته اندر خواب نیلوفر

مرا کافی است تنها مامنی اندر کنار رود


که هر شام و سحر بویم شمیم ناب نیلوفر


 
بالا