نگرشی بر مسایل فلسفی

سیامک ترکاشون

متخصص مباحث اجرایی عمران
کاربر ممتاز
قطره دریاست اگر با دریاست ور نه او قطره ودریا دریاست
تقدیم به تالار فلسفه:
براستی چیست فلسفه-این دانشی که تمام علوم واگاهی بشری از ان سرچشمه گرفته اند.؟. اینکه می گویم اغراق مپندارید - نخستین فلاسفه یونان قرنها قبل از میلاد در اندیشه چگونگی عالم تکوین (cosmogonie) به نتایج ومباحثی رسیدند که مجموعه انها "پایه :دانش فلسفه"گردید. این که می گویم :دانش -به معنی" دانستن" است واین بسیار بالاتر از علم به معنای"اگاه شدن ویا اگاه بودن" است. فرق فیلسوف با عالم در معنای عمیق و ژرف این دو است. فیلسوف دستگاهی -سیستمی از دانسته های ناشی از تفکرات دایم خود یا فلاسفه اسلاف خویش را بنیان می گذارد که ممکن است قرنها براندیشه وجوامع بشری حاکم گردد. "پروسه تفکرات دابم "در فلسفه همچون رودی در جریان است وپایان ندارد. وچنین است که دستگاههای فلسفی از 3000 سال قبل تا کنون ضمن مطرح بودن در حال تکوین و یا تغیر هستند. علم به معنای علوم تجربی وان چیزی که معمولا در کنار فلسفه مطرح می شود -نوعی اگاهی وکشف مجهولات پدیده های هستی است که عالمان یا انانکه امروزه دانشمند اطلاق می گردند- با بکارگیری علوم اکتسابی خود یا دانشمندان دیگر وروشهای ازمون وخطا به انها دست می یابند. هدف ما از احتیاط و جدا نمودن این مفاهیم -فلسفه وعلوم-در بکار بردن واژه ها بهمین دلیل است . افتراق وجدایی علوم از فلسفه بعلت پی بردن متفکران در قرنها بعد از سیستماتیک شدن "دانش فلسفه" و کار بردی شدن علوم -در واقع توسط:اصحاب مدرسه در قرون وسطی:یا فلاسفه :اسکو لاستیک(scolastique) ا غاز گردید. در واقع شاید باید :بیکن را بعلت رد بسیاری از پندار های اشتباه اسکولاستیک ها مثل پیروی انان از ارسطو در همه چیز و فیزیک وزیست شناسی وشیمی ونجوم را جزیی از فلسفه دانستن! بنظر من نخستین کسی دانست که این گونه پندارهای نادرست "توام دانستن علم وفلسفه" را مطرح و بنیان گذارد. بیکن در ارغنون خود که انرا بجای ارغنون ارسطو جایگزین نمود-در واقع فلسفه قدیم وقیاسی را کنار گذاشت و استقرا یا دداکتیف (Deductif).(دوستان اصطلاحات درون پرانتزبزبان فرانسه است جهت اطلاع عرض شد).را پیشنهاد نمود. وباین ترتیب بود که در قرن 17 گالیله ودر قرن 18 نیوتون و لاووازیه ودر قرن 19 کلود برنار به ترتیب:فیزیک وشیمی وزیست شناسی وپزشکی را با کارهای خود رسما از فلسفه جدا نمودند. هدف من از تاکید براین مطالب بعدها بر دوستان عزیزی که این سطور را مطالعه می فرمایند روشن خواهد شد.فقط تقاضای مقداری حوصله وصبر دارم. دانش فلسفه خود تقسیم به :منطق -متافیزیک-و اخلاق گردیده است. امروزه اینها خود مانند علوم سرچشمه 4000ساله در فلسفه داشته اند ولی انقدر گسترده شده اند که خود جداگانه نیاز به اکتسابات اکادمیک و طولانی دارند.
مورد دیگر که بنظر میرسد : عدم تفکیک معانی ومفاهیم در تجرید وانتزاع بودن انها یا نبودنشان - است. گاه با این طرز نگرش امیخته به خلط مباحث -بقول مولوی : دیداحول ودوگانه بینی ما -ما را به مغالطه اشتباه در محاسبه می اندازد.
بنابراین تاکید مجدد دارم بر تفکر وتعمق بر "معانی ومفاهیم دقیق فلسفی " وعدم اختلاط انان با موضوعات علمی بخصوص علوم تجربی. که اینان از یک سنخ نیستند وگاه نتیجه گیری بصورت پارادوکس ظاهری دلنشین وصحیح دارد.لیک از ریشه خطاست: این بمثابه وموجد این گونه مثالها ست : ایا خداوند نمی تواند سنگی را خلق کند که خود نتواند انرا بلند کند؟ - یا طرح ان معادله یا تساوی ریاضی:
2=3 . تفکر درست در مفاهیم ومعانی جملات فوق نشان دهنده :اختلاط چند مفهوم درست علمی وفلسفی درهم و مغالطه در نتیجه گیری و بدست اوردن پاسخ بصورت درست وبه سیرت نادرست شده است. این ان تاکید برنگرش دقیق و جداگانه فلسفی و علمی -هر کدام در شعبه خود -است که دارم.
بلند کردن سنگ بان عظمت نمایانگر نگرشی علمی -فیزیکی با استناد به گرانش وپتانسیل جاذبه است و دقت در توانستن یا نتوانستن بلند کردن ان :نوعی قیاس و یا حداقل نتیجه ای استقرایی از چند مورد بدست امده که منتج به اصلی مبنی بر :شدن یا نشدن گردیده است. نتایج استقرایی بسیار مورد توجه فیلسوفان ودر عین حال دانشمندانی هچون:رنه ؟!دکارت و یا فوریه وپاسکال ولاگرنژودیگران بوده است. روش استقرای فلسفی را در سریهای ریاضی انان بخصوص سریهای معروف "فوریه" دیده اید. که معمولا جملات دوم وسوم و...(n-1) ام سری منظم وهمگرا بطور استقرایی و تدریجی از هم بوجود امده و پروسه استقرای سیستماتیک منتج به جمله عمومی ودر حقیقت کلید سری می شود. در قیاس واستقرای فلسفی وموضوعات ان : جملات ومقدمات استدلالی -زمانی به اصول موضوعه ومتعارفه (ودر واقع در نفس درست-فلسفی ) پذیرفته شده خواهیم رسید که
:جملات اولیه سری فلسفی ما درست انتخاب شده باشند تا در قیاسات و استقرای جمله عمومی وکلید- دچار نتایج پارادوکس گونه و یکی از مغالطات :ده-بیست گانه فلسفی نشویم.تضادی که در مورد طرح شده فلسفی مذکور در واقع موجب نقص ونقیض گزاره فلسفی گردیده در درون خود جملات نهفته است ومعانی نادرست را متبادر می نماید. خداوند خالقی بس عظیم است که ما می گوییم واعتقاد داریم :انچنان عظمتی را قادر به خلق است که در درک ما قابل تصور نیست (انچه اندر وهم ناید ان کند) ولذا اسمای اعظم وصفات حسنای : خالق کل شی - قادر مطلق- رب العالمین(تمام جهانهای فعلی وموازی بقول فیزیک دانان) و...سایر اسمای حسن را تا گاه 1000مورد برای او بکار می بریم. بنابراین چنین قدرت وذات عظیمی هر چه خلق کند وبسازد در حوزه وحیطه وتسلط قدرت خود او جای می گیرد.چرا که اگر وجود او را قبول دارید این را باید بپذیرید :که ظرف مکان وظرف زمان که همه این جهان در ان قرار می گیرند در حوزه وسلطه ان کسی قرار دارد که خود اندا افریده است. مثالی بزنم: اگرچه این مثال استطاعت وبضاعت درک چنان عظمتی را نخواهد داشت-اما چاره ای ندارم وفقط نمونه تصویری ناچیز را برای تجسم می دهم- شما مخترع هواپیما هستید -بوجود اورنده ماشین پرواز- با ازمون های بسیار -موفق می شوید. وسرانجام هواپیمایی را ساخته وبه پرواز در می اورید-ایا می توان از شما خواست هواپیمایی را بسازید که نتوانید انرا به پرواز در اورید؟!.- هاپیمایی درست وماشینی فنی وقابل استفاده -نه عمدا معیوب که از زمین برنخیزد-این علم در انحصار شماست وهر چه ساخته شود در حوزه و حیطه فضای علمی است که شما بوجود اورده اید. گفتم این مثالی است ودر باره ان خالق وذات عظیم درست نیست بکار برده شود چرا که منطق فلسفی چنین ایجاب می کند-اما بعنوان یک اشاره ناچیز قبول کنید.
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا