نگاه

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


آه، ای زندگی من آینه ام
از تو چشمم پر از
نگاه شود
ورنه گر مرگ من بنگرد در من
روی آئینه ام سیاه شود


فروغ فرخزاد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نخستين نگاهي كه ما را به هم دوخت
نخستين سلامي كه در جان ما شعله افروخت
نخستين كلامي كه دلهاي ما را به بوي آشنايي سپردو
به مهماني عشق برد
پر از مهر بودي
پر از نور بودم
همه شوق بودي
همه شور بودم
چه خوش لحظه هايي كه دزدانه از هم
نگاهي ربوديم و رازي نهفتيم
چه خوش لحظه هايي كه مي خواهمت را
به شرم و خموشي نگفتيم و گفتيم
دو آواي تنهاي سر گشته بوديم رها در گذرگاه هستي
به سوي هم از دورها پر گشوديم
چه خوش لحظه هايي كه هم را شنيديم
چه خوش لحظه هايي كه در هم وزيديم
چه خوش لحظه هايي كه در پرده عشق
چو يك نغمه شاد با هم شكفتيم
چه شبها چه شبها كه همراه حافظ
در آن كهكشانهاي رنگين
در آن بي كرانهاي سرشار از نرگس ونسترن, ياس ونسرين
ز بسياري شوق وشادي نخفتيم
تو با آن صفاي خدايي
تو با آن دل و جان سر شار از روشنايي
از اين خاكيان دور بودي
من آن مرغ شيدا
در آن باغ بالنده در عطر و رويا
بر آن شاخه هاي فرا رفته تا عالم بي خيالي
چه مغرور بودم چه مغرور بودم
من وتو چه دنياي پهناوري آفريديم
من وتو به سوي افقهاي نا آشنا پر كشيديم
من وتو ندانسته دانسته رفتيم ورفتيم ورفتيم
چنان شاد ؛خوش ؛گرم پويا
كه گفتي به سر منزل آرزوها رسيديم
دريغا دريغا نديديم
كه دستي در آن آسمانها
چه بر لوح پيشاني ما نوشته است
دريغا در آن قصه ها و غزلها نخوانديم
كه آب وگل عشق با غم سرشته است
فريب و فسون جهان را
تو كر بودي اي دوست من كور بودم
از آن روزها آه عمري گذشته است
من وتو دگرگونه گشتيم
دنيا دگرگونه گشته است
در اين روزگاران بي روشنايي
در اين تيره شبهاي غمگين
كه ديگر نداني كجايم
ندانم كجايي
چو با ياد آن روزها مي نشينم
چو ياد تو را پيش رو مي نشانم
دل جاودان عاشقم را
به دنبال آن لحظه ها مي كشانم
سرشتي به همراه اين بيتها مي فشانم
نخستين نگاهي كه ما را به هم دوخت
نخستين سلامي كه در جان ما شعله افروخت
نخستين كلامي كه دلهاي مارا
به بوي خوش آشنايي سپرد و
به مهماني عشق برد
پر از مهر بودي
پر از نور بودم
همه شوق بودي
همه شور بودم



**فریدون مشیری**
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عشق از من و نگاه تو تشکیل می شود

وقتی تمامِ من به تو تبدیل می شود

وقتی به داستانِ نگاهِ تو می رسم

یک باره شعر واردِ تمثیل می شود


**زهرا بیدکی**



 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در ظلماتى‌ که‌ شيطان‌ و خد‌ا جلوه‌ء يک‌ سان‌ د‌ارند
ديگر ‌آن‌ فريادِ ‌عبث‌ ر‌ا مکرر نمى‌کنم‌.
مسلک‌ ‌ها به‌ جز بهانه‌ء د‌عو‌ائى‌ نيست‌
بر سر کرسى‌ ‌اقتد‌ار‌ى‌،
و ‌انسان‌
دريغا که‌ به‌ درد قرونش‌ خوکرده‌ ‌است‌.
‌ا‌ى‌ يار،
نگاه‌ تو سپيده‌دمى‌ ديگر ‌است‌
تابان‌تر ‌از سپيده‌دمى‌ که‌ در رويا‌ى‌ من‌ بود

شاملو
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاهِ تو را شعر می‌کنم

کودکان می‌خوانند.

پلک نبند

قحطِ عاشقی می‌شود فردا

رضا كاظمي
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم چه می خواهم خدايا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جويد
نگاه خسته من
چرا افسرده است اين قلب پرسوز
ز جمع آشنايان می گريزم
به كنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تيرگی ها
به بيمار دل خود می دهم گوش
گريزانم از اين مردم كه با من
بظاهر همدم و يكرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دوصد پيرايه بستند

فروغ فرخزاد
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
http://www.socints.com/SocintsPictures/eye close upa94408.jpg

می بندم اين دو چشم پرآتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله
نگاه پريشانش

فروغ
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
صبح نمی‌شود امشب.

نگاه کن!

انگار؛ شب‌گیرِ چشم‌هات شده‌ است ماه


رضا كاظمي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ناگفته:

شعریست در دلم
شعری که لفظ نیست ، هوس نیست و ناله نیست
شعری که آتش است
شعری که می گدازد و می سوزدم مدام
شعری که کینه است و خروش است و انتقام
شعری
که آشنا ننماید به هیچ گوش
شعری که بستگی نپذیرد به هیچ نام
شعریست در دلم
شعری که دوست دارم و نتوانمش سرود
می خواهمش سرود و نمی خواهمش سرود
شعری که چون نگاه ، نگنجد به قالبی
شعری که چون سکوت ، فرومانده بر لبی
شعری که شوق زندگی و بیم مردن است
شعری که نعره
است و نهیب است و شیون است
شعری که چون غرور ، بلند است و سرکش است
شعری که آتش است
شعریست در دلم
شعری که دوست دارم و نتوانمش سرود
شعری از آنچه هست
شعری از آنچه بود



نادر نادر پور
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وقتی تو هستی . آسمون پر از نوره
غم از قلبم هزارون ساله دوره
الهی نشکنه قلب من و تو
که هر کی عاشقه . قلبش بلوره
نگاهم کن . نگاهم با نگاهت قصه ها داره
نگاهم کن که چشمت قصه های آشنا داره

برای من تو خورشیدی . تو نوری
تو دریایی که سر تا پا غروری
بمون با من که قلب من نمیره
کنار تو دلم آروم بگیره

دلم افسانه ای جز عشق پاک ما نمیدونه
که تنها عشقه . اون افسانه خوبی که میمونه

ایرج جنتی عطایی
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
من سردم است
من سردم است و انگار هيچوقت گرم نخواهم شد
اي يار اي يگانه ترين يار آن شراب مگر چند ساله بود ؟


نگاه
كن كه در اينجا
زمان چه وزني دارد
و ماهيان چگونه گوشت هاي مرا مي جوند
چرا مرا هميشه در ته دريا نگاه ميداري ؟

فروغ
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدای سوز دل شهریار و ساز حبیب

چه دولتی است به زندانیان خاک نصیب


به هم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر

چو در ولایت غربت دو همزبان غریب


روان دهد به سر انگشت دلنواز به ساز

که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب


صفای باغچه قلهک است و از توچال

نسیم همره بوی قرنفل آید و طیب


به گرد آیه توحید گل صحیفه باغ

ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب


دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران

به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب


چو دو فرشته الهام شعر و موسیقی

روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب


مگر فروشده از بارگاه یزدانند

که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب


صفای مجلس انس است شهریارا باش

که تا حبیب به ما ننگرد به چشم رقیب


استاد شهریار
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نگاه مهربانی داشت کودکم
اما نمیدانی در فصل
سرما تبی کرد و مرد
از ان روز
دیگر نمیتوانم
فراموش کنم
نگاه تب دار کودکم
را هنوز صدای کودکانه اش که مادر خطابم میکرد در گوشم مانده
کاش هرگز نگاهش را نمیبست بر من
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر نگاهِ گمانم
به راه آمدنت نبود،
ساعتی پیش،
این انتظار شبانه را
به خلوت ِ نــاب ِ خواب هآی ِ تو می سپردم!


یغمــا گلرویی
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺗـــﻮ
ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ..
ﭼﺮﺍ نمی آیی ﻣﺮﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ
ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ
ﻧﮕﺎﻩ،
ﺭﻭﯾﺪﺍﺩ ﮐﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ..!

"حافظ ایمانی"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه دریاچه ای بود
نگاهت
و من نمی دانستم تا کجاها​
همراه خنده ات
در آن پارو خواهم زد.​

"بیژن جلالی"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای خوبِ من ،
دل انگیزترین نگاهت را محتاجم
 
بالا