نگاهی نو به خانه و فضاهای آن

Rah Pardaz

همکار مدیر تالار مهندسی عمران متخصص راهداری
کاربر ممتاز
معماری عصر حاضر ایران دچار مشکلات زیادی است . این مسأله دلایل زیادی دارد : دخالت غیر متخصصین در ساخت و ساز معماری ، عدم درک صحیح معماران از معماری ، ناتوانی در هماهنگ کردن مبانی نظری تکنولوژیک و مفهومی معماری با فرهنگ و ازشهای کهن ایران زمین ، ضعف شدید در ایجاد مبانی نظری در حیطه معماری و ...
متإ سفانه سیستم آمزشی معماری به گونه ای است که دانشجویان معماری این حرفه را امری کاملا سلیقه ای و خلاقانه میدانند ، در حالیکه اینگونه نیست . معماری هنر ، توانایی و خلاقیت در استفاده از علوم و دانسته هاست . پس اگر دانسته ای نباشد یا کم یا اشتباه باشد آنگاه استعداد و خلاقیت پشیزی نمی ارزد. پس برای معماری صحیح نیاز به دانسته های صحیح و کامل است.
یکی از مشکلات بزرگ در این مسیر این است که در بسیاری موارد منابع مطالعاتی ما برای تکمیل دانسته هایمان کتابهای ترجمه شده غربی است که خود باعث ایجاد مشکل می شود . آیا ما می توانیم برای طراحی پذیرایی از مبانی نمونه های غربی بهره ببریم؟چیزی که با فرهنگ ما سازگار نیست؟ پس لازم است کمی هم به خودمان و محیطمان نگاه کنیم و بیاندیشیم.
اگر واقع بین باشیم خواهیم فهمید که این ما خود معماران هستیم که میبایست فکری به حال معماری کنیم و در این بین این ما قشر نوپا و جدید معماری هستیم که میتوانیم باعث تصحیح معماری بشویم یا سقوط بیشتر آن. پس بیایید نگاهی نو به معماری بیاندازیم.
در این تاپیک قصد دارم باعث شروع نگاهی دقیقتر و معمارانه به معماری خانه (ویلایی و آپارتمان) بشوم و مطمئنم با همکاری دوستان فعال کافه نتیجه خوبی خواهد داد. دلیل انتخاب موضوع خانه برای شروع ایت است که تا خانه و خود را درست نکنیم نمی توان به سایرین فکر کرد و در عین حال خانه طرحی است که بیشتر عمر حرفه ای ما به آن معطوف خواهد بود.
شاید نتوانیم قیمتها را پایین بیاوریم ، مشکلات بساز و بفروشی را حل کنیم و ... ولی میتوانیم خود برای آنچه که به خاطر آن آموزش میبینیم صحیح یاد بگیریم و معمار باشیم. معماری بیشتر از ساختن ، چگونه ساختن است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انسان اولیه خانه را بعنوان سرپناه و برای مصون ماندن از عوامل و نیروهای طبیعی ایجاد کرد.در دورانهای بعدین حیات، انسان ، تنها قانع به ایجاد سرپناه نبود چرا که علم و هنر معماری را پدید آورده بود و از خانه اش توقعات زیبایی شناسانه هم داشت . و این روند رشد خواسته ها همواره ادامه داشته است.
امروزه هدف اصلی و علت وجودی خانه ، به فراهم آوردن محیطی برای آسایش روانی و فیزیکی و تأمین سطوح مختلف نیازهای او، ارتقاء پیدا کرده است.- در کنار این هدف اصلی ، میتوان اهداف ثانویه و ایده ها و کانسپتهایی نیز برای آن قائل شد -
پس به هنگام طراحی یک خانه باید به این مسأله توجه داشته باشیم که هدف - در وهله نخست - تأمین نیازها و خواسته های ساکنین ، در قالب فضای معماری است و نه نمایش سلیقه و شخصیت ما معماران!(این موارد در اهداف ثانویه نمود می یابند) هدف ایجاد پلانی با ترکیب بندی (کمپوزیسیون) خطوط زیبا نیست، هدف در وهله اول ، ایجاد نمایی موزون و ریتمیک نیست ، بلکه هدف شکل دادن فیزیکی به زندگی یک عده خاص است، یک فضای چهار بعدی که قرار است ساکنین در آن استراحت کنند ، فکر کنند ، تفریح کنند ، خوشحال و ناراحت شوند و آن را مطابق با سلایقشان بیابند.
این اتفاقات ، یعنی زندگی ، در فضای چهار بعدی صورت میگیرد و توسط حواس پنج گانه درک میشود ( ادراک)نمیتوان زندگی را صرفا با یکی از این حواس تعریف کامل کرد و کلا این حواس ، فقط از لحاظ فیزیو لوژیکی قابل تفکیک هستند وگرنه یکی بدون بقیه توانایی ندارد. هیچ کسی تا به حال یک گل سرخ را صرفا نبوییده است!
پس اگر معماری ایجاد فضای زندگی است و زندگی توسط حواس پنج گانه ادراک میشود ، چگونه میتوان معماری کامل را در قالب پلان و نما و مقطع و پرسپکتیو ماکت ارائه داد؟! اینها ازار ارائه معماری هستند و معماری واقعی ، آن تجزیه و تحلیل معنایی و مفهومی و علمی ، و آن تصور فضایی است که ما معماران ، در ذهنمان ، در مورد موضوع معماری انجام میدهیم، و گوشه ای از ان را به رو نقشه ها و سایر مدارک ارائه میدهیم.
برای اینکه بتوانیم فضایی درخور اتفاقاتی که در داخل یک خانه میافتد طراحی کنیم ، میبایست این توانایی را داشته باشیم که از دریچه نگاه ساکنین خانه به فضاها ، جزئیات تشکیل دهنده فضاها ، پله ، اتاق خواب و ... بنگریم و معنای آنها را در زندگی ساکنین ببینیم و درک کنیم و آنگاه این مهم درک شده را توسط تخصص و خلاقیت خود ، تجزیه و تحلیل کرده و معماری اش کنیم.
این صحیح نیست که به فضاها و المانها ، با دیدی ماشینی و مکانیکی ، همچون یک قطعه که برای برآوردن هدف و نیازی خاص طراحی شده نگاه کنیم ، چه بسا که آنها بتوانند ایده ها و اهداف دیگری را نیز برآورده کنند و اینگونه متعالی شوند. آیا پله صرفا یک وسیله ارتباط عمودی است؟ یا میتواند باعث زیبایی (یک تندیس) ، تقسیم فضایی ، خرد کردن مقیاس و فضا و ... نیز شود ؟عملکرد اجزاء خانه فراتر از آن است که در دیاگرام دیده میشود.
 
لوکوربوزیه در مورد مفهوم خانه نوشته است:

" مسأله خانه، مسأله اين عصر است. تعادل جامعه امروز به آن وابسته است. نخستين وظيفه معماري در اين دوره بازسازي، بازنگري ارزش ها و بازنگري عناصر سازنده خانه است. توليد انبوه مبتني بر تحليل و تجربه است. صنعت در مقياس وسيع بايد به ساختمان توجه كند و عناصر خانه را بر پايه توليد انبوه استوار سازد. ما بايد روح توليد انبوه را خلق كنيم. روح ساختن خانه هاي توليد انبوه. روح زندگي درخانه هاي توليد انبوه. روح درك خانه هاي توليد انبوه. اگر از قلب ها و ذهن هاي مان همه مفاهيم مرده درباره خانه را بزداييم و به مسئله از ديدگاهي انتقادي بنگريم، به «خانه - ماشين»، به خانهي توليد انبوه خواهيم رسيد، كه همان گونه سالم (از نظر اخلاقي نيز) و زيباست كه ابزار و وسايل كارآيي كه همراه زندگي ما هستند، زيبايند
 

sanaz_panel

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانه خیال

خانه خیال




خانه همواره در طول تاریخ به عنوان فضای حد فاصل میان فرد و جامعه انگاشته می شده و نقطه عزیمتی برای تحرک اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و فضایی انسانی بوده است. این جمله ای است که گاستون بشلار در مورد معماری خانه خیال مطرح کرد.


گاستون بشلار، فیلسوف فرانسوی، از پدیدار شناسانی است که مفهوم خانه را در نوشته های خود مورد توجه قرار داده است. او به پژوهش پدیدارشناختی در ارزش های باطنی، خصوصی و درونی خانه می پردازد و در زیبایی شناسی فضا به بوطیقای مکان های بسته و محدود خانه، آشیانه و گوشه های دنج خانه توجه خاصی دارد. به نظر او خانه باید همزمان در وحدت و یکپارچگی و در تشکل و پیچیدگی اش مطالعه شود، به گونه ای که بتوان همه ارزش های اجزاء را در ارزشی اساسی و اصلی جا داد. بشلار می نویسد آدمی پیش از افکنده شدن به جهان در گهواره خانه نهاده شده است. در خانه آشنایی با جهان بی واسطه صورت می پذیرد. آنجا نیازی به گزینش مسیر و جستجوی هدف نیست. جهان در خانه و حول آن به سادگی ارزانی گردیده است. می توان گفت خانه مکانی است که وقوع زندگی روزمره را در خود گرفته است و زندگی روزمره معرف چیزی است که تداوم خود را در هستی حفظ کرده و از این رو همچون تکیه گاهی آشنا به پشتیبانی ما می نشیند. از دیدگاه بشلار هر فضایی که بتوان در آن به واقع مسکن گزید، مفهوم خانه را از آن خود می کند. همچنان که می توان در پناه ضخامت دیوارهای محکم ترسید و خود را در معرض خطر دید، می توان برای تسلی خود به نیروی تخیل دیوارهای فرضی برافراشت. بدین ترتیب در نگاه نخست هر مأمن و پناهگاه، هر گوشه دنج و اتاقی برانگیزاننده رویاست، در فضای آن خاطره و تخیل به هم می آمیزند و به یکدیگر غنا می بخشند.


در نوشته های بشلار خانه قبل از هر چیز فضا و مکانی درونی است. درونی بودن آن در رابطه با بیرون آن، با کوچه و خیابان، رودخانه و مزرعه، گستره های بیرونی روستا و شهر، دریا و زمین و آسمان، طبیعت و جهان و سرانجام همه هستی، معنا و ارزش می یابد: آنچه فیلسوفان پیش از او با تعبیر عالم کبیر از آن یاد کرده اند. برای بشلار که سکونت را در تخیل و رویاهای ما مطالعه می کند، خانه پیکر و مجموعه ای از تصویرهای خیالی است که به آدمی دلایل یا پندارهای توازن و استواری را می دهد. خانه هم تصویرهایی پراکنده به ما عرضه می کند و هم مجموعه و پیکری از تصویرها و در هر دو حالت تخیل به ارزش های واقعیت می افزاید. در تخیل ما هزار و یک تصویر ذهنی حول وحوش خانه گرد می آیند. اگر بتوانیم همه این تصویرها را تشخیص دهیم، به نحوی به روح خانه راه می یابیم و در این صورت می توانیم روان شناسی واقعی خانه را بپرورانیم. بیشتر ما این تجربه را داشته ایم که از خانه ای به خانه دیگر نقل مکان کنیم یا مسکنی بیابیم که در وحله نخست بیگانه، ناخوشایند و شاید حتی خصومت آمیز باشد. اما با گذشت زمان ما از خانه جدید و متعلقات آن چنان استفاده می کنیم که گویی مدت هاست آنها را بکار می بریم. می توانیم وقتی به آن باز می گردیم، در آسایش باشیم، استراحت کنیم و خودمان باشیم. اما چرا در این مکان بخصوص می توانیم خودمان باشیم تا جاهای دیگر؟ به نظر می رسد تصور ما از فضاهای شخصی که تا اندازه ای امتداد عینی و ملموس خود ما است، بسط می یابد تا خانه ای را که برای خودمان برگزیده ایم، نیز در برگیرد.

ما همان طور که به خانه، این گوشه دنج و کوچک در جهان عادت می کنیم و آن را از خودمان می دانیم، خصوصیاتی از خودمان را نیز بر طرح و عناصر فیزیکی آن فرا می افکنیم. اثاثیه و نحوه چیدن آنها، تصاویری که نصب می کنیم و گیاهانی که می خریم و پرورش می دهیم، همه نمودهایی هستند از تصویری که ما از خودمان داریم و همه پیام هایی درباره خودمان هستند که می خواهیم به خودمان و به نزدیکانی که به خانه مان دعوت می کنیم، منتقل شوند. بدین ترتیب خانه ممکن است به دو صورت دیده شود: اول تجلی آشکاری از خود که در این حالت پیام های روانی از خود به سوی نماد عینی خود جاری می شود و دوم به صورت کشف و شهود ماهیت خود که در این حالت پیام ها از نماد عینی به جانب خود باز می گردند.

با توجه به آنچه گفته شد، خانه بازتابی است از اینکه انسان خود را چگونه می بیند. خانه متشکل از فضای محصور درونی و فضای باز بیرونی است و بدین ترتیب دو جزء بسیار مهم و متفاوت دارد: فضاهای داخلی و صورت خارجی. لذا خانه به خوبی چگونگی تصور فرد از خود را به دو طریق باز می تاباند: به واسطه فضاهای خصوصی درون و فضاهای عمومی برون. فضای خصوصی خودی است که از منظر درونی دیده می شود و فقط بر نزدیکانی آشکار می شود که به درون خانه دعوت شده اند و فضای عمومی آن خودی است که برمی گزینیم تا به سایرین نشان دهیم.

و اما در فرهنگ ایرانی-اسلامی ما؛ که خانواده جایگاهی بس والا دارد، به گونه ای که در باب شکل یافتن آن و چگونگی رشد و حرکت آن و همچنین نحوه ارتباط افراد در درون آن توصیه ها و سفارش های فراوانی انجام شده است. با بررسی این نکات، مشخص می شود که ظرف مکانی ای که برای تجلی این مساله در نظر گرفته شده یعنی خانه، جایگاهی برابر جایگاه خطیر خانواده در ساختار اجتماعی را داراست. یک خانه ایرانی دنیای یک ایرانی است. برای کودکی که در یک خانه ایرانی متولد می شود حتی محقرترین و ساده ترین خانه تجلی نخستین تصور او از عالم است. در روایتی که استاد پیرنیا از خانه ایرانی نقل کرده اند نام ها و واژه ها آکنده از روح حیاتی هستند که آن را نه از کیفیت اجزا بلکه از روابط میان اجزا و حضور انسان گرفته اند طوری که وقتی به کمک آنها یعنی نام ها و واژه ها از فضای خانه عبور و با تک تک اجزا ملاقات می کنیم، حضور انسان را حس کرده و نه گزارشی از معماری یک خانه بلکه قصه ای درباره زندگی ساکنان می خوانیم. و اما از مقالات و نوشته های استاد پیرنیا این چنین خواندیم: در خانه ایرانی نیازهای اعتقادی، اقتصادی و اجتماعی مورد توجه قرار می گرفت و تامین هریک از نیازها وعناصر مورد نیاز به بهترین صورت ممکن شکل می گرفت. یک خانه ایرانی را می توان یک چهار دیواری بسته مرکب از حیاط و فضاهای ضروری که پیرامون حیاط قرار گرفته اند در نظر گرفت. باغچه مرکز خانه ایرانی بود، حوض، گل ها، درختان میوه در خانه فقرا و اغنیا وجود داشت. فضاهای بسته گرداگرد صحن که تالار، پنج دری و سه دری ها بودند، از روزنه های رنگارنگ و ارسی ها نور می گرفتند. دید و منظری وسیع و فراخ از تک تک فضاها وجود داشت، چنانچه استاد پیرنیا درباره اتاق، خانه و بیرون می گوید، یکی از علایق ایرانیان در ساخت خانه ایجاد ارتباط بصری بین اتاق ها و فضاهای بیرون آن است. گشادگی، فراخی و دید آزاد داشتن،جز طبیعت ایرانی است حتی در حال حاضر ...


منبع :کلبه ی هنر
 

Similar threads

بالا