نوشته های ماندگار

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعتقادات پیشین گرچه به لحاظ محتوا دیگر وجود ندارند اما به لحاظ شکل همچنان به حیات خود ادامه می دهند.به عبارت دیگر من از سگ تا وقتی اکراه داشتم که شبیه سگ بود.همچنان که پیش از این همین اکراه را نسبت به بزها داشتم که در واقع بره هایی بودند با ظاهر سگ.پس حالا که می توانستم سگ هایی که موهای فرفری داشتند بره ببینم چرا نتوانم سگ هایی را که موهای صافی داشتند بز ببینم؟


من و او آنقدر تفاوت داشتیم که شبیه هم شده بودیم مثل شب که در غایت شب بودنش به روز بدل می شود.


می گویند فراموشی دفاع طبیعی بدن است در برابر رنج.می گویند دردی که نوزاد هنگام عبور از آن دریچه تنگ متحمل می شود چنان شدید است که کودک ترجیح می دهد رنج زاده شدن را از یاد ببرد


" همنوایی شبانه ارکستر چوبها "
رضا قاسمی
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
.. هنرِ نخواندن اهمیت زیادی دارد. یعنی نباید صرفاً به این دلیل که در حال حاضر فلان کتاب توجه اکثریت عامه را به خود جلب کرده به مطالعه‌ی آن پرداخت - تألیفاتی چون جزوه‌های سیاسی و مذهبی و رمانها و شعر و امثال آن که به یکباره سروصدایی به راه می‌اندازند و شاید در اولین سال انتشار به چاپ چندم هم برسند.

به خاطر داشته باشید، آن که برای ابلهان می‌نویسد همواره مخاطب بسیار می‌یابد:
تنها مدتی محدود و معین را به مطالعه اختصاص بدهید، آن هم مطالعه‌ی آثار اذهان بزرگ، کسانی که دیگر مردان تمامی دوران‌ها را پشت سر می‌گذارند و آواز شهرتشان همه را خاموش می‌سازد.

فقط اینها هستند که حقیقتاً آموزنده و پالاینده‌اند.
هرگز نمی‌توان کتاب‌های مزخرف را خواند و به مطالعه‌ی کتاب‌های عالی نیز پرداخت:
کتاب‌های بد، سم روح‌اند و ذهن را نابود می‌کنند. شرط مطالعه‌ی کتاب خوب، نخواندن کتاب بد است؛ زیرا زندگی کوتاه است و فرصت و توان محدود... .

[ جهان و تأملات فيلسوف | آرتور شوپنهاور ]
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار


...گفتی که تورا برای آن از خودم جدا می کنم که بی اندازه دوستت دارم. البته حالت طبیعی قضیه آن است که آدم در کنار یار محبوبش بماند و از او حمایت کند اما تو درست خلاف این را عمل کردی. دلیلش این بود که خوار شمردن عشق شورانگیز میان مرد و زن در تو سر زده بود. فکر می کردی که من تو را به جهان حسی می بندم. و لاجرم آرام و قرار نداشتی تا خود را وقف رستگاری روحت کنی ... نوشته ای خداوند بالاتر از همه چیز خواهان زندگی پارسایانه بنده است. چه سخت است باور به چنین خدایی...!
... نه، من به خدایی که از آدم قربانی می خواهد باور ندارم. من به خدایی که زندگی زنی را به باد می دهد تا روح مردی را رستگار کند ایمان ندارم...!

[ نامه ای به قدیس آگوستین | یوستین گوردر ]
 

nafis...

مدیر بازنشسته


مختار: تو چرا از قافله عشق جا ماندی؟
کیان: راه را گم کردم ابواسحاق.
مختار: راه بلدی چون تو که راه را گم کند، نابلدان را چه گناه؟
کیان: راه را بسته بودند از بیراهه رفتم. هرچه تاختم مقصدم را نیافتم وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود.
مختار: شرط عشق جنون است. ما که ماندیم مجنون نبودیم.

"مختار نامه-کارگردان: داوود میرباقری"




من آن وقت ها دوازذه يا سيزده سال داشتم. از او پرسيدم: مامان بزرگ، مهمترين چيز در زندگي چيست؟
جوابش را فراموش نکرده ام: دخترم فقط يک چيز مهم است، شادي...
هرگز اجازه نده کسي شادي را از تو بگيرد.

"ديوانه بار-کريستيان بوبن-ترجمه مهوش قويمي"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
"مگر می شود در یک نقطه ماند ؟
مگر می توان ؟
تا کی و تا چند می توانی چون سگی کتک خورده درون ِ لانه ات کز کنی ؟
در این دنیای بزرگ ،
جایی هم آخر برای تو هست.
راهی هم آخر برای تو هست.
در ِ زندگانی را که گِل نگرفته اند!"

محمود دولت آبادی - جای خالی سلوچ

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باد موسمی
مالی کای

خلاصه:
هیرو آنا هولیس تک فرزند بارکلی هولیس یکی از ثروتمندان آمریکائی در قرن نوزدهم که با وجود زیبایی خیره کننده اش فاقد ظرافت زنانه است و دارای افکاری بشر دوستانه و ضد نژاد پرستی علیه برده داری ست که باعث پراندن اغلب خواستگاران خود میشود و تنها کسی که به ظاهر دوستش دارد پسرعموی ناتنیش کلیتون میباشد که خواستگاری آنها هم با رفتن عمویش به ماموریت در آفریقا (زنگبار) خود بخود منتفی میشود. هیرو بعد از فون پدرش در ۲۱ سالگی عازم زنگبار جایی که جادوگر پیر در کودکی به او گفته بوده که سرنوشتش در آنجا رقم می خورد و کاری را در آنجا باید به اتمام برساند ، می شود ولی کشتی آنها دچار طوفان و بادهای موسمی میشود و او به دست دزداندریایی می افتد ولی او را با احترام بعد از ۱۰ روز به مقصد میرسانند. هیرو دارای احساسات ضد و نقیضی درباره “اموری فراست” کاپیتان بدنام و عیاش و ناجی خود میباشد و طی یک سری حوادثی که در شهر بندری براش اتفاق می افته و اینکه اون شهر دچار طاعون می شود ، تصمیم برای ماندن و رفتن را برایش سخت می کند ولی.. .
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پایتخت 3

پایتخت 3

فیلم: پایتخت 3
سکانس:نقی بر سر مزار مادرش



«مامان خوب هستی؟
رو به راهی؟
جات خوبه؟
مامان بهت گفتم من کشتی را باختم؟
من همه چی رو باختم مامان.
قبلا بودی دستی سر من می کشیدی؟
مهربانی و محبت می کردی و حالا که ..
«مامان دعا کن یه فرجی بشه.. شب عیدی من ...»
 

coral1

عضو جدید
رستگاری از شاوشانگ

رستگاری از شاوشانگ

اندی: امید چیزه خوبیه، شاید بهترین چیز باشه و چیزای خوب هیچ وقت نمی میرن.

فیلم رستگاری از شاوشانگ
 

coral1

عضو جدید
یه دیالوگ از کارتون باب اسفنجی

یه دیالوگ از کارتون باب اسفنجی

پاتریک: یه هواپیما از جنس طلا می‌خریم!
باب اسفنجی: هواپیما از جنس طلا نمیتونه پرواز کنه!
پاتریک: ما دیگه پولداریم. قوانین فیزیک رو ما تأثیر نداره!»
 

A1300

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسرو شکیبایی : پسر تو چند سالته ؟
مهرداد صدیقیان : پارسال ۱۶ سالم بود بچه بودم ، ۲ روز بعد بابام مرد بازم ۱۶ سالم بود
اما دیگه بچه نبودم !!!
 

A1300

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه ی جوان ها بالاخره یک روز عاشق می شوند ولی همه ی زندگی به همان عشق اول ختم نمی شود .
معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمی کند ، حتی گاهی با او حرف هم نمی زند ، اما احساس قشنگی است که همیشه خاطرات آدم را شیرین می کند!


 

A1300

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه فکر میکردم مردا سبیل میزارن که مردونگیشونو ثابت کنن امشب

فهمیدم نه ... بعضیا نامردیرو پشت سبیلاشون قایم می کنن .





 

A1300

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه به بچه هاي بالا شهر كه دستبند طلا دستشونه و گردنبند طلا گردنشون.... نه به ما بچه هاي پايين شهر كه دستبند كلانتري دستمونه و طناب دار گردنمون....
رسوایی
 

okanava

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیش از کشتن یوسف، زری خطر را به نزدیکی غیر قابل تحملی حس می‌کند و وحشتش را این‌گونه ترسیم می‌کند: «کاش دنیا دست زن‌ها بود، زن‌ها که زائیده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. [...] شاید مرد‌ها چون هیچ‌وقت عملاً خالق نبوده‌اند، آنقدر خود را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود؟

سو و شون -سیمین دانشور

index.jpg

جهت دانلود این اثر به این لینک مراجعه کنید .
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


ببندید حرومزاده رو
.
.
دیالوگ جبارسینگ درباره اقای تاکور در فیلم شعله
:D

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کسانی که شما را دوست دارند حتی اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند ترکتان نخواهند کرد، آنها یک دلیل برای ماندن خواهند یافت...!



برگرفته از کتاب "تنهایی پرهیاهو"| بهومیل هرابال | مترجم: پرویز دوائی



 

elsay

عضو جدید
زندگی ها در قالبهای گوناگون, هر از چندگاهی در اقیانوس بیکران زمان شکل می گیرند و
سپس همچون ذره ای, محو در جزایر دور دست نابودی, به وادی بی وجودی می روند.
ثانیه ها می میرند,
دقایق جان می گیرند
و زمان بی وقفه می گذرد.
امیدها نیز چنین هستند. زمانی به صورت آرزوها, بیانگر احساسات و افکار انسان می شوند
و گاهی چون واقعیت های شیرین, نشانگر کوششهای آنان.

صدسال تنهایی - گابریل گارسیا مارکز
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگر روزی فرا برسد که زن ، نه از سر ضعف ، که با قدرت عشق بورزد... دوست داشتن برای او نیز ، همچون مرد ، سرچشمه ی زندگی خواهد بود و نه خطری مرگ بار...!

جنس دوم | سیمون دوبووار


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر آن کس که می خواهد پرواز کردن بیاموزد

ابتدا بایستی ایستادن و راه رفتن و دویدن و صعود کردن و رقصیدن را یاد بگیرد .
هیچ کس پرواز کردن را با پرواز کردن نمی آموزد...!



چنین گفت زرتشت | فردریش ویلهلم نیچه




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
انسان اغلب وقتیکه در لحظه اتخاذ تصمیمی قرار دارد, ناگهان دورنمای دیگری در برابر او ظاهر می شود و او را وادار به تفکر می کند، از تفکر درباره این وضع ثانوی خودداری می کند و بدون توجه به آن ندائی که در گوشش می گوید شاید اشتباه کند، خود را در آغوش تصمیم اول می اندازد...!



لایم لایت / چارلی چاپلین



 
آخرین ویرایش:

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
1-دلت که گرفته باشد مدام دوست داری از هر دری بنویسی دوست داری چیزی بنویسی که سبکت کند ولی انگار بدتر هیزم در آتش دلت می ریزی.

2-هیچ زنی را، در هیچ کجای دنیا نمی توانی پیدا کنی که به یک باره عاشق مردی شود. زن ها آرام آرام در یک مرد جوانه می زنند.
اما امان از وقتی که زنی، در وجود
مردش ریشه بدواند. این جور عشق های یک زن را، هیچ تبری نمی تواند از پا در بیاورد.
حالا می خواهد تبر زمان باشد، یا حتی تبر مرگ...
اما چرا... همیشه یک استثنا وجود
دارد. و آن برای از ریشه خشکاندن یک زن، خیانت به عشق اوست...
.
.

(علیرضا اسفندیاری‏-کتاب: مکالمه ی غیر حضوری)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هیچ حیوانی در انگلستان مزه سعادت و فراغت را از یک سالگی به بالا نچشیده است. هیچ حیوانی در انگلستان آزاد نیست. زندگی یک حیوان فقر و بردگی است. این حقیقتی است غیر قابل انکار آیا چنین وضعی در واقع لازمه نظام طبیعت است؟.....


.....برای یک بار در زندگی بنجامین حاضر شد که از قانونش عدول کند. با صدای بلند چیزی را که بر دیوار نوشته بود خواند. بر دیوار دیگر چیزی جز یک فرمان نبود : "همه حیوانات برابرند اما بعضی برابرترند"


قلعه حیوانات | جورج اورول



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
البته که دوستت دارم احمق جان . ولی آزارت می دهم . دلیلش هم صاف و ساده این است که دوستت دارم . این را می فهمی؟ آدم کسانی را که به آنها بی تفاوت است آزار نمی دهد...!



قهرمانان و گورها | ارنستو ساباتو



 

nafis...

مدیر بازنشسته

حرف‌های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی...ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود
دیر می‌شود...



قیصر امین پور "کتاب آینه های ناگهان - چکامه حسرت همیشگی"
پ.ن: امیدوارم اسم کتاب رو اشتباه نگفته باشم!
 

Tybe Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هزار سال است که از زخم پهلوی من خون می چکد و من نوشدارو ندارم.
پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو برابر هیچ کیکاووسی ، گردن کج نکنم. و گفته است که زخم در پهلو و تیر در گرده ، خوشتر تا طلب نوشدارو از ناکسان و کسان. زیرا درد است که مرد، می زاید و زخم است که انسان می آفریند.
پدرم گفته است : قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست. پس زخم هایت را گرامی دار. زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است ، تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد، و هیچ نوشدارویی ، شگفت تر از عشق نیست. و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست.
او که نامش خداوند است...

عرفان نظرآهاری
بخشی از روایت " میراث پدر علیه السلام"
از کتاب " من هشتمین آن هفت نفرم"



 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
به سلامتی پسری که ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺱ ﮔﻮﻟﺶ ﻧﺰﺩ ،

ﺑﻠﮑﻪ
ﯾﺎﺩﺵ ﺩﺍﺩ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﮔﻮﻝ ﻧﺨﻮﺭﻩ . . .
.
.
.
.
.
.
.
.
(برگرفته از کتاب تخیلی کبوتر ها قالی می‌بافند)

 

Similar threads

بالا