نوشته های ماندگار

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فیلم مادر علی حاتمی وقتی که اکبر عبدی "غلامحسین" در حال نوشتن دیکته است و فریماه فرجامی"ماه منیر" برای او می خواند که بنویس: مادر جان دارد و درآن لحظه غلام حسین که رحلت مادر را می فهمد می گوید: مادر مرد از بس که جان ندارد...


عاشق این فیلمم 10 بارم دیدم اما خسته نشدم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
-چرا رنجم می‌دهی؟
-چون دوستت دارم.
آنگاه او خشمگین می‌شد.
-نه، دوستم نداری. وقتی کسی را دوست داریم، خوشیش را می‌خواهیم نه رنجش را.
-وقتی کسی را دوست داریم، تنها یک چیز را می‌خواهیم: عشق را، حتی به قیمت رنج.
-پس، تو به عمد مرا رنج می‌دهی؟
-بله، برای این که از عشقت مطمئن بشوم.
– بارون درخت نشین اثر ایتالو کالوینو
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پدرم الکلی بود و در سن چهل سالگی مرد. چند هفته قبل از مرگش، یک شب مرا به نزد خود خواند و تاریخچه‌ی زندگی خود را برای من حکایت کرد، یعنی تاریخچه‌ی شکستش را. ابتدا از مرگ پدرش، یعنی پدربزرگم با من شروع به صحبت کرد. پدرش به او چنین گفته بود: “من فقیر و ناکام می‌میرم، ولی همه‌ی امیدم به تو است، شاید تو بتوانی آنچه را که زندگی به من نداده است، از او بگیری!” پدر من نیز وقتی حس کرد که اجلش فرا رسیده است به من گفت که حرفی به جز تکرار آنچه پدرش به او گفته بوده است، ندارد: “من نیز ای فرزند عزیزم، اینک فقیر و ناکام می‌میرم. امیدم به تو است و آرزومندم بتوانی آنچه را که زندگی به من نداده است، تو از او بگیری! “بنابراین آرزوها هم مثل بدهی‌ها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند. من اکنون سی و پنج سال دارم، و می‌بینم در همان نقطه‌ای هستم که پدر و پدربزرگم بودند. من نیز آدمی هستم شکست خورده و زنم پا به زا است. فقط همین حماقتم باقی هست که معتقد شوم، فرزندم خواهد توانست آنچه را که زندگی به من نداده است از او بگیرد. من می‌دانم که او نیز نخواهد توانست از این سرنوشت محتوم بگریزد، او نیز از گرسنگی خواهد مرد، یا از آن بدتر نوکر دولت خواهد شد!
– نان و شراب اثر اینیاتسیو سیلونه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


-همیشه کسانی که در هیچ کاری موفق نشده‌اند، می‌خواهند به آدم راه کار یاد بدهند!!


خشم و هیاهو
✍ #ویلیام_فاکنر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر قدر ، انسان شریف تر و نجیب تر و حساستر باشد از جنایت دیگران بیشتر رنج میبرد،

و این دو علت دارد یکی اینکه خود را مستحق خیانت نمی بیند،

و دیگر اینکه منتظر نیست که سایرین با او عملی کنند که خود او با سایرین نکرده است.


سه تفنگدار
الکساندر دوما
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر می‌دانستم امروز آخرین باری است که تو را می‌بینم، محکم در آغوشت می‌گرفتم و از خداوند می‌خواستم که خودش نگهبان روحت باشد.

اگر می‌دانستم که این آخرین باری است که از این در می‌گذری، تو را در دستانم می‌گرفتم و می‌بوسیدم و یک بار دیگر هم که شده اسمت را بر زبان می‌آوردم.

اگر می‌دانستم که این آخرین باری است که صدای تو را می‌شنوم، تک تک واژه‌هایت را با دقت گوش می‌دادم تا بتوانم آن را برای خودم بارها و بارها بشنوم.

اگر می‌دانستم این آخرین باری است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم که دوستت دارم و مانند احمق‌ها فرض نمی‌کردم که تو همین الانش هم این را می‌دانی و نیازی به گفتنش نیست.
.................................................. .................
گابریل گارسیا مارکز - کتاب "عشق سالهای وبا"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
میگن یه روزی٬ یه فضانورد روسی با هموطن جراحش داشته بحث می کرده. فضانورده میگه:

"من تا حالا خیلی به فضا رفتم٬ اما حتی یه بار هم خدا رو اونجا ندیدم!"

جراح هم در جوابش میگه:


"من هم تا حالا مغز های خیلی زیادی جراحی کردم اما حتی یه بار هم فکر رو تو اونها ندیدم!"




"اسرار فال ورق"
اثر یوستین گرودر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بعضی آدم‌ها وقتی هستند به چشمت نمی‌آیند،

سایه‌شان می‌آید و می‌رود.

خیال می‌کنی

همیشه این سایه‌ی خنک روی دیوارِ خانه‌ات خواهد افتاد،

اما روزی می‌بینی همه جا آفتاب است

و آن سایه نیست




شهره احدیت | از کتابِ زمان زوال


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



گفت : " تو دختر قشنگی هستی

با شعوری . "

این جور مقدمه را خوب

می شناختم ، خوبی ها را به تو می گفتند

تا خوبتر ها را از تو دریغ کنند.



#فریباوفی
#رویای تبت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


سردم است. نفسم به شماره افتاده. تمام اشیای اتاق نگاهم می‌کنند.
سرزنشی تلخ چون غباری ‌پراکنده در فضا، نفسم را می‌گیرد.
بدنم را مثل باری اضافه بر روی مبل پرت‌ می‌کنم.
به روبه‌رو زل می‌زنم.
خالی است از حضور، از گفت‌وگو، از نگاه. چه‌قدر این‌جا نشسته و حرف زده بودم.
بیش‌تر هم برای تو. وقتی غصه داشتی، وقتی تشنه‌ی آگاهی بودی، حتی وقتی حوصله نداشتی.
حرف می‌زدیم از جهان، از شعر، از درد، از روح، از خودت.
می‌پرسم: «دورویی چه شکلی است؟» خودت را جمع و جور می‌کنی.
محکم و با اعتماد می‌گویی: «هر شکلی که باشد شکل تو نیست.»



یک درام آرام
معصومه جمالی‌مهر

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



ویرجینیا وولف/اتاقی از آن خود

* مرگ تو از لحظه ای آغاز می شود که در برابر آنچه مهم است سکوت می کنی*

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



به چشم هات اعتماد نکن. اون‌ها فقط محدودیت‌ها رو نشون میدن. با فهم و درکت نگاه کن، دنبال چیزی بگرد که می‌دونی و راه پرواز رو خواهی دید. محدودیتی در کار نیست!

جاناتان مرغ دریایی/ریچارد باخ

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ابراز عشق‌ و‌ علاقه به طرف مقابل، نه با هدیه‌های گران به دست می‌آید، نه با رستوران‌های مجلل.

عشق و احترام به کسی که دوستش داری، باید در رفتارت و نگاهی که به وی داری تجلی پیدا کند.

نامه‌های رز
کلاریس سابار

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آنچه در درون آدم می مانَد، بی نهایت بیشتر از آن چیزی است که به صورت کلمات بیرون می آید.

جوان خام
داستایوفسکی

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



.
بدن همین‌که یک‌بار آغاز به زندگی کرد،

به خودی خود زندگی می‌کند.

ولی وقتی به اندیشه می‌رسیم،

منم که آن را ادامه می‌دهم،

می‌گسترمش. من وجود دارم.

می‌اندیشم که وجود دارم.


#تهوع #ژان_پل_سارتر


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عادت، بی‌رحم‌ترین زهر زندگی‌ست. زیرا آهسته وارد می‌شود،

در سکوت، کم‌کم رشد می‌کند و از بی‌خبری ما سیراب می‌شود

و وقتی کشف می‌کنیم که چطور مسموم ِ آن شده‌ایم، می‌‌بینیم که هر ذرهٔ بدن‌مان با آن عجین شده است،

می‌بینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست و هیچ دارویی هم درمانش نمی‌کند.


#یک_مرد
#اوریانا_فالاچی



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در خیابان‌هایی که هرگز آمد و شد نداشت، در ساعاتی که می دانستم مشغولِ کار است، در خانه‌هایی که اصلاً صاحبانِ آن‌ها را نمی شناخت، همیشه منتظرش بودم...!


📕 چشم هایش
#بزرگ_علوی
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
وقتی خیلی تلاش می‌کنی کسی را فراموش کنی، خودِ همین تلاش کردن به یک خاطره‌ی فراموش‌ناپذیر تبدیل می‌شود ... حالا باید بکوشی تا این فراموش کردن را فراموش کنی و این چنین، یک خاطره‌ی فراموش نشدنی دیگر هم ایجاد می‌شود!


👤استیو تولتز
📚جز از کل
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



[h=1]همیشه از غم، کسانی حرف می‌زنند

که می‌مانند و می‌سازند.

اما هیچ‌وقت به غم آنهایی که می‌گذارند

و می‌روند فکر کرده‌ای؟


📖 #دوستش_داشتم
✍🏻 #آنا_گاوالدا

[/h]​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فاصله ها هیچوقت دوست داشتن را کمرنگ نمی‌کنند

بلکه دلتنگی را بیشتر می‌کنند.


👤علی محمد فغانی
📚 شوهر آهو خانم

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
✅✔خودخواهی و غرور، دو چیز متفاوتند، هر چند که معمولا مترادف گرفته می شوند. ممکن است کسی مغرور باشد اما خودخواه نباشد.

غرور بیشتر به تصور ما از خودمان برمی گردد، اما تکبر و خودخواهی مستلزم این است که از دیگران بخواهیم که همان عقیده را درباره ما داشته باشند.


#جین_آستین
غرور و تعصب


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



هر کدام از ما چیزی را که برایش با ارزش بوده از دست می‌دهد. موقعیت‌های از دست رفته٬ احساساتی که هرگز نمی‌توانیم دوباره به دست بیاوریم.
این بخشی از آن چیزیست که معنی‌اش زنده بودن است. اما درون سرمان اتاق کوچکی است که آن خاطرات را در آن نگه می‌داریم.
اتاقی شبیه قفسه‌های توی این کتابخانه. و برای درک عملکرد قلبمان باید مدام کارت‌های مرجع جدید درست کنیم.
باید هر چندوقت یکبار چیزها را گردگیری کنیم٬ آنها را هوا بدهیم٬ آب گلدان‌ها را عوض کنیم.
تو برای ابد در کتابخانه‌ی خصوصی خودت زندگی می‌کنی.



📕 کافکا در کرانه
🏻 #هاروکی_موراکامی

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



عشق چیز خطرناک و پیچیده ای است. میتواند آدم عوضی را به یک انسان خوب تبدیل کند و می تواند آدمی شریف و صادق را تا پایین ترین درجات انسانی نزول دهد!


📕 سرو غمگین
🏻 #آگاتا_کریستی

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


ایمی پردی، ورزشکار و هنرپیشه معلولی است که بر اثر بیماری مننژیت مننگوکوکی دچار نقص عضو در قسمت‌های مختلف بدن خود شد اما شور زندگی بر ناامیدی در او پیشی گرفت و توانست آنگونه که می‌خواهد زندگی کند.

او در مقدمه کتابش «روی پاهای خودم» می گوید:




این روزها افراد زیادی در برخورد با من می‌گویند: «تو برای ما یک الهام‌بخش واقعی هستی.» من همیشه با شرمندگی و سپاسگزاری از این همه تحسین با خود فکر می‌کنم، حقیقت این است که فقط الگو یا نمونه بودن کافی نیست، دوست دارم داستانم سرچشمۀ تحول باشد. به عبارت بهتر خلق‌کنندۀ یک لحظۀ ناب آگاهی‌دهنده که فرد با خود بگوید: «آها». زیرا همین لحظات کوچکی که شاید چند ثانیه هم نباشند، پرمعناترین قسمت‌ها از زندگی ما و همین‌طور هدایتگر ما به سمت کارهای خارق‌العاده‌اند.

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
🍁 🍃 بلوغ دردناک است ،

وداع با دوران کودکی دردناک است ، ‌کامل شدن دردناک است ،

اما گریزی نیست و تو آهسته آهسته بلند می شوی، و راه می‌افتی و می‌روی،

و در این راه رفتن، دست و بالت بارها زخمی می‌شود،

اما آبدیده می‌شوی و می‌آموزی که از جاده‌های ناشناس نهراسی،

از مقصد بی انتها نهراسی،

از ترسیدن نهراسی

و تنها بروی و بروی و بروی...


#شل_سیلورستاین

📚 قطعه ی گمشده

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد




در خیابان‌هایی که هرگز آمد و شد نداشت، در ساعاتی که می‌دانستم مشغولِ کار است، در خانه‌هایی که اصلاً صاحبانِ آن‌ها را نمی‌شناختم، همیشه منتظرش بودم.

چشمهایش/بزرگ علوی

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ

ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﺍﺭﺩ ، ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺑﯿﺶ ﺩﺍﺭﺩ

ﺩﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ،

ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻬﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ...



ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﻠﻮﭺ / ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ
 

Similar threads

بالا