نوشته های ماندگار

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

داستان آدم هایی که به دنبال خوشبختی هستن و پیداش نمیکنن

اگر دراین راه شکست می خورن ، برای اینه که از خوشبختی مفهومی در ذهن دارن که از دیگران برگرفته اند و با واقعیت آنها همخوانی ندارد ؛ مثل پول ، ازدواج موفق ، معشوقه ی خوش اندام ، ماشین کورسی ، آپارتمان های بزرگ دو طبقه در پاریس ..

مفاهیم قراردادی ، این آدم ها علی رغم موفقیتشون خوشبخت نیستن ، چون خوشبختی دیگران رو زندگی میکنن
خوشبختی از نظر سایرین ..

یک روز قشنگ بارانی | اریک امانوئل اشمیت



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

فقط یک چیز از خداحافظی بدتر است : فرصت خداحافظی پیدا نکردن . این زخم همیشه تازه می ماند و هرچه نگفته ای و هرچه نکرده ای تا ابد عذابت می دهد . در هر چهره ی بیگانه او را می بینی ، در هر لحظه ی بعد از او و به خودت می گویی اگر آن آخرین بار این یا آن کار را کرده بودم ، اگر این یا آن کلمه را گفته بودم . در نهایت می فهمی فقط یک کلمه بود که می خواستی بگویی : دوستت دارم .

این آن نگفته ی از دست رفته است . و آن بوسه ها ، آن بوسه ها که بر دست و صورتش ننشاندی و دیگر فرصتی برای هیچکدام این ها نخواهد بود .

دنیا یک لحظه بود و تو آن لحظه را باخته ای . آنکه این فرصت را از دست داده ، بازنده ای ابدی خواهد بود .


پنجره های عوضی | گیتا گَرَکانی


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
*****
زندگی حتی وقتی انکارش می کنی ، حتی وقتی نادیده اش می گیری حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.

از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد و ولد کردند.

مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.

باور کردنی نیست اما همین گونه است.

زندگی از هرچیز دیگری قوی تر است.


من او را دوست داشتم | آنا گاوالدا


 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیا، پُر از شگفتی ها و رازهاست.
فکر می کنیم که آدم های نزدیکمان را می شناسیم،
امّا زمان با خودش چیزهایی می آورد
که می فهمیم کمتر از آنچه فکر می کرده ایم،
می دانیم؛ یعنی تقریبا هیچ.
همیشه بخشِ بزرگتر حقیقت، در سایه قرار دارد.
حتّی اگر بخشِ روشن، بزرگتر شود، باز هم بُرد با سایه هاست.

قلبی به این سپیدی | خابیر ماریاس
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فروغ پرسید: کی ازدواج می کنیم؟؟

گفتم: اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و قسط های عقب افتاده ی بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمه نان از کله ی سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم.

و تو به جای عشق باید به دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و مهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و فریزر و فریز و فریز باشی.

هر دومان یخ می زنیم، بیشتر از حالا پیش همیم .. ولی کمتر از حالا همدیگر رو می بینیم؛ نمی توانیم ببینیم؛ فرصت حرف زدن با هم نداریم؛ در سیاله زندگی دست و پا میزنیم، غرق می شویم ... و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دستمان ساخته نیست.

... عشق، از یادمان می رود و گرسنگی جایش را می گیرد.


عشق روی پیاده رو | مصطفی مستور



 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ما برای در پیش گرفتن این سفر، شیر یا خط انداختیم...
شیر آمد؛
یعنی باید رفت...
و ما رفتیم...
اگر خط هم می آمد و حتی اگر ده بار پشت سر هم خط می آمد،
ما آن را شیر می دیدیم و به راه می افتادیم...
انسان میزان همه چیز است...
نگاه من است که به همه چیز معنا می دهد...
ما می خواستیم اینگونه باشد و شد...
مهم نبود که آیا شتابزده تصمیم گرفتیم یا نه...
مهم آن بود که گام در راهی می گذاشتیم که دوست داشتیم...
هنگامی که باز گشتیم دیگر آن آدم پیشین نبودیم...
بزرگ تر شده بودیم...!

خاطرات سفر با موتورسیکلت - چگوارا
 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگه دنبال کلمه‌اي هستي

که به معناي خيلي اهميت دادن به يکي فراتر از عقلانيت باشه

و اينکه بخواي اون هر چيزي که مي‌خواد داشته باشه

بدون در نظر گرفتن اينکه چقدر تو رو نابود مي‌کنه ،

درسته ؛ عشقه ...

...و وقتي که عاشق يکي ميشي

هيچ‌وقت تمومش نمي‌کني

حتي وقتي که ملت چپ‌چپ نگات مي‌کنن و بهت ميگن ديوونه ...

... حتي اون‌موقع ، مخصوصا اون‌موقع

تو فقط پا پس نمي‌کشي

چون که اگه اين‌کار رو بکني

اگه فقط مي‌تونستم

به نصيحت کل دنيا گوش بدم

و بيخيال بشم و برم يکي ديگه رو پيدا کنم ،

اون ديگه اسمش عشق نبود ...

...اسمش يه چيز از دست دادني ديگه مي‌شد

که ارزش جنگيدن رو نداره ...


How I Met Your Mother
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

حالا چرا زنت عاشق عبدالقادر شد؟!

چون من با ظرافت با زنم حرف میزدم، عبدالقادر با زمختی و خشونت. من روزی یه بار حموم میرفتم، عبدالقادر ماهی یه بار. من با نهار حتی پیازچه هم نمیخوردم، عبدالقادر یک کیلو یک کیلو سیر و ترب سیاه میخورد. من شعر سعدی میخوندم، عبدالقادر آروغ میزد.

اونوقت به چشم زنم من بیهوش بودم، عبدالقادر باهوش. من زمخت بودم عبدالقادر ظریف.

فقط به گمونم عبدالقادر مسافر خوبی بود، دست به سفرش محشر بود. یه پاش اینجا بود یه پاش سانفرانسیسکو!

دایی جان ناپلئون | ایرج پزشکزاد


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
زن برای نشان دادن مشارکت و ایجاد رابطه با شما حرف می زند. حرف زدن زیاد او با شما نشان دهنده ی این است که دوستتان دارد.

اما اگر با شما گفت و گو نکند به دردسر افتاده اید.

هدف زنان از حرف زدن واضح است: ایجاد رابطه و دوستی، نه حل مشکلات.

زن می تواند بعد از گذراندن تعطیلات دو هفته ای با دوستش وقتی به خانه برگشت بلافاصله دو ساعت هم تلفنی با او صحبت کند.

چرا مردان همزمان فقط یک کار انجام میدهند، زنان دست ازحرف زدن برنمیدارند | آلن و باربارا پیس


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

بله ممکن است دیگران رفتار ما را نفهمند، اما چه باید کرد!؟

اگر دیگران انتظار داشته باشند که فقط کارهایی انجام دهیم که انها بفهمند و تصمیم هایی بگیریم که آنها دلیلش را درک کنند عملا انتظار دارند زندگی سطح درک آنها و نگاه آنها به زندگی باشیم.
بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم، اما به این می ارزد که خودمان باشیم.

تازمانی که رفتار ما و تصمیم های ما به کسی آسیبی نمیزند. ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم؛ چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستن ها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته اند.

هنر عشق ورزیدن | اریک فروم


 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
خاطرات ‌نيل‌آرمسترانگ ...

خاطرات ‌نيل‌آرمسترانگ ...

خاطرات ‌نيل‌آرمسترانگ(فضانورد) :

من آدم حساسی نيستم ، وقتی خانه‌ی والدينم را ترک كردم گريه نكردم ، وقتی گربه‌ام مرد گريه نكردم ، وقتی در ناسا كار پيدا كردم گريه نكردم و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گريه نكردم !!
اما وقتی از روی ماه به زمين نگاه كردم بغضم گرفت با ترديد با پرچمی كه بنا بود روی ماه نصب كنم بازی می‌کردم از آن فاصله رنگ و نژاد و مليتی نبود ما بوديم و یک خانه ‌ی گرد آبی ، با خودم گفتم
انسانها برای چه میجنگند ؟!
انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم و کره زمین با آن عظمت پشت انگشت شصتم پنهان شد و من با تمام وجود
اشک ریختم ...!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

دوست داشتن که عیب نیست بابا جان. دوست داشتن دل آدم را روشن می کند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه می کند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای دنیا هستی. دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است، اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز می شوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه ها پلاسیده می شوند.

سووشون | سیمین دانشور


 

افشـین

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خيلي چيزها هست که آدم ميتونه روي اونها دست بگذاره تا ثابت بکنه که آدميزاد باهوش نيست ؛
ولي دليل مورد علاقه‌ي خودم ميتونه اختراع کلاه کاسکت باشه ؛
چيزي که اتفاق ميفته احتمالاً اينه که ما کلي فعاليت داريم که منجر به ضربه خوردن به سرمون ميشه ؛
ولي ما به جاي اينکه اون فعاليت ها رو انجام نديم تصميم ميگيريم يه وسيله‌اي اختراع کنيم که به ما کمک کنه تا بتونیم همچنان از همون نحوه زندگی که باعث ضربه به سرمون میشه لذت ببریم ؛
کلاه کاسکت ؛
حتي همين هم کمکي نکرد چون کسي کلاه کاسکت سرش نميذاره ؛
پس مجبور شديم گذاشتن کلاه کاسکت رو به شکل قانون دربياريم که حتي احمقانه تر هم هست ؛
چون ايده ي پشت قانون کلاه کاسکت اينه که از مغزي محافظت کنه که اونقدر ضعيف عمل ميکنه !

Seinfeld
 

S A R a d

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
شهامت از آن آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه می کنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان می گویند، فقط به خودشان : "آیا من حق اشتباه کردن دارم؟" فقط همین چند واژه ...شهامت نگاه کردن به زندگی خود از رو به رو ... و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن. شهامت همه چیز را شکستن، همه چیز را زیر و رو کردن...به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض؟ البته که نه، نه به خاطر خودخواهی... پس چه؟ غریزه بقا؟ میل به زنده ماندن؟ روشن بینی؟ ترس از مرگ؟
شهامت با خود رو به رو شدن. دست کم یک بار در زندگی. رو به رو با خود. تنها خود. همین.

دوستش داشتم | آنا گاوالدا
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
اگر به آدم بزرگ ها بگویید :
یک خانه ی قَشنگ دیدم از آجرِ قرمز که جلوی پنجره هاش غرق شمعدانی و بامَش پُر از کبوتر بود
محال است که بتوانند مجسمش کنند.
باید حتماً بهشان گفت یک خانه ی صد میلیونی دیدم تا صداشان بلند شود که : وای ! چه قشنگ !...


شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری
احمد شاملو
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
کتاب پیر پرنیان اندیش

کتاب پیر پرنیان اندیش

روایت هوشنگ ابتهاج (سایه) از ربنای استاد محمدرضا شجریان در کتاب پیر پرنیان اندیش :
هيچكس نميتونه اينو بخونه... چه صداى حيرت آورى!




 

ricardo

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


روشنی زیاد هم جالب نیست، آدم همه چیزو می بینه و همه اونو می بینن.
توی تاریکی آدم می تونه خیال کنه، چیزی، جایی، کسی منتظرشه ...



📚 شبهای روشن
👤 داستایفسکی
 

_fahimam_

عضو جدید
آن شکوه درخشان ، که زمانی در برابر دیدگانم می درخشید
اکنون برای همیشه از نظرم ناپدید شده است
اگرچه هیچ چیز نمی تواند بار دیگر
شکوه علفزار و طراوت گلها را به ما باز گرداند
اما غمی نیست باید قوی بود و به انچه برجای مانده امید بست...

( فیلم شکوه علفزار)
 

_fahimam_

عضو جدید
-به نظر سابینا در حقیقت زیستن –به خود و دیگران دروغ نگفتن  تنها در صورتی امکان پذیر است که انسان با مردم زندگی نکند. به محض اینکه بدانیم کسی شاهد کارهای ماست، خواه ناخواه خود را با آن چشمان نظاره گر تطبیق می دهیم و دیگر هیچیک از کارهایمان صادقانه نیست.

-ترزا بخوبی می داند که لحظه ی پدیدار شدن عشق به چنین صحنه ای شباهت دارد: زن در برابر صدایی که روح هراسانش را بسوی خود می خواند، سرسختی نمی کند. مرد در برابر زنی که روحش متوجه صدای اوست، از مقاومت باز می ایستد.

-ما هرگز نمی توانیم با قاطعیت بگوییم که روابط ما با دیگران تا چه حدی از احساسات ما، از عشق ما، از فقدان عشق ما، از لطف و مهربانی ما، و یا از کینه و نفرت ما سرچشمه می گیرد و تا چه حد از قدرت و ضعف در میان افراد تاثیر می پذیرد.

کتاب بار هستي، ميلان كوندرا، ترجمه پرويز همايون پور
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دویدم و در راه فکر میکردم که من چه یادی دارم و چرا..
یادم به وسعت همه ی تاریخ است..
چرا،آدمها در یاد من زندگی میکنند و من...
در یاد هیچکس نیستم!

سال بلوا/عباس معروفی
 

_fahimam_

عضو جدید
مگر می شود آدم فقط یک بار عاشـق بشود؟ عشق ابدی فقط حرف است. پیش می آید که آدم خیلی خاطر کسی را بخواهد. اما همیشه وقتی آدم فکر می کند که دلش سخت پیش یکی گرفتار است یک دفعه یک جایی می بیند که دلش ته دلش برای یکی دیگر هم می لرزد. اگر با وفا باشد دلش را خفه می کند و تا آخر عمر حسرت ان دل لرزه برایش می ماند. اگر بی وفا باشد می لغزد و تمام عمرش عذاب گناه بر دلش می ماند. هیچ کس حکمتش را نمی داند. حال با خود آدم است که حسرت را بخواهد یا عذاب گناه را. یکی را باید انتخاب کند فرار ندارد...!

شاهدخت سرزمین ابدیت-آرش حجازی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
آدميزاد فقط
با آب و نان و هوا
نيست كه زنده است
اين را دانستم و می‌دانم
كه آدم به آدم است كه زنده است
آدم به عشق آدم زنده است!

#محمود_دولت_آبادی...کلیدر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]

اگر سی سال پیش پرسیده بودی
از هر آستینم برایت چند تعریف آماده و کامل
که مو لای درزش نرود
بیرون میکشیدم
در این سن وسال اما
فقط میتوانم دستت را
که هنوز بوی سیب می دهد بگیرم
و بازگردانمت به صبح آفرینش..

#خنده_در_برف
#عباس_صفاری
[/h]
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در باور عشق و شناخت حقیقت آن، مرد ممکن است فریب بخورد؛ اما زن… زن حقیقت عشق را زود تشخیص مى دهد با حس نیرومند زنى، و اگر دبّه در مى آورد از آن است که عشق هم برایش کافى نیست ، او بیش از عشق مى طلبد، جان تو را.
– سلوک اثر محمود دولت آبادی
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا