نوشته های ماندگار

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق نیز چون آتش است که پنهان نمی ماند،
زیرا هر چه عاشق در رازپوشی بکوشد،
باز نگاه دو دیده اش از سر ضمیر خبر دهد.

از کتاب دیوان شرقی | یوهان ولفگانگ گوته
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عشق را باید با تمام گستردگی‌اش پذیرفت، تنها در جسم نمی‌توان پیداش کرد، بلکه در جسم و روح و هوا. در آینه، در خواب، در نفس کشیدن‌ها انگار به ریه می‌رود، و آدم مدام احساس می‌کند که دارد بزرگ می‌شود.


سمفونی مردگان | عباس معروفی



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
جیرجیرک به خرس گفت عاشقت شده ام.خرس پهلویش را خاراند و پاسخ داد از خواب که بیدار شدم در باره اش حرف می زنیم.

خرس به خواب زمستانی رفت و ندانست...که عمر جیرجیرک فقط سه روز است...!



آویشن قشنگ نیست | حامد اسماعیلیون




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من یاد گرفته ام که هیچ فرقی نمی‌کند چه قدر خوب و وفادار باشم، زیرا همیشه کسانی هستند که لیاقتش را ندارند! من آموخته‌ام کسانی را که دوستشان دارم، خیلی زود از دست می‌دهم و کسانی را که بود و نبودشان برایم اهمیتی ندارد، همیشه در کنارم خواهم داشت!

ولی هرگز فلسفه‌ی هیچکدامشان را درنیافتم.


فراتر از بودن | کریستین بوبن | مترجم: سید حبیب گوهری راد


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هرکس حق داره هر طور می‌خواد فکر کنه و توقع داشته باشه که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند.

اما من قبل از اینکه با دیگران زندگی کنم، باید بتونم با خودم زندگی کنم ... وجدان آدم تنها چیزیه که نمی‌تونه تابع نظر اکثریت باشه.

کشتن مرغ مینا | هارپر لی | مترجم: فخر الدین میر رمضانی


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با دلتنگی ات، مرا بیتاب نکن؛ و با بیتابی ات مرا دلتنگ!تو تکیه گاه منی، تکیه گاه اگر محکم نباشد،
تکیه بی معنی است. با قلبت احساس کن؛ اما با قلبت فکر نکن. بگذار کمی دیگر هم تحمل کنیم؛ همانطور که صدها سال تحمل کرده ایم.

غذای نیم پخته از خام بدتر است؛ زیرا خام، فریب نمی دهد! اما نیم پخته می فریبد.پس کمکم کن تا پخته بازگردم...

"نادر ابراهیمی"
(از مجموعه کتاب: آتش بدون دود / جلد اول)


 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بخشی از یک کتاب...

بخشی از یک کتاب...

سنگین‌ترین مجازاتی که خدایان یونان باستان می‌توانستند برای سیزیف در نظر بگیرند این بود که تا ابد کار بیهوده‌ای انجام دهد. سیزیف محکوم شده بود تا تخته سنگی را از شیب تندی بالا ببرد. مدت‌ها گذشت و سیزیف در تمام این مدت مشغول بالا بردن تخته سنگ از سربالایی تند بود، اما تا به بالای بلندی می‌رسید؛
تخته سنگ می‌غلتید و به پایین دره می‌افتاد. خدایان فراموش کرده بودند که تخته سنگ بر اثر مرور زمان و ضربه، دچار فرسایش می‌شود. در صد سال اول، لبه‌های تیزی که دست‌های سیزف را بریده و زخمی کرده بود، صاف شد. در پانصد سال بعدی، پستی و بلندی‌های سنگ به قدری صیقلی شد که سیزف تخته سنگ را قل می‌داد و بالا می‌برد. در هزار سال بعد تخته سنگ کوچک و کوچک‌تر شد و شیب هموارتر.

این روزها، سیزیف، تکه سنگ ریزی را که روزگاری صخره‌ای بود، به همراه قرص‌های مسکن و کارت‌های اعتباری‌اش در کیفی می‌گذارد و با خود می‌برد. صبح سوار آسانسور می‌شود و به طبقه‌ی بیست و هشتم ساختمان دفترش می‌رود که محل مجازاتش به حساب می‌آید و بعد از ظهرها دوباره به پایین برمی‌گردد.

داستانک مجازات نوشته‌ی استفان لاکنر از کتاب «گلوله» ترجمه‌ی اسدالله امرایی
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


چه چیز عجیبی ست خاطره: گاه مثل شعبده باز از کلاه عکسهایی فوری را بیرون می کشد که خیال می کردی تا ابد فراموششان کرده ای.

(صفحه 14)

///////////////////////////////

- می دانی وقتی دو نفر همدیگر را دوست دارند، بگومگو کردن طبیعی است. عشق باید با دعوا همراه باشد.

(صفحه 80)


594119_W0vEccHX.JPG
.
.
.

عنوان: طوطی | نویسنده: سوزانا تامارو | ناشر: کتاب پنجره


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

جذاب ترین ها،
آنهایی نیستند که در ملاقات اول اجازه می دهند لمس شان کنی ( که به سرعت بی تفاوت می شوی

یا آنهایی که اصلاً اجازه نمی دهند ( خیلی زود فراموششان می کنی

بلکه آنهایی هستند که می داند چه میزانی از امید و ناامیدی را بربیانگیزند.

( صفحه 32)


594119_LGgg8IIV.JPG

.
.
عنوان: جستارهایی در باب عشق | نویسنده: آلن دو باتن | ناشر: انتشارات نیلوفر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وقتی دو نفر مثل من و تو جدی عاشق همن، باید هر کاری که می‌تونن بکنن تا عشقشون رو نجات بدن. باید حفظش کنن و برای این کار اولین کاری که باید بکنن اینه که از هم جدا بشن.


خداحافظ گاری کوپر | رومن گاری | مترجم: سروش حبیبی




 

Team Sar Dadbin

عضو جدید
عشق و عقل...

عشق و عقل...

[FONT=&quot]در این وادی، کفر و ایمان صوری و شک و یقین وهمی، که عین یکدیگرند، جمله می سوزد و عقل عافیت اندیشِ مصلحت بین چون دود پیش آتش عشق محو می شود. یا به تعبیر دیگر عقل در آتش طلب به عشق بدل می شود و چون طلای مذاب سوزان و درخشان و خندان و گریان و گران سنگ از کوره بیرون می آید و همان خرد که به تعبیر حافظ قید مجانین عشق می فرمود، به بوی سنبل زلف معشوق مطلق مست و دیوانه می شود.
عشق همان عقل است که از مضیق جهات درگذشته و از جهان «سو» به جهان «بی سو» راه یافته است، همان عصای موسی است که در آغاز تکیه گاه بود و کارهای گوناگون از ریختن برگ بر گوسفندان و تنظیم امور زندگانی و غور و تفکر و استدلال و جاه و چاره و عاقبت اندیشی از وی بر می آمد اما وقتی موسی آن را به فرمان الهی بیانداخت بناگاه اژدهایی شد که موسی را به هراس انداخت. این اژدهای عشق است که ناگاه از چوب خشک و غیر قابل انعطاف عقل بیرون می آید، و فرعون نفس را با همۀ مارها و افعیهای دروغین فرو می بلعد.
[/FONT]
[FONT=&quot]
برگرفته از کتاب «مقالات»
به قلم حسین الهی قمشه ای


[/FONT]​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نمی دانست که عشق حتی در شلوغ ترین زندگی ها همیشه می تواند حضورش راپررنگ کند، نمی دانست که دولت مردی بیش ازحد خسته ، دور و برساعتی که معشوقه اش منتظر اوست ، دنیا را از حرکت متوقف می کند .

برهوت عشق | فرانسوا موریاک


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
الی: یه چیزی بپرسم ناراحت نمیشین؟
احمد: درباره مسائل ناموسیه؟
الی (با خنده): نه..
احمد: بپرس
الی: چرا جدا شدین؟
احمد: از کدوم یکیشون؟
الی (خنده): دوست ندارید نگید
احمد: چرا میخوای بدونی؟
الی: خب نمیدونم ...بالاخره دیگه!
احمد: هیچی یه روز صب از خواب پا شدیم. دست و صورتمونو شستیم صبحونه مونو خوردیم. گفت احمت! بسا آنن دینی ایچ کخن آلساین ایچ کخن!
الی: چی؟
احمد: می دونی یعنی چی؟
الی: یعنی چی؟
احمد: یعنی یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه!


درباره الی | اصغر فرهادی | 1387



 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
سردارِ شکست خورده، مورچه را می دید که دانه ای چند برابرِ خودش را، به زحمت، بالای دیوار می کشد. اندیشید: "چه کارِ دشواری!". هر چه منتظر ماند تا دانه از دهانِ مورچه رها شود و بیفتد تا دوباره تلاش کند ... نیفتاد. به ناچار با انگشت، مورچه و دانه را انداخت. هفتاد بار انداخت و وقتی از اراده و پشتکارِ مورچه درس گرفت، مورچه را له کرد.

یک بود .... سه تا نبود از مهدی کفاش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

موش گفت: " آخ " دنیا هرروز تنگ تر می شود ... اول چنان گشاد بود که وحشت می کردم ... به راه خود ادامه دادم، خوشحال از اینکه سرانجام در دوردست ها، در سمت راست و چپ، دیواری به چشمم آمد.. اما این دیوارهای دراز چنان به سرعت سربه هم می آورند که چیزی نمانده به آخراتاق برسم و آن جا، آن گوشه، تله ای است که رو به سوی آن در حرکت ام.
گربه گفت: فقط باید مسیر خودرا عوض کنی .. و او را بلعید!

داستان های کوتاه | فرانتس کافکا


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چشم ها را به نوعی آیینه ی رو به درون بدل کرده ایم. نتیجه این است که چشم ها غالبا آنچه را سعی داریم با زیان انکار کنیم بی پروا لو می دهند.


کوری | ژوزه ساراماگو



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
*****

دنیا زندان نیست ؛

دنیا مدرسه است، و ما دانش اموزان خُردِ بی خردی هستیم که هر روز، هر ماه و هرسال بعد از تحمل رنج خواندن و دانستن، آزمایش می شویم. و هرگز نپنداریم که، دنیا کلافی سر در گم و مغشوش است!

اما به قول " مارک تواین " باید هوشیار باشیم که از هر تجربه، فقط حکمتی را که در ان نهفته است کسب کنیم و درک کنیم که تقدیر یعنی، مجموعه ای از حوادث برای نوعی یادگیری.

لطفا گوسفند نباشید | محمود نامنی





 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روزایی توو زندگی هست که هر چی جلوتر میری،
به گذشته نزدیک تر میشی؛
فردا که میاد به دیروزت نزدیک تر میشی،
و پس فردا، به پری روز...
می دونی؟
آینده تنها چیزیه که آدما رو به گذشته برمیگردونه،
آدما همه شون بالاخره یه روزی به گذشته شون برمیگردن؛
یا با اشک
یا با سکوت...

بعد از ابر / بابک زمانی
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
تجربه، مطلقاً به کار عاشق نمی آید.
کسی که تجربه دارد قبل از هر چیز
می داند که نباید عاشق بشود.
تجربه، عشق را باطل می کند.
بنابراین، تجربه، کل زندگی را باطل
می کند.عشق، چیزیست یگانه و
یکباره،اما تجربه یعنی تکرار، یعنی
بیش از یک بار.عاشق شدن، شرط
اولش بی تجربگی است...

آتش بدون دود | نادر ابراهیمی
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی از دردها نباید توی یک شب بیان، باید توی چند هزار سال پخش بشن!
ولی وقتی توی یک شب می آن، اون شب به اندازه چند هزار سال پیرت می کنه...
درست برخلاف عشق!
وقتی که باید طی چند هزار سال عاشق کسی بشی، اما این اتفاق توی یک شب رخ میده، اون شب به اندازه چند هزار سال جوان میشی!

کتابفروشی خیابان بیست و یکم شرقی | روزبه معین
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کتاب شب پیشگویی اثر پل استر...

کتاب شب پیشگویی اثر پل استر...


- سخت عاشقش بودم. احساس ناگهانی، قطعی و دور از انتظار بود. در این باره در رمان ها خوانده بودم، ولی همیشه تصور می کردم نویسندگان در تعریف نیروی نخستین نگاه مبالغه می کنند؛ همان لحظه ای که مرد برای نخستین بار به دیدگان محبوب می نگرد و بارها و بارها شرح داده شده. احساس می کردم انگار به دنیای قرون وسطی بازگشته و بخش هایی از نخستین فصل ویتانوا را زندگی می کنم(... وقتی نخستین بانوی شکوهمند اندیشه هایم در برابر دیدگانم پدیدار شد) و در هزاران غزل عاشقانه و مجازی حلول کرده ام. (می سوختم. مشتاق بودم، دلم برایش پر می زد. لال شده بود.) و همه ی این ها در کسل کننده ترین فضا، زیر نور خشن فلورسنت های اواخر قرن بیستم در یک دفتر کار آمریکایی روی داد؛ آخرین نقطه ی جهان که می شد تصور کرد آدم محبوب خیالی اش را در آن پیدا کند.چنین پیشامدی را نمی شود توضیح داد؛ این که چرا شیفته ی این یکی می شویم و نه آن یکی، دلیلی عینی ندارد.
 

Similar threads

بالا