" نما " يا " نمايش "

raziarchitect

عضو جدید


نگاهي اجمالي به مباني نظري طراحي نما


چکيده

سيماي معابر شهري از اجزاي گوناگون تشکيل شده که اين اجزا از جزء به کل و بالعکس داراي ارتباط مي باشند. در شهرهاي امروز ما اين ارتباط دوگانه ديده نمي شود و تنها يک طرف معادله که همان ارتباط جزء به کل است در نظر گرفته مي شود. حال آنکه تأثير کل بر جزء، تأثيري قوي تر لاکن طولاني تر مي باشد. اين بدين معناست که هر زمان پوسته ي خارجي يک بنا احداث شد تأثيري آني بر بيننده مي گذارد در حالي که مدت ها طول مي کشد تا تأثير اين بنا را در محيط پيراموني آن درک کنيم و اصولاً به نظر مي رسد، تاثيري که سيماي شهر بر ناظر مي گذارد حسي و غيرقابل لمس است.
امروزه نماي ساختمان ها به صورت انفرادي و جداي از بستر و زمينه ي آن طراحي مي گردند. طراحان با جزئيات نما آشنا بوده اما از علم ترکيب و چگونگي اثر آن بر سيما مطلع نيستند. اهميت شهر و مهم تر از آن سيماي شهر براي دست اندرکاران ساختمان و مسؤولين امر مسجل نگرديده و ميدان ساخت و ساز به بازاري براي خودنمايي هر چه بيش تر ذوق و سليقه ي طراحان و جذب هر چه سريع تر کار تبديل گرديده و شهر و سيماي آن به دست فراموشي سپرده شده است.
اين مقاله تلاشي است در راستاي گردآوري گوشه اي از مباني و تعاريف مورد نياز در مباحث منظر و سيما، و اميد آن مي رود که عرصه را براي انجام تحقيقات و مطالعات بيش تر و جامع تر در اين زمينه و زمينه هاي مرتبط با آن بگشايد.


کليدواژه ها:
نما، بدنه هاي شهري، فاساد، جداره، اسناد هدايت طراحي شهري.


مقدمه

معماري و شهرسازي هر ملت، بازتاب شرايط ذهني آن جامعه است. شرايط اقتصادي، سياسي و اجتماعي ناهنجار و ناپايدار در شهرهاي ما، نابساماني و اغتشاش حاکم بر منظر شهري را به مرز آزاردهنده اي رسانده است. هر چند منظر شهري شهر، به معناي " آنچه از شهر و فضاهاي شهري به ادراک آيد "[5] منحصر به نماهاي ساختمان هاي يک شهر نمي گردد لاکن به علت اين که نما يکي از پرنوسان ترين عناصر تأثيرگذار بر کيفيت بصري بنا و در نتيجه کيفيت فضاهاي شهري است و در ميان ساير عناصر مناظر شهري تأثير پذيرترين عنصر از تصميم هاي طراحانه معماران و طراحان شهري به شمار مي رود، يکي از مهم ترين عناصر منظر و پراهميت ترين موضوعات مورد بحث ميان معماران و طراحان شهري مي باشد.
ناخشنودي موجود از وضعيت نماي ساختمان ها، منحصر به متخصصين و کارشناسان نبوده، به سازمان هاي دولتي و عمومي، مانند شوراي شهر و شهرداري شهر اصفهان نيز سرايت نموده است. آن ها نيز با تشکيل کميته ي سيماي شهري و جلسات متعدد ديگر به صرافت حل اين معما افتاده اند. لاکن به دليل فقدان يا کمبود مباحث تئوري مرتبط با موضوع منظر و بالأخص نما ارائه ي راهکارهاي منسجم و پايدار تقريباً غيرممکن و بي نتيجه به نظر مي رسد.
طرح مسأله

هيچ تحولي بدون احساس نياز به حل معضل به وقوع نپيوسته است. امروزه نما و عدم هماهنگي جداره هاي شهري، پس از سال ها بي توجهي، به معضلي بزرگ تبديل گرديده است. شهروندان، همانند فرد ساکن در کنار بزرگراه که به مرور زمان نسبت به فرکانس صداي بزرگراه کر مي شوند، نسبت به فضاي اطراف و نازيبايي هاي موجود کور شده اند. ديگر کمتر کسي به هنگام پياده روي در خيابان هاي شهري از فضاي اطراف لذت مي برد و کم تر کسي به ياد دارد که لذت بردن از فضاي شهري يعني چه؛
اولين قدم در راستاي حل معضل نما شناخت معضلات و ريشه هاي پيدايش آنان مي باشد. نگارنده مدعي است که مشکلات موجود داراي پنج بعد مي باشد:
1) ابعاد رويکردي
2) ابعاد اجتماعي
3) ابعاد مديريتي
4) ابعاد فني و اقتصادي
5) ابعاد طراحي
هر يک از اين ابعاد موجب پيدايش معضلات خاص خود شده که حل هر يک از آن نيازمند پژوهشي مجزا مي باشد. اما از آن جا که ابعاد طراحي در برگيرنده ي معضلاتي است که ما معماران به وجود آورده ايم تا زماني که به مشکلات خود واقف نشويم و سعي در برطرف کردن آن ها نکنيم، از مسؤولين شهر، به علت عدم اهميت به موضوع سيما و منظر، بالأخص نما، نمي توان بازخواست کرد.
اين معضلات ريشه در مواردي همچون، ضعف تئوريک، عدم آگاهي به اصول و عناصر طراحي نما، عدم آگاهي به اصول معماري سنتي و از همه مهم تر هنرنمايي ناشيانه ي برخي از طراحان داشته و لذا پرداختن به اين مسائل و رفع آن ها، راه را براي مرتفع نمودن ابعاد ديگر، هموار مي سازد.
$شناخت تعاريف
فضاي شهري (2) به فضاي بين ساختمان ها در شهرها و ساير مکان ها گفته مي شود که از نظر هندسي با نماهاي گوناگون محصور شود. [1] کيفيت هاي زيبا (3) شناختي، تعامل و تقابل اجتماعي شرط اساسي يک فضاي شهري است. به گفته ي آلبرتي (4) " زيبايي به هماهنگي تمامي اجزاء در هر زمينه گويند که با چنان تناسبي به يکديگر مرتبط باشند که هيچ چيز نتوان به آن اضافه کرد و يا حذف نمود ". [18]
منظر فضاي شهري در واقع شکل کلي فضاي شهري است، به همان صورت که ديده مي شود و در تعريفي ديگر منظر شهري جنبه ي عيني و يا قابل ادراک فضاي شهري شمرده شده که به نوبه ي خود داراي فرم (5)، عملکرد و معناست.
عناصر تشکيل دهنده ي منظر فضاي شهري عبارت اند از:
- فعاليت هاي انساني
- عوامل کالبدي
- عوامل غيرکالبدي
اجزاء کالبدي تشکيل دهنده فضاي شهري عبارت انداز:
- کف
- بدنه
- مبلمان
هر فضا توسط عناصر محدودکننده و مستقر در آن قابل شناسايي مي باشد و شخصيت آن تابع چگونگي و نظم حاکم بين اين عناصر مي باشد.
بدنه

يکي از مهم ترين اجزاء هر فضاي شهري، بدنه هاي فضا مي باشد. بدنه ها عناصر عمودي محدودکننده فضا بوده که از سطوح عمود بر هم و رويت پذير احجام ساختماني تشکيل مي شوند و تصويري سه بعدي به ما ارائه مي دهد. بدنه هاي شهري از طرفي محدود به زمين (خط زمين) و آسمان (خط بام) و از طرف ديگر توسط سطوح به فضاي شهري مجاور خود محدود مي گردند. اين سطوح از بنا را " نما " مي نامند.
- خط آسمان: محل ملاقات انبوه ساختمان ها با آسمان که از دور ديده مي شود. (شکل 1)
- خط بام: دوره ي ظاهري يک بام يا گروهي از بام ها در اتصال با آسمان، که از نزديک و از درون فضاي شهري ديده مي شود.
نما (6)

در لغت نامه ي دهخدا صورت ظاهري هر چيزي، آنچه که در معرض ديد و برابر چشم است، منظر خارجي بنا و عمارت، فن روسازي ساختمان و ساخت نماي عمارت، تعريف شده است. دکتر جهانشاه پاکزاد، نما را سطوح تشکيل دهنده ي هر بدنه ناميده و معتقد است که هر نما جزئي است از بدنه که پوسته يا پوسته هاي ظاهري هر بنا يا ساختمان را تشکيل مي دهد. نما در عمل پرده اي است که درون ساختمان را از بيرون آن جدا مي کند و به همين دليل عنصري است دو بعدي.
1- بعد انفرادي (شخصي)
2- بعد اجتماعي
هر بنا يا ساختمان داراي چهار جبهه ي نما مي باشد که نماي روبه رو ويا، روکرده به فضاي شهري را جبهه ي اصلي يا فاساد (7)، نماي پشت را جبهه ي پسين و دو نماي ديگر را در صورت عدم اتصال به بافت پيرامون جبهه هاي فرعي بنا مي نامند.
فاساد

جبهه ي اصلي ساختمان را در اروپا " فاساد " به معناي چهره نامند (8). اين واژه از اواخر قرون وسطي در معماري و شهرسازي متداول گرديد. معمار معروف ويليام ليسابي (9) مبحث نماي اصلي ساختمان (فاساد) را مورد بررسي قرار داده و معتقد بود طراحي چهره ي عمومي بناها مسأله اي است مرتبط با حقوق شهروندي و مي گويد:
" Bad plays need not be seen, Books need not be read, but blindness or the numbing of our faculty of observation can protect us from buildings in the street "
" نمايش (تأتر) بد را مي توان نگاه نکرد، کتاب بد را مي توان مطالعه نکرد، اما تنها کوري و يا بي حسي اجزاء قوه ي باصره مي تواند ما را از ساختمان هاي واقع در خيابان حفاظت نمايد " [21]
جداره

از کنار يکديگر قرار دادن مجموعه اي از نمادهاي مشرف به فضاي شهري (فاسادها) جداره هاي شهري تشکيل مي شود. واژه ي نماي شهري که به اشتباه در معماري و شهرسازي ايران رايج گرديده به معناي جداره مي باشد.
در ايران برخلاف اروپا بيش تر با بدنه ها رودرو هستيم تا با جداره ها به گفته ي کليف مافتين (10) " .......... بهتر است فرم يا شکل ساختمان به صورت يک سطح به نظر آيد تا يک حجم (بدنه ها)، زماني که ساختمان ها حجم قابل ملاحظه اي پيدا مي کنند، بر فضاي خيابان مسلط شده و فضا (11) تعريف خود را از دست مي دهد." [18] (شکل 2)
ارتباط ميان کل و جزء

هر آنچه پيرامون ما قرار دارد به عنوان يک کل به هم پيوسته، از اجزاء گوناگوني متشکل مي باشد. قدرت بيان و انتقال پيام (12) به سه عامل، تعداد اجزاء، نوع اجزاء و سيستم نظم دهنده (ارتباط بين اجزاء) بستگي دارد. نکته ي قابل توجه اين است که: هرچه نوع اجزاء از يکنواختي بيش تري برخوردار باشند زودتر در جمع به صورت يک کل به چشم خواهند آمد و هر چه جزء به تنهايي کامل باشد، مجموعه به مجموعه اي نامتجانس شبيه خواهد شد و کليت موردنظر از يک واحد همگون فاصله بيش تري خواهد گرفت.
اگر ما بخواهيم بدنه ي شهري را به عنوان يک کل درک نماييم حداقل بايد ميان اجزاء تشکيل دهنده ي آن (نماها) شباهتي وجود داشته باشد (وجود ارتباط ميان اجزاء) و هر جزء (نما) به صورت يک عنصر کاملاً مجزا از کل (بدنه ي شهري) درک نگردد. اين ارتباط بايد مابين يک نما و اجزاي تشکيل دهنده ي آن نيز به همين صورت برقرار باشد.
عناصر (اجزاء) تشکيل دهنده ي نما

هر نما کليتي است متشکل از اجزاي گوناگون که عبارت اند از موارد زير:
پهنه ي نما

سطح هر نما، معمولاً به چند پهنه تقسيم بندي مي شود. اين پهنه ها زماني قابل درک مي باشند که بتوان رمز آن ها را تشخيص داده و شکل حاصل را درک نمود. با توجه به اين که يکي از عوامل انتقال پيام، تعداد اجزاي کل بوده، لذا هر چه تعداد پهنه هاي طراحي شده کم تر و از نظر شکل ناتمام تر و غيرمستقل تر باشد، با سهولت بيش تري در کل ادغام مي شود. رعايت موارد زير در طراحي پهنه هاي نما توصيه مي شود:
- ابعاد و اندازه هر پهنه – ميزان سطح اشغال بدنه توسط پهنه ها
- تناسب پهنه
- نحوه ي ترکيب پهنه ها
- فصل مشترک پهنه ها
- دور ظاهري (شکل) پهنه
- بافت و رنگ هر پهنه
سطوح شفاف و کدر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

raziarchitect

عضو جدید
عناصر ارتباطي که وظيفه ايجاد ارتباط بصري، استفاده از نور و تهويه را به عهده دارند به نام بازشو (13) با گشودگي در نما پديدار مي شوند. پنجره که نقش محوري در طراحي بازشوها دارد، شکل آن و ترتيب و توزيع آن در کل نما، معرف ساختمان بوده و به عنوان سطح شفاف در برابر سطوح کدر (14) ديده مي شود. آرايش، نظم، ترتيب و تناسب روزنه ها در بدنه (15) يکي از مهم ترين عوامل ايجاد وحدت شکلي و استحکام بصري در نما قلمداد مي شود. و اين خصوصيت نه تنها در يک نما بلکه در مجاورت با نماهاي ديگر مطرح مي باشد.

مبحث پنجره از چند جهت حائز اهميت مي باشد. اگر به جدول 1 نگاه کنيد خواهيد ديد که سومين اصل طراحي شهري ايجاد ارتباط (16) مي باشد. و اين امر در طراحي نما به وسيله ي پنجره ها صورت مي پذيرد. نکته ي بعدي اهميت پنجره از ديد جين جيکوب (17) نويسنده ي معروف آمريکايي و شروع کننده ي حرکت شهرسازي مدرن بوده که معتقد بود براي کاهش بزهکاري در شهرها بايد " چشم ها به شهر باشد (18)" [20] در اين جا منظور از چشم ها همان پنجره ها مي باشد، در نهايت پنجره موجب افزودن جذابيت بصري و سرزندگي به نماي ساختمان مي شود.
عوامل مؤثر در طراحي پنجره ها:
- اندازه و تناسب آن ها (19) (نحوه ي تقسيم بندي)
- موقعيت آن ها در ارتباط با سطح نما
- ترتيب و ارتباط آن ها نسبت به يکديگر
- تقسيمات پنجره و ترکيب داخلي سطح شيشه
- نوع جنس و رنگ مصالح قاب و سطح شفاف
- ورودي (20)
عناصر ارتباط فضايي يا ورودي ها، به روزنه اي در طبقه ي همکف اطلاق مي شود که امکان وارد شدن به فضاي مجاور بدنه را ميسر مي سازد. ورودي در معماري سنتي ايران جايگاه ويژه اي داشته است. اغلب بناهاي قديمي به خصوص بناهاي مجلل، سردر يا درگاه مجلل داشته و حس دعوت کنندگي ايجاد مي کردند. [3] اين حس دعوت کنندگي به علت وجود ديوارهاي کاهگلي ساده در دو سوي ورودي تقويت شده است. لذا با توجه به معماري سنتي ايران اگر بخواهيم ورودي را شاخص کنيم بايد سعي کنيم زمينه اي که ورودي در آن قرار مي گيرد بر طرح ورودي غالب نگردد. (شکل 3)
در طراحي ورودي ساختمان رعايت موارد زير توصيه مي شود:
- ورودي بايد از دور قابل تشخيص بوده و ديده شود.
- عقب نشيني ورودي از لبه ي فضاي شهري که ميزان آن بايد با توجه به تناسبات ورودي سنجيده شود، توصيه مي شود.
- طراحي در ورودي مناسب – طراحي در ورودي، بايد با توجه به کاربري ساختمان و تناسبات ورودي انجام گيرد.
- ايجاد اختلاف سطح جهت ايجاد حس محروميت و ديده باني با رعايت دستورالعمل هاي مربوط به دسترسي معلولين توصيه مي شود.
- طراحي ورودي متناسب با زمينه.
- جانمايي و طراحي کليه الحاقات ورودي (زنگ، صندوق پست، نورپردازي و ...)، با توجه به کاربري ساختمان، انجام گيرد.
- شاخص کردن ورودي با استفاده از عناصر خاص معماري، جنس، رنگ و بافت مصالح، جهت ايجاد حس دعوت کنندگي، توصيه مي شود.

سطوح خالي

به سطوحي از نما اتلاق مي شود که نسبت به سطح اصلي بدنه فرورفته و در بدنه ايجاد حفره نمايند. مقدار سطوح خالي در بدنه نشانگر ميزان تخلخل بوده و تناسبات آن نشانگر ميزان کشيدگي سطوح در جهت عمودي يا افقي مي باشد. در طراحي سطوح خالي بايد به نسبت اين سطوح به سطوح پر بدنه توجه شود. تخلخل بيش از حد بدنه باعث کاهش حس تعريف فضا خواهد شد.

خطوط نما

به خطوطي در نما که به طور مؤثر بر ادراک (21) فرد ناظر تأثير گذاشته و راستاهايي را در چشم او ايجاد مي نمايد، و ممکن است عمودي يا افقي باشد، گفته مي شود. خطوط غالب، آن دسته از خطوطي هستند که تأثير فراوان بر ناظر داشته و به صورت شکل در زمينه ي خطوط بدنه، جلوه گر مي شوند. تشخيص اين دسته از خطوط تنها بستگي به قدرت جلوه ي آنان در بدنه دارد. (شکل 4)
خطوط نما از مهم ترين عناصر هندسي ارتباط دهنده ي نماهاي بدنه ي شهري به حساب مي آيند که از چهار دسته خط تشکيل مي شود:
- خط پايه يعني خط تقاطع دو سطح پياده رو و بدنه ي فضاي شهري که بدان خط زمين (22) گفته مي شود. اين خط مي تواند ناشي از تأثير بصري سنگ ازاره و يا حتي کل سطح همکف به شمار آيد. در طراحي خط زمين مواردي همچون: ارتفاع خط زمين و جنس و رنگ مصالح تشکيل دهنده ي آن، بايد مورد توجه قرار گيرد.
- خط انتهايي طبقه ي اول جهت ايجاد مقياس انساني فضا
- خطوط پنجره ي طبقات بالاتر و پهنه بندي نما
- خط لبه ي بام (23) و جان پناه
در بدنه ي فضاي شهري اگر ميان خطوط نما پيوستگي وجود داشته باشد و يا احساس شود که وجود دارد، تحرک بصري ايجاد مي شود. حال اگر اين تحرک بصري با اتحاد و ارتباط نماها، تداوم اشکال، تکرار مطلوب، تناسب کل نما و تناسب اجزاء همراه باشد ما با نمايي هماهنگ روبه رو خواهيم بود.

بالکن (24)

به سطح سرپوشيده در طبقات بنا که حداقل از يک طرف باز شد، گفته مي شود (25)، بالکن به دو صورت در ساختمان به کار مي رود:
- بيرون زده و داراي حداقل سه جداره ي باز
- فرورفته در سطح نما و داراي يک يا دو جداره ي باز
در طراحي بالکن بايد به موارد زير توجه شود:
- عرض بالکن يا طول محدوده اي که بالکن در بدنه اشغال مي کند.
- شکل بالکن يا پلان بالکن
- موقعيت بالکن در بدنه ي ساختمان
- ارتفاع جان پناه بالکن و جنس آن

کنسول يا پيش آمدگي

به هر گونه بيرون زدگي ساختمان در طبقات فوقاني خطاب مي گردد. استفاده از کنسول در ايران نسبت به اروپا بسيار متفاوت مي باشد. در ايران کنسول ها معمولاً طول کامل ساختمان را در بر مي گيرند در حالي که در اروپا کنسول ها تعريف شده بوده و طول کل بدنه را در بر نمي گيرند. دستورالعمل ها و استانداردهاي طراحي (26) توصيه مي کنند که نماي ساختمان بهتر است از طبقه ي همکف به سمت بالا امتداد يافته و تعريف گردد. به همين دليل بالکن به صورت سراسري احداث نمي شود تا از پيوند نماي ساختمان با زمين جلوگيري نشود. (شکل 5)

مصالح (27)

هر بدنه متشکل از سطوحي است که هر يک با مصالح خاص در آن جلوه گر شده اند. مصالح مورد استفاده در نما از سه جهت مورد توجه مي باشند:
- جنس
- رنگ (28)
- بافت (29)
جنس مصالح نما بايد با توجه به اقليمي که ساختمان در آن قرار گرفته شده و محل کاربرد آن انتخاب و مورد استفاده قرار گيرد. رنگ و بافت هر دو جزء عناصر طراحي (30) محسوب مي شوند، و با توجه به تأثير بصري فراوان آن ها در بيننده بايد در به کارگيري نوع و مقدار آن دقت بسيار نمود. رنگ نشان دهنده ي شخصيت مکان مي باشد و بايد با نماي طراحي شده و نوع خيابان (تجاري، اداري، مسکوني) هماهنگ باشد. انتظارات ما از هر نوع خيابان متفاوت بوده و در هريک نيازمند حس خاصي مي باشيم مثلاً خيابان تجاري، خياباني است سرزنده، متحرک و شاد، پس رنگ زمينه ي خيابان نيز بايد اين احساس را در ما تقويت نمايد. رنگ معمولاً وظيفه ي مرتبط ساختن اجزاء نما را با يکديگر ايفا مي نمايد.
براي جلوگيري از اغتشاش و هماهنگي بيش تر بين نماها در بدنه ي شهري، موارد زير در مورد رنگ توصيه مي شود:
- استفاده حداکثر از سه نوع رنگ
- از استفاده از رنگ هاي براق(انعکاسي) (31) بالأخص آن ها که باعث خيره شدن چشم مي شوند اجتناب کنيد مگر براي ايجاد حس تأکيد بر روي قسمت خاصي از بنا.
- از رنگ هاي مات براي قسمت هاي وسيع و زمينه استفاده شود و از رنگ هاي روشن براي قسمت هاي کوچک و خاص

تابلوها (32)

يکي از عناصر بسيار مهم انواع ساختمان ها، بالأخص ساختمان هاي تجاري، تابلوي نام مي باشد. تابلوها نشان دهنده ي زنده بودن فضاي شهري است و راهنمايي است براي عابر جهت يافتن ساختمان مورد نظر، عدم استفاده از تابلوهاي اصولي و متناسب نه تنها چهره ي فضا را مغشوش مي نمايد بلکه ارزش بصري مناطق وابسته به آن را نيز کاهش مي دهد. محل نصب تابلو بايد هنگام طرح نما با توجه به دستورالعمل هاي موجود تعين شده و طرح و رنگ آن متناسب با تابلوهاي هم جوار انتخاب گردد.
در طراحي تابلو در نظر گرفتن موارد زير توصيه مي شود:
- شکل (دور ظاهري) تابلو
- نوع خط (33) نوشتاري
* رنگ خط
* اندازه ي خط
- رنگ زمينه
- جانمايي
- مساحت
- اندازه (تناسب)

نورپردازي

طراحي نورپردازي خارجي بايد به عنوان قسمتي از ايده ي کلي طرح نما مدنظر قرار گيرد. رعايت موارد زير در طراحي نورپردازي توصيه مي شود:
- در صورتي که منبع نور باعث کاهش جذابيت بصري نما مي شود بايد به نحوي جانمايي شود که از ديد عموم پنهان گردد.
- منبع نور به نحوي جانمايي شود که نور منعکس شده از آن براي ساختمان هاي مجاور ايجاد مزاحمت ننمايد.
 

raziarchitect

عضو جدید


نگاهي اجمالي به مباني نظري طراحي نما

گياهان

استفاده از گياهان در نماي ساختمان باعث تقويت جذابيت بصري و شخصيت ساختمان و در نتيجه ي فضاي شهري پيرامون آن مي شود (شکل 6). موارد زير در به کارگيري گياهان توصيه مي شود:
- از گياهان محلي استفاده کرده تا نگهداري از آنان آسان باشد.
- از جعبه ي گل (2) در محل پنجره ها و گلدان، در محل ورودي استفاده شود.
کنج (3)

زماني که دو بدنه به يکديگر با زاويه اي برخورد مي کنند، کنج به وجود مي آيد. نماي بدنه در کنج بايد بتواند نماي موجود در دو جبهه ي مختلف را به يکديگر مرتبط ساخته، و فضاي شهري مجاور خود را به خوبي تعريف نمايد.
انواع طراحي کنج عبارت است از:
1) افزايش ارتفاع نما در کنج ها جهت مشخص کردن گره
2) عقب نشيني و افزايش ارتفاع نما جهت رسمي نمودن فضا
3) تبديل کنج به پخ
4) پيش آمدگي کنج ها
5) حذف قرينه سازي، جهت تأکيد بر روي مسيري خاص
اصول و قواع طراحي و ترکيب بندي نما

نماي تدوام يافته ساختمان حتي اگر از يک الگو تبعيت نمايد، هنوز به صورت مشکلي در بدنه ي شهري باقي مي ماند. زيرا مقياس مفيدي براي ادراک فضا در اختيار بيننده قرار نمي دهد. [9] (شکل 7)
نماها و بالأخص چيدمان آن ها در کنار يکديگر در چهار سطح پايه (Base or Ground Level)، بدنه (Body)، بالا (Top) و تاج (Cornice)، بايد مورد توجه قرار گيرند. به کارگيري اين استراتژي طراحي نه تنها فاسادهاي موجود در جداره ي فضاي شهري را به هم مرتبط مي سازد بلکه موجب درک بهتر فضا و مقياس از ديد عابر پياده شده و فضا تعريف بهتري مي يابد. دو قسمت بالا و تاج به صورت مشترک به عنوان سطح آسمان (Sky level)، جايي است که ساختمان هويت منحصر به فرد خود را پيدا مي کند. (شکل 8)
هر اثر هنري از دو قسمت کلي عناصر طراحي و اصول طراحي (4) تشکيل مي شود. عناصر طراحي به اجزاي تشکيل دهنده ي اثر (کل) گفته مي شود در حالي که اصول، قوانين طراحي هر اثر مي باشند. به عبارتي ديگر، اصول قوانيني هستند که بايد از آن پيروي نمود در حالي که عناصر، اجزايي هستند که به شما اجازه ي تکميل قوانين را مي دهند. تا به امروز اصول گوناگوني در جاي جاي دنيا و توسط طراحان مختلف جهت شناخت و ارزيابي آثار معماري، در راستاي کيفياتي همچون زيبايي، مورد استفاده قرار گرفته است. ويترويوس (5) سرچشمه و پدر تئوري معماري، معتقد بود که " ........ معماري وابسته به نظم، آرايش (جانمايي)، تقارن، هماهنگي و ويژگي هاي کالبدي و اقتصادي مي باشد ........ ". از زماني که ويترويوس اين کلمات را نوشت، زبان ترکيب بندي بيش تر، در چندين زمينه ي مربوط به توصيف کيفيتي اثر، دست خوش تغييرات شده است. ولي آنچه که مشخص و بديع به نظر مي رسد اشتراک چندي از اين اصول ميان معماران و صاحب نظر است.
نظم (Order)

نظم به عنوان اولين اصل مطرح شده از سوي ويترويوس، به نظر مي رسد که داراي وجهه ي جهاني مي باشد. معماران کمي ديده مي شوند که به دنبال ايجاد بي نظمي و اغتشاش عمدي در اثر خود باشند. تعاريف گوناگوني در مورد نظم ارائه گرديده است به عنوان مثال:
ويترويوس معتقد است:
" ........ اندازه ي نسبت داده شده به اجزاي يک کل به صورت مجزا، و آرايش متقارن اجزا در تناسب کل اثر. در واقع جانمايي اجزا بر حسب اندازه آن ها. و منظور من از اين، انتخاب طرح از ميان اجزا و ايجاد يک کل مرتبط با هم مي باشد. "
آلبرتي معتقد است:
"........ هر چيز بايد به اندازه ي شخصي تقليل يابد تا کليه ي قسمت ها با يکديگر مرتبط گردد، راست يا چپ، قسمت هاي پايين با بالا، و هيچ چيزي در اين ميان مداخله نکند که موجب کاهش و کمرنگ نمودن نظم با مصالح گردد، و همه چيز به زواياي دقيق و خطوط مشابه نزديک مي گردد."
نظم در واقع شکل و تطابق با هم خواني کل است نسبت به چند جزء و باز هم خواني اين اجزاء نسبت به کل. در تعاريف متعددي که از زيبايي مطرح گرديده به خوبي نقش نظم و قانون در آن ديده مي شود. پالاديو (6) در تعريف خود از زيبايي مي نويسد: " .... فرم و يا تشابه يک کل، با توجه به ارتباط اجزاي مختلف با يکديگر و همچنين ارتباط اجزا با کل؛ تا اين که ترکيب به صورت يک کل مرتبط و يک بدنه ي کامل به نظر آيد. ترکيبي که در آن هر جزء متناسب و موافق جزء ديگر بوده و همگي جهت ايجاد آنچه در ذهن داشتيد (ايده طرح) لازم باشد."
جدول 1: هفت اصل کليدي طراحي شهري برگرفته از کتاب Urban Design Compendium
وحدت (Unity)

نقش و وظيفه ي طراحي به دست آوردن نوعي نظم از ميان بي نظمي است. هر تفکري در هر زمينه اي بايد کامل باشد، نمي تواند از عناصري که هيچ ارتباطي با يکديگر ندارند تشکيل شود. روشن ترين ايده ي وحدت در کارهاي دوره ي رنسانس به چشم مي خورد. آلبرتي مي گويد: ".... من زيبايي را اين گونه تعريف مي کنم، و آن داشتن يا وجود هارموني ميان کليه ي عناصر در هر موضوعي که پديدار شود، و با يکديگر با چنان تناسب و ارتباطي ادغام شود که نتوان به آن چيزي اضافه نمود، تغيير داد و يا حذف کرد." همان طور که به دست آوردن يک جمله ي معني دار تنها با قرار دادن کلمات در کنار يکديگر، بدون استفاده از قوانين گرامر و ترکيب، دور از ذهن به نظر مي رسد، در معماري و طراحي شهري نيز اجزاي يک اثر در کنار يکديگر جهت بيان يک ايده يا موضوع بصري خاص چيدمان مي گردند. معمار از تناسب و توازن جهت رسيدن به نظم و وحدت در اثر خود استفاده مي کند. براي رسيدن به وحدت در طرح، وجود بايد بر طرح مسلط گشته و کل آن را تحت تأثير قرار دهد. در بدنه هاي شهري، وحدت مي تواند توسط تکرار روزنه هاي واقع بر روي تک تک نماها، تکرار يک مصالح خاص، هماهنگي تاج بام ها و ده ها مورد ديگر به دست آيد.
آرايش، نظم، ترتيب و تناسب روزنه ها در بدنه از مهم ترين عوامل رسيدن به وحدت به شمار مي روند. جا دادن و ترتيب روزنه ها در نما مي تواند به تقويت و يا کاهش وحدت بيانجامد. براي دستيابي به آرامش بصري در نما، روزنه ها بايد به صورتي در بدنه ي نما ترتيب يابند که چشم به راحتي و آساني از يک عنصر در نما به عنصر ديگر حرکت نمايد.
برنم، انديشه ي خود در مورد وحدت را در غالب عبارات زير بيان مي دارد:
" دو گونه زيبايي معمارانه وجود دارد، نوع اول مربوط به ساختمان منفرد است و نوع دوم زيبايي برآمده از آرايش منظم و مناسب تعدادي ساختمان است. رابطه ي ميان تمام ساختمان ها از هر چيزي مهم تر است." [6]
نظريه ي گشتالت (7)

گشتالت کلمه اي آلماني است به معناي فرم و يا به شکل و در نظريه گشتالت، معناي آرايش فضايي و يا کل متحد به خود مي گيرد. اين نظريه به ما مي آموزاند که آنچه از يک جسم به صورت کل درک مي شود با آنچه از مجموع تک تک اجزاي آن درک مي شود متفاوت است و به هم مرتبط نمي باشد. [12] (شکل 9) شش قانون توسط نظريه پردازان گشتالت معرفي گرديد. (شکل 10)
1- قانون هم جواري (Proximity): عناصر به هم نزديک به صورت جسمي منسجم و يکپارچه دريافت مي گردند.
2- قانون تشابه (Similarity): عناصر شبيه به هم، به صورت يک شکل واحد درک مي شوند.
3- قانون امتداد (Good Continuation): انسان ها معمولاً جهتي را که توسط اشکال القا مي شوند دنبال مي کنند.
4- قانون شکل خوب (Pregnanz): يک شکل ترکيبي به صورت بهترين شکل ممکن (ساده ترين شکل نزديک به آن) تجزيه و درک مي شود. بهترين در اين جا يعني متقارن، ساده و اصلي.
5- قانون شکل و زمينه (Figure/Ground): شکل از زمينه ي خود جدا شده و به صورت مجزا درک مي گردد.
6- قانون تکميل (Clouser): انسان ها به وسيله ي تکميل فضاهاي باز و ايجاد فرم اصلي در ذهن خود، شکل مربوطه را درک مي کنند.
قوانين گشتالت نه تنها در مورد تک نما مورد استفاده قرار گرفته و ايجاد وحدت مي نمايد بلکه استفاده از اين قوانين در بدنه هاي شهري نيز سبب ايجاد هماهنگي بين نماها شده و در نتيجه بدنه ي شهري به صورت هماهنگ و متحد درک مي گردد.
دوگانگي (Duality)

با توجه به اين که رسيدن به وحدت در ترکيب، هدف اصلي هر طراح به شمار مي رود لذا بايد از تقسيم طرح (کمپوزيسيون) به دو قسمت پرهيز نمود. به همين دليل توصيه مي شود که فرم هايي که به راحتي به دو قسمت تقسيم مي گردند را با دقت بيش تري در طرح استفاده نماييد. در چيدمان روزنه هاي نما توصيه مي شود براي حفظ وحدت، پنجره ها را در گروه هاي فرد ترکيب نماييد.
تناسب (Proportion)

 

raziarchitect

عضو جدید
راهکار رسيدن به نظم و وحدت استفاده از تناسب مي باشد. تناسب هر جزء از طرح، تحت تأثير زمينه اي است که در آن واقع شده است. براي مثال، يک در، روي زمينه اي که بر آن نصب شده ديده مي شود و آن زمينه در برابر زمينه اي بزرگ تر به نام نما و نما نيز بر روي زمينه ي بزرگ تري به نام بدنه ي شهري ديده و سنجيده مي شود. [19]
تناسب به هر دو عامل اندازه و تعادل مرتبط بوده و از لحاظ بصري به ارتباط صحيح يک قسمت به قسمتي ديگر و يا کل مجموعه اشاره مي کند. معماران رونسانس بر اين اعتقاد بودند که معماري همان رياضي است که به واحدهاي فضايي ترجمه گرديده است.[19] بيش تر استانداردهاي قابل قبول که امروزه از آن استفاده مي شود برگرفته از سيستم تناسبات يونانيان مي باشد. همان طوري که بدن انسان بر مقياس تأثيرگذار بود رياضي نيز بر تناسب تأثير گذاشت.
فيثاغورث (8) موفق به کشف اين مطلب شد که سيستم موسيقي يونانيان را مي توان توسط تصاعد هندسي بيان نمود. بعد از او افلاطون (9) از اين تئوري جهت تعريف زيبايي در تناسبات استفاده نمود. امروزه مستطيل هايي که از تناسب 2:3، 3:5 و يا 5:8 استفاده مي کنند را بسيار خوشايند و خوش فرم مي نامند. پالاديو (10)، که امروزه بيش تر براي طرح پنجره هاي پالاديان (11) او را مي شناسند – در سال 1570 چهار کتاب (12) در زمينه ي معماري به تأليف رسانيد و در آن تناسبات زيباي يک اتاق را به صورت، 2:3، 3:5 و 1:2 عنوان نمود. در طراحي نما، استفاده از سيستم تناسبات، به پديد آوردن ارتباط بصري بين کليه ي اجزاي نماي ساختمان کمک کرده و بدين وسيله حس هارموني و نظم به دست مي آيد (شکل 11). با وجود اين که مصالح، و سبک خانه ها متغير مي باشند تناسب صحيح فاقد زمان و مکان خاص مي باشد.

" بنابراين هيچ ساختماني را نمي توان گفت که خوب طراحي شده، زماني که فاقد تناسب و تقارن است. در واقعيت آن ها همان مقدار در زيبايي ساختمان ضروري مي باشند که در تشکيل اندام متناسب انسان ضروري اند....." [19] (13)
بدن متناسب انسان به چشم آدمي بسيار خوشايند و دلپذير مي باشد. به همين صورت معماري که با دقت از تناسبات انساني استفاده مي کند از لحاظ حسي، دلپذير و خوشايند به نظر خواهد رسيد. جواب اين موضوع در تناسباتي است که هزاران سال پيش با استفاده از اندام انسان به عنوان مدل، به دست آمده است.

مقياس (Scale)

در معماري، مقياس به اندازه ي چيزي در قياس با يک مرجع استاندارد و يا چگونگي درک ما از اندازه ي چيزي نسبت به چيز ديگر اطلاق مي گردد. تفاوت مقياس و تناسبات در اين است که تناسبات مربوط به مقايسه ي يک جزء با جزء ديگر يا با کل اثر مي باشد در حالي که مقياس مربوط به مقايسه ي يک سري از اندازه ها با يک سري اندازه ي ديگر، خارج از طرح، مي باشد.
يکي از روش هاي اندازه گيري مقياس استفاده از بدن انسان مي باشد. انسان به عنوان اصلي ترين ابزار اندازه گيري، ساليان سال مورد استفاده قرار گرفته است. معمولاً از " مرد ويترووين (14)"، اثر برجسته ليوناردو داوينچي براي نشان دادن اين موضوع استفاده مي شود. در گذشته چنين اعتقادي وجود داشت که اگر خدا انسان را به عنوان اشرف مخلوقاتش آفريد پس مي توان از بدن انسان در راستاي رسيدن به هارموني، به عنوان اندازه ي مرجع در قياس تطبيقي، استفاده نمود. يک سقف 8 فوت (2/5 متر) فضاي خانه را گرم و نرم و خودماني مي کند در حالي که سقف بلند کليساي کاتيدرال (cathedral) چشمان را به بالا کشانده و فضايي محترم به وجود مي آورد. مقياس هر چيز نسبت به ما، نحوه ي درک ما از اندازه ي آن را، تحت تأثير قرار مي دهد. به همين دليل در معماري استفاده و نشان دادن مقياس انساني (15) بسيار حائز اهميت مي باشد.
نماي ساختمان ها براي حفظ مقياس انساني فضا و کمک به درک بهتر محيط توسط عابر، بهتر است در ارتفاعي مناسب، فضا را شکسته و ملموس نمايند. اين قسمت از نما همان قسمت پايه ي ساختمان ناميده مي شود (شکل 8) عموم بر اين باورند که ساختمان هاي حجيم بهتر است جهت حفظ مقياس انساني و مقياس زمينه خود را به قسمت هاي کوچکتر تقسيم نمايند. (شکل 13)

طراحي نما به گونه اي بايد انجام گيرد که عابر پياده با نگاه به نماي ساختمان مقياس آن را نسبت به خود درک کرده و از طبقه اي به طبقه ي ديگر حرکت کند. توصيه مي شود که نما به گونه اي طراحي شود که طبقات از يکديگر قابل تفکيک بوده و شمارش آن براي ناظر آسان و سريع باشد.

ارتباط با مجاورت

ممکن است عنصري يا جزئي (نما) از يک کل به خودي خود داراي تناسب و وحدت باشد در حالي که با قرار گرفتن در بستر کل (بدنه ي شهري) و در ارتباط با ساير اجزا ارزش شکلي خود را از دست بدهد. [10]
مهم ترين عوامل مؤثر در ايجاد ارتباط شکلي ميان دو بناي مجاور در نماي شهري، رابطه ميان تناسب اجزا و اشکال روزنه ها، ورودي ها، سطوح پر نما، پيوستگي خطوط نماها و مواردي ديگر مانند رنگ و ترکيب مصالح مي باشد.

ريتم (Rhythm)

ريتم که معمولاً با موسيقي مرتبط مي باشد، تکرار يک عنصر در طراحي مي باشد. فرم را منظم نموده و چشم بيننده را به سويي حرکت مي دهد. تکرار يک طرح يا قسمتي از ساختمان، معمولاً نشان دهنده ي حرکت مي باشد.
همانند الگوهاي موجود در طبيعت، ريتم به پيش بيني پذيري طرح کمک مي نمايد. بينندگان انتظار ديدن عناصر تکراري را در طرح دارند و اين امر با يک طرح خوب امکان پذير مي شود. اگر شما يک قوس ببينيد انتظار دومي را داريد و اگر يک ستون معرفي شود بايد ستون هاي ديگر به دنبال آن معرفي گردد.
ذکر اين نکته بسيار مهم است که در طراحي ساختمان هاي بزرگ ريتم بايد همراه با تغييري در نظر گرفته شود تا عابر پياده بتواند به صورت بصري اندازه طول و عرض ساختمان را درک نمايد.
همه چيز در ذهن انسان است:
نظريه پردازان گشتالت از سال هاي 1920 تا 1930 به تعريف و بررسي اصول طبيعي ادراک انسان از محيط پيرامون پرداختند. استفاده از اين يافته ها زماني اهميت مي يابد که بخواهيم از اصول اوليه ي معماري استفاده نماييم. اصل هم جواري (Proximity) و اصل تشابه (Similarity) نحوه ي فعاليت مغز انسان را در تعبير بصري اشکال، بافت ها، و اشياء و دليل ايجاد اغتشاش بصري در صورت جاي گيري ناصحيح آن ها، تشريح مي نمايد. هر ترکيبي از اشکال که به ما داده شود سعي بر ساده کردن آن به نزديک ترين شکل اصلي مي نماييم. اين مطلب مهم ترين نکته ايست که هنگام استفاده از اصول طراحي بايد بدان توجه نمود.

نتيجه گيري

هر نما از اجزاي گوناگوني ترکيب شده که اين اجزا با استفاده از قوانين خاصي به نام اصول طراحي، در کنار يکديگر، جهت تشکيل يک کل زيبا به نام " نما " جمع مي شوند. هر بدنه ي شهري نيز از اجزايي به نام نماها تشکيل شده که در کنار يکديگر، جهت تشکيل يک بدنه ي شهري، چيدمان مي يابند. وظيفه ي ترکيب اجزا در تک نماها و خلق يک نماي متحد و زيبا بر عهده ي فردي به نام معمار بوده و تفکر و ايده او بر آن طرح حاکم مي باشد. استفاده از اصول ارائه شده قطعاً او را در خلق اثر منفردي به نام نما ياري مي رساند. اما در بدنه ي شهري ما با نماها روبه رو هستيم که هر يک داراي معمار (طراح) مجزا با ايده اي متفاوت است. لذا براي هماهنگي بين نماها و ايجاد يک بدنه ي شهري هماهنگ و متحد، به غير از اصول فوق نيازمند چهارچوبي معين و مشخص مي باشيم تا بتوان نماها را در راستاي رسيدن به تعادل، هماهنگي، تناسب، مقياس و زيبايي در بدنه ي شهري و به تبع آن در فضاي شهري راهنمايي و هدايت نمود.
طراح شهري موظف است اين چهارچوب را در قالب ضوابط و معيارها و به شکل اسناد هدايت طراحي شهري در اختيار معماران قرار داده و معمار نيز موظف است در قالب ضوابط ارائه شده به طراحي و اجراي تک نما بپردازد و جزيي انسجام يافته در کل ايجاد نمايد.
براي رسيدن به يکپارچگي و وحدت در بدنه ي شهري، توجه به موارد زير توصيه مي شود:
- خط بنا
- خط زمين
- فصل مشترک دو نما با يکديگر
- رنگ غالب زمينه
- جنس مصالح و بافت نماها
- تناسب روزنه ها
- رعايت الگوي پايه، بدنه و آسمان در طراحي نما به گونه اي که از دور و نزديک قابل فهم و درک باشد.
هر بنايي که در بدنه ي فضاي شهري بدون داشتن ارتباط و هماهنگي با بناهاي پيرامون خود بر پا شود، خطايي است که جبران آن، مستلزم سپري شدن سال هاي طولاني مي باشد.
 

arch.mi

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون بابت مقاله خوبت.اگه منبع هم ذکر میکردی خیلی بهتر بود.:gol:
من تحلیل فضاهارو جز دروس اختیاری پاس کردم.
استادمون تاکید داشت که همیشه خط آسمان و خط لبه ساختمان یکی نیست.(اما در تعاریفی که گفته شدهیچ فرقی بینشون نیست)
در واقع خط آسمان: خطی که کوه با آسمان میسازه نه ساختمان با آسمان.این موضوع همیشه اشتباه برداشت میشه.
بازم ممنونم.خیلی خوب بود;):gol:
 

Arc.a

عضو جدید
بابت مقاله ها ممنون
ولی ای کاش منابعشم میگفتین:(
 

Similar threads

بالا