[نقد و گفتگو] پیرامون کتاب "سمفونی مردگان" اثر عباس معروفی

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
داشتم پستهای دوستانو میخوندم ک ب این پستت برخوردم

دقیقا حسی ک بعداز کتاب داشتمو بیان کردی
حالا فک کن ک من تو تنهایی این کتابو خوندم :|
وای کاش همون مشهد ک کنار خونواده بودم میخوندمش..
هنو درگیر بهت و سکوتم... :|


اره دقیقا بعد از اتمام کتاب لحظاتی طولانی خیره شده بودم ب پنجره اتاقم
حس بعدش اینجوریه ک در طول مدت زمانی گ کتاب رو میخونی یکی داره مدام بهت سیلی میزنه کتکت ميزنه و تودرد میکشی اما اخر کتاب یهو تموم اون دردها یکباره بهت هجوم میارن و کرخت و سستت میکنن...
الان ک خودمم یادش میوفتم و هر ازچندگاهی جمله هایی رو ازش میزارم تاپیک درگیر همین بهت و سکوت میشم
پس منتظر میشیم ک باهاش کنار بیایی... کتاب سختی بود ب نظرم...
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
اره دقیقا بعد از اتمام کتاب لحظاتی طولانی خیره شده بودم ب پنجره اتاقم
حس بعدش اینجوریه ک در طول مدت زمانی گ کتاب رو میخونی یکی داره مدام بهت سیلی میزنه کتکت ميزنه و تودرد میکشی اما اخر کتاب یهو تموم اون دردها یکباره بهت هجوم میارن و کرخت و سستت میکنن...
الان ک خودمم یادش میوفتم و هر ازچندگاهی جمله هایی رو ازش میزارم تاپیک درگیر همین بهت و سکوت میشم
پس منتظر میشیم ک باهاش کنار بیایی... کتاب سختی بود ب نظرم...


اصلا انتظار چنین کتابیو نداشتم. ضربه سهمگینی بود:|
اونجا ک کشتن یوسفو میگفت... هنو یادم میاد حال تهوع پیدا میکنم
چقدر آدم میتونه پست باشه آخه... :|

نوشتن مومانی ک از زبان آیدین بود بنظرم خیلی سخت بود ک ب سمت بیهوده گویی نره

پایان بندیش هم گنگ بود و تکلیف مهمترین شخصیت(آیدین) مشخص نشد. همینطور المیرا.
و درمقابلش بند آخر توضیح واضحات بود..
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
اصلا انتظار چنین کتابیو نداشتم. ضربه سهمگینی بود:|
اونجا ک کشتن یوسفو میگفت... هنو یادم میاد حال تهوع پیدا میکنم
چقدر آدم میتونه پست باشه آخه... :|

نوشتن مومانی ک از زبان آیدین بود بنظرم خیلی سخت بود ک ب سمت بیهوده گویی نره

پایان بندیش هم گنگ بود و تکلیف مهمترین شخصیت(آیدین) مشخص نشد. همینطور المیرا.
و درمقابلش بند آخر توضیح واضحات بود..
اره تکلیفش معلوم نشد
از طرفی معلوم نشد چرا ایدا خودشو کشت
چرا سورمه مرد
و خیلی چراهای دیگه...
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
آدمها مث درختها بودند.. یک برف سنگین همیشه بر شانه های آدم وجود داشت و سنگینی اش تا بهار دیگر حس می شد.... بدی اش این بود ک آدمها فقط یکبار می مردند و همین یکبار چ فاجعه دردناکی بود...


سمفونی مردگان - عباس معروفی




 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوع نوشتن کتاب سمفونی مردگان جوریه که اولش خیلی گیج میشی، از زمان حال یهو میره گذشته، از گذشته میاد حال، از اولش هم نمی دونی که داستان داره از زبان سه نفر نقل میشه و عجیبه برات همه چیز!
معتقدم برای خوندن این کتاب باید خیلی حواست جمع باشه که سر در گم نشی و نباید تایمای خوندنت زیاد از هم فاصله داشته باشه
سبکی نیست که به مذاق همه خوش بیاد و شاید خیلی ها همون اول داستان رهاش کنن و کتابو ببندن
تصویر پردازی خیلی خوبی داره و تو بیان وقایع هم اینقدر ریز و جزئی هستش که می تونی داستان رو مث یه فیلم جلوی چشمت تصور کنی
با دوستان موافقم حس غمش خیلی زیاده و آدم تا یه مدت بعد خوندنش تحت تاثیرش هست
خوندنش برای بار دوم یه کم از اون سر درگمی بار اولی که می خوندمش کم کرد و همچنان اون حس غمش باز هم منو تحت تاثیر قرار داد
ولی در نهایت نظرم رو در این باره عوض نکرد که دیگه دنبال خوندن کتابای عباس معروفی نرم (فکر می کردم با دوباره خوندنش کمی نظرم عوض شه)
من سال بلوای معروفی رو خوندم و همین سبک و سیاق رو داره
شاید سمفونی و دیگر آثار معروفی کلی جایزه گرفته باشن و خیلی هم معروف باشن اما با سلیقه ی من برای کتابخوانی جور در نمیاد
:gol:
 
آخرین ویرایش:

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
نوع نوشتن کتاب سمفونی مردگان جوریه که اولش خیلی گیج میشی، از زمان حال یهو میره گذشته، از گذشته میاد حال، از اولش هم نمی دونی که داستان داره از زبان سه نفر نقل میشه و عجیبه برات همه چیز!
معتقدم برای خوندن این کتاب باید خیلی حواست جمع باشه که سر در گم نشی و نباید تایمای خوندنت زیاد از هم فاصله داشته باشه
سبکی نیست که به مذاق همه خوش بیاد و شاید خیلی ها همون اول داستان رهاش کنن و کتابو ببندن
تصویر پردازی خیلی خوبی داره و تو بیان وقایع هم اینقدر ریز و جزئی هستش که می تونی داستان رو مث یه فیلم جلوی چشمت تصور کنی
با دوستان موافقم حس غمش خیلی زیاده و آدم تا یه مدت بعد خوندنش تحت تاثیرش هست
خوندنش برای بار دوم یه کم از اون سر درگمی بار اولی که می خوندمش کم کرد و همچنان اون حس غمش باز هم منو تحت تاثیر قرار داد
ولی در نهایت نظرم رو در این باره عوض نکرد که دیگه دنبال خوندن کتابای عباس معروفی نرم (فکر می کردم با دوباره خوندنش کمی نظرم عوض شه)
من سال بلوای معروفی رو خوندم و همین سبک و سیاق رو داره
شاید سمفونی و دیگر آثار معروفی کلی جایزه گرفته باشن و خیلی هم معروف باشن اما با سلیقه ی من برای کتابخوانی جور در نمیاد
:gol:

الان من نفهمیدم دوس داشتی کتابو یا نه؟ :دی
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
الان من نفهمیدم دوس داشتی کتابو یا نه؟ :دی


به نظرم سمفونی مردگان یه جورایی شبیه "شازده احتجاب" گلشیری بود، با این تفاوت که من شازده احتجابو به نصف نرسیده گذاشتمش کنار و تا اخرش نخوندم ولی اینو تا آخرش خوندم و حتی به بار دوم هم که برای این کتابخوانی گروهی بود رسید
راستش خودمم نمی دونم دقیقا چه حسی دارم! فقط می دونم دیگه دوست ندارم معروفی بخونم :دی
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
به نظرم سمفونی مردگان یه جورایی شبیه "شازده احتجاب" گلشیری بود، با این تفاوت که من شازده احتجابو به نصف نرسیده گذاشتمش کنار و تا اخرش نخوندم ولی اینو تا آخرش خوندم و حتی به بار دوم هم که برای این کتابخوانی گروهی بود رسید
راستش خودمم نمی دونم دقیقا چه حسی دارم! فقط می دونم دیگه دوست ندارم معروفی بخونم :دی

اره منم از شباهتشون و دقیقا همین چیزی ک گفتی شنیدم اما نخوندم کتاب گلشیری رو
نگووو معروفی خیلی خوبه من خیلی سبکشو و خودشو دوس دارم : )
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
اره منم از شباهتشون و دقیقا همین چیزی ک گفتی شنیدم اما نخوندم کتاب گلشیری رو
نگووو معروفی خیلی خوبه من خیلی سبکشو و خودشو دوس دارم : )



نخون شازده احتجاب رو...دیوونه میشی :دی
هر وقت خوندی نظرتو بگو...شاید خوشت بیاد، به هر حال سلیقه ها فرق می کنه
من بیشتر دست نوشته های معروفی رو دوست دارم، اونا قشنگن ولی کتاباش رو نه برام دلچسب نیست
:razz:
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
نخون شازده احتجاب رو...دیوونه میشی :دی
هر وقت خوندی نظرتو بگو...شاید خوشت بیاد، به هر حال سلیقه ها فرق می کنه
من بیشتر دست نوشته های معروفی رو دوست دارم، اونا قشنگن ولی کتاباش رو نه برام دلچسب نیست
:razz:

پس واجب شد بخونمش :دی
معروفی کلا خوبه :دی
 

gharybeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببخشید یکم اسپم میکنم اما خواستم بگم من الان تا جاییکه آیدا ازدواج کرد و رفت خوندم ... سعی میکنم سرعتم رو بیشتر کنم . اینم بگم از موومان 1 بیشتر از موومان 2 خوشم اومد ... حالا ببینم در ادامه چی میشه
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
ببخشید یکم اسپم میکنم اما خواستم بگم من الان تا جاییکه آیدا ازدواج کرد و رفت خوندم ... سعی میکنم سرعتم رو بیشتر کنم . اینم بگم از موومان 1 بیشتر از موومان 2 خوشم اومد ... حالا ببینم در ادامه چی میشه

خیلی خوشحالیم ک در جمعمون هستید
اینا اسپم نیس اینا باعثه خوشحالیه ماس :دی
چرا موومان 1 رو بیشتر دوس داشتید؟
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
این دفعه مث دفعه ی قبل عکس یادگاری نداریم؟

اخه دوستان خیلی پراکنده خوندن کتاب رو این سری و تاپیک همزمان واسه همه پیش نرفت متاسفانه
سری های اینده حتما داریم : )
 

S A R a d

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
بعد از اتمام کتاب، خوندن این مقاله هم خالی از لطف نیست


تحلیل روان‌کاوانة شخصیت‌های رمان سمفونی مردگان بر اساس آموزه‌های زیگموند فروید و شاگردانش
نوع مقاله: علمی-پژوهشی
نویسندگان: سهیلا صلاحی‌مقدم[SUP]1[/SUP]؛ محبوبه اظهری[SUP]2[/SUP]
1 عضو هیئت علمی و استادیار دانشگاه الزهراء (س)
2 پژوهش‌گر پژوهشگاه هنرهای اسلامی
تعداد صفحات: 17

چکیده
این مقاله جستاری تحقیقی دربارۀ‌‌ بررسی روان‌کاوی شخصیت‌های رمان سمفونی مردگان، اثر «عباس معروفی»، است. عباس معروفی نویسندۀ‌‌ داستان‌‌های روان‌شناختی نو است؛ قصه‌ای که‌‌ در ادبیات انگلیسی به ‌‌نام «قصۀ‌‌ جریان سیال ذهن» یا «تک‌گفتاری ‌‌درونی» خوانده می‌‌شود. عباس معروفی با گریز به خاطرات کودکی و گذشتۀ‌‌ شخصیت‌‌های داستانش، هم‌‌چون یک روان‌کاو، به بررسی مشکلات و تعارضات درونی آن‌‌ها می‌‌پردازد. هدف این مطالعه تحلیل اختلالات و بیماری‌‌های روحی شخصیت‌‌های داستان سمفونی مردگان بر اساس نظریات روان‌کاوی زیگموند فروید (S. Freud) و شاگردان او، آلفرد آدلر (A. Adler) و ژاک لاکان (J. Lacan)، است. در ابتدای این مقاله، خلاصه‌‌ای از رمان آورده شده و در ادامه به تحلیل روان‌کاوانۀ شخصیت‌‌های «آیدین» و «اورهان» بر اساس نظریات فروید دربارۀ‌‌ ذهن و ساختار شخصیت، انواع عقده‌‌ها، و تأثیر غریزۀ‌‌ جنسی در منش فرد پرداخته شده‌ ‌است. بخش پایانی این مقاله به نتیجه‌گیری اختصاص دارد.
 

پیوست ها

  • تحلیل روانکاوانه شخصیت های رمان سمفونی مردگان بر اسا.pdf
    217.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
بعد از اتمام کتاب، خوندن این مقاله هم خالی از لطف نیست


تحلیل روان‌کاوانة شخصیت‌های رمان سمفونی مردگان بر اساس آموزه‌های زیگموند فروید و شاگردانش
نوع مقاله: علمی-پژوهشی
نویسندگان: سهیلا صلاحی‌مقدم[SUP]1[/SUP]؛ محبوبه اظهری[SUP]2[/SUP]
1 عضو هیئت علمی و استادیار دانشگاه الزهراء (س)
2 پژوهش‌گر پژوهشگاه هنرهای اسلامی
تعداد صفحات: 17

چکیده
این مقاله جستاری تحقیقی دربارۀ‌‌ بررسی روان‌کاوی شخصیت‌های رمان سمفونی مردگان، اثر «عباس معروفی»، است. عباس معروفی نویسندۀ‌‌ داستان‌‌های روان‌شناختی نو است؛ قصه‌ای که‌‌ در ادبیات انگلیسی به ‌‌نام «قصۀ‌‌ جریان سیال ذهن» یا «تک‌گفتاری ‌‌درونی» خوانده می‌‌شود. عباس معروفی با گریز به خاطرات کودکی و گذشتۀ‌‌ شخصیت‌‌های داستانش، هم‌‌چون یک روان‌کاو، به بررسی مشکلات و تعارضات درونی آن‌‌ها می‌‌پردازد. هدف این مطالعه تحلیل اختلالات و بیماری‌‌های روحی شخصیت‌‌های داستان سمفونی مردگان بر اساس نظریات روان‌کاوی زیگموند فروید (S. Freud) و شاگردان او، آلفرد آدلر (A. Adler) و ژاک لاکان (J. Lacan)، است. در ابتدای این مقاله، خلاصه‌‌ای از رمان آورده شده و در ادامه به تحلیل روان‌کاوانۀ شخصیت‌‌های «آیدین» و «اورهان» بر اساس نظریات فروید دربارۀ‌‌ ذهن و ساختار شخصیت، انواع عقده‌‌ها، و تأثیر غریزۀ‌‌ جنسی در منش فرد پرداخته شده‌ ‌است. بخش پایانی این مقاله به نتیجه‌گیری اختصاص دارد.
وای من نمیتونم دانلودش کنم: ( با گوشی ام نمیدونم چرا دانلود نمیشه
خودت نخوندنیش عزیزم؟ ی خلاصه ازش بگی؟
 

gharybeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی خوشحالیم ک در جمعمون هستید
اینا اسپم نیس اینا باعثه خوشحالیه ماس :دی
چرا موومان 1 رو بیشتر دوس داشتید؟

خواهش میکنم.... منم همینطور ... حس و حال داستان رو بیشتر دوست داشتم ، جذاب تر بود ، ورود روسها و تنشهای داخل شهر .... اینها به نظرم یه جورایی با عجله و بی مقدمه و همینجوری بیان شد... خلاصه یه خورده گنگ شروع شد ... گنگ ادامه پیدا کرد .... گنگ هم تموم شد ... البته همین اواخر وضعیت بهتر شد ... الان رسیدم به جایی که آیدین رفت رام اسبی، یا پدر اتاق آیدین رو آتیش زد و بقیه اتفاقاتی که در ادامه موومان یک هست ... دوباره داستان بهتر شده
 
آخرین ویرایش:

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
وای من نمیتونم دانلودش کنم: ( با گوشی ام نمیدونم چرا دانلود نمیشه
خودت نخوندنیش عزیزم؟ ی خلاصه ازش بگی؟


درباره شخصیتهای اورهان و آیدین گفته
خیلی مفصله
اگه نتونستی دانلود کنی بگو ایمیج بگیرم واست. ارزش خوندنو داره
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
خواهش میکنم.... منم همینطور ... حس و حال داستان رو بیشتر دوست داشتم ، جذاب تر بود ، ورود روسها و تنشهای داخل شهر .... اینها به نظرم یه جورایی با عجله و بی مقدمه و همینجوری بیان شد... خلاصه یه خورده گنگ شروع شد ... گنگ ادامه پیدا کرد .... گنگ هم تموم شد ... البته همین اواخر وضعیت بهتر شد ... الان رسیدم به جایی که آیدین رفت رام اسبی، یا پدر اتاق آیدین رو آتیش زد و بقیه اتفاقاتی که در ادامه موومان یک هست ... دوباره داستان بهتر شده

فک نمبکنم با عجله و همینجوری بیان شده باشن اون تیکه ها... اخه با توجه ب فضای داستان هم نیازی نیس ک ب این قسمتها زیاد پرداخته بشه چون ار موضوع اصلی دور میشه البته نظر منه هااااا ....وای من چقد دلم سوخت اناقشو اتیش زدن خیلی دردناک بود
 

gharybeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
فک نمبکنم با عجله و همینجوری بیان شده باشن اون تیکه ها... اخه با توجه ب فضای داستان هم نیازی نیس ک ب این قسمتها زیاد پرداخته بشه چون ار موضوع اصلی دور میشه البته نظر منه هااااا ....وای من چقد دلم سوخت اناقشو اتیش زدن خیلی دردناک بود

آره ... قبول دارم ، منم دوست نداشتم بیشتر از اون بیان شه ... کلا نمیدونم چجوری بگم اما اون صفحاتی که مربوط به دوران جنگ بود رو زیاد دوست نداشتم و اتفاقا فکر کنم داشت ذهن منو از جریان داستان کنار میزد که اواخر موومان دوم با تموم شدن حکایات جنگ و بخصوص با عاشقانه شدن فضا شرایط خیلی بهتر شد :D.... مثل موومان یک. تازه موومان سوم رو شروع کردم ... اگه منتظر من هستید برای اینکه بخواید دور سوم رو شروع کنید فکر کنم کمی عقب بمونید ... شما استارتشو بزنید ..من خودمو میرسونم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
سلام

من نقد بلد نیستم، ولی چون توسط دوست عزیزی دعوت شدم.

چن خطی ولو برا یادگار مینویسم!

به نظرم داستان نیم نگاهی به مسخ بوف کور و تلخی خانه ادریسی ها داشته.
نه به این شکل که کپی برابر اصل باشه، به این شکل که:
تلخی و مسخی که خواننده کتاب تجربه میکنه یه جورایی حس بوف کور و زنده میکنه!
خنده پیر مرد خنزر پنزری، غار غار کلاغ ها
برف برف و ...

شایدم یه جورایی مرید و مرادی هست نسبت کتاب ها.



خب همه دوستان فکر کنم مثل یه دادستان کار بلت اورهان مادر مرده رو خوب محکوم کردن.
از پلیدی و بدیش گفتن و افسوس کارای خوبی که نکرده بود و خوردن.
من میخوام مثل یه کار آموز وکالت _ که هنو خیلی کار داره یاد بگیره _ کمی در مورد اورهان بنویسم!
شاید هئیت منصفه کمی در موردش با تخفیف رای صادر کنن!

انسان جایز الخطاست، شاید هم ممکن الخطا باشه! و هیچ کس همیشه در یه کاری ثابت قدم نمیتونه باشه.
بجز افراد استثنائی، که تعدادشون خیلی کمه!
شرایط هم در تصمیم گیری های ما دخیل هستن.
محیطی که بزرگ شدیم، شرایط مالی، اجتماعی، افرادی که باهاشون در ارتباطیم و ...

میخوام یه مثالی بزنم:

کشتن حیوانات وحشی یه کار بد محسوب میشه!
ولی اگه مجبور باشیم در شرایط خاص برای زنده موندن،
یه حیوان وحشی رو سر به نیست کنیم!
شاید کسی ایراد نگیره برا کار ما.

خوردن گوشت هم نوع در هیچ مذهب و عرفی قابل قبول نیست.
شاید داستان تیم راگبی و شنیده باشین که پس از سقوط هواپیما
مجبور به آدم خواری شدن تا زنده بمونن.

پس شرایط در نوع زندگی و تصمیم ما حرف اول و میزنه.

تا وقتی کفشهای یکی رو نپوشیدی درباره راه رفتنش قضاوت نکن.

من همون قدر که دلم به حال یوسف و آیدا و آیدین داستان میسوزه!

شاید به حال اورهان هم ناراحت باشم، که آدم منفی داستان بود.

لطفا بد تعبیر نشه، تائیدی نیست برای کارهای بد اورهان.

هیچ وقت به کوچه بن بست ناسزا نگو

رنج بن بست بودن برای کوچه کافیست.


:gol:






به یاد داشته باش
که روزها و لحظه ها هیچ گاه باز نمیگردند
به زمان بیندیش، و شبیخون ظالمانه زمان!



ممنون از دوست خوبم بابت دعوت، که شب آخری
یه خط ولو بی ربط و با عجله، مثل شب امتحان اینجا نوشتم.
ببخشید اگه بی ربط بود با تاپیک و موضوع!
مرسی.
:gol:

 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام

من نقد بلد نیستم، ولی چون توسط دوست عزیزی دعوت شدم.

چن خطی ولو برا یادگار مینویسم!

به نظرم داستان نیم نگاهی به مسخ بوف کور و تلخی خانه ادریسی ها داشته.
نه به این شکل که کپی برابر اصل باشه، به این شکل که:
تلخی و مسخی که خواننده کتاب تجربه میکنه یه جورایی حس بوف کور و زنده میکنه!
خنده پیر مرد خنزر پنزری، غار غار کلاغ ها
برف برف و ...

شایدم یه جورایی مرید و مرادی هست نسبت کتاب ها.



خب همه دوستان فکر کنم مثل یه دادستان کار بلت اورهان مادر مرده رو خوب محکوم کردن.
از پلیدی و بدیش گفتن و افسوس کارای خوبی که نکرده بود و خوردن.
من میخوام مثل یه کار آموز وکالت _ که هنو خیلی کار داره یاد بگیره _ کمی در مورد اورهان بنویسم!
شاید هئیت منصفه کمی در موردش با تخفیف رای صادر کنن!

انسان جایز الخطاست، شاید هم ممکن الخطا باشه! و هیچ کس همیشه در یه کاری ثابت قدم نمیتونه باشه.
بجز افراد استثنائی، که تعدادشون خیلی کمه!
شرایط هم در تصمیم گیری های ما دخیل هستن.
محیطی که بزرگ شدیم، شرایط مالی، اجتماعی، افرادی که باهاشون در ارتباطیم و ...

میخوام یه مثالی بزنم:

کشتن حیوانات وحشی یه کار بد محسوب میشه!
ولی اگه مجبور باشیم در شرایط خاص برای زنده موندن،
یه حیوان وحشی رو سر به نیست کنیم!
شاید کسی ایراد نگیره برا کار ما.

خوردن گوشت هم نوع در هیچ مذهب و عرفی قابل قبول نیست.
شاید داستان تیم راگبی و شنیده باشین که پس از سقوط هواپیما
مجبور به آدم خواری شدن تا زنده بمونن.

پس شرایط در نوع زندگی و تصمیم ما حرف اول و میزنه.

تا وقتی کفشهای یکی رو نپوشیدی درباره راه رفتنش قضاوت نکن.

من همون قدر که دلم به حال یوسف و آیدا و آیدین داستان میسوزه!

شاید به حال اورهان هم ناراحت باشم، که آدم منفی داستان بود.

لطفا بد تعبیر نشه، تائیدی نیست برای کارهای بد اورهان.

هیچ وقت به کوچه بن بست ناسزا نگو

رنج بن بست بودن برای کوچه کافیست.


:gol:






به یاد داشته باش
که روزها و لحظه ها هیچ گاه باز نمیگردند
به زمان بیندیش، و شبیخون ظالمانه زمان!



ممنون از دوست خوبم بابت دعوت، که شب آخری
یه خط ولو بی ربط و با عجله، مثل شب امتحان اینجا نوشتم.
ببخشید اگه بی ربط بود با تاپیک و موضوع!
مرسی.
:gol:



حرفاتون کاملا درسته :gol:
درست میگید اون مسخی که تو سمفونی هست بی شباهت به مسخ بوف کور نیست
در مورد اورهان هم خیلی خوبه که از زاویه ی دیگری به شخصیت ایشون نگاه کردید
در واقع تو پی دی افی که دوستمون در مورد تحلیل روانکاوانه شخصیت اورهان و آیدین گذاشتند هم خوندیم
هم اورهان و هم آیدین قربانی تربیت غلط بچگیشون شدن و به دلیل رشد در یک محیط نامناسب عاطفی هر کدوم دچار اختلالاتی در شخصیتشون شدند که این اختلال در بزرگسالی در هر یک به شکلی نمود پیدا کرد
پدر و مادر در شکل گیری شخصیت اورهان و داشتن این نوع رابطه ی خصمانه با برادرش خیلی نقش داشتند و مقصر اصلی بودند
 

gharybeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همگی
خوب بالاخره منم کتاب رو تموم کردم ... مثل دوره قبلی بازم به عنوان آخرین نفر
مطمئنا نمیتونم بگم بهترین کتابی بود که خوندم .... اما به جرات میتونم بگم متفاوت ترینش بوده
تغییر مدام و لحظه به لحظه زمان نقل داستان اونم به دفعات و به زمانهای کاملا متفاوت، نقل قول و روایت داستان از زبان چند نفر که گاهی تو یه موومان چند بار راوی تغییر میکرد همه باعث شده بود که برای فهم بهتر مجبور باشیم دقیق تر بخونیم
البته من چون نسخه الکترونیکی رو میخوندم معمولا سر تغییر زمان کمی مشکل داشتم ... چون بین فرضا دو زمان مختلف هیچ کاما ... پاراگراف ... فاصله خطوط.... نشانه یا علامتی نبود، حالا نمیدونم تو نسخه چاپی و کتابی هم همینجوری بود یا نه ....
زیباترین موومان ، موومان سوم بود که داستان از طرف یه شخص مرده نقل میشد .... و من آخرش نفهمیدم سورملینا چرا مرد و داستان سورمه و آیدین بعد از موومان دوم و مرگ آیدا به کجا رسید ...و چیا اتفاق افتاد؟؟
موومان چهارم هم گنگ بود، به نظر مثل ذهن آیدین که دیوانه شده بوده .... درهم و نا مفهوم .... فقط با یه سری جمله و کلمه و متن از دل داستان
اینم من نفهمیدم که اورهان اون مغز چلچله رو به کی داد؟؟یعنی آیدین رو از قبل کشته بود؟؟ 30-40 صفحه آخر کتاب خیلی سنگین بود باید با دقت زیادی میخوندیم .. من نمیدونم دقتم کافی بود یا نه ؟؟... چون نفهمیدم حکایت چلچله رو ....یا اونجا که در اون قهوه خونه متروک شکسته شد و گرگها اومدن تو ... انتظار داشتم اونجا کار اورهان تموم شه که گویا خیال بود .... تو اون صفحات آخر چند جا حس کردم که اورهان مرده و حالا نویسنده تو عالم مرگ داره داستان رو ادامه میده که در ادامه دیدم نه گویا هنوز زنده هست و دست آخر طوری مرد که گویا خودکشی کرده بود(از نظر شاهدان احتمالی)... نقش آقای لرد هم تو اون صفحات زیاد شده بود ... خوب نفهمیدم چرا؟؟
حالا باز اگه چیزی به نظرم اومد حتما میگم .... اما ارزش یبار خوندن رو داشت .... به نظرم بیشتر از " زندگی در پیش رو" تو اولین دور کتاب خونی .... من اینو بیشتر پسندیدم ... اما بقول یکی از دوستان مطمئن نیستم بازم بخوام کتابی به همین سبک رو بخونم
 
آخرین ویرایش:
بالا