[نقد و گفتگو] پیرامون کتاب "سمفونی مردگان" اثر عباس معروفی

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
با سلام خدمت اعضای محترم باشگاه و علاقه مندان به مطالعه

با توجه به نظر سنجی که در تاپیک
[نظرسنجی انتخاب کتاب]دومین دور هم خوانی تالار کتابخانه | بهار 94صورت گرفت کتاب "سمفونی مردگان" با 18 رای از بین 5 کتاب دیگر از طرف شما عزیزان انتخاب شد تا در دومین دور همخوانی کتاب باشگاه مهندسان مورد مطالعه قرار بگیره.

هدفی که در این تایپیک به دنبال آن هستیم ، ابتدا معرفی کوتاهی از کتاب ، و نویسنده آن ، سپس نقد و بررسی این کتاب توسط شما دوستانی که کتاب رو مطالعه کردید و یا می کنید، است.

منظور از نقد و بررسی به هیچ عنوان بررسی اشکالات ادبی و نگارشی و ترجمه و ... نیست ، مواردی که برای نقد و بررسی در این تاپیک مورد نظر ماست شامل موارد زیر هست :

موضوع داستان و بیان نویسنده باعث جذب شما گردید؟ (یعنی زمانی که این کتاب رو در دست می گیرد دوست دارید ادامه بدید و زودتر به انتها برسید یا محتوا سنگین هست و نمی تونید سریع و پشت هم مطالعه کنید)
آیا در هنگام مطالعه کتاب موضوع ،پاراگراف،جمله یا کلمه ای بود که برای شما تداعی کننده ، جمله یا سخن و حتی شعر از نویسنده و شاعر دیگری باشه ؟ (اگر بله ، اون قسمت رو ذکر کنید)
کدام کارکتر برای شما جالب بود و ممکنه تا مدتی در ذهن شما ماندگار باشه ؟
تاثیر گذار ترین جمله کتاب از نظر شما کدام جمله بود؟


و به صورت کلی هر نظری درباره کتاب که فکر می کنید در موارد بالا گنجانده نشده و مورد نظر شما قرار گرفته و مایل هستید دوستانی که این مطالعه گروهی رو دنبال می کنند رو از دیدگاه خود مطلع کنید،در این تایپیک مطرح کنید. . . .



:warn:لطفا در این تایپیک فقط به ارسال مطالب مرتبط با نقد و بررسی کتاب "سمفونی مردگان " بپردازید و برای ارسال سایر نظرات خود در زمینه مطالعه گروهی و کتابهای پیشنهادی برای دوره های اینده از تایپیک های مرتبط استفاده کنید . :warn:



تاپیک های مرتبط:
دومین دور هم خوانی کتـــاب در باشگاه مهندسان ایران - بـــهار 94

[نظرسنجی انتخاب کتاب]دومین دور هم خوانی تالار کتابخانه | بهار 94

چگونگی نوشتن نقد بر کتاب




مطالعه کتاب از همین لحظه!!! آغاز میشه تا زمانی ک همه دوستان فرصت کنند و کتاب رو مطالعه کنن .. در این حین همه ما از نظرات و نقدهای شما عزیزان بهره خواهیم برد
امیدوارم این دوره هم مانند دوره قبل با استقبال خوب شما عزیزان همراه باشه

از حضورتون سپاسگزارم


 
آخرین ویرایش:

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز


*سمفونی مردگان*
عباس معروفی



معرفی محتوای کتاب:

"سمفوني مردگان" داستان زندگي خانواده اورخاني است. پدر، جابر اورخاني، يك تاجر موفق و سرشناس در كاروانسراي آجيل فروش‌هاست كه با همسر و چهار فرزندش در اردبيل زندگي مي‌كند.
يوسف، پسر بزرگ خانواده است كه از نظر پدر «بچه خنگي» است. [ص81 ] پس از او دوقلوها آيدا و آيدين هستند و در آخر اورهان كه «بر همه بچه‌ها ترجيح داشت» [ص 86]
داستان در بين سال‌هاي 1313 تا 1355 نقل مي‌شود. در زمان جنگ جهاني دوم، سال 1320، يوسف كه «هر روز از ايوان محو تماشاي چتربازها مي‌شد، روزي تصميم [مي‌گيرد] تا خودش پرواز كند» [ص 111]. پس با چتر بزرگ و سياه پدر از لبه بام پرواز مي‌كند و تبديل به چيزي مي‌شود بين آدم و حيوان. مرده و زنده. يك تكه گوشت. يك جانور كه مدام مي‌بلعد. [ص111]
پس از يوسف، حالا" آيدين پسر بزرگ و انگار بچه اول است و سختگيري در مورد او شروع مي‌شود" [ص 113]. پدر دوست دارد كه آيدين مثل او باشد و همراه او به حجره برود، اما آيدين مي‌خواهد ادامه تحصيل بدهد و فقط به خاطر صحبت‌هاي مادر كه هميشه از مساوي بودن حقوق او و اورهان مي‌گويد، حاضر مي‌شود كه موقتاً عصرها به حجره، نزد پدر برود. ولي اورهان كه مي‌خواست "وارث تنها" باشد و" طمع بيشتري براي تصاحب داشت" [ص 113]"رنج مي‌برد، حسادت مي‌كرد و مي‌خواست كه آيدين به همان درس و كتابش علاقمند باشد." [ص 120]
و اما «آيدا» دختري كه به خاطر زيبايي بيش از حد و تعصب و سختگيري پدر "در آشپزخانه نم مي‌كشيد" و " به سكوت خو مي‌گرفت و آنقدر بي حضور شده بود كه همه فراموشش كرده بودند"، "كلفت غريبه‌اي را مي‌مانست كه مبتلا به جذام باشد" [ص 90]
وقتي هفده ساله بوده، انوشيروان آباداني، تحصيل كرده آمريكا به خواستگاري او آمد. اما پدر مخالف ازدواج آن‌هاست و ...

فضاي وقوع داستان
:
فضاي داستان سمفوني مردگان بسيار تراژديك و غم‌انگيز است. مخصوصاً فضاي كنوني آن در سال 1355 در اردبيل كه پر از برف و سرماست و حتي كلاغ‌ها روي شاخه‌هاي درخت كاج پيا پي مي‌گويند: "برف، برف". فضايي كه سياهي درون اورهان را در تضاد با سفيدي برفهاي روي زمين بيشتر آشكار مي‌سازد و بي‌شباهت به "كوري " سفيد در رمان ژوزه ساراماگونيست.
سال‌هاي 1313 تا 1355 در اردبيل از ارزش سياسي زيادي برخوردار است. مخصوصاً در جنگ جهاني دوم كه روس‌ها، انگليس‌ها و آمريكايي‌ها هر يك چيزي را به تاراج مي‌برند. كارخانه پنكه سازي لرد، نماد حضور انگلستان و اينكه پس از مرگ آقاي لرد شركت "بايكوت" شروع به تبليغ مي‌كند، روي كارآمدن آمريكايي‌ها پس از انگليسي‌ها را در ذهن تداعي مي‌كند.
پس مي‌توان فضاي داستان را نه فقط محدود به اردبيل بلكه سمبليك (Symbolic) و به جاي تمام ايران در نظر گرفت.
حضور بارز برف و كلاغ در زمينه داستان هم حس سرما و مرده بودن شهر را تشديد مي‌كند، و هم داستان قابيل و هابيل و مضمون برادر كشي را تکرار می کند.

شخصيت پردازي
(characterization):

شخصيت پردازي در "سمفوني مردگان" هم به صورت توصيفي و هم تصویری صورت گرفته است. از ديدگاه پرويز كلانتري " اگر نويسنده مي‌خواهد شخصيتي را توصيف كند، خيلي فشرده و در دو – سه خط انجام مي‌دهد .... يعني معروفي با خط‌هاي خيلي ساده، صريح، قاطع و سايه‌روشن‌هاي خيلي خشن و تند و رنگ‌هاي گويا و كافي يك پرتره را تصوير مي‌كند."
اگر بخواهيم شخصيت‌ها را به دو دسته اصلي و فرعي تقسيم كنيم ، در ميان اصلي‌ها: پدر، آيدين، اورهان، اياز، مادر ، آيدا و يوسف، و در ميان فرعي‌ها: جمشيد ديلاق (دوست اورهان)، استاد دلخون، سورمه (همسر آيدين(، آقاي ميرزايان، عمو ناصر، و ... را خواهيم داشت.
در اين مجال كم فقط به بررسي سه شخصيت اول از اصلي‌ها مي‌پردازيم:

- آيدين: به معناي روشنايي، زلالي، يكدستي و يكپارچگي
"آيدين بچه سر راهي نبود. شيطان در رگ و ريشه‌اش وول مي‌خورد، توي گوش‌هاش وزوز مي‌كرد، او را به تقلا وامي‌داشت، و از او آدمي ساخته بود كه امان ديگران را ببرد و بي‌چاره كند، آرام و قرار نداشت." [ص 86]
آيدين روح زنده خانواده اورخاني بود:
"آيدين همه جا بود، تند و تند خبر مي‌آورد. از پنجره‌ها همه جا را زير نظر داشت و اتفاقاتي را كه در اطراف خانه مي‌افتاد، مو به مو گزارش مي‌كرد" [ص 98]
اما پس از اينكه بزرگ‌تر مي‌شود، برخلاف خواست پدر علاقمند به ادامه تحصيل است:
"در مدت كوتاهي همه مي‌دانستند كه شعر از او سرريز مي‌كند. رفته رفته غذا خوردن، خوابيدن، كتاب خواندن، حرف زدن و تمام رفتارش حالتي خاص يافت و آوازه‌اش در شهر پيچيد. آنقدر كه در بيست و دو سالگي مورد توجه دختران و زنان زيادي قرار گرفت" [ص 158]
وقتي در زير زمين كليسا شروع به كار مي‌كند، نقش عيسي مسيح نجار را ايفا مي‌كند، همان طور كه بارها سور ملينا به او مي‌گويد: " تو مسيح مني"، انگار كه او نقش پيامبري راهگشا را در جامعه غفلت زده و خفته ايفا مي‌كند و بعد بهلول وار به زندگي خود ادامه مي‌دهد.
شخصيت اين قهرمان (protagonist)، بسيار جامع (round) است ولي روح لطيف او در دو آتش سوزي پياپي نوشته ها و اشعارش خدشه‌دار مي‌شود و با خودسوزي تاي ديگرش آيدا، از رمق مي‌افتد.

-اورهان
"پدر اورهان را بغل كرد، دستش را به همه نشان داد كه مشت شده بود و نمي‌شد بازشان كرد. به خصوص در خواب، پدر گفت: "به اين دست‌ها نگاه كنيد. اين پسر مال جمع كن ميشود. زندگي مرا توي مشتش مي‌گيرد. پسر من است. اورهان" [ص 89]
و واقعاً اين ديد ماترياليستي در درون اورهان شكل گرفته بود. در حادثه غرق شدن قايق در شورآبي، "وقتي قايق چي با دستش چهار را نشان مي‌داد، او فكر مي‌كرد حتماً قايق را چهارهزار تومان خريده است." [ص 64] در حاليكه وي پيش از آن داشت از چهار فرزندش صحبت مي‌كرد.
در خانه اورخاني "اورهان بر همه بچه‌ها ترجيح داشت. شيرين زباني مي‌كرد، مثل يوسف ساكت بود، بيش از حد به پدر و مادر اتكا داشت، و همين پدر را راضي ميكرد. لقمه را در دهانش مي‌گذاشتند،شب روي زانوي پدر به خواب مي‌رفت "[ص 86 ] و اين اتكاي اورهان به پدر حتي در تكرارمداوم افكار پدر و طمع وارث بودنش در داستان مشهود است.
او كه مي‌خواست تنها دردانه پدر باشد، به حضور آيدين در حجره" حسادت مي‌كرد و مي‌خواست كه آيدين به همان درس و كتابش علاقمند باشد" [ص 120]

-پدر : جابر اورخاني
يكي از شخصيت‌هاي كليشه‌اي داستان كه مانند نامش (جابر، ستمگر، زورگو) در برابر روشنفكري آيدين مي‌ايستد. او در واقع همان پدر سختگير و متعصب هميشگي داستانهاست كسي كه تبعيض را ميان آيدين و اورهان به حداكثر مي‌رساند و در عين حال مي‌گويد:" آدم نبايد بين بچه هايش فرق بگذارد". نزديك شدن به اين پدر دست نيافتني براي آيدين آرزو شده بود و او" عادت كرده بود كه پدر را اخمو ببيند. گاه به وضوح مي‌ديد كه وقتي پدر از كنارش مي‌گذشت، او را نمي‌ديد و يا ناديده مي‌گرفت." [ص 150]
پدر كوچك و ريزه، مثل كشمش خشك مانده بود. برخلاف صداش كه آدم حيرت مي‌كرد اين صدا از كجاش در مي‌آيد. صدايي سرد و برنده. به تحكم صداي ماموران تامينات. پدر بزرگ در آخرين سفرش گفته بود" هميشه جابر بود و صداش. هيكلين يوخ. [ص 88]
اما همين پدر قساوت را در مورد دخترش به حد اعلا مي‌رساند، وقتي كه در عروسي او شركت نمي‌كند و نه تنها خانه، بلكه شهر را ترك مي‌كند.
قساوت پدر، تنهادر مورد دخترش آيدا ، زنش كه پس از 25 سال دست به روي او بلند مي‌كند، و پسرش آيدين كه تمام وسايلش را به آتش مي‌كشد خلاصه نمي‌شود.
او نيز قابيلي از جنس ديگر است. از روابط او با برادرش (ناصر)، همين بس كه رابطه برادري را ناديده مي گيرد و مي‌گويد: "شاشيدم به اين برادري" عين عبارتي كه بعدها اورهان در مورد آيدين به كار مي‌برد.
پدر با اينكه جانماز و مفاتيح [ص 127] اش را ترك نمي‌كند؛ اما چنان در بند خرافات و مجذوب حيله‌گري ايازها شده است كه رفتارش هيچ رنگ و بويي از مذهب حقيقي ندارد.
او كه با يك كسوف، تمام چهارستون بدنش به لرزه مي‌افتد، مثل طبلي از درون پوچ و توخالي است.

چرا سمفوني مردگان؟
الف- سمفوني
آنچه اين كتاب را از ساير آثار متمايز مي‌كند، ساختار آنست. ساختاري كه بر اساس قالب سمفونيك و با راويان متعدد در هر موومان (movement) شكل گرفته و مرتباً در ميان اول شخص و سوم شخص جا به جا مي‌شود. اين تكنيك در روايت داستاني كه با خاطرات (memory) درگير است، مي‌تواند بسيار موثر مي‌باشد.
الهام يكتا در "ازل تا ابد" صفحه 81 مي‌گويد:" [معروفي ] آگاهانه فصل‌هاي رمانش را چون موومان‌هاي سمفوني به فرم AßDßCßBßA مي‌نويسد.
خود مي‌گويد:
"از سال 64 بود كه اسم كار را گذاشتم سمفوني مردگان. چون همان موقع هم كه اين را مي‌نوشتم به فرم سمفوني نوشته مي‌شد. يعني شخصيت‌ها در ذهن من سازبندي شده‌اند. مي‌دانم كدام يك از شخصيت‌ها ويولن است، كدام ساز بادي مي‌نوازد و كدام طبل است."
معروفي پيش نوايي (اورتوري) نيز براي سمفوني خود مي‌نويسد:
"رمان به فرم سمفوني نوشته شد. مي‌دانيد كه معمولاً هر سمفوني چهار موومان دارد و يك مقدمه يا اورتور. آيه‌هاي قرآن اول سمفوني مردگان براي زينت يا دل استفاده نشده، بلكه يك اورتور است."
احمد طالبي نژاد در بخش خوانندگان "ازل تا ابد" صفحه 226 نظر خود را چنين مي‌گويد:
"ساختمان اين رمان از منطق كلاسيكي بهره‌مند است: منطق از كل به جزء رسيدن. در همان موومان يكم، تقريباً تمام قصه اصلي گفته مي‌شود. در موومان‌هاي بعدي جزء به جزء قصه باز مي‌شود. درست مثل يك سمفوني."
همين طور از پري وش گنجي در كتاب فوق، صفحه 228 آمده است كه:
"سمفوني مردگان مانند امواج سمفوني‌هاي چايكوفسكي جلو مي‌رود. در وسط تكه‌اي هست كه به قسمت قبل بر مي‌گردد و دوباره پس و پيش مي‌شود."

ب- مردگان
احمد شاملو در مورد سمفوني مردگان مي‌گويد: " اين كتاب به جاي اينكه سمفوني مردگان باشد و با آدميزاد سر و كار داشته باشد، بيش‌تر برايم تداعي گر اسيران خاك بود.
از آن جايي كه با مردن هيچ مشكل و مسئله ندارم، در نتيجه اين آدم‌ها چگونه مي‌ميرند، به خصوص آدم‌هايي كه مرگشان ادامه زندگيشان نيست، اصلاً برايم جالب نيست."
اما به نظر مي‌رسد كه شاملو در تعبير مردگان فقط مرگ فيزيكي را در نظر گرفته و به آز و مال اندوزي اورهان و پدر براي تفسير "اسيران خاك" بسنده كرده است.
"سمفوني مردگان"، حكايت جامعه غفلت زده و خاموشي است كه حتي آيدين با آن همه شور و نشاط و حيات، شايد تنها روح زنده جاري در "شهري كه زير برف مرده [است]" [ص36] زير بار مكافات و غفلت خفتگان كمرش مي‌شكند و تحمل نمي‌آورد و كارش به جنون مي‌كشد.
وقتي آيدين يكه و تنها بخواهد در" [شهري كه] مثل روزنامه كهنه‌اي پر از حرف و صدا و سكوت و مرده و زنده است، اما صداش در نمي‌آيد] "ص 34] زبان گويا و ناطق زنده‌ها باشد و با سيل مخالفت ايازها، و جابرها و اورهان‌ها، اين اسيران مجذوب خاموشي، سركوب شود، چه اميدي براي زنده بودن و زندگي مي‌توان يافت؟ آيا "وقتي كه در خانه‌[اي] را باز [كني] و همه آن آدم‌هاي زنده، با همهمه و شلوغيشان پا به فرار بگذارند. سكوت وحشتناك دم در [بغلت] كند، از پله‌ها بالا ببرد و روي تخت چوبي زهوار در رفته، لاي لحاف چرك مرده [بخواباند] "و" "بوي نفس مسلول" [ص 19] همه جا پيچيده باشد، جايي براي صحبت از زنده‌ها نيز باقي مي‌ماند؟

مضمون
(theme)
:
"....[قابيل] گفت من تو را البته خواهم كشت. [هابيل] گفت مرا گناهي نيست كه خدا قرباني پرهيزگاران را خواهد پذيرفت. اگر تو به كشتن من دست برآوري، من هرگز به كشتن تو دست بر نياورم كه من از خداي جهانيان مي‌ترسم. مي‌خواهم كه گناه كشتن من و گناه مخالفت تو هر دو به تو باز گردد تا اهل جهنم شوي كه آن آتش جزاي ستمكاران عالم است.
آن گاه پس از اين گفتگو، هواي نفس او را بر كشتن برادرش ترغيب نمود تا او را به قتل رساند و بدين سبب از زيانكاران گرديد.
آن گاه خداكلاغي را بر انگيخت كه زمين را به چنگال گود نمايد تا به او بنمايد كه چگونه بدن مرده برادر را زير خاك پنهان سازد. [قابيل] با خود گفت واي بر من، آيا من از آن عاجزترم كه مانند اين كلاغ باشم تا جسد برادر را زير خاك پنهان كنم؟
پس برادر را به خاك سپرد و از اين كار سخت پشيمان گرديد."
)قرآن مجيد، سوره مائده، آيه 26)
همان طور كه پيش از اين اشاره شد. "مقوله برادر كشي تم داستان است"( عطاا... مهاجرانی، بخش از چشم خوانندگان "ازل تا ابد") و در معناي وسيع‌تر سركوبي روشنفكري در داستان بسيار مشهود است.
هميشه ايازها و پدرها و اورهان‌هايي هستند كه با كوته انديشي خود مانع از رشد روشنفكراني چون آيدين مي‌شوند.
و با وجود ديد اگزيستنسياليستي معروفي، مي‌توان چنين برداشت كرد كه روشنفكر بودن و يا كوته بين شدن ما در گروي شرايطي است كه براي روحمان در نظر مي‌گيريم. و ما همانگونه كه هستيم، نبايد از دنيا برويم، بلكه بايد گذشته را پلي براي حركت به سوي آينده و بر طرف كردن نقص‌ها و ضعف‌ها قرار دهیم.


جملاتی زیبا از کتاب :

مردم پشت سر خدا هم حرف می زنند”
تنهایی را فقط در شلوغی می شود حس کرد .”
همیشه بچه ی اول مکافات دیگران را پس می دهد . “
به قول ایاز با دو دسته نمی شود بحث کرد : با سواد و بی سواد”
آدم تا داستان نخواند معنی زندگی را نمی فهمد


******************************************************************************************************************

معرفی نویسنده:


عباس معروفي در سال 1336 خورشيدي در تهران متولد شد. فارغ‌التحصيل هنرهاي زيباي تهران در رشته هنرهاي دراماتيك است و حدود يازده سال معلم ادبيات دبيرستان‌هاي تهران بوده است. نخستين مجموعه داستان او با نام «رو به روي آفتاب» در سال 1359 در تهران منتشر شد. پيش و پس از آن نيز داستان‌هاي او در برخي مطبوعات به چاپ مي‌رسيد اما با انتشار "سمفوني مردگان" بود كه نامش به عنوان نويسنده تثبيت شد.
در سال 1369 مجله ادبي" گردون" را پايه‌گذاري كرد و به طور جدي به كار مطبوعات ادبي روي آورد. سبك و روال وي در اين نشريه با انتظارات دولت ايران مغاير بود و موجب فشارهاي پي در پي و سرانجام محاكمه و توقيف آن شد.
معروفي در پي توقيف" گردون"، ناگزير به ترك وطن شد. او به آلمان رفت و مدتي از بورس خانه هاينريش بل بهره گرفت. اما پس از آن براي گذران زندگي دست به كارهاي مختلف زد. مدتي به عنوان مدير يك هتل كار كرد و پس از آن "خانه هنر و ادبيات" هدايت را كه كتابفروشي بزرگي است، در خيابان كانت برلين، بنياد نهاد و به كار كتابفروشي مشغول شد. و كلاس‌هاي داستان نويسي خود را نيز در همان محل تشكيل داد…


 
آخرین ویرایش:

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
سلااااامم
آخ جوووووون شرو شد
من کتابو پی.دی.افشو دانلود کردم و بزودی شرو میکنم
البته احتمالا چندروز نیستم..

مرسی ستایش و i am.. عزیزمممممم

فدات شم مرسی ک هستی و امیدوارم بعد از امتحاناتت باشی :دی و منور کنی تاپیک رو دوست عزیزمممممم : )
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
سلام من هم از اول ماه بعد میتونم شروع کنم :(درگیر امتحاناتم

سلام
اصلا موردی نداره شما هر وقت تونستید کتاب رو شروع کنید
هدف مطالعه کتاب هست بقیه موارد بهانه ای است برای ارایه نظراتمون و دور هم جمع شدن
البته امیدواریم شما هم ب این بخش برسید و از نظراتتون استفاده کنیم : )
 
آخرین ویرایش:

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کتابش هست که دانلود کنم ؟
منم از 27خرداد شروع میکنم البته اگه قبلش وسوسه نشم که بخونمش:redface:
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
سلام دوست عزیز
منم شروع میکنم تا چند روز آینده
ایشالا که به موقع هم بتونم تمومش کنم:smile:
سلام : )
بسیار عالییییی
از حضورتون کمال تشکر رو دارم : )
 
آخرین ویرایش:

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
کتابش هست که دانلود کنم ؟
منم از 27خرداد شروع میکنم البته اگه قبلش وسوسه نشم که بخونمش:redface:

سلام : )
خوب بهتره ک اول کتاب رو خریداری کنید اگر نشد از کتابخونه ب امانت بگیرید و اگر نشد پی دی اف کتاب رو مطالعه کنید ک بله برای دانلود موجود هست کتاب
هرچندخودم معتقدم ک نفس عمل مهمه ولی خوب : )

همونطور ک گفتم فرصت مطالعه تعیین نکردم ک همه دوستان برسن و کتاب رو بخونن.. موردی نداره : ) ولی اگر وسوسه بشید ک چ بهتر :دی
 

shakiba.h

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام : )
خوب بهتره ک اول کتاب رو خریداری کنید اگر نشد از کتابخونه ب امانت بگیرید و اگر نشد پی دی اف کتاب رو مطالعه کنید ک بله برای دانلود موجود هست کتاب
هرچندخودم معتقدم ک نفس عمل مهمه ولی خوب : )

همونطور ک گفتم فرصت مطالعه تعیین نکردم ک همه دوستان برسن و کتاب رو بخونن.. موردی نداره : ) ولی اگر وسوسه بشید ک چ بهتر :دی

وسوسه بشم ترم اخر مشروط میشم ...:D
مچکرم تهیه میکنم دوس دارم تو نقدش باشم پس زمانشو لطفا جوری تنظیم کنید که مشتاقایی مثل من برسن بخوننش:smile:
از زحماتت ممنونم موفق و پایدار باشی
:gol::gol:
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
من فصل اخر این کتابو دارم میخونم!!!
فقط بگم کتابیه ک با بقیه کتاب خوندنش فرق داره!
حسش بود بیشتر میام دربارش صحبت میکنم
 

mech.shima

دستیار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
منم از امروز شروع میکنم
فقط کاش میگفتید که تا کی وقت داریم؟!
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کتاب رو دقیقا ماه قبل خوندم .
اینکه کتاب هر فصلش از زبان یک شخصیت هست جالبش کرده .
حالا دوستان بخونن بعد میام نظرمو میگم :gol:
 

SaNaZ Sa

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون i am... از اطلاع رسانیت:gol:

منم باید از کتابخونه بپرسم اگر داشتن در اولین فرصت شروع میکنم به خوندنش!
فعلا سه تا رمان از کتابخونه دستمه باید پسشون بدم تا یکی جدید بهم بدن :D
 

nazanin1991

دستیار مدیر تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
آخرین ویرایش:

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
من فصل اخر این کتابو دارم میخونم!!!
فقط بگم کتابیه ک با بقیه کتاب خوندنش فرق داره!
حسش بود بیشتر میام دربارش صحبت میکنم


دقیقا ..
اوایلش خیلی گیج میشی، نمی دونی چیه به چیه
تازه از وسطاش می فهمی قضیه چیه و تازه شخصیت ها واست رو میشن
سال بلوای معروفی رو هم خوندم، اونم همینطوریه، کلا فکر می کنم یه جورایی این سبک معروفیه
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
دقیقا ..
اوایلش خیلی گیج میشی، نمی دونی چیه به چیه
تازه از وسطاش می فهمی قضیه چیه و تازه شخصیت ها واست رو میشن
سال بلوای معروفی رو هم خوندم، اونم همینطوریه، کلا فکر می کنم یه جورایی این سبک معروفیه
چ ایهام جالبی داشت این جمله :دی

دوستان هنو ما شرو نکردیماااااا :|
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
چ ایهام جالبی داشت این جمله :دی

دوستان هنو ما شرو نکردیماااااا :|


راست میگیا :دی

من قبلا خونده بودم این کتابو، البته برای نقد و اینا فکر می کنم باز باید یه نگاهی بندازم بهش
خیلی مشتاقم که نظر بقیه رو هم در مورد این کتاب بدونم

دوستانی که امتحان دارند می تونند همین فایل صوتی رو که دوستمون گذاشتند رو دانلود کنند و تو وقت استراحت یا قبل از خواب گوش بدن، فکر می کنم راحت ترم هست

الان فایل صورتیشو دانلود کردم و یه جاهاییشو گوش دادم، با صدای یه خانومه
 
آخرین ویرایش:

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

MEHRNOOSH.D

عضو جدید
کاربر ممتاز
عه من نبودم ک تو نظرسنجی شرکت کنم....سمفونی مردگان...کتاب جالبی ب نظر میاد و چ خوب ک نویسنده ش ایرانیه...
من هم در اصرع وقت حتما میخرمش و شروع میکنم...موفق باشید
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز

nasrin_arch

عضو جدید
سلام
من یه پی دی اف از این کتاب خوندنی پیدا کردم
کیفیتش زیاد خوب نیست . البته اگه بخریم خیلی بهتره . من که فعلا از سال قبل مشغول خرید کتابهای اقای دکتر گلابچی هستم . تمومی ندااااااااااااارن به خدا
مشاهده پیوست Samphony Of The Dead.pdf
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
نکته هایی که از این کتاب استباط کردم گفتم بگم بقیه هم بدونن:

وقتی شروع به خوندم این کتاب می کنید شاید تا 30صفحه اول هیچی سردرنیارین از داستان!و طرز نوشتاری این داستان ممکن است کمی اذیتتون کنه!چون :

مرتب از زمان حال به گذشته میره دوباره از گذشته میاد به حال!...ی پاراگراف از زبان یکی گفته ی پاراگراف از زبان کس دیگه و ی پارگراف بصورت سوم شخص!حتی گاهی ممکن هست گیچ بشید الان این قسمت از زبان کی هست!!:D(منکه اینجوری بودم چون اصلا تاحالا چنین سبک کتابی نخونده بودم و همین کتابو برام جذاب تر میکرد )

و اگر به این سبک کتاب ها اشنایی نداشته باشین ممکن هست اوایل با خوندن کتاب احساس خستگی کنید..ولی ادامه بدین و توصیه میکنم با دقت و ارامش بخونین نه از روی عجله!!
چون این دست کتاب ها بنظر بنده اگه بخوای باعجله بخونی نه تنها هیچی ازش نمی فهمی داستان هم برات خسته کننده میشه!

با حوصله بخونید و لذت ببرید:redface:


 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نکته هایی که از این کتاب استباط کردم گفتم بگم بقیه هم بدونن:

وقتی شروع به خوندم این کتاب می کنید شاید تا 30صفحه اول هیچی سردرنیارین از داستان!و طرز نوشتاری این داستان ممکن است کمی اذیتتون کنه!چون :

مرتب از زمان حال به گذشته میره دوباره از گذشته میاد به حال!...ی پاراگراف از زبان یکی گفته ی پاراگراف از زبان کس دیگه و ی پارگراف بصورت سوم شخص!حتی گاهی ممکن هست گیچ بشید الان این قسمت از زبان کی هست!!:D(منکه اینجوری بودم چون اصلا تاحالا چنین سبک کتابی نخونده بودم و همین کتابو برام جذاب تر میکرد )

و اگر به این سبک کتاب ها اشنایی نداشته باشین ممکن هست اوایل با خوندن کتاب احساس خستگی کنید..ولی ادامه بدین و توصیه میکنم با دقت و ارامش بخونین نه از روی عجله!!
چون این دست کتاب ها بنظر بنده اگه بخوای باعجله بخونی نه تنها هیچی ازش نمی فهمی داستان هم برات خسته کننده میشه!

با حوصله بخونید و لذت ببرید:redface:



کتاب ( از من او ) از امیر خوانی هم به این سبکه -من فعلا سمفونی رو نخوندم با توضیح شما تشویق شدم زودتر شروعش کنم :book::thumbsup:
 

gharybeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستانی که سیستم عامل گوشی موبایلشون اندروید یا ios هست و میخوان محتوای این کتاب رو بصورت کامل خریداری کنن میتونن از اپلیکیشن فیدیبو استفاده کنن .... کتابهای زیادی رو بصورت قانونی میفروشه ..
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
من کتاب رو دقیقا ماه قبل خوندم .
اینکه کتاب هر فصلش از زبان یک شخصیت هست جالبش کرده .
حالا دوستان بخونن بعد میام نظرمو میگم :gol:

نکته هایی که از این کتاب استباط کردم گفتم بگم بقیه هم بدونن:

وقتی شروع به خوندم این کتاب می کنید شاید تا 30صفحه اول هیچی سردرنیارین از داستان!و طرز نوشتاری این داستان ممکن است کمی اذیتتون کنه!چون :

مرتب از زمان حال به گذشته میره دوباره از گذشته میاد به حال!...ی پاراگراف از زبان یکی گفته ی پاراگراف از زبان کس دیگه و ی پارگراف بصورت سوم شخص!حتی گاهی ممکن هست گیچ بشید الان این قسمت از زبان کی هست!!:D(منکه اینجوری بودم چون اصلا تاحالا چنین سبک کتابی نخونده بودم و همین کتابو برام جذاب تر میکرد )

و اگر به این سبک کتاب ها اشنایی نداشته باشین ممکن هست اوایل با خوندن کتاب احساس خستگی کنید..ولی ادامه بدین و توصیه میکنم با دقت و ارامش بخونین نه از روی عجله!!
چون این دست کتاب ها بنظر بنده اگه بخوای باعجله بخونی نه تنها هیچی ازش نمی فهمی داستان هم برات خسته کننده میشه!

با حوصله بخونید و لذت ببرید:redface:


سلام : )
اره نکته خیلی جالبیه ک در هر موومانش از زبان ی شخصیتی گفته شده و به صورت مداوم داره زاویه دید رو تغییر میده


نمیدونم کتاب خشم و هیاهوی فاکنر رو خوندید یا نه یا همونطور ک دوستمون اشاره کردن
سال بلوای معروفی رو هم خوندم، اونم همینطوریه، کلا فکر می کنم یه جورایی این سبک معروفیه

در موومان يكم، دو نوع روايت وجود دارد. زاويه ديد سوم شخص محدود ، راوي وقايع زمان حال است و ديگري اول شخصي كه گذشته را روايت مي‌كند. رواي سوم شخص بي‌طرف است و صرفاً آنچه مي‌بيند، بيان مي‌كند ولي چون هميشه همراه اورهان است، دانايي كل نيست. اما" هرجا «من» راوي به سخن در مي‌آيد، عريان كردن درون و پرده برداشتن از پليدي‌ها و خباثت‌هاي پنهان شده زير نقاب مردم فريب اورهان است. با این وجود، اين" من" به تدريج تغيير موضع مي‌دهد. ابتدا حق به جانب است، اما با هر قدمي كه به سوي مرگ بر مي‌دارد، از منيت خود مي‌كاهد و مي‌پذيرد براي ديگران نيز بايد جايي قائل باشد."
گرچه در برخي قسمت‌ها حضور دو راوي مجزا كاملاً قابل درك است، اما در حالت كلي تفكيك اين دو كار ساده‌اي نيست.
در ابتداي موومان، سوم شخص وقايع را بازگو مي‌كند. و اين گريز به خاطره‌ها و گذشته، در صفحه 15، در پاراگراف جداگانه‌اي اتفاق مي‌افتد.
در بعضي جملات نيز زواياي ديد، طوري در هم پيچيده‌اند كه تميز دادن دو نوع راوي به راحتي قابل تشخيص نيست و حتي پاراگراف جداگانه‌ براي تفكيك آن در نظر گرفته نشده استمانند صص 30، 34، 35 و 36

"راوي موومان دوم، سوم شخص داناي كلي است كه گرچه بيش‌تر به آیدین نظر دارد، اما در مواردي سراغ يوسف مي‌رود و حتي افكارش را بيان مي‌كند. يا زمانيكه آيدين در اتاق مشغول مطالعه است، [ص81] چگونگي آمدن آباداني را به خواستگاري آيدا توصيف مي‌كند [ص 128] و صفحات 200 تا 202 روايت حوادثي است كه در غياب آيدين رخ مي‌دهد."

در موومان سوم، به نظر مي‌رسد كه راوي، اول شخص سورمليناست. اما چند نكته در مورد او به چشم مي‌خورد: يكي اينكه در اواخر موومان مشخص مي‌شود كه سورملينا مرده است: و انگار راوي از زبان سورمليناي مرده سخن مي‌گويد: صص242،258، 264 و 265 و ديگري اينكه سورملينا به درون ذهن آيدين كاملاً دسترسي دارد و از دريچه ذهن او حتي احساساتش را نسبت به خودش درك مي‌كند:
ص 223: "يكي بهش گفت سلام. نشنيد. واقعاً نشنيد. داشت به من فكر مي‌كرد."
صص 225، 226، 227، 230، 251 و 258.

اما موومان چهارم؛ تك گويي ذهني آيدين در كسوت سوجي ديوانه است. به اين دليل كه "سوجي رانده و مانده از همه كس و همه جاي ديگر همكلامي جز خود ندارد" و در آخر روايت موومان يكم 2، كاملاً مشابه موومان يكم و در واقع ادامه آنست.
 
بالا