[نقد و گفتگو] پیرامون کتاب "ترس و لرز" اثر کی یر کگور

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
با سلام خدمت اعضای محترم باشگاه و علاقه مندان به مطالعه

با توجه به نظر سنجی که در تاپیک [نظرسنجی] انتخاب کتاب سومین دور هم خوانی تالار کتابخانه | پاییز 94 صورت گرفت کتاب "ترس و لرز" از بین سایر کتاب ها از طرف شما عزیزان انتخاب شد تا در سومین دور هم خوانی کتـــاب در باشگاه مهندسان ایران -پاییز 94 مورد مطالعه قرار بگیره...

هدفی که در این تایپیک به دنبال آن هستیم ، ابتدا معرفی کوتاهی از کتاب ، و نویسنده آن ، سپس نقد و بررسی این کتاب توسط شما دوستانی که کتاب رو مطالعه کردید و یا می کنید، است.
منظور از نقد و بررسی به هیچ عنوان بررسی اشکالات ادبی و نگارشی و ترجمه و ... نیست ،مواردی که برای نقد و بررسی در این تاپیک مورد نظر ماست شامل موارد زیر هست :
_موضوع داستان و بیان نویسنده باعث جذب شما گردید؟ (یعنی زمانی که این کتاب رو در دست می گیرد دوست دارید ادامه بدید و زودتر به انتها برسید یا محتوا سنگین هست و نمی تونید سریع و پشت هم مطالعه کنید)
_آیا در هنگام مطالعه کتاب موضوع ،پاراگراف،جمله یا کلمه ای بود که برای شما تداعی کننده ، جمله یا سخن و حتی شعر از نویسنده و شاعر دیگری باشه ؟ (اگر بله ، اون قسمت رو ذکر کنید)
_ کدام کارکتر برای شما جالب بود و ممکنه تا مدتی در ذهن شما ماندگار باشه ؟
_تاثیر گذار ترین جمله کتاب از نظر شما کدام جمله بود؟
و
به صورت کلی هر نظری درباره کتاب که فکر می کنید در موارد بالا گنجانده نشده و مورد نظر شما قرار گرفته و مایل هستید دوستانی که این مطالعه گروهی رو دنبال می کنند رو از دیدگاه خود مطلع کنید،در این تایپیک مطرح کنید.

.
.
.
:warn: لطفا در این تایپیک فقط به ارسال مطالب مرتبط با نقد و بررسی کتاب " ترس و لرز " بپردازید و برای ارسال سایر نظرات خود در زمینه مطالعه گروهی و کتابهای پیشنهادی برای دوره های اینده از تایپیکهای مرتبط استفاده کنید .:warn:


تایپیک های مرتبط :
[h=1]سومین دور هم خوانی کتـــاب در باشگاه مهندسان ایران -پاییز 94
[/h][h=1] [نظرسنجی] انتخاب کتاب سومین دور هم خوانی تالار کتابخانه | پاییز 94
[/h]چگونگی نوشتن نقد بر کتاب

 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز


*ترس و لرز*
کی یر کگور
معرفی محتوای کتاب:

ترس و لرز از آن کتاب های یگانه است. کتابی که برای "جاودانه کردن نام" کگور کافی بود. واکاوی موبه موی ماجرای ابراهیم و به چالش کشیدن عقل فلسفی در مواجهه با آن. راهکار کگور آنچنان که می دانیم "جهش ایمانی" است.ابراهیم در مواجهه با پروردگار از "امر اخلاقی" فراتر می رود؛ چه ، بردن فرزند به قربانگاه هیچ نشانه ای از اخلاق ندارد... پس حقیقت را چگونه باید شناخت ؟ آنجا که زبان بران عقل از گفتن باز می ماند....

اگر وجداني ابدي و جاويدان در آدمي وجود نداشت، اگر در اساس و عمق هرچيز، تنها مايه اي وحشي موجود بود، نيرويي كه با چرخش بر شهوات و اميال تاريك هرچيز را بزرگ يا ناچيز مي ساخت، اگر بيهودگي و پوچي ژرف و سيري ناپذيري در دورن هرچيز، مكتوم بود، در آن صورت زندگي چه چيز بجز ياس و نااميدي بود؟...

این کتاب را محسن فاطمی (در سال ۱۳۷۳) و عبدالکریم رشیدیان (در سال ۱۳۷۸) به فارسی ترجمه کرده‌اند.


------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
معرفی نویسنده:

کِی یرکگور در کپنهاگ دانمارک در 1813م به دنیا آمد. در خانه به طور جدی آموزش فلسفه دید. پدری عمیقاً مذهبی، احساساتی و احتمالاً پریشان حال داشت که از افسردگی ( مالیخولیایی) رنج می برد و گمان می کرد که خدا وی و خانواده اش را نفرین کرده است. وی، زمانی که در دانشگاه کپنهاگ الهیات می خواند، به شدت به مخالفت با فلسفه هگل که در آن زمان بسیار پرطرفدار بود، پرداخت. او معتقد بود که "فقدان فرد گرایی و ماهیت نظام مند فلسفه هگل" نمی تواند به فرد بگوید و کمک کند که چگونه زندگی کند یا چه کاری انجام دهد؟اما اینکه در نهایت خود او آیا توانست چنان فلسفه ای بپروراند که بتواند به فرد چگونه زیستن را بیاموزد ظاهرا پاسخ این سوال نمی تواند مثبت باشد..

او به خاطر ظرافت طبع، مهربانی و جذابیت های شخصیتی اش محبوب دیگران بود، اما در تنهایی اش به شدت افسرده بو د او این افسردگی ها را در پس شوخ طبعی های گزنده پنهان می کرد. وی که سخت در تلاش برای پیدا کردن معنای حیات بود، کشیشی لوتری شد و ازدواج کرد، اما پس از مدتی حالش از هر دوی این ها به هم خورد و علاقه اش را، هم به زناشویی و هم به دین ِمکتبی شده، از دست داد. از همسرش جدا شد و بقیه عمر کوتاهش را به چاپ آثارش با چندین نام مستعار سپری کرد. وی که ناشناس باقی مانده بود، درچهارم نوامبر سال 1855 درگذشت وی وصیت کرده بود که در مراسم خاکسپاری اش کشیشی حضور نیابد و مراسم رایج مذهبی نباید بر گور او اجرا شود، در مراسم خاکسپاری اش برادرش میان سخنان کشیش پرید و اعتراض کرد که وی مخالف سرسخت کلیسا بود و چگونه می توان او را از اهل کلیسا دانست. چند دهه پس از مرگش آثارش خوانده شدند و مورد تحسین انسانِ آن روز قرار گرفتند و او به عنوان پدر اگزیستانسیالیسم آوازه یافت.

او معتقد بود که هیچ مقصد ذاتی در جهان وجود ندارد که بتوان آن را فهمید یا با برهان عقلانی وجودش را اثبات کرد. بر این باور بود که جهان و حیات موجود در آن هیچ مقصود و هدفی ندارد. به علاوه خدا را نمی توان با بیان عقلانی اثبات کرد. و هیچ کدام از این ها را نمی توان اثبات کرد. طبق گفته ی او تنها چیزی که فلسفه می تواند توضیحش دهد، این است که ما افرادی منزوی هستیم و اینکه توانایی "انتخاب" داریم. تجربه ی انسانی از این لحاظ منحصر به فرد است که هر کدام از ما آفریده ای منزوی هستیم که به خاطر اختیارمان توانایی انتخاب داریم.

این اختیار در انتخاب کردن به اضطراب درونی ما دامن می زند و در نهایت به احساس انزوا و انفراد میرسد. از این رو کِی یرکه گارد توصیه می کند که هر کدام از ما باید "جهش ایمان" را تجربه کنیم. یعنی، تصمیم بگیریم که زندگی اتفاق بیفتد اگر چه نتوانیم اثباتش کنیم. وی این را می گوید و همواره معتقد است "برهان منطقی" برای اثبات خداوند ممکن نیست. و بدون اینکه به دنبال منطقی باشیم یک روزی در چیزی باورش می کنیم.
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
سلام
من دیروز کتابو خریدم و 40 صفحه اولشو خوندم
ولی اصلا کتابش برای من جذاب نیست و هیچ کششی ایجاد نمیکنه که بخوام ادامش بدم


اقای مهندس فرزاد پیشنهاد دادن بیاید پاسخگو باشید :دی
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
اقای مهندس فرزاد پیشنهاد دادن بیاید پاسخگو باشید :دی
سلاممم.
خب ما پیشنهاد دادیم دیگه خود دوستان رای دادن:)

ولی کتابای فلسفی کلا برای اشخاصی که دنیا رو بدیعی(درست نوشتم؟)میدونن جذابیتی نداره.
فلسفه اگه از طریق آزمایشگاه فلسفه که این آزمایشگاه وجود خود اشخاصه ،درک نشه ،صرفا در حد لفظ باقی میمونه.
بهرحال خودتون هم کتابای فلسفی رو بعنوان یه شاخه در نظر گرفته بودید.نه؟
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
سلاممم.
خب ما پیشنهاد دادیم دیگه خود دوستان رای دادن:)

ولی کتابای فلسفی کلا برای اشخاصی که دنیا رو بدیعی(درست نوشتم؟)میدونن جذابیتی نداره.
فلسفه اگه از طریق آزمایشگاه فلسفه که این آزمایشگاه وجود خود اشخاصه ،درک نشه ،صرفا در حد لفظ باقی میمونه.
بهرحال خودتون هم کتابای فلسفی رو بعنوان یه شاخه در نظر گرفته بودید.نه؟

بله بله درسته
شما کتاب رو مطالعه کردید درسته؟ شما یه کم در موردش حرف بزنید تا دوستان هم ترغیب بشن به خوندنش : )
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:
سلاممم.
خب ما پیشنهاد دادیم دیگه خود دوستان رای دادن:)

ولی کتابای فلسفی کلا برای اشخاصی که دنیا رو بدیعی(درست نوشتم؟)میدونن جذابیتی نداره.
فلسفه اگه از طریق آزمایشگاه فلسفه که این آزمایشگاه وجود خود اشخاصه ،درک نشه ،صرفا در حد لفظ باقی میمونه.
بهرحال خودتون هم کتابای فلسفی رو بعنوان یه شاخه در نظر گرفته بودید.نه؟

من تا بحال کتاب فلسفی نخوندم یعنی علاقه ای هم بهش ندارم
ولی سعیمو میکنم این کتاب رو ادامه بدم شاید در ادامش نظرم عوض شد.
امیدوارم بقیه دوستان از خوندنش لذت ببرن
سپاس: gol:
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلاممم.
خب ما پیشنهاد دادیم دیگه خود دوستان رای دادن:)

ولی کتابای فلسفی کلا برای اشخاصی که دنیا رو بدیعی(درست نوشتم؟)میدونن جذابیتی نداره.
فلسفه اگه از طریق آزمایشگاه فلسفه که این آزمایشگاه وجود خود اشخاصه ،درک نشه ،صرفا در حد لفظ باقی میمونه.
بهرحال خودتون هم کتابای فلسفی رو بعنوان یه شاخه در نظر گرفته بودید.نه؟

عاغا ببخشید من الان حرف های شما رو هم متوجه نشدم چه برسه به کتاب:cry:


+یه وقت پستم اسپم نباشه؟ اگه اسپمه پاک کنم :|
 

سیامک ترکاشون

متخصص مباحث اجرایی عمران
کاربر ممتاز
با سلام به دوستان:
انچه که بعرض میرسد یک نظر شخصی وخلاصه وفشرده بنده از این کتاب است.
کتاب ترس ولرز :سورن .کی یر گکارد:soren kiergegard نویسنده دانمارکی را بیشتر یک اثر فلسفی میدانم تا روایت واثری داستانی -نویسنده با نگرش فلسفی عمیق وموشکافانه ونه با دید مذهبی صرف به ماجرای پیامبر بزرگ توحید ابراهیم (ع) در عهدعتیق (تورات) ومسیح(ع) ومریم (س) در عهد جدید(انجیل) در کل کتاب نگریسته وانرا وجه تمثیل سئوالات وبحث ونتیجه گیریهای دقیق وچالش برانگیز فلسفی خود قرار میدهد.چرا که از رجوع به مکاتب فلسفی دوران خود جواب قابل قبول خود را نمی گیرد.بحث در انچه کگارد مطرح میکند بسیار مفصل است ودراین مقوله مختصر ومحدودیتی که مدیریت محترم تذکر داده اند-نمی گنجد. چراکه چنین پرسشهای عمیقی بالطبع پاسخهایی ژرف در خور خود می طلبد. بنابراین فقط می توانم فهرست وار نظرم را بگویم:
1-نخستین مواردی که" کگار " بعنوان پیش درامد در خلال روایت ذبح اسحق(که در متون اسلامی از فرزند دیگر ابراهیم-یعنی اسماعیل یاد شده است وعید قربان) بصورت ان موارد چالش برانگیز فلسفی مطرح میکند ومو شکافانه جلو میرود:رابطه انسان با زندگی واتفاقات ان در مقاطع زمانی مختلف وخود علل وجود این مقاطع زمانی و مورد بسیارمهم :عشق است."کگار" از خودش وعشق به دختری بنام "رگینا"یا همان "رجینا"(بانگلیسی) که قرار بوده با ازدواج کند یاد کرده است. اوتصویری ایده ال وزیبا ورویایی از دختری که باید به همسری برگزیند دارد(مثل همه مردان) ورجینا را منبطق بران میبیند. سئوال مهم نویسنده از خود ودرواقع از کل جامعه بشریت ودر نهایت فلسفه -این است:ایا عشق او به رجینا حقیقی است؟اگر چنین است چرا اگر با او ازدواج کند دیگر ان رجینای ایده ال ورویایی در ذهن موجودیت خود را از دست میدهد؟چرا که در واقعیت (مقطع دیگری از زمان) جای گرفته است. بنابراین ایا او حق دارد بخاطر یک ایده ذهنی (چیزی که حتی بنطر فروید می تواند از امیال غریزی سرچشمه گرفته باشد) زندگی این دختر را با ازدواج خود عوض کند؟.از کجا باید پی برد مورد او "عشق به معنای عشق" است؟. یاد ان روایت عشق مجنون افتادم که لیلی را بخاطر ان "لیلای ملکه ذهن خود" می خواست ودربدر کوی عشق او بود.وچون به لیلی رسید -دید او ان معشوقی که سالها در پی او بوده نیست. یعنی از خیال به واقعیت رسید.شاید خود پرستی!-چون تصویر ذهنی خویش را دوست داشت نه خود لیلی واقعی وانچه وجود داشت. وفهمید سالها خود را(خیال ذهنی خود) دوست داشته است!.البته این مثال بود اوردم کاری به صحت یا افسانه بودن ان ندارم.
کگار-از مراجعه به مکاتب بزرگ فلسفی :هگل ودکارت مایوس می شود. وسعی در جستن پاسخ در مذهب می کند. اما در مطالعه فلسفی خود از مهمترین رویداد یزرگترین پیامبر خداوند ونیای پیامبران دیگر -ابراهیم-به سئوال اصلی ونهایی ویا چالشی بزرگتر میرسد وانرا مطرح می کند.:ایمان!نفس وواقعیت ایمان چیست؟.انتزاعی وجدای از ذهن؟. -درحوزه اخلاق؟.واز اینجا محور سخنان "کگار "بر موضوع ایمان دورمی زند.واو برمبنای ایات انجیل در باره ابراهیم مسائل وچالش های فلسفی خود را مطرح می کند. والبته با همان دید اومانیستی واگزانسیالیستی که خود بانی انست. ایمان هگلیسم را طرد می کند-همچنان که هگلیسم ایمان را نابود می کند. ایمان امری درونی است ودر ایمان فرد خدا را تو خطاب می کند چرا که دررابطه خصوصی با اوست. این همان حوزه تنهایی عطیم است که با همراه نمی توان در ان وارد شد ودر ان اوای هیچ بشری شنیده نمی شود.خدا وندکسی را مجازات نمی کند -امتحان می کند.زمانی من میتوانم با "رجینا" ازدواج کنم که:ایمانی ابراهیم گونه داشته باشم.ولی من می توانم ابراهیم باشم؟!. وپاسخ کگار به خودش منفی است. ابراهیم از مرزهای اخلاق انسانی عبور کرد و بخاطر ایمان حاضر به ذبح فرزند شد.
یعقوب (ع) نیز ازمایش شد-همانطور که ایوب(ع) ویوسف(ع) و...دیگر رسولان ازمایش شدند.اما امتحان ابراهیم از همه انها مشکل تر بود.
2- دراین مرحله ودر رده بالاتر از سئوالات فوق-کگار خود"
ایمانرا به چالش میکشد: ایا ایمان همانست که روحانیت تمام مذاهب در نقل رویداد ذبح از ابراهیم ترسیم می کنند؟. ایا عمل ابراهیم وتصمیمی چنان مشکل گرفت و مالیدن کارد برحلق تنها فرزند-سرچشمه از ایمانی حقیقی وخالص واز منشاء عشقی واقعی (فقط خدا رادیدن-نه خود را دیدن) بود یا از خودپرستی ذهنی او(بخاطر اثبات ایمان خود به ضمیر خود!).؟.این قبیل مسائل وواقعیات هولناک است که در نوشته (نمی گویم داستان -چون کگار داستانی نمی گوید!) های نویسنده برخورد کردم. واین شاید ان :
ترس ولرزی باشد که در برخورد بااین سئوالات به خواننده دست می دهد.ترس از روبرو شدن با واقعیت هایی که ممکنست زیر خیلی از باورهای جامعه بشری مدفون شده باشند.
وچنین می شود که-کگار -خود نتیجه می گیرد :میگیرد : ابراهیم ایمانی چنان والا داشته است که به عشق نهایی وایمان رسیده است -کاری شگرف که کگار معترف است خود نرسیده است.ولی از طرفی این امکان هم هست :برای اثبات ایمان خود به خدا یا حداقل بخودش -حاضر بانجام این کار (قربانی فرزند درراه عشق والا به معبود ) شده باشد؟. وشاید منظور از امتحان خدا از این رسولان اثبات درجه ایمان انها به خودشان باشد واینکه بفهمند خودپرست بوده اند یا عاشق واقعی!؟.-ولذا -که گار-نتیجه ای وبرداشتی حیرت انگیز می گیرد واین ختم کلام او دراین مقوله است:
او ایمان ابراهیم گونه را از نطر فلسفی خود پارادوکسی می داند که در کلیت ان :دو مورد:عشق به خدا و عشق به خود ایمان واثبات ان بخود -وحدت میابند ویکی می شوند. ملقمه ای از دوتناقض!یاس
نتیجه ای که من خواننده اثر او با ان مشکل دارم ونمی توانم موافق باشم. چرا که فکر می کنم همین سنجش او از استدلالات قیاسی واستقرایی فلسفی یونانی سرچشمه گرفته است. در حالی که من تصور می کنم ایمان وعشق بارقه هایی وپرتوهایی از ذات خداوند هستند که در نتیجه همان برقراری رابطه وپیوند با خدا بر روح انسان الهام می شوند(عقیده دارم روح مقوله ای جدا از روان وجسم است-چیزی که امثال که گار-سارتر-فروید-هایدگر و... بدان عقیده ندارند). والبته این عقیده شخصی من براساس جهان بینی است که خود دارم. وفراموش نشود:-که گار- علیرغم این ژرف بینی قابل تحسین ونبوغ اسا -فیلسوفی اومانیست-اگزیستانسیال است واعتقادی به مذهب ندارد-خود انتخاب می کند. انتخاب ابراهیم ونگاه او به موضوعات عشق وایمان برمبنای تغزلی دیالکتیک وتناقضی ادیبانه! است. والبته قابل تحسین وستودن. ودیگر اینکه:من با خواندن این اثر :بیاد :کتاب کوه پنجم :پا ئولو کوییلو افتادم-که اونیز :ایلیا ی نبی را وجه تمثیل می اورد وروایت گونه برسیاق تورات بسیار شبیه با :که گار- اما نه باین صورت عمیق وفلسفی - اما بصورت روایت وداستان سعی بر توجیه اعمال ایلیا ی پیامبر بصورتی عادی وساده دارد.وتفاوت این دو دراینجاست که که-گار وسارتر واوژن یونسکو وکامو وکافکا و...نویسنده گانی فیلسوف هستندنه ادیب-وکوییلو ومارکز و....ادیب هستند نه فیلسوف.
اگرچه خیلی از حرفهایم ماند.ولی بعلت رعایت حوصله ووقت دوستان از 2/3 انها فاکتور گرفتم!-شاد وسربلند باشید.
0.025597001341925150_jazzaab_ir.gif
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
سلاممم.
ممنون از توضیحات کامل مهندس ترکاشون.


کگور پدر اگزیستنسیالیزم یا اصالت وجوده.البته وجودی که ماهیت نداره و به مرور شکل میگیره.
بحث هایی که کگور و بعد اون نیچه و هایدیگر و سارتر مطرح کردن در واقع بازگشت به فلسفه پیش از افلاطونه.
هایدیگر تو کتاب معروف خودش یعنی هستی و زمان به تبع نیچه،به افلاطون و متافیزیک افلاطونی حمله میکنه و میگه که بشر تا افلاطون راه رو درست میرفته و این افلاطون و ارسطو بودن که پرده جهالت رو به دور اندیشه بشر کشیدن .و در ادامه کتابش هم این افتادن از وجود به ورطه موجود رو تبیین میکنه تو اون بحث دازاین(هستی حاضر) و همچنین مسئله و مفهوم الثئا(میل به نامستوری و پرده دری ) رو دوباره بعد 2500 سال مطرح میکنه و میگه فلاسفه اشتباه کردن که این مفهوم رو کنار گذاشتن و بهش فکر نکردن.

یه سری موارد رو مهندس ترکاشون توضیح دادن.اینو اضافه کنم که فلاسفه اگزیستنسیالیست دو نوع بودن.گروهی ملحد بودن مثل سارتر و گروهی هم به خدا اعتقاد داشتند مثل خود کگور.پس همه اگریتنسیالیست ها ملحد نبودند.

پس در شناخت اندیشه کگور مسئله وجود گرایی در این فیلسوف رو باید در نظر گرفت.این در مقابل فلسفه هگل که در اون زمان شاخص بوده مسئله خیلی مهمی بحساب میومده.
بعدا نیچه و سایرین با حمله ای که به متافیزیک(حوزه ذهن)میکنن این موارد رو شرح میدن و در واقع مسئله منطق و تفکر و حوزه مفاهیم رو زیر سوال میبرن.

اونجای که کگور میگه کار ابراهیم اخلاقی نبوده و ایمانی بوده درسته.
دو دلیل عمده به حاشیه کشانده شدن مسیحت یکی مسئله تکیه بیش از حد این دین به اخلاق بوده(چون مسیحیت شریعت نداره و شریعتش همون شریعت یهوده) و مسئله دوم تطبیقش با فلسفه و متافیزیک بوده که باعث شده با همون متافیزیک ذهن محور(مبتنی بر لوگوس و عدد و عنصر) به زیر کشیده بشه.
پولس مقدس 50 سال بعد از مسیح اومد مسیحیت رو نعل و به نعل منطبق بر متافیزیک کرد.این اقنوم سه گانه مسیحت در واقع همون اقنوم سه گانه متافیزیکه.

اول انجیل یوحنا اومده که :
اول خدا بود و غیر خدا هیچ نبود.اول کلمه بود و غیر کلمه هیچ نبود.و کلمه خدا بود.

یعنی کلمه و خدا منطبق بر هم و یکی در نظر گرفته شده.کلمه یا لوگوس یکی از اقنوم های سه گانه متافیزیکه.پس لوگوس شد پدر.برای دو اقنوم دیگر متافیزیک یعنی عدد و عنصر هم پسر و روح القدس در نظر گرفته شد.
این تثلیث که یادگار دوره پاگانیسم اول (کفر کیشی) در یونان و حاصل تقابل چندین فیلسوف در تبیین آرخه یا ماده المواد بوده ،همیشه تاریخ با غرب بوده.
در فلسفه هگل تز و آنتی تز و سنتز...در دیدگاه فروید ،اید و ایگو و سوپر ایگو و .....همیشه این تثلیث بوده.پس فلسفه بوده که مسیحیت رو تثلیثی کرده و این تثلیث از خود مسیحیت نبوده.

اما در مورد اخلاقی که کگور میگه عمل ابراهیم عمل اخلاقی نبوده.درسته.خب اخلاق در مسیحت خیلی برجسته بوده.به همین دلیل دین رو با اخلاق پیوند میدادن همیشه.و این تناقض وجود رو کگور مطرح میکنه.البته بحث اصلیش این نیست ولی تبیین این عمل ابراهیم برای کگور مهم بوده که بالاخره اگر بر مبنای اخلاق نبوده پس بر چه اساسی بوده.اینجا اون وجود گرایی مطرح میشه.چون اخلاق بر پایه مفاهیم موجوده.و خواست و اراده وجود حاضر رو در نظر نمیگیره.(باید در نظر بگیره؟)

ما چطور تبیین میکنیم این رفتار حضرت ابراهیم رو؟براساس اخلاق؟....جالبه که اسلام اونطور که مسیحیت تکیه بر اخلاق داره ،تاکید زیادی رو این مورد نداره.قرآن مفهومی بالاتر و عمیق تر از اخلاق داره(مفهوم اخلاق قرآنی نیست) و اونم مفهوم تقواست که خیلی برجسته ست.تقوا یعنی تاکید بر حق و رد باطل.حق یعنی خواست خدا.چیزی که معطوف بر اراده خداست.در مورد حضرت ابراهیم مسئله تقوا مطرحه نه اخلاق.اخلاق ذیل تقوا تعریف میشه.
کار حضرت ابراهیم رد باطل یعنی هم عرض قرار دادن حب خدا و حب فرزند با هم بوده.اما درک این موضوع در حد و قواره اخلاق نیست.

کگور و بعدش نیچه و هایدیگر تو اون وجود گراییشون به مسئله فطرت نزدیک شدن ولی نتونستن تبیینش کنن(بنا به دلایلی) و به چاه دیکه ای افتادن.
همین مطلب بود که بعضیا تو کشور ما این دوستان رو و حتی دریدا رو تفسیر توحیدی میکردند...
وجود گرایی این فلاسفه نهایتا منتج به اظطراب میشد.این مسئله اظطراب تو سه حوزه یعنی دانمارک با کگور و آلمان با هایدیگر و فرانسه با سارتر موضوعیت داشته.یعنی انتهای اگزیتنسیالیسم میشه اظطراب.اظطراب از آینده ای که معلوم نیست چیه.
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
عاغا ببخشید من الان حرف های شما رو هم متوجه نشدم چه برسه به کتاب:cry:


+یه وقت پستم اسپم نباشه؟ اگه اسپمه پاک کنم :|
سلامم.
سادش اینکه باید مثل کودکان کنجکاو بود.
 

سیامک ترکاشون

متخصص مباحث اجرایی عمران
کاربر ممتاز
با سلام وتشکراز مهندس فرزاد وتوضیحاتی که داده اند:بطور فهرست گونه واختصار :
1-"کگار"پرچمدار اگزیستانسیالیسم و سارتر وسیمون دوبوار و کامو و اوژن یونسکو و ...گروهی دیگر از اومانیست ها وانسان محورها که درزیر این پرچم وبیرق راه پیمودند ومی پیمایند در واقع دانسته یا ندانسته -جوهره دستگاه فلسفی انان-بطور خیلی فشرده وساده-در همان پیام اصلی است که اگر فقط از دوره پیامبران ارشد(اوالعزم)-(قبل از انها را صرفنطر کنیم)-حداقل از نوح-ابراهیم-موسی-عیسی-محمد-دریک دوره 4000ساله :همان پیام:ازادی عمل انسان-ازادی انتخاب خط مشی زندگی دنیوی-در یک مقطع فرض 70 -80 سال زندگی است. این امر در زبور-تورات-انجیل-قران به معنی یکسان ولی بصور مختلف امده است.فران ما تایید وتاکید نهایی برهمین اصول وقرارداد خدا وانسان است که در تورات وانجیل امده است.این تاییدات را درهمه سوره ها می بینینید. برداشتن این بار امانت سنگین را که دیگر مخلوقات خدا عذر خواستند -انسان برداشت(اسمان بار امانت نتوانست کشید....قرعه..) -ودر عوض :تجهیز به "اگاهی وعقل ودانش وتشخیص" گردید. وفرشتگان(چون فقط عبادت میکنند-کار شاق وبدبختی ومسئولیت انسان را ندارند)-مجبور به سجده-در مقابل این قرارداد :انسان:ازاد درعمل-انتخاب :ولی با هشدارها وتذکرات توسط پیامبران که در قبال این انتخابها واعمال مسئول وجوابگو ست که این امانت را که دیگر مخلوقات عاقلانه!خود را از ان محروم کردند چگونه نگهداری وهزینه کرده است!بنابراین ازادی در انتخاب وعمل و محوریت قرار دادن انسان در تصمیم چیز تازه ای نیست.سیستماتیک شدن این قبیل هسته های فلسفی در واقع موشکافی واسنتاج ومشتقاتی است که فیلسوفان در اثر اندیشه وتفکر در انها بدست اورده اند.اما بسیاری از نتایج متفاوت وپارادوکس گونه که توسط فلاسفه :بصورتهای :ماتریالیست دیالکتیک یا ایده الیست متافیزیکی و نیهیلیسم و مکتب شک و...از چنین موضوعات بنیادی گرفته می شوند -را بیشتر باید در "شریعت:tradition"و دخالت وتفسیر برای دستورات ادیان نمود.دین ابراهیم موفقیتی جاودانه دارد وپدر ادیان-چون شریعت ومذهب وبالطبع تفاسیر وتعابیر ندارد.
ریشه شروع این اشتقاق و فرق مختلف را باید از ایرادهای بنی اسراییلی ! قوم یهود دید-از همان قضییه قربانی کردن یک گاو(بقر) که این کار ساده را به یک چیستان ومعادله چند!مجهوله با دهها سئوال برای موسی مطرح کردند وکار خود را بسیار سخت کردند.این مثال ودهها مورد نشان میدهد -تفاسیر وتعابیر و هزاران اما واگر در حوزه شریعت پیامهای ساده ونجات بخش ادیان را چگونه ممکنست دچارتفرقه وتشتت ارا نماید وانشعابات وتحریفات. وبالطبع فیلسوف ومتفکری بیرون از از این صحنه از این همه تضاد سر خواهد خورد. وخود موضوع اصلی را تفسیر برای خواهد کرد.وعملکرد قرون وسطی وداستان سوزاندن برونو ووتوبه گالیله و...که می دانید.ونتیجه:تفسیر خود فیلسوف از یک اصول موضوعه در دین خالص واولیه -بصورت دیگر وبزبان خوش امد متفکران فعلی!. بله:کگار وبسیاری از اگزانسیالیستها: اگر هم خدا را قبول دارند اعتقاد توحیدی وابراهیم گونه را دنبال می کنند نه تحریفات و فرقه های ناشی از تعابیر وتفاسیر :خاخام ها واسقف ها را.
ومنظور من از نداشتن اعتقاد اینها بدین موارد بود.
درمورد :ارسطو وافلاطون -دید ارسطو در مسائل علمی (من فعلا از بخش فلسفی ان صرفنطر می کنم )- فقط دو مورد مثال بزنم:طب وفیزیک سطحی ! و ابتدایی است.حتی نسبت بزمان خودش.در پزشکی:در باره سیستم گردش خون:می گوید :ما وقتی شب می خوابیم خون ساکن است.وبا برخاستن بتدریج راه میافتد!-ودر فیزیک وسقوط اجسام:اجسام سنگین تر زودتر سقوط می کنند-چون سنگین ترند!.-امری در ظاهر ورویت درست-اما گالیله در برج پیزا :کروکس (فیزیکدان انگلیسی) در حباب خلاء نشان داد گلوله سربی وپر همزمان بکف میرسند.وبسیاری دیگر که درحوصله این مقوله نیست.در همان زمان ارسطو و نبودن وسایل-دموکریتوس-فیثاغورث-وبعدها ارشمیدس و...را هم داشته ایم که این قدر سطحی قضاوت نکردند.
افلاطون اگر روح را به سه شکل:تجلی عقلی(سر)-تجلی شوق(سینه!)-تجلی شهوی(اندامهای جنسی) بیان کرده است با همین دید وبرداشت طاهر ورویت است. و فروید اگر در ابتدا خواست موارد پیسکانالیتیک خود را برمبنای تقسیمات افلاطون قرار دهد-متوجه غیر علمی بودن ان شد."ایگو"-"سوپر ایگو"-یا من فعلی-من اصلی-من برتر-را وقت توضیح انها را نداریم -براساس تجربیات و جلسات روانکاوی بیماران خود و تحلیل پالایشهای (sublimation) حوزه ضمیر ناخوداگاه دانست-.اینها اغلب ان مسائلی بوده وهست که بین فلاسفه ودانشمندان وادیبان (هر سه دسته جدا هستند).با ارباب کنیسا وکلیسا -جدایی وافتراقی عمیق بوجود اوردند که هنوز هم این شکاف عمیق تر وعریضتر می شود.

اگر تفاسیر وتعابیر برای روحانیت های یهود در عهد عتیق و کلیسا در قرون وسطی نبود وهمان فلسفه اصلی وخالص ادیان(که دراصل یکی هستند چون از یک منشاء وسرچشمه اند) مطرح می گردید. دیده می شد :بسیاری از مکاتب فلسفی فعلی چند هزار سال قبل وجود داشته(ازادی عمل انسان-ساخت زندگی خود-وانتخاب انسان محور:اگزیستانسیال وهیوماننیسیم) -برابری انسانها(جوامع بی طبقه ای که مارکس دنبال ان بود)- سیستمهای مالیاتی واقتصادی و...دهها مورد دیگر همگی طرح شده بودند.وفلاسفه ما چیز تازه ای نیاورده اند.تغیرات وسیستم بندیهایی که در کار انها ملاحطه می شود -عرض کردم :ناشی از تفسیر وتعابیر وتحریفات وجعلیات زیادی بود که افراد در این دستورات خالص ونجات بخش الهی :با ازادی عمل! بوجود اوردندوتولید اضطراب نمودند. تا فلاسفه رنسانس به بعد را بفکر علاج اندازند!.قصدمن از این توضیحات بحث دینی نبود اشاره مختصری بود به اینکه ریشه اغلب مکاتب فلسفی در ادیان مطرح شده وچیز تازه ای نیست. با پوزش از اطاله کلام.

08fdf932b62f7009e7fc0665486d4f5a.jpg
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
سلامم.
ممنون بابت توضیحاتتون مهندس:gol:
اما من به این "این همانی"اعتقادی ندارم.

ریشه امانیسم یا انسان محوری در یونان باستانه و در عصر جدید و موسوم به روشنگری ریشه در کوژیتو دکارت داره.اینکه من میاندیشم پس هستم.
یعنی با این جابجایی بین سوژه و ابژه انسان محوری پایه گذاری شد.و مهمترین انحراف بشر همینجا بوده.که خودش رو مرکز عالم قرار میده.
بعدا کانت میاد بقول خودش انقلاب کپرنیکی میکنه و همین انحراف رو تکیمل میکنه که کاسیرر میگه این شکافی که دکارت بین سوژه و ابژه ایجاد میکنه در کانت به یک دره عمیق تبدیل میشه که بشر دیگه هیچوقت نمیتونه این دره رو پر کنه.
اینجا متاثر از این فلاسفه و همچنین هیوم که ملحد بوده و همچنین لاک و هگل و سایر فیلسوفان مدرن ایدئولوژی هایی شکل میگیره که ما اونارو بعنوان ایدئولوژی های مدرن میشناسیم متاثر از انسان محوری.یکی از کاکرد های این ایدئولوژی ها این بوده که انسان هارو یک شکل میخوان.
شما ببینید در دو جنگ جهانی ،جنگ بین همین ایدئولوژی ها بوده.با چند ده میلون کشته در متن قاره اروپا.
پس این ایدئولوژی ها نجات بخش نبوده که هیچ وضعیت رو خیلی خرابتر از دوره حاکمیت شرع تو قرون وسطا کرده.
خیلی قبلتر از جنگ های جهانی این اندیشه وجود گرایی در کگور و نیچه که متاثر از داروینیسم و اون نوع انسان شناسی بودند مطرح شده.بعدا در هایدیگر و سارتر و سایر ین.
چه اتفاقی افتاد؟
اول اینکه انسان محوری تبدیل شد به خودم محوری.
یه دیالوگی تو فیلم "وقتی نیچه گریست "بین اون دکتر معالج نیچه و فروید جوان ردو بدل میشه که امروز ما داریم اینو میبینیم.
بروئر به فروید میگه میدونی ارمغان اندیشه های نیچه برای بشریت چه چیزه؟...تنهایی(تفرد) بی مسئولیتی.بی همسری و ...
50 سال پیش اینو ما تو اروپا دیدیدم که الان به اوج خودش رسیده و تا 30 سال دیگه به یک ابر مشکل تبدیل میشه که اینو ریچارد واتسون تو ترند گذاری سال 2050 خودش برای آمریکا بعنوان یک ابر ترند در نظر گرفته یعنی مشکل عظیم ایندیویژوالیزم.یکی از اندیشمندان فرانسه که اسمش یادم نیست الان در مورد متروهای دهه 50 و 60 فرانسه اینو مطرح میکنه که چند ده نفر آدم تنها هر کدوم میله های قطار رو گرفتند و کاملا تنها.

اونایی که تحت تاثیر کگور و نیچه بودن مثل هایدیگر که عمیقترین تئوری پردازی رو در مورد انسان در تلقی دازاین زده انتهاش به چه نتیجه ای رسیده؟
سارتر با اون دوست دخترش دوبوآ به چی رسیدن؟جز تهوع؟تهوع و پوچی ای که جز با موسیقی از بین نمیره.یعنی گوش دادن به موسیقیهای دیونیزوسی برای رهایی از این منطق و این آگاهی.
یه روزی دکتر فردید میرفت نزد هایدیگر و فکر میکرد که هایدیگر حرف دینی زده.کجای دازاین و کتاب هستی و زمان دینیه؟در دازاین انسان ایستاده در مقابل عدمه.همین ایستادن در مقابل عدم اظطراب میاره و در واقع کگور و هایدیگر و سارتر تئورسین اظطراب بودن.
این بدین معنیه که با تفکر صرف نمیشه به حقیقت رسید.چه اینکه نرسیدن زدن زیر کاسه و کوزه فلسفه و اینکه فلسفه مُرد.
پس یه سیر انحطاط بوده و نه پیشرفت.معلوم نیست چطور میگن که تفکر خودش رو کامل کرده.روز به روز دایره فهم بشر رو تنگ تر کردن همین فلاسفه.

ریشه خیلی از این انحراف ها به دلیل نگاه جزئی به انسان بوده.انسان شناسی غرب مثل داستان فیل مولوی میمونه.فیلی رو بردن و تو تاریکی گذاشتن و از چند نفر پرسیدن فیل چیست؟
یکی پاهاش رو گرفت گفت فیل درخته.یکی گوشش رو گرفت گفت فیل بادبزنه.یکی خرطومش رو گرفت یه چی دیگه گفت. و ...
حالا اینجا هم همینه.بله اراده خیلی مهمه در انسان ولی آیاانسان فقط ارادست؟ که نیچه انسان رو خلاصه در اراده میکنه...نفسانیات در انسان موضوعیت داره ولی آیا انسان فقط نفسانیاته؟ که فروید انسان رو خلاصه در این میکنه و میگه انسان حیوانیه ***ی...یا انسان فقط تفکر صرفه؟که از فلسفه یونان تا قبل از پست مدرن انسان رو خلاصه میکردن در تفکر و نطق.
اینا حاصل اون نگاه ناقص به انسانه.که امروز داره خودش رو نشون میده.
حاصل همه این حقیقت جویی ظهور فیلسوفانی مثل ویتکنشاتین و میشل فوکو بوده که افتخار میکرد به اینکه همجنس باز هستن.


من به این این همانی اعتقادی ندارم.به این که اینارو اینجا تفسیر دینی کنیم.
با این تفکرات تمدن میشه ساخت ولی ماهیتش حبابه.هشدار ترکیدن این حباب رو الان دارن میدن.
 

gharybeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه دوستان ....
اول بگم که من به عنوان یکی از شرکت کنندگان دو دور قبلی، تو این دوره شرکت نکردم ... البته تو نظرسنجی بودم که وقتی کتاب ترس و لرز رای آورد ... با توجه به مطالعه خلاصه کتاب و سبکش .... با توجه به عدم علاقم تصمیم گرفتم کتاب رو نخونم ... که بخوام صرفا برای شرکت تو این دوره بصورت غیر علاقه مندانه کتابی رو فقط خونده باشم ...
اما خواستم یه انتقادی کنم از دوستانی که اومدن بی دلیل یا با دلیل به این کتاب رای دادن و نیومدن برای مطالعه ...بیشتر از 3 هفته از انتخاب کتاب میگذره و بیشتر از 2 هفته هست این تاپیک ایجاد شده ... اما دو عزیزی که نظر مفصل دادن هر دو از قبل کتاب رو خونده بودن ، حتی یکی از این دو عزیز اصلا تو نظر سنجی رای نداده بود ...
از اونور یکی دیگه از دوستان هم که اشاره کرد اوایل کتاب رو خونده و چندان ازش خوشش نیومده به این کتاب رای نداده بود... در حالیکه این کتاب حدود 13-14 تا رای آورد
واقعا یه سوال کنم از اونایی که نمیخوان کتاب رو بخونن و میان و یه رایی میدن و میرن، هدفشون چیه؟؟ اگه اومدی شرکت کنی که درست رای بده و بعدشم حضور داشته باش ... مثل دو دور قبلی .... اگرم نه که بی جهت رای ندید بذارید حداقل اونایی که میخوان شرکت کنن خودشون کتاب مورد نظر رو انتخاب کنن
اینجوری زحمت دوست عزیزمون I-am هم هدر میره ( این حرکت قشنگ و جالب هم یجورایی تحت تاثیر قرار میگیره ).... البته من به خود ایشونم یه انتقاد کوچیک دارم در مورد اینجور نظرسنجی گردن.... فکر کنم دور سوم رو بعضی دوستان خراب کردن .... البته برای خودمم رای آوردن ترس و لرز کمی عجیب بود ... بخصوص که اواخر نظرسنجی از هر 5 نفر 4 نفر به این کتاب رای میدادن ....
حالا امیدوارم من اشتباه کرده باشم و حداقل کسانی که رای دادن کتاب رو بخونن و نظر بدن
موفق باشید
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
سلام به همه دوستان ....
اول بگم که من به عنوان یکی از شرکت کنندگان دو دور قبلی، تو این دوره شرکت نکردم ... البته تو نظرسنجی بودم که وقتی کتاب ترس و لرز رای آورد ... با توجه به مطالعه خلاصه کتاب و سبکش .... با توجه به عدم علاقم تصمیم گرفتم کتاب رو نخونم ... که بخوام صرفا برای شرکت تو این دوره بصورت غیر علاقه مندانه کتابی رو فقط خونده باشم ...
اما خواستم یه انتقادی کنم از دوستانی که اومدن بی دلیل یا با دلیل به این کتاب رای دادن و نیومدن برای مطالعه ...بیشتر از 3 هفته از انتخاب کتاب میگذره و بیشتر از 2 هفته هست این تاپیک ایجاد شده ... اما دو عزیزی که نظر مفصل دادن هر دو از قبل کتاب رو خونده بودن ، حتی یکی از این دو عزیز اصلا تو نظر سنجی رای نداده بود ...
از اونور یکی دیگه از دوستان هم که اشاره کرد اوایل کتاب رو خونده و چندان ازش خوشش نیومده به این کتاب رای نداده بود... در حالیکه این کتاب حدود 13-14 تا رای آورد
واقعا یه سوال کنم از اونایی که نمیخوان کتاب رو بخونن و میان و یه رایی میدن و میرن، هدفشون چیه؟؟ اگه اومدی شرکت کنی که درست رای بده و بعدشم حضور داشته باش ... مثل دو دور قبلی .... اگرم نه که بی جهت رای ندید بذارید حداقل اونایی که میخوان شرکت کنن خودشون کتاب مورد نظر رو انتخاب کنن
اینجوری زحمت دوست عزیزمون I-am هم هدر میره ( این حرکت قشنگ و جالب هم یجورایی تحت تاثیر قرار میگیره ).... البته من به خود ایشونم یه انتقاد کوچیک دارم در مورد اینجور نظرسنجی گردن.... فکر کنم دور سوم رو بعضی دوستان خراب کردن .... البته برای خودمم رای آوردن ترس و لرز کمی عجیب بود ... بخصوص که اواخر نظرسنجی از هر 5 نفر 4 نفر به این کتاب رای میدادن ....
حالا امیدوارم من اشتباه کرده باشم و حداقل کسانی که رای دادن کتاب رو بخونن و نظر بدن
موفق باشید
سلامم.
حق با شماست.
من کتاب رو پیشنهاد دادم ولی فکر نمیکردم رای بیاره.خودم کتاب رو دوست دارم ولی متنش سراسر فلسفیه.تو متون فلسفی مناسب اینجور تاپیک ها و بحث ها رمان های فلسفی مناسب تره.من خودم خیلی دوست داشتم رمان وقتی نیچه گریست انتخاب بشه.
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
ممنون از آقای مهندس فرزاد و جناب مهندس ترکاشون
بسیار ممنون که همراهی کردید : ) سپاس گزارم

سلام به همه دوستان ....
اول بگم که من به عنوان یکی از شرکت کنندگان دو دور قبلی، تو این دوره شرکت نکردم ... البته تو نظرسنجی بودم که وقتی کتاب ترس و لرز رای آورد ... با توجه به مطالعه خلاصه کتاب و سبکش .... با توجه به عدم علاقم تصمیم گرفتم کتاب رو نخونم ... که بخوام صرفا برای شرکت تو این دوره بصورت غیر علاقه مندانه کتابی رو فقط خونده باشم ...
اما خواستم یه انتقادی کنم از دوستانی که اومدن بی دلیل یا با دلیل به این کتاب رای دادن و نیومدن برای مطالعه ...بیشتر از 3 هفته از انتخاب کتاب میگذره و بیشتر از 2 هفته هست این تاپیک ایجاد شده ... اما دو عزیزی که نظر مفصل دادن هر دو از قبل کتاب رو خونده بودن ، حتی یکی از این دو عزیز اصلا تو نظر سنجی رای نداده بود ...
از اونور یکی دیگه از دوستان هم که اشاره کرد اوایل کتاب رو خونده و چندان ازش خوشش نیومده به این کتاب رای نداده بود... در حالیکه این کتاب حدود 13-14 تا رای آورد
واقعا یه سوال کنم از اونایی که نمیخوان کتاب رو بخونن و میان و یه رایی میدن و میرن، هدفشون چیه؟؟ اگه اومدی شرکت کنی که درست رای بده و بعدشم حضور داشته باش ... مثل دو دور قبلی .... اگرم نه که بی جهت رای ندید بذارید حداقل اونایی که میخوان شرکت کنن خودشون کتاب مورد نظر رو انتخاب کنن
اینجوری زحمت دوست عزیزمون I-am هم هدر میره ( این حرکت قشنگ و جالب هم یجورایی تحت تاثیر قرار میگیره ).... البته من به خود ایشونم یه انتقاد کوچیک دارم در مورد اینجور نظرسنجی گردن.... فکر کنم دور سوم رو بعضی دوستان خراب کردن .... البته برای خودمم رای آوردن ترس و لرز کمی عجیب بود ... بخصوص که اواخر نظرسنجی از هر 5 نفر 4 نفر به این کتاب رای میدادن ....
حالا امیدوارم من اشتباه کرده باشم و حداقل کسانی که رای دادن کتاب رو بخونن و نظر بدن
موفق باشید
سلام خوبید؟ ببخشید من دیر پاسخ میدم
حق باشماست آقا علی وشما کاملا درست می فرمایید : )
فرمودید بخاطر نظر سنجی از بنده انتقادی دارید : ) خواهش میکنم انتقاد ، پیشنهاد و نظراتتون رو در تاپیک
[h=1][پیشنهاد] کتابهای پیشنهادی شما برای دور همخوانی های باشگاه مهندسان ایران! قرار بدید ... بنده حتما بهشون عمل میکنم
[/h]باور بفرمایید بنده هدفی جز ترغیب دوستان به کتاب خوانی ندارم نمیدونم چرا این دوره اینطوری شد.... باید زودتر رسیدگی میکردم ... بنده شرمندم...
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.ببخشید.من تازه فقط چندصفحشو خوندم فعلاً.!. بااین چندصفحه هم یهویاد یه حدیثی از امام سجاد(ع) افتادم!؛ که فرمودند: اگر دیدید کسی اهل نماز و روزه است، گناه نمی‌کند و کارهای خوب هم انجام می‌دهد، عجله نکن، فریبش را نخور، ممکن است عُرضۀ گناه کردن نداشته باشد. اگر کسی عرضۀ گناه کردن داشت، اما گناه نمی‌کرد، آرام باش، فریب نخور، ممکن است گناهی را ترک می‌کند، اما مرتکب گناه دیگری می‌شود. اگر کسی هیچ گناهی نکرد، عجله نکن، ممکن است عقل درست و حسابی نداشته باشد. اگر کسی عقل درست و حسابی داشت، فریب نخور، ببین آیا هوای نفسش مسلط بر عقلش است، یا عقلش مسلط بر هوای نفس است؟ .... -
(البته این مبحث بیشتر داره این تلنگر رو به خویشتن میده)

فعلاً همین!.تا بعد...
 
بالا