نقد و تحلیل بناهای معماری | 15 | مرکز فرهنگی حیدر علی اف

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلامممم.
مخلص مهندس.
قبل از اینکه نقدت کنم باید یه چیزی رو بگم که هم وجدان خودم راحت باشه و هم پستم یکم تلطیف بشه:)
شاید خودت هم راضی نباشی ولی قطعا من شمارو از خودم با سواد تر میدونم .کتاب هایی که شما خوندید رو با کامیون باید جابجا کرد و اونقدر توانایی داشتید که کار تدریس معماری رو انجام میدید.

ولی یه مطلبی:

من اوج تاکتیک زدگی و تکنیک زدگی رو تو پست شما دیدم.
استراتژی معماری یا معماری استراتژیک رو دریاب.
قطعا و حتما خانم حدید طرفیت دهنی بسیار بسیار بالایی داره.قطعا حجم هایی که ایشون طراحی میکنن فقط قدرت نرم افزار نیست.
ایشون این احجام رو میشناسه و مبانیش رو میشناسه و .........ولی من مبانی رو نمیشناسم (منظورم مبانی معماریه نه سازه)حجمی که با همون نرم افزار تولید میکنم رو نمیشناسم (شاید اگه دوباره بخوام اون حجم رو تولید کنم نتونم) و ............ولی.............
.معماری هر دوی ما نتیجه ای که ببار میاره یکیه.....البته نتیجه مربوط به روح انسانی.وگرنه از لحاظ جسمی چون من اونقدر غرق تقلید از فرم اون معمار بزرگ شدم که اصول اولیه معماری که یکیش آسایش محیطی انسانیه رو فراموش میکنم.مثل همین ساختمان های با نمای دارای سطح زیاد شیشه ای که از جای دیگه یاد گرفتیم بدون اینکه توجه کنیم این سطح وسیع شیشه خور رو در کدوم جهت بکار ببریم....اونم تو کشور کویری مثل ایران.(نتیجه اینکه تو اون ساختمان امکان زندگی خیلی سخته)
نگاه کنید مادامی که شما مبانی سایر علوم انسانی رو ندونید امکان نداره مبانی سبک های مختلف معماری رو بشناسید.

یه سوال میپرسم اول فلسفه و تفکر مدرن اومد یا اول معماری مدرن؟؟؟
اول تفکر پست مدرن اومد یا اول معماری پست مدرن؟؟این معماری پست مدرن بود که اول اومد یا نظریه های جامعه شناسی پست مدرن؟؟
و
.
.
.
من نمیدونم چطور دیگه باید گفت که معماری عمله علوم انسانیه.
حالا یه سریا صبح تا شب تو سرشون دارن میزنن که بگن معمار ها مهندس هستن و دائم با بقیه رشته های مهندسی درگیرن.
معماری استراتژیشو از علوم انسانی میگیره.تاکتیکش رو از هنر میگیره و تکنیکشو از فن و مهندسی.

این بخض تاکتیک و تکنیکش رو همه متوجه میشن ولی استراتژیشو کسی متوجه نمیشه.نه من و شما بلکه اساتید دانشگاه (حتی اون بزرگاشون)هم متوجه نمیشن.
این استراتژی چیه؟
همونیه که خانم حدید میدونه و صاحب سبک میشه.
بازم میگم خانم حدید ظرفیت ذهنی خیلی بالایی داره.من آرزومه این ظرفیت ذهنی رو داشته باشم
ولی ........ولی این ظرفیت رو در خدمت علوم انسانی قرار بدم که قبولش دارم و در موردش به یقین رسیدم.در حقیقت معماری ما باید عمله علوم انسانی باشه که قبولش داریم.(حالا شاید خیلیا اون علوم انسانی رو قبول داشته باشن!!!!1)

نمیدونم منظورم رو متوجه شدی یا نه.
نیچه یا کانت یا هگل ظرفیت ذهنی خیلی بالایی داشتن.هیچکش هم منکر این قضیه نیست.ولی این ظرفیت ذهنی رو چطور خرج کردن؟؟هر کدومشون با چند جمله بشریت رو به انحراف کشوندن.

میدونم به سینما اعتقاد داری.
اونی که تو هالیوود فیلمنامه مینویسه ظرفیت ذهنیش در چه حده؟از این ظرفیت ذهنی چه استفاده ای میکنه؟مثلا اونی که فیلمنامه فیلم 300 رو مینویسه قطعا اونقدر ظرفیت ذهنی بالایی داشته که اونطوری تاریخ رو تحریف کنه ولی آیا این ظرفیت ذهنی و این توانایی به نفع بشریته؟داره استفاده درست میکنه از این ظرفیت ذهنی؟

نظرت درمورد ارتباط موسیقی و معماری چیه؟
بین موسیقی جاز و راک و معماری دیکانسراکشن و فولد چه شباهت هایی وجود داره؟

ارتباط معماری با سبک زندگی چی؟

ارتباط معماری با .....

با این توضیحاتی که دادم:
با شناحتی که از شما دارم حاظرم دست رو قرآن بزارم که نه فلسفه مدرن رو قبول داری نه جامعه شناسیشو و نه کل تفکر مدرن رو(حداقل اکثر مبانیش رو قبول نداری)
حالا چطوره پس معماریش رو قبول دارید؟
فقط یه دلیل میتونی بیاری و اونم اینکه معماریشون زاده اون تفکر نیست.......که اگه اینطور فکر کنی معلومه که استراتژی معماری رو نمیدونی.

معماری چون با در و دیوار و سقف و فرم و رنگ و لعاب سرو کار داره خطر نتیجه ای که به مرور زمان بوجود میاره رو کسی درک نمیکنه.
من با مثال و بصورت موردی تغییراتی که معماری بوجود میاره رو میتونم دکر کنم ولی از حوصله این بحث خارجه.

ولی در مورد تکنیک ساخت من با هر علوم انسانی ای میتونم از تکنیک غیر بومی استفاده کنم.ممکنه من تو معماری خودم که با شاخصه های خودم طراحی کردم مثلا از تری دی پنل استفاده کنم و یا از سازه این ساختمان استفاده کنم و ازش چیز یاد بگیرم ولی نمیتونم مبانی معماریمو از جای دیگه بگیرم مگر اینکه منطبق بر استراتژی معماری خودم باشه.
تا یه جاهایی با حرف های شما موافقم
نمیدونم منظورتون رو از علوم انسانی درست فهمیدم یا نه اما اینو میگم که اگر میخایم شعر بگیم باید بریم دانشکده علوم انسانی و اگر میخایم فلسفه ببافیم باید بریم دانشکده علوم انسانی
ما اینجا با سنگ ملات و آجر سر کار داریم
ما نباید مثله فراستی فقط و فقط نقد کنیم و بلد نباشیم فیلم بسازیم .....علوم انسانی به عنوان یکی از شاخه های مهم تو معماری مطرح هست اما جزئی از یک کل هستش
کسی که فقط علوم انسانی بدونه نمیتونه یه معمار باشه در عین حال معماری که مبانی نظریش قوی نیست هم نمیتونه معمار باشه
علوم انسانی لازمه اما کافی نیست
 

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز

شما یه جمله گفتین معماری یعنی روح هنرمند در کالبد اثر
من میگم معماری یعنی روح فرهنگ و جغرافیا با کمک هنرمند در کالبد اثر
مثلا سیحون اگه نقاشیاشو ببینید خیلی نرم و شاعرانه میکشه
اما این آیا تو معماریش هم تاثیر داره ؟؟؟!!!!
اونارو کشیده برا دل خودش و برای خودش اما اینجا واسه یه ملت طرح میزنه
من به شخصه اصلا نمیتونم یه همچین حجمی رو از لحاظ فضایی درکش بکنم حالا نمیدونم منظور شما از روح چیه ؟؟؟!!!!!
من مطمئن نیستم وقتی میگیم روح زمانه و فرهنگ و اقلیم و کیفیت کالبد و فضا، تا چه حد عمق این مطالبو متوجه شدیم
و اگه خودمون قرار باشه یه یزی طراحی کنیم ایا واقعا اینا رو ارائه میدیم؟؟

تا یه جاهایی با حرف های شما موافقم
نمیدونم منظورتون رو از علوم انسانی درست فهمیدم یا نه اما اینو میگم که اگر میخایم شعر بگیم باید بریم دانشکده علوم انسانی و اگر میخایم فلسفه ببافیم باید بریم دانشکده علوم انسانی

احتمالا منظور دوستمون از علوم انسانی،علوم مرتبط با انسان یعنی علوم رفتاری مثل روان شناسی،جامعه شناسی و مردم شناسی هست
که این علوم اساس طراحی برای انسان رو شکل می دهند
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درسته اینا خیلی گسترده هستند ....خیلی هم سخته همه این ها با هم باشه ولی به نظر من تو این طرح فرم داریم و فضا نداریم ....شاید بشه گفت اهمیت فرم خیلی مهم تر بوده ....شاید
......
در مورد دومی هم که حدسمیزدم همینا باشه ولی منظور من از جمله ایکه گفتم هنوز هم روش تاکید میکنم اینه که ما معماریم نه شاعر و فلسفه باف
به نظر مشکل کنونی هم همینه که ما نظریه پرداز معمار نداریم ....صرفا نظریه پرداز داریم ......مثال هم زدم فراستی
من مطمئن نیستم وقتی میگیم روح زمانه و فرهنگ و اقلیم و کیفیت کالبد و فضا، تا چه حد عمق این مطالبو متوجه شدیم
و اگه خودمون قرار باشه یه یزی طراحی کنیم ایا واقعا اینا رو ارائه میدیم؟؟



احتمالا منظور دوستمون از علوم انسانی،علوم مرتبط با انسان یعنی علوم رفتاری مثل روان شناسی،جامعه شناسی و مردم شناسی هست
که این علوم اساس طراحی برای انسان رو شکل می دهند
 
آخرین ویرایش:

Samaneh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام دوستان
واقعیتش قصد نداشتم در این نقد شرکت کنم چون مطالعم از این مرکز در حد همون ترم 6 دانشگاه بوده ، اما چون پستها و نظرات رو می خوندم و دنبال می کردم چند پست ماقبل آخر یه کوچولو آزار دهنده شد باعث شد برای گفتن چند نکته ، نظرم رو هم بیان کنم .
اگرچه از گفتن نکته های هم تجدید نظر شد چون بیان هر مطلبی اینجا با هر دلیلی معقول نیست!
می شه لابلای خطوط انبوهی که بیشتر شبیه به گفتگوی معماری هست ،خطوط اندکی رو پیدا کرد که به نقد و تحلیل هم پرداخته باشند(خصوصا در صفحات اول هرچند با هدف نقد معمار)


واقعیتش می خواستم دونه دونه نقل قول بگیرم اما یکم که فکر کردم دیدم اینکار هم صفحات نقد رو زیاد می کنه و هم از بحث خارج می شه ،و هم وقت زیادی از من می گیره ، به همین جهت به صورت کلی می گم که
خیلی جاها از موضوع خارج شدید و خیلی جاهاش به نظرم زیاده روی و حوصله سر بر بود ، سوای این موارد انتظار این رو داشتم که در تاپیک نقد و تحلیل بناهای معماری حتی اگر محتوای پیامتون نقد یک بنا در حالت خودمانی هم بوده باشه به ادبیات صحیح نوشتاری کلمات،(که خیلی جاها بریده نوشته شده) و اصطلاحاتی که به کار می برید دقت کنید .
.
.
.
ما هر چقدر هم آماتور باشیم اگر الفبای معماری رو هم بلد نباشیم ، حتی به عنوان یک مخاطب غیر متخصص حق اظهار نظر درباره یک بنا رو داریم ، چون در نهایت این مردم هستند که از بنا استفاده می کنند ، این مردم هستند که قراره از اون تندیس لذت ببرند ،پس بهتره این جمله کلیشه ای و تکراری رو که من خودم رو در حد این نمی بینم که خانوم حدید رو نقد کنم به کار نبریم .
کاربر فضاهای که حدید و امثالش طراحی می کنند منِ و مای مردم عادی هم هستیم .
اما
می تونیم این رو بیان کنیم ، که من به عنوان کسی که این فضا رو از نزدیک لمس نکردم نمی تونم نظر قطعی در موردش بدم !

.
.
.
.
نظرم راجع به این مرکز فرهنگی به عنوان کسی که این مکان رو از نزدیک ندیده و صرفا با توجه به مطالعات پست دوم این تاپیک و دانش اندکی که از سبک و کارهای خانوم حدید داشته بیان می شه موارد زیر هست :
اگر پرنده ای بودم که بجای راه رفتن روی زمین در هوا پرواز می کردم ، مطمئنن از دیدن سبک فولدینگی که زاها حدید در خیلی از کارهاشون استفاده می کنند بیشتر از این لذت می بردم ، اما حالا که موجود دوپا هستم بیشتر از دیدن پرسپکتیوهای دید پرنده اینگونه طرح ها هست که لذت می برم ، تا دید ناظر!
در واقع باید بگم از نظر نقد فضا ، در مواجه افراد با بنا اون فرد اگر من باشم ، به عنوان یک تندیس می تونم از این فضا لذت ببرم و تصور می کنم این بنا طرح خیلی موفقی بوده ، چون به هدفش به عنوان یک تندیس و نماد دست پیدا کرده .
در کنار سازه که همپای طرح فولدینگ بصورت نرم ومواج در دل یکدیگر پیچ و تاب خورده ، یکی از مواردی که در این طرح جالبه ، قرار گیری حجم اصلی در سایت نسبت به همجواری های سایته ، در واقع در دو طرف عرض سایت یک سمت ساختمانهای بلند مرتبه و یک سمت ساختمانهای کوتاه تر قرار داره و حجم مورد نظر این مرکز در قسمت ساختمانهای بلند مرتبه شکل گرفته این باعث شد اقلا از دو سمت در خط آسمان نمود پیدا کنه
اگرچه فرم این بنا در جهت تحقق تندیس گرای گام برداشته و روی جذابیت نما کار کرده ، اما نمی شه گفت ، چون تندیس بودن ارجح بوده ، جذابیت فضای داخلی از بین رفته ، ما نمود طرح رو در فضا داخلی هم می بینیم ، و فکر می کنم این نمود (یعنی دیدن همان تندیس بیرونی با همان مقیاس در داخل ) برای بازدید کننده هاش هیجان انگیز باشه
تنوعی که در فضای داخلی سالنهای کنفرانس طراحی شده توسط حدید در طرح های قبلی و این طرح بوده همیشه قابل تحسین بود و هست .

برخلاف حجم با وجود فرم سیالی که داره اصلا علاقه ای به دیدنش از نزدیک ندارم ، دیدن از نزدیک این سالن کنفرانس و فضاهای جانبیش برای من جذابیت خارق العاده ای خواهد داشت.
.
.
.
به طور کلی این طرح به عنوان یک مرکز فرهنگی با "سبک فولدینگ " ،و صرفا مرکز ، نه فرهنگی که در کشور اذربایجان با هدف نمایاندن آن ، حداقل در زمان حاضر ، طرح موفقی بود .
 
آخرین ویرایش:

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
سلام دوستان
واقعیتش قصد نداشتم در این نقد شرکت کنم چون مطالعم از این مرکز در حد همون ترم 6 دانشگاه بوده ، اما چون پستها و نظرات رو می خوندم و دنبال می کردم چند پست ماقبل آخر یه کوچولو آزار دهنده شد باعث شد برای گفتن چند نکته ، نظرم رو هم بیان کنم .
اگرچه از گفتن نکته های هم تجدید نظر شد چون بیان هر مطلبی اینجا با هر دلیلی معقول نیست!
می شه لابلای خطوط انبوهی که بیشتر شبیه به گفتگوی معماری هست ،خطوط اندکی رو پیدا کرد که به نقد و تحلیل هم پرداخته باشند(خصوصا در صفحات اول هرچند با هدف نقد معمار)
به طور کلی این طرح به عنوان یک مرکز فرهنگی با "سبک فولدینگ " ،و صرفا مرکز ، نه فرهنگی که در کشور اذربایجان با هدف نمایاندن آن ، حداقل در زمان حاضر ، طرح موفقی بود .

به نظر من اذربایجان خواسته بگه منم هستم
خیلی احتمالش زیاده
بله این یک تندیسه
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
تا یه جاهایی با حرف های شما موافقم
نمیدونم منظورتون رو از علوم انسانی درست فهمیدم یا نه اما اینو میگم که اگر میخایم شعر بگیم باید بریم دانشکده علوم انسانی و اگر میخایم فلسفه ببافیم باید بریم دانشکده علوم انسانی
ما اینجا با سنگ ملات و آجر سر کار داریم
ما نباید مثله فراستی فقط و فقط نقد کنیم و بلد نباشیم فیلم بسازیم .....علوم انسانی به عنوان یکی از شاخه های مهم تو معماری مطرح هست اما جزئی از یک کل هستش
کسی که فقط علوم انسانی بدونه نمیتونه یه معمار باشه در عین حال معماری که مبانی نظریش قوی نیست هم نمیتونه معمار باشه
علوم انسانی لازمه اما کافی نیست

سلامم.
این حرف شما که میگید ما با خشت و آجر سروکار داریم مثل این میمونه که یه فوتبالیست تو کارش بیشتر به توپ توجه کنه.
نمیشه گفت جز یا چیزی دیگه....فلسفه علم و فلسفه هنر در ورد هر گزاره ای یا هر علمی، استراتژی و تاکتیک و تکنیک رو مشخص کرده.
مثلا استراتژی سینما.
مثلا میگیم استراتژی هالیوود از ساختن فیلم 300 چی بوده؟اینکه فیلم چجوری ساخته بشه میشه تاکتیک و تکنیک ها رو هم میشناسید.مثلا تکینک ها جلوه های بصری.
تو فوتبال مربی اول استراتژی تعریف میکنه.مثلا میگه شما یه مساوی بگیرید از آرژانتین کافیه.این مساوی گرفتن میشه استراتژی.دفاع اتوبوسی میشه تاکتیک.
تو معماری هم همینه .اساتید ما استراتژیشون باختنه.(همین که استراتژی ندارن و خودشون رو معمار استراتژسیت نمیدونن یعنی باختن)
نمیدونم متوجه حرفای من میشید یا نه.
وقتی میگیم معماری اسلامی .....این اسلامی یعنی استراتژی.یعنی مبانی نظری.نه طاق و قوس و گنبد.حالا اون دوستمون تو تاپیک تغییر سرفصل ها میگه مگه قبل اسلام ما معماری نداشتیم.خب این دوستمون نمیدونه معماری اسلامی یعنی چی.
حالا سمانه خانم میگن این حرفا حاشیست........نههههههه حاشیه نیست اصله.گذر از این سطح میشه حاشیه.صحبت کردن از خط آسمان و سایر موارد خیلی خوبه و مطمئن باشید اونا تو این موارد استاد تمام هستن.

یه مطلبی هم درمورد اینکه گفته میشه آذربایجان میخواسته با اینکار خودی نشون بده:
بله درست میگید و اتفاقا حماقت مسئولینشون هم همینه.بنایی که یکی دیگه طراحی کرده و یکی دیگه ساخته افتخاره؟پس الان امارات متحده عربی دیگه خیلی خود نشون داده دیگه درسته؟
کلا دانشگاه(چه تو ایران و چه سایر کشورها)دانشجوی با تفکر استراتژیک تربیت نمیکنن.اکثرا فکر میکنن مثلا کشوری که فلان ماشین رو تولید میکنه یا برج های بلند تری میسازه پیشرفته تره.
کشوری پیشرفتست که زبان شناس و باستان شناس و تاریخ دان و جغرافیا دان و جامعه شناس و روانشناس و اقتصاد دان (اقتصاد اصیل) و سیاست مدار و ....خوبی داشته باشه.اینا اگه تو یه کشور باشن اون سایر موارد هم بدست میاد.
 

shiva2009

کاربر بیش فعال
با سلام. مطالب و همچنین نظرها رو خوندم. پیش از اینکه برداشت خودم رو از بنا بگم. ناچارم در مورد پستای قبلی صحبت کنم! چون بعضی جاها اختلاف نظر جدی و سؤال دارم،من این بحث اصالت فرم و فضا رو متوجه نمی شم. همینطور مقایسه ش رو با خدا و سایر موجودات. ما خدا رو خالق و حافظ موجودات تعریف می کنیم. و حقی که داره هم به خاطر همیناس. اما آیا فضا آفریننده و نگهبان فرم و عملکرده؟تا جایی که من می دونم در بهترین شرایط، فرم و فضا و عملکرد، اثر معماری رو می سازن، و در حالت های دیگه فرم و عملکرد، یا بدتر از اون، یکیشون به تنهایی فضا رو میسازن. در مورد اونچه توی واقعیت اتفاق می افته حرف می زنم. نه اونچه که ما فکر میکنیم درسته. بنابراین اگر هم حقی هست متعلق به استفاده کننده از فضاست.این حق یا اولویت، بسته به این که موضوع معماری چی باشه، زمانش کی باشه و مکانش کجا، با اصالت دادن به هریک از فاکتورهای فرم، عملکرد و فضا ممکنه به دست بیاد. به عقیده ی بنده اصالت در معماری خانه با فضاست، در بیمارستان یا کارخانه با عملکرده ، در موزه با فرمه، در هتل با فرم و فضاس و در همه ی موارد برای شکل گرفتن معماری همه ی این فاکتورها مهمن. ضمن این که لزوماً ایده پردازی و خلاقیت در اون فاکتوری که اصالت داره رخ نمی ده.علاوه بر این اگه اصالت رو فقط به فضا بدیم، ناچاریم بگیم معماری مصر باستان به علت فرم گرایی و مجسمه وار بودن فاقد اصالته و معماری روم که محوریتش با تنوع عملکرده( و به تبع اون فضا های مختلفی خلق کرده) ، رگ و ریشه ش زیاد معلوم نیست! و معماری فقط ایران که اولویتش فضاس. چه قدر خوبیم ما...خلاصه این جریان اصالتو یکی به من توضیح بده. مرسی

بعدش، معماری مدرن کجا هدفش گرفتن روح بود از اثر؟ تمام تلاشش در نظر گرفتن روح زمان بود. و تزیینات در معماری باروک و روکوکو اگر جنایت نباشه، زیاده روی قطعا هست، تزییناتی از سر تجمل، از سر بی خیالی نسبت به اونچه که برسر بقیه طبقات جامعه می یاد. با پیدایش همین معماری مدرن بود که آدمای متوسط تونستن ساختمونایی رو تجربه کنن که شباهت داشت با نمونه های پرهزینه ترش که مال اونا نبود. حرف آدولف لوس در زمان خودش هم با انتقادهای زیادی مواجه شد. و نظر غالب معماری مدرن هم نبود. شرایطی که مدرنیسم پدید آورد یک شرایط انقلابی بود و عمر همه ی انقلاب ها کوتاهه. اونچیزی که به عنوان شکست در نظر می گیریم، پایان عمر طبیعیش بود. ( نکته: این بخش از نظرم کاملا شخصیه و صرفاً به علت کثرت نظرای شخصی اظهار شده)مطلب دیگه ای که به نظرم می رسه اینه: همه ی بناها که عملکردشون ایجاد آرامش نیست. بعضی بناها برای تجربه کردن ساخته میشن. مثل همین مرکز فرهنگی. مدرسه برای این ساخته میشه که هشیارمون کنه. موزه ی جنگ برای این ساخته میشه که آرامش رو برهم بزنه.....

توی 2 تا پست که دنباله ی هم بودن خوندم:
شخص نباید دستاویزی باشه برای شهر و
..... در اثری که به سمت تندیس گرایی میره هرمنوتیک غیر قابل اجتناب خواهد بود.
با جمله ی دوم موافقم و البته نظرم اینه که جمله ی اول رو نقض می کنه. جایی که ایده های طراح اعتبار خودش رو از دست بده، مطمئن باش اینی که بنا به اسم کی باشه کم اهمیت ترین موضوعه.
و اساساً در کشورایی مثل آذربایجان و کلا این دورو برا! تنها راه پیشبرد پروژه های اینچنینی، بهانه کردن یه شخصه. بعضی سرزمین ها هست که اگه بگی می خوایم نماد بسازیم واسه آزادی بهت می خندن. کسی سرمایه گذاری نمی کنه که ورودی شهرش رو تعریف کنه،یادمان استقلال؟ ملی شدن؟ حرفشم نزن. توی این کشورا میشه شهیاد ساخت و منتظر شد که بشه آزادی، حیدر علی اف ساخت، که بلکه یه روز نماد جریان های فرهنگی!! بشه مثلا. نسل اول از علی اف متنفرن، نسل دوم می گن که خیلی هم بد نبود، نسل سوم میگن که. ...هی وای من! چقدر درست بوده همه کاراش! نسلای بعدی هم اصولا این آدمو یادشون نمی یاد. اگه همچنان متنفر بودن، یا اسم ساختمون رو عوض می کنن یا خودش رو تخریب.ولی احتمال پابرجا موندن ساختمون زیاده. مانا تر از طراحش، مانا تر از سازنده ها و بانیانش، مانا تر از بهانه ی ساختش......(دوستان اینجا هم تو مثل مناقشه نکنین. قصد سیاسی بازی ندارم)


یه سری از نظرامم با آقا پویان یکیه، فقط من تا حدی روی طراحی و ساخت این فرم ها مطالعه داشتم و علاوه بر این از کسی که توی یکی از دفاتر شبیه به مال حدید اینا! کار کرده بود روند کار رو شنیدم. درسته که ابزار بسیار قویه ولی این پروژه ها به خاطر مقیاسشون خیلی پیچیده ن. برای مدل کردن هر قسمت پارامترهای پرشماری رو در نظر می گیرن و ممکنه وسطای کار نرم افزار عوض بشه حتی به علت نارسایی. زمانشم به ساعت و روز نیست، به هفته ها و ماه هاست، اونایی که تحلیل سازه و جزئیات اجراییش رو کار می کنن که رسما کوزتن:)
در نهایت: روح بنا و استراتژی معماری اسلامی، یکی بیاد این دو تا کلمه رو برامن تعریف کنه،
برداشت خودم از روح رو می گم در ادامه. ولی تعریف معماری اسلامی رو واقعاً بلد نیستم.
اوکی، ما می دونیم که گره و مقرنس و تاق و قوس، ویژگی اصلی معماری اسلامی نیست و به روش های ساخت برمی گرده،
می دونیم درونگرایی هم نیست اونطور که روش مانور میدن، چون بیشتر به اقلیم بر می گرده،
کاربری هم نیست ظاهرا چون اسلامی بودن رو به همه ی عملکردها تعمیم میدن،
وحدت در کثرت هم! به هرحال ایده ای نیست که توی این زمان بشه همه جا خرجش کرد. بخوایم یا نه، آدما عوض شدن.
تجسم بهشت بر زمین؟ ا نه این مال یه جا دیگه بود!
خوب الان فهمیدم چیا نیست. ممنون میشم چیزایی که هست رو بهم یاد بدین. مخصوصا که معماری اسلامی یه گرایش توی ارشد و دکتراس.


و دیگه اینکه چرا نباید در و پنجره و رنگ و اینا رو نقد کنیم؟ شاید برای یه متخصص مباحث اجرایی این موارد پیش پا افتاده باشه. ولی منِ دانشجوی معماریِ کارگاه ندیده ببیشتر به این چیزا نیاز دارم. ایراد گرفتن از طرز تفکر این و اون و هشدار دادن درباره ی از ببن رفتن هویت، بدون ارائه ی هرگونه راهکار، چیزیه که به کرّات در دانشگاه شاهدش بودم. مشکل ما از اونجایی آب می خوره که استادامون عوض راهنمایی کردن، عوض اینکه ایراد کارمون رو بگن به کلی گویی بسنده می کنن. همش گفتن: ......نشده.....برو کلیتش رو عوض کن.... اگرم می گفتی کار من با فلانی که الان تعریفش رو می کردی عین همن، جوابشون این بود که من اصلا با طرحت مشکل ندارم، ایراد از طرز فکرته! حالا چه بخوایم چه نخوایم، نقدای ما شده کپی کرکسیون استادامون، که بهترین نتیجه گیریشون این بود که فلانی تو نباید می اومدی معماری، .... حدید! تو که فرمات به فرهنگ آذربایجان نمی یاد چرا مسابقه شرکت کردی اصلا؟!

از یه جنس نیستن این حرفا؟



من نمی گم کلیات رو نقد نکنیم. استراتژی و حتی ایدئولوژی رو. اما دست کم واسه نقدامون دلیل بیاریم. توی مقالاتی که در مورد فرمای سیال دیدم. فقط این یکی دلایل قابل بررسی آورده.


ادامه دارد......




 

پیوست ها

  • flow.pdf
    1.6 مگایابت · بازدیدها: 0

shiva2009

کاربر بیش فعال
می رسیم به نقد
من می خوام یه بررسی چیپ در حد سواد ناقص خودم از روی همین عکسا ارائه کنم و نه بیشتر.
اول روح سرگردان بنا :razz:ابتدا روح رو به سه قسمت روح مکان، زمان و فضا تقسیم می کنیم(این تقسیم کاملاٌ من درآوردی است و مبنای علمی ندارد) من نه تاریخ سایت رو می شناسم نه آذربایجان و نه شرح خواسته هایی که از بنا بوده. به خاطر همین در مورد بستر فرهنگی و روح مکان قضاوت نمی کنم.
روح زمان رو رعایت کرده تا حدی، چون به هرحال فرم های سیال، مد و نشانه ی این دوره به حساب می یان.

روح فضا پیچیده تره: یک مرکز فرهنگی نیاز داره به پویایی، به نظر می رسه معمار همین پویایی رو محوریت شکل گیری فرم و فضاهای داخلی قرار داده. علاوه بر این شاهد پویایی نور هم هستیم.به خصوص نور مصنوعی که در سقف شکل منحنی به خودش گرفته و در آمفی تئاتر به اوج می رسه. ولی برای تکمیل شدن پویایی در معماری معاصر، این دو عامل کافی نیستن. جای فضای تعاملی خالی به نظر می رسه. یا دست کم عناصر پاسخگو در فضاها. که دلیلش به احتمال زیاد هزینه س. تمرکز هزینه بر فرم و نمادگرایی بوده. اما مرکز فرهنگی اونم توی این مقیاس متانت هم لازم داره، تا از یه مرکز فَشِن! متمایز بشه. به نظرم جداره ی مسطح وشیشه های قاب دار نما، همینطور رنگ غالب سفید در فضای داخلی، تلاشیه برای دستیابی به این متانت. که چندان موفق نبوده. به خصوص که رنگ سفید به سرعت کهنه میشه. و الگوی قاب شیشه ها هم زیاد هماهنگ نیست با بقیه عناصر. شاید یه سایه ی منحنی از سندبلاست روی شیشه ها، اثر قاب رو کمرنگ و نما رو یه دست تر می کرد. که البته اونم با این تعداد شیشه مقرون به صرفه نیست و به درد طرح روی کاغذ می خوره:)نظر کلیم اینه که معمار سعی کرده روح فضا رو رعایت کنه اما به اندازه ی کافی موفق نبوده لا اقل این طور که از عکس پیداس.

فرم و هماهنگی با سایت: انحنای بخش جلویی و پیش آمدگی سقف ، رسیدنش به زمین، واقعا چشم نوازه به نظرم و ظرفیت این رو داره که به عنوان یه نشانه توی یادها بمونه. هم سادگی داره و هم جذابیت. همینطور لایه های جانبی که هم به نشستن بنا روی زمین کمک می کنن، هم دید و نور جالبی رو(احتمالاً) برای فضای داخلی ایجاد می کنن و هم تابش نور از داخل، توی شب زیباست. فرم در بخش مرکزی دچار یکنواختی میشه، و در بخش انتهایی، برای از بین بردن یکنواختی، بخشیدن بُعد به حجم و هماهنگی با ساختمان های تقریبا بلند، به یکباره اوج می گیره. به عقیده ی من این اوج گیری متناسب نیست، بخشی که ارتفاع گرفته، عرض کمی داره و امتداد خفته ی اون همچنان به سنگینی روی زمین افتاده. به شخصه یاد رفیق قدیمی، سرندی پیتی می افتم با دیدن نمای عقبی.در مورد ارتباطش با سایت هم، اونطور که پیداس، ارزشمندترین بنای بافت خودشه. سعی کرده ارتفاعش رو در هر طرف سازگار کنه.فقط یه ساختمون روبه روش هست که نمای کلاسیک داره انگار، که حجم از اون قسمت هم فاصله گرفته و به لنداسکیپ اختصاص داده شده.

سازه: اینم در حد یه دانشجوی معماری بلدم. دو نوع پیکربندی سازه ای داریم واسه ساختمان های بلند. هسته ی داخلی و کف های طره ای و دیگری اسکلت خارجی و سیستم لوله ای ، که تکامل یافته ش دیاگرید یا شبکه قطری هست، هر دوش با یه کم تغییرات واسه فرمای پیچیده ی بزرگ مقیاس هم به کار میرن. دیاگرید با یه تعداد ستون های داخلی: فرمای سیال حباب مانند رو می تونه بسازه. مدلی که توش سقف و بدنه یکپارچه میشن و نیاز هست که شبکه به زمین برسه. اما برای به دست آوردن نمای آزاد در فرم سیال چند طبقه، راه ممکن همینه که دال های کف طبقات از یک یا چند هسته طره بشن، و پوسته ی سیالی با استفاده از سازه فضاکار حجم رو پوشش بده. نما هم سازه ی ثانویه ی خودش رو داره. اینجا هم همین اتفاق افتاده. کف ها از هسته کنسول شدن و ستون های توی عکس شبکه فضاکار رو نگه می دارن. پیش آمدگی بام نسبت به اونچه که 3دی های اولیه نشون می داد یه مقدار کمتره و اون قسمت از سقف که به زمین می رسه هم، هرچه پایین تر میره به خاطر قائمه بودن و نیروی وزن، ضخامت اعضاش بیشتر میشه . اعضای ظریف سازه ی دو لایه به یه خرپای دو بعدی با اعضای ضخیم تبدیل میشه و در نهایت به یک پایه ستون خیلی کوتاه تکیه می کنه. شبیه همون ستونای دیگه ولی بدون ارتفاع مشهود.سازه شاید زیاد خلاقانه نباشه اما کارایی لازم رو داره.


پوشش: در مورد نمای شیشه ای که گفتم. می مونه قطعات پوشش سقف. این یکی از چیزایی بود که وقتی عکس کار ساخته شده رو دیدم زد تو ذوقم. مخصوصا که از زمان دیدن سه بعدی منتطر ساخته شده ش بودم. یادی می کنم از یکی از اجداد دردسر ساز این بنا، که با وجود مشکلات و هزینه های عظیم ساختش، امروز یک نماده و اکثریت توافق دارن که بودنش بهتر از نبودنشه. اپرای سیدنی: فرق عمده ای که اون بنا با این داره، اینه که برای تمام بخش های فرایند طراحی و ساخت به یه اندازه دقت و حوصله به کار رفته بود. از طراحی حجم، تا پیدا کردن راه حل برای سازه، تا آکوستیک و قطعات پوشش. اما توی این ساختمون با اینکه شاید بیش از فرم یابی برای پنل بندی سطح وقت گذاشته باشن(ابعاد بهینه، انحنای بهینه، شکل عمومی هر پانل)، اما سلیقه ی کافی به خرج ندادن. و الگوی شبکه ی پوشش تصادفی به نظر می یاد.GFRC رو میشه با درز های مشخص یا بدون اون اجرا کرد. اگر این طرحه مال من بود، اضلاع در امتداد منحنی های اصلی رو با درز مشخص اجرا می کردم و بند بین اضلاع عمود به اونا رو حتی الامکان پر می کردم. این طوری خطوط اصلی حجم. قدرت و خوانایی بیشتری پیدا می کرد.(نکته: الان که دوباره 3دی ها رو نگاه کردم دیدم نظرش خودشم همین بوده بنده خدا، پس حتما مشکل اجرایی داره این سیستم. منحنی ها توی واقعیت هم مشخص ترن، ولی نه به اندازه کافی)یه عامل باعث میشه من اکثر کارای خانم حدید رو زیاد دوست نداشته باشم. زاها حدید و رنزو پیانو دوتا از معمارایی هستن که از ابزار تکنولوژیک استفاده ی گسترده می کنن. تفاوتشون در اینه که حدید فقط قدرت تکنولوژی رو به رخ معماری می کشه. صرفا به ما میگه که با امکانات جدید میشه این معماری رو تولید کرد. معماریش بهره گرفته و متکی از تکنولوژی هست. اما پیانو با آثارش سعی می کنه نشون بده معماری در عصر تکنولوژی چه ارزش هایی برای ارائه به دنیا داره. معماریش تکنولوژیک هست. معماری عصر تکنولوژی....


پایان: همدردی با تیک آف: طرحت مبانی نظری داشته، قبول ولی به احتمال زیاد به اندازه کافی قشنگ نبوده. تبدیل مبانی به اثر معماری نیاز به مهارت و تجربه ی زیادی داره که خیلی از استادای مدعی ما هم از انجامش عاجزن. طرحای دانشجویی معمولا دو دسته ن، یه دسته که ترکیب حجم قشنگی دارن ولی خط فکری پشتیبان کار نیست. یه دسته که مبانی دارن، عملکردم رعایت کردن ولی حجمشون پخته نیس....
دوستایی که زحمت می کشن پستامو می خونن. نقل قول نگیرید ازش چون خیلی طولانیه. مرسی.
 

پیوست ها

  • Zaha_Hadid_Cultural_Center_Spaceframe09.jpg
    Zaha_Hadid_Cultural_Center_Spaceframe09.jpg
    28.9 کیلوبایت · بازدیدها: 0

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
سلام خانم شیوا .
تاپیک بیات شد:)

اون بخشی از نوشته های پستتون که مربوط به من میشه رو جواب میدم و ایضا سوالاتی که پرسیده بودید.

دانسته هاتون در مورد فضا ترجمه ایه.یعنی تعریف تفکر مدرن از فضاست و اونم ترجمه شده(اصولا ترجمه تو دانشگاه های ما بدرستی صورت نمیگیره)
تعریف فضا از نظر مدرنیسم و تفکر سنتی(کلمه رایج)متفاوته.تعریف مدرنیسم از فضا مادیه.
گفتتون در مورد اینکه در جایی عملکرد اصالت داره در جایی فرم و در جای دیگر فضا هم اشتباهه.
اینکه اصالت با فضاست امر ثابتیه.اصلالت که تغییر نمیکنه.اصالت نسبی نیست مطلقه.
اما فضا سازی در این بنا صورت نگرفته به این معنا که:

-اگه من برای اولین بار این بنارو تو این تاپیک معرفی میکردم و میگفتم اینجا موزه ست شما میگفتید که فرم مناسب موزست.و شروع میکردید مثل پست دومتون درموردش صحبت میکردید.
-اگه میگفتم اینجا یه مرکز تجاریه باز همینطور.
-اگه میگفتم اینجا یه کتابخانست.
اگه ....


در مورد پاراگراف دوم:

روح زمان دیگه چیه؟
یعنی زمانه اون آدمارو اونطور بار آورده بود که حالا معماری مدرن بیاد اون روحشو در نظر بگیره؟
تفکر مدرن چند دهه قبلش تئوری هاشو داد و علوم انسانیش رو پدید آورد و جامعه سازی مبتنی بر اون رقم زد (نظمی در اون زمان رقم زد) و انسان مدرن رو پدید آورد بعد گفت انسان مدرن من میخوام بهت خدمت کنم و بیا اینم معماری مدرن و این همونیه که تو (یعنی انسان مدرن) میخوای.این که خنده داره.
مثل اینکه شما چند دهه تبلیغ خوردن پول نزول رو کنی بعد که خوب مردم رو اغنا کردی بعد بیای بهشون پول نزول بدی و بگی خودشون میخوان منم روح زمان رو دارم در نظر میگیرم.
این که شیادیه.
حالا شاید به قول شما اون معماری باروک و روکوکو افراط بوده ؛ولی اینکه بدتره.از چاله در اومدن و افتادن تو چاهه.

درمورد پاراگراف سوم:
این بنا بیشتر به بنای یادمان زاها حدید شبیه تا شخص دیگه ای.
درم ورد اینکه چرا مثلا تو غرب بنایی به اسم شخصی نمیسازن مطلب خیلی عمیق و پیچیدست و گرنه اونا تئوریسین تفرد گرایی هستن.


در مورد سوالتون درمورد روح در اثر معماری و همچنین معماری اسلامی:

میدونید یه کلاه گشادیه که دانشگاه (تو همه جای دنیا و در همه رشته ها بخصوص در معماری و علوم انسانی)سر دانشجوها میزاره و اونم آموزش روش هاست(متدولوژی)

اینکه خیلیا نمیتونن معماری اسلامی (یا معماری در دوره اسلامی)رو تعریف کنید به همین دلیله.همین خیلیا معماری مدرن رو هم نمیتونن تعریف کنن.همینا معماری پست مدرن و دیکانسراکشن رو هم نمیتونن تعریف کنن........میدونید دلیلش چیه؟چون فقط روش این مفاهیم بهشون آموزش داده میشه.نه اینکه اون استاد نخواسته بگه بلکه خود اون استاد (بزرگترین اساتید معاصر کشور رو میگما مثل فرمانفرمانیان و سیحون و دیبا و ...)هم روش زدست.البته اینکه در مورد اساتید میگم خیلی خوشبینانست که بگیم مفاهیم رو نمیدونستن و روش رو تدریس میکردن.چون اگه مفاهیم رو میدونستن ولی روش رو تدریس مسکرد اون موقع میشه از واژه خائن در موردشون استفاده کرد.


معماری اسلامی:
معماری اسلامی یعنی معماری ای که مبانی نظریشو از اسلام گرفته.
ببینید اسلام با این کار نداره که که شما سقفت رو چطور میخوای پوشش بدی.به این کار نداره که جرز دیوار بنای شما چقدر باشه و ...
مثلا اسلام میگه محرمیت............شما ( شما مثلا در سال 200 هجری قمری) میبینی یه درونگرایی داری (حالا بخاطر اقلیم یا هر بحث دیگه ای)این اون بحث محرمیت رو پوشش میده.اسلام هم این رو تایید میکنه(مثل اون 4 ماه حرامی که از عصر جاهلیت بوده و اسلام هم تاییدش کرده)
مثلاا اسلام میگه احترام به مهمان........نتیجش در معماری میشه سکویی که جلوی درب تعبیه میشد تا مهمان در حالتی که منتظر باز شدن دربه روی اون میشینه.
مثلا تاکید برعقلانیت و احترام به طبیعت و احترام به داشته های خود و احترام به کرامت انسانی و هزاران مورد دیگر رو هر کدوم یه تجسمی داره در بوجود آوردن عملکرد ها و کاربری ها و کالبد ها.
پس معماری اسلامی قوس و کاشی و چیزای دیگه نیست(ولی مثلا تو تزئینات تاثیر میزاره) که آقای فرمانفرمانیان میاد رو کار مدرنش (تو یکی از اکسپو ها)کاشی میچسبونه چرا که این استادی که میپرستیمش دچار روش زدگی شده.میاد میبینه تو معماری اسلامی از چه روشی استفاده شده از اون استفاده میکنه.(این اون بحث تاکتیک و تکنیک زدگی)

تعریف معماری مدرن:

یه سری فیلسوف و جامعه شناس و .... بودن اومدن تفکر مدرن رو پایه گذاری کردن(از رنسانس به بعد و به آرامی).کسانی مثل کانت و هگل و نیچه و هایدیگر و مارکس و ....
بعد از همه این نظریات(دقت کنید بعد از همه این نظریات)معماری مدرن پدید اومد.معماری که مبانی نظریش رو از همین فضلایی که اسمشون رو بدم گرفتم.خوب به نتوشته های من دقت کنید اینایی که من اسمشون رو بردم هیچکدوم معماری نبودن.پس مبانی نظری معماری رو معماران پدید نمیارن.فلاسفه و جامعه شناسان و علمای دینی و ...پدید میارن.
آخه اون کدوم بی سوادیه که هی میگه کانسپت کانسپت.کانسپت چیه؟آخه یعنی چی کانسپت من تو طراحی بیمارستان مثلا سرنگ بوده.کانسپت من تو طراحی فلان چیز دیگه تپه های فلان جا بوده و ....
مبانی نظری معماری اصلا تو حوزه معماری و توسط معماران تولید نمیشه.نمیشه که بشه.
تفکر مدرنیسم یه شاخصش زدن و از بین بردن متافیزیک بوده(متافیزیک به معنای ماوارطبیعه نیست بلکه به معمنای مابعد الطبیعه است)......حالا ما اینجا میگیم زدن روح و اون بعدی غیر فیزیکی انسان.
این میاد تو معماری و توسط یک معمار میشه یک دکترین که تزئینات جنایت است.(حالا به شما به دروغ میگن که این حرف در برابر افراط باروک در تزئینات بوده.....دروغ میگن واسه اینکه سرنخ رو گم کنید)
چرا که اون معماری مبانی رو گرفت و روح در معماری رو میدونست که تزئیناته و اونو از بین برد.(در ادامه میگم چرا تزئینات رو میگن روح معماریه)
اصالت دادن به انسان توسط همین فلاسفه نتیجش میشه 5 اصل لوکروبوزیه مبنی بر پلان ازاد و جدا کردن بنا از زمین بوسیله ستون موارد دیگه(یعنی اینکه این منم که باید تعیین کنم پس ساختار شکنی میکنم پس اولین معمار دیکانسراکشن میتونه همین لوکوربوزیه باشه ولی ساختار شکنیش فعلا تابلو نشده تو اون زمان)
هزاران موارد دیگه از قبیل حیازدایی و برونگرایی افراطی و ......
درمورد پست مدرن هم همینطور.درم ورد دیکانسراکشن هم همینطور و ....

پس معماری خواستگاهش رو باید دونست کجاست.این اون چیزیه که تو دانشگاه ها نمیگن و قرار هم نیست که بگن.یعنی ریشه شناسی و واژه شناسی و ...رو نمیگن.و فقط روش رو میگن.روش دستیابی به معماری مدرن.روش دستیابی به معماری پست مدرن و ...
این اون کلاه گشاد دانشگاست که سر دانشجوها میزاره.
پس رهبران علوم انسانی بالاتر از معماران ؛معماران بالاتر از هنر مندان،هنرمندان بالاتر از مهندساننند (این بالاتر به معنای وابستگی).
اشکالی نداره مهندس وارد کشور کنیم ولی اشکال داره معمار و تئوریسیت علوم انسانی وارد کشور کنیم.چون اونا استراتژی خودشون رو پیش میبرن.ولی مهندس صرفا با تکنیک سروکار داره.


در مورد روح:

روح خیلی پیچیدست و شناختش غیر ممکنه.
ولی در این حد میدونیم که جسم دارای روح میتونه حرکت کنه و رشد کنه و درم ورد انسان اختصاصا میتونه حرف بزنه.
روح در معماری یعنی معماری ای که میتونه حرف بزنه و پیامی رو انتقال بده.
اگه این بنای حیدر علی اف رو هخامنشان 2500 سال پیش میساختن و ما الان میرفتیم با باستان شناسی از زیر خاک میاوردیم بیرون هیچ اطلاعاتی بهمون نمیداد.:)
الان شما میدونید که کتابهای زیادی از نقش برجسته های تخت جمشید نوشتن که مثلا اینا این مفهموم رو داره اونا اون مفهموم رو و ....(البته هخامنشان و شخص خشایار آرزوهاشو تو تخت جمشید نقش برجسته کرده چون از اون بهره بداری نشده هیچوقت)
پس عینیت روح درمعماری بیشتر تزئیناته(موارد دیگه هم هست.


خب حالا بنظرتون جنس حرفا یکیه؟
شما این مطالب رو اول بربتابید تا به راهکار برسیم.چون من که نمیتونم تو چند پست همه کار بکنم.
 

shiva2009

کاربر بیش فعال
دوباره سلام. انقدر بدقدم بودیم که تاپیک پوسید اصلاً. همین کمک می کنه به بحث نه چندان مرتبط با موضوعمون ادامه بدیم.:cool:

نخست اینکه تفکر بنده از فضا، هرچه که هست، برداشت آزاد خودمه از مطالعاتی که داشتم و این مطالعات شامل منابع وطنی، غیر وطنی، ترجمه و غیر ترجمه میشه. اگر تعریفم مادی به نظر می رسه برای اینه که دارم سعی می کنم تعریف ملموس و کاربردی ارائه بدم. با معیارهای معماری بررسی می کنم نه فلسفه و روانشناسی. قراره این فضا رو بسازیم. دارم نمودهای فضا رو می گم. نمودهای روح اثر رو می گم. و گرنه هزاری هم که بگیم فضا وجودیست دارای ماهیت بسیار پیچیده و اصیل، نمی تونیم ایجادش کنیم. از اون تعریفاییه که قشنگه، به درد این می خوره که بخونیم حفظ کنیم عینشو به دیگران تحویل بدیم. ولی نمی تونیم باهاشون کاری انجام بدیم.

در مورد درست بودن یا غلط بودن نظرم در مورد اصالت هم سوال نکرده بودم. شما نهایتا می تونستین با من مخالف باشین، نه اینکه بدون هیچ برهان و توضیحی بگین نظرت غلطه.
ایراد کارم این بود که خواست از اصطلاحات خودتون استفاده کنم. اصالت مدنظر شما رو من در نهایت میتونم به. وجود فضا اختصاص بدم. از جمله ای که میگه تفاوت معماری با مجسمه سازی، خلق فضاست. و اگر فضا پدید نیاید، معماری رخ نداده است. این جمله در مورد صرف وجود فضا صحبت می کنه و نه کیفیتش.
(حتی برای همینم میشه استثنا قائل شد: یک پل، یک دروازه ی کم عمق، اهرام، برج ایفل و حتی کعبه، فضای معماری ایجاد نمی کنن، حائلی بین فضای بیرون و درون نیستن به اون صورت اما به صرف فرم، عملکرد، ساماندهی رفتار و سیرکولاسیون، جزء آثار معماری به شمار می یان)و حالا اینطور نظرم رو اصلاح میکنم که از بین کیفیت فضا، عملکرد و فرم، برای هیچ کدوم چیزی به اسم اصالت تعریف نمی شه. اینها فاکتور های سازنده ی معمارین و بنا به موضوعیت، اهمیتشون کم و زیاد میشه. ما می تونیم در یک مثلا بیمارستان با روش هایی که لابد اگه اسم ببرم، برچسب مادی اندیشی بهم زده میشه، ارزش های فضایی رو ایجاد کنیم که بیمار یا همراهش، برای چند لحظه هم که شده رنج هاشون رو فراموش کنن یا آسون تر تحمل کنن. خب این خیلی خوبه، ولی کافیه یه سیرکولاسیون یا مکانیابی اشتباه برای عملکردها انجام شده باشه تا کل این فضا سازی به باد بره. کافیه از جلوی کسی که در راهروی منتهی به اتاق عمل منتظره، پیکر بیجانی رو از اتاق عمل دیگه ای خارج کنن. یا کارمندان خوشحال و خندان بیمارستان از غذاخوری ای که روبه روشه بیان بیرون. تمام امید و آسایشی که روح حاکم برفضای بیمارستان، ایجاد کرده بود در یک لحظه از بین می ره. مثال بدیهی زدم و حتما می دونین که این چیزا در حوزه ی عملکرد جای می گیرن و نه فضاسازی. درسته که یه لحظه تو ذهنمون این اتفاق رو تصور می کنیم و بعد پلان می کشیم، اما مسئله رو در پلان حل می کنیم و نه با تجسم فضای معماری. اگر با تجربه باشیم که حتی به اون تصور اولیه هم نیاز نداریم. اگر بگین که در تعاریف سنتی این موارد به فضا بر می گردن، معلوم میشه که نتونستین تعاریف معماری و فضا رو از هم تفکیک کنین.

درباره ی بنای مورد بحث. اگه فضاسازی رخ نداده باید بگیم فضا مناسب نیست، نه که فرم مناسب نیست. و اگر این دقیقا همین بنا رو معرفی می کردین و می گفتین موزه س، یا کتابخانه یا مرکز تجاری، من که هیچ، یه دانشجوی ترم 3 هم تشخیص می داد که فرم مناسب نیست. اونم بدون متوسل شدن به مفاهیم انتزاعی مثل فضا و اصالت که نظر دادن درباره شون سلیقه ایه.
چنین سطوح شیشه خور وسیعی اونم با این میزان شفافیت، عملکرد موزه رو دچار اختلال می کنه. کتابخانه اگر فقط کتابخانه باشه و نه مدیاتک، جداره های منحنی، فضای مفیدش رو کاهش می دن. و مجددا اون نورگیری توجیه نداره براش. همچنین با پخش شدن و چندشاخه شدن فرم توی سایت، امکان تفکیک عملکرد ساده تری بود براش و لزومی نداشت که فرم به یک انتهای زمین عقب نشینی کنه.
اگر مرکز تجاری بود. سطوح سیال در داخل بنا قفسه بندی رو دشوار می کرد. و از اونجایی که دیواره ها پشت تقسیمات مغازه ها، ویترین و قفسه ها پنهانن اصلا دیده نمی شدن و هزینه کردن برای ساختشون منطقی نداشت. رنگ سفید یک دست چه در داخل و چه بیرون بنا یه عیب به شمار می اومد. در بیرون برای اینکه جذابیت و قدرت تبلیغاتی نداره و در داخل چون حوزه ها رو تفکیک نمی کنه و جهت یابی کاربرا ضعیف میشه.
صد البته که اگر این فرم برای هرکاربری دیگه ای ساخته شده بود، ممکن بود مواردی هم برای دفاع داشته باشه و تا حدی مناسب به نظر بیاد، ولی نه تا حد الانش.
به همین شکل فضاسازی هم قابل بررسیه. جایی که قوی ترین و پرکارترین فضاش آمفی تئاتره مسلماٌ هیچ کدوم از کاربریای بالا نیست.
اما اگه فرمای سیال به طور عام مدنظرتون باشه، خب بله با بعضی از کاربری ها، برخی ایده ها و سایت ها سازگار میشن. نه به اندازه ی مکعب که میشه به همه چی ربطش داد، ولی خب قدرت انطباق دارن اینا هم.
این جمله که زمان آدما رو بار می یاره، و تئوریسینا آدما رو بار می یارن به نظرم توهین به قدرت درک انسانه. ولی اینکه جوامع در هر دوره ای با توجه به تاریخی که پشت سرگذاشتن، ارتباط با جوامع دیگه، پیشرفت علم و.... ویژگی هایی رو کسب می کنن، یه امر غیرقابل انکاره. و همین این ویژگی هاست که مبانی نظری رو هم شکل میده، هنر رو دچار تحول می کنه، در شکل گرفتن معماری، جهت دادن فعالیت های علمی و سلیقه ی مردم در امور جزئی هم نقش داره. نظریه پردازها که از آسمون نازل نمی شن. آدمایین تحت تاءثیر روح زمانشون. اگه منظورم از روح زمان، سلیقه ی مردم بود فقط، می گفتم روح بازار رو رعایت کرده! اتفاقا ساختمون مورد بحث به این موضوع اعتنا نداشته و این یکی از نقطه ضعفاشه.

بعضی مثالاتون قیاس مع الفارقه و حس می کنم آگاهانه هم هست.ربا یک فعل مشخصا ناپسنده چون با طمع یک طرف و با بیچارگی طرف دیگه سروکار داره و سوءاستفاده بودنش بارزه. هزارسالم که تبلیغ ربا بکنین، بازم مردم به میل خودشون از شما قرض نمی کنن. فقرشون باعث قرض گرفتن میشه و طمعشون باعث قرض دادن. وگرنه انقدر عقلشون می رسه که یه جای کار لنگه. اما در مورد یه شیوه ی معماری، اونم در دورانی که شیوه ها متعددن و حق انتخاب داریم نمی شه حکم صادر کرد که غیر اخلاقیه، در مورد تک بنا شاید ولی یه سبک هرگز.
با توجه به اطلاعاتتون، حتماً متوجه شدین که اصطلاح روح زمان رو از هگل وام گرفتم. و البته با تعریف ساده ای که خودم ازش داشتم-پیش از آشنایی با هگل- ارائه ش دادم. اعتراضتون هم به همین علت بود، وگرنه به سختی می شد اون جمله رو اینطوری برداشت کرد.
در مورد از چاله به چاه افتادن هم موافق نیستم. اگه در مورد فلسفه و جهان بینیه، که خب مسیر تکامل هموار نیست. و نهایتاً میشه گفت از چاله ای به چاله ی دیگه افتادیم و دست کم یه چاله رو پشت سر گذاشتیم.
در مورد این که بنا یادمان حدیده، من و شمای معمار حدیدو می شناسیم. می دونیم که این بنا امضای اونو داره. دیگران هم می شناسن.؟ اصلا براشون اهمیتی داره که کی ساخته؟ اگه خیلی موفق بود، سال های آینده توی درس تاریخ معماری میگن اینم حدید ساخته. اگرم خوب نبود باز همینو میگن و میگن چرا شکست خورد.
بعد این فردگرایی غرب با اون فردگرایی ما فرق می کنه. فرد گرایی اونا در اینه که انسان رو مبنای ارزش گذاری قرار میدن و براش حقوق و وظایفی تعریف می کنن.ولی بعضی جاها انسان های معدودی مبنای ارزش گذاری دیگرانن، واسه اونا فقط حق تعریف میشه، واسه بقیه فقط وظیفه، و این وظیفه چیزی نیست به جز ستایش گروه اول. بیشتر از وارد این بحث نمی شم.
مبانی نظری معماری سنتی رو کسی تدوین نکرده و هرکس به ناچار برداشت خودش رو ارائه می کنه. معماری غرب مستندات زیاد هست براش. کمتر دچار این مشکل میشه. دانشگاه توی لیسانس کاربرد رو آموزش میده. این موارد در حیطه ی درسای ارشد و دکتران.
در مورد اصولی که واسه معماری اسلامی گفتین، به جز احترام به میهمان، همه ش جزو شعارای معماری پایدارم هست. اصلا جزء ویژگی های هر معماری کاملیه، بدون اینکه وابستگی روشنی به یه ایدئولوژی خاص داشته باشه. و یه اصلی مثل احترام به میهمان دیگه اون موضوعیت سابق رو نداره. رعایتش خوبه ولی معمولا قربانی اولویتای دیگه میشه. چراکه میهمان، اونم از نوع سرزده، نقش پررنگ سابق رو نداره دست کم توی شهرای بزرگتر. و اگه شما زمین محدود و سرمایه ی محدودتر کارفرما رو با این اصل به پذیرایی بزرگ و مجزا از نشیمن تبدیل کنین. نهایتا خودش به عنوان اتاق خواب استفاده می کنه ازش.
اگر برای معماری اسلامی اصولی تعریف شده که با نیاز های جامعه ی امروز سازگارن، باید این اصول مدون بشه، گفته بشه کدوماش مختص خودشن و کدوماش همپوشانی داره با انواع! دیگه معماری.بهتره مثالهایی از آنچه که می تونه نمودش باشه هم ارائه بشه. چون دست کم من یکی در یه قرن اخیر نمونه موفقی نمی شناسم ازش. چون اینطوری که الان هست میشه که با توجه به هر آیتمی طراحی کنیم و بعد تصادفا یه چیزاییش هماهنگ در بیاد و ربطش بدیم به معماری اسلامی. همپوشانی به خودی خود عیب نیست. ولی اگر قراره این معماری جلوه گاه و معرف اسلام باشه. به اصول واضح و مختص خودش نیاز داره. رابطه ش با تزئیناتم آخر کار میگم.
کپلر و کوپرنیک و گالیله و نیوتون و داروین و فرویدم که هیچ نقش نداشتن در فروپاشیدن بنیادهای تفکر ستنی؟ یا اگه داشتنم پس فیلسوف بودن! من گفتم معماری مدرن مبانی نداره چون انقلابیه_انقلاب ها پشتوانه ایدئولوژیک نداشتن؟_؟ معلومه که داره. ولی مبانیش صرفا برگرفته از علوم انسانی نیست.
از اون آدمایی که نام بردین تفکر کانت و هگل و مارکس به هم نزدیک تره. نیچه و هایدگر قدری تفاوت دارن. و تردیدی نیست که این چند نفر و خیلیای دیگه تفکر مدرن رو بنیاد نهادن و کامل کردن. اصلی ترین دلیلشم اینه که کفگیر تفکر و جوامع سنتی به ته دیگ خورده بود.نیاز به تفکر جدید حس می شد. نمی شه بگیم همه ی این آدما مالیخولیا داشتن یا نقشه ی شومی که در زمان حیاتشون هم خیری نرسونده بهشون. اگر آثارشون رو کمی بی طرف تر قضاوت کنین و قدری هم خودتون رو جای اونا بذارین. خیلی از حرفاشونم به نظرتون مفید، منطقی، قابل درک یا لااقل توجیه پذیر می یاد با توجه به شرایط. الان هم که بررسی کنیم، هیچ کس نمی تونه همه ی نظراتشون رو از اساس نادرست و غیر انسانی بدونه. یه سری حرفاشون ناشی از علم زدگی بود، یه سری ناشی از خشم بود، ممکنه بعضی مغرض باشن و به نفع سیاست خاصی نظر بدن. ولی نمی شه همه شون رو دشمنانی دونست که از جهان دیگه ای اومدن و کمر همت به نابودی بشریت بستن. اگه هدفشون زدودن متافیزیک بود هم، اون موقع این کار لازم بود چون ابزار کنترل جمع شده بود به نفع عده ای خاص. هرچند که هر نظریه ای ممکنه پس از قدرت گرفتن در همین دام گرفتار بشه و مردمم گرفتار کنه. هر نظریه ای بخشای درست و غلط داره. میشه همون از یک چاله به چاله ای دیگر. نظریه پردازه هم توی همون خونه هایی زندگی می کردن که معمارا ساخته بودن، و همونقدر و چه بسا بیشتر، تحت تأثیر یکه تازی های علمی و جهان در حال تغییر پیرامونشون بودن. هیچ نظریه پردازی نمی تونست معماری رو متحول کنه. اگر انقلاب صنعتی و توسعه ی روش های ساخت معماری رخ نمی داد. مبانی نظری معماری رو معماران نظریه پرداز تدوین می کنن، اونا هم متأثر از فلاسفه و روانشناسان، هم متاثر از هنرمندان پیشرو، بیش از فلسفه حتی مسحور پیشرفت تکنولوژی و علم اند. به رازهای کشف شده ی طبیعت نظر دارن گاهی، وضعیت اجتماعی رو می بینن، و در نهایت خودشون تصمیم می گیرن که ترکیب کدوم از این عوامل موفق تره. حتما اشتباه هم می کنن، ولی اینطوری نیست که نظریه پرداز اراده کنه و اونا تولید. بیش از این که کلماتی که از دهان آدولف لوس بیرون اومد، بیش از اینکه هایدگر یادش داده باشه، متاثر از معماری مکتب شیکاگوئه که طی اقامتش در امریکا دیده بود. و هیچ کدوم از نظریه پردازایی که اسم بردین امریکایی نیستن. اگه نقش تزئینات رو نفی کردن، شاید به خاطر این بود که می خواست از اثر معماری رو به چیزی تبدیل کنه که با فاکتورهای علوم تجربی و اقتصاد شناخته شده در اون زمان قابل بررسی باشه. بازم اینجا نظر خودمو گفته بودم، کسی به من یاد نداده اینو، استدای ما که به دو دسته ی شیفتگان سنت و شیفتگان پست مدرن تقسیم می شن، کی می خواد من سرنخ رو گم کنم؟ مطمئنید که خودتون سرنخ اشتباهی رو نگرفتین؟
دستی که از آستین لوکوربوزیه بیرون اومده، مال خودشه و نه مال نیچه، اصولی که اراءه می کنه و طرح خانه ی دومینو بیشتر ذوق زدگی ناشی از قدرت گرفتن ساخت و ساز اسکلتیه، کافی بود بتن مسلح ابداع نشه، اونوقت از معمارای مدرن فقط میز وندروهه می تونست به کارش همونجوری که بود، ادامه بده. کسی ادعایی نداره، کلیسای رونشان عملا همه ی اون اصول رو زیر پا میذاره. لوکربوزیه در خیلی از نظراتش اشتباه کرد و در زمان حیاتشم عملا خیلی حرفاشو پس گرفت. ولی بودنش، و کارهایی که انجام داد، خیلی بهتر از این بود که نباشه و کاری نکنه. و ضمناً یعنی اون که یه معمار بود، زودتر از ژاک دریدای نظریه پرداز دیکانستراکشن رو فهمید یعنی؟ نقض غرض نشد اینجا؟

در مورد کانسپتم، کانسپت چیزیه که باهاش طراحی رو آغاز می کنیم. شما 50 تا کتاب هم که بخونین، باید از یه جایی شروع کنین( همینجا بگم که یه نظر هست که میگه معماری لزوما متکی بر مبانی نظریه، یه نظر هم هست که میگه معماری با در نظر گرفتن آیتم های مورد نیازش به وجود می یاد، و لزومی نداره هر اثری رو به یک نظریه ربط بدیم. این نظر دوم با اینکه آب و رنگ اولی رو نداره کاربردی تره.) به هرحال معمارم آدمه و تحت تاثیر یه جهانبینی، ولی این جهانبینی در وجود همه ی افراد انقدر قوی نیست که روی زندگی و شغلشون سایه بندازه. بنابراین ایده یا کانسپت رو از هرچیزی عموما مکان و عملکرد، می تونه بگیره و با اون کارش رو شروع کنه. لازم نیست این کانسپت نمود پررنگی داشته باشه در انتهای کار و نیازی نیست بهش وفادار بمونه حتی. در مورد سایر اصولم باید جدا جدا بررسی بشن. ممکنه هرکدوم قابل دفاع یا سرزنش باشن. ولی همه ی اینها یه نفر رو به مأمور مخصوص شیطان بزرگ تبدیل نمی کنه. معماری خاستگاه های پرشمار دارد و قدرت آفرینش آن بالاتر از مبانی نظری صرف است. دانشگاهم نمی دونم چه اصراری داره که انقدر سر ما کلاه بذاره....

در مورد وارد کردن تئوریست با شما موافقم، اصلاً یه سریاشون رو صادر کنیم بهتره، همه تو این کشور تئوریست بالقوه ن ..در مورد معمارم موافقم تا حدی، آدم مستعد زیاده، خارج از کشور هم معمارای خوبی داریم. ولی بازم میشه استثنا قائل شد. من نمی تونم تصور کنم حافظیه بدون آندره گدار چه شکلی بود.

حالا میریم سر گرفتن روح از معماری، انسان موجود زنده س و روحش ساخته ی دست خودش نیست. ولی ساختمان موجود زنده نیست و روحشم هرچی باشه به دست انسان به وجود می یاد، مصنوعه. روح رو به زبان تنزل درجه دادین الان؟ اتفاقا من میگم پیچیده تره، اما متافیزیکی نیست، اگه بود در معماری سنتی و مذهبی، کاربری بناها به سادگی تغییر نمی کرد، آتشکده و مهرابه و کلیسا مسجد نمی شدن. باسیلیکا کلیسا نمی شد و کعبه بارها از بت خانه به خدای خانه و برعکس، تغییرماهیت نمی داد.
من در موزه ی هنرهای معاصر_بنای بدون تزئین کامران دیبای روش زده_ همونقدر احساس مواجهه با معماری ناب دارم که در مدرسه ی پرتزئین خان شیراز و چارتاقی بدون تزئین نیاسر و کاخ یا آتشکده ی اردشیر بابکان فارس با تزئینات فروریخته.. اینا بناهایی هستن که فوق العاده دوسشون دارم و روحشون هم صرفا وابسته به تزئین نیست.

اما در مورد بیان یا گویا بودن، نکته خوبی رو اشاره کردین در مورد این بنا، منم سعی کردم توی قسمت پوشش که با اپرای سیدنی مقایسه کردم به نوعی بگم. اما بیان شما موشکافانه تر و کامل تر بود. من کاملا موافقم که بنا کم کاره از نظر پرداخت به جزئیات، به نوعی خام و ناتمامه. می تونه به این علت باشه که صرفاً چون فرم پیچیده شده، در جزئیات ساده عمل کرده چون از به هم خوردن یکپارچگی بنا هراس داشته.
به این دلیل هم می تونه باشه که زاها حدید مبانی کارش رو از شوماخر میگیره و ایشون معتقده معماری دیجیتال یه سبکه، بنابراین حدید سبک خودش رو داره، و دیگران ملزم به این نوع طراحی نیستن. کسایی که با این سبک کار می کنن، انتقال اطلاعات رو به عهده ی مدیا می ذارن، نماها و فضاهای تعاملی که به اندازه ی تزئینات فیزیکی، ماندگاری ندارن. و مثلا به این روش انعطاف پذیری فضایی و عملکردی رو می خوان ایجاد کنن.(چون جهان با سرعت بیشتری در حال تغییره) و خب این روش بیان معماری رو تضعیف می کنه.
اما سزندگی که تزئینات ایجاد می کنه و بعد هنری رو معمارای مدرن تحت تاثیر جو علم زده شون تا حد زیادی ازش غافل موندن. در حالی که از تکرار گذشته فرار می کردن به تکرار آینه وار خودشون گرفتار شدن. این نقیصه رو متاخرین مدرن سعی کردن جبران کنن، نه با تزئینات، که با جزئیات معمارانه، با بازی با نور، کارای گواتمی، ریچارد مه یر، اسکارپا، چه بسا که بیش از یه کار پر تزئینات تکراری روح داشته باشن. تازه تو همون دوره ی مدرن، رایت تزئینات خاص خودشو داشت. و در حال حاضر هم خیلی به دنبال تزئینات کاربردی در معماری هستیم.
یادمان حیدر علی یف رو اگه به عنوان یه اثر هخامنشی از خاک بیرون می آوردیم با یه سفینه فضایی اشتباه می گرفتیم. یا اگه ساخت خودشون بود و اون موقع این تکنولوژی رو داشتن، ما هم الان به جایی رسیده بودیم که اطلاعات خیلی عجیبی رو غیر مستقیم از کالبد بنا استخراج کنیم. در مورد اطلاعاتی که تزئینات تخت جمشید میده_ تنها اثر در تاریخ ماست که چنین قابلیتی رو تا این حد داره، و تا این اندازه اطلاعات رو مستقیم منتقل می کنه، به خاطر اینکه مافوق مافوق یک اثر منفرد معماریست. یک شهر سلطنتی تلفیق شده با پرستشگاه رو که با بناهای معمولی مقایسه نمی کنن. هیچ وقت تزئینات سایر بناهای قدیمی چنین حجمی از اطلاعات قابل تفسیر رو منتقل نکردن. تازه معلومم نیست آرزوهاش بوده. شاید اون تصاویر برای این باشن که قومیت ها و زمین های تحت حاکمیت، شناسونده بشن، با تجسم یافتن بر جداره های مجموعه، خودشون و محصولاتشون تبرک بشن....

جنس حرفا الان که از مواضعتون دفاع کردین یه مقدار تغییر کرد، ولی تا قبل از این همه ش صحبت از این بود که ما از این روش معماری خیلی بدمون می یاد، معمارش آدم غلطیه، اصلا از قرن 12 هجری به بعد هر تفکر و فعالیتی که در معماری صورت گرفته نا به جاس. و ما دست از همه چیز می شوییم و دیگران رو به خاطر دستهای آلوده شون سرزنش می کنیم. همه می خوان شما رو فریب بدن، پس هیچ حرکتی نکنید تا اشتباه نکرده باشین. این طرز برخورده که به شدت منو آزار میده.
این بنا مشخصا رهاورد پیشرفت های تکنیکیه، هندسه ی پیشرفته، و فرم های منتج از اون یه امکانه، یه قدرته و مثل هر قدرت دیگه ای شمشیر دو لبه س. اگه ما نتونیم یا نخوایم که ازش استفاده کنیم، این اجازه رم نباید به خودمون بدیم که دیگری رو به صرف استفاده ازش سرزنش کنیم. تبعات و نقص هاش رو می تونیم نقد کنیم. اگه با تفکرش مشکل داریم می تونیم با ارجاع های دقیق و معتبر نقد کنیم و نه با حدس و گمان و کلی گویی.

چنتا حرف موند
: یکی رابطه ی تزئینات با معماری اسلامیه که می دونین اسلام اولیه تزئینات(به خصوص نقوش انسان و حیوان) رو حرام می دونه. تزئیناتی که در معماری اسلمی پا گرفت، متعلق به کشورهایی بود که پیش از اسلام صاحب هنر بودن، و هنرشون رو به سمت نقوش گیاهی و هندسی بردن تا از نابود شدن نجاتش بدن و از این رهگذر به تکامل هم رسوندنش. وگرنه اسلام از سادگی صحبت می کرد و حتی اون نقوشی که حرام نبودن تجمل به حساب می اومدن. و چیزی به از دست رفتن این به زعم شما-روح – از معماری نمونده بود. این یک مثال آشکاره از تأثیر پذیری ایدئولوژی از هنر....

دیگه اینکه منم مثل هر ایرانی دیگه شیفته ی معماری سنتی و بومی کشورم هستم. وقتی در این مورد کتاب می خونم اشک می ریزم و وقتی به این بنا ها پا می گذارم نفسم حبس میشه. اما فراموش نکنیم که اونچه باقی مونده شاهکارای معماری سنتی اند. و باید با شاهکارهای هر دوره دیگه ای مقایسه بشن.اگر ما در اون دوران زندگی می کردیم، خونه ی بیشترمون احتمالا یه بنای کاهگلی ساده بود که با اولین زلزله خاکمون می کرد. از این همه تزئین هم خبری نبود. همین الان هم فقط دوست داریم این بناها رو ببینیم و برای زندگی به خونه های بازمونده از مدرن نه چندان با کیفیتمون برگردیم. چون ما دیگه اون آدمای سابق نیستیم. بخوایم هم نمی شیم. معماری سنتی بسیار با ارزشه، اما راه احیا کردنش، تکرار نیست. بخشی از ارزشش به این خاطره که اون آدما نهایت تلاششون رو به کار بستن تا با استفاده از تمام امکانات و مصالح و دانشی که داشتن، بهترین آثار رو بسازن. و از این نظر امکانات ما خیلی گسترده تر شده. پس دید ما هم خیلی باید وسیع تر از این حرفا باشه.

سوم: یه تلمیحی داشتین به برتولت برشت که با معیارهای شما بخشی از کلاه به حساب می یاد;)

و در پایان: تیک آف یه اشاره ی خیلی درست داشت: ممکنه همه ی ما یه مدت دیگه بیایم اینجا و به حرفای امروزمون بخندیم... من اگه توی این تاپیک پست زدم برای این بود که حس کردم داریم یک طرفه به قاضی میریم. اصرار چندانی روی نظرام ندارم اما به اصرار کسی هم تغییرشون نمی دم. اگر پستای من مغایر با اهداف تاپیکه، مدیرا می تونن هرسه رو پاک کنن یا بگن خودم حذفشون کنم.
با تشکر:gol:





.

 
بالا