نقد ادبی اشعار و دل نوشته های دوستان

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه پنجره ها
همه روزنه ها
همه بر روي نسيمت باز است
همه باز است كه شايد به هواي تو نباشم دلگير
همه خواهند كه گيرند زمن ياد تورا
تو زمن باز مگير
شوق من پشت در است
واژه ها بردوشم
كوه سنگين شده اند
گفتني بسيار است
در به رويم وا كن

سرمه گيسوي خود
به سر انگشت به چشم من نابينا كش
چشم من بينا كن!
و مرا دعوت كن
كه به خلوتگه گرماي تو مهمان باشم.

تا ابد خواهم ماند
پشت در منتظرت

بار بردوش من است
واژه ها سنگينند ياد تو سنگين تر
طاقت من چه قدر خواهد بود
در به رويم وا كن
خیلی لذت بردم، واقعا!;)
جواب خوبی بود!
اگه یه لطف بکنی این دل نوشته رو توی تاپیک قطره های چکیده از قلم من هم بذاری، ممنون می شم!
:redface:
 

tanha990

عضو جدید
در خود کودکی دیدم ... زشت رو ... صورت زخمی و لهیده ... پستان چروکیده زنی را به دندان گرفته و مایعی سیاه و بدرنگ را مینوشید ...
ترسیدم و تن عرق کرده ام را بی مهابا در سرمای زمستان رها کردم ... برف نمیامد و سوز بود ... کودک در درونم گریست ....
من را چه شده ؟
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر خیال داری دوستم بداری همینک دوستم بدار اکنون که زنده ام... صبر نکن تا بمیرم... بدان که آنوقت هرگز صدایت به گوشم نخواهد رسید ومجبور می شوی حرف های نا گفته قلب ساده ات را در فراسوی یه مشت خاکسترسرد پنهان کنی پس اگرذره ای عشق من در دلت ماوا دارد اگر دوستم داری بگذار زنده بمانم دوستت دارم عزیزم
 

reza899

عضو جدید
شانتاژ یک بی‌سگ

شانتاژ یک بی‌سگ

شنیده بودم که پریشان دل، پریشان میکند هم صحبت خود را. اما باورم نمیشد.تا اینکه پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نوبتش گم شد. بد رقم پریشان دل شدم. اما به خودم گفتم پسِ ِ هر نشیبی، فرازیست. و دم حکیمی را دیدم، حال ویرانم را دید و اینچنین گفت: پند گیر از مصائب دیگران، تا نگیرند دیگران از تو پند. به خود گفتم پند حکیم، عین صواب است و محض خیر.
تکلٌف چون نباشد، خوش توان زیست. پس، زندگیم بر وفق مراد شد.کارونسرایی به راه انداختم. کارم سکه شد. پولم از پارو هم بالاتر رفت. اما مال چون بسیار گردد کم شود آسودگی. و دم حکیمی را دیدم، حال ویرانم را دید و اینچنین گفت: مال است نه جان است که آسان بتوان داد.سخت تعجب کردم. به خود گفتم ما که رسوای جهانیم، غم عالم پشم است.سکه را بچسب که حیف است این تن سالم به زیر خاک رود.
سرمایه حیات امید است و آرزو. نه امید داشتم و نه به آرزو جونم میرسیدم.اما سعی هرکس به قدر همت اوست.در مورد آرزو دوستی بهم گفت: سگ را تو ز روی صاحبِ سگ بشناس. نظربه آنچه از فاسق ِ آرزو شنیده و دیده بودم. به نظرم آمد که تصدیق بی وقوف و سکوت وقوف داری که من دارم را او ندارد.
تو فکر مجادله با فاسق ِ آرزو نبودم. چون سنگ بی قیمت اگر کاسه زرین شکند، قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود.روزی دوباره به هدف مجاب نظر صاحب سگ به دیدارش رفتم. خیر، سودی ندهد موعظه بر تیره دلان.شرتم پرچم شد.سرمایه حیاتم به .. رفت.ببایست کاری میکردم.
آتش نکند رقص، اگر چوب نباشد. فاسق ِ آرزو بی پول و مسکین شد. آدم عاقل به نیشتر مشت میزنه؟ آخر، این شب، روز شد.آرزو، آرزویم را ساخت.
 

هزاردستان

کاربر فعال
صبح نوروز دميده است و كنون گشته بهار
از رخ بــاغ و گـلستـــــان بــزدايـــد زنــگــار
.
گل سرخي كه ز ســرماي زمستـان پژمرد
زنـده گــردد بـــه دم عيســــوي بــاد بهــار
.
باد گويا كه سحــر صــور قيـامت زده است
خيـــز اين لحظــه قيامـت بنگـــر در گلــزار
.
بيـــد مجنـــون شــده از جـامه سبز بدنش
ديگــرش با رخ گلگـــونه ليليـش چــه كار؟
.
بلبــل از عشــق تو اي غنچــه بــرآورد آواز
چشم وگوشت بگشاغنچه،سرازخواب برآر
.
بوي خوش نيست مگر عطرسحرگاهي باغ
من ندانم كه چه در شيشـه فروشـد عطـار
.
سرو از شوق عجب قامتي افراشته است
ليك بـايد كه خجـــالـت برد از قـــامــت يــار
.
خاصــه ياري كه همـه خرمي باغ از اوست
هم ز خورشيد رخش خلق شود ليل و نهار
.
خلق افســانه شمــارند چنيــن يــار عـزيـز
تو به نزديـك منش جـان همه خلـق شمار
.
گــر چه با هــر نظــرش صـد دل ديـوانه برد
ليك پيش نظـــرش جـــز دل ديــوانه ميــار
.
من همـــان شيـــر گرفتـــار غـــزال چمنـم
چنـد روزي است كه صيــاد نيامـد به شكار
.
هــر چه را خـواستــه ام زود بـه نـزديك آمد
تو چه­هستي كه­ به صدحيله نيايي به كنار
.
بي قراريــم چـــو از شهــر تـو بيـرون برويم
هــم مگـر بر ســـر كــوي تو بيــابيم قـــرار
.
من كه فـــارغ ز همـــه عالـــم و آدم بـودم
يــادت امــروز به انديشــه مــرا كرده دچـار
.
دفــع ديــو از پري اسـت آنچه كه ديوار كند
من اگـر ديــو نيـم بشكــن و بركــن ديـــوار
.
تازه شدسال و چه خوش باشداگر بار دگر
بــاز با يار خوشـــم تـــازه بگـــردد ديــــدار
 

دزيره

عضو جدید
لطفا نقد كنيد
بر گرد
اگر احساس تو تنهاي تنهاست
تمنا مي كنم بي كينه برگرد
شنيدم عاشقي اندازه دارد
بيا باعشق بي اندازه برگرد
بگو اين شعرها تقدير ما نيست
بيا بي شهرت و اوازه برگرد
به شهر عشق اشعارم عزيز است
عزيز من تويي آيينه برگرد
نگر اشعار من ورد زبانهاست
مرا نام تو ان ورد است برگرد
الا اي انكه وصف عشق گفتي
تمنا ميكنم بي كينه برگرد

:w27:
 

دزيره

عضو جدید
دلمو سوزونديد :cry::cry:شما هيچ كدوم به من تازه وارد خوش آمد نگفتيد انگاري اينجا مردم فقط خودشون رو تحويل ميگيرن اين همه سايت عضو بودم مثل اينجاد اين قدر كم محلم نكردن
 

darkestlight

عضو جدید
به نام خدا

كنون كه كاغذ و قلم كنار دست من نشسته است و ذوق تازه گشته است،
قصد مي كنم نوشتني كه نيست انتهاي آن چو روز تا ببينمش،
سپرده ام دو دست را به كردگار، تا چه سرنوشت اين دو برگ حرف من شود.

شده است بار ها كه راه كج برفته ام، سقوط كرده ام، سرم به سنگ خورده است،
دوستان مرا برانده اند از خود و تمام بار غصّه ها به دوش بركشيده ام،
مزن تو طعنه زانكه نيست خنده بر لبان من،
منم كه عمر خويش را به خنده پشت سر گذاشتم، چه شد؟ چه ها رسيده است بر دلم؟
چه سود مي رسد ز خنده هاي بيخودي؟

كنون دلم گرفته بس ز خود، ... ز خود، ز كار هاي خود، ز حرف هاي خود،
ز روزمرّگيّ روزگار، تنگ آمده‌ست جان من،
كه : « صبحْ تا ز چنگ خواب بركشم، كنار مي زنم پتو، لباس روز را كنم اتو،
به راه اُفتم از كنار خانه ها، ز كوچه اي به كوچه اي،
از اين مسير تا به آن مسير، از اين ديار تا به آن ديار،
... تا رِسَم به جايگاه خود به نزد دوستان،
كلام را دو ساعتي به اين ميان چه خرج مي كنم،
كشاكش كلاس هاي روزگار پر ز پيچ و تاب، ...
شب دوباره باز گردم اندرون رختخواب. »

پس كجاست يك هدف؟ كجاست راه من؟ كجاست چاه من؟ ... كجاست « زندگيِّ » من؟
نشايدم كه نام « زندگي » نَهَم به « روزمرّگي »، به « ننگ »،
روي « بي هدف قدم گذاشتن » كجاست نامْ « زندگي »؟

چه فرق مي كند كه « من كي‌ام؟ تو كيستي؟ » كجاست سرنوشت ما؟
در اين زمانه كيست تا كند درنگ؟
هيچ گشته تا كه بنگري به روزگار خويش؟
هيچ گشته تا كه بنگري به كاستيّ و كمّ و بيش؟
تا به حال فكر كرده اي هدف كجاست؟
فكر كرده اي كه « كيستي؟ ، كجا بيامدي؟ ، چرا؟ »
دليل اين محيط چيست؟ چيست آن كه مي كِشَد تو را به تنگناي سرنوشت خود؟
تويي كه انتخاب مي كني؟ و يا شده‌ست راهت انتخاب؟
مرز بين قلب هاي ما چقدر بيشتر ز مرز بين راه هاي ماست؟
حدّ و مرز روح تا كجاست؟ از كجا بيامده‌ست در وجود من؟
هدف ز مرگ، خاك، زندگيِّ پاك چيست؟

فكر كرده اي كه روز را به شب بري بدون هيچ نقشه اي،
و حال بنگري كه بيست، سي سال بي هدف گذشته است؟
فكر كرده اي كه حكمت چنين شبي كجاست يا كه شام هاي ديگري كه برگذشته است؟
فكر كرده اي چرا هم عقل داده اند مر تو را هم اين دل بهانه گير را
- همان كه وسعتش هزار بار از تمام اين جهان بزرگتر شده‌ست - ؟
فكر كرده اي چرا غريبه اي به نزد بهترين رفيق هات؟
فكر كرده اي كه آخرين پناهگاه تو اتاقكي‌ست زير خاك؟
فكر كرده اي چگونه و چرا تو فكر مي كني؟ ...

... و اين كه گفته شد، يكي‌ست از هزار حرف بازگو نگشته‌ي دلي كه پاره پاره گشته بود از قديم،
فكر و عشق را بزرگتر درون كهكشان نديده ايم،
بيم را ز دل ببر كه نيست سرنوشتْ دستِ اين چهار تا گزينه‌ي سؤال،
راه پنجمي‌ست ناپديد در ميان جمله ها،
بگرد ... از خودت شروع كن، بگرد، تا ز خود به خود رسي.

تو راه پنجمي، بدان بزرگتر از آنچه فكر مي كني شوي،
ببين كه از زمين جدا و تا به آسمان روي،
به گوش باش :
« راه را تويي كه بايد انتخاب برزني،
ترانه اي بسازي و بر آب برزني، كه جوششي كند از اين حرارت كلام آدمي،
صبور باش، كاش بيش از اين كني تو فكر، ذكر را به جاي خود بگوي،
روي را ز كهنگي بشوي، خوي را تو مهربان بدار، كار را به ديگري مزن. »

... تو را به كردگار مي سپارمت، دوصد درود، گفته شد تمام،
والسّلام.
 

darkestlight

عضو جدید
دلمو سوزونديد :cry::cry:شما هيچ كدوم به من تازه وارد خوش آمد نگفتيد انگاري اينجا مردم فقط خودشون رو تحويل ميگيرن اين همه سايت عضو بودم مثل اينجاد اين قدر كم محلم نكردن



سلام.
البته من خودمم تازه واردم و الان اين متن سوزناكو ديدم!
مي خوام بگم بخيال. كي به كيه؟ تو هم مثل بقيه يه چيزي واسه دل خودت بنويس برو. كسي نظر داد داد. نداد به . . . ! (منظورم به درك بود)
 

دزيره

عضو جدید
مرررررررررررررررررررررررر رررررررررسي

مرررررررررررررررررررررررر رررررررررسي

سلام.
البته من خودمم تازه واردم و الان اين متن سوزناكو ديدم!
مي خوام بگم بخيال. كي به كيه؟ تو هم مثل بقيه يه چيزي واسه دل خودت بنويس برو. كسي نظر داد داد. نداد به . . . ! (منظورم به درك بود)
سلام خوش امدي تو راست ميگي مرسي :gol:
راستي نظرت رو در مورد شعرم نگفتي بد بود آره
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
لطفا نقد كنيد
بر گرد
اگر احساس تو تنهاي تنهاست
تمنا مي كنم بي كينه برگرد
شنيدم عاشقي اندازه دارد
بيا باعشق بي اندازه برگرد
بگو اين شعرها تقدير ما نيست
بيا بي شهرت و اوازه برگرد
به شهر عشق اشعارم عزيز است
عزيز من تويي آيينه برگرد
نگر اشعار من ورد زبانهاست
مرا نام تو ان ورد است برگرد
الا اي انكه وصف عشق گفتي
تمنا ميكنم بي كينه برگرد

:w27:
شاید این که گفته ان منتقد باید بی رحم باشه بی ربط نباشه اونم در زمینه ادبیات که با هنرمندی سرشار از احساس سر کار داره انتقاد کردن سخته
اما ازقدیم گفتن انتقاد ی که بر پایه تخصص باشه سازنده است واین هم بی ربط نیست
وسوم همونطور که خودت میدونی منم میدونم اگه اطلاعت منتقد کمتر از کسی باشه که مورد انتقاد قرار میگیره انچه گفته میشه به جز حرف مفت چیزی نیست
منم برای اینکه حرف مفت نزده باشم احساس شاعرانه وزیبای شما رو هم نشکونده باشم در ضمن یه انتقاد کوچلو هم کرده باشم اینو میگم که

همونطور که از کلماتی که گزین کردی معلوم زبان شما یه زبان امروزی وزنده است پس استفاده از کلمات قدیمی زیاد زیبا نیست منظورم
الا اي انكه وصف عشق گفتي
البته همیشه شاعر ها احساسشون تو بیت های اخر ته میکشه برای همین یه کم میلنگند فکر میکنم شعر هایی موفقند که پایان خوبی دارند
دوم این قسمت شعر هم یه مشکل داره اگه نگاه کنی پی میبری
نگر اشعار من ورد زبانهاست
مرا نام تو ان ورد است برگرد
منظورم نگر نیست قافیه میلنگه
اما فراموش نکنید که میتونید بهتر باشید با احساس پاک وزیبا تون
سربلند باشید(لبخند...)
 

دزيره

عضو جدید
شاید این که گفته ان منتقد باید بی رحم باشه بی ربط نباشه اونم در زمینه ادبیات که با هنرمندی سرشار از احساس سر کار داره انتقاد کردن سخته
اما ازقدیم گفتن انتقاد ی که بر پایه تخصص باشه سازنده است واین هم بی ربط نیست
وسوم همونطور که خودت میدونی منم میدونم اگه اطلاعت منتقد کمتر از کسی باشه که مورد انتقاد قرار میگیره انچه گفته میشه به جز حرف مفت چیزی نیست
منم برای اینکه حرف مفت نزده باشم احساس شاعرانه وزیبای شما رو هم نشکونده باشم در ضمن یه انتقاد کوچلو هم کرده باشم اینو میگم که

همونطور که از کلماتی که گزین کردی معلوم زبان شما یه زبان امروزی وزنده است پس استفاده از کلمات قدیمی زیاد زیبا نیست منظورم
الا اي انكه وصف عشق گفتي
البته همیشه شاعر ها احساسشون تو بیت های اخر ته میکشه برای همین یه کم میلنگند فکر میکنم شعر هایی موفقند که پایان خوبی دارند
دوم این قسمت شعر هم یه مشکل داره اگه نگاه کنی پی میبری
نگر اشعار من ورد زبانهاست
مرا نام تو ان ورد است برگرد
منظورم نگر نیست قافیه میلنگه
اما فراموش نکنید که میتونید بهتر باشید با احساس پاک وزیبا تون
سربلند باشید(لبخند...)
ممنون از توجه شما متوجه اين اشكال شدم ولي نميدونم چي جايگزينش كنم
باز هم متشكرم:gol:
 

دزيره

عضو جدید
شاید این که گفته ان منتقد باید بی رحم باشه بی ربط نباشه اونم در زمینه ادبیات که با هنرمندی سرشار از احساس سر کار داره انتقاد کردن سخته
اما ازقدیم گفتن انتقاد ی که بر پایه تخصص باشه سازنده است واین هم بی ربط نیست
وسوم همونطور که خودت میدونی منم میدونم اگه اطلاعت منتقد کمتر از کسی باشه که مورد انتقاد قرار میگیره انچه گفته میشه به جز حرف مفت چیزی نیست
منم برای اینکه حرف مفت نزده باشم احساس شاعرانه وزیبای شما رو هم نشکونده باشم در ضمن یه انتقاد کوچلو هم کرده باشم اینو میگم که

همونطور که از کلماتی که گزین کردی معلوم زبان شما یه زبان امروزی وزنده است پس استفاده از کلمات قدیمی زیاد زیبا نیست منظورم
الا اي انكه وصف عشق گفتي
البته همیشه شاعر ها احساسشون تو بیت های اخر ته میکشه برای همین یه کم میلنگند فکر میکنم شعر هایی موفقند که پایان خوبی دارند
دوم این قسمت شعر هم یه مشکل داره اگه نگاه کنی پی میبری
نگر اشعار من ورد زبانهاست
مرا نام تو ان ورد است برگرد
منظورم نگر نیست قافیه میلنگه
اما فراموش نکنید که میتونید بهتر باشید با احساس پاک وزیبا تون
سربلند باشید(لبخند...)
از توجه شما متشكرم :gol: متوجه اين اشكالات شدم ولي چيزي براي اصلاحشون به نظرم نميرسه
 

دزيره

عضو جدید
شاید این که گفته ان منتقد باید بی رحم باشه بی ربط نباشه اونم در زمینه ادبیات که با هنرمندی سرشار از احساس سر کار داره انتقاد کردن سخته
اما ازقدیم گفتن انتقاد ی که بر پایه تخصص باشه سازنده است واین هم بی ربط نیست
وسوم همونطور که خودت میدونی منم میدونم اگه اطلاعت منتقد کمتر از کسی باشه که مورد انتقاد قرار میگیره انچه گفته میشه به جز حرف مفت چیزی نیست
منم برای اینکه حرف مفت نزده باشم احساس شاعرانه وزیبای شما رو هم نشکونده باشم در ضمن یه انتقاد کوچلو هم کرده باشم اینو میگم که

همونطور که از کلماتی که گزین کردی معلوم زبان شما یه زبان امروزی وزنده است پس استفاده از کلمات قدیمی زیاد زیبا نیست منظورم
الا اي انكه وصف عشق گفتي
البته همیشه شاعر ها احساسشون تو بیت های اخر ته میکشه برای همین یه کم میلنگند فکر میکنم شعر هایی موفقند که پایان خوبی دارند
دوم این قسمت شعر هم یه مشکل داره اگه نگاه کنی پی میبری
نگر اشعار من ورد زبانهاست
مرا نام تو ان ورد است برگرد
منظورم نگر نیست قافیه میلنگه
اما فراموش نکنید که میتونید بهتر باشید با احساس پاک وزیبا تون
سربلند باشید(لبخند...)
مرسي:gol:
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
از توجه شما متشكرم :gol: متوجه اين اشكالات شدم ولي چيزي براي اصلاحشون به نظرم نميرسه
حواهش میکنم عزیز من فقط نظرمو گفتم

در ضمن شاید گاهی وقت ها لازم باشه ذهن و کنار بگذاری و فقط و فقط از احساست کمک بگیری همیشه احساس جلوتر از ذهن حرکت میکنه برای همین وقتی نسبت به کسی احساس خوبی نداری از حرف زدن با او دوری میکنی بدون اینکه از نیروی عقل استفاده کنی پس از کلماتی استفاده کن که نسبت به انها احساس خوبی داری ..
 

roze888

عضو جدید
با سلام خدمت شما دوستان عزیز می خواستم نظر تون رو در مورد این شعرم بدونم
در باز است
راه دراز ,زندگی کوتاه است
پس چرا ما باید
مثل یک ابر بریزیم اشکی
یا چو خورشید زنیم لبخندی
واقعا نه چرا ما باید
اینچنین اندیشیم
کاش میشد بی تفاوت بنشست بر سر جوی روان
یا که در کنج طبیعت که خودش زندان است .
:gol:
یه سوال هم ازتون داشتم نمیدونم باید چطوری شعرهام رو بنویسم که وقتی میفرستم مثلا برای این تاپیک تا درست نوشته شه یعنی تو یه خط نوشته نشه!!!!!!!!:w04:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مرسییییییییییییییی;)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز ضمن خیر مقدم به شما باید بابت احساس پاک و با طراوت تون تبریک بگم معلوم حس حال نوجونی رو خیلی دوست دارید این از گلچین واژه هات پیداست
( برای اون کار هم کافی انتهای هر سطر اینتر کنی )
 

roze888

عضو جدید
با سلام مرسییییییییییییییییی آقا آرش عزیز لطف دارین وهمین طور از شما دوست عزیز آقا محسن مرسیییییییییییییییییی واقعالطف کردین :gol::w27:
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقدي بر جستار ** براي من نوشتي براي تو نوشتم **

نقدي بر جستار ** براي من نوشتي براي تو نوشتم **

سلام. دوستان خوبم شاید اینجا جاش نباشه، اما واقعا لازمه که درباره یه نکاتی صحبت کنیم. همه دوستان خوش قریحه و علاقه مند هستند و قطعا در آینده آثار بیادماندنی از خودشون به جا میذارن. اما نکاتی هست که اگه بهش دقت کنیم کارهامون بهتر میشه. توی یک شب شعر، چیزی که باعث پیشرفت همه میشه، اول نقد شعر و دوم ایجاد انگیزه است.
یکی از نکات مهم اینه که بهتره که تکلیف قلمتون رو روشن کنید.. مثلا دوستانی که میخوان کلاسیک بنویسن با المان هاش آشنا بشن یا اگه آشنا هستن رعایتش کنن. و دوستانی که سپید یا آوانگارد مینویسن.. و همچنین موج نو و شعر نو (نیمایی).. البته هیچ ایرادی نداره که یه نفر هم کلاسیک بنویسه و هم آوانگارد.. اما باید جدا از هم باشن. نمیشه که در یک اثر واحد، هم کلاسیک بنویسیم و هم سپید.. این باعث دوپارگی پیرنگ میشه و ذهن خواننده رو آزار میده و از اصل کار دور میکنه. در بین همه دوستان، کارهای آقای Agin از این نظر کامل و درسته. اما در بقیه کارها هستند کارهایی که مخلوطی از غزل و نیمایی، یا سپید و نیمایی هستند.. بعضی هم کلاسیک هستند، اما قواعدش رو رعاین نکردن. شعر مخلوطی از قطعه و غزل و چهارپاره هست.
نکته دیگه همینه که دوستانی که کلاسیک مینویسن در مورد قواعدش خیلی کم لطفی میکنن.. در صورتی که با کمی دقت اثرش بسیار زیباتر و خواندنی تر میشه. مثل کارهای خانم engineer_saba که مثلا در این کار:
ای چرخ فلک خسته ام ازکینه تو
ای رو ی حزین خرابم از ناله تو
آن دم که تو یک نظر به من باز کنی
من خام شوم به یک نظر بازی تو
دامی بنهی بر سر راهم هر دم
من صید طمع شوم به یک دانه تو
بیداد کنی و جورها عرضه کنی
این رسم بود شیوه دیرینه تو

در این اثر که غالب یک غزل داره به قافیه و ردیف دقت کنید.. قافیه ها رو قرمز و ریف ها رو آبی کردم. ردیف ها کاملا به جا رعایت شدن، اما قافیه فقط در مصرع اول مطلع و مصرع آخر اثر سالم هستند. اصولا به کلماتی هم قافیه میگن که از خداقل یک حرف همانند در آخر و حداقل یک حرف متفاوت هم آوا (هم صدا) قبل از آن تشکیل شده باشند. مثل: سد و بد که در آنها حرف "د" حرف همانند و "س" و "ب" حروف متفاوت هم آوا هستند. البته این حداقل هست و تعداد این حروف میتونه بیشتر باشه.. مثل شکسته . گسسته. البته اگر بخوایم وارد جزییات بشیم باز همین ها هم انواع دارن.. مثلا قافیه های اعلا و قافیه های عادی و... که برای مثال در قافیه های اعلا همه حروف ماقبل حرف همانند، از نوع متفاوت هم آوا هستند. مثل سرآغاز و هم آواز.
البته باید بگم ایشون در بین کسانی که اینجا کلاسیک مینویسن بهترین هستند و واقعا میشه به اثرشون گفت شعر.. ایشون کمترین ایراد در کارشون وجود داره. اما بعضی دوستان از مهمترین المان شعر کلاسیک قافل هستند که در واقع همون وزن هست. برای مثال به این اثر نگاه کنید:
یک عمر به دوران مدارت گشتم
چون سوزن پرگار نگاهت گشتم
هرچند ندیدی تو مرا یک دور آه!
اما من دیوانه چه بی تاب وقرارم!گشتم...

در مصرع اول، اثر در بحر عروضی "مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعل" شروع شده. در مصرع دوم و سوم هم میشه با کمی اغماض از ایراد های هجایی گذشت. اما در مصرع پایانی ناگهان وارد بحر "مفعول و مفاعیل فعولن فعلاتن" میشن و حتی یک "فاعل" هم با کلمه "گشتم" به آخرش اضافه کردن. در واقع خروج از وزن شعر باعث میشه که شنونده آزرده بشه و احساس ناهنجاری در شعر بهش دست بده. من به این دوستم و کسانی که مشکل مشابه دارن توصیه مکنم هر مصرعی رو که نوشتن با مصرع اول مقایسه کنن تا یکجور باشن.. اگر احیانن عروض رو نمیدونن، هر مصرع رو بخش کنن و تعداد بخش ها رو با مصرع اول مقایسه کنن.. اینکار ممکنه که باز هم جلوی بعضی اشکالات رو نگیره، اما خیلی کمک میکنه.. مثلا در این اثر تعداد بخش های مصرع اول 12 و تعداد بخش های مصرع پایانی 16 تاست که نشون میده هم وزن نیستن. توضیح: کلماتی که داری بیش از یک حرف ساکن در آخر هستند، یک بخش بیشتر شمرده میشوند.. مثل بیت اول که در آن "یک عمر" به جای 2بخش، 3بخش شمرده میشود. بعضی دوستان اصلا وزن رو رعایت نمیکنن اما در قافیه و ردیف دقت بهتری دارن.. مثل اثر آراز عزیز:
دستم به سو ی قلم می رود ولی.......
دل را به نوشتن حالی نیست
خواهشی من از او کردم ولی....
او را به خواهشم خیالی نیست
در باغ خیال گشتم چو اشک
ازچشم من بیامد و مرا به گریه حالی نیست
در دمو به طبیب نخواهم گفت که.....
که برای درد من درمانی نیست
یارب تو خود طبیب منی ببر مرا
تا کس بگویدم که جای فلانی خالی نیست؟

کار ایشون در غالب قطعه هست. قافیه ها به جز در بیت چهارم (درمانی) درست هستند و ردیف ها هم به جا هستند. اما کار کاملا بی وزن هست.
ویک نکته مهم دیگه درباره دوستانیست که شعر نیمایی مینویسن. در مورد این شعر ها هم لازم نیست همه پاره ها (معادل مصراع در شعر کلاسیک) هم وزن باشند، اما حتما باید هم آهنگ باشند. به این کار از دوست عزیزمون Agin دقت کنید:
نگاه می کنم...
به پشت سر ؛
سکوت کهنه تو است
کنار چای
و نان مانده دو روز قبل.
نگاه که می کنی
از داغی عشق تو ،من

آب می شوم...
در اون دو خط که رنگی کردم آهنک کارشون عوض شده. و یا این:
مرا آنقدر تنها جا نهادی
که دیگر عشق تو از یاد رفته ست
هنوزم
برایت عشق می کارم به سرما
چه بیهوده ست :
می خشکد دوباره
تو در خوابی درون غار قلبت...
قسمت رنگی از آهنگ خارج شده. البته ناگفته نماند که من به شخصه کارهای Agin رو بیش از همه در این تاپیک میپسندم. همیشه کارشون با معنیه و کوتاه.. یعنی با وجود ایجاز، بیشترین معنی در کارشون گنجیده. واقعا همیشه با دقت و علاقه بیشتری کارهاشون رو میخونم.
کار این دوست عزیزمون هم ببینید:
من رفتم وتو حتی
ازپشت خیالم نرسیدی
تابیدم و بی تاب شدم از تب و تابت
تابیدم وخاموش تراز غم نرسیدی
تو مشتی ازاحساس ترک خورده یاسی
یا یک غزل ناشنوا ازلب احساس
تو هرچه خدا ساخت دراین خانه تنها
توهرچه خداساخت ازاین لحظه احساس
هرچیز که بودی وبمانی وبخواهی
توقصه آدم که ببافی ونبافی
تو ماندی ومن پیرهن دودی خود را
بر دوش دلم راندم وازحادثه رفتم
تو ماندی واین قصه سرودی
افسوس من ازقافیه ی چشم تو رفتم
افتادم ورفتم وتو تا سردر احساس
دنبال نکردی غزلم را و من از طایفه رفتم
ایشون واقعا عالی آهنگ رو رعایت کردن و تنها چند ایراد هجایی دارن. در پاره آخر هم اگر یک ویرگول و یک کالمه مثل "آنگاه" یا "ناچار" اضافه میکردن دیگه کاملا بی اشکال بود. به این صورت:
دنبال نکردی غزلم را، ناچار ازین طایفه رفتم..
و آخرین نکته که میخواستم عرض کنم اینه که چینش واژگان بسیار بسیار با اهمیته و نباید صرفا برای پرکردن وزن، کلمات رو در کنار هم بذاریم. به این کار دقت کنید:
نرو در غارت و بنشین و دمی با من باش
تا بگویم که چها در نگهت می بینم
گر تو از پسته خندان لبم بیزاری
من هم از رنج نگاه تو به خود، ویرانم
بی من از غم چه سخن ها گفتی
شرط انصاف نباشد بگی من خرسندم
چون که انکار نکردم غزل چشمت را
این نشان بس که ببین صورت همچون زردم !!!؟:(
وقتی از کلمه "همچون" استفاده میکنیم یعنی قصد تشبیه داریم.. مثلا روی همچون ماه.. یا مردی همچون پولاد.. اما "زرد" مشابهٌ علیه نیست. نمیشه که بگیم صورت من همچون زرد است. در کارهای دوستان مشکلات مشابه این زیاد دیدم. دوستان خوبم اگر دیدید که برای اتمام یک مصرع ناچار به نوشتن چیزی شدید که میدونید اشکال داره، بهتره که اصلا اون مصراع رو حذف کنید تا اینکه شعرتون رو دچار نقص کنید. در مورد کلمه "بگی" که آبی کردم هم باید بگم که شعر دو نوع داره.. یا ترانه و ترانه گونه.. و یا نوشتاری و کتابی. وقتی شما یک شعر نوشتاری مینویسید نباید در آن از کلمات محاوره ای استفاده کنید. ایشون باید از "بگویی" استفاده میکردند. و یا مثل این کار آراز عزیز:
در دمو به طبیب نخواهم گفت که.....
ایشون هم کارشون نوشتاری بود و باید از "دردم را" استفاده میکردند.
و یا این کار Agin:
مرا آنقدر تنها جا نهادی
که دیگر عشق تو از یاد رفته ست
هنوزم
برایت عشق می کارم به سرما

کلمه "هنوزم" یک کلمه محاوره ای هست و در یک کار نوشتاری بهتر بود که نمیامد.. در اصل "هنوز هم" باید در چنین کاری بیاد.. ناگفته نماند که گاهی میشه از اختیارات شاعری استفاده کرد و در مواردی که شاعر قصد خاصی از این ماجرا داره، کلمات ناهمگون از لحاظ نوع شعر رو بیاره.
در آخر از همه دوستان عذر میخوام از اینکه دخالت کردم، اما واقعا حیفم آمد که دوستان با این همه قریحه و استعداد، به خاطر اشکالات کوچیک آثارشون دارای نقص باشه. بازم از همتون عذر میخوام.. بخصوص سایه خانوم که میدونن بهشون ارادت زیادی دارم. کافیه هر کدومتون ازم بخواین تا کلا این پست رو پاک کنم. امبدوارم همتون موفق باشید و روز به روز به تجربه و تواناییتون اضافه بشه
با تشکر و احترام..:gol:

دوستان براي اطلاع بيشتر به جستار ** براي من نوشتي براي تو نوشتم ** مراجعه نماييد.
 
آخرین ویرایش:

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به این کار از دوست عزیزمون Agin دقت کنید:
نگاه می کنم...
به پشت سر ؛
سکوت کهنه تو است
کنار چای
و نان مانده دو روز قبل.
نگاه که می کنی
از داغی عشق تو ،من
آب می شوم...
در اون دو خط که رنگی کردم آهنک کارشون عوض شده. و یا این:
مرا آنقدر تنها جا نهادی
که دیگر عشق تو از یاد رفته ست
هنوزم
برایت عشق می کارم به سرما
چه بیهوده ست :
می خشکد دوباره
تو در خوابی درون غار قلبت...
قسمت رنگی از آهنگ خارج شده. البته ناگفته نماند که من به شخصه کارهای Agin رو بیش از همه در این تاپیک میپسندم. همیشه کارشون با معنیه و کوتاه.. یعنی با وجود ایجاز، بیشترین معنی در کارشون گنجیده. واقعا همیشه با دقت و علاقه بیشتری کارهاشون رو میخونم.
و یا این کار Agin:
مرا آنقدر تنها جا نهادی
که دیگر عشق تو از یاد رفته ست
هنوزم
برایت عشق می کارم به سرما
کلمه "هنوزم" یک کلمه محاوره ای هست و در یک کار نوشتاری بهتر بود که نمیامد.. در اصل "هنوز هم" باید در چنین کاری بیاد.. ناگفته نماند که گاهی میشه از اختیارات شاعری استفاده کرد و در مواردی که شاعر قصد خاصی از این ماجرا داره، کلمات ناهمگون از لحاظ نوع شعر رو بیاره.
در آخر از همه دوستان عذر میخوام از اینکه دخالت کردم، اما واقعا حیفم آمد که دوستان با این همه قریحه و استعداد، به خاطر اشکالات کوچیک آثارشون دارای نقص باشه. بازم از همتون عذر میخوام.. بخصوص سایه خانوم که میدونن بهشون ارادت زیادی دارم. کافیه هر کدومتون ازم بخواین تا کلا این پست رو پاک کنم. امبدوارم همتون موفق باشید و روز به روز به تجربه و تواناییتون اضافه بشه
با تشکر و احترام..:gol:

دوستان براي اطلاع بيشتر به جستار ** براي من نوشتي براي تو نوشتم ** مراجعه نماييد.

سلام دوست عزیز.
واقعا از حسن ذن شما مچکرم.توجه شما قابل تحسینه و البته سپاس.
شما به من خیلی لطف داشتین ، ممنونم.(شاید بر خلاف عادت خانمها) من به عنوان یه دختر به کوتاه گویی خیلی معتقدم ؛ اینو از یکی از اساتیدم یاد گرفتم؛
در مورد نقد شما ، باید بگم خیلی جاها ، مخصوصا در همین مواردی که ذکر کردین ؛ خروج از آهنگ رو خیلی می پسندم.مثلا این یه تکه از شعریه که برای خداوند گفتم:
نعره گون نفست
وه که چه دیوانه شده ست دلم از دست دلت.

مست از نگاه تو - دیوانه وار من -
آنقدر پر هواست سر
از سر چشمت که یکسره
دو دو به من شده ست.

این تغییر در ابتدا رو خیلی دوست دارم.

البته در موردی که شما گفتین ؛
هنوزم
برایت عشق می کارم به سرما

دقیقا حق با شماست؛ از نوشتار خارج شدم .
باز هم از توجه شما ممنونم.:gol:
 

koruosh

عضو جدید
شعره منه لطفا نظر بدین

شعره منه لطفا نظر بدین

سامنعلیکم

من یه شعر گفتم تو این صفحه گذاشتم تا نظر بدین

لطفا فقط نقد کنید تعریف نمیخواهم

البته جای تعریف نداره که بخوایید تعریف کنید




اگر زندگی بماند ماندنم را دوست دارم

اگر مرگ بماند روحم را دوست دارم

اگر شب با ناله هایش در گریز است


ناله های شب با غمم را دوست دارم

اگر عشق رنگ صورتی بر خود بگیرد


در پی عشق دویدنم را دوست دارم

اگر شب , صورت ماه , کامل نگردد


صورت خورشید یارم را دوست دارم

اگر چشمان من , از دیدنت, پایان بیابد


دیدن چشمان تو , در وقت کمم را دوست دارم

اگر نصفه های قلبمان از هم بدورند


تلاش دخترک بر نزدیکیم را دوست دارم

اگر باید جدا گردیم د ر آخر


مرور خاطرات اولم را دوست دارم

بیت یکی مانده به آخر جنبه موضوعی دارد :D
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام کورش عزیز
از حضور شما در تالار ادبیات خرسندم . من با اجازه نوشته شما را ویرایش کردم چون اون جوری یکم سخت بود خوندن شعر با عرض معذرت من ازدوستان عزیز مان مخصوصا محمود و آرش تقاضا دارم شعر شما را مورد نقد بررسی قرار دهند موفق باشید
 

koruosh

عضو جدید
با اینکه به شعره قبلیم نظرات زیادی دادین و نقد ه زیادی کردین که شعره جدیدم خیلی پیشرفت کرد ( بغض گریه ه ه ه ه ) لطفا به این شعره من کم نظر بدین تا خیلی پیشرفت نکنم


فقط نقد:


صدا و سوز و بد سرماست اینجا



پر از تشویش و پر غوغاست اینجا







دلم گشته در این ویرانه زندان



دلم در ماتم فردا ست اینجا






مگر قصد سفر کردن ندارم



دلم بنده به این لیلاست اینجا






مرام ما به این دنیا نیرزد



ولی پا بنده این دنیاست اینجا






خیالم : هجر او پایان بیابد



کجایی این همش رویاست اینجا






دگر رخت سفر باید ببوشم



خداحافظ که راه من , جداست اینجا





نقد و نظر یادتون نره:cool::cool::cool:
 

torpheh

عضو جدید
سلام
قصد ندارم شعرتون رو کامل نقد کنم.شعر زیبایی بود.
اما اشکالات اساسی زیاد داره.مخصوصا از نظر وزن.از نظر معنایی هم همینطور.مثلا به مصرع اول دقت کنید:
صدا و سوز و بد سرماست اینجا

صدا و سوز اسم هستن ولی بد سرما صفت.و استفاده کردن این سه مشکل داره
چون
صدا و سوز در اینجا وجود دارد اما
اینجا خودش بد سرما است.
از نظر وزنی هم بهتره حتما شعرتون رو تقطیع کنید.اونوقت به اشکالات اولیه پی می برید.
:gol:
 

هزاردستان

کاربر فعال
چند وقته كه كسي به اينجا سري نمي زنه. اما به هرحال من جايي بهتر براي اين دلنوشته پيدا نكردم. منتظر نظرات و نقد تمامي دوستان هستم.
پيشاپيش از وقتي كه صرف مي كنيد، بسيار سپاسگزارم.

-----------------------------------------------------------------------------------------------


چشم بي خواب من امشب سر غوغا دارد
دامــنـــي اشــــك بــــه انـــــدازه دريـــا دارد

شــايد اين اشـك تـواند كـه فــرو بنشـــانــد
آتشــي را كــه فـــراقـــت بــه ســـراپــا دارد

هستي ام سوختـي و حـال در او مينگري
آري اين هستـــي ســوزنده تمــاشـا دارد

اين چه سوداست كه جاني بدهي بانگهي؟
عشق باشد كه چنين سود به سودا دارد

دل به مهر و به وفاداري كس ميل نداشت
اينــك از تـــو ستــــم و جــــور تـمنــــا دارد

هركه را دل به سرعشق كسي خوش باشد
كافر است گـــر دل بـــاغ و ســـر صحرا دارد

شب ديگر به فراق تو سحر گشت و دلم
همچــو شبهـــاي دگــر چشم به فردا دارد
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا هر جا كه من پا مي گذارم
كسي آنجا نمي باشد
بپرسد نشانت چيست
و از اهل كجايي
كسي آخر نمي پرسد چگونه
شدي اينجا دچار بي نوايييييييي...
اينو الان گفتم چون هر پستي كه رفتم قديمي بود و من دير رسيدم،اگر كسي خواست نقد كند.ممنون
 

magic2021

عضو جدید
ازتون دعوت می کنم تا برای دانلود دومین شماره ی مجله ی ادبی و فرهنگی حس نو دانشگاه پیام نور به ادرس www.he3no.blogfa.com یا bia2art2.blogfa.com مراجعه کرده و مجله رو دریافت و نظرتون رو در همون وبلاگها درج کنید !
از لطف و عنایت توجه شما پیشاپیش شکرم
 

Similar threads

بالا