نفر قبلی رو تو یه بیت توصیف کن

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
از وقتی رفته ای
عجیب شده ای
چطور می توانی
همزمان
همه جای این خانه باشی!؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدبار گفتم
باز
هم میگویم
تنهایی سخت است
حتی اگر آدمهای
زیادی دور و برت باشند
ولی معشوق نباشد.
 

901010

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملت عشق از همه دین ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدبار گفتم
باز
هم میگویم
تنهایی سخت است
حتی اگر آدمهای
زیادی دور و برت باشند
ولی معشوق نباشد.
تو دیگر چه جور معشوقی هستی ...؟
نه دستم به تو می رسد
نه می توانم از شوق دیدنت
بال در آورم..
تو
دست و بال مرا بسته ای...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دستت را خوانده ام دیگر

بیا ...

تمام ِ ورق هایم مال ِ تو

" آس ِ" دلم را پس بده !






ارام بنشین تا بگویم برایت از عشق
شاید اینگونه معنای عشق را درک کنی
عشق را نمیتوان پس داد
اخر دلها به هم دل میدهند ابتدا
نه ادمها
عشق را نمیتوان به سادگی از دست داد
اخر شاید این تنها فرصت توست برای دوباره عاشقی کردن
 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"قسمت بود" ،

كه تا دل سپردم ، ديگر نباشي!

اين تنها حرفي ست


كه نبودنت را ؛

توجيه مي كند!

.

شايد هم ، مرا آرام ..... !






زیبای من

وجود نازنینت تکیه گاهی است برای بودنم!

برقرار باش تا هرگز بیقرار نباشم





 
آخرین ویرایش:

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست
حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست
یک قطره عشق کنج دلم را گر فته است
این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست
خم شد شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت عزیز تر از جان کشیدنی ست
من در فضای خلوت تو خیمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست
تا اوج راهی ام به تماشای من بیا
با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نــهـ بــویـ ســــیگار را دوسـتـ دارمـ

نــهـ تــلخی لـــبخند ها را

و نــهـ شـــوریـ حــرفـ هـا را

مــــنـ تـــــشنهـ یـــکـ حــــسمـ

بـیـ تـــفاوتـ از کـــنارمـ نـــگذر

شـــاید فـــردا بـــرایمـ طـــــلوعیـ دیــــــگر نــداشتهـ بــــاشد


شــــاید فـــردا تــــمامـ شــــــدمـ

هـــــــــمینـ​
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سبک باید بود
شاید
معشوقه داشتن
زیباست
اما وقتی
توان نگه داشتن
معشوقه را نداشته باشی
هرگز نمیتوانی
صاحب معشوقه ات شوی
 

Melina666

عضو جدید
جان غمگين،تن سوزان، دل شيدا دارم آنچه شايسته عشق است مهيا دارم سوز دل، خون جگر، آتش غـم، در فراق چه بلاها كـــه ز عشقت من تنها دارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کمی در میان
انبوه
ادمها
میشود دید و تا میشود
ندید
اگر در سوگ عشق
هستی
بدان هر انچه میشود
به امید
یزدان میشود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مرگ بر دل من
که
هنوز
هم تو
را
صدا میزنند
مرگ باد
بر اشکهایی
که
هنوز
هم بخاطر تو میبارد
 

elhamramezani

عضو جدید
ﺟﺸﻦ ﻣﯿﻼﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽ ﺭﻭﻡﺩﺭﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﮕﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﺳﻤﺎﻥِ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ
ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ
ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ “ﻣﺎ” ﺁﺑﯿﺴﺖ . . .
 

elhamramezani

عضو جدید
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتیکو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟
گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند
دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی
بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی
من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی
 

shine71

عضو جدید
جان غمگين،تن سوزان، دل شيدا دارم آنچه شايسته عشق است مهيا دارم سوز دل، خون جگر، آتش غـم، در فراق چه بلاها كـــه ز عشقت من تنها دارم


هر آنکس عاشق است از جان نترسد
یقین ا ز کنج و از زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
 

rebeca20

عضو جدید
من آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از نیشم بنالند
 

omid20110

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دانی که چرا با تو ز اسرار نگویم؟! طوطی صفتی و طاقت اسرار نداری :)
 

آبـی

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شرم تان باد ای خداوندان قدرت

بس کنید
بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت
بس کنید

سحري بود و هنوز،
گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود .
گل ياس،
عشق در جان هوا ريخته بود .
من به ديدار سحر مي رفتم
نفسم با نفس ياس درآميخته بود .
مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم : (( هاي !
بسراي اي دل شيدا، بسراي .
اين دل افروزترين روز جهان را بنگر !
تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي !
آسمان، ياس، سحر، ماه، نسيم،
روح درجسم جهان ريخته اند،
شور و شوق تو برانگيخته اند،
تو هم اي مرغك تنها، بسراي !
همه درهاي رهائي بسته ست،
تا گشائي به نسيم سخني، پنجرهاي را، بسراي !
بسراي ... ))
من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي رفتم


صورت نبندد ای صنم، بی زلف تو آرام دل / دل فتنه شد بر زلف تو، ای فتنه‌ی ایام دل
ای جان به مولای تو، دل غرقه‌ی دریای تو / دیری است تا سودای تو، بگرفت هفت اندام دل
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشم تو از کهکشان راه شیری هم سر است
پیش چشمان تو یاس و ناز و مریم پرپر است
من نمی دانم چه رازی بین عشق و اسم توست
اسم تو از هرچه زیبا دیده ام زیباتر است
 

Similar threads

بالا