نغمه

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مرغ در دامم مرا پروانه ی پرواز نیست

در گلویم نغمه هست و رخصت آواز نیست.


** مهدی سهیلی**
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از شوق بودم خاک بوس درگهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش
نغمه ها بودی مرا تا همزبانی داشتم

رهی معیری
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من
کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد
چشم من در ره این قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست
لطف او بین که به لطف از در ما بازآمد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی

از دولت آن زلف چو سنبل شنوی

چون نغمهٔ بلبل ز پی گل شنوی

گل گفته بود هر چه ز بلبل شنوی




**فخرالدین عراقی**
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هزاران پرده بر قانون عشق است

به هر یک نغمه‌ها ز افسون عشق است

غرض عشق است و اوصاف کمالش

اگر وحشی سراید یا وصالش




**وحشی بافقی**
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز

*شهریار*


تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش

چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی




برای نغمه نازنین و مهربان

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هميشه خنده من رنگ و بوي غم دارد

ز ناله نغمه ني را جدا نمي شنوي

اگر كه چشم نگردي مرا نميبيني

اگر كه گوش نباشي مرا نمي شنوي ‏
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

گل بستان خرد لفظ دلارای منست
بلبل باغ سخن منطق گویای منست
منم آن طوطی خوش نغمه که هنگام سخن
طوطیانرا شکر از لفظ شکر خای منست
بلبل آوای گلستان فلک را همه شب
گوش بر زمزمهٔ نغمه و آوای منست
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حافظ

حافظ

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد
خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند
و از زبان تو تمنای دعایی دارد ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وحشی بافقی

وحشی بافقی

[FONT=times new roman, times, serif]چون چنین است پی کار دگر باشم به :gol: چند روزی پی دلدار دگر باشم به[/FONT]​

[FONT=times new roman, times, serif]عندلیب گل رخسار دگر باشم به :gol: مرغ خوش نغمهٔ گلزار دگر باشم به[/FONT]​
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

مطرب آهنگ چنین تیز چه گیری که کند
جان شیرین بلب لعل تو آهنگ مرا
نشد از گوش دلم زمزمهٔ نغمهٔ چنگ
تا عنان دل شیدا بشد از چنگ مرا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
برلبانم غنچه لبخند، پژمرده است
نغمه ام دلگیر و افسرده است
نه سرودی، نه سروری
نه هم آوازی، نه شوری
زندگی گوئی ز دنیا رخت بربسته است
یا که خاک مرده روی شهر پاشیده است
من سروری تازه می خواهم
من تو را در سینه ی امید دیرینسال خواهم کشت
من امید تازه می خواهم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
غزلی در نتوانستن
از دستهای گرم تو
کودکان توامان آغوش خویش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد
نغمه در نغمه افکنده
ای مسیح مادر ای خورشید!
از مهربانی دریغ چشمانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرود ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد
رنگ ها در رنگ ها دویده
از رنگین کمان بهاری تو
که سراپرده در این باغ خزان رسیده برافراشته است
نقشها می توانم زد
غم نان اگر بگذارد
چشمه ساری در دل
آبشاری در کف
آفتابی در نگاه و
فرشته ای در پیراهن
از انسانی که تویی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن مطرب خوش نغمهٔ شیرین دهن آمد

جانها همه مستند که آن، جان به من آمد
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جز جام جلالت اجل نوش مکن

جز نغمهٔ عشق کبریا گوش مکن

در کان عقیق فقر عشرت نقد است

می می‌خور و قصهٔ پرندوش مکن

مولوی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می و میخانه مست و می کشان مست ،
زمین مست و زمان مست آسمان مست ،
نسیم از حلقه زلف تو بگذشت
چمن شد مست و باغ و باغبان مست ،

تا زدم یک جرعه می از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشی ز دستت
شد زمین مست ، آسمان مست ، بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست ،

تو ساقیک شوخ و شنگ منی ، نغمه خفته در ساز و چنگ منی
تو باده و جام و سبوی منی ، مایه هستی و های و هوی منی
گرچه مست مستم ، نه می پرستم
به هر دو جهان مست عشق تو هستم ،

تا من چشم مست تو دیدم ، ز ساغر عشقت دو جرعه کشیدم
شد زمین مست ، آسمان مست ، بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست ، باغ مست و باغبان مست
(بیژن ترقی)
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا بگذرى به خیر از این رهگذر سنا
با رهروان کوى دم از خیر و شر مزن

اینجا نواى بلبل و بانگ زغن یکى است
اى عندلیب نغمه از این بیشتر مزن
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چه مستي است ندانم که رو به ما آورد
که بود ساقي و اين باده از کجا آورد
چه راه مي زند اين مطرب مقام شناس
که در ميان غزل قول آشنا آورد
تو نيز باده به چنگ آر و راه صحرا گير
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
رسيدن گل و نسرين به خير و خوبي باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد
صبا به خوش خبري هدهد سليمان است
که مژده طرب از گلشن صبا آورد
دلا چو غنچه شکايت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسيم گره گشا آورد
علاج ضعف دل ما کرشمه ساقيست
بر آر سر که طبيب آمد و دوا آورد
مريد پير مغانم ز من مرنج اي شيخ
چرا که وعده تو کردي و او بجا آورد
به تنگ چشمي آن ترک لشکري نازم
که جمله بر من درويش يک قبا آورد
فلک غلامي حافظ کنون به طوع کند
که التجا به در دولت شما آورد


 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
 

Motahare89

عضو جدید
کاربر ممتاز
چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حذر از خاک دامنگیر کن دستم بدامانت
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای از تو چراغ دیده روشن
ای در تو صفای باغ و گلشن
تو جلوه مهر عالم افروز
آن شمع خموش درگهت من
ای چشم و چراغ آشنايی
ای مظهر قدرت خدایی
چون ماه نهفته در پس ابر
رخساره به ما نمی نمایی
تو صبح بهار شادی انگيز
من همچو غروب سرد پاييز
من جام تهی ز شور مستی
تو ساغری از نشاط لبريز
ای نغمه گر عشق بردی تو ز هوشم
آواز تو گرديد آويزه گوشم
آورده می نوشت در جوش و خروشم
خمخانه هستی را بنهاده به دوشم
هر جا که گلی به خنده بشکفت
با من سخن از رخ تو می گفت
چون چشم ستاره تا سحرگاه
با ياد تو چشم من نمی خفت
بیژن ترقی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با نام خداست هرچه آغاز کنیم

تارمز کتاب عشق را باز کنیم

امروز که روز امتحان من و ماست

شایسته ترین نغمه ی خود ساز کنیم

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بوي عشق


شب، همه دروازه‌هايش باز بود
آسمان چون پرنيان ناز بود

گرم، در رگ هاي‌ ما، روح شراب
همچو خون مي‌گشت و در اعجاز بود

با نوازش‌هاي دلخواه نسيم
نغمه‌هاي ساز در پرواز بود

در همه ذرات عالم، بوي عشق
زندگي لبريز از آواز بود

بال در بال كبوترهاي ياد
روح من در دوردست راز بود



**فریدون مشیری**





 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شکفتی همچو گل در بازوانم
درخشیدی چو می در جام جانم

به بال نغمه آن چشم وحشی
کشاندی تا بهشت جاودانم


**فریدون مشیری**
 

N. fotros

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد ...
 

Erris

عضو جدید
ضربتی باید که جان خفته برخیزد ز خواب
نغمه کی بی زخمه از تار رباب آید برون
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آمدي نغمه زنان خنده كنان سرخوش و مست
لب خاموش تو پيش نگهم گويا شد
بوسه دادي و سخن گفتي و رفتي چو شهاب
اي عجب بار دگر دور جدايي ها شد
اي پرستو ي مهاجر چو پريدي زين بام
بار ديگر دل غربت زده ام تنها شد
باز من ماندم و تنهايي و خونگرمي اشك
باز شب آمد و چشمم ز غمت دريا شد
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
يک روز اگر چنگ دلم ناله ي خوش داشت
امروز به ناخن مخراشش که خموش است
يک روز اگر نغمه گر شادي من بود
امروز پر از لرزه ي خشم است و خروش است...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود

بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود

بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ

ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود

به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ

که همچو روز بقا هفته‌ای بود معدود

شد از خروج ریاحین چو آسمان روشن

زمین به اختر میمون و طالع مسعود
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی‌ست

حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی‌ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دویکی‌ست

نغمهٔ بلبل و غوغای زغن هر دو یکی‌ست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دگر باشم به

چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسار دگر باشم به

مرغ خوش نغمهٔ گلزار دگر باشم به

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
 
بالا