نظرتان در مورد اظهارات عبدالکریم سروش درباره قرآن چیست؟

علی قوامی

عضو جدید
چگونه می‌توان چیزی هم‌چون «وحی» را در جهان مدرن و راززدایی شده‌ی امروز، بامعنا دید؟

وحی «الهام» است. این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند؛
هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعاره‌ی شعر می‌فهمیم. چنان‌که یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجه‌ی شعر است.

شعر ابزاری معرفتی است که کارکردی متفاوت با علم و فلسفه دارد.

شاعر احساس می‌کند که منبعی خارجی به او الهام می‌کند؛ و چیزی دریافت کرده است. و شاعری، درست مانند وحی، یک استعداد و قریحه است: شاعر می‌تواند افق‌های تازه‌ای را به روی مردم بگشاید؛ شاعر می‌تواند جهان را از منظری دیگر به آن‌ها بنمایاند.

 

علی قوامی

عضو جدید
به نظر شما، قرآن را باید محصول زمان خودش دید. آیا این سخن متضمن این نیز هست که شخص پیامبر نقشی فعال و حتی تعیین‌کننده در تولید این متن داشته است؟


بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است.

استعاره‌ی شعر به توضیح این نکته کمک می‌کند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع - یا حتی بالاتر از آن: در همان حال - شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولیدکننده. بحث درباره‌ی این‌که آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً این‌جا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست.


این الهام از «نَفس» پیامبر می‌آید و «نفس» هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد؛ از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا یکی شده است. سخن مرا این‌جا به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این اتحادی است که محدود به قد و قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازه‌ی بشریت است؛ نه به اندازه‌ی خدا.


شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا می‌کند. تاریخ زندگی خود او: پدرش، مادرش، کودکی‌اش و حتی احوالات روحی‌اش [در آن نقش دارند.] اگر قرآن را بخوانید، حس می‌کنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام این‌ها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشته‌اند. این، آن جنبه ی کاملاً بشری وحی است.
 

علی قوامی

عضو جدید
پس قرآن جنبه‌ای انسانی و بشری دارد. این یعنی قرآن خطاپذیر است؟


از دیدگاه سنتی، در وحی خطا راه ندارد. اما امروزه، مفسران بیشتر و بیشتری فکر می‌کنند وحی در مسایل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آن‌ها می‌پذیرند که وحی می‌تواند در مسایلی که به این جهان و جامعه‌ی انسانی مربوط می‌شوند، اشتباه کند.

آن‌چه قرآن درباره‌ی وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی می‌گوید، لزوماً نمی‌تواند درست باشد. این مفسران اغلب استدلال می‌کنند که این نوع خطاها در قرآن خدشه‌ای به نبوت پیامبر وارد نمی‌کند؛ چون پیامبر به سطح دانش مردم زمان خویش «فرود آمده است» و «به زبان زمان خویش» با آن‌ها سخن گفته است.

من دیدگاه دیگری دارم. من فکر نمی‌کنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آن‌چه می‌گفته، باور داشته است.

این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمی‌کنم دانش او از دانش مردم هم‌عصرش درباره‌ی زمین، کیهان و ژنتیک انسان‌ها بیش‌تر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است. و این نکته خدشه‌ای هم به نبوت او وارد نمی‌کند چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ.
 

علی قوامی

عضو جدید
آیا سنت شیعی به شما اجازه می‌دهد که اندیشه‌هایتان را درباره‌ی بشری بودن قرآن مدون کرده و توسعه دهید؟

مشهور است که در اسلام سنی، مکتب عقل‌گرای اعتزالی در برابر اشعریان و عقیده‌ی آن‌ها دال بر جاودانی بودن و غیرمخلوق بودن قرآن شکست سختی خورد.
اما در اسلام شیعی، معتزلیان به نحوی ادامه‌ی حیات دادند و زمینی حاصل‌خیز را برای رشد یک سنتی فلسفی غنی فراهم کردند. اعتقاد معتزلیان دال بر مخلوق بودن قرآن در میان متکلمان شیعی، تقریباً اعتقادی است بلامنازع.

امروز می‌بینید که اصلاح‌گران سنی به موضع شیعیان نزدیک‌تر می‌شوند و اعتقاد مخلوق بودن قرآن را می‌پذیرند.

اما روحانیون ایران در استفاده از منابع فلسفی سنت شیعی برای گشودن افق‌هایی تازه به روی فهم دینی ما مردد هستند. آن‌ها قدرت‌شان را بر پایه‌ی فهمی محافظه‌کارانه از دین مستحکم کرده‌اند و هراس دارند که مبادا با گشودن باب بحث درباره‌ی مسایلی از قبیل ماهیت نبوت، همه چیزشان از دست برود.
 

علی قوامی

عضو جدید
یامدهای دیدگاه‌های شما برای مسلمانان معاصر و نحوه‌ی استفاده‌ی آن‌ها از قرآن به منزله‌ی یک راهنمای اخلاقی چیست؟


تلقی بشری از قرآن تفاوت نهادن میان جنبه‌های ذاتی و عرضی قرآن را میسر می‌کند. بعضی از جنبه‌های دین به طور تاریخی و فرهنگی شکل گرفته‌اند و امروز دیگر موضوعیت ندارند. همین امر، به عنوان مثال، درباره‌ی مجازات‌های بدنی که در قرآن مقرر شده‌اند، صادق است. اگر پیامبر در یک محیط فرهنگی دیگر زندگی می‌کرد، این مجازات‌ها احتمالاً بخشی از پیام او نمی‌بودند.

وظیفه‌ی مسلمانان امروز این است که پیام گوهری قرآن را به گذشت زمان ترجمه کنند. این کار درست مانند ترجمه‌ی یک ضرب‌المثل از یک زبان به زبان دیگری است. ضرب‌المثل را تحت‌اللفظی ترجمه نمی‌کنید. ضرب‌المثل دیگری پیدا می‌کنید که همان روح و معنا را داشته باشد، همان مضمون را داشته باشد، ولی شاید همان الفاظ را نداشته باشد.

در عربی می‌گویند که فلانی خرما به بصره برده است. اگر قرار باشد این را به انگلیسی ترجمه کنید، می‌گویید فلانی زغال‌سنگ به نیوکاسل برده است. درک تاریخی و بشری از قرآن به ما اجازه‌ی این کار را می‌دهد. اگر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصه‌ای لاینحل می‌شوید.
 

aminvo

عضو جدید
یامدهای دیدگاه‌های شما برای مسلمانان معاصر و نحوه‌ی استفاده‌ی آن‌ها از قرآن به منزله‌ی یک راهنمای اخلاقی چیست؟


تلقی بشری از قرآن تفاوت نهادن میان جنبه‌های ذاتی و عرضی قرآن را میسر می‌کند. بعضی از جنبه‌های دین به طور تاریخی و فرهنگی شکل گرفته‌اند و امروز دیگر موضوعیت ندارند. همین امر، به عنوان مثال، درباره‌ی مجازات‌های بدنی که در قرآن مقرر شده‌اند، صادق است. اگر پیامبر در یک محیط فرهنگی دیگر زندگی می‌کرد، این مجازات‌ها احتمالاً بخشی از پیام او نمی‌بودند.

وظیفه‌ی مسلمانان امروز این است که پیام گوهری قرآن را به گذشت زمان ترجمه کنند. این کار درست مانند ترجمه‌ی یک ضرب‌المثل از یک زبان به زبان دیگری است. ضرب‌المثل را تحت‌اللفظی ترجمه نمی‌کنید. ضرب‌المثل دیگری پیدا می‌کنید که همان روح و معنا را داشته باشد، همان مضمون را داشته باشد، ولی شاید همان الفاظ را نداشته باشد.

در عربی می‌گویند که فلانی خرما به بصره برده است. اگر قرار باشد این را به انگلیسی ترجمه کنید، می‌گویید فلانی زغال‌سنگ به نیوکاسل برده است. درک تاریخی و بشری از قرآن به ما اجازه‌ی این کار را می‌دهد. اگر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصه‌ای لاینحل می‌شوید.

بعضی از قسمت های حرفهاش مثل همیشه جالب بود ولی از این قسمت خیلی خوشم آمد و دقیقا نتیجه ایست که من هم بهش رسیدم ولی خوب نه اندازه ایشون در این زمینه مطالعه داشتم و نه زمان این کار را دارم و خواهم داشت. امیداورام که خداوند متعال بنا به گفته خودش هرکس را به اندازه درک و فهمش جزا و پاداش دهد.
مرسی و سپاس بخاطر تاپیک خوبتون.
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
مشاهده پیوست سفیر حق و صفیر وح&.pdf

بهترین پاسخی را که بنده دیدم به اظهارات دکتر سروش از آن آیت الله منتظری بود که بصورت یک کتابچه چاپ شده است. (فایل پیوست). لطفا مطالعه فرمائید در صورت پابرجا ماندن اشکالات، بحث خواهیم کرد.:gol:
 

Sahara.

عضو جدید
مشاهده پیوست 112285

بهترین پاسخی را که بنده دیدم به اظهارات دکتر سروش از آن آیت الله منتظری بود که بصورت یک کتابچه چاپ شده است. (فایل پیوست). لطفا مطالعه فرمائید در صورت پابرجا ماندن اشکالات، بحث خواهیم کرد.:gol:

این اظهار نظرهای سروش که جدیده، آقای منتظری دو سالی هست که فوت کردن !!!
سروش مدام داره نظراتش رو با زمان ارتقا میده.
من این تاپیک رو خلاصه و کم حجم دیدم و تونستم همش رو بخونم.


اگر شما هم خلاصه و کم حجم یک مطلب بذارین، خوشحال میشم نظر مخالفش رو هم بخونم.
اینجوری جالب نیست لینک بدیم برو بخون.
 
آخرین ویرایش:

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
این اظهار نظرهای سروش که جدیده، آقای منتظری دو سالی هست که فوت کردن !!!
سروش مدام داره نظراتش رو با زمان ارتقا میده.
من این تاپیک رو خلاصه و کم حجم دیدم و تونستم همش رو بخونم.


اگر شما هم خلاصه و کم حجم یک مطلب بذارین، خوشحال میشم نظر مخالفش رو هم بخونم.
اینجوری جالب نیست لینک بدیم برو بخون.

مطالبی که برای شما دوست عزیز:gol: جدید هست دلیل بر اظهار نظر جدید دکتر سروش نیست. انصاف این بود که حداقل تقریر شبهه توسط آیت الله منتظری رو میخوندید، بعد میفرمودید که ...... .
البته خود دکتر سروش هم جوابیه آیت الله منتظری رو بهترین و برجسته ترین جواب بر اظهاراتشون دانسته اند.
بنده هم از استارتر محترم تشکر میکنم.:gol:
بالاخره اینجا هممون دانشجوییم و حداقل علاقه به مطالعمون نسبت به بقیه بیشتره (قاعدتا باید اینطور باشه) ولی سعی میکنم پیشنهاد شما رو انجام بدم.:smile:
 
آخرین ویرایش:

علی قوامی

عضو جدید
مشاهده پیوست 112285

بهترین پاسخی را که بنده دیدم به اظهارات دکتر سروش از آن آیت الله منتظری بود که بصورت یک کتابچه چاپ شده است. (فایل پیوست). لطفا مطالعه فرمائید در صورت پابرجا ماندن اشکالات، بحث خواهیم کرد.:gol:

سلام.
ممنون از فایلی که گذاشتین.
من مطالعه اش کردم، خواستین هر کدوم از بندهایی که مایل بودین رو به صورت مختصر بیارین اینجا سرش بحث کنیم.

مثلا در فایل شما دیدم آقای منتظری گفتن چون در بعضی سوره ها از کلمه قُل استفاده شده، پس یعنی کس دیگری وحی کرده.
در حالیکه این دلیل و خیلی دلیل های مشابه راحت میتونن رد بشن.
اینکه من یک حرفی بزنم و یک قل اولش بیارم، چرا توسط آدم نشه؟ چه چیز عجیبی هست؟
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
سلام.
ممنون از فایلی که گذاشتین.
من مطالعه اش کردم، خواستین هر کدوم از بندهایی که مایل بودین رو به صورت مختصر بیارین اینجا سرش بحث کنیم.

مثلا در فایل شما دیدم آقای منتظری گفتن چون در بعضی سوره ها از کلمه قُل استفاده شده، پس یعنی کس دیگری وحی کرده.
در حالیکه این دلیل و خیلی دلیل های مشابه راحت میتونن رد بشن.
اینکه من یک حرفی بزنم و یک قل اولش بیارم، چرا توسط آدم نشه؟ چه چیز عجیبی هست؟

لطفا جوابیه دوم رو با دقت بیشتری مطالعه کنید


  • سخن آقاي دكتر:

"قل"هاي قرآن هم قصه روشني دارد. اين از فنون سخن گفتن است كه گوينده گاه به خود خطاب مي‎كند، در حالي كه مخاطب او به واقع ديگرانند. باز هم مولانا جلال الدين نمونه خوبي به دست مي‎دهد وقتي در خطاب به خود مي‎گويد:
هين بگو كه ناطقه جو مي‎كند ____ تا به قرني بعد ما آبي رسد گرچه هر قرني سخن آري بود ____ ليك گفت سالفان ياري بود...



  • پاسخ :

اينكه گوينده اي كه مخاطب خود را حاضر نمي بيند در كلام ذهني و نجواي دروني و يا در نوشتاري با خود خطاب كند كه : "بگو به ديگري يا ديگران كه چنين است و چنان است" امري مقبول و متعارف به نظر مي‎رسد; ولي در كلام لفظي صوتي كه گوينده، مخاطب سخن خود را حاضر مي‎بيند و با او مستقيم در گفتگو است چنين خطابي مقبول ومأنوس و متعارف نيست و موجب بشاعت در گفتار است . مثلا ممكن است كسي در پيش خود بگويد يا در نوشته اش خطاب به خود يادداشت كند كه درباره فلان موضوع با زيد چنين بگو، ولي وقتي با زيد روبرو شد و خواست سخن خود را به او ابلاغ كند ديگر در مقام ابلاغ و در مقابل زيد به خود نمي گويد كه به زيد چنين بگو!
پيامبراكرم (ص) هم در مقام ابلاغ با ديگران فرامين "قل" را آورده است ; و اين نشانگر اين است كه قرآن، كلام پيامبر(ص) نيست و او هر آنچه را به وي القاء مي‎شده ابلاغ مي‎نموده است . و چنانچه قرآن كلام پيامبر مي‎بود حداقل در مقام ابلاغ، الفاظ "قل"ها را حذف مي‎نمود تا از تعارف در سخن نگريزد و ديگران را هم به اشتباه نيندازد!


  • برهاني بر عدم امكان فاعل بودن نفس پيامبر نسبت به وحي و صورتگري آن
صورت گري كتاب خدا و تأليف آن با قوه متخيله و خيال پيامبر(ص) با برهان سازگاري ندارد بدين جهت است كه : فاقد شيي و كمال، عقلاً نمي تواند مُعطي آن باشد; پس چگونه ممكن است نفس نبوي كه به خودي خود علوم و معارف قرآن و صور مفصله الفاظ و قالب آنها را كه خود آنها هم علمي از علوم است و نيز صورت ملك را كه هيچيك را در خود نداشته است آن ها را با قوه متخيله و خيال خود پديد آورد؟ تحقق چنين امري مستلزم اجتماع نقيضين و فاعل و قابل و اتحاد قوه و فعل است ; زيرا نفس نبوي از آن جهت كه نسبت به آن امور به خودي خود بالقوه و فاقد و قابل آنها است آنها را ندارد، و از جهت اينكه فاعل و پديد آورنده آنها است و قاعدتا بايد آنها را بالفعل داشته باشد تا بتواند آنها را پديد آورد آنها را دارا مي‎باشد و محال بودن چنين امري، روشن است .
ممكن است گفته شود: نفس پيامبر(ص) به لحاظ مرتبه اعلاي خود كه مرتبه عقل اوست اعطاء كننده و فاعل آن امور است و به لحاظ مرتبه پائين تر خود كه مرتبه خيال او است گيرنده و قابل آنها مي‎باشد و به واسطه تعدد رتبه اي كه به آن دو لحاظ دارد اجتماع نقيضين و اجتماع فاعل و قابل و اتحاد قوه و فعل لازم نمي آيد.
ولي پاسخ اين است كه : اولا: بنابر اين فرض، قوه متخيله و خيال، خلاق و فاعل آن امور نيست ; و اين خلاف نظر كسي است كه مي‎گويد: "وحي مضمون بي صورت است و پيامبر با خلاقيت قوه خيال آن را صورت مي‎بخشد". و ثانيا: همان نكته اي كه درباره قوه متخيله و خيال گفته شد نسبت به قوه عاقله و مرتبه عقل نفس نبوي هم رواست ; زيرا قوه عاقله و نفس در مرتبه عقل نيز در آغاز نسبت به آن امور بالفعل نيست، بلكه بالقوه و فاقد آنها است ; پس چگونه مي‎تواند خود به خود آنها را در مرتبه خيال پديد آورد؟ بنابراين نقش پيامبر(ص) نسبت به آن امور تنها نقش قابلي است نه نقش فاعلي . و بدين جهت است كه احيانا گفته مي‎شود سبب القاء علوم امري است بيروني و افاضه علوم از بيرون به درون است، و مراد از امر بيروني مبدأي است كه به حسب مرتبه بيرون از نفس است نه اينكه درون و بيرون مكاني مراد بوده باشد.

امیدوارم بحثهای فلسفی (فاعل و قابل، اتحاد قوه و فعل، قاعده فاقد شی نمیتواند معطی شی باشد و ... ) قبلاً مطالعه کرده باشید تا دقیقا متوجه پاسخ شوید.
 

Shopenhaver

عضو جدید
امروز شبکه 4 همین موضوع رو هم بررسی میکرد.
طرف میومد جواب سروش رو بده، از قرآن دلیل میورد که حرف سروش باطله !!!
میگفت پس چطوری خدا گفته کسی نمیتونه مانند قرآن بیاورد؟
بعدا نتیجه میگرفت فرضیه سروش رد شده. :surprised::cry:
 
بالا