نامه خواندنی دختر شهید حسن طهرانی مقدم به پدر بزرگوارش

اورابانی

عضو جدید
دختر شهید حسن تهرانی‌مقدم در نامه‌ای خطاب به پدرش نوشت: « یادم نرفته هنوز که چطور حسرت می‌خوردی برای دنیاپرستی بعضی‌ها، برای حسد و کوتاه‌بینی و خودبینی بعضی‌ها».

دختر شهید حسن تهرانی‌مقدم در همایش دختران نخبه استانداری تهران که دیروز سه شنبه برگزار شد، در نامه‌ای خطاب به پدرش گفت: «پدر خوبم خوب می‌دانی که این اولین نامه‌ای نیست که برای تو می‌نویسم و خوب می‌دانم که آخرینش هم نخواهد بود، چرا که بعد از رفتنت تازه وقتت آزاد شده است و می‌توانی با هیچ عجله‌ای حرف‌هایم را گوش کنی و درد و دل‌هایم را بشنوی. درد و دل کردن با تو مثل نشستن بر سر مزارت، مثل بوسیدن قاب عکست، بو کردن گاه به گاه چفیه‌ات و مثل نماز خواندن روی مهرت شیرین است».


او در نامه به پدرش این‌گونه ادامه می‌دهد: «امیدم این است که هر لحظه مرا می‌بینی و صدایت که می‌کنم، نشسته‌ای پیش من و گوش می‌دهی. برای هر کاری که می‌خواهم از تو اجازه بگیرم، منتظر نمی‌مانم که از ماموریت برگردی یا به چند نفر زنگ نمی‌زنم تا یکی گوشی موبایل را به تو برساند و من چند کلمه‌ای با تو حرف بزنم و کافی است که یک آن تو را صدا کنم، آن وقت لبخند روی صورت قشنگت را تصور می‌کنم و آرام می‌شوم. گاهی هم اخم می‌کنی فکر نکن نمی‌فهمم، می‌دانم مراقبم هستی. حتی پیش از آن وقت‌ها، حواست هست به رفتار مردم، حرف‌هایشان. تملق و ریا، به همه چیزهایی که یک عمر روی آنها حساس بودی و همه صفت‌هایی که نه من، بلکه هیچ‌کس در تو ندیده. آخر اگر بگویم من ندیده بودم که نمی‌شود. می‌دانی که من شاخص خوبی برای معرفی تو نیستم. فقط می‌دانم که تو در جنگ بودی و بعد از آن همیشه سرکار و به تو لقب پدر موشکی ایران دادند. فقط می‌دانم که نام و یادت لرزه به تن دشمنان اسلام می‌انداخت».


او در ادامه این نامه آورده است: «من آنقدر محو مهربانی، خوبی‌ها و حرف‌هایت شده بودم که از شناختن وجودت غافل شدم. آنقدر دستم را گرفتی و دواندی که وقت نکردم صورتت را نگاه کنم. آنقدر با انگشتت به آدم‌های خوب‌تر اشاره کردی که حواسم نبود دستت را دنبال کنم و صاحب انگشت را نگاه کنم، آنقدرعکس امام و آقا را از بچگی مقابل چشمانم گرفتی که بفهمم پیشوا و راهنمای همیشگی‌ام کیست».


دختر شهید حسن تهرانی مقدم خطاب به پدرش می‌گوید: «بابای مهربانم راستی هوای آن دنیا چطور است، نمی‌دانم که بیشتر توی مهمانی‌های فرماندهان هستی یا مثل سال‌های اخیر با جوانان گویا و بی‌ادعا نشست و برخاست می‌کنی. هر چه باشد خیالم راحت است که حالت خوب است و دیگر خروار خروار غصه در چشمانت جمع نمی‌شود و دیگر لازم نیست بخندی و ما را بخندانی تا حواسم پرت شود از غصه‌های چشمانت».


«یادم نرفته هنوز که چطور حسرت می‌خوردی برای دنیاپرستی بعضی‌ها. برای میزان حسد، کوتاه‌بینی و خودبینی بعضی‌ها. غصه می‌خوردی برای جوانان، مردم و برای محدودیت قرآن، برای آنانی که می‌آمدند در خانه ما و نیاز داشتند و تو هیچ‌وقت دست خالی برشان نمی‌گرداندی. نمی‌دانم که در حین آفرینشت خدا چه سهمی از سخاوت و کرم در وجودت ریخت که این چنین لبریز شدی. هیچ وقت نشد که چیزی از تو بخواهم و تو بتوانی و نه بشنوم. نه تنها من بلکه هیچ کس نشد که چیزی از تو بخواهد و بتوانی و نه بشنود».


دختر شهید حسن تهرانی مقدم خطاب به پدرش، می‌گوید: «پدر خوبم چقدر دلتنگ صدای قرآن خواندنت هستم و دلتنگ جمعه‌هایی که ما را جمع می‌کردی و برایمان دعای سمات می‌خواندی. هنوز شهادت گفتن‌های آل‌یاسینت در گوشم می‌پیچید. آن روز بعدازظهر و عصر جمعه 21 آبان 1390 که خدا آمد، صدایت کرد چه حالی شدی. لابد گفت که خریدنی شده‌اید حتما. آن روز تهران لرزید تو لابد گفته‌ای جان‌های ناقابل ما فروخته شد به شخص خدا. فرشتگان شاهد ایستاده بودند و گروه به گروه همخوانی می‌کردند و آوایشان همه‌جا پیچیده است. مراسم باشکوهی بوده است، حیف که نشد بیایم و چون زینب حسین (ع) بر پیکر بی‌سرت بوسه بزنم و رو کنم و بگویم ربنا تقبل منا... ».
 

sanam.j

عضو جدید
شهید تهرانی مقدم.JPG

السلام علیک یا انصار دین الله

بندگی باشد فقط راه جنون
چند روزی مانده تا ماه جنون

هرکه مَحرم با مُحرّم می شود
مُحرم خط مقدم می شود

آه تا یاد مقدم می کنم
سینه ها را غرق ماتم می کنم

ای طلیعه دار ایام غدیر
ای که بودی مست از جام غدیر

یا علی ذکر شب و روز تو بود
یا علی عقده ز کارت می گشود

بیعت تو با علی شد جاودان
در اطاعت از علی دادی تو جان

یکه و تنها، ای سردار راه
خود سپاهی بوده ای در این سپاه

راه و رسم تو حسینی بود و بس
درد هجر تو
خمینی بود و بس

بعد یاران شهیدت بی قرار
می کشیدی تا شهادت انتظار

انتظار تو چه خوش آمد به سر
نزد مولایت شدی محبوبتر

کار تو رزمندگی بود و جهاد
زآن سبب بودی تو از خیرالعباد

برق ایمانت ای اهل سجود
خواب از چشمان جباران ربود

تا سلاح از اعتقادت ساختی
زلزله در کاخها انداختی

دشمنان تا شاهکارت دیده اند
روزها ترسیده، شب لرزیده اند

ای سلاح عشق در دستان تو
تربت و سجاده و قرآن تو

ای سلاحت اشکهای در شبت
سوز ناله های یارب یاربت

مرتضی آغوش بر رویت گشود
غیر از این زیبنده ات هرگز نبود

ای که محبوب ولایت بوده ای
وی که مشمول عنایت بوده ای

ذره ای غفلت نکردی از ولی
داغ تو شد غصه ‌«
سید علی»

شهر را آماده غم کرده ای
خویش را نذر محرم کرده ای

اسوه ما بود هوشیاری تو
کی رود از یاد علمداری تو

سائل بیت کریم فاطمه
آبرودار حریم فاطمه

لطف خود را کن ،به یاران بیشتر
کن دعا مهدی بیاید از سفر

«شادی روح شهید حسن تهرانی مقدم صلوات»
 

rahino

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ممنون خیلی عالی بود:gol:
اما من بد جور غبطه خوردم:cry:
 

Similar threads

بالا