نامه‌ها و نكته‌ها

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نامه‌ها و نكته‌ها

[h=1]چرخ‌آلات که با دست کار بکند، هیچ به کار نمی‌خورد[/h]

گروه تاریخ اقتصاد – آنچه می‌خوانید متن نامه محمود‌خان ناصرالملک، وزیر مختار ایران در پاریس است که در زمان سلطنت ناصرالدین‌شاه نوشته شده است:
در تعلیقه مورخه 19 شهر رجب وصول فوتوگرافی چرخ‌آلات‌ فشنگ‌سازی را با شرح و تفصیل آنکه ارسال داشته بودم مرقوم‌ داشته و حسب‌الامر الاعلی اشاره فرموده بودند که مقرر شود چرخ‌آلات ابتیاع شود که با دست کار بکند و چرخ بخار لازم ندارد و ضمنا در باب تفاوت قیمت و مدت تحویل آن و مخارج حمل‌ونقل‌ اطلاع خواسته و همچنین استفسار فرموده بودند که پول آن را چه قسم‌ می‌خواهند و چرخ‌آلات را چه‌وقت می‌دهند و در چندوقت به طهران‌ می‌رسد.
این سوالات را از خود مسیو تریونی کردم، در جواب‌ می‌گوید که اولا چرخ‌آلات که با دست کار بکند هیچ به کار نمی‌خورد و زود خراب می‌شود، به طوری ‌که اصلاح‌پذیر نخواهد شد و هر قدر پول از بابت خریدن آن داده شود، مثل این است که آن پول را دور انداخته باشند. مسیو تریونی و کماندان روژه برای خوش‌آمد یک تدبیر دیگر به خاطرشان رسیده است که چرخ‌آلات نو ظهور تتبع بشود که به عوض بخار با اسب بگردد و این تکلیف را به کارخانه‌ای‌ بزرگ که در انگلستان است کرده‌اند، تا معلوم کنند که آیا می‌شود چنین کارخانه را معین نمود؟ به زودی به این سفارت اطلاع‌ خواهند داد و نیز اطلاعات لازمه را در باب قیمت آن به اولین وسیله‌ به خدمت اولیای علیه خواهم رسانید. مسیو تریونی می‌گوید که‌ چرخ‌آلات را از روز فرمایش تا پنج ماه دیگر در یکی از بنادر انگلستان تحویل خواهند داد و در چند وقت به طهران‌ می‌رسد، چون هیچ وقت معامله با ایران نداشته‌اند، از اطلاع دادن‌ آن معذورند، اما به مشارالیه سپردم که وزن چرخ‌آلات را معین‌ نماید که از روی وزن خود فدوی برآوردی کرده، به عرض اولیای‌ دولت علیه برساند مدت وصول آن از روز حمل الی ورود به دارالخلافه گویا از پنج ماه بیشتر طول نکشد. حالا منتظر جواب‌ کماندان روژه و مسیو تریونی می‌باشم، همین ‌که رسید به زودی‌ می‌فرستم.
منبع: بررسی‌های تاریخی
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نامه‌ها و نكته‌ها

[h=1]وصف کاروانسرای حسن آباد در سفرنامه قم[/h] کد خبر: DEN-756140 تاریخ چاپ: ۱۳۹۲/۰۷/۱۰ منبع: روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۳۰۳۱
«اما بنای کاروانسرا از سه طرف که شمال و جنوب و مغرب باشد تماما با سنگ‌های بسیار صاف خوب لبه‌دار و گچ ساخته شده، پنج ذرع ارتفاع عمارت و جدران[ديوار] دارد.
به طوری سنگ کاری شده که اگر با آجر ساخته می‌شد به این صافی و مستقیم نمی‌بود؛ ولی به‌قدر پنج رک با‌ آجر و گچ چیده و ساخته شده برای حفظ از آب باران که پشت سنگ‌چین نیفتد. لیکن از طرف شرقی که جلو در و سردر کاروانسرا است تماما از گچ و آجر ساخته شده. وارد دالان کاروانسرا که می‌شوند طرفین دالان دو اتاق مقابل یکدیگر است. داخل صحن دور تا دور یعنی چهار ضلع مشتمل است به اتاق‌های یک دری و دو زوایه ضلع غربی مقابل در کاروانسرا دو خلوت است که می‌توان در آنها منزل کرد. کلیه‌ سی باب اتاق دارد. طول کاروانسرا سی ذرع، از بیست چهار ذرع، دور تمام کاروانسرا پشت اتاق‌ها سرتاسر طویله‌های عریض و طویل مسقف است، مشتمل بر اتاق‌نما‌ها برای بارانداز و همچنین در چهار زاویه بر در هر دو طویله سکویی بسته شده مشتمل بر چهار ستون برای منزل و بارانداز کاروانیان و زوار.»
منبع: علی آبادنامه یا سفرنامه ذهابیه قم، نوشته محمدکاظم‌خان کاشانی به کوشش حسین مدرسی طباطبایی صص 219- 218
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]اوضاع قشون ایران به روايت گاردان[/h]

گروه‌تاريخ اقتصاد- نامه‌ای که می‌خوانید از طرف ژنرال گاردان در خصوص اردوکشی به هند از راه دهلی و از طریق خاک عثمانی و ایران نوشته شده. در اینجا بخش اول قشون ایران و اوضاع قواي نظامي دربخش پياده نظام به تصویر کشیده می‌شود (گاردان در ابتدای نامه‌اش تاکید می‌کند که اوضاع نظامي ایران قابل‌اهمیت و اعتبار نیست):
قوای نظامی – پیاده‌نظام 60.000 نفر سرباز دارد و افراد آن نیز چندان به کار نمی‌خورند. عده افراد سواره‌نظام 144.000 است و سواران خراسانی از دیگران کارآمدترند. توپخانه 2.500 نفر بیشتر عده ندارد.
فرماندهی 8 الی 10 هزار سلطان با یک نفر سلطان در زیر دست خود صد نفر سرباز دارد، فرمانده پنجاه نفر را الی باشی و فرمانده ده نفر را باشی می‌گویند.
دوره خدمت یک نفر تابین معین نیست و مقرری او در سال 600 فرانک است و او بعضی امتیازات نیز از قبیل نپرداختن مالیات زراعت و غیره دارد. هر روزی به او یک چارک نان جیره داده می‌شود و خان مامور تقسیم این جیره است و او در خانه خود کوره‌ای جهت پختن نان دارد و این کوره عبارت است از گودال مدور بزرگی که در زمین می‌سازند و غالبا برای پهن کردن و بستن خمیر در روی آن، آن را از ورقه‌ای از آهن می‌پوشانند.
پیاده‌نظام – اسلحه افراد پیاده خیلی سنگین است، هر دو نفر لااقل یک اسب دارند و دولت جو اسبان ایشان را می‌دهد. پیادگان آذربایجانی و عراقی تفنگ‌های فتیله‌ای دارند و این تفنگ‌ها را بسیار بدسوار کرده‌اند. غالب افراد سه پایه درازی در سر تفنگ خود دارند که در موقع قراول رفتن آنها را روی این سه پایه‌ها میزان می‌کنند و در موقع حرکت بار و بنه و آذوقه و یک چادر همراه خود برمی‌دارند.
در موقع جنگ تیراندازان جلو می‌روند و غالبا در یک صف حرکت می‌کنند، بعضی از ایشان مخصوصا آنها که تفنگ سه‌پایه‌دار دارند، نسبتا خوب تیر می‌اندازند.
منبع: ماموریت ژنرال گاردان در ایران
کنت آلفرد دو گاردان، ترجمه عباس اقبال
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]گزارش گاردان از اوضاع نظامي ايران[/h]

گروه تاریخ اقتصاد- آنچه می خوانید ادامه نامه ژنرال گاردان است درخصوص اردوکشی به هند که در آن اوضاع قشون جنگی ایران را به تصویر می کشد؛ در این قسمت وضعیت توپخانه، لباس، سان و... سواره نظام قشون ایران تشریح شده است:
سواره‌نظام – افراد سوار هر کدام اسب خود را خود می‌آورند و هرايل یعنی خانوار‌هایی که به علت اتحاد اخلاق و آداب و زبان تحت امر یک رییس قرار گرفته‌اند، ملزم هستند که مقدار معینی سوار بدهند. هیچ قسم مقرری به ایشان داده نمی‌شود. اسبان این جماعت نسبتا خوب است و با یک دهنه آنها را فرمان می‌دهند.
در موقع جنگ افراد سوار تحت هیچ نظمی نیستند و هر قسم باشند چهار نعل بدون هیچ ترتیبی به دشمن حمله می‌برند، اگردشمن متزلزل شد ایستادگی می‌کنند، والا با بی‌نظمی تمام چهار نعل عقب می‌نشینند و از عقب تیر می‌اندازند.
افراد اسبان خود را نعل تخت می‌زنند و هر کس هم باید قیمت نعل اسب خویش را از کیسه خود بپردازد.
توپخانه – توپخانه را به گاو می‌بندند و برای این صنف ماهرترین افراد را اختیار می‌کنند. لوازم توپ در اصفهان و شیراز و تبریز و مشهد تهیه می‌شود. در تبریز یکی از بیست عراده توپی که از روس‌ها گرفته‌اند در دست قشون است، ولی این توپ‌ها خراب است.
از گلوله‌های توپ بهتر از همه گلوله‌های روسی است که ایرانی‌ها آنها را یا بعد از عملیات یا در شهرها به دست آورد‌ه‌اند. در مازندران هم گلوله توپ می‌سازند؛ ولی این گلوله‌ها به قدری بزرگ است و بد ریخته شده که به واسطه سوراخ‌های کوچک و خرده‌ شن که داخل دارد، لوله توپ را خراب می‌کند وغالبا در حین بیرون آمدن از دهانه توپ می‌ترکد.
باروت- باروت سربازان هم مثل گلوله‌های ایشان ناقص است.
چه مواد آن را بد با هم ترکیب می‌کنند، به همین جهت ایرانی‌ها باروت اروپا را به کار می‌برند.
لباس – لباس متحد‌الشکل به هیچ وجه در ایران معمول نیست.
تهیه علیق اسب را ایرانی‌ها نمی‌دانند فقط انبار کردن کاه در آبادی‌های خارج شهر معمول است و زمستان از آن نقاط به شهر کاه می‌آورند و چون تهیه انبار علیق مرسوم نیست، فقط در مواقع وجود علف به خارج می‌روند و در اوایل تابستان و اوایل پاییز به شهر برمی‌گردند.
مریضخانه – مریضخانه به هیچ وجه در ایران نیست، در آبادی‌های خارج شهر فقط بعضی از مردم به‌عنوان دلاکی این حرفه را از پدر ارث می‌برند و به گرفتن خون و سایر اعمال جراحی می‌پردازند.
سان – سان قشون در دو موقع به عمل می‌آید، یک‌دفعه در اواخر بهار موقع رفتن به ییلاق، دیگر در اواخر تابستان موقع مرخصی. در این قبیل موارد شاه یا ولیعهد در چادر خود جلوس می‌کند و قشون در سمت دست چپ او سان می‌دهند و صاحب منصبی ایشان را فوج به فوج به اسم می‌خواند و صاحب‌منصب دیگری حضور ایشان را جواب می‌گوید. مقرری سربازان هر شش ماه تادیه می‌شود و هر کس به شخصه حقوق خود را می‌گیرد.
اردوگاه – اردگاه هیچ گونه نظم ندارد. شب قراول صحیحی نیست، فقط توپ‌ها را بالای اردو قرار می‌دهند و شترها را در محلی که یکی دو فرسخ تا اردو فاصله دارد، می‌خوابانند. در جلوی اردو و راهی که باید پیموده شود، وزرا و اعیان حاضر خدمت مقر دارند، جلوی چادر اعیان بازار مکاره است و اصناف مختلف از نانوا و خیاط و سراج و میوه‌فروش و غیره با اردو حرکت می‌کنند. در جلوی اردو دو تیر نصب کرده‌اند به نام درخت عدالت و بیرق سرخی روی هر کدام از آنها نصب است. دور این تیرها سواران ایلات چادر می‌زنند و اسبان خود را بدون رعایت ترتیبی در اطراف چادرها می‌بندند. ایرانی‌ها عادت دارند که چادرها و اموال خویش را در سفر با خود ببرند، ولی از میان ایشان فقط شاهزادگان می‌توانند که زن‌های خود را همراه داشته باشند. شب به کسانی که باید دور چادر شاه یا ولیعهد کشیک دهند، دستور می‌دهند و معمولا عده این جماعت به پانصد نفر می‌رسد؛ به‌علاوه بستگان پادشاه یا ولیعهد هر کدام مستحفظانی دارند که منظما کشیک می‌دهند و تمام شب را برای اینکه غافل نشوند به صدای بیدارباش یکدیگر را می‌خوانند.
نقشه جنگی – هیچ قسم نقشه‌ای در ایران موجود نیست. فقط دور هر قصبه‌ای حصاری است از گل دارای برج‌های مرتفع آجری کنگره‌دار و گرد شهرها خندق نیز کشیده‌اند.
تنها در طهران جلوی هر دروازه‌ای از 200 تا 300 قدم برجی گلی ساخته‌اند و روی آن را اندود کرده و خندقی نیز گرداگرد طهران هست که هیچ قسمت آن از قلعه دیده نمی‌شود.
سرباز ایرانی قانع و مطیع و در تحمل سختی بردبار است و محتاج به سرمشق و ترتیب صحیحی است.
عدالت – احقاق حق با اعیان و وزرا و روسای ایلات است. اعلیحضرت شاه هم در روزهای سلام به دادخواهی می‌نشیند و سلام یک نوع سان قشونی است که در آن روز تمام اعیان و رجال نیز نزدیک ظهر به خدمت شاه می‌رسند.
بحریه– هیچ قسم آن وجود خارجی ندارد.
منبع: ماموریت ژنرال گاردان در ایران
کنت آلفرد دو گاردان، ترجمه عباس اقبال
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نامه‌ها و نكته‌ها

[h=1]پولاک، طبیب ناصرالدین شاه[/h]

گروه تاريخ اقتصاد- با وجود آنکه رشته تحصیلی ادوارد پولاک پزشکی بود، سررشته تحقیقات علوم طبیعی و داعیه دانش جامع داشت و در تهیه مستندی کلی از ایران و مردمانش می‌کوشید.
او نه تنها از طریق حرفه‌اش تماس مستمر با ساکنان و اقلیت‌های گوناگون ایران داشت، بلکه آشنایی‌اش با زبان فارسی گفت‌وگوی مستقیم با مردم را هم میسر می‌ساخت. پولاک سفرهای بسیاری در پیش گرفت و شروع به شناسایی روشمند کشور کرد و درصدد اخذ صلاحیتی برای خویش در عرصه‌های مردم‌نگاری و جغرافیا برآمد.پولاک پنج سال بعد از بازگشتش از وین کتاب «ایران سرزمین و ساکنانش. توصیفاتی مردم نگارانه» را در دو جلد به چاپ رساند. این اثر با توجه به روش‌های مطالعات مردم نگاری قرن ۱۹ میلادی در اروپا تدوین شده است.نامه‌ها و گزارش‌های پولاک به قراری که گذشت فصل جدیدی برای ما در تاریخ طب مدرن در امپراتوری هابسبورگ و در ایران نیمه دوم قرن نوزدهم می‌گشاید و ارتباط آنها را با هم نمایان می‌کند.
پولاک به مدت چهار سال در دارالفنون تدریس می‌کرد. سال ۱۸۵۵م نقطه عطف دیگری در زندگی‌اش پدید آورد که تعیین‌کننده نقش او به عنوان منتقل‌کننده دانش و فرهنگ بین امپراتوری هابسبورگ و ایران شد. او پس از مرگ پزشک فرانسوی کلوکه به عنوان پزشک مخصوص ناصرالدین‌شاه قاجار (حکیم‌الخاقان) فراخوانده شد. در این منصب وظیفه‌ داشت، همه روزه در بارگاه حضور داشته باشد و شاه را در سفرهای داخلی‌اش همراهی کند. بعد از انتصابش البته مدتی هنوز سرپرستی «بخش پزشکی» مدرسه دارالفنون را به عهده داشت، اما دیگر نمی‌توانست آن طور که برنامه درسی مدرسه مشخص کرده بود، همه روزه تدریس کند. این بود که یک پزشک هلندی، به‌نام یوهان لویس شلیمر، جای او را در این مسند گرفت؛ ولی موقعیت وی به عنوان پزشک شخصی ملوکانه مانعی در پذیرش بیماران در مطب شهری‌اش یا نگارش کتاب‌های درسی برای شاگردانش ایجاد نکرد. می‌توانیم احتمال بدهیم که حضور منظمش در دربار و رابطه خوب پزشک و بیمار، نوعی اعتماد بین او و شاه به وجود آورد که پس از بازگشتش از ایران برای منافع کشور اتریش در ایران مفید واقع شد. او مدعی است که به ناصر‌الدین‌شاه درس تاریخ، جغرافی و زبان فرانسه می‌داده. پولاک در مقام پزشک مخصوص شاه به یک نفوذ و وجهه بالای اجتماعی دست یافت. احتمالا نیز به همین علت بود که پس از بازگشتش به وین با اصراری خاص، خود را به عنوان «پزشک پیشین شاه ایران» معرفی می‌کرد و این عنوان را حتی تا سنگ گورش با خود به همراه برد.
* از متن سخنان دکتر افسانه جلیل زاده در آیین بزرگداشت ادوارد پولاک که به همت مجله بخارا در تهران برگزار شد.
* ادوارد پولاک در سال ۱۸۱۸ متولد شد و در هشتم اکتبر ۱۸۹۲ در وین درگذشت. دکتر پولاک از ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۰ در ایران زندگی کرد و از سال ۱۸۵۵ به بعد طبیب مخصوص ناصرالدین شاه بود و در سال ۱۸۸۲ هم به ایران سفر کرد و به خصوص به مطالعه و تحقیق در منطقه الوند پرداخت و بعدها نیز در وین به تدریس زبان فارسی مشغول شد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نامه دختر ناصرالدین شاه به نایب‌السلطنه


گروه تاریخ‌اقتصاد– عزیزالسلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه مدتی پس از استقرار مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی، نامه‌اي به ناصرالملک نايب‌السلطنه نوشته و از وضعیت خود و خانواده و قطع مواجب شان انتقاد کرده است. متن کامل این نامه را پی مي‌خوانید:
«تولد اين کمينه چند ماه پس از شهادت شاه شهيد بود و در زمان سلطنت اندوخته نکرده که حالا از بابت امر معيشت راحت شده چند سالي با مادر و چند نفر نوکر و خدمه با کمال عسرت با قليل مواجب گذران مي‌کرد. در ابتداي مشروطه‌گي که از طرف مجلس مقدس امر به قطع حقوق گرديد مواجب اين کمينه را هم مقطوع و هزار تومان منظور نمودند. سنه ماضيه پيچي‌ئيل که قبض مواجب خود و والده را به گيلان فرستاده به واسطه انقلابات ميرزا فتح‌الله، وزير ماليه گيلان فرصت غنيمت شمرده پس از يک سال قبض را عودت داده و مي‌گويد وجه اين قبض را مرحوم سردار افخم گرفته است. هذه السنه هم محتاج به عرض نيست قبض به گيلان فرستاده شده جواب داده‌اند که از طرف وزارت ماليه قدغن شده که به احدي حقوقي داده نشود از حضرت اشرف انصاف مي‌خواهم که معني مشروطه‌گي همين است. ساير ممالک هم که مشروطه شده‌اند اول با اولاد سلطان اين قسم رفتار کرده‌اند به خدا قسم است که هرچه داشته‌ام، چه در بازار نيمه بها فروخته ام و چه در بانک گرو گذاشته‌ام دو ماه است عمارتي که جنب عمارت خورشيد بوده به تصرف حکومتي داده شده، حمامي هم که در تصرف اين کمينه بوده تصرف کرده‌اند در اين دو ماه بي حمام هم مانده‌ام، شوهري ندارم که کفيل مخارج بنده شود؛ دو سالي هم هست که مواجب کمينه نرسيده، معني عدالت و مشروطه‌گي همين است که دختر سلطان گدايي کند؟ يا بايد به جایي پناهنده شود. هر يک را که راي مبارک اقتضا فرمايد دستخط فرماييد اطاعت کنم و اگر شايسته نيست مستدعي است تکليفي براي کمينه معين فرماييد که آگاه شوم و مواجب دو ساله‌ام وصول و ايصال شود. زياد عرض ندارد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]طاق‌ها و عراده‌های میدان توپخانه[/h] روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۳۰۶۶ کد خبر: DEN-766728
گروه تاريخ اقتصاد- در اطراف ميدان توپخانه، طاق‌هايي براي گذاشتن توپ‌ها ساخته شده که درهر طاقي يک عراده توپ گذاشته‌اند.
بالاي طاقي‌ها کيسه‌هاي پارچه‌اي سفيدي با طرح‌هاي آبي، براي جا دادن ساير اسباب و ادوات مورد لزوم توپچي‌ها، آويزان است. پشت اين طاقي‌ها هم براي سربازان اتاقک‌هايي ساخته اند. در کنار توپ‌ها تعداد زيادي گلوله روي هم چيده شده که در زماني که من آنجا بودم به منظور حظّ بصر شاه و مردم پايتخت اين گلوله‌ها را به رنگ‌هاي مختلف درآورده بودند. اين فکر از تراوشات مغز ریيس قورخانه (= اسلحه خانه) بود که مي‌خواست از آن آهن‌هاي زنگ زده براي تزيين ميدان استفاده کند. اين گلوله‌ها هم از زمان سلطنت محمد شاه به يادگار مانده که صدراعظمش- حاج ميرزا آغاسي- کارخانه توپ‌ريزي راه انداخته بود. چيدن توپ‌ها دور ميدان از ابتکارات وزير جنگ است که مي‌خواهد با نمايش فرآورده‌هاي قور خانه‌ ايران از نمايندگان کشور‌هاي خارجي مقيم تهران زهرچشم بگيرد. وسط ميدان توپخانه حوض بزرگي با لبه‌ سنگي قرار دارد که در واقع محل نظافت توپچي‌ها و به عبارت ديگر «بهترين سربازان اعليحضرت» است. من بارها آنها را ديده‌ام که دست جمعي دور حوض، وسط نهال‌هايي که تازه کاشته شده نشسته، لباس‌ها را کنده‌اند و دو انگشتي از آنها شپش مي‌گيرند و فراش‌ها هم با خيال راحت کوزه‌ آب ارباب‌هاشان را از همان آب پر مي‌کنند! ميدان توپخانه چند دروازه دارد که مهم‌ترين‌شان دروازه‌ دولت است. شاه در مراجعت از اروپا به اطرافيانش گفته بود؛ در کشورهاي ديگر بنايي نديده است که با اين دروازه قابل‌مقايسه باشد. اين دروازه بنايي است چند طبقه، با طاق‌ها و ايوان‌هاي طلايي و رنگ شده، مزين به کاشي‌هايي که ارزش کاشي‌هاي سابق را ندارد.
به طور کلي بايد گفت ميدان توپخانه در آغاز ميداني بود با ساختمان‌هاي دو طبقه که توپچي‌ها و زنبورکچي‌ها در بالا خانه‌هاي شمال و جنوبش سکونت داشتند تا با نزديکي‌شان به اندرون شاهي در مواقع لزوم بتوانند به کمک بشتابند. آن‌گونه‌که گمان مي‌رفت حدود مملکت همان اندرون شاهي و ارگ سلطنتي است؛ اما پس از آن هر قسمتش صورت تازه‌اي به خود گرفت و با ساختن بنا‌هاي جديد تغييراتي در فضاي میدان به وجود آمد. به جاي درخت‌هاي کهنش اصله‌هاي تازه کاشته شد، چمن کاري صورت گرفت، گل و سبزه و باغچه‌بندي‌هايي در آن ايجاد شد، آب لجن آلود حوضش به آب صاف و تازه‌اي تبديل شد و به خاطر دسته‌هاي موزيک که عصر به عصر در آنجا مو سيقي مي‌نواختند، کم‌کم به صورت گردشگاه ِ عمومي‌ مردم تهران در آمد.
- برگرفته از سفرنامه مادام کارلاسرنا
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]ماجرای کمبود نان در اصفهان[/h]

به تاریخ یوم شنبه 22 شهر ذیقعده الحرام سنه 1296 به عموم اهالی اصفهان اعلان و اعلام می‌شود که: این مطلب بر عموم اهالی اصفهان واضح است و هرکس نمی‌داند هم می‌تواند تحقیق نموده، مطلع شود که زمانیکه ما از شیراز به اصفهان آمدیم و حاکم اصفهان شدیم در همه اصفهان پنجاه دکان خبازی بود و روزی پنجاه خروار گندم در اصفهان نان طبخ می‌شد و حال یکصد و بیست و نه دکان خبازی دایر گردیده و روزی یکصد و سی و شش خروار گندم طبخ می‌شود و در مدت پنج سال حکومت ما هفتاد و نه دکان خبازی علاوه شده.
در این چند روز که داخل برج عقرب شدیم و باران نیامده است، اطلاع یافتیم که بعضی از آن دکاکین بسته شده است و قدری در نان اغتشاش به ظهور رسیده. بعد از استماع این مطلب راضی نشدیم که آبادانی که درمدت حکومت ما حاصل شده در زمان حکومت ما روی به انحطاط بگذارد و رفته رفته خراب شود و شما رعایا که به جای عیال و فرزندان عزیز ما هستید به سختی و تعب بیفتید.
لهذا امروز جناب مستطاب حجه الاسلام آقای حاجی شیخ محمدباقر و سایر علمای این بلد را زحمت داده، تجار و سایر مردم را نیز احضار نموده، نان خوراک اهل این شهر را از امروز الی روز نوروز بر آورد نمودیم، هجده هزار خروار می‌شد. با اینکه یک خروار آن موجود نبود، به استحضار علما و سایرین از بخت بلند ولی نعمتم و همت اهالی، این هجده هزار خروار را تهیه نموده و مباشری تعیین نمودیم که جنس را به خباز داده و نان گندم تمام به شما داده شود ...
- برگرفته از اعلامیه ظل السلطان مندرج در روزنامه فرهنگ، 27 ذیقعده 1296، 21 آبان 1258 هجری شمسی
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]مرامنامه مجمع اقتصاد اصفهان[/h]

گروه تاریخ اقتصاد- پس از مشروطه امکان شکل‌گیری انجمن‌ها و اتحادیه‌های تجاری به وجود آمد و بازرگانان توانستند در قالب فعالیت‌های گروهی به پیگیری مطالبات خود از طریق مجلس و حکومت بپردازند. آنچه می‌خوانید مرامنامه «مجمع اقتصاد اصفهان» است که در اسفندماه 1305 منتشر شده است:

1- حتی الا مکان استعمال و ترویج امتعه وطنی – هر چند هم گران باشد – و اجتناب و احتراز از امتعه خارجی، 2- تشکیل شرکت الف): تشکیل شرکت‌های مهمه برای وارد کردن کارخانجات و تهیه لوازمات ضروریه که فعلا مملکت ایران فاقد آن است... ب): تشکیل شرکت‌های تعاونی. 3- سعی و اهتمام در اصلاح امور زراعتی، بستن سدها و دایر کردن معادن. 4- ازدیاد اجناسی که صادرات مملکت را تشکیل می‌دهد از قبیل قالی، پنبه،ابریشم، پشم، چرم و غیره.
منبع: روزنامه حبل المتین الفنده1305
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نامه صنعتي میرزاآقاخان نوری به محمودخان ناصرالملک[/h] روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۳۰۷۱ کد خبر: DEN-768153
گروه تاریخ‌اقتصاد- نامه ای که می خوانید از طرف میرزا آقاخان نوری، مشهور به اعتماد الدوله، دومین صدر اعظم ناصرالدین شاه قاجار در مهرماه سال 1231 به محمود ناصرالملک ، نایب اول سفارت ایران در سن پترزبورگ، نوشته شده و صدر اعظم ایران از وی خواسته است که کارخانه‌های کاغذسازی و شکر سازی و... را خریداری کرده و با خود به ایران بیاورد.
مقرب الخاقانا نور چشما؛ در باب کارخانه هاي شکرسازی، کاغذسازی و شمع‌سازی تفصیلی نوشته بودید که به حاجی میرزا محمد تکلیف کرده بودید که مشارالیه التزام بدهد که بعد از ورود به ایران تواند از عهده این صنایع برآید، آن وقت آن نور چشم تنخواه داده اسباب کارخانه‌ها را از چرخ و غیره ابتیاع نموده با خود بیاورد و مشارالیه این تکلیف آن عالیجاه را قبول نکرده است. لهذا لازم شد بنویسم که اگر حاجی میرزا محمد به نحو مذکور التزام هم داده بود من قبول نداشتم، به علت اینکه بعد از ورود اینجا اگر نمی‌توانست از عهده برآید من او را نمی‌کشتم. بلی تعهد حاجی میرزا محمد وقتی درست است که در حضور آن عالیجاه شکر و شمع و کاغذ از همان اسباب کارخانه‌ها بسازد که آن عالیجاه خاطر جمع بشود که او می‌تواند از عهده تعهد خود برآید. در این صورت هم من او را به هیچ‌وجه من الوجوه نمی‌شناسم و آن عالیجاه را در این باب می‌شناسم؛ زیرا که اوقات حضور مرا به کارخانه کاغذسازی آن عالیجاه ترغیب می‌کرد، بلکه منظور داشت با من شراکت داشته باشد. از برای اینکه آن عالیجاه پول نداشت قرار دادم که پول از دولت داده شود. خلاصه من احدی را در این باب نمی‌شناسم و آن عالیجاه را می‌شناسم که پانزده هزار تومان پول داده‌ام. در باب چرخ دستی هم که نوشته بودید از برای کاغذسازی گرفته شود و این معنی را منوط به رای اولیای دولت علیه نموده بودید، سهل است نمونه او را هم فرستاده بودید. هنگام حضور چرخ دستی قرار نبود. من کارخانه می‌خواهم که اقلا کفایت کاغذ تحریرات دیوانی را بکند. از چرخ دستی در مدت یک‌سال چه عمل خواهد آمد؟ و آن هم کاغذ زیاد بد که نوشتن آن امکان ندارد. اگر مقصود چرخ دستی و کاغذ بد باشد، کاغذ عمل اصفهان هیچ عیبی ندارد و دولت مایه هم نمی‌گذارد. خلاصه مطلب این خدمت می‌باید از آن عالیجاه ظاهر گردد و فقط اسباب آهن به دارالخلافه نیاید که مثل چرخ ریسمان‌سازی بی‌مصرف شود. من عمل از آن نور چشم می‌خواهم، دیگر خود داند، می‌خواهد استاد بفرستد می‌خواهد نفرستد، حتی تعهد مقرب الخاقان صدر سفیر (1) را هم در این باب قبول ندارم و ابدا از آن عالیجاه پذیرفته نمی‌شود. ریش آن عالیجاه گیر است، دانسته باشد.دیگر محبت مرا درباره خود به سر حد کمال بداند که روز به روز در تزاید است. ان‌شاءالله تعالی در کارهای دولتی ساعی باشد که روسفیدی از برای خود حاصل نماید. تفصیلی به عالیجاه میرزا عباس گفته‌ام به شما بنویسد، البته خواهد نوشت. حرر فی شهر محرم 1269.
پانوشت:
میرزامحمد حسین صدر، سفیر ایران در سن پترزبورگ
منبع: استاد ناصرالملك
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]چرخ كاغذسازي وارد شد![/h]

گروه تاريخ اقتصاد- حاجی محمد تاجر تبریزی که بر حسب امر اولیای دولت علیه با چند نفر از ارباب صنایع ایران سه سال بود برای اکتساب صنعت بلورسازی و شکرریزی و ریخته‌گری و آهنگری و چیلانگری به سنت‌پطرزبورغ رفته بود، این اوقات مراجعه کرده، همگی مورد تفقدات امنای دولت شدند و مقرر شد عجالتا برای دو دستگاه چرخ دستی کاغذسازی که همراه آوردند کارخانه ساخته و چرخ راه بیندازند و به محمودخان (جناب ناصرالملک) مصلحت‌گذار مقیم سنت‌پطرزبورغ نوشتند که دو دستگاه دیگر از همان چرخ کاغذسازی از آنجا خریده ارسال نماید.
برگرفته از گزارش اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]دست‌اندازی انگلیسی‌ها به جنوب[/h]

گروه تاريخ اقتصاد- جنوب ایران، از دیرباز در تسلط بریتانیا بود. نبود تمرکز سیاسی و نظامی در ایران، دوری مسافت بین جنوب و مرکز و نبود راه‌های ارتباطی، سبب شده بود که مرکز کشور جدا شود و به عمال بریتانیا امکان داده شود بدون نیاز به دخالت‌های پرجنجال سیاسی، سلطه خود را هر روز گسترش دهند.
نفوذ سیاسی بریتانیا، در جنوب، چنان بود که نمایندگی سیاسی آن کشور در بندربوشهر، به مرکز حل و عقد کلیه امور خلیج فارس تبدیل شده بود و کنسول بریتانیا در بوشهر، فرمانروای نواحی پیرامون خلیج فارس شمرده می‌شد. در واقع، آن ناحیه‌ها، بی‌سروصدا، از سوی بریتانیا به اشغال در آمده بود. پس از قرارداد 1907، جنوب به گونه رسمی به مناطق زیر نفوذ انگلیس درآمد. در پی وجود ناآرامی‌ها علیه سلطه بیگانه در 1294 ه. ش انگلیسی‌ها، بوشهر را تصرف کردند. سپس شیراز را زیر نفوذ خود درآورده، آهنگ لارستان کردند. در سال 1296. انگلیسی‌ها به بهانه حفظ تجارت، به طور رسمی، اقدام به تشکیل پلیس جنوب کردند و مخارج آن را از بودجه دولت ایران، برآوردند و اعمال نفوذ خود را بر بنادر گسترش دادند.
منبع: اسنادی درباره هجوم انگلیس و روس به ایران، محمد ترکمان
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نامه میرزا آقاخان نوری به فرخ خان امین الدوله[/h]

گروه تاریخ اقتصادی- استاد کارخانه کاغذسازی را که مقرب الخاقان محمودخان از پطرزبورغ به اینجا آورده بود این روزها فوت شد و کارخانه مزبور خوابیده است.
لهذا لازم آمد که بنویسم آن برادر مهربان استاد ماهری را که سررشته خوب از کاغذسازی داشته باشد از آنجاها اجیر قرار داده و از او قرارنامه گرفته به زودی روانه دارید.
البته می‌دانید که کارخانه مزبور با چرخ دستی است نه چرخ بخاری، استادی ان‌شاءالله قرار خواهید داد که با وقوف باشد و خوب از عهده برآید و این کار را در اینجا رواج بدهد و تعلیم نماید. لزومات این کار را هم به خط مقرب الخاقان محمود خان فرستادم، به استحضار عالیجاه فوکتی ابتیاع نموده با استاد روانه دارید و در این باب مراقبت دقت
خواهید کرد، والسلام.
منبع: نامه بهارستان
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نامه میرزا سعیدخان انصاری به محمودخان ناصرالملک[/h]

گروه تاريخ اقتصاد- مقرب الخاقانا مخدوما؛ یک پارچه کاغذ نمونه که با چرخ دستی ساخته شده بود در جوف پاکت ارسال داشته بودید، رسید. به نظر دقت ملاحظه شد. در حقیقت کاغذ خوبی نیست که به کار بیاید و با آن کاغذهای کذای فرنگستان که به اینجا می‌آورند، بسیار فرق و تفاوت دارد و در جنب آن هیچ امتیازنامه و جلوه ندارد و بی‌مصرف به نظر آمد.
حالا که زحمتی می‌کشید که در ایران کاغذسازی رواج شود، استاد و کارخانه و اسباب کارخانه از آنجا بیاید، باز اگر کاغذی به عمل می‌آمد که به کار نوشتجات دولتی و سایر می‌آمد خوب بود، والا مثل این نمونه باشد، هیچ به کار نمی‌خورد و زحمت شما عبث خواهد شد. خلاصه ملاحظه این معنی را بکنید و زحمتی که می‌کشید طوری مراقبت بکنید که لا محاله اگر مثل کاغذ فرنگستان عمل نیاید اقلا عوض او باشد، البته اهتمام زیاد در این باب خواهید کرد، باقی ایام.
منبع: نامه بهارستان
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نامه میرزا آقاخان نوری به محمودخان ناصرالملک[/h]

گروه تاريخ اقتصاد- نور چشما؛ در باب ابتیاع نمودن اسباب کارخانجات شرحی نوشته بودید، حالا فرصت کرده جواب می‌نویسم.
اسباب کارخانجات شمع و شکرسازی را با قندریزی که نوشته بودید، پول تسلیم حاجی میرزا محمد برار کرده‌اید که در مکاریه بخرد، بسیار خوب؛ لکن من شما را می‌شناسم، در آن شهر احدی نشناسم، پس از برای ابتیاع نمودن اسباب کارخانه کاغذسازی نوشته بودید، ده هزار تومان موجود دارید و به قدر ده پانزده هزار تومان هم ضرور دارید که کارخانه زیاد خوب تمام کرده، انفاذ دارید. من مضایقه از ده هزار تومان پول دیگر دادن ندارم، اما می‌ترسم که بیست هزار تومان پول دولت را بدهم و اسباب چدن و آهن از برای من وارد طهران شود و مثل چرخ ریسمان بیکاره بیفتد، و اگر استاد آن هم بیاید شاید یک روزی برود و باز کارخانه بیکار بماند. اگر استادی خواهد آمد که علم خود را بیاموزد و مردم ایران را استاد و با وقوف نماید که به کار بعد از این مردم ایرانی بیابد نه فرنگی، بسیار خوب ده هزار تومان را می‌دهم، البته گرفته بفرستید؛ و اگر می‌دانید بی‌مصرف می‌شود، چه ضرور که پول دیوان به هدر برود.
منبع: نامه بهارستان
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
سید ضیاء مرد عمل نبود

DEN-770147


گروه تاريخ اقتصاد- روز دوشنبه 19 جمادی‌الاخري1339(1299هجري شمسي)، مطابق با دهم حوت، رییس‌الوزرا هیات دولت را به طریق زیر به حضور شاه معرفی کرد:
سیدضیاءالدین: رییس‌الوزرا و وزیر داخله.
ماژور مسعودخان (کیهان): وزیر جنگ.
نیرالملک (هدایت): معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه.
مدیرالملک (جم): وزیر خارجه.
میرزا عیسی‌خان: وزیر مالیه.
دکتر مودب‌الدوله (نفیسی): صحیه و خیرات عمومی.
مشیر معظم (خواجوی): پست و تلگراف.
موقرالدوله: تجارت و فواید عامه.
عدل‌الملک (دادگر): کفیل وزارت داخله.
منصورالسلطنه عدل: کفیل وزارت عدلیه.
سیدضیاءالدین عضو حزب و جمعیت نبود که افراد علاقه‌مند و آزموده داشته باشد و خود او بعد از گله‌ای که کردم و گفتم «چرا قبلا از نقشه خود مسبوقم نکرده‌اید؟» به من گفت و قسم خورد که تا آن ساعتی‌که به طرف قزوین حرکت کردم، از این نقشه خبر نداشتم. مستر اسمارت، مستشار سفارت انگلیس، روزی با من در خصوص خرابی اوضاع تهران و چگونگی حکومتی که باید در ایران روی کار آید صحبت کرده بود و معلوم می‌شود سایر افراد سفارت نیز با سید از این قبیل مذاکرات کرده، اما نقشه را با او در میان نگذاشته بودند، والا بایستی تدارکات بیشتری دیده باشد و در باب وزرا و جراید و دسته‌بندی‌های دیگر که بی‌اندازه در پیرامون دولت انقلابی ضرورت دارد، قبلا فکرها کرده و به اصطلاح دار و دسته را طوری جور کند که یک روز قبل از تشکیل دولت آن‌طور با حال تردید با بی‌خبری با من مذاکره نکرده باشد و از قبل وزرایی تهیه کند که بتوانند از توطئه‌ای به آن سادگی بر ضد رییس خود مانع شوند و درباره محبوسان آن اندازه تردید ننماید که گاهی از آنها پول بخواهد، گاهی تهدید به قتل کند و گاهی اجازه دهد رضاخان رییس دیوزیون، خانمان پسر بانوی عظمی و غیره را آنطور غارت کند!
سیدضیاءالدین دوستانی برای خود انتخاب کرده بود که هیچ‌کدام از حیث شهامت در عرض او نبودند و در کارهای اجتماعی زبردستی و تجربه و شهامت لازمه را که خود او دارا بود نداشتند؛ بنابراین همین‌که سید در چنگال «کار» آن هم «عمل قرطاس» دچار شد و در بین کاغذها مستغرق گردید، کسی را نداشت که اولا از حیث صلاحیت ملی و ثانیا از لحاظ تجربه و شهامت به قدر خود مشارالیه مقدرت داشته، لایق اداره کردن افکار عمومی باشد، و به این سبب بعد از سه ماه از میان رفت!
او در حزب و دسته‌بندی‌ها هم کار نکرده و در امور اجتماعی - طبق قاعده هر منصف و نویسنده‌ای - بیشتر به امور نظری متوجه بود، نه امور عملی و به اصول رفیق‌بازی، بیش از اصول فرقه‌بازی و کمیته‌چی‌گری اعتقاد داشت! لذا پس از آنکه با عده‌ای قزاق پایتخت را تصرف کرد، زیادتر خیالات دیرینه در دماغش خلجان می‌کرد و از قزوین تا تهران نیز صاحب منصبان قزاق را که تا آن روز سخنان جدی و مهیج نشنيده بودند، به سخنان هیجان‌آمیز آماده کار کرد و آنها را برای انتقام‌جویی از رجال تهران، خواه اعیان و خواه تهیدست و فقیر، حاضر ساخت و بعد حکم کرد همه را بگیرند و گرفتند، تا اینجا در دنبال خیالات و ورزش‌های فکری دیرینه خود عمل کرد. آن‌وقت ماند معطل که چه بکند؟! چه اصل معینی نداشت، نه کمونیست بود که همه را بکشد، نه فاشیست بود که با اعیان همکاری کند و تندروان و کمونیست‌ها را خاموش سازد و نه حزبی داشت که هم‌مسلکان را کار بدهد و باقی را بیکار سازد. نه ایل و عشیره‌ای داشت که اقوام خود را که طبعا بسته او باشند بر مردم دیگر مسلط کند، و نه هم قبلا طبق اظهار خود مشارالیه تدارک دیده شده بود که لااقل صد نفر دوست مناسب اوضاع با خود همدست سازد که بعد از سه ماه سردار سپه نتواند زیر پایش را جاروب نماید!
اولا اشخاصی را بدون تناسب توقیف کرد، مدرس و شیخ حسن یزدی، حاج مجدالدوله و فرمانفرما و تیمورتاش و رهنما و دشتی و فرخی و فدایی و من و سیدهاشم وکیل و جماعتی کثیر از این قبیل همه حبس شدند. من در محبس شماره دو که شبانه به آنجا وارد شدم هنگامه عجیب و غوغایی تماشایی دیدم، از پیر هشتاد ساله تا پسربچه چهارده ساله که او را با زیرشلواری از خانه کشیده و آورده بودند در آنجا یافتم و مشغول سخنرانی برای آنها شدم، چه به قدری جمعیت در آنجا زیاد بود که به صحن مسجدی شبیه‌تر بود تا محبسی و پلیس کافی نبود که مراقبت و مواظبت کند و فقط نجابت ایرانی مانع بود که پاسبانان و آقای پاشاخان را که آمدورفت داشتند گرفته و همه را خفه کنند و بیرون بیایند!
بالجمله رییس دولت نظریاتی داشت، ولی جرات نمی‌کرد آن نظریات را به صورت عمل در آورد. می‌گویند چون اعتماد قوی به خود نداشت و لااقل به اصل و مسلکی ثابت ایمان نیاورده بود، کاری نتوانست بکند و جرات نکرد مردمی‌ را که درواقع و نفس‌الامر در چشم خلق معلوم نبود از او بدتر باشند به قتل برساند و از بین ببرد! جواز خروج از شهر که تا این اواخر دوام کرد و سانسور در تلگرافخانه و فرمان تعطیل جمعه‌ها و اذان گفتن و هزاران فرامین دیگر کاری صورت داد، اما ریشه کار دولت را نتوانست ثابت و استوار سازد.
سیدضیاءالدین در سخن ماهر بود. او ظاهرا فاشیست بود، اما با اصول فاشيسم آشنا نبود! آن روزها مرض دیکتاتوری برای جلوگیری از کمونیزم در دنیا مد شده بود!
سیدضیاءالدین برای ضدیت با کمونیزم به وجود آمده بود و طبق مد و مرسوم عمومی دنیا سید یک نفر فاشیست بود، لکن دوستانی که برای این کار ذخیره کرده باشد نداشت یا از انتخاب آنان غفلت کرد، بنابراین در کار خویش فروماند و اتفاقا خود مشارالیه در مصاحبه‌ای که پس از بیرون شدنش از ایران در فرنگستان به یک نفر کرد و در مطبوعات همان وقت منتشر گردید، به این معنی اعتراف کرده و گفته است که: رفیق و همکار نداشته.
احمد شهریور در این مورد چنین می‌نویسد: «بعد از ده روز تلگرافخانه و پستخانه به کار افتاد، اما با سانسور و گماشته قزاق و مامورین خاص که مخابرات مضر واقع نشود.»
«در این ده روز رییس دولت در قصر ابیض مشغول نظم مهام ولایات و مخابره با مامورین خارج بود و دستورالعمل می‌داد. حکومت‌های قم و کاشان و سمنان و دامغان و شاهرود و قزوین و زنجان و عراق را منفصل کرد، حکومت نظامی تحت امر ادارات ژاندارمری برقرار کرد، همه عدلیه‌های ایران را منفصل کرد و مردم مانند عهد قدیم به حکام مراجعه می‌کردند.»
«به تدریج مردم شروع به زمزمه کردند و نفرت عمومی از سید آغاز شد.»
«مردم آهسته‌آهسته از بهت‌زدگی و حیرانی خارج شدند و به علت مزاحمت حکومت نظامی از ساعت دو نیم از شب (هشت و نیم) در کمال سختی به سر می‌بردند، مخصوصا کسبه لاسیما(مخصوصا) قهوه‌چی و خیاط وارسی‌دوز و اشخاصی‌که در این شب عیدی با صنایع و دسترنج خود تا ساعت چهار و پنج از شب در کارخانه و دکاکین خود برای فروش باید جنس تهیه نمایند. شبی نیست که دویست سیصد نفر در کمیساریاها از کسبه و بازاری به سر نبرند درحالی‌که ثلث آنها یکدست دیزی آبگوشت و زیر بغل نان برای زن و بچه خود تهیه نموده‌اند، اینها تا صبح در سرما در اتاق‌های کمیساریاها بی‌خوابی می‌کشند و صبح از بیست قران تا سه تومان برحسب ظاهر حال از اشخاص جریمه دریافت می‌شود، و سید روزنامه‌چی روی تختخواب در اتاق ابیض سلطنتی به راحتی غنوده است.»
ولی ما اطلاع داریم که آقای سیدضیاءالدین هم شب‌ها به راحتی نغنوده بود و شب و روز در آشیانه خود بین اوراق تلگراف و دوسیه و مراسلات لول می‌زد و کار می‌کرد، و به قدری گرفتار بود که از دسایس اطرافیان بی‌خبر ماند و به زودی او را از رصدخانه و آشیانه‌اش بیرون زده گفتند، بروید بیرون.
منبع: «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، انقراض قاجاریه، جلد اول»
نوشته ملک‌الشعرا بهار
انتشارات امیرکبیر، 1357
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نامه میرزا آقاخان نوری به محمودخان ناصر‌الملک[/h]

گروه تاريخ اقتصاد- نور چشما؛ خیرالحاج حاجی میرزا محمد در باب چرخ ریسمان ریسی و چلواربافی شبهه‌ای به خاطر من انداخت و مذکور نمود، بعضی چرخ و اسباب دارد که حرکت آن در خشکی و حمل‌و‌نقل آن به مال و عراده غیرمقدور است و نهایتش امکان دارد که تا ساحل ایران با کشتی برسد.
اگرچه این مطلب در نظر من چندان معتبر نیامد، زیراکه از پطرزبورغ و مسکو الی حاجی‌ترخان نیز خشکی است، و باید باعراده حمل‌و‌نقل شود. از انزلی الی دارالخلافه نیز همین حکم را دارد، اما از بابت احتیاط نیز این مطلب را به آن نور چشم می‌نویسم که آن عالیجاه و امین‌التجار هم ملتفت این معنی باشند که فی‌الواقع یک بار خبردار نشویم. هر چه اسباب خریده‌ایم، به ملاحظه عدم‌امکان حمل‌و‌نقل به دارالخلافه در بندر انزلی یا جای دیگر یا مازندران بی‌مصرف افتاده است. اگر این طور باشد کیفیت را قبل از خریدن چرخ و اسباب بنویسید، تا دستورالعمل جدید به شما بنویسم.
نامه بهارستان
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]از كارخانه كاغذسازي مراقبت كنيد[/h]

گروه تاريخ اقتصاد- مقرب‌الخاقانا نورچشما؛ در این وقت که نیمه شعبان المعظم و چاپار دولتی عازم و روانه ممالک محروسه است، با اینکه کاغذی و نوشته‌ای از آن نور چشم نرسیده بود، با میل و محبت قلبی لازم شد که مختصری به آن نور چشم بنویسم، و در باب انجام امورات محوله و اتمام اسباب کارخانه کاغذسازی و غیره که سابقا نوشته بود، معلوم است کمال مراقبت به عمل آورده با حسن کفایت و کاردانی خود صورت انجام خواهد داد، و تفصیل حالات آنجا و اروپا را از روی نهایت بصیرت و آگاهی به طور واقع به جهت استحضار اولیای دولت قاهره خواهد نگاشت و می‌باید در اتمام اسباب کارخانه خیلی مراقبت و اهتمام نماید که به زودی و به خوبی به دارالخلافه الباهره بفرستد، و از قراری که عالیجاه میرزا حسین خان کارپرداز نوشته بود در دوازدهم شهر رجب‌المرجب وارد تفلیس شده است، و عالیجاه قاسم خان هم در این روزها البته از آنجا بیرون خواهد آمد.
ان‌شاءالله تعالی بعد از ورود دارالخلافه الباهره و تقبیل آستان ملایک پاسبان و انجام کارهای خود بدون معطلی عازم و روانه خواهد شد. آن نور چشم مکرم هم البته تا هنگام ورود عالیجاه مشارالیه با لطف کاردانی خود خدمات دولتی را به وجه احسن صورت خواهد داد. سابقا که نوشته بود، عالیجاه یحیی خان عازم و روانه تفلیس است، معلوم است ان‌شاءالله تعالی تا اکنون به طور خوشی و خوبی او را روانه نموده است. همه روزه تفصیل حالات را قلمی و اولیای دولت را قرین آگاهی دارد. زیاده چه نویسم. ، 15 ماه شعبان 1271.
منبع: نامه بهارستان
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]كارنامه كاغذسازي بياوريد![/h]

گروه تاریخ اقتصاد- میرزا سعید خان انصاری، متخلص به موتمن‌الملک از رجال سرشناس دوره ناصرالدین شاه قاجار بود. او از سال 1231 تا سال 1252 و از سال 1259 تا چهار سال بعد که درگذشت در سمت وزیر خارجه خدمت کرد. موتمن‌الملک در نامه‌ای به ناصرالملک ، سفیر ایران در مسکو ، از او خواسته است که در زمینه خرید کارخانه کاغذ سازی اقدام کند.

مقرب الخاقانا مخدوما مهربانا؛ نوشتجات مورخه پانزدهم و هجدهم شهر جمادی‌الثانی آن مخدوم مهربان واصل شد و همگی بعد از ملاحظه جناب مستطاب خداوندگار اجل افخم صدراعظم – دام مجده العالی- به عرض واقفان حضور مرحمت دستور اعلیحضرت اقدس همایون شهریاری- روح العالمین فداه-رسید.مراتب کاردانی و کفایت و حسن مراقبت و اهتمام آن مخدوم مهربان در مجاری و انجام خدمات محوله زایدالوصف در خدمت اولیای دولت قوی شوکت و در پیشگاه حضور همایون مستحسن و مقبول افتاد و جواب مطالب آن مخدوم مکرم از قراری است که در تعلیقه رفیعه مرقوم شده است. ان‌شاءالله مستحضر خواهید شد و حاجت زحمت مجدد نبود.و در باب مرخصی خودتان که نوشته بودید ان‌شاءالله تعالی کمال مراقبت خواهید کرد که به اقتضای وقت عرض دادن مرخصی شما را حاصل نماید، لکن خودتان می‌دانید این اوقات که در میان دول و ملل اغتشاش است مثل شما آدم کافی و کاردان در آنجا لازم است. مادامی که دیگری مامور نشود و به آنجا نیاید آمدن شما مشکل است. البته تا تعیین آدم دیگری چندی طول خواهد کشید و برات مواجب شما را هم به زودی صادر کرده، تنخواهش را در نهایت زودی بدون تاخیر به شما خواهد رسانید. مطمئن باشید که ان‌شالله تعالی از جهت اخراجات و وصول وجه مواجب معطل نخواهید شد.و در خصوص اسباب کارخانه‌ کاغذسازی سابقا به تفصیل مراتب از جانب اولیای دولت به آن مخدوم نوشته شده بود و در باب کسر تنخواه کارخانه مزبور نیز به عالیجاه میرعلی اصغر تاجر نوشته شده است. می‌باید زحمت کشیده در این باب خیلی اهتمام و مراقبت نمایید که به زودی اسباب کارخانه کاغذسازی را تمام کرده به دربار معدلت‌مدار انفاذ دارید و حاجی میرزا محمد برار هم هنوز پیدا نشده است. زیاده چه زحمت دهد. همه روزه حالات و وقایع را مفصلا و مشروحا قلمی و اولیای دولت علیه را قرین استحضار و آگاهی دارید.
نامه میرزا سعید خان انصاری به محمود خان ناصرالملک رجب 1270ه.ق.
منبع: نامه بهارستان
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]دستور خريد دستگاه كاغذسازي[/h] D

گروه تاریخ اقتصاد- میرزا آقاخان نوری، مشهور به اعتمادالدوله، دومین صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار این نامه را در تاکید برای تهیه ملزومات و متعلقات چرخ دستی های کاغذسازی، خطاب به ناصرالملک، سفیر ایران در مسکو نوشته است:
نور چشما؛ مسطورات مورخه 26 ذیقعده الحرام شما را قاطبه دیدم. اولا از سلامت احوال خیر مآل آن نور چشم خوشوقت گشتم. ثانیا از مراقبت و آگاهی و اهتمام آن عالیجاه رضامندی رو داد.باری نوشته بودید از قرار دستورالعمل اینجانب در فکر خریداری دو دستگاه چرخ دستی کاغذسازی هستید و به عالیجاه میرعلی‌اصغر معین‌التجار که در مکاریه است نوشته‌اید که هرچه از آن دو دستگاه در آنجا ممکن است بخرد و آنچه در مسکو به هم می‌رسد به شما بنویسد.لهذا به آن نور چشم لزوما و تاکیدا می‌نویسم که در گرفتن این دو دستگاه چنان ساعی و مراقب باشد که به استحضار همان استادی که برای این کار می‌خواهید به زودی بفرستید، جمیع ملزومات و متعلقات و منضمات آن دو دستگاه چرخ دستی کاغذسازی به طور خوب و به نحو نیک تمام و کمال، چه از قبیل دستگاه عرق گوگردگیری و چه سایر اسباب آنها باشد، خریده شود که دیگر فردا آن استاد که به اینجا می‌آید نگوید این دو دستگاه نقصی و قصوری و گیری دارد و باعث معطلی شود. بدیهی است که کفایت و ارادت و حسن خدمت آن نور چشم در کارهای دیوان اعلی در حد کمال است. ان‌شاءالله در این خصوص زیاده سعی و مراقبت خواهد کرد که این دو دستگاه به‌طور اکمل و اجمل به زودی و خوبی حمل‌ونقل دارالخلافه شود و در راه طوری مراقبت شوند که عیب و نقص نکنند. دیگر دستورالعمل لازم نیست، همان تفصیلات سابق با عقل و درایت شما کفایت خواهد کرد. نوشته‌اید که استاد کاغذساز را به زودی بفرستید، بسیار خوب. البته زود روانه دارید. یقین است اهتمام خواهید کرد و دقت خواهید نمود که استاد کامل و با وقوف و با سررشته باشد که ان‌شاءالله تعالی از سعی و مراقبت شما این امر رواج و رونق بگیرد و کارخانه کاغذسازی دایر و منتظم شود.
زیاده چه تاکید شود. نامه میرزا آقاخان نوری به محمودخان ناصرالملک در 19 محرم 1271.
منبع: نامه بهارستان
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نامه ادوارد برجيس به خانواده‌اش[/h]

گروه تاريخ اقتصاد- نامه‌اي كه مي‌خوانيد از طرف ادوارد برجيس (افسر نظامي انگليسي مقيم در ايران) در مورخ 3 فوريه 1833 براي والدينش نوشته شده است:
روز هفدهم ژانويه پس از گذشت تقريبا بيش از يك ماه دوري به تبريز بازگشتم. جاده به خاطر بارش برف در وضعيت وحشتناكي بود و سفري كه در تابستان به راحتي طي چهار روز انجام مي‌شد، (چهارصد مايل) چهارده روز به طول انجاميد و حالا من سوگند خورده‌ام كه هرگز در چنين كشورهايي در فصل زمستان سفر نكنم؛ زيرا سه بار در ميان برف‌ها گم شدم و تقريبا نجات من از ميان برف‌ها معجزه بود.
بيك شش ماه است كه به اين درد مبتلا شده و اينك تقريبا قادر نيست به تنهايي راه برود، از شاهزاده و در مجموع از ايران خسته است و گفت كه اگر مي‌توانست سفر كند يك روز ديگر هم در ايران نمي‌ماند. البته من فكر مي‌كنم نارضايتي او بي‌مورد است زيرا با حقوق و پاداش‌هايي كه دريافت كرده به هنگام ترك ايران بسيار ثروتمندتر از آن زماني خواهد بود كه به ايران آمده بود.
از فرصت عزيمت آقاي نيومن به انگلستان استفاده مي‌كنم و اين نامه را براي شما مي‌فرستم. آقاي نيومن را براي كليسا تربيت كرده بودند، اما او به واسطه اصرار دوستانش از آن صرف نظر كرد و اينك سفر كردن با اهداف تبليغ مسيحيت را ترجيح مي‌دهد. او انسان بسيار فرهيخته‌اي است و اكنون از سفري طولاني از مسير بين‌النهرين به بغداد برمي‌گردد. چندين بار عرب‌ها اموال او را غارت كرده‌اند و ماجراهاي بسياري را پشت سر گذاشته است. اگر به شما سر زد كه من فكر مي‌كنم اين كار را بكند، از مصاحبت او لذت خواهيد برد.
اوقاتم را در اينجا به خوشي مي‌گذرانم و از اقبال و بخت خود راضي هستم و شب‌ها با دو نوازي فلوت خود را سرگرم مي‌كنيم: هرگاه بتوانم يك روز از كارم صرف نظر كنم، معمولا با آقاياني از سفارت روسيه به شكار مي‌رويم. غالبا همراهان بسيار خوبي هستند. گاه با سفير [روسيه] شام مي‌خورم و ضيافت‌هاي او به خاطر مليت‌هاي متفاوت ميهمانان بسيار جالب است. فقط دو نفر آنها روس است، اما در ميان آنها لهستاني، آلماني، گرجي، چركسي، ترك و ارمني پيدا مي‌شود. حضرت اشرف خود اسلاو است كه در حمله ناپلئون به روسيه سرباز خوش اقبالي بود كه اسير روس‌ها شد و پس از عقب‌نشيني فرانسوي‌ها به خدمت اربابان خود درآمد و همان رتبه‌اي را گرفت كه در ارتش فرانسه داشت. از آن پس تقريبا در گرجستان و عليه ترك‌ها و ايراني‌ها خدمت كرده است.
در طول اقامت خود در اينجا همواره اطلاعاتي درباره تجارت كسب مي‌كنم و طي شش ماه گذشته از طريق فروش كالا درآمد داشته‌ام.
منبع: نامه‌هايي از ايران، تاليف چارلز و ادوارد برجيس، ترجمه معصومه جمشيدي و حسين اصغرنژاد
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نامه حاج محمدحسن اصفهانی به حاجی ابوالقاسم اصفهانی مقیم استانبول[/h]

گروه تاريخ اقتصاد- درخصوص این خرازی‌ها که خریده‌اید سیصد و چهل تخته زیاد خریده‌اید. من از هر جور او صد تخته بیشتر نخواسته بودم.
شما هفتصد تخته خریده‌اید، مگر می‌خواهید دور دنیا را کمر بر بکشید.
کشمیر شکن مشکی را موقوف کنید نخرید. آویز گلی دکمه‌دار ریز و درشت اگر بتوانید در مغازه‌ها پیدا کنید ارزان باشد دو صندوق بخرید.
مظنه قند را از تبریز یک تومان و سه قران و پانصد دینار نوشته‌اند. لکن تهران یک تومان و دو قران و پانصد دینار است. نوشتم تبریز بفروشند. 9 ذيحجه1287 ه.ق.
منبع: اسناد تجارت ایران،به کوشش اصغر مهدوی و ایرج افشار.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نامه حاج محمد حسن اصفهانی به حاجی ابوالقاسم اصفهانی مقیم استانبول[/h]

گروه تاريخ اقتصاد- در خصوص یک صندوق زری که در آنجا فروخته اید به بیست‌وشش فرانک خیلی واهمه دارم که پول وصول نشود.
با چشم ببینم با عقل قبول نمی‌کنم. مخمل منگنه از جوری که مسطوره در جوف است، اگر موجود هست دو صندوق و هرگاه نیست دو صندوق قنطورات کنید به همین قماش و همین طرح که هر صندوقی شش توپ این رنگ و دو توپ سبز زنگاری خوشرنگ و یک توپ ارغوانی، یک توپ بنفش نیلوفری، یک توپ هم سورمه ای سیر باشد. اما ناز سرتم! عوض اینها بروید مخمل گل درشت نامرغوب بخرید! آن هم ده صندوق، باری چهار توپ مخمل مشکی ساده خوش قماش ارزان که هشت فرانک بیشتر نباشد و چهار توپ هم مخمل ساده الوان که رنگ‌های آنها دو توپ به رنگ مسطوره و دو توپ هم دو رنگ دیگر مرغوب باشد.
مورخ 9 ذیحجه 1287ه.ق
منبع: اسناد تجارت ايران
به كوشش اصغر مهدوي و ايرج افشار
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
شهرهایی که د‌وباره ساخته شد‌ند‌

روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۳۰۸۸ کد خبر: DEN-772871
گروه تاريخ اقتصاد‌- ولاد‌یمیر بارتولد‌، مورخ معاصر، معتقد‌ است که شهرهای ویران شد‌ه د‌ر زمان جنگ مغولان به زود‌ی احیا شد‌ند‌، اما طبق گفته‌های ابن بطوطه یک قرن پس از حمله مغولان، شهرهای بلخ و مرو هنوز ویران باقی ماند‌ه بود‌ند‌.
پس از غارت و تخریب مرو، کشتگین از فرماند‌هان مغولی د‌ر پی بازسازی بند‌ رود‌ مرغاب برآمد‌ تا عمارت و زراعتی به راه اند‌ازد‌، اما با مخالفت ضیاءالد‌ین حاکم مرو روبه‌رو شد‌. پس از زد‌ و خورد‌هایی، ضیاءالد‌ین کشته شد‌ و کشتگین کار بازسازی را آغاز کرد‌. اما به نقل از برخی منابع بازسازی کامل آن د‌ر د‌وره تیمور صورت گرفت، وی جوی‌ها و نهرها را از نو بازسازی کرد‌. تیمور پس از تصرف خراسان، به امرا و ارکان د‌ولت د‌ستور د‌اد‌ هر کد‌ام نهری از مرغاب جد‌ا کرد‌ه، شروع به کشاورزی کنند‌. د‌ر سال 812هـ.ق شاهرخ با بازسازی سد‌ سلطان آباد‌، آب را بار د‌یگر به نهر قد‌یمی مرو باز‌آورد‌.
کرکوز والی خراسان، زمانی که به طوس وارد‌ شد‌، بیش از پنجاه خانه د‌ر آن شهر مسکون نبود‌ند‌، اما وی شروع به بازسازی این شهر کرد‌، به حد‌ی که پس از مد‌تی تمام ملوک و اکابر به خرید‌ زمین و خانه، همچنین استخراج قنات‌ها و آباد‌ی زمین‌ها د‌ر این شهر پرد‌اختند‌. برخی از نواحی خراسان، مانند‌ هرات به د‌لیل موقعیت سوق‌الجیشی که د‌اشتند‌، همیشه حتی د‌ر زمان تشکیل حکومت ایلخانی د‌ر مسیر حرکت سپاه بود‌ند‌.
هرات برخلاف د‌یگر شهرها، به سرعت از خرابی‌های حمله مغول کمر راست کرد‌ و د‌ر زمان مارکوپولو (اواخر قرن هفتم هجری) از آباد‌ترین شهرهای خراسان شد‌. د‌ر سال 625 هـ.ق اگتای خان بزرگ مغولان با بازسازی شهر هرات موافقت کرد‌. افراد‌ی که از قتل‌عام‌ها جان به د‌ر برد‌ه بود‌ند‌، برای احیا و بازسازی یکی از کانال‌ها (قنات) که تخریب شد‌ه بود‌، د‌ست به کار شد‌ند‌. همه ساکنان هرات مد‌ت د‌و ماه به این کار اجباری اشتغال د‌اشتند‌ و پس از آن نهر انجیر به یکی از مزارع آب اند‌اختند‌. د‌ر ولایت مرغاب د‌ر شما باد‌غیس، امرا و ارکان د‌ولت هر کد‌ام نهری احد‌اث کرد‌ه و به عمارت و زراعت پرد‌اختند‌. زمانی که هلاکو برای فتح کامل ایران به غرب آمد‌، د‌ر ناحیه خبوشان، پس از 35 سال اماکن خراب و تمام کاریزها بی‌آب شد‌ه بود‌. با پیشنهاد‌ شمس‌الد‌ین جوینی وزیر، هلاکو با بازسازی کاریزها و تاسیس عمارت موافقت کرد‌ و جهت جلوگیری از ستم و فشار ناشی از هزینه بازسازی بر مرد‌م، کل هزینه‌های آن را از خرانه پرد‌اخت کرد‌.
ولاد‌یمیر بارتولد‌، آبیاری د‌ر ترکستان، ترجمه کریم کشاورز، تهران، انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی،1350
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
پنجاه و سه تومان ضرر کردم!



گروه تاریخ‌اقتصاد – آنچه می‌خوانید متن یکی از نامه‌های حاج محمد حسن اصفهانی به حاج محمد تبریزی مقیم مشهد در تاریخ ذي‌الحجه‌سال 1287 هجري شمسي است. او در این نامه به زبانی طنزآمیز از ضرر و زیانش یاد می‌کند که خالی از لطف نیست:

درخصوص تخم نوغانی که شش جعبه خریده فرستاده بودید، رسید. فروختم و پنجاه و سه تومان ضرر کرد. در عوضش هم ماهوت روسی گرفتم. هرگاه آنها را مایه به مایه بفروشم همان پنجاه و سه تومان ضرر کرده و الا ضرر ماهوت‌ها هم هست. خداوند شما را انصاف بدهد. از این جور خرید بی‌موقع نکنید. ‌ای مرد عزیز، آخر ملاحظه این فقره را نکردید که من به این قیمت تخم را می‌خرم. می‌فرستم باید اقلا دو سه ماه به موسمش مانده باشد که به هر جا بشود فرستاد. خدا نخواسته هرگاه نفروخته بودم باید یکجا بیرون بریزم. این ضرر علانیه وارد آمد. باید ضرر این فقره را جایی برسانید که دخلی به خرید و فروش نداشته باشد. مداخل هوایی باشد.
منبع: اسناد تجارت ايران، به كوشش دكتراصغر مهدوي و ايرج افشار
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نامه میرزا سعید خان انصاری به محمود خان ناصرالملک[/h]

گروه تاريخ اقتصاد- مخدوم مهربانا؛ از دیوان همایون اعلی که مبلغ پانزده هزار تومان وجه نقد از بابت ابتیاع اسباب کارخانجات کاغذسازی و تصفیه شکر و قندریزی و شمع‌سازی به شما داده شده است، از قرار نگارشات سابق آن مخدوم گویا وجه مزبور کفاف قیمت اسباب کارخانه‌های مزبور نمی‌کند.
جناب خداوندگاری صدراعظم- دام اجلاله- مقرر نمودند که به شما اظهار شود که اگر کفاف قیمت همه را وجه مزبور نمی‌نماید لامحاله اسباب شمع سازی و کاغذ سازی را پیش بیندازید. چنانچه به این اسباب هم کافی نشود همان اسباب کارخانه کاغذسازی را بگیرید. موافق قاعده و حساب اگر جزئی وجه هم در گرفتن این اسباب لازم شود از خیرالحاج حاجی میرعلی اصغر گرفته، سر آن وجه گذاشته، اسباب کارخانه کاغذسازی را ابتیاع نموده، راه اندازید و وجهی که از خیرالحاج مشارالیه از این بابت گرفته باشید برات نمایید که از دیوان اعلی کارسازی خواهد شد. یقین است که آن مخدوم مکرم حسب‌المقرر عمل کرده، در این خصوص مساعی جمیله و اهتمامات کافیه خواهند کرد که اسباب کارخانه کاغذسازی به نحو خوب و طرز مرغوب و تمام و کمال گرفته و راه انداخته شود. دیگر با کفایت و جوهر ذاتی و کاردانی آن مخدوم زیاده از این سفارش و نگارش لازم نیست. مراتب مزبوره حسب‌الامر الامجد به شما قلمی و انفاذ شد. فی 15 ربیع‌الثانی 1270.
منبع: نامه بهارستان
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]كارخانه كاغذسازي بخريد[/h]

گروه تاریخ اقتصاد – نامه های میرزا آقاخان نوری به محمود خان ناصرالملک، سفیر وقت ایران در مسکو، از حیث تاریخی دارای اهمیت است. میرزا آقاخان نوری که پس از عزل امیر کبیر به عنوان صدر اعظم ناصرالدین شاه انتخاب شده تلاش می کند که چهره ای توسعه گرا از خود نشان دهد! او در این نامه امر می کند که « کارخانه کاغذسازی بسیار خوب به مبلغ بیست و دو هزار تومان» از روسیه خریداری شود.
مقرب‌الخاقانا نور چشما؛ از قراری که نوشته بودید از بابت پانزده هزار تومان وجهی که به‌جهت ابتیاع کارخانه‌های برده بودید سه هزار تومان آن را به عالی‌ شأن حاجی‌میرزا محمد برار از برای خریدن اسباب کارخانه قندسازی و شکرسازی داده‌‌اید و دوازده هزار تومان آن را دارید. اگرچه هنوز مشارالیه وارد به خاک ایران نشده و خبری از او ندارم و نمی‌دانم، تعهدی را که کرده است از قوه‌اش به فعل می‌آید یا نه، ولی به شما می‌نویسم که اگر از او کارسازی نشود، باید شما استاد با سررشته دیده، معین نموده، زود روانه دارید که اسباب‌هایی را که مشارالیه خریده مثل چرخ ریسمان‌ریسی بی‌مصرف نشود. حاجی میرزا محمد در این مدت توقف آن صفحات البته این قدر سررشته به هم رسانیده است که اسباب‌هایی که به کار کارخانه مزبوره می‌آید از روی بصیرت و بینایی خریده باشد که اگر استادی بعد بیاید، نگوید این اسباب‌ها بی‌مصرف است. در هر صورت عالیجاه آقا میرعلی‌اصغر معین‌التجار که پول را بی‌اذن شما، یعنی قبل از حصول اطمینان شما، به حاجی‌میرزا محمد داده است، ضامن است که اگر کاری از مشارالیه ساخته نشود و اسباب‌ها بی‌کاره بشود، باید به تدارک آن اقدام نمایند.
در باب کارخانه کاغذسازی شما خود حضورا مذکور می‌داشتید که چهار پنج هزار تومان کافی است. حالا ده دوازده هزار تومان هم کفایت نمی‌کند و این هم درست نیست که آن عالیجاه تعهدی نماید و از قوه به فعل نیاورد. مبلغ ده هزار تومان دیگر از دولت داده می‌شود که آن عالیجاه روی آن دوازده هزار تومان گذاشته، اسباب کارخانه کاغذسازی بسیار خوب به مبلغ بیست ودو هزار تومان خریده، انفاذ دارید، اما صریح و واضح می‌نویسم که بدون استاد هیچ مصرف ندارد. استاد با سررشته کاملی را ببینید و قرار مواجب و مخارج او را بدهید و هم شرط کنید که به چند نفر از اهالی ایران تعلیم نماید. بلکه عیبی ندارد که یک شاگرد با سررشته هم با خود بیاورد که اگر استاد بمیرد اقلا آن شاگرد چند وقتی کار راه بیندازد، تا استاد دیگر برسد. رقعه به عالیجاه آقا میر علی‌اصغر نوشتم، ده هزار تومان از او قرض کرده اسباب کارخانه را خریده، با استاد زود روانه دارید و معطل ننمایید، در 14 جمادی‌الاول 1270.
منبع: مركز اسناد مجلس
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]ارتش سرخ مالیات نمی‌دهد![/h]

گروه تاریخ اقتصاد – ارتش شوروی که در جریان جنگ جهانی دوم به خاک ایران وارد شده بود در مشهد مجبور می‌شود برای تامین برق مورد نیاز ساخلو‌ها و خیاط‌خانه‌هایش با شرکت نخ‌ریسی و نساجی و برق خسروی خراسان قرارداد خرید برق منعقد کند.
این قرارداد در تاریخ 16 شهریور ماه سال 1320 به امضای طرفین می‌رسد. در همان ماه شهریور میزان برق مصرفی روس‌ها 6725 کیلو وات ساعت با هزینه 60/13450ریال بوده است. اما پس از مدتی ارتش شوروی از پرداخت مالیات امتناع می‌کند. آنچه می‌خوانید نامه مورخ 10دی ماه 1320 شرکت سهامی نخ‌ریسی و نساجی و برق خسروی خراسان به استانداری خراسان مبنی بر عدم پرداخت مالیات از طرف ارتش شوروی است:
«در شهریور ماه 1320، نماینده ارتش شوروی به این شرکت مراجعه و تقاضای خرید نیروی برق برای مصرف روشنایی ارتش سرخ نمودند و بالنتیجه پیمانی در حدود ماهی 4000 کیلو وات برق با این شرکت منعقد نمودند. قریب 2 ماه است که ارتش نام‌برده هر ماه در حدود 16000 کیلووات برق مصرف می‌نمایند؛ البته بهای برق مصرفی مرتبا تا کنون پرداخته‌اند، ولی از آنجاکه این شرکت برق زیادی ندارد و هر مقدار اضافه از پیمان ارتش شوروی استفاده نماید، تحمیل به روشنایی شهر و تهیه فرآورده نخ و پارچه این شرکت می‌شود، استدعا داریم چنانچه مقتضی بدانید، به ارتش نام‌برده تذکر داده شود که طبق پیمان منعقده، نیروی برق از این شرکت بگیرند و چنانچه احتیاجات ارتش سرخ بیش از مقداری است که در پیمان ذکر شده، مجددا با این شرکت مذاکره نمایند و در این صورت حاضر بشوند قسمتی از احتیاجات این کارخانه را از لحاظ اثاثیه و ماشین تامین نمایند. این شرکت هم خواهد توانست در آتیه بدون اینکه تحمیلی به روشنایی شهر یا فرآورده کارخانه بشود، نیروی برق مصرفی آنها را تامین نماید، والا به روشنایی شهر لطمه وارد خواهد شد و قسمتی از شهر تاریک خواهد ماند.»
منبع:مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]اداره دارایی مالیات نگیرد![/h]

گروه تاریخ اقتصاد – قرارداد فروش برق میان شرکت نخ‌ریسی و نساجی خسروی خراسان و ارتش سرخ شوروی در شهریور ماه سال 1320 از جمله قراردادهای جالب توجه در جریان جنگ جهانی دوم و اشغال ایران است. پس از آنکه فرماندهان ارتش شوروی از پرداخت مالیات مربوط به مصرف برق خودداری می‌کنند.
شرکت طرف قرارداد نامه‌ای اعتراض‌آمیز به استانداری خراسان ارسال می‌کند، اما این مکاتبه نتیجه بخش نیست؛ چراکه از دست استانداری کاری بر نمی‌آید و استاندار تصمیم می‌گیرد، نامه را به وزارت کشور ارجاع دهد و خواستار صرف‌نظر از پرداخت مالیات توسط ارتش سرخ شود! آنچه می‌خوانید نامه استاندار خراسان به وزارت کشور در مورخه اول فروردین ماه سال 1321 است.
«از موقعی که نیروی شوروی به مشهد وارد شده است، همواره از قوه برق استفاده نموده و پس از آنکه در نتیجه مذاکرات لازمه حاضر شدند، در این باب قراردادی با شرکت سهامی نخ‌ریسی و نساجی و برق خسروی خراسان منعقد و {متهعد شده } بهای برق مصرفی خود را پرداخت نماید. { اما} فقط بهای اصلی برق را تقبل نموده و حاضر نشدند، دیناری به‌عنوان مالیات بپردازند. از طرفی اداره دارایی نیز برحسب مقررات محوله از شرکت نخ‌ریسی مالیات برق مصرفی نیروی شوروی را مطالبه می‌نماید و این موضوع تا به حال تسویه نشده است.چون مسلم شده است که نیروی شوروی در اینجا حاضر به پرداخت مالیات برق نخواهد شد و مطالبه این وجه از شرکت نخ‌ریسی نیز صورتی نخواهد داشت، مقتضی است قدغن فرمایید این موضوع را در مرکز با مقامات مربوطه حل نمایند و دستور داده شود که اداره دارایی از مطالبه مالیات این قسمت صرف‌نظر کند، تا رفع محضور از شرکت بشود.»
استاندار نهم
منبع:مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]میلیون ایرانی مُردند![/h]

گروه تاریخ اقتصاد- طبق اسناد آمريکايي، در سال 1914 جمعيت ايران بيست ميليون نفر بود که در سال 1919 به يازده ميليون نفر کاهش يافت. يعني حدود 8 الي ده ميليون نفر از مردم ايران از گرسنگي و بيماري‌هاي ناشي از کمبود مواد غذايي و سوءتغذيه مردند. در اسناد آمريکايي مدارک مستندي درباره اين تراژدي بزرگ انساني وجود دارد. 40 درصد از مردم ايران طي دو سه سال قلع‌و‌قمع و نابود شدند. تنها در سال 1956 بود که ايران توانست به جمعيت 20 ميليوني سال 1914 برسد.
عجيب‌تر از همه نقش بريتانيا در اين فاجعه است. قحطي بزرگ در زماني اتفاق افتاد که سراسر ايران در اشغال نظامي انگليسي‌ها بود. ولي انگليسي‌ها نه تنها هيچ کاري براي مبارزه با قحطي و کمک به مردم ايران نکردند، بلکه عملکرد آنها اوضاع را وخيم‌تر کرد و سبب مرگ ميليون‌ها نفر از ايرانيان شد. درست در زماني که مردم ايران به‌دليل قحطي نابود مي‌شدند، ارتش بريتانيا مشغول خريد مقادير عظيمي غله و مواد غذايي از بازار ايران بود و با اين کار خود هم افزايش شديد قيمت مواد غذايي را سبب مي‌شد و هم مردم ايران را از اين مواد محروم مي‌کرد. جالب‌تر اينکه انگليسي‌ها مانع واردات مواد غذايي از آمريکا، هند و بين‌النهرين به ايران شدند. به‌علاوه، در زمان چنين قحطي عظيمي، انگليسي‌ها از پرداخت پول درآمدهاي نفتي ايران استنکاف ورزيدند. چنين اقداماتي را قطعا بايد جنايت جنگي و جنايت عليه بشريت به‌شمار آورد. هيچ ترديدي نيست که انگليسي‌ها از قحطي و نسل‌کشي به‌عنوان وسيله‌اي براي سلطه بر ايران استفاده مي‌کردند.
- دکترمحمد قلی مجد، قحطي بزرگ و نسل‌کشي در ايران 1919-1917
 
بالا