مولانا

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای باد سحر، تو از سر نیکوئی
شاید که حکایتم به آن مَه گوئینی،
نی غلطم گرت بدو ره بودی

پس گرد جهان دگر که را می‌جوئی.


"مولانا"
 

ΜΟΗΑΜΜΑD

کاربر بیش فعال
تو جان و جهانی کریما مرا
چه جان و جهان از کجا تا کجا
که جان خود چه باشد بر عاشقان
جهان خود چه باشد بر اولیا
نه بر پشت گاویست جمله زمین
که در مرغزار تو دارد چرا
در آن کاروانی که کل زمین
یکی گاوبارست و تو ره نما
در انبار فضل تو بس دانه‌هاست
که آن نشکند زیر هفت آسیا
تو در چشم نقاش و پنهان ز چشم
زهی چشم بند و زهی سیمیا
تو را عالمی غیر هجده هزار
زهی کیمیا و زهی کبریا
یکی بیت دیگر بر این قافیه
بگویم بلی وام دارم تو را
که نگزارد این وام را جز فقیر
که فقرست دریای در وفا
غنی از بخیلی غنی مانده‌ست
فقیر از سخاوت فقیر از سخا
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیدار شو بیدار شو هین رفت شب بیدار شو
بیزار شو بیزار شو وز خویش هم بیزار شو


در مصر ما یک احمقی نک می فروشد یوسفی
باور نمی داری مرا اینک سوی بازار شو


بی چون تو را بی چون کند روی تو را گلگون کند
خار از کفت بیرون کند وآنگه سوی گلزار شو


مشنو تو هر مکر و فسون خون را چرا شویی به خون
همچون قدح شو سرنگون و آن گاه دردی خوار شو


در گردش چوگان او چون گوی شو چون گوی شو
وز بهر نقل کرکسش مردار شو مردار شو


آمد ندای آسمان آمد طبیب عاشقان
خواهی که آید پیش تو بیمار شو بیمار شو


این سینه را چون غار دان خلوتگه آن یار دان
گر یار غاری هین بیا در غار شو در غار شو


تو مرد نیک ساده ای زر را به دزدان داده ای
خواهی بدانی دزد را طرار شو طرار شو


خاموش وصف بحر و در کم گوی در دریای او
خواهی که غواصی کنی دم دار شو دم دار شو
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای عاشقان ، ای عاشقان ، من از کجا ، عشق از کجا
ای بیدلان ، ای بیدلان ، من از کجا ، عشق از کجا



گشتم خریدار غمت ، حیران به بازار غمت
جان داده در کار غمت ، من از کجا ، عشق از کجا



ای مطربان ، ای مطربان ، بر دف زنید احوال من
من بیدلم ، من بیدلم ، من از کجا ، عشق از کجا


عشق آمده است از آسمان ، تا خود بسوزد بی گمان
عشق است بلای ناگهان ، من از کجا ، عشق از کجا

 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید


در این عشق چو مردید همه روح پذیرید


بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید

کز این خاک برآیید سماوات بگیرید


بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید

که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید


یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان

چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید


بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا

بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید


بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید

چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید


خموشید خموشید خموشی دم مرگست

هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای یار قلندر دل دلتنگ چرایی تو ؟
از جغد چه اندیشی چون جان همایی تو
بخرام چنین نازان در حلقۀ جانبازان
ای رفته برون از جا آخر به کجایی تو ؟
داده‌ست ز کان تو لعل تو نشانی‌ها
آن گوهر جانی را آخر ننمایی تو
بس خوب و لطیفی تو بس چست و ظریفی تو
بس ماه لقایی تو آخر چه بلایی تو

ای از فر و زیبایی و ز خوبی و رعنایی
جان حلقه به گوش تو در حلقه نیایی تو
ای بنده قمر پیشت جان بسته کمر پیشت
از بهر گشاد ما دربند قبایی تو

از دل چو ببردی غم دل گشت چو جام جم
وین جام شود تابان ای جان چو برآیی تو
هر روز برآیی تو بازیب و فر آیی تو
در مجلس سرمستان باشور و شر آیی تو

شمس الحق تبریزی ای مایۀ بینایی
نا دیده مکن ما را چون دیده مایی تو
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


حیران شده زمین که چو نیمیش شد گیاه
نیمی دگر چرنده شد و زان همی‌چرید
نیمیش شد خورنده و نیمیش خوردنی
نیمی حریص پاکی و نیمی دگر پلید


 

S A R a d

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
آتش زدی در عود ما...

آتش زدی در عود ما...


ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما

پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل

وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما


"دیوان شمس"​
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا صورت پيوند جهـــــــــــــــان بود علي بود
تا نقش زمين بود و زمــــــــان بود علي بود

آن قلعه گشايي که در قلعـــــــــه ي خيبر
برکند به يک حملــــــــه و بگشود علي بود

آن گُرد سرافراز که انـــــــــــــــدر ره اسلام
تا کـــــــــار نشد راست نياسود، علي بود

آن شيــــر دلاور که براي طمـــــــــــع نفس
بر خوان جهـــــــــــــان پنجه نيالود علي بود

شاهي که ولي بود و وصــــي بود علي بود
سلطان سخــــــــــــــا و کرم و جود علي بود

هم آدم وهم شيث و هم ادريس و هم الياس
هم صالــــــــــح پيغمبــــــــر و داوود علي بود

هم موسي و هم عيسي و هم خضر و هم ايوب
هم يوسف و هم يونس و هم هــود علي بود

مسجـــــود ملايک که شد آدم، ز علي شد
آدم چو يکي قبلـــــــــــه و مسجود علي بود

آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر
بر کنگــــــره عرش بيفـــــــــــــــزود علي بود

هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن
هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علي بود

آن لحمک لحمـــــي ، بشنو تــــــا که بداني
آن يـــــــــــــار که او نفس نبي بود علي بود

موسي و عصــــا و يــــــــد بيضــــــــا و نبوت
در مصــــــــــر به فرعون که بنمود ، علي بود

عيسي به وجود آمدو في الحال سخن گفت
آن نطق و فصـــــــاحت که در او بود علي بود

خاتم که در انگشت سليمان نبي بود علي بود
آن نور خدايــــي که بر او بــــــــــــود علي بود

آن شاه سرافـــــــراز که اندر شب معــــــراج
با احمــــــــــد مختــــــــــار يکي بود علي بود

آن کاشف قرآن که خــــــــــــدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستــــــــود علي بود

آن شيـــــــــر دلاور که ز بهر طمــــــــع نفس
بر خوان جهـــان پنجه نيالـــــــــــود علي بود

چندان که در آفـــــــــــــاق نظر کردم و ديدم
از روي يقين در همه موجــــــــــود ، علي بود

اين کفر نباشد، سخـــــــن کفر نه اين است
تا هست علي باشد و تابــــــــــود علي بود

سرّ دو جهــــــــــــــان جمله ز پيدا و ز پنهان
شمس الحق تبريز که بنمـــــــود، علي بود
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
خود ممکن آن نیست که بردارم دل
آن به که به سودای تو بسپارم دل

گر من به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه میدارم دل.

"مولانا"
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاشق آن نیست که هر دم طلب یار کند
عاشق آن است که دل را حرم یار کند
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از عالم تو را تنها گزینم
روا داری که من غمگین نشینم؟
دل من چون قلم اندر کف توست
ز توست ار شادمانم گر حزینم

"مولانا"



آرامگاه مولانا / قونیه، ترکیه

+ 8 مهر، سالروز بزرگداشت مولانا ی بزرگ گرامی باد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بانگ برآمد ز خرابات من
یار درآمد به مراعات من

تا که بدیدم مه بی حد او
رفت ز حد ذوق مناجات من


بانگ برآمد ز خرابات من

یار درآمد به مراعات من

تا که بدیدم مه بی‌حد او

رفت ز حد ذوق مناجات من

موسی جانم به که طور رفت

آمد هنگام ملاقات من

طور ندا کرد که آن خسته کیست

کآمد سرمست به میقات من

این نفس روشن چون برق چیست

پر شده تا سقف سماوات من

این دل آن عاشق مستان ماست

رسته ز هجران و ز آفات من

آمده با سوز و هزاران نیاز

بر طمع لطف و مکافات من

پیشتر آ پیشتر آ و ببین

خلعت و تشریف و مکافات من

نفی شدی در طلب وصل من

عمر ابد گیر ز اثبات من

از خم توحید بخور جام می

مست شو این است کرامات من

پهلوی شه آمده‌ای مات شو

مات منی مات منی مات من

بس کن ای دل چو شدی مات شه

چند ز هیهای و ز هیهات من
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفتم دل و دین بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی
آن من بودم که بیقرارت کردم.

"مولانا"
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حیلت رها کن عاشقــا دیوانه شو دیوانه شو
و انـدر دل آتش درآ پــــروانـه شــو پروانــــــه شو
هــم خــویش را بیگـــانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانـه شـو هم خانه شــو
رو سینــه را چـون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
و آنگـــه شراب عشــق را پیمانـــه شــــو پیمانــه شـو
باید کـــه جملــه جــان شــوی تا لایق جانان شوی
گـــر ســوی مستــان میــروی مستانه شـــو مستانه شو.
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ندارد مهر مهره او چه گشتی
ندارد دل،دل اندر وی چه بستی
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چون
خیال تو
درآید به دلم
رقص کنان

چه خیالات دگر
مست درآید
به میان

سخنم مست و
دلم مست و
خیالات تو مست

همه بر همدگر افتاده و
در هم نگران!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما
چون اشك غمخواران ما در هجر دلداران ما

ای چشم ابر این اشك‌ها می‌ریز همچون مشك‌ها
زیرا كه داری رشك‌ها بر ماه رخساران ما

این ابر را گریان نگر وان باغ را خندان نگر
كز لابه و گریه پدر رستند بیماران ما

ابر گران چون داد حق از بهر لب خشكان ما
رطل گران هم حق دهد بهر سبكساران ما


بر خاك و دشت بی‌نوا گوهرفشان كرد آسمان
زین بی‌نوایی می‌كشند از عشق طراران ما

این ابر چون یعقوب من وان گل چو یوسف در چمن
بشكفته روی یوسفان از اشك افشاران ما

یك قطره‌اش گوهر شود یك قطره‌اش عبهر شود
وز مال و نعمت پر شود كف‌های كف خاران ما

باغ و گلستان ملی اشكوفه می‌كردند دی
زیرا كه بر ریق از پگه خوردند خماران ما

بربند لب همچون صدف مستی میا در پیش صف
تا بازآیند این طرف از غیب هشیاران ما

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزم
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم

ای نور هر دو دیده بی‌تو چگونه بینم
وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم

ای شش جهت ز نورت چون آینه‌ست شش رو
وی روی تو خجسته از تو کجا گریزم

دل بود از تو خسته جان بود از تو رسته
جان نیز گشت خسته از تو کجا گریزم

گر بندم این بصر را ور بسکلم نظر را
از دل نه‌ای گسسته از تو کجا گریزم


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو را در دلبری دستی تمامست
مرا در بی‌دلی درد و سقامست

بجز با روی خوبت عشقبازی
حرامست و حرامست و حرامست

همه فانی و خوان وحدت تو
مدامست و مدامست و مدامست

چو چشم خود بمالم خود جز تو
کدامست و کدامست و کدامست

جهان بر روی تو از بهر روپوش
لثامست و لثامست و لثامست

به هر دم از زبان عشق بر ما
سلامست و سلامست و سلامست

ز هر ذره به گفت بی‌زبانی
پیامست و پیامست و پیامست

غم و شادی ما در پیش تختت
غلامست و غلامست و غلامست

اگر چه اشتر غم هست گرگین
امامست و امامست و امامست

پس آن اشتر شادی پرشیر
ختامست و ختامست و ختامست

تو را در بینی این هر دو اشتر
زمامست و زمامست و زمامست

نه آن شیری که آخر طفل جان را
فطامست و فطامست و فطامست

از آن شیری که جوی خلد از وی
نظامست و نظامست و نظامست

خمش کردم که غیرت بر دهانم
لگامست و لگامست و لگامست



 

Similar threads

بالا