من کیستم ؟

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:ب اسم رب الحسین:gol:


من کیستم ؟

اصلا " من " یعنی چه؟

اول باید بدانیم ک " من " کیست ؟!

تا بتوانیم بگویم من "کیستم "؟!

یکی از راه هایی که خدا رو میشه شناخت ، شناخت واقعی خود هستش

امید است که مفید واقع گردد.

مطالبی که میذارم ابتدا معذرت میخواهم اگر که لغت و کلماتی اشتباه تایپ شده اند.....
:redface:

_________________________________________________________________________________________________________________
_________________________________________________________________________________________________________________

ابتدا در مورد خدا شناسی و خود شناسی :


راهای خدا شناسی بسیار متعدد می باشد و هر کدام خواص خود را دارد
اما از آن میان معرفت النفس یکی از بهترین راهها می باشد
چون ابزار و واسطه این شناخت خود انسان می باشد
و چون نفس انسان در دسترس ترین ابزار است و غیر قابل انکار ترین چیز نسبت به انسان است .
از این رو است که خدا شناسی بر مبنای شناخت نفس از محکم ترین و معتبر ترین راهها می باشد .

دیگر این که معرفت النفس نه تنها به عنوان یکی از راههای خدا شناسی مطرح است .
بلکه پرداختن به معرفت النفس نگرش انسان را نسبت به جهان هستی تغییر می دهد
و در نتیجه زندگی دنیای انسان را هم به سامان می دهد .

مثلاً همه انسانها سعی داشته اند که در طول تاریخ جوابی برای این سوال پیدا کنند .
که ز کجا آمده اند امدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر تنهایی وطنم .
معرفت النفس می تواند به راحتی پاسخ این سوالات را بدهد در روایت داریم که
اَنُفَعُ المعارف معرفت النفس یا اعظم المعارف معرفت النفس

یعنی سودمند ترین معرفت ها معرفت النفس است و یا بزرگترین معرفت ها معرفت نفسی است
و در حدیث دیگر داریم که
من عرف نفسه فقد عرف ربه
در ترجمه این حدیث همه اینطور می گویند که
هر کس خود را شناخت خدا را می شناسد
در صورتی که ترجمه صحیح این است که
هر کس خود را شناخت خدا را شناخته است

یعنی به موازات خود شناسی خدا شناسی هم صورت می گیرد و هم زمان است
و این نکته بسیار مهمی است به این معنی که خود شناسی و خدا شناسی طبق حدیث فوق
یک فرایند است و همین که خود شناسی انجام شد خدا شناسی انجام شده است و این
دو بهموازات همدیگر هستند


و اما... " من " :
اصل اول :



انسان یک تن دارد و یک من که منظور از من همان نفس است که تن را مدیریت می کند
وقتی می گوئیم فلانی انسان خوبی است منظور نفس اوست که خوب است یا بد وگر نه زیبا و زشت بودن تن تاثیری در خوب و بد بودن فرد ندارد چه بسیار اوقاتی که می گوئیم فلانی آدم خوبی است حال آنکه صورتی بسیار زشت دارد و چه بسیار آدمهایی که صورت های زیبایی دارند ولی انسان های بدی هستند وقتی می گوئیم من خوشحالم یعنی یک حالت خوش آیند روحی به نفس یا همان من واقعی دست داده است و ربطی به جسم ندارد د این حالت شادابی به من واقعی بر می گردد و نه این که به جسم مربوط شود مثلا اگر کسی حالت لبخند به جسم خود بدهد به هیچ عنوان شادابی به او دست نمی دهد

اصل دوم :


تن در اختیار من است
وقتی فهمیدیم که یک تن داریم و یک من حال باید بدانیم که رابطه این تن و نفس چگونه است
باید بدانیم که در معرفت النفس اصالت با من است و حقیقت انسان همان من او یا نفس او است و آن چه واقعیت وجود انسان را شکل می بخشد نفس اوست و صفات انسانی به نفس بر می گردد خوب و بد بودن ،بخیل و بخشنده بودن عالم و جاهل بودن به نفس بر می گردد نه به جسم به عبارت جامع تر جسم انسان در حقیقت انسان نقشی ندارد
باید توجه شود که گفتیم در حقیقت انسان نه در سرنوشت انسان


اصل سوم :



تن انسان ابزاری است که در دست من است
تن برای رسیدن به کمال مثل تیشه ای است که در دست نجار است
و آن را برای رسدن به هدف که ساختن وسایل منزل است به کار می گیرند
باید توجه داشته باشیم که ارزش جسم فقط به ابزاراست و بیشتر از ابزار ارزش دیگری ندارد


اصل چهارم :

نفس جسم خود را دوست دارد و آن را مدیریت می کند
و از آن هم محافظت می کند و از آسیب دیدن جسمش آزرده می شود و در مورد جسم علاقه نشان می دهد
و به راحتی حاضر نیست آن را از دست بدهد در موقع آسیب دیدن جسم آن را تر میم می کند
در اصل چهارم یک موضوع مهم وجود دارد و آن این که نفس در دو حالت به صورت دائمی از جسم منصرف می شود
و آن را رها می کند:
1-مرگ طبیعی 2- وقتی که جسم بر اثر حادثه یا بیماری چنان آسیب ببیند که دیگر نتواند نقش ابزار بودن خود را انجام دهد
در این صورت نفس جسم را رها می کند و ادامه ی حیات خود را در برزخ طی می کند
توجه داشته باشیم که مرگ طبیعی یعنی این که در طول زمان جسم فرسوده شده و نقش ابزاری خود را از دست می دهد
یا این که نفس به کمال خود چه کمال مثبت و چه کمال منفی رسیده باشد
اگر انسان در بدی ها هم خود را به حد کمال برساند وظیفه ی ابزاری جسم انجام شده و نفس او را خود به خود رها می کند




تذکر :در بی هوشی بر اثر تاثیر داروی بیهوشی بر جسم به صورت اجباری نفس از جسم به صورت موقتی منصرف می شود و توجه کمتری به جسم می کند و این توجه فقط به اداره کردن اعمال حیاتی انسان منحصر می شود
تذکر :در خواب هم نفس کمی از جسم منصرف می شود ولی توجه او به جسم بیشتر از زمان بیهوشی است

اصل پنجم :


حالات نفس بر جسم تاثیر می گذاردوبرعکس
مثلا وقتی انسان خواب وحشتناکی می بیند ضربان قلب او بالا میرود
یا در موقع خشم رنگ صورت تغییر می کند همان طور که گفته شد حالات جسم هم نفس را آزرده یا شاد می کند
مثل قطع عضو یا لذت از غذا خوردن

اصل ششم :


صفات انسان با ذات او یکی است
یعنی ما یک نفس نداریم که یک طرف باشد و صفات او یک طرف دیگر
ما فقط یک انسان داریم که نفس همان حقیقت اوست و این نفس با صفات او یکی است
مثلا نفس عالم صبور متقی یک و جود بیشتر نیست
دقیقا این موضوع در مورد خداوند هم صدق می کند یعنی صفات خداوند هم عین ذات خداوند است
و تعداد زیاد صفات خداوند باعث نمی شود که خداوند از یکتایی ساقط شود و وجودش دارای اجزا شود
نکته ی مهم وقتی انسان صفات خوب یا بدی را کسب می کند این صفات با ذات او یکی می شود
و در قیامت فقط خود انسان را حاضر می کند
در حالی که همان یک نفس که در محشر حاضر می شود هم شامل صفات خوب اوست و هم شامل صفات بد اوست
و به عبارتی خودش یک کارنامه ی اعمال است که فقط کافی ست خودش را به خودش نشان دهند (
نکته ی طلایی )


اصل هفتم :


نفس انسان مجرد است
یعنی جسم نیست و جدای از ماده و جسم است
مثل خداوند که جسم نیست و مجرد محض است و مجرد ترین مجرد خداوند است
و نفس انسان هم مجرد است ولی درجه ی مجرد بودنش هم کمتر است

تذکر :موجود مجرد ما فوق زمان است یعنی همه ی زمان ها برای او زمان حال است (نکته ی طلایی)
می توند در گذشته و آینده سیر کند نفس انسان هم همین طور است مثلا در خواب صادقه انسان در آینده سیر می کند
و چیز هایی را از آینده می بیند قبل از آن که همراه با جسمش آن را تجربه کند

ب)موجود مجرد ما فوق مکان است یعنی منحصر به یک مکان نمی شود
مثلا در همان رویای صادقه نفس جاهایی را می بیند که شاید با بدندش هیچ وقت قادر نشود که ببیند حال خداوند که مجرد ترین مجرد هاست همه ی زمان ها برایش زمان حال است و همه ی مکان ها در سر تا سر جهان هستی زیر سلطه اوست .


و در آخر مطلب اینکه در این عالم هر چه سعی و تلاش ما بر تربیت نفس باشد
و به جای تلاش بر تبیت جسم به نفسمان برسیم بیشتر به خداوند شبیه می شویم و به کمال واقعی نزدیک تر می شویم
:gol:

[URL="http://pascheraman.blogfa.com/post-2.aspx"]
[/URL]

منبع....... التماس 2A
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل همیشه عالی ولی خاله جان این دوره انقدر زمونه ی بدی شده فقط*من* رومیشناسن همون نفس خبیث:(
 
آخرین ویرایش:

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بسیار زیبا و با معنی به امید رسیدن به کمال واقعی
ممنونم:gol:

...... ان شاءالله.......;)

مثل همیشه عالی ولی خاله جان این دوره انقدر زمونه ی بدی شده فقط*من* رومیشناسن همون نفس خبیث:(

لطف داری خاله خانم..........

اهوم.........و متاسفانه "من " شده ظاهر......
 
بالا