BARADARY
عضو جدید
اوصافم را میبری دوستم
اما نمیدانی که من لایق نیستم
نمیگویم متواضعم
اما تنها میگوییم
هر چه مینویسم را بخوان ان هم با
دلت نه با چشم
شاید
روزی دیگر نوشته ای
از من نیابی
انوقت من
تنها در کوهی از غم گم شده ام که دیگر راه بازگشتی برایم نمانده
شاید هم انقدر خسته از خودم شوم که ننویسم
اما خوب میدانم
اگر مهربانی و لطف دوستان نبود
من هرگز نمینوشتم
اخر از نوشتن هراس دارم
از اینکه حرفهایم باعث رنجش کسی شود غمگین میشوم
یا اینکه نفهمد حرف دلم را
اما مینویسم
بخاطر
عشقی
که در وجودم هست
ان هم بخاطر تمام دوستانم
دیگر خاطراتم را کسی با صدای بلند فریاد نمیزند بلکه همه فراموش خواهند کرد دخترک کبریت فروش را
از تمام دوستانی که به نوشته هام اهمیت میدادن کمال تشکر دارم
موفق باشید
بعد از این نمینویسم
دوست عزیزم من تقریبا تمام نوشته های شما را میخونم خیلی خوب ابراز احساسات میکنی ولی چرا اینهمه غمگین یه کمی هم از این حال و هوا بیا بیرون و از زیبایی و شادی بنویس مطمئنم که خیلی بهتر از این نوشته هات باشه در ضمن اگه با این حرفا اذیت تون کردم حلالم کنید .