من آدم آهنی شدم...

SoLTAnEH

عضو جدید
«من آدم‌آهني شدم»:surprised:
عنوان تازه و جذابي براي يك مجموعه شعر نوجوان است، آن‌قدر كه وقتي در فروشگاه كتاب چشمم به آن مي‌افتد بدون درنگ برمي‌دارمش
در راه برگشت به خانه آن را باز مي‌كنم و به طور اتفاقي با شعر «آدم آهني» مواجه مي‌شوم:
«زيرگنبد كبود
طعم خنده‌هاي كوچكم
تلخ تلخ بود
من
رفته‌رفته آدم‌آهني شدم
بوي تند مرگ پخش شد
توي بند‌بند پيكرم
بي‌دليل
ديدم از سكوت
درد مي‌كند
قوطي سرم...»

شاعر مجموعۀ «من آدم‌آهني شدم» پيش از اين هم نشان داده بود كه براي سرودن شعر نوجوان، در قالب نيمايي راحت‌تر و تواناتر است. براي همين هر شش شعر موجود در آخرين كتابش قالب نيمايي دارند. يكدستي قالب، كمك زيادي به يكدستي فضاي كتاب كرده؛ فقط حيف كه شعرها وزن‌هاي متنوعي ندارند و همين سبب مي‌شود به مخاطب حس يكنواختي دست بدهد. به نمونه‌هاي زير توجه كنيد:
- «آب
دوست داشت
راه را عوض كند
خاك شد!»
- «بي‌جهت بزرگ شد
توي خاك سينه‌ام
قلب كوچكي كه دوست داشتم»
- «راه دور بود...
آسمان
مثل خاك
سوت و كور بود»


كبري بابايي با زبان ساده براي نوجوانان شعر مي‌سرايد و صميميت خاصي در سطرهايش موج مي‌زند. به همين دليل مخاطب احساس مي‌كند كه حرف‌ها انگار از زبان يك نوجوان جاري شده:
«ادعا نمي‌كنم ستاره‌ام
يك شهاب تكه‌پاره‌ام
ادعا نمي‌كنم كه دست نور
روي شانۀ من است
روز در مسير روشنش
ميهمان خانۀ من است
ادعا نمي‌كنم ولي
تا تو مي‌رسي
ناگهان شهاب مي‌شوم!
مي‌جهم به سمت آسمان
بي‌دليل آفتاب مي‌شوم!»

چهار شعر از شش شعر نيمايي «من آدم‌آهني شدم» به جهان آفرينش، طبيعت و زيبايي‌هاي آن پرداخته است.
در اين شعرها انديشۀ شاعر در چهارچوب آسمان و پرنده و آب و خاك و آفتاب محدود مانده و تنها شعرهاي «آدم آهني» و «شهيد» از كليشه‌هاي مضموني شعرهاي نوجوان فاصله گرفته و به دنبال تكۀ تازه‌اي از پازل زندگي يك نوجوان‌اند:
«بي‌جهت بزرگ شد
توي خاك سينه‌ام
قلب كوچكي كه دوست داشتم
سبز شد در آن
يك گياه گوشتخوار
آن گياه رامن نكاشتم
اعتراف مي‌كنم ولي
پشت ميله‌هاي ترس ماندم و
دست روي دست خود گذاشتم...»

كبري بابايي در ساختن تشبيهات و تركيبات شاعرانه موفق عمل كرده است. يكي از اين نمونه‌ها «انزواي سيم خاردار» است:
«پرنده
بخت آسماني‌ات بلند!
چه ساده مي‌پري تو از كنار من
نگاه كن تو هم عبور كرده‌اي
از انزواي سيم خاردار من!»

«من آدم‌آهني شدم» روي دو نوع كاغذ چاپ شده: براق و معمولي. شايد بهتر باشد موقع تهيۀ اين كتاب، نوع براقش را بخريد كه تنها 200 تومان با كاغذ معمولي اختلاف قيمت دارد و تصاوير و سطرها در آن شكل واضح‌تري دارند.
«من آدم آهني شدم» كتابي است كه با خواندنش براي لحظاتي هرچند كوتاه به هوايي تازه و البته كمي تلخ سفر مي‌كنيد. سفري كه در آن، كلاغ‌هاي بي‌خانمان همسفر شما مي‌شوند:
«راه دور بود...
آسمان
مثل خاك
سوت و كور بود
مي‌پريد
بي‌درنگ
مي‌وزيد/
سوي بال‌هاي او
قلوه‌هاي سنگ
رفت و دور شد از آسمان سرد
روي خاك آشيانه‌اي نداشت
يك كلاغ خسته بود
قصه‌اي كه هيچ خانه‌اي نداشت».


منبع:همشهری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ممنون دوست عزیز
اشعار زیبای بود امیدوارم که این تایپ ادامه داشته باشه چون در تالار ادبیات فعالیت برای ادبیات کودک و نوجوان به ندرت دیده میشود
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خواهش می کنم
بستگی به استقبال بچه های باشگاه هم داره
فرمایش شما درست است ولی اگه شما تایپ خودتان را ادمه بدهید ومطالب اموزنده وخوبی داشته باشد و با یه کم اطلاع رسانی به دوستان خود و کاربرانی که در ادبیات فعالیت میکنند این مشکل هم قابل رفع هست
 

ahora20

عضو جدید
بابا آب داد

بابا آب داد

مدرسه، صف، آهنگ صبحگاهی

کلاس درس و رو خوانی فارسی

سر و صدا و هیاهو

صدای مبصر کلاس

ساکت....ساکت بچه ها

که می پیچید تا ته راهرو

روی تن تخته سیاه

نقش می بست یاداشت اسم بچه فضو ل ها

می آمد صدا

صدای معلم با تق تق گامها

آهنگ بر پای مبصر

نگاه شیرین معلم با طعم لبخند قرمزگلها

گچ سفید، تخته ی سیاه

زنگ اول

فارسی، جلد کهربایی، بوی تازه کتاب باز نشده

طنین صدای خانم معلم

با با... آب... داد...

بابا... نان... داد...

فضای مدرسه لبریز از فریاد نازک ما

اشاره ی معلم می شد حنجرها یکصدا

زنگ تفریح

گم می شدیم

در آغوش باز حیاط

زنگ دویدن و سُــــرور آزادی

هر کس یاری می گرفت برای بازی

زنگ تغذیه

بوی کنسرو لوبیا

با طعم بشقاب ها و قاشق های رنگی

کجاست خدای من

اون خاطره های خوب زندگی

(هدیه به دوستان شعر دوست )
 
بالا